“
۳ – ۱۰ – ۳ – شهرت
مشهور فقها قائلند که عیوب موجب فسخ نکاح، منحصر به عیوب مطروحه در روایات است. از این رو انحصار عیوب از شهرت فتوایی برخوردار است.[۲۳۳]
۳ – ۱۰ – ۴ – حرمت قیاس
اگر قائل باشیم که چون عیوب نکاح باعث ضرر یا نفرت و اذیت طرف مقابل میشود. پس هر چیزی که در طرف مقابل ایجاد آزار و نفرت نماید، از عیوب موجب فسخ نکاح است. در حقیقت حکم را به موارد مشابه سرایت دادیم و این قیاس است که نزد امامیه فاقد حجت است.
۳ – ۱۰ – ۵ – ممنوعیت اجتهاد در برابر نصّ
افزودن عیوبی غیر از عیوب محصوره در روایات، اجتهاد در برابر نصّ است نصّوصی که به وسیله شهرت هم یاری شدهاند.[۲۳۴]
۳ – ۱۰ – ۶ – نظم عمومی و استحکام خانواده
اگر بخواهیم عیوب نکاح را مانند سایر عیوب مطروحه در قواعد عمومی قراردادها و ماده ۴۲۶ قانون مدنی بر اساس عرف و عادت مشخص کنیم، از آنجا که عرف منضبط و روشن نبوده و بر اساس زمان و مکان متفاوت است، در استحکام و سلامت خانواده اختلال ایجاد شده و با مسأله پایداری و بقاء خانواده در تعارض خواهد بود. عدم بقاء خانواده نیز با نظم عمومی در تضاد است.[۲۳۵]
۳ – ۱۱ – دلایل مخالفان انحصار عیوب
این گروه عیوب احصاء شده را افزایش داده و به موارد دیگری همه سرایت میدهند. مثلاً قاضی طرابلسی موارد مشترک میان زن و مرد را به جذام، برص و کوری هم سرایت داده و این موارد را قابل فسخ میداند.[۲۳۶] شهید اول، جذام را نیز جزء عیوب مشترک به حساب میآورند و خنثی بودن مرد را از عیوب مورد فسخ میدانند. البته ایشان در جایی که امکان درمان بیماری وجود دارد، حق فسخ را قابل اعمال نمیدانند.[۲۳۷]
اما عمده دلیل مخالفان انحصار عیوب را میتوان دلیل روایی به شرح زیر دانست:
۱ – ابن بکیر از امام صادق (ع) از مردی سؤال میکند که با زنی مجنونه و دچار برص و مانند آن ازدواج کرده و امام در پاسخ فرمودند که مرد ضامن مهریه است.[۲۳۸]
از آنجا که ابن بکیر از اصحاب اجماع بوده و بنابرین مرسلات وی همه مقبول است، روایت از لحاظ سندی مشکلی ندارد، اما از لحاظ دلالتی، وقتی امام مرد را ضامن مهریه دانستهاند، یعنی نکاح فسخ شده، که مهریه میخواهد و اینکه دایره عیوب را گسترش میدهد، یعنی عیوب دیگری هم شبیه جنون و برص است که باعث فسخ نکاح میشوند و مرد باید مهر زن را بپردازد.
این اشکال به این استدلال وارد است که ممکن است مقصود عبارت (شبیه زا) سایر بیماریهای منصّوصه در سایر روایات باشد، نه هر بیماریای، فلذا نمیتوان شبیهزا را به هر بیماری تعمیم داد.
۲ – امام صادق (ع) میفرمایند: اگر زن مبتلا به عفل یا برص یا مجنون یا مبتلا به افضاء و زنی که زمینگیری ظاهری دارد، تدلیس نماید، بدون طلاق به خانوادهاش برگردانده میشود.[۲۳۹]
در این روایت محل بحث کلمه «زمانه» است. در لسان العرب زمانه اینگونه معنا شده است: «العاهه انه جنس ببلا یا التی یصابون بها و یدخلون فیها و هم لها کارهون»[۲۴۰] و در مجمع البحرین آمده است: «زمانه فهو زمن من باب … و هم مرض یدوم زماناً طویلاً»[۲۴۱] بنابرین «زمانه» را در لغت به عنوان بیماری مزمن و مستمر و طولانی گرفتهاند که موجب رنج و تضعیف بدن گشته و انسان از آن کراهت دارد. اگر زمانه را به این معنا بگیریم، یک معنای عام دارد. فلذا بیماریهایی که دارای چنین شرایطی هستند نیز ممکن است جزء عیوب فسخ به حساب آیند.
