۴-۲-۳- سکولاریسم و لائیسیزم در ترکیه
یکی از شاخصه های سیاسی، فرهنگی و هویتی ترکیه نوین از زمان رهبری آتاتورک تاکنون را میتوان سکولاریسم و لائیسیزم دانست. در تعریف و تفسیر دو اصطلاح سکولاریسم و لائیسیزم، اختلاف نظرات بسیاری در بین اندیشمندان و نظریهپردازان وجود داشته و از سوی دیگر، شیوه اجرا و ماهیت این دو نظام در کشورهای گوناگون نیز دارای اختلافاتی میباشند. بسیاری از مردم عادی و حتی برخی تحصیلکردگان علوم اجتماعی و علوم سیاسی نیز در تعریف و بیان واقعیت دو اصطلاح فوقالذکر دارای اطلاعات کم و نادرستی بوده و معمولاً سکولاریسم و لائیسیزم را یکی دانسته و با یک تعریف، بیان میکنند.
سکولاریسم:این واژه در فرهنگ لغات علوم سیاسی و علوم اجتماعی به فراوانی مورد استفاده قرار گرفته و دارای تعاریف بیشماری است.
مهرزاد بروجردی استاد ایرانی دانشگاه سیراکیوز[۱۳۸] امریکا مینویسد، ریشه واژه سکولاریسم، سکولوم لاتینی (Seculum)به معنای دهر، گیتی و زمانه است. بر این اساس سکولار بودن به معنی در روزگار کنونی زیستن و فرزند زمان بودن است. بروجردی معتقد است که، سکولاریسم در چهره غربی خود، در بر دارنده باوری است که دین و حکومت را پدیدههایی متفاوت و تفکیک پذیر میداند. گونهای فلسفه زندگی نیز میباشد که هدفش رفاه انسانها در زندگی همین دنیا، فارغ از دین، فرقه، طبقهاجتماعی، رنگ پوست و سایر ویژگیهای فردی است (بروجردی ۱۳۸۹، ۵۶-۵۵).
لائیسیزم: اصطلاحی است که از دهه ۷۰ قرن نوزدهم در فرانسه ابداع و رایج شده است. بر این اساس لائیسیته را دریافتی سیاسی میدانند که در این دریافت سیاسی، از یک سو دولت و حوزه عمومی از هیچ دین یا مذهبی پیروی نمیکنند و از سوی دیگر دین یا مذهب نیز ضمن برخورداری از همه آزادیها در جامعه مدنی، هیچ قدرت سیاسی اعمال نمیکند، اصلی ترین پیش شرطهای برقراری لائیسیته در یک کشور را باید جدایی دولت و جامعه مدنی از یکدیگر دانست. کوتاهترین و بهترین تعریف از لائیسیته را میتوان جدایی دین از دولت و نه از سیاست، دانست (وثیق ۱۳۸۷، ۱۰-۹). لائیسیته امری است که به جدایی قدرت سیاسی و دین حکم میدهد. لائیسیته ایجاب میکند که میان قدرت سیاسی و دین، جدایی واقعی و بالفعل صورت بپذیرد و نهادهای عمومی نیز خصلت دینی نداشته باشند، یعنی سیاست و کارکردهای آنها کاملاً از هر گونه ارجاع به دین و مذهب معین و خاص، مبرا بوده و توصیههای دین و مذهب خاصی را در جامعه برقرار نساخته و اولویت ندهد ( وثیق ۱۳۸۷، ۱۹).
با توجه به تعاریف بالا باید متوجه شویم که سکولاریسم و لائیسیزم دو جریان یا دو فرایند متفاوت هستند. در ترکیه نیز بر اساس قانون اساسی مصوب سال ۱۹۲۸، اصل دین رسمی اسلام از قانون اساسی حذف گردید. در قانون اساسی اصلاحی در فوریه ۱۹۳۷، جدایی کامل مذهب از دولت در ترکیه در قانون اساسی اعمال شده و در آخرین بازنگری قانون اساسی ترکیه در سال ۱۹۸۲ نیز در قانون جدید تأکید شده است که هیچ مذهب رسمی به عنوان مذهب رسمی از سوی دولت ترکیه به رسمیت شناخته نمیشود.
