نظریه های رسمی ونظریه های شخصی :
دانشمندان تنها کسانی نیستند که از نظریه ها استفاده کنند وهمه نظریه ها طرحهایی رسمی نیستند که اصول موضوع وقضایای تبعی داشته باشند . همه ما در تعاملهای روزمره خود با دیگران،از نظریه های شخصی نهفته استفاده می کنیم ما درباره مفهوم شخصیت عقاید ی داریم ودرباره شخصیت آدمهایی که با آنها تعامل می کنیم حدسهایی می زنیم . خیلی از ما درباره ماهیت انسان در کل ،حدس می زنیم برای مثال ممکن است باور داشته باشیم که همه افراد اصولاًخوب هستند یا اینکه فقط به فکر خودشان می باشند .
این حدسها نظریه ها هستند . آنها چارچوبهایی هستند که اطلاعات مشاهدات خود از دیگران را درون آنها قرار می دهیم . ما معمولاًنظریه های شخصی خود را بر اطلاعاتی استوار می کنیم که آنها را از برداشتهای خویش از رفتار کسانی که در اطراف ما هستند گرد آوری نموده ایم . چون نظریه های شخصی ما از مشاهداتتان به دست می آیند ،به نظریه های رسمی شباهت دارند .
با این حال نظریه های رسمی در روان شناسی ودر سایر علوم ،ویژگیهای خاصی دارند که آنها را از نظریه های شخصی ما متمایز می کنند . نظریه های رسمی بر اطلاعات بدست آمده از تعداد زیادی افراد با ماهیت گوناگون استوار هستند ،در حالی که نظریه های شخصی از مشاهده تعداد محدودی اشخاص به دست می آیند که معمواًحلقه کوچک خویشاوندان ،دوستان ،آشنایان وخودمان را تشکیل می دهند چون دامنه گسترده اطلاعات از نظریه های رسمی حمایت می کنند . بنابراین جامع تر هستند دومین ویژگی این است که نظریه های رسمی احتمالاًعینی تر هستند زیرا مشاهدات دانشمندان به صورت ایده آل به وسیله نیازها ،ترسها ،امیال،وارزشهای آنها تعریف نشده اند در مقابل نظریه شخصی ما عمدتاًبر مشاهداتی که از خود ودیگران داشته ایم استوار هستند . ما گرایش داریم اعمال دیگران را بر حسب افکار واحساسات خود تعبیر کنیم وواکنشهای آنها به موقعیتها را بر پایه آنچه که خودمان احساس خواهیم کرد ارزیابی کنیم . ما دیگران را در قالب شخصی وذهنی در نظر می گیریم در حالی که دانشمندان سعی می کنند به صورت واقع بینانه تر مشاهده کنند .
ویژگی دیگر این است که نظریه های رسمی بارها در برابر واقعیت آزمایش شده اند واین کار اغلب توسط دانشمندان دیگری غیر از کسی که نظریه را مطرح کرده است ،صورت می گیرد . نظریه رسمی را می توان در معرض آزمایشهای تجربی متعدد قرار داد ودر نتیجه با توجه به نتایج بدست آمده آن را مورد حمایت وتعدیل قرار داد ویا کلاًرد کرد . نظریه های شخصی به وسیله ما (یا فردی بی طرف )به این صورت آزمایش نشده اند . وقتی که مانظریه ای درباره افراد به طور کلی یک یک نفر به طور اخص به وجود میآوریم به آن می چسبیم ،فقط به آن رفتارهایی توجه می کنیم که نظریه ما را تأئیدمی کنند وبهآنهایی که آن را رد می کنند توجهی نداریم .
دانشمندان اصولاًمی توانند اطلاعاتی را که از نظریه های آنها حمایت نمی کنند تشخیص داده وارزیابی کنند . متأسفانه این امر در عمل ،همیشه صحت ندارد . در تاریخ علم وتاریخ روان شناسی نمونه های متعددی از دانشمندان وجود دارند که به قدری درباره نظریه خود متعصب واز لحاظ هیجانی به آن پایبند بودند که واقع نگری آنها فدا شده است . با وجود این آرمان واقع بینی هدفی است که دانشمندان برای آن تلاش می کنند .
ذهنیت در نظریه های شخصیت :
هدف نظریه های رسمی عینیت بیشتر است ؛نظریه های شخصی بیشتر ذهنی هستند شاید تصور کنیم که نظریه های شخصیت به دلیل اینکه به نظامی تعلق دارند که خود را علم می خواند ،رسمی وعینی هستند ،ولی این نتیجه گیری غلط است روان شناسان می دانند که برخی از نظریه های شخصیت عنصری ذهنی دارند وممکن است بیانگر رویدادهایی در زندگی نظریه پرداز بوده ونوعی زندگی نامه تعریف شده باشند نظریه پرداز ممکن است برای توصیف وحمایت نظریه خود از این رویداد ها به عنوان منبع اطلاعات کمک گرفته باشد دانشمندان هر چه سعی می کنند که بی طرف وعینی باشند ،بازهم دیدگاه شخصی آ»ها تا اندازه ای بر برداشت آنها تأثیر می گذارد . این نباید مارا شگفت زده کند نظریه پردازان شخصیت ،انسان هستند ومانند افراد ،ممن است پذیرفتن عقاید مغایر با تجربه ی خود را دشوار بدانند .
