- پروتکل الحاقی اول ، بند ۲ ماده ۵۱٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند ۱ ماده ۵۲٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، ماده ۵۷٫ ↑
- شریعت باقری ، محمدجواد، پیشین، صص:۴۱-۴۰٫ ↑
- بند ۱ ماده ۵۰ برای غیرنظامیان و بند ۳ ماده ۵۲ برای اموال غیرنظامی. ↑
- بند ۳ ماده ۵۱ پروتکل الحاقی اول. ↑
- گزارشات ارائه شده در خصوص پروتکلهای الحاقی ، مشارکت مستقیم در مخاصمه را ، آن نوع از اعمال جنگی میداند که با توجه به ماهیت و هدفشان ، باعث صدمه به تجهیزات و پرسنل نظامی قوای دشمن میگردند. متن اصلی این موضوع در پاراگراف ۱۹۴۴ به صورت زیر آمده است.
۱۹۴۴ What is the exact meaning of the term “direct” in the expression “take a direct part in hostilities“? A similar expression is already used in paragraph 2 of Article 43 ‘ (Armed forces). ‘ In general the immunity afforded civilians is subject to a very stringent condition: that they do not participate directly in hostilities, i.e., that they do not become combatants, on pain of losing their protection. Thus “direct” participation means acts of war which by their nature or purpose are likely to cause actual harm to the personnel and equipment of the enemy armed forces. It is only during such participation that a civilian loses his immunity and becomes a legitimate target. Once he ceases to participate, the civilian regains his right to the protection under this Section, i.e., against the effects of hostilities, and he may no longer be attacked. However, there is nothing to prevent the authorities, capturing him in the act or arresting him at a later stage, from taking repressive or punitive security measures with regard to him in accordance with the provisions of Article 45 ‘ (Protection of persons who have taken part in hostilities) ‘ or on the basis of the provisions of the fourth Convention (assigned residence, internment etc.) if his civilian status is recognized. Further it may be noted that members of the armed forces feigning civilian non-combatant status are guilty of perfidy under Article 37 ‘ (Prohibition of perfidy), ‘ paragraph 1©. ↑
- در بند ۲ ماده ۵۱ پروتکل الحاقی آمده است که :
«… اعمال تهدیدهای خشونت آمیز که منظور اصلی آن ایجاد وحشت در بین سکنه غیرنظامیباشد ، ممنوع است. » ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند ۳ ماده ۸۵٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند ۵ ماده ۸۵ و اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری ، بند الف ماده ۸٫ ↑
- Illegal Combatants. ↑
- Schmitt,Michael N., wired warfare:computer network attack and jus in bello, op.cit. ,p:383. ↑
- بند ۴ ماده ۴ کنوانسیون سوم ژنو در خصوص معامله با اسیران جنگی. ↑
- Schmitt,Michael N., wired warfare:computer network attack and jus in bello, op.cit. ,p:384. ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند ۳ ماده ۵۲ در خصوص اموال غیرنظامی و بند ۱ ماده ۵۰ در خصوص اشخاص غیرنظامی. ↑
- ضیایی بیگدلی ،محمد رضا ، پیشین ، ص:۱۳۱٫ ↑
- Schmitt,Michael N., wired warfare:computer network attack and jus in bello, op.cit. ,p:385. ↑
- البته ، بر اساس بند ۲ ماده ۵۶ پروتکل الحاقی اول ، حمایتهای ویژه از تاسیسات فوق ، در موارد زیر ساقط میگردد.
الف ) سد و یا آب بندی که برای مصارفی غیر از کارکرد عادی آن و در پشتیبانی منظم ، مهم و مستقیم از عملیات نظامی مورد استفاده قرار میگیرد ، و چنین حملهای تنها راه عملی پایان دادن به این پشتیبانی باشد.
ب ) در مورد یک نیروگاه هستهای تولید برق ، تنها در صورتی که نیروگاه مزبور نیروی برق را در پشتیبانی منظم ، مهم و مستقیم از عملیات نظامی تولید نماید ، و چنین حملهای تنها راه عملی پایان دادن به این پشتیبانی باشد.
ج ) در مورد سایر هدفهای نظامی واقع در این تاسیسات ، و یا در مجاورت آنها ، فقط در صورتی که از آنها برای پشتیبانی منظم ، مهم و مستقیم از عملیات نظامی استفاده شود ، وچنین حملهای تنها راه عملی پایان دادن به این پشتیبانی باشد. ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند ۲ ماده ۵۶ ؛ آنتونی پ. و. راجرز ، قواعد کاربردی حقوق مخاصمات مسلحانه ، ترجمه کمیته ملی حقوق بینالملل بشردوستانه ، انتشارات امیرکبیر ، چاپ اول ، ص: ۵۹٫ ↑
- بند ۲ ماده ۵۴ پروتکل الحاقی اول ؛ این موضوع در پاراگراف ۲۱۱۰ گزارشات ارائه شده در خصوص پروتکلهای الحاقی نیز مورد تصریح واقع شده است. که متن اصلی آن در زیر ارائه شده است.
۲۱۱۰ It is important to determine how foodstuffs, crops, livestock and supplies of drinking water could be used in direct support of military action, as suggested in [p.657] sub-paragraph (b). Although some supplies of foodstuffs or drinking water can serve to sustain the armed forces, this possibility does not seem sufficient reason for depriving such objects of the protection it was agreed to afford them, and the restriction contained at the end of this sub-paragraph confirms this point of view. The phrase “direct support of military action” in sub-paragraph (b) refers to the type of military operation quoted in footnote 13 above, namely, bombarding a food-producing area to prevent the enemy from advancing through it, or attacking a food-storage barn which is being used by the enemy for cover or as an arms depot etc. ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند۳ ماده ۵۴٫ ↑
- آنتونی پ. و. راجرز ، پیشین ، ص: ۲۲۶٫
متاسفانه ، با تأکیدات فراوانی که اسناد حقوق بینالملل بشردوستانه در خصوص این امر از خود نشان دادهاند ، باز هم امروزه شاهد نقض این قواعد ، یعنی محاصره دریایی و زمینی و ممانعت از وارد شدن هرگونه مواد سوختی ،غذایی و دارویی ، در نوار غزه توسط رژیم صهیونیستی میباشیم. ↑
- بند ۲ ماده ۳۵ و ماده ۵۵ پروتکل الحاقل اول. ↑
- ضیایی بیگدلی،محمدرضا، پیشین ، ص:۱۳۳٫ ↑
- Schmitt,Michael N., wired warfare:computer network attack and jus in bello, op.cit. ,p:386. ↑
- بند ۵ ماده ۸ پروتکل الحاقی اول. ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند ۲ ماده ۸۵٫ ↑
- ضیایی بیگدلی،محمدرضا، همان ، ص :۱۶۰٫ ↑
- دبیرخانه کمیته ملی حقوق بینالملل بشردوستانه ، حقوق بینالملل ناظر بر نحوه هدایت مخاصمات ، انتشارات سرسم ،چاپ اول ، ص :۴۳٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، قسمت (د) بند ۴ ماده ۸۵٫ ↑
- روسو، شارل ، حقوق مخاصمات مسلحانه ، ترجمه : سید علی نجفی ، دفتر خدمات حقوقی بینالمللی ، چاپ اول ،۱۳۶۹، ص: ۱۶٫ ↑
- ضیایی بیگدلی ،محمد رضا ، همان ، صص۵۴: -۵۳٫ ↑
- همان ، صص: ۵۶٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند ۴ ماده ۵۶٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند۴ ماده ۵۴٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند ۲ ماده ۵۵٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، ماده ۲۰٫ ↑
- پروتکل الحاقی اول ، بند (ج) ماده ۵۳٫ ↑
- کنوانسیون دوم ژنو در خصوص حمایت از زخمداران ، بیماران و غریقان نیروهای مسلح در دریا ، ماده ۴۷٫
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد تهران مرکزی
دانشکده حقوق
پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد(M.A)
گرایش: حقوق جزا و جرم شناسی
عنوان:
مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی در پرتو قانون مجازات اسلامی
مصوبه جدید
استاد راهنما:
دکتر محمد صالح ولیدی
استاد مشاور:
دکتر محمداسماعیل افراسیابی
نگارش:
شیواعبدالحسینی
پائیز ۱۳۹۲
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده ۱
مقدمه ۲
فصل اول ) بررسی مفاهیم ، ارکان و تحولات حاکم بر مسئولیت کیفری
مبحث اول : مفهوم و ماهیت مسئولیت کیفری ۱۱
گفتار اول: بررسی تغییرات و نوآوری های قانون گذار مبنی بر مسئولیت کیفری اشخاص
حقوقی ۱۵
گفتار دوم: بررسی آثار تحمیل مسئولیت کیفری بر شخص حقوقی و تأثیر آن بر نظم عمومی ۱۹
مبحث دوم : حدود و قلمرو مسئولیت کیفری اشخاص بانگاهی بر مکاتب ۲۶
گفتار اول: حدود و قلمرو مسئولیت کیفری اشخاص حقیقی ۲۹
گفتار دوم: حدود و قلمرو مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی ۳۱
گفتار سوم: مسئولیت کیفری ناشی از فعل غیر ۳۲
الف )بررسی مسئولیت کیفری ناشی از فعل غیر در اشخاص حقیقی ۳۲
ب) بررسی مسئولیت کیفری ناشی از فعل غیر در اشخاص حقوقی ۳۶
ج)بررسی مسئولیت کیفری ناشی از ارائه خدمات اینترنتی ۳۸
فصل دوم: مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی
مبحث اول: مفهوم و ماهیت ساختاری شخص حقوقی ۴۱
گفتار اول: مطالعه دیدگاه های مختلف در خصوص ماهیت شخصیت و مبنای پاسخ گویی اشخاص حقوقی ۴۶
الف ) ماهیت نظریه فرضی بودن شخص حقوقی ۴۶
ب) ماهیت نظریه اعتباری بودن شخص حقوقی ۴۷
ج ) ماهیت نظریه واقعی بودن شخص حقوقی ۴۷
گفتار دوم : اقسام اشخاص حقوقی ۴۹
الف ) اشخاص حقوقی موضوع حقوق عمومی ۵۱
ب) اشخاص حقوقی موضوع حقوق خصوصی ۵۵
مبحث دوم : نگاه اجمالی به مبانی نظری مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی ۵۸
گفتار اول : پیشینه مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی ۵۸
الف ) فرضیه عدم مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی ۶۰
ب) فرضیه پذیرش مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی ۶۴
ج) بررسی مسئولیت کیفری شخص حقوقی موضوع حقوق عمومی با بیان نظر مؤافقان و
مخالفان ۶۸
گفتار دوم : بررسی نگاه کیفری مقنن در مواجهه با شخص حقوقی ۷۲
الف ) قانون اقدامات تأمینی و تربیتی مصوب سال ۱۳۳۹ ۷۴
ب ) قانون مجازات عمومی مصوب سال ۱۳۰۴ ۷۵
پ ) قانون مجازات عمومی اصلاحی مصوب سال ۱۳۵۲ ۷۶
ت) قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۷۰ ۷۷
ث) قانون جرایم رایانه ای مصوب سال ۱۳۸۸ ۷۷
ج) قانون مجازات اسلامی ( مصوب جدید ) ۱۳۹۲ ۷۹
چ) اهمّ قوانین پراکنده قبل و بعد از انقلاب که بطور خاص شخص حقوقی را حائز مسئولیت
می دانند ۸۰
مبحث سوم : شرایط تحقق مسئولیت کیفری در اشخاص حقوقی ۸۱
نوع ممدانی و اصیلیان (Mamdani & Assilian - FIS): روش ممدانی برای سیستم های استنتاج فازی در سال ۱۹۷۵ توسط ابراهیم ممدانی در راستای کنترل یک ماشین بخار ابداع شد و برای کنترل ترکیب یک موتور بخار و بویلر، با بهره گرفتن از ترکیب قواعد کنترل زبانی که در تجربیات عملگرهای انسانی وجود دارد، به کار گرفته شد. این روش از جمله اولین تئوری های فازی مربوط به سیستم های کنترلی می باشد. در استنتاج Mamdani توابع عضویت خروجی مجموعه فازی، باید غیر فازی گردد. این امر ممکن بوده و در بسیاری از موارد بهینه تر از استفاده از یک تابع عضویت خروجی (که تحت عنوان تابع عضویت خروجی یگانه شناخته می شود) می باشد.