لائیسیته اجرایی در ترکیه که نوع خاصی از لائیسیته است که از لائیسیته فرانسه اقتباس کردهاند و در ترکیه “لائیکلیک”[۱۳۹]نامیده میشود را میتوان لائیسیته کمالیستی نامید (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۳۵-۲۷). لائیسیزم از منظر دادگاه قانوناساسی ترکیه دارای تعریف خاص خود است که بر این اساس، لائیسیزم تعدیل کننده زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مدرن بر پایه حاکمیت ملی، دومکراسی، آزادی و علم است. لائیسیزم، اصلی است که فردیت و آزادی عقیده را امکان پذیر میکند (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۲۰۵).
با توجه به گذشت حدود نود سال از مطرح شدن لائیسیته در ترکیه و گسترش پردامنه آن توسط روشنفکران ترکی و حتی دولتمردان این کشور و به خصوص آتاتورک و کمالیستهای بعد از وی، لائیسته ترکی که به دلایلی ماننداضافه نمودن اصول خاصی چون:
۱ - کنترل دولت بر مذهب.
۲ - پذیرش دین اسلام و مذهب سنی حنفی، از لائیسته فرانسوی فاصله متمایزی داشته و هرگز نمیتوان آنرا با اصل لائیسیته غربی مقایسه نمود. اعلام مذهب رسمی سنی حنفی و تأکید بر کنترل دین توسط دولت را میتوان همان اصول کمالیستی خاص ترکیه دانست.
بنابراین مشاهده میشود که کارشناسان مسایل ترکیه به جای لائیک خواندن این کشور، ترجیح میدهند تا نشان دهند که ترکیه دارای سیستم سکولار آنهم از نوع ستیزهجو میباشد.
سکولارهای ستیزهجوی ترکیه که به لائیک نیز مشهورند، خود را فرزندان عصر روشنگری[۱۴۰] میدانند. اروپا نمایانی (دارای ظاهر اروپایی) که منکر نقش اسلام و تاریخ عثمانی در شکلگیری هویت ترکها هستند. یکی از ویژگیهای خاص سکولاریسم ترکی را میتوان استفاده و بهرهبرداری از سکولاریسم به عنوان فلسفه سیاسی ترکیه برای حرکت در مسیر اروپا و رسیدن به سطح کشورهای اروپایی و جذب و ذوب کامل در فرهنگ اروپایی دانست (یاووز ۱۳۸۹، ۲۴۷).
بنابراین سکولاریسم را میتوان فلسفه سیاسی ترکیه دانست. فلسفه سیاسیای که از سوی آتاتورک و کمالیستهای بعد از وی دنبال شده و به شدت به دنبال اروپایی کردن ترکیه و ذوب در هویت اروپایی هستند.
اما به هر حال سکولار بودن نظام جمهوری ترکیه دارای برخی سیاستهای خاص خود نیز بوده و این سیاستها که در چارچوب اندیشه کمالیستی جاری بودهاند، طی تمامی سالهای قبل از دولت حزب عدالت و توسعه به خوبی مورد اجرا و در تمامی مراحل تحت حمایت ارتش این کشور بوده است.
سیاست خارجی کمالیستی که برگرفته از اصل سکولاریسم نیز بوده را میتوان در سه اصل اساسی خلاصه کرد.
الف: صلح در خانه - صلح در خارج از خانه، همزیستی مسالمتآمیز و دوستی با کشورهای همجوار.
ب: امتناع و خودداری از شرکت در هر گونه کنفرانس یا پیمانی که براساس مذهب مشترک قرار گرفته باشد.
ج: تبدیل ترکیه به کشور مدرن اروپایی (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۸۱-۸۰).
همانگونه که سازهانگاران و به خصوص الکساندر ونت نیز معنقدند، انگارههای ذهنی کارگزاران دارای نقش بسیار مهمی در تعاملات، منافع و هویت یک کشور میباشند.
انگارههای ذهنی آتاتورک برای تبدیل ترکیه نوین به یک کشور اروپایی و جذب ترکیه در هویت و سیاست اروپا را میتوان یکی از مهمترین انگارههای ذهنی کمالیستها دانست که عملاً در صحنه سیاست خارجی این کشور نیز نمود یافته بود. بر اساس همان مؤلفه های اساسی سازهانگای که تعامل، هویت و منافع هستند، باید گفت که آتاتورک و کمالیستهای پیرو مکتب وی به شدت به تعامل با کشورهای همجوار خود در چارچوب همزیستی مسالمتآمیز، معتقد بوده و این تعامل را بیشتر در حوزه اروپایی و روابط با کشورهای بزرگ و مهم اروپایی دنبال میکردند. کمالیستها ضمن برقراری تعامل به دنبال دو مؤلفه دیگر نیز بودند، کسب و تثبیت منافع ترکیه نوین که البته این منافع بر اساس انگاره ذهنی کمالیستی در برقراری رابطه نزدیک و پیوستن به اروپا در چارچوب اروپایی ساختن ترکیه بود.
