n شُوندَه دَانَه بُوخُوردَه، لالَه، بُول بُولا، مَنَه.
دانه گیاه اقطی را خورده است شبیه به بلبل لال است.
šundə dānə buxurdə lālə bul bula manə.
[آدمی که نمی تواند حرف بزند- لکنت زبان]
n شمرا اَمرَ ایسا، ایمام حسین کَیه زنه. با شمر است اما از امام حسین میگوید.
šamrə āmra isā imam huseynə gaba zanə.
[شخصیت ناهمگون ، گفتار با رفتار تناسب ندارد]
n صاف و ساده ،للیک دار! صاف و ساده مانند درخت لالیک.
safə o saddə lalik dār.
[ در واقع نوعی طنز است، در عین سادگی به درخت لالیک که خار فراوان دارد شبیه است]
لالیک: نوعی درخت است که خار زیاد دارد و بالا رفتن از آن غیرممکن است
n صّتَه گُولُه سَازا، ایته دَستَه نَدَارا. صد تا کوزه می سازد، یکی دسته ندارد.
satta gulo sāzə itə dəstə nadāra.
[شخصیت آدمهائیکه حرف زیاد می زنند ولی عمل نمیکنند]
n طَرف، طاقچهِ وَاز کُونَک مَنهَ.
آن شخص مانند کسی است که از این طاقچه به آن طاقچه میپرد.
tarəf tāqče vāz konakə manə.
[شخصیت آدمهایی که در یک جا قرار و آرام نمیگیرند]
n طَرف خاکَ، پُولا کُونا. طرف خاک بی ارزش را به پول تبدیل میکند.
tərəf xāka pulā konā.
[از عهده هر کاری بر آمدن]
n عزادار حسینه ، نقاره زَنَه یزیده. عزادار حسین است ولی زننده ساز برای یزید هم هست.
azādārə huseynə naqrə zanə yazidə.
[آدم منافق صفت- دورو، چند چهره]
n فلان کَسَه، اُوردِیکَا مَانَه. فلانی شبیه به اُردک است.
falān kasay urdika manə.
[شخصیت آدمهای بی تفاوت ، پوست کلفت]
n فلان کسه رَه اُو بَار، کُوزه بشکین. برای طرف آب بیاور ، کوزه را بشکن.
fəlan kəsarə ow bār kuze beškin.
[مصداق آدمی که احساس ندارد]
n فلان کَسَه ، موشت بَزَه پیازه بوخوردَه. طرف پیاز مشت زده را خورده است.
falān kəsay mošt bazə peyāzə buxordə.
[مصداق آدمی که دیگران برای او کار مهیا و آماده می کند]
n فلان کَسَی، آب نَزَه، سَرَ تاشیَه. طرف بدون آب سر را میتراشد.
fəlan kəsay āb naza səra taša.
[مصداق آدم شرور، ناآرام که دست به هر کار ناشایستی میزند]
n فِیّلیَ به جایَ دووازاری ویگیرَه. آب دهان را به جای سکّه دوقرآنی بر میدارد.
filli bejāy dovāzāri vigirə.
[شخصیت آدمهای خسیس و پست]
n قُرآنَا، بُوفُوروختَه، دی یاره، بیهِه. قرآن را فروخت با پولش دف خرید.
qurānə bofruxtə diyārə bihe.
[آدمهایی که برای رسیدن به هدف همه چیز را فدا میکنند.]
n کاپیش، اینَه خُونَه شاگردَ. آبدزدک خانه شاگرد اوست.
kapiš inə xunə šāgardə.
[مصداق آدم هزار چهره ، منافق]
n کاپیشَ دَسا ، آب فُوکُونَه. به دست آبدزدک ، آب میریزد.
kāpiša dəsa ab fukuna.
[مصداق آدم زبل- زرنگ]
n کارَه مادین بُوکوُدو، کُوزَه کُّر کار اسب ماده میکند ضرت از بچه آن خارج میشود.
طرح های پژوهشی دانشگاه ها درباره شناخت زبانزدهای منطقه لشت نشاء- فایل ۳۸