نوع سوگنو (Takagi-Sugeno-Kang - TSK-FIS): روش سوگنو که برای سیستم های استنتاج فازی در سال ۱۹۸۵معرفی گردید. این روش در بسیاری از موارد شبیه روش ممدانی است. لیکن مهم ترین تفاوت این دو روش در خروجی آنها است، به طوری که در سیستم ممدانی خروجی بصورت یک مجموعه فازی است که باید دِفازی شوند ولی در سیستم سوگنو خروجی بصورت خطی یا ثابت است (MATLAB user’s guide, 2006).
در خصوص انواع روش های استنتاج فازی باید گفت که روش استنتاج فازی Mamdani رایج ترین متدولوژی فازی می باشد. این روش با کاهش محاسبات مورد نیاز، کارایی فرایند غیر فازی سازی را افزایش می دهد. روش های مختلفی برای فازی زدایی خروجی ها در سیستم استنتاج فازی ممدانی وجود دارد که هر روش دارای مزایا و معایب خاص خود می باشد. از جمله این روش ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
نصف ماکزیمم (middle of maximum)
نیمساز (bisector)
مرکز ثقل (centroid)
میانگین مقدار ماکزیمم مجموعه خروجی (Mean of maximum: MOM)
بزرگترین ماکزیمم (largest of maximum: LOM)
کوچکترین ماکزیمم (smallest of maximum: SOM) (رجبی و همکاران، ۱۳۸۸).
همان طور که پیشتر اشاره گردید، اولین گام در ساخت سیستم استنتاج فازی تعیین متغیرهای ورودی و خروجی پژوهش می باشد. بدین منظور در ابتدا زیر مجموعه های متغیرها از مجموعه گزینه های ممکن و توصیف هر گزینه با حداقل اطلاعات مورد نیاز (که بیانگر مناسب بودن آن به عنوان بهترین گزینه می باشد) شناسایی می گردند. سپس بر اساس حداقل اطلاعات فراهم شده برای گزینه ها، انتخاب از میان آن ها بر اساس نظرات افراد خبره صورت می گیرد. این فرایند که به آن غربال سازی فازی گویند، یک فرایند دو مرحله ای است؛ در مرحله اول از هر فرد خبره خواسته می شود تا علاوه بر وزن دهی به معیارهای مختلف، ارزیابی خود را از هر گزینه ارائه دهد. این ارزیابی شامل رتبه بندی گزینه ها بر اساس معیارهای مختلف می باشد. نمره گزینه ها توسط هر فرد خبره محاسبه می شود. در مرحله دوم، ارزیابی فردی افراد خبره با یکدیگر ترکیب می شوند تا یک ارزش واحد برای هر گزینه به دست آید. این ارزیابی واحد می تواند به عنوان راهنما در فرایند پژوهش برای بدنه پژوهش مورد استفاده قرار گیرد. همچنین لازم است یک تابع اجماع نظر جهت شناسایی امتیاز قابل قبول هر گزینه از ترکیب نظرات افراد خبره ایجاد گردد (کزازی و همکاران، ۱۳۸۹). بر این اساس، در ادامه پژوهش حاضر با بهره گرفتن از کلیه آن چه که تاکنون گفته شد، اقدام به ایجاد سیستم استنتاج فازی برای دست یابی به اهداف پژوهش می شود.
خلاصه فصل
با توجه به مباحث فوق، در این مرحله از پژوهش حاضر، تمرکز بر توسعه مجموعه های فازی و توابع عضویت سیستم استنباط فازی می باشد که می تواند برای ارزیابی موفقیت پیاده سازی سیستم برنامه ریزی منابع سازمان مورد استفاده قرار گیرد. دسترسی به مجموعه ای از توابع عضویت فازی از پیش تعریف شده می تواند بینشی در مورد چگونگی توسعه محدودیت های اولیه و مورد نیاز سیستم های فازی پیش از استفاده از منطق فازی در فرایند ارزیابی سیستم برنامه ریزی منابع سازمان فراهم نماید. بر این اساس مجموعه شاخص های اصلی ارزیابی پیاده سازی سیستم برنامه ریزی منابع سازمان فازی سازی شده اند. از طریق فازی سازی عوامل بحرانی ارزیابی سیستم برنامه ریزی منابع سازمان و تعریف مجموعه های فازی، ورودی اصلی سیستم استنباط فازی پژوهش حاضر ایجاد می گردد. به منظور در نظر گرفتن ارزیابی های کیفی انسانی در مورد موفقیت پیاده سازی سیستم برنامه ریزی منابع سازمان، اعداد فازی با تابع عضویت مربوطه خود تعریف شده اند که در فصل های بعدی به آن ها به تفصیل پرداخته خواهد شد. در این راستا نرم افزار MATLAB به منظور تحلیل داده ها و طراحی سیستم استنتاج فازی به منظور ارزیابی میزان موفقیت سازمان ها از پیاده سازی سیستم های مدیریت منابع سازمان مورد استفاده قرار گرفته است. این نرم افزار محیطی مناسب برای انجام عملیات های ریاضی، ایجاد محیط های ویژوال و برنامه نویسی آسان را فراهم کرده است. در این نرم افزار تلاش بر آن است که مسائل ریاضی و راه حل های آنها به همان صورتی که در ریاضیات رایج دانشگاهی وجود دارد، ارائه شوند. این نرم افزار در حوزه های متعددی نظیر ریاضیات و محاسبات، ساخت و پیاده سازی الگوریتم های ریاضی، مدلسازی، شبیه سازی و تحلیل مدل، آنالیز، استخراج مشخصه های آماری، رسم و نمایش داده و رسم گراف ها و منحنی های دو بعدی و سه بعدی، منحنی های آماری مورد استفاده قرار گیرد. شمای کلی طراحی سیستم استنتاج فازی پژوهش حاضر که با بهره گرفتن از این نرم افزار ساخته می شود، در شکل زیر نمایش داده شده است.
شکل ۲-۲) شمای کلی طراحی سیستم استنتاج فازی
فصل سوم:
روش اجرایی تحقیق
در این فصل گام های اجرای
ی روش تحقیق و روش شناسی تحقیق شامل روش و نوع تحقیق، جامعه و نمونه آماری، روش های نمونه گیری و جمع آوری داده ها، ابزار اندازه گیری و روش های سنجش ابزار به تفصیل بیان شده است.
مقدمه
تحقیق تلاشی منظم، سازمان یافته، متکی به داده ها، نقادانه و علمی برای بررسی مساله ای خاص است که نیازمند یک راه حل بوده و شامل گام هایی است که برای دست یابی به پاسخ مساله مورد نظر پیموده می شود. نخستین گام در تحقیق عبارت است از آگاهی بر زمینه های مشکل آفرین و شناسایی مساله و مشکلی که نیاز به بررسی و اصلاح دارد. تحقیق عبارت است از فرایندی که پژوهشگر می کوشد تا بدان وسیله پیچیدگی های روابط متقابل بین افراد را بهتر درک کند. پژوهشگر با بهره گرفتن از روش های منظم و سیستماتیک درباره کنش ها و واکنش ها اطلاعاتی را جمع آوری می کند، درباره معنی یا مفهوم آن ها می اندیشد، به نتیجه هایی می رسد، آن ها را ارزیابی می کند و سرانجام این نتایج یا دستاوردها را ارائه می دهد. برای دست یابی به هدف انجام تحقیق، باید جستجوی شناخت یا روش شناسی تحقیق به صورت درست انجام گردد. بر این اساس مجموعه فرایندها، روش ها و ابزارهایی که برای حل مساله یا مشکل طی می شود، روش تحقیق نامیده می شود. روش تحقیق مستلزم گام ها، مراحل و یا مراتب منظم و برنامه ریزی شده ای برای انجام پژوهش است. روش تحقیق اساسی ترین مقوله پژوهش است. چنانچه روش متناسبی با موضوع پژوهش انتخاب شود، کار تحقیق سریع تر و مطمئن تر انجام می شود (سکاران، ۱۳۸۱). بنابراین انتخاب روش تحقیق و تأکید بر علمی بودن آن از اهمیت بالایی برخوردار است.