بنابراین تمتیز بین نظریه های رسمی ممکن است در حوزه شخصیت به اندازه شاخه دیگر روان شناسی خیلی بارز نباشد .این بدان معنی نیست که تمام نظریه های شخصیت نظریه های شخصی هستند . نظریه های شخصیت از ویژگیهای نظریه های رسمی برخوردارند برخی از آنها بر مشاهده تعداد زیادی افراد استوارند . برخی توسط نظریه پردازی که آنها را مطرح کرده ویا دیگران در برابر واقعیت آزمایش شده اند این دانشمندان سعی می کنند در انجام دادن مشاهدات وتحلیل کردن اطلاعاتی که شاید از نظریه آنها حمایت کنند یا نکنند ،عینی باشند در نهایت نظریه ها تا اندازه ای که موضوع آنها اجازه دهد .شخصیت پیچیده انسان عینی هستند ولی قضایای آنها ممکن است به مقدار زیاد به شخصیت وتجربیات زندگی سازندگان آنها وابسته باشند .
اولین مرحله در نظریه پردازی ممکن است عمدتاًبر شهود استوار باشد ولی در مراحل بعدی این عقاید مبتنی بر شهود بوسیله دانش منطقی وتجربی نظریه پرداز تعدیل واصلاح می شوند . بنابراین آنچه به عنوان نظریه شخصی شروع شده از طریق به کار گیری منطق وتحلیل اطلاعات ،ویژگیهای نظریه رسمی را کسب می کند . هر میزان عینیتی که در نظریه های شخصیت یافت می شود نمی توان انکار کرد که آنها تا اندازه ای هم ذهنی هستند وتجربیات ونیازهای نظریه پرداز را منعکس می کنند . اگر بخواهیم نظریه ای را به طور کامل درک کنیم ،باید از فردی که آن را مطرح کرده است آگاه باشیم در نظر داشتن این موضوع که چگونه شکل گیری یک نظریه تحت تأثیر رویدادهای خاص در زندگی نظریه پرداز قرار داشته است ،اهمیت زیادی دارد . در جایی که اطلاعات زندگینامه ای کافی وجود داشته باشد ما نشان می دهیم که چگونه نظریه آن رویداد ها را منعکس می کند . نظریه پرداز حداقل در آغاز ممکن است خودش را توصیف کند اما بعداًاز منابع دیگر اطلاعات مناسبی را جستجو می کند تا به تعمیم دادن دیدگاه شخصی خود به دیگران کمک کند .
همان گونه که اشاره کردیم اهمییت رویدادهای شخصی دررزندگی نظریه پردازاز دیر باز تشخیص داده شده است . ویلیام جیمز (۱۹۱۰-۱۸۴۲)که خیلی از دانشمندان اورا بزرگترین روان شناس امریکایی می دانند معتقدند که زندگینامه برای هر کسی که سعی داد ماهیت انسان را بررسی ند مهم است . او باور داشت که آگاه شدن از زندگی افراد مشهور حتی از دانستن نظریه ها با سیستم های آنها مهمتر است یک تاریخ نویس خاطر نشان کرد که :
روان شناسان بیشتر از هر نظام حرفه ای دیگر به دنبال منتشر کردن طرحهای زندگینامه ای کسانی بودند که مورد نظر آنها قرار داشتند …حداقل تا اندازه ای به نظر می رسد که آنها تصدیق کرده اند که زندگی وارزشهای ا»ها برای دانش عملی ایشان اهمیت دارد .(فریدمن ۲۲۱،۱۹۹۶ص)
سؤالهایی درباره ماهیت انسان :
جنبه مهم شخصیتی برداشت نظریه پرداز از ماهیت انسان است . هر نظریه پردازی برداشتی از ماهیت انسان دارد که به چند سؤال اساسی می پردازد شعرا،فیلسوفانوهنرمندان چند قرن است که این سؤالها را مطرح کرده اند وما تلاشهای آنها را برای پاسخ دادن به این سؤالها در کتابها وآثار نقاشی عالی می بینیم نظریه پردازان شخصیت نیز به این سؤالهای مشکل ساز پرداخته اند وبه توافقی بیشتر از هنرمندان یا نویسندگان نرسیده اند . برداشتهای متفاوتی که نظریه پردازان از ماهیت انسان داشته اند امکان مقایسه معنی دار دیدگاه های آنها را میسر می سازد . این برداشتهابی شباهت به نظریه شخصی نیستند . آنها چارچوبهایی هستند که نظریه پردازان از درون آنها خود ودیگران را می بینند ونظریه های خود را می سازند . موضوعاتی کهبرداشت نظریه پرداز ازماهیت انسان را توصیف می کنند در زیر شرح داده شده اند . وقتی درباره هر نظریه بحث می کنیم این موضوع را در نظر می گیریم که چگونه نظریه پرداز به این سؤالها می پردازد .
