ج: مطالعه و بررسی تحقیقاتی که در زمینهی شعر این دو شاعر در پیوند با موضوع رساله بوده است.
فصل دوم
گذری بر احوال کمال خجندی
کمال خجندی یکی از شاعران و عارفان بزرگ سدهی هشتم هجری است که در مورد زندگانی و اوضاع و احوال او اطلاعات چندانی در دسترس نیست. اطلاعاتی که تذکرهها در مورد این شاعر به دست میدهند، نیز بسیار اندک و ناقص و متناقض است. در این فصل سعی بر آن است که به بررسی اوضاع و احوال این شاعر پرداخته شود. برای این امر ابتدا سخنان جامی در نفحاتالانس که نزدیکترین فرد به زمانهی زندگی کمال بوده را بیان میکنیم سپس باتوجه به دیگر تذکرهها و کتب به بیان مطالبی که در مورد زندگانی کمال، اطلاع تازهای علاوه بر سخن جامی بهدست میدهد، میپردازیم.
۲-۱-کمالالدین خجندی در تذکرهها و سایر کتب
جامی که نزدیکترین تذکرهنویس به روزگار زندگانی شیخ کمال است درمورد او چنین میگوید:
«وی بسیار بزرگ بوده است اشتغال وی به شعر و تکلّف درآن ستر تلبیس را بوده باشد که مغلوب باطن نشود و از رعایت مشورت عبودیت بازماند چنان که خود گوید:
این تکلفهای من در شعر من | کلّمینی یا حمیرای من است |
(جامی ،۶۰۹:۱۳۷۰)
جامی پس از این مطلب حکایتی در مورد شیخ کمال میآورد که در جای خود بدان اشاره خواهد شد. دولتشاه سمرقندی نیز مانند جامی سخنانی درمورد احوال کمال آورده است و بعد از آن در مورد خجند مولد شیخ چنین مینویسد:
«مولد و منشأ شیخ خجند بود و از بزرگان آن دیار است. خجند را در صور اقالیم عروس عالم گفتهاند ولایتی نزه و وسیع و دلگشای است و فواکهی که در آن ولایت حاصل میشود به تحفه به اقالیم برند.»(دولتشاه،۱۳۸۲: )
۲-۱-۱-زمان ولادت شیخ کمال خجندی
هیچکدام از تذکرهنویسان به زمان ولادت شیخ اشارهای نکردهاند. دکتر صفا بنابر قراینی ولادت او را اوایل قرن هشتم هجری حدس زده و چنین گفته است: «شیخ کمالالدین خجندی معروف به شیخ کمال از مشاهیر عرفا و شعرای قرن هشتم است ولادت او در اوایل قرن هشتم در خجند ماوراءالنهر اتفاق افتاد. » (صفا،۱۱۳۲:۱۳۶۹) وی در نوشتههای پاورقی همین صفحه در توضیحات شمارهی ۱ چنین نوشته است: « وی در یکجا به نماز صد سالهی خود اشاره میکند و میگوید:
چو دیدم قبله ی روی تو صد ساله نماز خود | به محراب دو ابرویت قضا کردم قضا کردم |
و چون وفاتش چنانکه خواهیم دید در حدود سال ۸۰۳ اتّفاق افتاده پس قاعدتاً باید در اوایل قرن هشتم متولد شده باشد حتی اگر تعبیر نماز صد سالهی او را از تعبیرات مبالغهآمیز تصور کنیم .» (صفا،۱۳۶۹: ۱۱۳۱و۱۱۳۲)
۲-۱-۲- خانواده و نزدیکان
در هیچیک از منابع در مورد پدر و مادر، خانواده و نزدیکان کمال سخنی به میان نیامده است همین قدر گفتهاند که خجندیالاصل بودهاند کمال خود نیز در هیچکدام از اشعارش اشارهای به خانواده یا نزدیکانش ندارد.