روش تحقیق
به طور کلی روشهای تحقیق در علوم رفتاری را میتوان با توجه به دو ملاک هدف تحقیق و نحوه گردآوری دادهها تقسیم کرد. از نظر هدف روش تحقیق به روش های بنیادی، کاربردی و تحقیق و توسعه تقسیم بندی می شود. همچنین تحقیق از لحاظ نحوه گردآوری دادهها به روش های توصیفی (غیر آزمایشی) و آزمایشی تقسیم بندی می شود (بازرگان، ۱۳۸۶). پژوهش های توصیفی جهت توصیف کردن پدیده مورد بررسی مورد استفاده قرار می گیرد و داده ها را بگونه ای معنا دار ارائه می هد تا بتوان از آن ها در شناخت ویژگی های یک گروه در موقعیت مورد مطالعه و کمک به تفکر نظام گرا درباره یک وضعیت استفاده نمود (سکاران، ۱۳۸۱). در واقع روش های توصیفی مشتمل بر مطالعه واقعی و منظم خصوصیات یک موقعیت یا یک موضوع است که در آن محقق به کشف عقاید، افکار، ادراکات و ترجیحات افراد می پردازد تا « آنچه هست » را بدون دخالت یا استنتاج ذهنی گزارش دهد و شرایط موجود را توصیف، تحلیل و تفسیر نماید. یکی از انواع روش های تحقیق توصیفی، تحقیق پیمایشی است که جهت پاسخ به سوال های پژوهشی نظیر چگونگی ماهیت شرایط موجود، رابطه میان رویدادها و چگونگی وضعیت موجود مورد استفاده قرار می گیرد (بازرگان، ۱۳۸۶). در تحقیقات توصیفی می توان جامعه مورد مطالعه را از طریق پیمایشی تحت بررسی و آزمون قرار داد. پیمایش توصیفی به توصیف پدیده های خاص در محیطی معین می پردازد، جهت آزمون نظریه ها و پاسخ گویی به پرسش های پژوهش به کار می رود و شامل توصیف و نتیجه گیری است.
بر این اساس روش تحقیق مورد استفاده در پژوهش حاضر بر حسب هدف تحقیق از نوع کاربردی و بر حسب نوع داده ها از نوع پیمایشی می باشد.
متغیرهای تحقیق
در یک تحقیق برای پاسخ دادن به سئوالهای تحقیق و یا آزمون فرضیهها، تشخیص متغیرها امر ضروری است. در این تحقیق دو نوع متغیر در نظر گرفته شده است.
الف) متغیر مستقل: یک ویژگی از محیط فیزیکی یا اجتماعی است که بعد از انتخاب، دخالت یا دستکاری شدن توسط محقق مقادیری را میپذیرد تا تاثیرش بر روی متغیر دیگر (متغیر وابسته) مشاهده شود.
ب) متغیر وابسته: متغیری است که تغییرات آن تحت تأثیر متغیر مستقل قرار میگیرد (بازرگان، ۱۳۸۶)
در تحقیق حاضر، متغیرهای مستقل، شاخص های سنجش موفقیت پیاده سازی سیستم مدیریت منابع سازمان هستند که با مطالعه عمیق و گسترده ادبیات موضوع استخراج شده و در جدول زیر خلاصه شده است. متغیر وابسته نیز میزان موفقیت استقرار سیستم برنامه ریزی منابع سازمان می باشد.
جدول ۳-۱) متغیرهای مستقل و وابسته پژوهش
متغیر مستقل |
مدیریت نیازمندی |
مدیریت تغییر |
مدیریت پروژه |
همان طور که گفته شد، علوفه بایستی بنحوی روی زمین متمرکز گردد تا جمع آوری و یا عدل بندی آن امکان پذیر باشد. برای این کار از دستگاهی به نام شانه ( rake ) استفاده می شود. این دستگاه علوفه درو شده را در روی زمین به صورت ردیف در می آورد.
پس از تکمیل ردیف سازی از دستگاه بسته بند یا عدل بند( baler) استفاده می شود. بیلرها یا بسته بندهای علوفه بر دو نوع بسته بندهای مکعبی و استوانه ای تقسیم می شوند. در یک بسته بند مکعبی بزرگ محصول توسط بردارنده ها بلند شده و به طرف انگشتی های فشاردهنده ارسال می شودعلوفه در داخل دستگاه تحت فشار قرار گرفته و متراکم می شود. پس از آنکه حجم عدل به اندازه معین رسید، دستگاه گره زن به کار می افتد به وسیله نخ یا سیم پیچیده می شود و از پشت دستگاه روی زمین می افتد.
ماشین های برداشت غلات
برداشت غلات در زراعت های مکانیزه با ماشین آلات انجام می گیرد. یکی از این ماشین ها دروگر است. این دستگاه شامل یک مجموعه از قیچی های برش است که در جلو دستگاه قرار داشته و ساقه ها را قطع می کنند. ساقه ها توسط یک چرخ چند پره بزرگ به طرف تیغه های قیچی کشیده می شوند. ساقه ها پس از قطع روی هم انباشته شده، به وسیله دستگاه نخ پیچی می شوند و از پشت دستگاه روی زمین می افتند.
کاملترین وسیله برداشت غلات دستگاهی است به نام کمباین. این دستگاه در اراضی بزرگ که فاقد پستی و بلندیهای شدید باشند و محصول به طور ایستاده خشک می شود، قابل استفاده است.
کمباین مجموعه ای از قیچی های قطع ساقه و یک خرمن کوب است که همگی در روی یک شاسی سوارشده اند.
کمباین عملیات برداشت، کوبیدن، جداکردن دانه هااز کلش ها یا تمیز کردن محصولات را انجام می دهد. کمباین یعنی توأم – نام کمباین زمانی بوجود آمد که عملیات چیدن محصول یا برداشت و خرمن کوبی که بعدا"عمل تمیز کردن هم به آن اضافه شده ، در یک ماشین واحد انجام گرفت و بر دو نوع خودرو و کششی می باشد.
هدف اصلی کمباین به دست آوردن دانه از محصول با حداقل دانه های صدمه دیده و حداقل تلفات است. به علاوه دانه باید به اندازه کافی تمیز بوده ، عاری از خرده کاه و بقایای گیاهی باشد. برای آن که کار با کمباین عملی گردد، محصول بایستی خشک باشد، به طوری که ساقه ها به راحتی شکسته شوند. همچنین رطوبت دانه از ۱۴% بیشتر نباشد. چنانچه رطوبت محصول زیاد باشد، عمل جداسازی بخوبی انجام نشده و در صورتی که رطوبت دانه کم باشد شکستگی دانه ها زیاد خواهد شد.
به منظور برداشت محصول و به دست آوردن دانه تمام کمباین ها پنج عمل اصلی زیر را انجام می دهند.
-
- برش و تغذیه: در این مرحله چیدن محصول سرپا و برداشتن محصول از سطح مزرعه صورت می گیرد.
-
- کوبیدن: شامل جدا کردن تک تک دانه ها از قسمت هائی از گیاه که دانه ها را در برگرفته اند، می باشد.
-
- جدا کردن دانه و خرده های کاه از کاه و کلش.
-
- تمیز کردن: تمیز کردن دانه از خرده کاه و سایر بقایای گیاهی.
-
- جابجا کردن: شامل انتقال دانه های تمیز و پس مانده ها.
دستگاهی که محصول را برش داده و یا جمع آوری می کند و آنرا به دستگاه می دهد، معمولا” به سرخوشه چین معروف است.
ماشین های برداشت سیب زمینی
سیب زمینی محصولی است غده ای که در موقع برداشت باید ابتدا از داخل خاک خارج شده و سپس به وسیله دست یا ماشین از روی زمین جمع آوری گردد. در زراعت های کوچک برای سهولت کار کنار ردیف ها را کولتیواتور می زنند تا عمل کندن خاک سریعتر و با صرف نیروی کمتری انجام گیرد. در زراعت های بزرگ و مکانیزه از دستگاه برداشت سیب زمینی استفاده می کنند. دستگاه شامل بیل عریضی است که در خاک فرو رفته و غدد را بالا می آورد. غدد از روی غربال می گذرند تا خاک و کلوخه ها جدا و حذف شوند. ممکن است غدد توسط نقاله به درون تریلر انتقال یابند و یا به صورت ردیفی در روی زمین ریخته شوند. حدود دو هفته قبل از برداشت سیب زمینی باید قسمت های هوائی گیاه را از بین برد. این عمل نه تنها از تداخل اندامهای هوائی گیاه در عملیات برداشت جلوگیری می کند ، بلکه رسیدگی غدد و توسعه بافت چوب پنبه ای آن را تسریع می سازد.
تمام ماشین های برداشت کامل سیب زمینی به ترتیبی ساخته می شوند که سیب زمینی ها را به طور کامل به همراه خاک بلند کرده، از زیر خاک در آورده و با عبور دادن آنها از قسمت های مختلف ماشین ، سیب زمینی ها را از خاک، سنگ، خاشاک، برگ و سایر مواد خارجی جدا می سازند. سیب زمینی ها سپس ممکن است به داخل کیسه، جعبه یا تریلی منتقل شوند.
ماشین برداشت چغندرقند
امروزه برداشت چغندرقند با وسایل متعدد و مختلف ماشینی صورت می گیرد.چنانچه چغندر قند ردیفی کاشته شده باشد، می توان ابتدا کناره ردیف ها را با کولتیواتور سست کرد و خارج سازی غدد را تسهیل نمود.
در زراعت مکانیزه از دستگاه برداشت چغندر قند استفاده می کنند.ماشین های برداشت چغندرقند، برداشت برگ و غده را توأم انجام می دهند. در هنگام کار چرخ های ماشین برداشت چغندر باید به گونه ای تنظیم شوند که بین دو ردیف کاشت حرکت کنند. البته چرخ های تراکتور هم باید به همین ترتیب تنظیم شوند. ماشین برداشت چغندر باید طوری هدایت گردد که چرخ کنگره دار طوقه زن تقریبا” از روی قسمت وسط ردیف کاشت حرکت نماید. هنگامی که این چرخ از روی سر چغندر بالا رفت، چاقوی افقی به دنبال آن بالا رفته و با ادامه حرکت ماشین به طرف جلو قسمتی از طوقه چغندر را می برد. در آوردن چغندرها از خاک نیز توسط چغندرکن چرخی یا تیغه ای صورت می گیرد. هنگام جلو رفتن ماشین ، چغندرها که اینک فاقد برگ و طوقه می باشند، در بین دو تیغه یا دو چرخ ، چغندرکن قرار گرفته وبا ادامه حرکت ماشین چون فاصله بین دو تیغه یا دو چرخ در عقب کمتر از قسمت جلو آنهاست، چغندرها از زمین بیرون آورده می شوند. چغندرهای بیرون آمده روی تسمه نقاله ای که در عقب چغندرکن قرار دارد، افتاده و از آنجا به مخزن چغندر و یا قسمت تمیزکن انتقال یافته و در نهایت توسط بالابرهای مخصوص به داخل تریلی یا کامیون منتقل شده واز مزرعه خارج می گردند.
