ما میدانیم سینه است از آن چه میگویند تنگ میشود. پروردگارت را تسبیح و حمد گو و از سجده کنندگان باش و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ) تو فرا رسد (سورۀ حجر، آیه ۹۷-۹۹) .
با توجه به آیات متعددی میتوان به اهمیت توجه به پدیدهی مرگ و حل اضطراب و تشویش حاصل از آن پی برد.
۲-۷-۲- دیدگاه نهج البلاغه
انسان با هر نفسی که میکشد قدمی به سوی مرگ میرود (حکمت، ۷۱) .
دنیا بدنها را فرسوده، آرزوها را تازه مینماید، مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور و دراز میسازد، کسی که به آن دست یافت خسته میشود، و آنکه به دنیا نرسید رنج برد (حکمت، ۶۹).
فخر فروشی را کنار بگذار، تکبر و خود بزرگ بینی را رها کن، به یاد مرگ باش (حکمت، ۳۸۶).
فرزندآدم را با فخر فروشی چه کار؟ او که در آغاز نطفهای گندیده، و در پایان مرداری بد بو است نه میتواند روزی خویش را فراهم کند نه مرگ را از خود دور نماید (حکمت، ۴۴۵) .
از مرگ و نزدیک بودنش بترسید، شما همه آماده مرگ میباشید، اگر توقف کنید شما را میگیرد و اگر فرار کنید به شما میرسد. مرگ از سایهی شما به شما نزدیکتر است نشانه مرگ بر پیشانی شما زده شده، دنیا پشت سر شما در حال در هم پیچیده شدن است.
ارزش و اهمیت مرگ را از اینجا نیز میتوان دریافت که حضرت علی (ع) در نهج البلاغه بیش از ۸۰ بار راجع به مرگ صحبت کرده است.
۳-۷-۲- مفهوم مرگ در ادعیه صحیفه سجادیه
امام سجاد(ع) در ادعیهی فراوانی از مرگ و لحظهی مردن یاد نمود، شاید بتوان گفت دعایی نیست که آن حضرت یادی از مرگ و عوالم پس از آن نکرده باشد. تعابیر ایشان درباه مرگ به گونهای است که بر جان و روح شنونده اثر فراوانی میگذارد. ایشان در دعاهای فراوانی لحظهای که مرگ را مشاهده میکند، به خداوند پناه برده، از خداوند میخواهد مرگ بهترین و مبارکترین مهمانی باشد که با آن روبه رو میشود، وی از فتنه حیات و ممات را از پروردگار تقاضا میکند و امید شفاعت هنگام مرگ را دارد ، ایشان از اینکه غافلانه جان دهد، هراسان است و از اینکه مرگ را همواره در برابر خود میبیند، انتظار آرامش ندارد؛ زیرا، تنها مرگ برای اضطراب و تشویش آدمی کفایت میکند؛ هرچند خود مرگ، مقدمهی مصائبی عظیمتر است. حضرت در ادبیاتی این دلهره مرگ را که ویرانگر لذات است این گونه به تصویر کشیده اند:
ألا لا و لکنا نفّر نفوسنا
و تشغلنا اللذات عما نحادز
و کیف یلذ العیش من هو موقفٌ
سدیّ مالنا بعد اللمات مصادر
ایشان در این ابیات، به خوبی حیات مرگ آگاهانه و زندگی عاقلانه را به تصویر کشیدهاند. حضرت از خدواند میخواهد کلمات نورانی که بر زبان ما جاری میشود و عقاید حقیقی ما نوری باشد که در قبر و مرگ و حیات و بعثت دستگیر ما گردد. این سختی و هراسی که برای مرگ تصویر شده امر عجیبی نیست و حقیقت مرگ و جدایی و فراق است. گاهی یکی از اموال و خویشان آدمی از دست میرود وتا روزها و گاهی تا سال ها روح انسان را پریشان میسازد. با واکاوی مفهوم مرگ در دو مجموعه دعایی امام سجاد (ع) به نظر میرسد در صحیفه کامله سجادیه بیش از آنکه بر دهشتزایی مرگ تأکید گردد، سعی بر تصویرسازی مرگ مطلوب بوده است؛ مرگی که در آن حیات دنیوی با سعادت و ابدیت مقرون با رحمت و عفو الهی مورد انتظار است. چنین مردنی برای حضرت امری مطلوب است .از این منظر، هیچ یک از مرگ و حیات مطلوبیت ذاتی ندارند؛ بلکه مطلوب، اطاعت و بندگی حق تعالی و در امان بودن از غضب اوست. نکته دیگر آنکه، زندگی و مرگ در فرهنگ صحیفه بسان قرآن کریم، اعم از زندگی و مرگ ظاهری است و حیات و ممات باطنی را نیز در بر میگیرد (عصر مردم، ۱۳۹۲) .