اراده آزاد یا جبر گرایی ؟
یکی از سؤالهای اساسی درباره ماهیت انسان به کشمکش قدیمی بین اراده آزاد وجبر گرایی مربوط می شود . نظریه پردازان هر دو جناح می پرسند آیا ما آگاهانه اعمال خود را هدایت می کنیم ؟آیا می توانیم به طور خود انگیخته مسیر افکارورفتارمان را انتخاب کرده واز بین گزینه ها انتخاب معقولی کنیم ؟آیا ما از آگاهیهشیار ومتواری کنترل برخورداریم ؟آیا ما تعیین کننده سر نوشت خود هستیم ،یا اینکه قربانی تجربه گذشته ،عوامل زیستی ،نیروهای ناهشیار ،یا محرکهای بیرونی می باشیم –نیروهایی که بر آنها کنترل هشیار نداریم ؟آیا رویدادهای بیرونی آنچنان شخصیت ما را شکل داده اند که نمی توانیم رفتارمان را تغییر دهیم ؟
برخی نظریه پردازان شخصیت در این باره موضع افراطی دارند . دیگران دیدگاه معتدل تری داشته ومعتقدند که برخی رفتارها را رویدادهای گذشته تعیین می کنند وبرخی می توانند خود انگیخته وتحت کنترل ما باشند .
طبیعت یا تربیت ؟
موضوع دوم به مناقشه طبیعت - تربیت مربوط می شود . کدام یک تأثیر بیشتری بر رفتار دارند :صفات وویژگیهای ارثی (طبیعت یا استعداد ژنتیکی )یا ویژگیهای محیط (تأثیرات تربیت ،تحصیلات آموزشی ما )آیا تواناییها ،خلق وخوو آمادگیهایی که به ارث می بریم شخصیت ما را تعیین می کنند یا شرایطی که در آن زندگی می کنیم ما را شکل می دهند ؟شخصیت تنها مبحثی نیست کهتحت تأثیر این موضوع قرار دارد . درباره هوش هم این مناقشه وجود دارد :آیا هوش بیشتر تحت تأثیراستعداد ژنتیکی (طبیعت )قرار دارد یا تحت تأثیرتحریکی که محیط های خانه ومدرسه فراهم می کنند (تربیت )؟
مانند موضوع اراده آزاد –جبر گرایی گزینه های به مواضع افراطی محدود نمی شوند شماری از نظریه پردازان فرض می کنند که شخصیت توسط هر دو نیروی شکل می گیرد . برای برخی نظریه پردازان وراثت تأثیرغالب است ومحیط اهمییت جزئی دارد ،دیگران دیدگاه متضادی دارند .
گذشته یا حال :
موضوع سوم به اهمیت نسبی رویدادهای گذشته مربوط می شود ،مانند تجربیات اوایل کودکی ما در مقایسه با رویدادهایی که بعداًدر زندگی اتفاق می افتند . کدام یک شکل دهنده ی قوی تر شخصیت است ؟اگر ما مانند برخی نظریه پردازان فرض کنیم کهآنچه در کودکی برای ما اتفاق افتاده برای شکل گیری شخصیت اهمییت زیادی دارد ،در نتیجه باید معتقد باشیم که رشد بعدی ما چیزی جز گسترش موضوعات اساسی که شالوده انها در سالهای نخستین زندگی ریخته شده اند نیست این دیدگاه به جبر گرایی تاریخی معروف است . شخصیت ما عمدتاًدر ۵سالگی یا قدری بیشترتثبیت شده ودر طول باقی همر ما کمتر در معرض تغییر قرار دارد . شخصیت بزرگسالی به وسیله ماهیت تجربیات نخستین تعیین می شود . موضع مخالف ،معتقد است که شخصیت از گذشته مستقل بوده ومی تواند تحت تأثیررویدادها وتجربیات زمان حال وآرزوها واهداف ما برای آینده قرار بگیرد . موضع میانه ای نیز مطرح شده است ما می توانیم فرض کنیم که تجربیات نخستین شخصیت ما را شکل می دهند ولی نه به صورت انعطاف ناپذیر یا برای همیشه تجربیات بعدی می توانند الگوهای شخصیت نخستین را تقویت یا تعدیل کنند .
بی همتایی یا عمومیت :
آیا ماهیت انسان بی همتاست یا عمومیت دارد ؟این موضوع دیگری است که نظریه پردازان شخصیت را تقسیم می کند ما می توانیم شخصیت را به قدری فردی در نظر بگیریم که عمل واظهار هر کس قرینه یا معادلی در فرد دیگر نداشته باشد بدیهی است که این کار مقایسه یک نفر با فرد دیگر را بی معنی می کند مواضع دیگر امکان بی همتایی را در نظر دارند ولی آن
دانلود پروژه های پژوهشی با موضوع بررسی رابطه بین پذیرش اجتماعی و ویژگی های ...