فصل سوم:
روش تحقیق
مقدمه:
در این فصل از پایان نامه، ابتدا به روش تحقیق مورد استفاده در پژوهش حاضر خواهیم داشت. و سپس با معرفی ابزار جمع آوری اطلاعات و ارائه روش های آماری مورد استفاده بحث را پی خواهیم گرفت.
روش تحقیق:
در این پژوهش بعد از تعیین موضوع، ابتدا با بهره گرفتن از منابع کتابخانه ای و منابع موجود در اینترنت و استفاده از آمارها و کتابخانه های آنلاین، اقدام به جمع آوری اطلاعت در مورد مباحثی مانند وضعیت کشاوری ایران، و تکنولوژی کشاورزی موجود در ایران، وضعیت ماشین آلات صنعتی و میزان استفاده از آنها گردید.
سپس از اشراف کامل به موضوع و با تعیین وقت و گرفتن قول مساعد همکاری از افراد مورد نظر برای مصاحبه، جامعه آماری تعیین گردید که شامل دانش آموختگان رشته های کشاورزی، اقتصاد کشاورزی، مدیریت صنعتی و بعضی از صاحبان مزارع که با بهره گرفتن از ماشین های صنعتی، اقدام به مکانیزه نمودن مراحل مختلف کشاورزی اعم از کاشت، داشت و برداشت نموده اند انتخاب شد.
در زمینه ادبیات تحقیق و نیز تعریف اصطلاحات مورد نیاز، از کتابهای تخصصی و بیشتر از منابع و مقالات موجود در اینترنت استفاده شده است.
در مجموع می توان گفت در این پروژه از روش های میدانی مانند مصاحبه و نیز روش های محوری مانند استفاده از منابع کتابخانه ای استفاده شده است.
افراد مصاحبه شونده، در جلسات جداگانه و به طور رسمی مورد مصاحبه قرار گرفته اند.
مصاحبه با مزرعه داران:
در مصاحبه با مزرعه دارانی که اقدام به مکانیزه کردن مزارع خود نموده اند. سوال و جوابهای زیر مطرح گردید.
مزایا و معایب مکانیزه کردن مراحل کشاورزی:
از مهمترین مزایای مکانیزه کردن مراحل کشاورزی، کاهش نیروی انسانی مورد نیاز، تسریع فرایند، بهبود کیفیت و در نهایت سود آوری بیشتر می باشد. از آنجاییکه برای انجام کارهای متداول کشاورزی مانند کاشت، که خود شامل شخم زدن، زیر و رو کردن خاک و …. می باشد، اگر قرار باشد تمام آن فرایند ها به صورت دستی صورت گیرد، به تعداد بسیار زیاد نیروی کار و همچنین هزینه های زیادی نیاز است. همچنین زمان بسیار زیادی را نیز ازدست خواهیم داد، در صورتی که همین فرایند ها اگر به صورت مکانیکی صورت گیرد، مدت زمان بسیار کمتر نیروی کار بسیار کم ودر نتیجه مدت زمان کمی نیز نیاز خواهد بود همچنین در سم پاشی مزارع نیز کاری که اگر قرار باشد توسط نیروی انسانی انجام پذیرد، چندین روز به طول می انجامد، بوسیله هواپیماهای سمپاش در کمتر از ۲ ساعت صورت می گیرد.
استفاده از ماشین آلات موجب برداشت محصول به صورت استاندارد و یکدست می شود که این امر به خودی خود از مزایای مهم می باشد. هزینه نیروی کار یکی از مهمترین و بیشترین هزینه هاست که کاهش این هزینه ها موجب سود دهی می شود.
تمام این امکانات مستلزم داشتن سرمایه و سرمایه گذاری اولیه می باشد که در صورت انجام این سرمایه گذاری از مزایای فوق بهره مند می شوند. لازم بذکر دست که تسهیلات بانک کشاورزی جوابگوی تعداد اندکی از کشاورزان است که از شرایط ویژه برخوردارند، حال آنکه بیشترین کشاورزان این امکان و یا حتی سرمایه گذاری برای بهره مندی از تسهیلات را ندارند.
از دیگر معایب مکانیزه کردن مراحل کشاورزی می توان به از کار افتادگی ماشین آلات اشاره کرد و همچنین استهلاک این دستگاه ها نیز بسیار زیاد است که هزینه تعمیر ونگهداری بسیاری را می طلبد.
در صورتی که دستگاه ها و ماشین آلات نظر کمباین از کار بیافتند، می توانند ضرر زیادی را به محصولات بزنند.
توجیه اقتصادی مکانیزاسیون:
جهت مکانیزه کردن ماشین آلات، مانند استفاده از بیل های مکانیکی مخصوص شخم زنی و کمباین و همچنین سیستم آبیاری قطره ای نیاز به صرف هزینه های زیادی استکه بیشتر کشاورزان معمولی قادر به انجام آن نمی باشند، اما سرمایه گذاری در این بخش مستلزم قرار دان تسهیلات ویژه اقتصادی با سود کم و نیز دادن سوبسید درخیرد دستگاه ها می باشد که این امر تا حدودی عملی شده است. اما در مجموع، سود دهی که بعد از آن دارد. که شامل کاهش هزینه نیروی کار، پرت شدن وهدر رفتن بهبود آب و …. می شود در کل به شود دهی می انجامد.
مصاحبه با دانش آموزان و استادان دانشگاهها:
پژوهشگر در مصاحبه با دانش آموختگن و استادان دانشگاهها، به اطلاعات زیر دست یافت.
توسعه کشاورزی چه مزایایی دارد؟
توسعه کشاورزی علی رغم پر هزینه بودن آن، موجب کاهش هزینه های سربار کشور می شود. هر مزرعه جدید به تعدادی نیروی انسانی نیاز دارد. که این امر خود موجب کاهش بیکاری می شود که کاهش بیکاری از عواملی همچون مهاجرت از روستاها به شهرها جلوگیری می نماید.
همچنین تامین مواد غله ای داخل کشور از اند؟ جلوگیری می کند که این امر نیز از اهمیت بسایر زیادی برخودار است سالانه مبالغ بسیاری برای واردات گندم و جو هزینه می شود که در صورت رسیدن به مرز خود کفایی، کشور از واردات آنها بی نیاز شده و این هزینه ها را در محل های بهتری هزینه می کند. از سوی دیگر با توجه به اینکه در کشاورزی صنعتی میزان کودها و مواد پرورش دهنده به طور دقیق تری به کار برده می شود و به همه قسمتها به طور یکسان می رسد و نیز بر منبای اصول عملی می باشد، محصولات یکدست و یک اندازه و با کیفیت مطلوبتری به دست خواهد آمد. مسلما فروش محصولات با کیفیت بهتر سریعتر و سود آورتر خواهد بود با رونق گرفتن کشاورزی و افزایش محصولات، صنایع غذایی وابسته مثل رب و کمپوت و مربا سازی و لواشک و … نیز رونق میگیرد که درآمد حاصل از صادرات آن نیز بی اهمیت نیست. ضمن اینکه از محصولات کنستانتره و آبمیوه ها نیز نمی توان غافل شد. محصولات کشاورزی خاصی نظیر زعفران و پسته که ایران که دارای شهرت جهانی است نیز اگر مراحل تولید آن به طور مکانیزه صورت گیرد همچنین سطح زیر کشت رابا توجه به حفظ و ارتقاء کیفیت افزایش دهیم مسلما با حفظ سهم فعلی بازار جهانی می توان به افزایش سهم نیز امید داشتن.
بسته بندی محصولات مانند زعفران و پسته و زرشک… خود بازار کار مناسب ایجاد می کند که در کاهش نیروی بیکار جامعه و چرخش اقتصاد نقش بسزایی دارد.
همچنین توسعه نخلستانها و بهبود وضع بسته بنید خرمای ایران به عنوان سومین صادر کننده خرمای جهان نیز خود می تواند نقش بسزایی داشته باشد.
جامعه آماری:
جامعه آماری ما در این پژوهش، جمعی از دانش (آموختگان) اقتصاد کشاورزی، مهندسین کشاورزی و مزرعه داران می باشند که مورد مصاحبه قرار گرفته اند.
منابع اطلاعات
آلان گویرث برای عبور از این مشکل، قرائتی جدید از قانون طلایی ارائه میکند «با دیگران طوری برخورد کنید که از نظر عقلانی میخواهی دیگران با تو برخورد کنند. طبیعتاً هر چیزی به فهم «آنچه از نظر عقلانی میخواهی» وابسته است. یک راه استاندارد برای تفسیر چنین اعمالی این است که این اعمال را مطالبۀ چیزهایی ببینیم که شخص را برای به دست آوردن اهدافش، کمک میکنند. برای مثال یک روزنامهنگار تازهکار، عقلاناً میخواهد نقشی فعال در یک روزنامه دانشجویی ایفا کند؛ زیرا این امر، همان چیزی است که برای کمک به او برای به دست آوردن آنچه در نهایت میخواهد لازم است»(همان:۵۲۳). ولی این قرائت نیز، فهمی حداقلی از عقلانیت را مورد توجه قرار داده است. برای حل چالش پیشگفته که پیامدگرایی و وظیفهگرایی را به یکدیگر حواله میکند فیلیپافوت[۴۸] در ادبیات فلسفی مثال مشهوری تولید کرده است. «تراموای سریع سیری در حال حرکت است که در آن، راننده با این انتخاب مواجه میشود که یا اجازه دهد تراموا در همان مسیر اصلیاش بماند یا آن را به مسیر مقابل منحرف کند. مشکل اینجاست که ۵ نفر آدم بیگناه در مسیر اصلی قراردارند که در صورت عدم تغییر مسیر تراموا، کشته میشوند و یک نفر بیگناه هم در مسیر مقابل قرار دارد که در صورت تغییر مسیر تراموا، کشته میشود. راننده باید چه کار کند؟ تکلیف اخلاقی او چیست؟» (شافر، ۱۹۹۸: ۵۲۴)
پیامدگرایی میگوید وقتی با چنین انتخابی مواجه میشوید باید بدی را به حداقل برسانید. بنابراین معمای واقعی اخلاقی در اینجا وجود ندارد و راننده باید ۵ نفر را بر یک نفر ترجیح دهد. اما خیلیها فکر میکنند این امر به این آسانیها هم نیست. بعضیها فکر میکنند که راننده نباید قطار را منحرف کند. بعضیها گمان میکنند که بهتر است این کار را انجام دهد ولی ملزم به انجام آن نیست. اگر حفظ زندگی بشری ارزشمند است چرا افزایش پاسداشت این ارزش، نباید ضروری باشد؟ در اینصورت، دوباره به پاردکس وظیفهگرایی میرسیم.
