همه چیز برای او یکنواخت و کسل کننده است. تا این که یک روز خدمتکار اداره که مردی قد بلند با عینک ته استکانی بود در شیشهای اتاق را نمیبیند و سرش به آن میخورد و عینکش تکه تکه میشود، او بدون عینک نمیتوانست جایی راببیند. زن عینک او را بر میدارد و تکههایش را به هم میچسباند.
مأمور خدمات چند روز بعد میآید و از او تشکر میکند و برایش کیسهای گردو میآورد. زن دیگر بی حوصله نبود. با وجود آن مرد اداره برایش خوشایند شده بود. او را دوست میداشت و همهی کوپن شکرش را به او میداد، مرد هر روز برای او چیزی میآورد گل یاس و دانه به و سیب سرخ. رابطهی آن دو تبدیل شده بود به شکل مسابقهای برای محبّت کردن.
زن تصمیم میگیرد از این ماجرا داستان بنویسد و جریان ارتباط خودش با او را که به صورت مسابقهای برای محبّت کردن بود بنویسد. کم کم آن دو سعی میکردند تا آن چنان به هم محبّت بکنند که آن دیگری از تلافی کردنش عاجز بماند. نکته عجیب این بود که هر چه زن مینوشت فردای آن روز اتّفاق میافتاد. مثلاً زن در داستان نوشته بود که مرد برایش یک گلدان گل حسن یوسف میآورد و فردای آن روز همان اتّفاق میافتد.
عاقبت مرد به همان شکل میمیرد که در داستانی که زن دارد مینویسد پیشبینی شده بود. زن در داستانش نوشته است که مرد در حال تمیز کردن پنجره از آن میافتد. زن تمام شب را کابوس میبیند. فردای آن روز وقتی وارد اتاقش میشود میبیند مرد در حال تمیز کردن پنجره است و چند لحظه بعد از پنجره طبقهی هفتم میافتد و میمیرد.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
حضور آبی مینا
راوی داستان زنی چهل و هفت ساله به نام طاهره است که سرپرستار بیمارستانی در تهران میباشد. او مجرّد بود و با مادر و خواهر بیوهاش زندگی میکرد. تا اینکه روزی در بیمارستان با مردی به نام کمال آشنا میشود. کمال وکیل پایه یک دادگستری است که همسرش (مینا) را پنج سال پیش در اثر بیماری سرطان از دست داده و دو پسر دارد. کمال از طاهره خوشش میآید و به او پیشنهاد ازدواج میدهد. طاهره هم که از تنهایی خسته شده بود خیلی زود به او پاسخ مثبت میدهد. وقتی طاهره وارد منزل کمال میشود، سامان (پسر کمال) و ننه، پیرزنی که در خانهی آنها کار میکرد، او را نمیپذیرند و با او به سردی رفتار میکنند. طاهره حضور مینا را حس میکند و از آنجایی که پرستاری است با گذشتهای فنا شده، خودِ گم کردهاش را در مینا باز مییابد و سعی میکند تمام کارها و رفتارها و حتی مدل مو و ابرویش شبیه مینا شود. او با این کار در همه جای خانه تصویر مینا را با لبخند رضایتی که بر لب دارد میبیند و در آخر قصّه لباسی آبی که از آن مینا بود میپوشد و تمام اعضای خانواده با شوق و حیرت به او نگاه میکنند و گویی مینا دوباره زنده شده او کاملاً شبیه مینا میشود. راوی معتقد است که دیگر طاهره نیست بلکه مینا شده است، « خود خود مینا.»
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
گلی و من
داستان از زبان زنی است که به مرور خاطرات زندگیاش میپردازد. مادر راوی او را از پنج سالگی مجبور کرده است که با دختری به نام گلی دوست شود. گلی دختری بسیار زیبا، با موهای بور بلند تمیز و مرتب بود. ولی راوی اصلاً این ویژگیها را نداشت و همیشه احساس میکرد دیگران گلی را بیشتر از او دوست دارند. به بهانههای مختلف گلی را اذیت میکرد و حتی کتک میزد و موهایش را میکشید ولی گلی عاشقانه او را دوست میداشت و همیشه دوست داشت در کنارش بماند. گلی و او چهارده سال با هم همکلاس بودند و راوی همیشه از این بابت احساس زجر و نفرت میکرد. حتی سیروس شوهر راوی را نیز گلی انتخاب کرده است. احساس راوی به گلی احساس «در هم و بر هم» است. مخلوطی از علاقه و حسادت، مهر، بدخواهی، تحسین و تمسخر. در حقیقت هویت او در رابطه با هویت گلی شکل گرفته است.