۸-۲- اضطراب مرگ از دیدگاه مکاتب روانشناسی
از جمله مکاتبی که در مورد مرگ اظهار نظر کردند، اگزیستانسیالها بودند. دیدگاه اگزیستانسیال بر تعارض اساسی متفاوت تأکید دارد، نه تعارض با غرایز سرکوب شده ، نه تعارض با بالغین مهم درونی شده، بلکه با تعارضی حاصل رویارویی فرد با مسلمات هستی، منظور از مسلمات هستی دلواپسیهای غایی مسلم است؛ ویژگی های درونی قطعی و مسلمی که بخش گریزناپذیری از هستی انسان در جهان آفرینشاند. مرگ واضحترین و قابل درکترین دلواپسی غایی است. تعارض اصلی اگزیستانسیالها تنشی است که میان آگاهی از اجتنابناپذیری مرگ و آرزوی ادامه زندگی وجود دارد (یالوم۲۰۰۲؛ترجمه حبیب، ۱۳۹۰) .
اضطراب مرگ به عنوان عاملی از عوامل مرتبط با سلامتی و اصلی مقدم بر زندگی انسان ذکر شده است. در این دیدگاه کسی که معنایی برای پویایی زندگیاش پیدا نمیکند، دچار تهدید نیستی است، که ترس از مرگ خوانده میشود؛ همچنین، اضطراب مرگ زمانی که نیروی محرک برای افراد باشد، باعث خواهد شد تا آنها به طور کامل زندگی کنند و بخشی از وجود طبیعی افراد میشود (هالتروف، ۲۰۱۰).
تظاهرات این نحله فکری را در آثار و اندیشه های سورن کی یرکگارد[۵۲] فیلسوف دانمارکی، هایدگر[۵۳] و اروین یالوم و … میتوان یافت. هایدگر منتقدترین فیلسوف وجودی نیز در زمینه روانشناسی هراس از مرگ به تفکر پرداخته است. او معتقد است انسان در اوقاتی که به مرگ میاندیشد مملو از دلهره میشود، در آن لحظه که گویی تمام وجود انسان به نیستی رانده میشود، شخص میکوشد زندگی کند، گویی مرگ واقعی نیست، او میکوشد از واقعیت بگریزد. هایدگر معتقد است مرگ اصلیترین و بهترین لحظۀ شخصی است که فرد باید به تنهایی تحمل کند، انسان باید بتواند مرگ را به درون زندگی ببرد. یاسپرس[۵۴] از دیگر اندیشمندان این رویکرد، به رویگرد دوگانهی مشهور در برابر مرگ اشاره میکند و مینویسد مرگ را همزمان دوست و دشمن دیدن و اشتیاق و اکراه داشتن همزمان در برابر آن، نشان دهنده وجود تعارض بشری نیست. ژان پل سارتر[۵۵] مرگ را پدیدهای مشخص و متعلق به بشر نمیداند، به نظر او مرگ نابودی تمام امکان نیست و هیچ شدن فرد از هرگونه ارج و قربی است. سارتر میگوید ما قادر نیستیم در انتظار مرگ بشینیم بلکه باید خود را در برابر آن آماده کنیم (معتمدی، ۱۳۸۷).