۲-۱-۳- دوران زندگانی شیخ کمال خجندی
بنابر آنچه از تذکرهها و کتب دریافت میشود، کمال دوران کودکی و جوانی خود را در زادگاهش خجند گذرانیده است. گویا در آغاز میانسالی به سفر حج رفته پس از بازگشت از سفر حج چون آب و هوای شهر تبریز را خوش یافته است در آن شهر رحل اقامت افکنده و ساکن شده، و تا آخر عمر همانجا مانده است. در میان تذکرهنویسان فقط حافظ حسین کربلایی تبریزی نویسندهی کتاب «روضاتالجنان» در مورد زندگانی کمال نظر متفاوتی دارد و برخلاف دیگر نویسندگان که در مورد کیفیت زندگانی کمال در زادگاهش سخنی به میان نیاوردهاند، اندکی درمورد زندگانی کمال در زادگاهش سخن گفته است:.
او در خجند با ریاضات و مجاهده روزگار میگذرانید و او را در این هنگام حالات غریب روی مینمود، و پدرش را همین یک پسر بوده و عزم کدخدا (= داماد)کردن وی را داشته است چندان رغبتی به آن نبوده است، تا اینکه بهسبب ابرام و الحاح پدر راضی شده و دختری را به نکاح وی در آوردهاند، تا در شب زفاف به رسم معهود پیش زوجهی خود رفته، دختر از روی ناز گفته آن طرف رو، حضرت شیخ همان لحظه کفش پوشیده از آن خانه بیرون آمده است و از خجند قطع نظر کرده و به همراه خادمی شیخ محمد نام رو به دشت قبچاق نهاده است. (کربلایی تبریزی ،۱۳۴۴: ۵۰۰)
اعلاخان افصحزاده در کتاب خود «کمال خجندی استاد غزل» بُه نقل از استاد صدرالدین عینی، که یکی از محققان بزرگ علوم ادبی تاجیکستان است میگوید: «ظاهراً کمال در مکتب خط و سواد اول علمهای ضروری و قرآن را از آن خود کرده بعد به مدرسه میآید و برای تکمیل دانش خود به شهر های دیگر مشهور آسیای میانه -سمرقند، تاشکند و خوارزم-رفته در محضر استادان وقت علوم معمول زمان خود را فرا میگیرد » (افصحزاده، ۱۱:۱۳۷۵)
گویا بیتی از یک غزل کمال، استاد عینی را بر عقیدهی خود پابرجا داشته است که به اقامت کمال در سمرقند نیز اشاره کند:«.هرچند از نوشتههای تذکرهنویسان غیر از خجند در کدام شهرهای آسیای میانه زندگانی کردن او معلوم نشود هم ما از یک بیت او در سمرقند هم زندگانی کردنش رامعین کرده میتوانیم او در مقطع یک غزلش که با ردیف ،تا به کی، گفته است، میگوید:
گوییام هر دم که بیرون شو ز شهر ما کمال | این سمر قندیگریها باخجندی تا به کی |
(همان)
ذبیحاللّه صفا بعد از اشاره به سال و محل تولد شیخ کمال چنین مینویسد:
بعد ازگذرانیدن دوران جوانی از آن شهر به سفر حج رفت و هنگام مراجعت به تبریز رحل اقامت افکند و در ضلّ حمایت سلطانحسین جلایری قرارگرفت و به فرمان او باغ و خانقاهی در «ولیان کوه» تبریز برایش ترتیب یافت، که در آن سکونت گزید و چون در تصوف کامل عیار و در ارشاد نافذالکلمه و در زهد و تقوی مشار بالبنان و در شعر و ادب استاد بود، بزودی مورد اقبال خلق قرار گرفت و پیروان بسیار و مََُریدان وفادار از خواص و عوام حاصل کرد و به تبریز دل بست و به باغ و خانقاهی که سلطان جلایری برای او ساخته بود تعلق خاطر یافت امّا، چنانکه میدانیم وضع آذربایجان بعد از مرگ سلطان اویس در دوران سلطانحسین جلایر (۷۷۶-۷۸۴هجری) و سلطاناحمد (۷۸۴-۹۱۳هجری) پسران شیخاویسبن شیخ حسن ایلکخانی براثر کشاکش بین امرا و سرداران جلایری از یک طرف و دستاندازی مظفریان و امرای قبچاق و ترکمانان از طرف