یک راه برای پاسخ به این مشکل، متوسل شدن به دکترین اثر دوگانه است. اثردوگانه به کنشهایی که دو نوع پیامد یا نتیجه دارند مربوط میشود: یکی همان است که خود به خود تمایل به انجام آن وجود دارد (مانند عدم تغییر مسیر تراموا در مثال بالا) و دیگری آن است که تنها به اجبار و اکراه پیش میآید(مانند تغییر مسیر تراموا در مثال بالا). نمونهای از این معما به شرح زیر است: «یک بیمار سالم خودش را به جراح نشان میدهد. جراح اعضاء حیاتی این بیمار را برای نجات ۵ نفر توزیع میکند. اگر جراح این کار را بکند او یک نفر را میکشد تا ۵ نفر را نجات دهد. اگر راننده تراموا هم این کار را بکند ۵ نفر را به قیمت مرگ ۱ نفر نجات میدهد. کسانی که از پذیرش کار راننده تراموا اکراه دارند ممکن است ظلم ناشی از عمل جراح را هرگز برنتابند. در اینجا نیز علیرغم این واقعیت که پیامدها یکسانند ما با یک تفاوت اخلاقی مواجه هستیم. این مسئله فشار بزرگی بر پیامدگرایی کنشنگر که فاقد منابع لازم برای تمایز اخلاقی میان این موارد است وارد میسازد. امّا فشارهایی برای تفاوت اخلاقی میان مورد رانندۀ تراموا و جراح بر وظیفهگرایی نیز وارد میکند.»( شافر، ۱۹۹۸ :۵۲۴) مطابق دکترین اثر دوگانه[۴۹] مقاصد و انگیزهها در تعیین ویژگی اخلاقی کردار، تأثیر تعیین کننده دارد. در چنین مواقعی ممکن است مقاصد و انگیزهها، پیامدها را تلافی نماید و آنچه را از نظر اخلاقی ممنوع است مجاز بشمارد.
انواع استراتژیهای وظیفهگرایانه برای حل چنین مشکلی پیشنهاد شدهاند ولی به حساب آوردن مقاصد و انگیزههای افراد در چنین مواردی بستری برای گسترش پژوهشهای فلسفی در نحلههایی از وظیفهگرایی و پیامدگرایی معاصر بوده است. ولی موضوع مهمتری که در این منازعه اخیر به خوبی رخ مینماید تقلیل اخلاق و موضوعات اخلاقی به مسائل صرفاً صوری است که پیامدگرایی و وظیفهگرایی هر دو در آن شریکاند؛ مشکل و معضلی که بستر تجدید حیات فضیلتگرایی در چهاردهه اخیر شد.
۲-۲-۱-۳- فضیلتگرایی[۵۰]
فضیلتگرایی زمانی مترادف با اخلاق و نظام اخلاقی بود، ولی امروزه تنها به عنوان یک نوع نظام اخلاقی از آن یاد میشود. فضیلتگرایی به سقراط تبار میرساند. هدف اصلی سقراط و دلمشغولی عمدۀ او مسئله اخلاق بود و نه مسایل منطقی، معرفتشناسی و فلسفی. سقراط اولین کسی بود که توجه آدمی را از جهان بیرون به خود و خودشناسی معطوف کرد[۵۱]. او میکوشید افراد را به مراقبت از خویشتن و خودشناسی متقاعد کند تا به واسطۀ حکمت و فضیلت به عالیترین دارایی خویش توجه کنند. از این رو وی، علم را علتِ تامۀ عمل میدانست: دانستن فضایل همان و عمل کردن به آنها همان!
افلاطون، شاگرد سقراط نیز سعادت حقیقی انسان را در این میدید که دوباره به مُثُل معرفت، زیبایی و خیر ملحق شود (خواهی اگر به کوی سعادت سفر کنی/ باید که کسب دانش و فضل و هنر کنی). این سه مثال در طول یکدیگرند و خیر، بالاتر از همه قرار دارد «مثال خیر در سایه کنشهای اخلاقی صحیح حاصل میشود. از نگاه ایشان علم به کار خوب نه تنها شرط لازم بلکه شرط کافی سعادت است. بدی هرگز از میان نمیرود؛ زیرا همیشه باید خلاف نیکی در جهان باشد و چون در عالم خدایان جایی برای خود نخواهد یافت، پیوسته در دنیای ما و در میان موجودات فناپدیر مأوا میگزیند. پس ما باید تلاش کنیم تا هرچه زودتر از این جا بدان عالم بگریزیم و راه آن این است که تا جایی که میسر است همانند خدایان شویم و هنگامی همانند خدایان میشویم که با آگاهی از عدالت پیروی کنیم».(مصباح،۱۳۸۷: ۳۰۸)
اما فضیلتگرایی بیش از همه مدیون نام و نظرات ارسطو است. ارسطو معیار اخلاقی را سعادت[۵۲] میدانست. او این تلقی عمومی را پذیرفت که همه انسانها به دنبال سعادت و کمالاند، ولی میدانست که انسانها برداشت یکسانی از سعادت ندارند. از این رو تلاش فکری خود را برای شناخت سعادت و کمال انسان به کار گرفت. او کمال هر پدیدهای را رسیدن به غایتی میدانست که برای آن خلق شده است. امّا غایت انسان را چگونه میتوان شناخت؟ او برای تشخیص غایت انسان، به انسان شناسی رو میآورد و فصل ممیز انسان را از سایر موجودات جستجو میکند. او عقل را فصل ممیز انسان از سایر موجودات میداند و سعادت نوع انسان را در کمال یافتن همین عقل مییابد. عقل دارای دو استعداد نظری(شناسایی هستها) و عملی(شناسایی و تحقق فضیلتهای اخلاقی) است. بدینترتیب، ارسطو میان فضیلت[۵۳] و سعادت ارتباط برقرار میکند و در نگاه او سعادت، کردار متناسب با فضیلتهای اخلاقی است. به عبارت دیگر، سعادت، تلاش نفس برای تطابق با فضیلتها است. آنچه ویژگی اصلی فضیلتگرایی محسوب میشود همین تأکید بر نقش نفس در تحقق بخشیدن به فضیلتها و دستیابی به سعادت است. «عمدتاً سه معنی از فضیلت وجود دارد یکی عادت نااندیشیده به انجام کار خوب است. فردی نااندیشیده به درستکاری عادت دارد حتی در جایی که بسیاری از آدمها مرتکب نادرستی میشوند او از عمل نادرست، خودداری میکند؛ دوم فضیلت به معنی دوست داشتن آنچه خیر است و نفرت از آنچه شر است یا ملکۀ احساس عشق به نتایج خوب یک عمل و احساس تنفر از پیامدهای بد یک عمل است؛ سوم با وجدان بودن فرد است، یعنی داشتن این ملکه که تا فرد باور نکند عملش درست است آنرا انجام نمیدهد.»(مور، ۱۳۸۵: ۳۵۷-۳۶۱) تفاوت این سه معنی در میزان آگاهی و تدبر فرد در عادت و کردار خویش است. هرچه از اولی به سومی نزدیکتر میشویم بر نیتمندی کردار افزوده می شود.
از نگاه ارسطو، فضیلت، برای تضمین بهترین زندگی، شرط کافی نیست؛ اما پیشنیاز اساسی و شرط لازم بهترین زندگی است. اگر فضیلت با میزانی از فرصتها، همراه باشد برای ساختن بهترین زندگی کفایت میکند.
بنا به نظر ارسطو آنچه فضیلتهای اخلاقی را یکپارچه و یگانه میکند قانون حد وسط است. همۀ فضیلتها، میان دو سر طیف افراط و تفریط قرار دارند. به عنوان مثال شجاعت، حد وسط «ترس» و «تهور» قرار میگیرد. «امور و مسایل نفسانی سه دستهاند: انفعالات، استعدادها و ملکات. فضیلت ملکهای است نفسانی که حد وسط را بر میگزیند و این کار به وسیلۀ عقل صورت میگیرد و آن کس که دارای عقل عملی است به وسیله آن راه میانگین را بر میگزیند. این نظریه مبتنی بر تزاحم قوای انسانی است. حدوسط بهره وری از هر قوه این است که مزاحم قوای دیگر نشود»(مصباح،۱۳۸۷: ۳۱۹).
ارسطو در پاسخ به این پرسش که اگر فضیلت، بزرگترین ارزش برای انسانهاست است چرا کسانی که از آن برخوردارند در انتقال آن به فرزندانشان ناکام میشوند؟ میگوید فضیلتها دو دستۀ اخلاقی[۵۴] و ذهنی[۵۵] دارند. فضیلت اخلاقی به طور کامل از فضیلت ذهنی که به طور مستقیم قابلیت یاددهی ـ یادگیری دارد متفاوت است. فضیلت اخلاقی مستلزم تجربه، عادت و کمی منابع بیرونی و فرصت مناسب است. به عنوان مثال فضیلت شجاعت را نمیتوان از کتاب آموخت بلکه یک ویژگی است که از طریق تجربه و تمرین شکل میگیرد.
در سه دهۀ اخیر خیزشی در علاقه به فضیلتگرایی پدیدار شده است که اغلب ناشی از بازخوانی و بازاندیشی دیدگاه اخلاقی ارسطو است. فضیلتگرایی از نظر ایدههای محوری و روششناسی هم طراز با پیامدگرایی و وظیفهگرایی تصریح و تدقیق نشده است ولی بهتر است در مقایسه با همین دو رقیب، تشریح شود.