یالوم اضطراب مرگ و هراس از مرگ را هم معنی میداند، آن را اینگونه تعریف میکند؛ وحشت از مرگ که جایگاه آن در ناخودآگاه است و نخستین بار زمانیکه فرد شروع به تشکیل مفاهیم کرد به وجود میآید، ترسی که هولناک است و خارج از زبان و تصور وجود دارد (یالوم، ۱۹۸۰؛ ترجمه حبیب، ۱۳۹۰) .
در مکتب روانکاوی اضطراب مرگ آگاهانه باشد یا ناآگاهانه به مشکلات روان شناختی مرتبط است و این تأیید میکند اضطراب مرگ با سلامت روانی مرتبط است. دیدگاه فروید وجود اضطراب مرگ را تأیید میکند و همچنین بیان میکند که با سلامت روانی و نوسان میان دو سطح آگاهی مرتبط است (هالتروف، ۲۰۱۰).
فروید اضطراب مرگ را مکانیسم دفاعی فرض کرد که با تعارضهای ناخودآگاه سروکار دارد، اضطراب مرگ علت چیزی نیست؛ بلکه، صرفاً نشانهای از آسیب روانی است، ناخودآگاه انسان برای مرگ نگرانی ندارد؛ زیرا، ناخودآگاه اضطراب مرگ را نمیتواند به طور ذهنی تجربه کند، در حقیقت مرگ ما کاملاً غیر قابل تصور است (فروید، ۱۹۵۶ به نقل از قربانعلی پور، ۱۳۸۹).
بنابراین، ما زمانی که سعی میکنیم آن را تصور کنیم، واقعاً مانند تماشاگر زندگی میکنیم. در نهایت، هیچ کسی مرگ خود را متصور نیست و یا هر کسی آن را به شیوه متفاوت درک میکند، در ناخودآگاه، هر فردی به ابدیت خود اعتقاد دارد. از نظر فروید ناخودآگاه انسان هرگز مرگ را نمیپذیرد، به همین دلیل انسان حتی وقتی به مرگ خود میاندیشد مرگ را نظارهگر ا ست و هنوز آن را از آن خود نمیداند (کریمی وکیل،۱۳۹۱)
۹-۲- رضایت از زندگی
اصطلاح رضایت از زندگی[۵۶] در کنار دیگر اصطلاحات نزدیک و مرتبط، مانند «رفاه ذهنی» به وضوح تعریف شده است. اصطلاح رضایت از زندگی تحت عنوان مرتبهای است، که در آن فرد همهی صلاحیت و شایستگیهایش را به طور کلی مطلوب قلمداد میکند، تعریف می شود؛ بنابراین، این اصطلاح به صورت مترادف با شادی و رفاه ذهنی قلمداد شده است. همچنین، میتواند به عنوان جز شناختی رفاه ذهنی تعریف شود ( مارتیکانین[۵۷]، ۲۰۰۸) .
رضایت از زندگی به ارزیابی شناختی یک شخص از زندگی خودش اشاره دارد، این مفهوم شامل ارزیابی کلی از زندگی بوده و فرآیندی مبتنی بر قضاوت فردی است. در این روند مقایسهای بین ملاکهای فرضی شخص با زندگی واقعیاش صورت گرفته هر چه واقعیت زندگی با این ملاکهای فرضی نزدیک به هم باشد شخص احساس رضایت بیشتری از زندگی میکند؛ به بیان دیگر، هر چه شکاف میان سطح آرزوهای فرد و وضعیت فعلی وی بیشتر میشود، رضایتمندی او از زندگی کاهش مییابد (حمید،کوچکی، حیات بخش ملایری، ۱۳۹۱)
رضایت از زندگی، بیانگر نگرش مثبت فرد، نسبت به جهانی است که درآن زندگی میکند. رضایت با نیاز، دارای ارتباطی فراگیراست؛ نیاز و رضایت طی زمان دگرگونی می یابند و در یک جامعه، تابع عوامل بسیاری می باشند. عدم همخوانی بین اهداف، تمایلات و نیازها که اکثراً به دلیل وجود مسائل و مشکلات خاص پدید میآیند در بروز نارضایتی موثراست (مسعودی و همکاران، ۱۳۸۹) .