بعد از کنکور گلی به فرانسه میرود و آن دو پس از سالها از هم جدا میشوند. با این وجود او باز هم حضور گلی را در تمام زندگیاش حس میکند و هر شب خوابهای وحشتناک میبیند. مثلاً خواب میبیند شوهرش با گلی ازدواج کرده است یا این که همه برای گلی دست میزنند ولی او را هو میکنند. بالاخره راوی تصمیم میگیرد به گلی زنگ بزند و او را به خاطر همه چیز محکوم کند ولی قبل از این که تصمیمش را عملی کند، به او زنگ میزنند و میگویند که گلی بسیار مریض است و به خاطر مریضیاش فلج شده. سرانجام گلی در فرانسه میماند و راوی هنوز هم پر اضطراب است و لحظهای هم خود را از گلی جدا نمیبیند.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
بزرگراه
داستان از منظر دانای کل روایت میشود و قصّهی زن مسنّی است که بعد از مرگ پدرش خانهی پدریاش را فروخت و با کمک پسانداز دوران کارمندیاش توانست آپارتمان کوچکی بخرد. آپارتمان او مشرف به بزرگراهی پر رفت و آمد بود و او از این بابت بسیار رنج میکشید. او از بزرگراه، ماشینهای در رفت و آمد، صدای بوق و … متنفّر بود. به همین خاطر هر روز پس از خوردن صبحانه به بهانهی خرید بیرون میرفت و ساعتها پیادهروی میکرد و تا غروب به منزل نمیآمد. یک روز که طبق عادت همیشگی از منزل بیرون رفته بود روی برفها سر خورد و دستش شکست. فردای آن روز چون نمیتوانست به بیرون از خانه برود از پش
ت پنجره به بزرگراه نگاه کرد. او ماشینها را میدید، مردمان در حال رفت و آمد را و بچهها را که به مدرسه میرفتند و برمیگشتند. نامزدها را که در پارک قدم میزدند و … دیدن این مناظر برای او که تنها زندگی میکرد بسیار مهیج و سرگرمکننده بود. زن در ابتدا فقط یک ساعت و نیم پشت پنجره میایستاد ولی حالا بعد از گذشت سه سال میتواند دوازده ساعت بیوقفه جلوی پنجره بایستد و با دوربینش به ماشینها و آدمها خیره شود. او حتی شیوهی مردنش را نیز مرگ در بزرگراه انتخاب کرده است.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
نقد مجموعه داستان حضور آبی مینا
ناهید طباطبایی در حضور آبی مینا نثر سلیس و روانی دارد و لحن صمیمانهاش باعث شده او موفّق شود فضایی برای شکلگیری شخصیّتها بسازد.
او در تمام داستانهایش به بیان حدیث نفس زنانی پرداخته که دنیای درون خود را بازگو میکنند و از حسرتها، ترسها و آرزوهای خود سخن میگویند.
داستانهای کتاب الگو و جان مایهای واحد دارند. در همهی آنها شناخت یک شخصیّت از طریق به یاد آوردن خاطرات و رابطهای که با او داشته، در ذهن راوی، صورت میگیرد و این شخصیّت معمولاً یک آدم خوب از دست رفته است که راوی با یادآوری خاطرات او میکوشد از هویّت خویش بگریزد. مثلاً در «حضور آبی مینا»، طاهره با حفظ خاطرات مینا (همسر سابق کمال) میکوشد از گذشتهی فنا شدهی خویش بگریزد و آن قدر در این کار افراط میکند که آخر داستان خودش اقرار میکند که دیگر طاهره نیست و به هیأت مینا در آمده است. در داستان «گلی و من» هویّت راوی در رابطه با هویّت گلی شکل میگیرد و راوی در تمام طول داستان از گلی سخن میگوید و در تلاش است تا به حفظ یاد و خاطرات او بپردازد. (جبار زاده، ۱۳۷۸: ۶۱)
و در داستان «مسابقه» تلاش دو انسان (مأمور خدمات اداره و زن کارمند) برای عشق ورزیدن و لطف کردن به جایی میرسد که تبدیل به مسابقهی محبّت میشود.
جدول و نمودار
جدول ۱۳٫ دستهبندی موضوعی آثار ناهید طباطبایی
مسایل زنان | مسایل عاطفی | مسایل اجتماعی و فرهنگی | مسایل سیاسی |
مسابقه | |||
گلی و من | |||
بزرگراه |