دیگر سخت آشفته بود از آن جمله بود نهب و غارت سپاهیان غیاثالدین توقتمش فرمانروای قبچاق(۷۷۸-۷۹۳هجری)که در حملهی زمستان ۷۷۸ به غارت تبریز و اسیر کردن عدهای از مردم منجر شد و چندی بعد به فرمان همسر توقتمش خان کمال خجندی همراه عدهای از معاریف به پایتخت قبچاق یعنی شهر سرای هجرت داده شد و او مدت چهار سال طوعاًَ او کرهاًَ در آن شهر ماند و مریدان بسیار در آن دیار فراهم آورد و با خواجه عبیدالله چاچی عارف معروف فرصت صحبت و ملاقات یافت و عاقبت بر اثر نابسامانی اوضاع آن شهر توانست به تبریز بازگردد. اینبار از جانب میرانشاه فرزند تیمور که حاکم آذربایجان بود به گرمی پذیرفته شد چنانکه بنابر مشهور فرمان داد تا ده هزار دینار وام او را بپردازند و او توانست همچنان مانند ایام پیشین در خانقاه خود بماند و از عزلت و اعتکاف در آن مکان تا پایان حیات برخوردار باشد و همانجا به خاک سپرده شود. (صفا،۱۳۶۹: ۱۱۳۲و۱۱۳۳)
در مورد اقامت او در تبریز آنگونه که نویسندهی «روضاتالجنان»گفته است: شیخ پس از خارج شدن از خجند مدتی در دشت قبچاق ساکن بوده تا اینکه به قصد زیارت کعبه از آنجا خارج شده و در سر راه خود آب و هوای تبریز را خوش یافته و در آنجا اقامت گزیده است (کربلایی تبریزی، ۱۳۴۴: ۵۰۱). بنابراین طبق نظر حافظ حسین کربلایی وی اینبار به حج نرفته و در شهر تبریز ساکن شده است. موضوع دیگر شمار سالهایی است که کمال در شهر سرای به سر برده است و نحوهی بازگشت او به تبریز که بازهم بین تذکرهنویسان بر سر آن اختلاف است. دولتشاه در این مورد چنین گفته است: «در اثنای آن حال تقتمش خان از در بند قصد تبریز کرد و بعد از فتح آن دیار شیخ را به فرمان منکوحهی خان به دربار دشت قبچاق شهر سرای بردند و مدت چهار سال شیخ در شهر سرای بود.» ( دولتشاه، ۱۳۸۲: ۳۲۶) «و شیخ بعد از چهار سال از آن شهر بیرون آمد و عزیمت تبریز نمود» (همان ) دکتر صفا نیز بر این گفتهی دولتشاه صحه گذاشته است و همین مطالب را تکرار میکند امّا، حافظ حسین کربلایی شمار سالهای اقامت شیخ را یازده سال (۷۸۷ تا ۷۹۸) و دلیل بازگشتش به تبریز را حملهی تیمور به شهر سرای میداند، که در طی آن تیمور شیخ را به همراه خود به تبریز میآورد. (کربلاییتبریزی،۱۳۴۴: ۵۰۲) وی اشاره میکند که شیخ در مدت اقامت خود در سرای پیوسته یاد تبریز بودهاند: «شیخ یاد تبریز میکرده و آرزوی آن بلده طیبه مینمودهاند تا آخر امیر تیمور بر سر توقتمش خان میرود و سرای را غارت میکند و حضرت شیخ را به تبریز میآورند.» (همان) همانگونه که دکتر صفا اشاره کردهاند تقتمش در سال ۷۸۷ به تبریز حمله کرده و شیخ و گروهی دیگر از اهل حرف را با خود به سرای بردهاند، و باتوجه به اینکه خود دکتر صفا در بیان سال وفات شیخ اشاره دارد که سال ۷۹۸را که برخی از تذکرهنویسان به عنوان سال وفات کمال ذکر کردهاند، درست نیست و به گفتهی جامع دیوان شیخ او در این سال هنوز زنده بوده و تازه از شهر سرای برگشته بود،، پس گفتهی حافظ حسین کربلایی راجع به تعداد سالهای اقامت شیخ در شهر سرای درستتر می کند. موضوع چگونگی بازگشت شیخ از سرای جای تأمل دارد باتوجه به اشعاری که در دیوان شیخ در مورد شهر سرای یافت میشود معلوم است که، وی در آن شهر از آسایش نسبی برخوردار بوده است