همۀ فضیلتگرایان علیرغم تفاوتهایشان وجه مشترکی دارند که وصول به کمال و سعادت را به عنوان غایت نهایی اخلاق و کنشهای اخلاقی میپذیرند. در وهلۀ اول فضیلتگرایان، بر خلاف پیامدگرایان و وظیفهگرایان، در تبیین اخلاقی نوعاً اولویت را به فضیلتها میدهند تا اصول اخلاقی. فضیلتگرایان سعی دارند رفتار درست را با ارجاع به فضیلتها تبیین کنند. اعمال به دلیل اینکه ویژگیهای فضیلتگرایانه را نمودار میسازند از نظر اخلاقی خوب هستند و نه به خاطر این که مطابق با بعضی اصول اخلاقی معین هستند. «باید بپذیریم که مجموعهای از اصول که برای تعیین درست یا غلط بودن کنشها به انسانها راهنمایی کافی بدهد وجود ندارد. در عوض باید سرمشقهای اخلاقی را بنگریم و با رجوع به انتخابی که آنها در موقعیت میکنند کنش صحیح و مناسب را تشخیص دهیم. در ورود به موقعیتهای بسیاری که ما خود را در آنها مییابیم برای تشخیص کنش درست و نادرست مجموعهای از اصول دقیق نمیتوانند وجود داشته باشند. تنها گزینش الگوها و سرمشقهای اخلاقی از عهدۀ این وظیفه بر میآید.»( شافر، ۱۹۹۸: ۶۶۴) در مقابل، منتقدان فضیلتگرایی معتقدند: ۱- چگونگی تعیین شخص با فضیلت دشوار است. ۲- ممکن است شخص با فضیلت وجود نداشته باشد.۳- بعضی کنشها به وضوح خوب هستند حتی اگر یک شخص با فضیلت آنها را انجام ندهد.
یکی از جذابیتهای امروزی فضیلتگرایی از احساس نارضایتی از رقبای اصلیاش ناشی میشود. پیامدگرایی و وظیفهگرایی هر کدام، یک ارزش اخلاقی مهم را مورد توجه قرار میدهند. پیامدگرایی بر افزایش «خوشبختی» تأکید میکند و «انصاف» مورد تأکید وظیفهگرایی است. امّا بعضیها فکر میکنند که این نظریهها با تأکیدشان بر یکی از ارزشهای مهم یادشده به ضرر ارزشهای دیگر، ظرفیت خود را کاهش میدهند. به نظر میرسد فضیلتگرایی یک رویکرد اخلاقی ارائه میدهد که میتواند بدون اینکه برای یکی از اینها نقش غایی قائل شود اهمیت هر دو را تواماً تضمین کند. در عوض بعضیها فکر میکنند که عدم پذیرش این یکّهانگاری، مشکلی جدّی برای فضیلتگرایی ایجاد میکند. مشکل این است که فضیلتگرایی در ارائۀ دلالتها و شواهد ملموس کافی برای راهنمایی انسانها ـ که باید چه کار کنندـ شکست میخورد. اصلی که افراد را ملزم میسازد خوشیها را افزایش دهند حداقل راهی به آنها نشان میدهد که در موقعیت معین، وظیفۀ آنها را مشخص میکند. ولی اندرز به انجام کنشها، آنگونه که فرد عاقل و با فضیلت انجام میدهد بسیار مبهم است و کمکی به ژرفاندیشیهای اخلاقی افراد انسانی نمیکند.
روزالیند هرستهوس[۵۶] به دو شیوه این چالش را مطرح میکند«اول؛ فضیلتگرایی برای راهنمایی افراد به آنچه باید انجام دهند منابعی در دست دارد. دوم؛ علیرغم ادعاها و شواهد اولیۀ رقبای آن در تولید اصول اخلاقی برای راهنمایی در موقعیتهای خاص، آنها نیز از این نظر وضعیت بهتری ندارند. فضیلتگرایی هرگز مجموعهای از دستورات دقیق که بدون داوری و دخل و تصرف به کار روند تولید نمیکند، امّا پیامدگرایی و وظیفهگرایی هم نمیتوانند چنین کاری کنند. اگر یک دستور ساده که در همۀ موقعیتهای متغیر اخلاقی صحیح بود وجود میداشت خیلی زودتر، پیدا میشد، امّا اگر واقعاً مشکلات ژرفاندیشی اخلاقی مورد توجه قرار گیرند، تصویری که براساس آن بتوان کم و بیش به طور مکانیکی وظایف اخلاقی را از مجموعۀ ثابتی از اصول روخوانی کرد پذیرفتنی نیست.» (شافر، ۱۹۹۸: ۶۶۳)
فضیلتگرایی میتواند اصولی اخلاقی را شبیه آن دسته اصولی که افراد را ملزم میکنند سخاوتمندانه، مهربانانه و مؤدبانه عمل کنند تعیین کند، ولی تعیین اینکه آیا کنشی مهربانانه، سخاوتمندانه یا مؤدبانه است دقت و حساسیت بیشتری میطلبد. همین نکته درباره اصولی که وظیفهگرایان و پیامدگرایان ارائه میکنند صادق است. این اصل وظیفهگرایانه که انسان باید به وظیفه و تعهدش عمل کند راهگشاست، ولی به این پرسش که آیا عملی، وظیفه به حساب میآید یا نه؟ پاسخ نمیدهد. همچنین این الزام پیامدگرایانه که میگوید خوشیها را افزایش دهید، خود تفسیرگر نیست. در این رابطه نیز کنشگر خود باید آنچه را ذاتاً ارزشمند است تعیین کند. برای اینکه در جهان، مقدار خوشی را افزایش و میزان بدی را کاهش دهد باید بداند چگونه بین وضعیتهایی که خوشیهای متفاوتی ایجاد میکند تعادل ایجاد کند. در تمام این موارد، اصول دقیقی که این مشکلات را پاسخ دهد وجود ندارد.
یک نگرانی عمومی دربارۀ فضیلتگرایی این است که تأکیدش بر برتری یا اولویت فضیلت بر اصل اخلاقی، داوری اخلاقی را به اشتباه میاندازد. میشل اسلات[۵۷] عقیده دارد «کنشی از نظر اخلاقی درست است اگر و تنها اگر به وسیلۀ کسی که اعمالش نمایانگر فضیلت است انجام شود. بر این اساس برای یک شخص فضیلتمند غیرممکن است که غیراخلاقی رفتار کند. اگر احساسات شخص با فضیلت، فضیلتمندانه بود، صرفنظر از اهمیت خود اعمال، کنشهای ایشان از نظر اخلاقی درستاند. ولی خیلی از افراد معتقدند که هر شخص میتواند با دلایل صحیح و فضیلتمند، کنش نادرستی انجام دهد. به علاوه به نظر میرسد براساس چنین دیدگاهی یک شخص فضیلتمند میتواند چیزهایی را که خوشش میآید انجام دهد، ولی در عین حال هر آنچه انجام میدهد صحیح باشد زیرا کنش درست به عنوان کنشی که چنین شخصی انجام میدهد تعریف میشود.»( شافر، ۱۹۹۸: ۶۶۳)
میشل اسلات در پاسخ به این انتقاد مشهور در ادبیات فلسفی، مدعی است که اولاً، اعمالی که به وسیله افراد با فضیلت انجام میشوند اگر از روی احساسات فضیلت مندانه صورت گیرند، حتی اگر پیامدهای محنتباری در پی داشته باشند واقعاً از نظر اخلاقی صحیحاند. ثانیاً این ایده درست نیست که هر عملی که شخص با فضیلت انجام میدهد از نظر اخلاقی صحیح است؛ بلکه فرض صحیح این است که هر عملی که به وسیله چنین شخصی انجام میگیرد تا جایی که نمایانگر فضیلت باشد از نظر اخلاقی درست است. افراد با فضیلت میتوانند خارج از فضیلت عمل کنند در این صورت عملشان از نظراخلاقی صحیح نیست.
کریستن اسوانتون[۵۸] فضیلتگرای دیگری است که دیدگاه اسلات را مورد نقد قرار داد و خود در دفاع از فضیلتگرایی، نظرگاهی را با این تز محوری پدید آورد « یک کنش در صورتی فضیلتمندانه است که اگر و تنها اگر، غایتِ فضیلتِ مربوطه را محقق سازد.»( شافر، ۱۹۹۸: ۶۶۴ ) غایت یک فضیلت به وسیلۀ اهدافی که تعقیب میکند مشخص میشود. هدف ادب اظهار تفاوت مناسب است؛ هدف شجاعت تطابق مناسب با ترس؛ یا مدیریت موفقیتآمیز موقعیتهای خطرناک است.
ژولیا آناس[۵۹] در پاسخ به نقد بالا مدعی است ارائه اصول اخلاقی معین، روش تکنیکی صرف برای آموزش اخلاق، و اصولاً راهی نامعقول و غیرمفید است. او مینویسد: «تصور کنید که شخصی همیشه آنچه را مادرش به او میگوید انجام میدهد. این امر، عدم بلوغ و سلب مسئولیت او را نشان میدهد. چرا باید وقتی مادر با یک پردازشگر اخلاقی جایگزین میشود بهتر به نظر برسد. این ایده که فرض میشود یک نظریه اخلاقی به راحتی مجموعهای از اصول برای تصمیمگیریهای اخلاقی ما در دسترسمان قرار دهد خود یک اشتباه است. بنابراین فضیلتگرایی نمیتواند به خاطر ناکامی در تولید چنین اصولی مقصر باشد»( شافر، ۱۹۹۸: ۶۶۵) آناس مدعی است توقع ارائه چنین اصولی نامعقول و غیرمفید است و حتی فضیلتگرایی نیز در دامن زدن به آن شریک است «بنیانیترین مشکل این است که نظریههای فضیلتگرایانه روش تکنیکی تصمیمگیری اخلاقی را با تصمیمات شخص با فضیلت، جایگزین میسازند. به جای اینکه یک روش تکنیکی به ما بگوید چه باید انجام دهیم ما به آنچه شخص با فضیلت انجام میدهد اتکا میکنیم.»( شافر، ۱۹۹۸ :۶۶۵) آناس چارۀ کار را در رجوع دوباره به ارسطو میبیند که فضیلتمندی یادگیری از کتاب نیست. فضیلت مند شدن بسیار شبیه کسب مهارت است. آنچه برای همۀ افراد خوب است که انجام دهند ضروتاً همان چیزی نیست که شخص با فضیلت انجام میدهد؛ زیرا ممکن است فردی در ابتدای مسیر فرهیختگی باشد. آنچه برای یک پخته مناسب است ممکن است برای یک نوچه نامناسب باشد.
بنابراین کنش صحیح برای همه و در همۀ زمانها یکسان نیست. حتی در بستر یک تصمیمگیری یکسان، آنچه برای یک نوآموز اخلاق، خوب است ممکن است چیزی باشد و آنچه برای یک شخص واقعاً با فضیلت خوب است چیز دیگری باشد. در این صورت، این قرائت، از مدل استاندارد نظام اخلاقی ـ که مطابق آن یک نظام اخلاقی تنها در صورتی که اصول اخلاقی را برای مواجهه با موقعیت، صرف نظر از شخصیت عامل به او عرضه کند موفق است ـ عبور میکند. شاید بخشی از جذابیت امروزی فضیلتگرایی در زمانه تفوق پسامدرنیته همین عدول از اصول مطلقی باشد که جهان مدرن در قالب نظامهای اخلاقی وظیفهگرایانه و پیامدگرایانه ارائه میکند.