اینگهارت[۵۸] (۱۹۹۸)، مفهوم رضایت از زندگی را اینگونه تعریف مینماید: احساس رضایت از بازتاب توازن میان آرزوهای شخصی و وضعیت عینی فرد به وجود میآید. همچنین، ازکمپ[۵۹] (۱۹۹۵)، در تعریف رضایت از زندگی میگوید: رضایت بر تجربه شناختی و داورانهای دلالت دارد که به عنوان اختلاف ادراک شده بین آرزو و پیشرفت در زندگی (یعنی تحقق آرزو) تعریف میشود، این تعریف طیفی را تشکیل میدهد که از ادراک کامروایی تا حس محرومیت را در بر میگیرد، این مفهوم با مفهوم خوشحالی که ناظر بر تجربه عاطفی ( هیجان ها و احساسات) میشود، تفاوت دارد ( به نقل از هزار جریبی، ۱۳۸۸) .
رضایت از زندگی به عنوان نشانه کلیدی از بهزیستی ذهنی، نقطه عطفی در علم روانشناسی مثبتگرا به شمار میرود که به شناسایی توانمندیها و بنا نهادن آن به عنوان سپری در برابر مشکلات آسیبشناسایی روان تمرکز دارد، میتوان گفت مهمترین مؤلفه و جز شناختی بهزیستی، بهزیستی ذهنی است که با وجود اهمیتی که دارد تحقیقات کمتری در مورد آن صورت گرفته است ( درویش دماوندی، ۱۳۹۲) .
احساس خرسندی و رضایت از جنبه های زندگی، از مؤلفه های نگرش مثبت افراد نسبت به جهانی است که در آن زندگی میکنند، در مجموع رضایت از زندگی عبارت است از، احساس خوشبختی، اینکه فرد زندگی را معنادار بداند و روند زندگیاش را از گذشته تا به حال راضی کننده بداند، امیدوار باشد در آینده زندگی مطلوبی دارد، احساس کند نقشی مهم در زندگی به عهده دارد، زندگی خسته کنندهای ندارد و در زندگی جایگاه مهمی متعلق به اوست (طوبایی و مانی، ۱۳۸۹).
بر اساس رویکرد لذتگرایی رضایت از زندگی به عوامل مختلفی بستگی دارد، بر اساس یافته های پژوهشی دو دسته عوامل شخصیتی در رضایت از زندگی تأثیر دارند: عوامل ساختاری یا ایستا و عوامل فرآیندی و پویا. عوامل فرآیندی شامل تغییرات درونفردی در طول زمان است، عوامل ساختاری تفاوتهای بینفردی را نشان میدهد، سن، وضعیت تأهل و سلامت از عوامل فرآیندی، برون گرایی و روان آزده خویی از صفات ساختاری هستند (مورورک، اسپایرو و آلمیرا[۶۰]، ۲۰۰۳) .
بیشاپ و مارتین[۶۱] (۲۰۰۶)، بیان میکنند که رضایت از زندگی در سالمندان میتواند به وسیلهی دسترسیهای فردی به منابع کلیدی و مهم زندگی آنها ایجاد شود و این منابع را همان منابع مادی، اجتماعی یا ویژگیهای شخصی که سالمندان به آن متعلق هستند، تعریف کرده که میتواند به عنوان منابع اصلی در پیشبرد و حفظ بهزیستی افراد معرفی شود؛ زیرا، این منابع میتوانند به آنها در رسیدن به اهداف شخصیشان و برآورده کردن نیازهای اساسی جسمی و روان شناختی کمک کنند.