اما در آنجا که در باب غرج، زمانه را معمولاً زمینگیر بودن ناشی از لنگی گرفتهاند، نمیتوان قطعاً گفت که زمانه به معنای عام بیماری سخت است؛ چرا که در هر صورت دو احتمال مطرح است و احتمال دوم (زمینگیر) قویتر است.
۳ – امام صادق (ع) در پاسخ سؤال مردی که با زنی قرناء ازدواج کرده، فرمودند: این زن باردار نمیشود و همسرش از نزدیکی با او ناخوش است. فلذا حق فسخ دارد.[۲۴۲]
در این روایت، عدم گوارایی روابط زناشویی و باردار نشدن زوجه، از حکمتهای فسخ شمرده شده است که اگر آن را ملاک قرار دهیم، در برخی عیوب و بیماریهای دیگر هم ساری و جاری است.
به هر حال روایاتی از این قبیل، ملاکاتی عام ارائه میدهند که دامنه عیوب را گسترش میدهد. اما نمیتوان این ملاکات را دلیل را دلیل و علت دانست، بلکه موید مطلب میباشند از طرفی شهرت فتوایی عیوب و باب احتیاط بودن نکاح، عرصه توسعه این ملاکات روایی را ضیق میکند.
۲ – در برخی بیماریها مانند جذام و برص، علت عیب بودن را ایجاد نفرت و انزجار در طرف مقابل ذکر کرده و گفته بودند که چون وجود این بیماریها باعث نفرت است و با هدف نکاح که التذاذ جنسی است، مغایر است. لذا موجب حق فسخ میشود از آنجا که این بیماریها در زن یا در مرد، برای طرف مقابل ایجاد تنفر و ناراحتی میکند و از این جهت تفاوتی میان زوج و زوجه نیست،از این رو باید برای زن هم حق فسخ نکاح قائل بود.[۲۴۳]
البته عدهای قائلند از آنجا که مردان بیشتر در اجتماع حضور دارند، اگر مبتلا به برص،جذام و امثال این ها باشند، دیگران متوجه میشوند و معمولاً نمیتوانند آن را از خانواده همسر مخفی کنند. بنابرین اطلاع حاصل کردن از بیماری مردان چندان مشکل نیست، اما بانوان چون مستور بوده و چه بسا مردی تا بعد از ازدواج همسر خود را نبیند، به طریق اولی از وجود بیماری اونیز مطلع نمیشود. پس در این موارد حق فسخ از آن مرد است.
۳ – یکی از دلایل طرفداران عدم انحصار عیوب این است که روایات متعددی با توجه به سندهای خوبی که داشتند،دلالت بر امکان فسخ نکاح در صورت بروز سایر عیوب را داشتند. پس در این حالت شک در اعمال حق فسخ به ظن مقید یا یقین نزدیک میشود و جایی برای استصحاب اصل لزوم عقد باقی نمیماند و قدر متقین از مصادیق محصوره عیوب موجب فسخ افزایش مییابد.
۴ – دلیل دیگر، مبنای حق فسخ است که به دلیل وجود ضرر به کسی که زیانی به او وارد شده است، دیگر قاعده لزوم عقد باقی نمیماند و در این تعارض میان اصل لزوم عقد و قاعه لاضرر، به دلیل نفی ضرر در اسلام، قاعده لاضرر بر قاعده لزوم عقد حکومت میکند[۲۴۴] از طرفی این بیماریها انقطاع نسب به دنبال دارد، موجب ضرر عظیم میشود، در نتیجه لزوم عقد به واسطه قاعده لاضرر منتفی گشته و حق خیار فسخ ثابت میشود.[۲۴۵]
۵ – در باب عیوبی چون برص و جذام، عدهای از علما قائل به قیاس اولویت شدهاند. بدین صورت که این عیوب در زن موجب حق فسخ برای زوج میشود، حال آنکه مرد میتواند به وسیله طلاق از همسر خود جدا شود. پس به طریق اولی اگر این عیب در مرد باشد، زن که طلاق به دست او نمیباشد، باید بتواند با بهره گرفتن از حق فسخ، رابطه زوجیت را قطع کند.[۲۴۶]
البته این دلیل را پذیرفته نمیدانند؛ چرا که طریق رهایی زن تنها منحصر در حق خیار نیست، بلکه ممکن است حاکم مرد را اجبار به طلاق نماید یا اینکه زن تا یافتن یک راه حل مناسب، جدای از مرد زندگی کند یا از مرد کنارهگیری کند تا زوج درمان شود.[۲۴۷]
محقق بحرانی نیز در جواب این استدلال میفرمایند: با توجه به آیات و روایات مبنی بر رجوع به کتاب و سنت در احکام این دلیلهای عقلی صلاحیت تأسیس احکام شرعیه را ندارد.[۲۴۸]
“