بعضی فضیلتگرایان تحت فشار هنجارها و اعمال فرهنگی متنوع، مدعی شدهاند طبیعت زندگی انسان، متأثر از محیط فرهنگیاش به شکل عمدهای تغییر مییابد. بنابراین فضیلتگرایی باید برای تعیین بیش از یک مدل زندگی خوب و اخلاقی تلاش کند. این اصرار میتواند به وسیله همین اصل فضیلتگرایی که اصول اخلاقی واحدی، برای همه مردم در همه موقعیتها وجود ندارد تقویت شود. ترکیب این ایدهها نشان میدهد که تنها یک تصویر از زندگی فضیلتمندانه وجود ندارد بلکه تنوعی از تصاویر قابل قبول وجود دارد.
نازباوم[۶۰] فیلسوف و منتقد اجتماعی در قبال چنین کارهایی که با نسبیگرایی اخلاقی همسو میشوند تفسیری از اخلاق ارسطو ارائه میدهد. او قصد دارد نشان دهد که چگونه تصور ارسطو از زندگی اخلاقی ریشه در ویژگیهای اخلاقی جهانشمول بشری دارد. او جزییات تصویر ارسطو از فضیلتهای اخلاقی را بازسازی میکند و میگوید که هر کدام از آنها بر وجهی از زندگی بشری مبتنی است که میان همۀ موجودات بشری صرفنظر از زمان و فرهنگی که در آن زندگی میکنند مشترک است. او همچنین خاطر نشان میسازد که نسبیگرایی اخلاقی نوعی تساهل غیرانتقادی در قبال وضع موجود است، حتی در جاهایی که وضع موجود، موقعیتی باشد که از نظر اخلاقی نامطلوب باشد مانند شرایطی که باعث ظلم به انسانها و سرکوب استعدادهای آنها میشود. فضیلتگرایی اصیل چنین افعالی را جایز نمیداند. همۀ فضیلتگرایان دنبالهرو ارسطو باید هر نوع پیروی از نسبیگرایی اخلاقی را رد کنند. فضیلتگرایی، راهکارهایی را که هر فرد انسانی، صرفنظر از موقعیت اجتماعی و فرهنگیاش، برای یک زندگی سعادتمند، نیاز دارد نشان میدهد.
۲-۲- ۲-گونه شناسی برگزیده
علاّمه طباطبایی، علاوه بر گونهشناسی مذکور، گونهشناسیهای دیگری نیز از نظامهای اخلاقی ارائه میکنند. ایشان حتی، گونهشناسی مذکور را نیز با اَشکال متفاوتی طرح کردهاند، به عنوان نمونه در رساله الولایه[۶۱] با طبقهبندی افراد انسانی به سه طبقه، همین گونهشناسی را با عناوین دیگری بیان کردند. چنین به نظر میرسد که ایشان با حفظ مبنای اصلی گونهشناسی خود ـ وحدت دین و اخلاق ـ در گذر زمان صورتبندیهای متفاوتی از آن ارائه کردهاند.
علامه طباطبایی از نظر معرفتشناختی، میان اخلاق و دین قائل به وحدت بودند. از نگاه ایشان مفاهیم باید و نباید و خوب و بد و گزارههای اخلاقی در حوزه دین و اخلاق، ناظر به حقایق واحدی هستند. بدین معنی که مفاهیم باید و نباید، ناظر به وجود یا عدم وجود رابطه علّی میان عمل و اثر آن، است و مفاهیم خوب و بد، ناظر به کمال و نقص نوع انسان یا فرد است.
از حیث هستیشناختی نیز دین و اخلاق در مراتب عالم هستی موجود به وجود واحدند و دارای وحدت میباشند. دین تنزل یافته یک حقیقت برین در مراتب طولی هستی است و از طرف دیگر نظام اعتباری اخلاقی در بطن خود قائم به نظام تکوینی و آنگاه تنزل یافته مراتب عالی هستی است.
از نظر روانشناختی نیز ایشان میان اخلاق و دین قائل به ارتباط بود. رابطه علت و معلولی میان ایمان و ملکات اخلاقی از یک سو و از دیگر سو رابطه حس پرستش و حس اخلاقی که از نظر ایشان حس اخلاقی، منشعب از حس پرستش و از لوازم و آثار آن است. از نگاه ایشان آثار اجتماعی دین و اخلاق یکسانند. به عبارت دیگر نظم اجتماعی عادلانه و بسامان تنها با نظم اخلاقی و دینی ممکن میشود.
خلاصه اینکه ایشان ملکات اخلاقی را ملازم با مقامات قدسی میدید. اساس دعوت ادیان، جلب نظر و توجه انسان به عالم قدسی و انقطاع او از عالم مادی بوده است و ملکات اخلاقی نیز در سایۀ همین معرفت به مقامات و منازل معنوی و انقطاع از عالم مادی به دست میآیند.
ایشان با گذر زمان، گونهشناسی خود را با گونهشناسیهای دیگر مقابله و به تکمیل آن مبادرت کردند. چنین به نظر میرسد که این امر با توسعه مفهوم کمال، صورت میگیرد کمالی که از پایینترین سطوح دنیوی تا بالاترین سطوح قدسی امتداد مییابد.
میتوان گفت گونهشناسی ایشان دارای دوگونۀ قدسی و دنیوی است که گونۀ قدسی ایشان شامل دو نوع توحیدی و دینی میشود. گونۀ دنیوی از نگاه ایشان، همان نظام اخلاقی فیلسوفان است. اگر پیامدگرایی، وظیفهگرایی و فضیلتگرایی را به عنوان سه گونۀ نظام اخلاقی فلاسفه در گونهشناسی ایشان بگنجانیم به گونهشناسی زیر میرسیم: نظامهای اخلاقی توحیدی، دینی، فضیلتگرایی، وظیفهگرایی و پیامدگرایی.
دربارۀ ویژگی گونهشناسی پذیرفتۀ این پژوهش میتوان گفت وجه اشتراک همۀ گونه ها در این گونهشناسی، اعتقاد آنها به امکان دستیابی به اخلاقیات معتبر برای نوع انسان است. به تعبیری همۀ آنها از جد و جهد برای وصول به ارزشهای اخلاقی معتبر و جهان شمول ـ صرف نظر از موفقیت یا ناکامی آنهاـ دست نمیکشند.
در این گونهشناسی، گونه ها روی یک طیف قرار دارند. پیوستاری که از نظامهای اخلاقی قدسی تا نظامهای دنیوی کشیده میشود. یک سر طیف نظامهای اخلاقی قدسی قرار دارند و در سر دیگر آن نظامهای اخلاقی دنیوی قرار دارند. «مک اینتایر استدلال میکند که اخلاق یونانی و اخلاق دینی از یک طرح و چارچوب اساسی برخوردار بودهاند که این طرح و چارچوب در جهان مدرن از دست رفته است. این طرح و چارچوب اساسی عبارت است از طبیعت ویژۀ آدمی و سعادت و کمال خاصی که برای آن آفریده شده است. به نظر مک اینتایر در جهان مدرن آدمیان حساسیت و درک خویش نسبت به غایت مطلوب و کمال طبیعی عقلانی خویش را از دست دادهاند»(فنایی، ۱۳۸۵: ۷۶) بر این اساس باید گفت نظامهای اخلاقی سر دیگر طیف یا آشکارا مبتنی بر جهانشناسی مادیاند(دنیاگروی آشکار) یا با ادعای عدم ابتنای بر مفروضات و تعهدات متافیزیکی(وجودشناختی) در باب جهان و انسان بنا شدهاند (دنیاگروی پنهان). حد وسط این طیف فضیلتگرایی است که با توجه به ابتناء آن بر متافیزیک، به سر قدسی طیف مذکور نزدیک میشود و از آنجاکه سعادت دنیوی بشر اوج همت آن است و عموماً با فرض استقلال اخلاق از دین بنیاد نهاده میشوند به سر دنیوی طیف نزدیک میشود. البته باید به تفاوت میان دو قرائت کهن و جدید فضیلتگرایی نیز توجه نمود. زمانی فضیلتگرایی معادل تمامی اخلاقیات بود و به همین معنا، در نگاه علاّمه طباطبایی(ره) مصداق نظام اخلاقی فلاسفه، همین قرائت از فضیلتگرایی است. در سه دهه اخیر در قبال مطلقگرایی صوری دو نظام اخلاقی دنیوی وظیفهگرایی و پیامدگرایی قرائتی از فضیلتگرایی امکان بروز یافته که نوعی تنوع و تفرد و حتی در مواردی نسبیت را مجاز میشمارد که به تعبیری این قرائت، فضیلتگرایی را بدون مبادی متافیزیکیاش میپذیرد.
این طیف از نازلترین سطوح عقلانیت که همان عقلانیت تجربی است تا عالیترین سطح عقلانیت که همان عقلانیت شهودی است امتداد مییابد. بنابراین باید توزیع آدمها روی این طیف معنادار باشد و هرچه از سر تجربیتر آن به سطح عقلانیتر و شهودیتر فرا میرویم از فراوانی آدمها کاسته شود. در جوامع دنیوی غربی، توزیع فراوانی نظامهای اخلاقی هرمی است که قاعده آن را پیامدگرایان، بالای هرم را وظیفهگرایان و رأس هرم را فضیلتگرایان تشکیل میدهند. در جوامع دینی نیز میان کسانی که سعادت اخروی را غایت میگیرند و کسانی که کسب رضای الهی را مطمح نظر دارند چنین توزیعی برقرار است.
امّا نسبت این نظامهای اخلاقی با افراد انسانی چیست؟ در واقع هیچ کدام از این نظامهای اخلاقی به صورت ناب در رفتار انسانها، گروه ها و جوامع نمودار نمیشوند. برای ما نیز در این پژوهش به تعبیر وبری به مثابه نوع مثالی به کار میروند. البته رصد این گونه های اخلاقی در میان افراد انسانی مستلزم عبور از سطح فلسفی به سطوح روانشناختی و جامعه شناختی است. از این رو این گونه ها، باید ابتدا به زبان روانشناختی ـ جامعهشناختی ترجمه شوند. برای این کار، ارزشهای غایی و وسیلهای نظامهای اخلاقی به معادلهای روانشناختی ـ جامعهشناختی آنها یعنی دلایل ـ انگیزهها و مهارتهای اخلاقی افراد تبدیل میشوند. تعاریف مفهومی و عملیاتی مقوله های اختیار شده در چارچوب نظری و روششناسی پژوهش تشریح خواهد شد.