فدراسیون جهانی سلامتروان در آخرین گزارش خود در آستانه روز جهانی «سلامت روان» با عنوان «سلامت روان و سالخوردگان» با ترویج طول عمر فعال و سالمتر منتشر کرد که، سلامت کامل جسمی، روحی و رفاه اجتماعی باید در سالمندان وجود داشته تا احساس رضایتمندی کامل داشته باشند. همچنین، بر راهکارهایی برای اطمینان از بهبود سطح سلامت روان سالمندان از طریق انتخاب یک الگوی زندگی سالم، داشتن ارتباطات اجتماعی بهتر و زندگی پویا و فعال تاکید شده است.
۱۰-۲- ابعاد رضایت از زندگی
رضایت از زندگی سه اصل یا بعد اساسی دارد:
اصل چند بعدی بودن: سه بعد اساسی رضایت از زندگی مربوط به سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی می باشد.
بعد جسمی: درک فرد از توانایی هایش در انجام فعالیتها و وظایف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد و شامل مواردی مانند تحریک، انرژی، درد و ناراحتی، خواب و استراحت است.
بعد روانی: این بعد جنبه های روحی مانند عصبانیت، شادی، افسردگی، ترس و آرامش و نیز مواردی نظیر تصویر از خود، احساس مثبت و منفی، باورهای مذهبی، حافظه و تمرکز حواس را شامل می شود.
بعد اجتماعی: این بعد شامل توانایی فرد در برقراری ارتباط ما بین اعضای خانواده، دوستان، همسایگان و سایر افراد اجتماعی و نیز وضعیت شغلی فرد میشود (شوکت آبادی، ۱۳۸۵).
اصل ذهنی بودن: رضایت از زندگی یک ارزش ذهنی است و خود افراد بهترین قضاوت کنندگان راجع به رضایت از زندگی شان هستند.
عامل اصلی تعیین کننده رضایت از زندگی در این دیدگاه عبارت است از تفاوت درک شده بین آن چه هست و آن چه باید باشد. شاخص ذهنی همان احساس رفاه و رضامندی و یا احساس خشنودی است که حاصل برداشت ذهنی و ارزشیابی فرد از زندگیاش میباشد، اگر چه در این احساس جنبه های شناختی نیز مطرح است ولی جنبه های عاطفی آن در سنجش رضایت از زندگی بیشتر مد نظر قرار میگیرد .
اجزای عینی رفاه یا بهزیستی با آنچه به طور معمول به عنوان استاندارد زندگی یا سطح زندگی نامیده می شود، ارتباط دارد. اجزای ذهنی رضایت از زندگی در برگیرنده اعتماد به نفس، استقلال و ویژگیهای درونگرایانهی فرد است؛ به عبارتی، رضایت از زندگی را با سنجش احساس ذهنی از خشنودی در برابر مطالب گوناگون زندگی می توان ارزیابی کرد ( اسلامی، ۱۳۸۴).
اصل پویا بودن: رضایت از زندگی یک ماهیت پویا و دینامیک است نه یک ماهیت ایستا، بدین معنا که یک فرایند وابسته به زمان بوده و تغییرات درونی و بیرونی در آن دخیل میباشد.
۱۱-۲- الگوهای رضایت از زندگی
دو الگو که برای رضایت از زندگی معرفی شده است عبارتند از : الگوی کارکرد انطباقی و الگوی رضایت از زندگی.
۱-۱۱-۲- الگوی کارکرد انطباقی
دانلود فایل ها در رابطه با : اثر بخشی آموزش سبک زندگی سالم بر مبنای مدل بهداشت ...