در این عبارت صبر به عنوان واژه جانشین با ألم آمده است، آن هم صبری که هنگام خشم است. و سختی و تیزی دارد. اصطلاح «غض علی قذی»” چهار بار در نهج البلاغه آمده است. این عبارت لازمه صبر است. هر چهار عبارت ۱ـ"فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى” ۲ـ” وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجَا “۳ـ"وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ “۴ـ” وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَار” (تشبیه معقول به محسوس )معنای صبر را القا میکنند و چهار عبارت استعاره برای بیان معنای صبر و شکیباییاند.[۵۰۶] در اینجا امام برای بیان نهایت درد و رنج روحی خود، آن را با مفاهیم قابل حس (استخوان در گلو؛ خوردن میوه تلخ، وضربه برّان شمشیر بر قلب) به تصویر میکشد.[۵۰۷]
امام در غم از دست دادن پیامبر اکرم (×) اینگونه از درد فراق خود سخن میگویند:
۲ـ« وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ »[۵۰۸]؛
اگر نبود که امر به صبر و شکیبائى فرمودهاى و از بىتابى نهى نمودهاى آن قدر گریه مىکردم که اشکهایم تمام شود، و این درد جانگاه همیشه براى من باقى بود، و حزن و اندوهم دائمى، و تازه اینها در مصیبت تو کم بود، اما حیف نمىتوان مرگ را باز گرداند و آن را دفع نمود. [۵۰۹]
در اینجا نیز ألم با صبر همنشین شده است و جزع نیز که یکی از مفاهیم جانشین با ألم است در تقابل با صبر مطرح است.
در حکمتی در بیان واژه صبرآمده است:
۳_« مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ»[۵۱۰] ؛
کسى که صبر و شکیبائى او را نجات ندهد. بیتابى او را از پاى درمىآورد.[۵۱۱]
یعنی اگر انسان در برابر مصیبت وحوادث صبر پیشه نکند، جزع او را از پای در خواهدآورد. در این عبارت جزع درتناقض با صبر میباشد، میتوان نتیجه گرفت که اجتماع آن دو ممکن نمیباشد[۵۱۲]؛
۴ـ « وَ لَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ( صلىاللهعلیهوآله )نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَایَزِیدُنَا ذَلِکَ إِلَّا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً وَ مُضِیّاً عَلَىاللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ»[۵۱۳]؛
در رکاب پیامبر آن چنان مخلصانه مىجنگیدیم و براى پیش برد (حق و عدالت) از هیچ چیز باک نداشتیم که حتى حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خویش را در این راه (اگر بر خلاف حق باشند) نابود کنیم. این پیکار بر تسلیم و ایمان ما مىافزود، ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردبارى در برابر ناراحتیها و… ثابت قدمتر مىساخت. [۵۱۴]
در مورد تاریخ ایراد این خطبه دو نظر وجود دارد: نصر بن مزاحم این سخن را از امیرالمؤمنین در پاسخ خوارج معترض به حکمیّت در میدان جنگ صفّین نقل مىکند، لذا تاریخ بیان آن به روزهاى ۱۴ یا ۱۵ صفر سال ۳۷ ه. بر مىگردد، و إبن أبى الحدید، از قول واقدى آن را به جریان إبن الحضرمى مربوط مىداند، که در این صورت تاریخ آن بعد از صفر سال ۳۸ ه. ق. است.[۵۱۵]
مضّ (مثل عقل) به معنای مکیدن یا مکیدن اشّد، و آن هنگامی است که از اندوه ، قلب انسان به درد آید و بسوزد. .«یمضّ» از باب افعال به معنى سوزاندن و به درد آوردن است[۵۱۶]ترکیب مضض الألم، اضافه صفت به موصوف است. إبن میثم سوزش درد معنا کرده است.[۵۱۷] و امام در این عبارت به صبر به معنای استقامت در راه ایمان و عقیده سفارش میکند. [۵۱۸]
-
- ۱. ۴. قذی
قذی در لغت به معنای آنچه در چشم فرو رود. امام (×)از دوران سکوت خود به تلخی یاد میکند و آن را مرارت بار و جانکاه میخواند:
۱ـ « فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِیلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَهُ »[۵۱۹] ؛
لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مىماندم که: خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود مىدیدم، میراثم را به غارت مىبرند. تا اینکه اولى به راه خود رفت (و مرگ دامنش را گرفت) بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد.[۵۲۰]
او خود تصریح میکند که سکوتش حساب شده بوده و آن راهی را که به مصلحت نزدیکتر بوده، انتخاب کرده است.[۵۲۱]
در دو جای دیگر نهج البلاغه (خطبه ۲۶ و۲۱۷) عبارت « غض علی القذی» آمده است که امام به مسأله غضب خلافت و حقوق خویش اشاره میکنند.
امام پیش از حرکت به نهروان اینگونه سخن میگوید:
۲ـ« فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی مُعِینٌ إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْکَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ»[۵۲۲]؛
نگاه کردم و دیدم (براى گرفتن حق خود) یاورى جز خاندان خویش ندارم، به مرگ آنان راضى نشدم چشمهاى پر از خاشاک را فرو بستم، و با همان گلویى که گویا استخوانى در آن گیر کرده بود (جرعه حوادث) را نوشیدم، با این که تحمل در برابر گرفتگى راه گلو و نوشیدن جرعهاى که تلختر از حنظل است، کار طاقت فرسایى بود، شکیبایى کردم.[۵۲۳]
در بخش صبر به عنوان مفهوم همنشین با ألم به شرح و بررسی این خطبه پرداختیم لذا برای جلوگیری از اطناب، از تکرار آن خودداری میکنیم.
