یک شب وحشت زا که در آن تلخی برپا بودپا برجا (همه شب )
-
- شوم ووحشت انگیز :
هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش ( ای شب )
- بیدارگر وتنگی آور
در شبی این گونه با بیدادش آیین
رستگاری بخش ای مرغ شبا هنگام ما را…
در شبان گاهی چنین دل تنگ می آید نمایان (مرغ آمین )
-تشویش آور
در خلوت شبان مشوش
با زندگان دیگر شان هست زندگی
این راست است ، زندگی این سان پلید نیست ؟ ( اندوهناک شب )
-خستگی آور :
چه فراوان روشنایی در اتاق توست
باز کن در برمن
خستگی آورده شب من (شب پره ی ساحل نزدیک )
-شب موذی گرم ، دراز ، سمج ،
چه شب موذی گرمی و دراز
چه شب موذی وطولانی
چه شب موذی گرمی و سمج
چه شب موذی وسنگین ، آری (کار شبپا )(همایش نیماشناسی ،۱۹۹)
همانطور که دیده شد دراشعار بالا نیما از تضاد ،مراعات نظیر ، تشبیه ، تشخیص ، اغراق ، و..استفاده نموده که به زیبایی وانگیزه مخاطب می افزاید. وی بین موصوف وصفت کسره اضافه نمی آورد و صفت را به اسم اضافه می نمایدکه این از ویژگی های صفت در آثار وی می باشد .
یکی از راه های شناخت شب در شعر نیما ، تصویر سازی نیما با واژه شب است در بسیاری از اشعار نیما ، شب با کریه ترین وجهی تصور شده است . تا به وسیله زشتی شب سیاه استبداد و ستم وظالت و جهالت به گونه ای ملموس و مشخص در نظر گاه خواننده مبهم شود .از نمونه هایی که ذیلا ارائه میشود . این نکته خوبی استنباط می شود .
در آغاز شعر (پادشاه فتح ) که در آن چهار بار ، واژه شب تکرار شده است نیما شب را به انسانی سیاه وسالخورده تشبیه می کنند که انبوه دندانهای او ریخته است . شبی که تیرگی های آن (مزور ) است : شبی در آن سایه ها ی قبر های مردگان و خانه های زندگان ئر هم ریخته است : در تمام طول شب :
کاین سیاه سال خورد انبوه دندان هایش می ریزد
وزدرون تیرگی مزور
سایه های قبر ها ی مردگان و خانه های زندگان در هم می آمیزد .(پادشاه فتح)
این که نیما با دیدن شب به یاد ( سایه های قبر های مردگان می افتد ؛ این مفهوم مرگ را با مفهوم (مرگ ) و (قبر ) پیوند می زند . در چندین شعر دیگر نیما نیز تکرار شده است و حاکی از چهره های منفور و مرگ آورشب در نظر نیماست ؛ برای نمونه
هم چو زندانی شب چون گور
مرغ از تنگی قفس جسته است ( خروس می خواند )
شب است
جهان با آن چنان چو مرده ای در گور (شب است )
در شب تیره پو گوری که کند شیطانی
وندر آن دام دل انسانش را
دهد آهسته صفا
زیک و زیک ، زیک زایی
لحظه ای نیست که بگذارم آسوده به جا (شب تیره )
در شعر چراغ نیز ، نیما شب را به کفن تشبیه می کند که مفهوم مرگ بار آن را منتقل کند . در برخی از اشعار نیز نیما شب رابه ((زندان))آن هم زندان تاریک ، تشبیه می کند :
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
گوش برزنگ کاروانستم (شب همه شب )
در شعر دیگر نیما ترسناک بودن شب را با تشبیه آن به انسانی که دو چشم در شت دریده دارد ، به خواننده القا می کند ؛ دو چشم درشتی که قرمز و خون گرفته و خشم آلود نیز به نطز می رسد :
قرمز به چشم ، شعله خردی
خط می کشد به زیر دو چشم درشت شب (ققنوس )
در شعر دیگر از نیما ، شب به بیابان هولناکی مانند می شود که همانند دزدان و راهزنان (روشنی )) را به غارت می برد و در نتیجه (ره مقصود ) بر مسافران شب نورد گم می شود :
وبیابان شب هولی
که خیال روشنی می برد با غارت
و ره مقصود در آن بود ، گم ، ( مرغ آمین )
یکی از مهیب ترین ومرگ آور ترین تصویر هادر باره شب را در شعر (هست شب ) نیما در سال ۱۳۲۴ (ذو سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ) در سخت ترین سال های اختناق و استبداد سروده شده است ، شاهد هستیم . در این شعر نیز ، همچو برخی از اشعار ی که نقل شد (شب ) ، هم چو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم از این دوست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را