۲-۳- نظریههای علمی
مقدمه
از چهار عرصۀ عمدۀ مطالعات اخلاقی؛ یعنی فرااخلاق، اخلاق هنجاری، اخلاق کاریردی و اخلاق توصیفی، علوم تجربی از جمله روانشناسی، جامعه شناسی و تاریخ، مطالعۀ توصیفی اخلاق را به عهده دارند. در اخلاق توصیفی عمدتاً این پرسشها پیگیری میشود که افراد، گروه ها و جوامع انسانی به کدام ارزشها و نظامهای اخلاقی پایبند هستند؟ چرا و چگونه به این نوع نظام اخلاقی پایبند میشوند؟ به عبارت دیگر، حضور و غیاب نظامهای اخلاقی گوناگون در میان انسانها، اقشار و جوامع، و چرایی و چگونگی این توزیع به عهدۀ این دسته از علوم است.
نظریههای علمی رسالت خود را تبیین و تعلیل پدیده های مورد مطالعه میدانند. نظریههای علمی ادّعا دارند با بازگرداندن تنوع، تکثر و پیچیدگی ظاهری پدیده ها به سطحی عمیق، یگانه و بسیط، آنها را توضیح میدهند. در بررسی نظریهها باید دید علتها و معلولهای هر نظریه کدامند و سازوکار اتصال علتها به معلولها چگونه است؟ در یک نگاه کلی میتوان گفت نظام اخلاقی به عنوان یک معلول و تبیینخواه در نظریههای روانشناسی اخلاق، محصول تعامل عوامل طبیعی ـ زیستی، عوامل ذهنی و عوامل اجتماعی(جامعه) قلمداد شده است. اصولاً رویکردهای نظری مختلف بر اساس تأکیدی که بر یکی از این سه عامل به عنوان مبیّن و علت اصلی دارند از یکدیگر فاصله میگیرند. بنا به اصل سنخیت علت و معلول تأکید رویکردهای مختلف بر هر کدام از این عوامل به تعریف و تفسیر خاصی از نظام اخلاقی به عنوان متبین نیز منجر میشود. تقریباً در هر نظریۀ روانشناسی اخلاق، رگه هایی از این سه عامل وجود دارد ولی مبیّن اصلی هر دیدگاه یکی از این عوامل است و دو عامل دیگر به گونهای در پرتو آن تحلیل و تفسیر میشوند.
بر خلاف روانشناسی اخلاق، جامعهشناسی اخلاق، همطراز گرایشهایی چون جامعهشناسی معرفت، دین و… شکل نگرفت. کارل مانهایم در ترسیم تاریخ معرفتشناسی مدعی است با تردید در معرفتشناسیهای سنتی و شکلگیری معرفتشناسی جدید، دریک روند تکاملی، روانشناسی شناخت شکل گرفت که نقایص و کمبودهایش بستر شکلگیری جامعهشناسی معرفت شد.
این روند در حیطۀ علوم هنجاری و اخلاقی رخ نداد و به شکلگیری جامعهشناسی اخلاق منجر نشد. اگرچه روانشناسی اخلاق پدیدار شد! و تا جایی پیش رفت که بسیاری مدعی شدهاند روانشناسی جایگزین علم اخلاق کلاسیک شده است، ولی جامعهشناسی اخلاق راه نرفتۀ جامعهشناسی باقی ماند. «علم اخلاق در میان جامعهشناسان شهرت بدی دارد: چگونه میتوانیم حتی تصور علم اخلاق را بکنیم که در مقیاسی فراگیر بر انواع گوناگون شیوه های زندگی بشر قابل اعمال باشد؟(کرایب،۱۳۸۱: ۳۰۱)
توجه به اخلاق در میان جامعهشناسان در دو برهه قابل اعتناست یکی در دورۀ گسست از جهان سنت در میان بنیانگذاران جامعهشناسی و کلاسیکها و دیگری در دورۀ تردید در مبانی مدرنیته و سربرآوردن پسامدرنیته است و در میانۀ این دو، بیاعتنایی به اخلاق برجسته است.
اوروسکا(۱۹۷۱)مونتسکیو را اولین جامعهشناس اخلاق میشمارد چرا که او معتقد بود تمامی قواعد از جمله قواعد اخلاقی نیازی را برآورده میکنند، لذا حضور و غیاب آنها را میتوان با توجه به نقش آنها در رفع نیازها تبیین کرد. به زبان دیگر میتوان آنها را در مقام نهاد اجتماعی مطالعه کرد؛ زیرا نهاد اجتماعی همان شیوۀ مشروع و پذیرفته شده رفع یک نیاز در میان گروهی از انسانهاست.
قوانین، آداب و رسوم، مذهب و اخلاق، چهارشأن عمل انسانی یا چهار قاعدۀ حاکم بر رفتار انسانی در طول تاریخ بودهاند که در نزد مونتسکیو پدیدههایی در عرض یکدیگر و مستقلاند و صرفاً لازم است با هم سازگار شوند. از این میان، او بیشتر دل مشغول قوانین است و از قانونگذاران میخواهد در حفظ و صیانت عادات و آداب خوب و تغییر و اصلاح عادات و آداب بد ملتهای خود با شناخت کافی به این تناسب توجه داشته باشند. او در مقدمه روحالقوانین مینویسد: «افلاطون خدا را شکر میکرد که در زمان سقراط به دنیا آمده است ولی من خدا را شکر میکنم که مرا در زمانی به وجود آورده و در کشوری زندگی میکنم که آزادی فکر و قلم حکمفرماست و میتوانم از این آزادی استفاده کنم».(مونتسکیو،۱۳۷۰: ۱۶۹) این مقایسه خود حکایتگر رخداد مهمی در اندیشه و زمانۀ مونتسکیو است. او با مقایسه خود و افلاطون، فرد سقراط را با نهاد آزادی برابر مینشاند. آرمان افلاطون به دست آمدن سقراط بود« آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست ـ عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی». مونتسکیو از این آرمان دست شسته و در پی تحقق نهادهایی است که بتوان در سایۀ آنها آرمید.
در آثار جامعهشناسان، اخلاق، عمدتاً در قالب سازوکارهای شکلگیری وجدان و اخلاقیات، طیّ فرایندهای اجتماعی شدن و درونیسازی مورد توجه قرار گرفته است. آنها عمدتاً تلاش میکنند چگونگی تبدیل انسان طبیعی به انسان اخلاقی را با سازوکارهای اجتماعی تبیین کنند. در میان جامعهشناسان، میتوان سه رویکرد نظری به اخلاق را رصد نمود : عاطفهگرایی، منفعتگرایی(مادی ـ معیشتی) و عقلگرایی.
در ادامه تلاش میکنیم با مرور نظریههای روانشناسی و جامعهشناسی، سازوکارهای تکوین نظاماخلاقی افراد و اخلاقی شدن آنها را به دست دهیم.
۲-۳-۱- نظریههای روانشناسی
همانگونه که در مقدمه بیان شد نظریههای روانشناسی اخلاق را بر اساس مبینهای اصلی آنها در تبیین اخلاق؛ یعنی عوامل زیستی، عوامل ذهنی و عوامل اجتماعی در قالب سه دستۀ زیر مرور میکنیم.
۲-۳-۱-۱- عوامل زیستی(طبیعت و ارگانیسم)
۲-۳-۱-۱-۱- ارتباط با طبیعت و رشد اخلاقی
ارگانیسم یا بدن انسان بخشی از طبیعت است ولی چنان فاصلهای بین طبیعت و انسان ایجاد شده است که گویا آدمی این مام و زادبوم خود را فراموش کرده است. برای انسان امروزی، تقابل انسان با طبیعت واقعیتر از رابطۀ ارگانیک انسان و طبیعت است. به همین دلیل، ایجاد رابطۀ ارگانیک با طبیعت یکی از دغدغه های مهم بشر شده است.
طبیعت یکی از عرصه های مهم اخلاقورزی انسانهاست و تجربه های ناشی از مواجهۀ با این عرصه، بر اخلاقورزی انسانها در عرصه های ارتباطی دیگر، اثر میگذارد. چگونگی ارتباط انسان با طبیعت و تأثیر آن بر ویژگیهای اخلاقی انسانها، بهانۀ پژوهشهای نظری و تجربی فراوانی در بستر مطالعات رشد اخلاقی بوده است.
اگرچه نظریههایی که در تبیین اخلاق، بر متغیرهای طبیعی و زیستی متمرکز میشوند عمدتاً برداشتی تنکمایه از اخلاق و اخلاقیات دارند ولی تأثیر ارتباط با طبیعت بر رشد اخلاقی هم از منظر استدلال اخلاقی و هم از منظر احساسات و هیجانات اخلاقی از قبیل همدلی[۶۲]، همدردی[۶۳]، نوع دوستی[۶۴]، پرخاشگری و… مورد توجه محققان قرار گرفته است و از این طریق روشنگریهایی به دست آمده است.
تحقیقات این حوزه بر روابط افراد انسانی با مناظر طبیعی، حیوانات خانگی، زیستبومها و حیات وحش و … متمرکز میشوند.
اصولاً نظریههای اخلاقی برای سلامت جسمی و روانی انسان اهمیت اساسی قائل میشوند. معمولاً شرحی از آنچه سبب افزایش سلامت جسمانی و روانی انسان میشود برای یک نظریه اخلاقی ضروری است. ارتباط با طبیعت نیز یکی از عوامل تقویت سلامت جسمانی و روانی انسان است. عمدتاً متغیر واسط تأثیر طبیعت بر رشد اخلاقی، همین سلامتی جسم و روان انسانهاست. تعبیر رایج عقل سالم در بدن سالم بیانگر همین تلقی است. بدن سالم به عنوان بخشی از طبیعت، رابطۀ ارگانیک و فطریاش را با طبیعت، مواظبت و مراقبت میکند. این ارتباط، تنها رابطه با طبیعت زنده و حساس را شامل نمیشود بلکه طبیعت غیر زنده را نیز در بر میگیرد.
میزانی از نشاط و شادابی انسانها محصول تعامل مناسب با طبیعت است. تحقیقات مختلف نشان میدهد بیمارانی که در اتاقهای دارای مناظر طبیعی بستری میشوند در مقایسه با بیمارانی که در اتاقهای فاقد منظرۀ طبیعی هستند مدت کوتاهتری در بیمارستانها می مانند و زودتر ترخیص میشوند و پس از جراحی، موارد کمتری از عوارض سر درد، تهوع و … دارند.