-
- ۱. ۴. طاعه
طاعت از ریشه طَوَع به معنای اِنقیاد و فرمانبرداری و نقطه مقابل کراهت داشتن وخوش نیامدن است و تطوّع به معنای تکلف در عبادت است.[۵۲۴]
امام × در بیان مراحل توبه و استغفار ششمین وآخرین گام را چشیدن درد اطاعت میداند:
« وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِیقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَهِ کَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَهَ الْمَعْصِیَهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ »[۵۲۵]؛
و ششم آنکه به همان اندازه که شیرینى معصیت و گناه را چشیدى زحمت طاعت را نیز بچشى. پس از انجام این مراحل میگویى: «استغفر اللّه».[۵۲۶]
در این عبارت ألم با طاعت همنشین شده و طاعت یکی از عوامل ألم در نظر گرفته شده است.
-
- ۱. ۴. قلب
قلب در لغت به معنای گرداندن شیء از وجهی به وجه دیگر است. از طرفی قلب بر موضع پاک و شریف اطلاق میشود، مانند قلب انسان و علت نامگذاری آن به قلب این است که خالصترین و شریفترین چیز برای انسان است.[۵۲۷] در قرآن حدود ۱۶۸ بار این واژه با مشتقاتش استعمال شده است که هم اشاره است به عضو صنوبری(قلب) و هم بر جان و روح و روان انسان اطلاق شده است.[۵۲۸]
۱ـ « فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّهِ فَأَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَار»[۵۲۹]؛
من در امر خود نظر افکندم نه یاورى دیدم و نه مدافع و همکارى، مگر اهل بیتم که مایل نبودم جانشان بخطر بیفتد بنا بر این چشمان پر از خاشاک را بر هم گذاردم. و همچون کسى که استخوان در گلویش گیر کرده باشد آب دهان فرو بردم، و با خویشتن دارى و فرو خوردن خشم در امرى که از حنظل تلختر و از تیزى دم شمشیر براى قلب دردناکتر بود شکیبائى ورزیدم.[۵۳۰]
“آلم ” اسم تفضیل ألم به معنای دردناکتر است. در اینجا امام برای وصف درد روحی خود آن را به بُرَنده بودن و تیزی شمشیر تشبیه میکنند.
۲ــ « أَلَا وَ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَهَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَهِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ أَلَا وَ إِنَّ مِنْ صِحَّهِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ»[۵۳۱] ؛
آگاه باشید فقر یکى از بلاها است و بدتر از آن بیمارى بدن است، و از آن بدتر بیمارى قلب است. بدانید که تقواى قلب دلیل صحت بدن خواهد بود (منظور امام از بیمارى قلب، فساد اخلاق و انحراف عقیده است).[۵۳۲]
در اینجا مرض از مفاهیم جانشین با ألم است که در رابطه اسنادی خود با قلب همنشین شده است
علی (×)میفرماید:
۳ـ « إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَم»[۵۳۳]؛
این قلبها خسته و افسرده مىشوند همچون بدنها، براى رفع ملالت آنها لطایف حکمتآمیز زیبا و جالب انتخاب کنید.
“ملامت” که از مفاهیم جانشین ألم است با قلب همنشین شده است. و راه رفع خستگی و ملالت قلب نکتههای حکمت آمیز بیان شده است.
امام آنگاه که از سستی و تفرقه یاران خود گِله مند است در مقایسه آنان با دشمنان اسلام میفرماید:
۴ـ « …یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ»[۵۳۴]؛
این حقیقت قلب انسان را مىمیراند، و غم و اندوه مىآفریند، که آنها در مسیر باطل خود این چنین متحدند، و شما در راه حق این چنین پراکنده و متفرق… [۵۳۵]
در اینجا قلب با دو واژه “هم” و” موت” همنشین شده است و مرگ قلبها اشاره دارد به نهایت اندوه و ناراحتی.
در حکمت ۲۲۸ چنانچه قبلا اشاره کردیم حب دنیا، عامل رنج قلبی است.[۵۳۶]
-
- ۱. ۴. جهل
در کتابهای لغت جهل را نقیض علم معنا کردهاند. بنا بر نظر ایزوتسو جهل در جهان بینی قرآنی در برابر حلم قرار میگیرد. و دایره معنایی آن نسبت به عصر جاهلی و از رابطه انسانها با یکدیگر به رابطه انسان با خداوندگسترش مییابد. وحلم با ایمان مرتبط شده یعنی انسان مؤمن، حلیم هم است.[۵۳۷]
شخصیت علی × به گونهای بود که از جهالت مردم روز گار خود رنج می برد. اینکه می دید عدهای به بیماری خود پرستی آن چنان مبتلا شده که به دنبال صلاح خود نیستند، دل نگران بود .علی از عمق وجود از تبهکاری آنان به خدا شکایت میکرد.[۵۳۸]