هویت ترکیه جدید نیز به تبعیت از تعاملات و منافع جدید، رو به سوی اروپا داشته و کمالیستها سعی در سوق دادن هویت ترکیه به هویت اروپایی داشتند.
۴-۲-۴-منافع ترکیه در چارچوب کمالیستی
همانگونه که در بالا نیز ذکر گردید، کمالیستها در ساختن ترکیه جدید در پی تغییر سیاستهای داخلی و خارجی ترکیه بودند. برای موفقیت این تغییرات، نیاز به تغییر هویت مردم و کارگزاران بود. ساختار دولت و کارگزاران آن که بر اساس اندیشه های آتاتورک نوسازی شده بود، تا حدود زیادی با هویت و برساختههای ذهنی آتاتورک همخوانی و مطابقت داشته و در راستای اهداف نظام کمالیستی در حرکت بود.
منافع ترکیه مرتبط با هویت جدید ترکیه را باید در همان تبدیل ترکیه به کشور قدرتمند اروپایی دانست، زیرا مردم منطقه از سال ۱۹۴۵ به بعد، همواره در معرض سیاستهای ستیزهجویانه و غارتگرانه قدرتهای خارجی و به خصوص امریکا و غرب قرار داشتهاند (میلیتونادواردز و هینچ کلیف ۱۳۸۵، ۲). تبدیل ترکیه به یک کشور اروپایی، علاوه بر ایجاد منافع اروپایی بودن، موجب تقویت جایگاه این کشور در منطقه و در میان و در مقابل همسایگان قدرتمندی مانند ایران، اتحاد جماهیر شوروی و حتی یونان و … میشد.
منافع ترکیه در چارچوب اندیشه کمالیستی را میتوان ذوب هویتی ترکیه در اروپا و همسانسازی همه نهادها و فرهنگ مردم ترکیه با اروپا جهت بهرهبرداری از این همسانی و نزدیکی هویتی برای کسب اقتدار بیشتر و تقویت جایگاه ترکیه دانست.
۴-۲-۵- پیدایش هویت اسلامگرا در ترکیه
جمهوری ترکیه و مردم آن را میتوان وامداران یک فرهنگ و هویت با سابقه شرقی و اسلامی دانست هویت شرقی ترکیه را میتوان ناشی از نزدیکی و بلکه بخشی از امپراتوری بزرگ ایران دانست. محدوده ترکیهی کنونی از دیر زمان دارای حکومتهای کوچک و محدود بوده و البته این سرزمین اغلب تحت سلطه و حاکمیت حکومتهای ایرانی بوده است .
اما از قرن یازدهم میلادی یکی از قبایل بزرگ چادرنشین ترک که در محدوده ایران قدیم و کنار دریاچههای آرال[۱۴۱] و آمودریا[۱۴۲] زندگی میکردند یعنی سلجوقیان[۱۴۳] که مدتها بود به دین اسلام گرویده بودند با بهره گرفتن از ضعف و ناتوانی خلافت عباسی[۱۴۴]، به تحکیم قدرت خود در منطقه پرداخته و بعد از تسلط بر مرکز خلافت یعنی بغداد توسط سردان ترک نژاد خود، بر ایران، عراق و سوریه نیز مسلط شدند و بعد از مدتی به سوی آناتولی[۱۴۵] حرکت کرده و در این سرزمین مستقر شده و فصل نوینی از حکومت را در آناتولی پایهریزی کردند(ابراهیم حسن ۱۳۸۵، ۵۰۷و۶۲۰).
بعد از سرنگونی امپراتوری سلجوقی توسط مغولان، یکی از کوچکترین ممالک بر جای مانده از این حکومت، ترکان عثمانی بودند که به مرور زمان بر قلمرو خود افزوده و اولین حاکم آن عثمان بیک[۱۴۶] و سی و شش پادشاه آن، از سال ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ و با نام امپراتوری و حتی خلافت عثمانی[۱۴۷] بر قلمرو وسیعی در جهان حاکم بودند (جمهوری ترکیه ۱۳۸۶، ۳۲).
۴-۲-۶- اسلامگرایی با قرائت و شیوه عثمانی
امپراتوری اسلامی عثمانی را میتوان بزرگترین و آخرین امپراتوری مقتدر و فراگیر اسلامی و شرقی جهان دانست.
حکومت عثمانی با بیش از ششصد سال قدمت خود، برای هر کشوری میتوانست یک سابقه و هویت غنی و قابل اتکاء بشمار آید، امری که برای ترکیه نوین آتاتورکی، محقق نشد. حکومت عثمانی و به خصوص سلاطین اولیه و قدرتمند آن که دارای اندیشه اسلامی سنیمذهب بودند به شدت در پی جهانگشایی در شرق و به خصوص در غرب آن روزگار بودند، تا از این طریق و تحت لوای اسلام به گسترش قلمرو خود پرداخته و هویت، فرهنگ و زبان ترکی را در جهان مطرح و مسلط سازند.
در بُعد اسلامگرایی و گسترش اسلامسیاسی در جهان، عثمانیها به شدت در پی گسترش اسلام در غرب و در یک کلام تفوق و پیروزی بر مرکز مسیحیت آن روزگار یعنی ایتالیا و مرکز پاپ بودند. در امپراتوری عثمانی برای کسب مشرعیت بیشتر، همه امور کشور و قوانین جاری در آن بر اساس احکام دینی اسلام و به خصوص مذهب اهلسنت، استوار بوده و حکام و کارگزاران عثمانی در انجام هر کاری به احکام اسلامی متوسل شده و بر اساس همین احکام و قوانین اسلامی به برسازی هویت خود و کشورشان پرداخته و رهیافتهایی را برای اداره امپراتوری بزرگ خود در ذهن داشتند.
عثمانیها که به دنبال احیای خلافت بودند، سرانجام در زمانی که سلطان سلیم[۱۴۸] بر مصر پیروز گردید، مبادرت به احیای خلافت نموده و سلطان سلیم، خود را خلیفه جانشین پیامبراسلام و رهبر جهان اسلام معرفی نموده و با این کار خود، مسئولیت استقرار حاکمیت شریعت اسلام را همراه با لقب خلیفه، بر عهده گرفت (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۴۸).
بر اساس آموزههای اسلامی و به خصوص اسلامسیاسی، در حکومت عثمانی نیز دولت و مذهب دارای اشتراکات و همخوانیهای بسیاری بودند. سیاست و مذهب به شدت به یکدیگر وابسته بوده و در امور مربوط به یکدیگر دخالت داشتند، اسلام و مذهب اهلسنت در این دوره یکی از اهرمهای کسب مشروعیت سیاسی و هویتی برای عثمانیها بودند.
مقام خلافت که در اختیار سلاطین عثمانی بود، دارای نوعی قداست الهی و دینی هم بوده و خلیفه در امور دینی هم دخالت داشت که این دخالتها را از طریق علمای دینی و به خصوص شیخالاسلام، دنبال میکردند. البته در مقررات ظاهری عثمانی، شیخالاسلام (مفتی استانبول) نیز دارای قدرت فراوانی بوده و توانایی عزل سلطان را نیز داشته است، امری که نمای ظاهری حکومت بوده ولی در عمل این سلطان بوده که مذهب را در اختیار گرفته و در چارچوب اهداف و سیاستهای خود از آن استفاده میکرد. برای نمونه در فصل اول همین تحقیق به چندین مورد از بازیچه بودن و وابستگی علما و شیخالاسلام عثمانی به دربار عثمانی در راستای اهداف حکومت در مورد صدور فتواهایی بر ضد ایرانیان و به خصوص فتواهای ضدشیعی، اشاره شده است.
اسلامگرایی عثمانیها در این دوره بیشتر بر جهانگشایی و البته ضدیت کامل با برخی مذاهب اسلام مانند شیعه، استوار بوده و دین و مذهب تحت سلطه و انقیاد منافع دولت بودهاند (یاووز ۱۳۸۹، ۶۲).
سلاطین عثمانی چنان در استفاده ظاهری از ارزشهای دینی و مذهبی اسلام غرق شده بودند که نسبت به هویت و ملیت خود و حامیان اصلی حکومت یعنی ترکهای آناتولی، کم توجه شدند. تأکید زیاد و ظاهری عثمانی بر هویتاسلامی، موجب شده بود تا نوعی بیهویتی در امپراتوری عثمانی و به خصوص مرکز این امپراتوری یعنی آناتولی یا ترکیه کنونی حاکم شده و بحران هویت در این دوره بارز گردد (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۵۴). اسلام ترکی عثمانیها را میتوان بخشی از هویت ترکیه دانست که بر پایه خدمت به دین و مذهب و ضدیت با کفار مسیحی در این کشور پایهریزی شده بود. اما همین حکومت مذهبی که ادعای خلافت اسلامی هم داشت، مجبور به برقراری و تأثیر پذیری از غرب مسیحی بود، زیرا شکست در جنگهای مختلف را در قدیمی و ناکارامد بودن تسلیحات و جنگ افزارهای خود دیده و مجبور به استفاده از فکر و اندیشه غرب مسیحی برای ارتقاء تسلیحات خود بودند.
اسلام عثمانی در این دوره از دو محور مورد هجوم و بلکه تسلط غرب قرار گرفته بود.
یکم - نیاز عثمانیها به دانش و لوازم نظامی جدید و کارآمدی که تنها در غرب وجود داشت.
دوم - ارتباط و همزیستی جامعه کوچک ترکها با مردم و فرهنگ سرزمینهای بزرگ اروپای اشغالی توسط عثمانیها که موجب تأثیرگذاری شدید این سرزمینهای اشغالی بر ترکها شده بود.
اسلامگرایی عثمانی را میتوان نوعی جستجوی هویتی و تاریخی ملتی دانست که گذشته چندان پرباری نداشته و میخواهند از طریق دین و مذهب و سوءاستفاده از مذهب به تاریخ سازی و هویتیابی دست بزنند. همین هویت و تاریخ ساختگی ترکهای آناتولی بود که نتوانست در مقابل تمدن و هویت غربی دوام بیاورد و سرانجام هویت شمشیر پایه ترکی در برابر هویت تمدنی غرب، سر تعظیم فرود آورده و تسلیم غرب شدند.
۴-۲-۷- اسلامگرایی سکولار یا کمالیستی
بعد از فروپاشی و سپس الغای حکومت عثمانی در ۱۹۲۲، جمهوری ترکیه از خاکسترهای آن سر برآورده و توانست به مدد اقتدار و سرسختی برخی شهروندان خود مانند مصطفی کمالپاشا(آتاتورک)از تجزیه کامل و نابودی توسط قدرتهای استعماری آن زمان، در امان بماند. در جمهوری ترکیه میتوان فصل نوینی از حکومت را مشاهده کرد. در این فصل از تاریخ ترکیه، نوسازی هویت و تاریخ ترکی در دستور کار کارگزاران کشور و به ویژه شخص آتاتورک قرار میگیرد.
ترکان جوان و رهبر کاریزمای آنان یعنی آتاتورک، ضمن اتخاذ و اجرای فلسفه سکولار در ترکیه، برای دین اسلام نیز احترام قایل بوده و سعی داشتند تا از دین اسلام در راستای اهداف و سیاستهای خود استفاده ابزاری نمایند.
هویت و منافع جدید ترکیه ایجاب میکرد تا کشوری که نزدیک به نود و هشت درصد جمعیت آن مسلمان بودند و تا همین چند سال قبل از آن تحت حاکمیت یک خلافت قدرتمند اسلامی قرار داشتند، به یکباره تغییر هویت داده و برای کسب منافع جدیدی مانند پیوستن به اروپا، اروپایی شدن فرهنگ و هویت، کسب جایگاه برتر در منطقه، دوری از مناقشات و درگیریهای قارهآسیا و به خصوص جنوب غربی آن، به کاهش قدرت و نقش اسلام در حکومت و سیاستهای دولت، دست بزند.
دولت کمالیستی را نمیتوان ضددین و مذهب دانست، بلکه این سیستم حکومتی به انزوا و دور ساختن مذهب از حوزه عمومی اعتقاد داشت. بنابراین مردم ترکیه در حالی به اجرای احکام دینی و مذهبی اسلام میپرداختند که دین و مذهب از زندگی جمعی و سیاسی و اجتماعی آنان منفک و دور شده بود. در اسلامگرایی سکولار ترکیه، اذان مساجد نیز باید به زبان ترکی خوانده میشد (اعتضادالسلطنه ۱۳۹۱، ۷۷). این هویت ترکی مبهم و البته اصول کمالیستی، تا سالها در ترکیه بدون رقیب به اجرا درآمد تا اینکه برخی اسلامگرایان ترکیه به دنبال تغییر در فلسفه حکومتی و بازگشت به اسلام واقعی، مبارزه خود را بر علیه کمالیستها آغاز کردند.
۴-۲-۸- اسلامگرایی اربکان و حزب رفاه
یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین اسلامگرایان واقعی و راستین ترکیه طی یکصد سال اخیر و به ویژه طی چهل سال گذشته را باید نجمالدین اربکان دانست.
مقالات و پایان نامه ها در رابطه با هویت غرب مرکز گرا و روابط غیر همکارانه ...