به اعتقاد این دو، مشارکت سیاسی واجتماعی از فرایند توسعه اقتصادی واجتماعی است. این فرایند از دو طریق برگسترش مشارکت اثرمی گذارد ونخست از طریق تحرک اجتماعی است. کسب منزلت های بالاتر اجتماعی، احساس توانایی را در فرد تقویت می کند ونگرش او را نسبت به توانایی اش در تاثیر نهادن برتصمیم گیری ها، مساعد می سازد. این نگرشها زمینه مشارکت در سیاست وفعالیتهای اجتماعی را تقویت می کند. در این حالت منزلت اجتماعی نهایتاً ازطریق اثری که براحساس توانایی ویا نگرش بی قدرتی می گذارد، برمشارکت موثر می افتد. دراین میان متغیر سواد، بیش از سایر متغیرهای منزلتی بر مشارکت اثر دارد. فرایند توسعه، همچنین از طریق سازمانی نیز برمشارکت اثر را می گذارد. عضویت فرد در گروه ها وسازمان ها (سازمان های اجتماعی، اتحادیه های شغلی وصنفی، گروه های مدافع، علائق خاص و…) احتمال مشارکت در فعالیت اجتماعی وسیاسی رابیشتر می کند. این عوامل در جوامعی که فرصتهای تحرک فردی در آنها محدودتر است، اهمیت بیشتری دارد (رضائی، ۱۳۷۵: ۲۵-۲۴).
برخی صاحبنظران نیز، مشارکت را گامی برای رسیدن به اشتراک مساعی می دانند وحرکت به سوی اشتراک مساعی را باچند مرحله نشان می دهند:
مرحله اول: روش پدرفرزندی: از انسان مواظبت می شود، بدون آن که به او گفته شود.
مرحله دوم: ارتباطات: انسان گفته می شود چرا باید کارها انجام شوند، در این مرحله انسان مطلع می گردد.
مرحله سوم: مشارکت: از انسان ها، داده ها واندیشه ها خواسته می شود.
مرحله چهارم: اشتراک مساعی: انسانها در برنامه ریزی، اجرا، حساب پس دهی وپاداش ها سهیم کردند. (عبدالهی، ١٣٨۵: ۹۸). نظریه های متعددی در زمینه برنامه ریزی مشارکتی و شهر سازی مشارکتی از نیمه دوم دهه ۱۹۶۰ به این سو مطرح گردیده است. ملاک انتخاب این نظریه ها، میزان نوآوری و خلاقیت و استحکام نظری و تاثیر گذاری بر نظریه های بعدی می باشد.
۲-۳-۱۳-۲- نظریه مشارکتی جان ترنر:
در فرایند تحول نظریات مربوط به نقش مردم و دولت در امر توسعه که توسط سازمان ملل متحد و کارشناسان آن سازمان نظریه پردازی شده است، به تشکیل سازمان های محلی توسط اجتماعات محلی تاکید شده است، تا این سازمانهای غیر دولتی محلی نقش فعالی در توسعه و اداره امور محلی بر عهده گیرد.
جان ترنر[۳] از متخصصان و کارشناسان سازمان ملل متحد در امور مشارکت های مردم، نظریات عمده ای را در این باب ارائه نموده است. وی با کارهای تحقیقاتی میدانی وسیع و نظریه پردازی های عمیق خود، انواع مشارکت را به طور اصولی و علمی طبق بندی کرده و نظریه مربوط به آن را بیش از پیش عملی و قابل فهم گردانیده است. تحقیقات ترنر و دیگران نشان می دهد، هنگامی که دولت مرکزی در امور اجتماعات محلی دخالت می کند هم نیازهای واقعی این جوامع برای دولت مرکزی نهفته است و هم با کنار گذاشتن مردم محلی توان و امکانات آن نیز از دست می رود. وی با طبقه بندی اصولی انواع مشارکت در جدول معروف خود، کمک شایانی به شکل گیری نظریه مشارکت کرده است. در زیر خلاصه ای از نظریه وی آمده است .
۱- در حالت اول دولت به شکل متمرکز عمل کرده و نیازی به مشارکت مردم احساس نمی کند. از این جمله دولت ها می توان به کشورهای عربی اشاره کرد.
۲- در این حالت دولت مقتدر و متمرکز ولی ثروتمند نیست. دولت به زور و یا با تشویق، از مردم می خواهد کار مجانی در طرحهای تحت هدایت دولت انجام دهند، و یا پول اهدا کنند و دولت خود اقدام به انجام طرحهای عمرانی می کند.
۳- در این حالت دولت تابع تصمیم گیری مردم در تمام اموری که مربوط به آن ها می شود، است .در حالی که دولت هزینه های عمرانی را از ثروت ملی می پردازد. مانند حکومتهای متکی بر مشارکت و دموکراسی از جمله کشورهای اسکاندیناوی.
۴- دولت دخالتی در امور محلی نمی کند. خود مردم از طریق ارگان های مردمی که تشکیل می دهند، هم منابع ملی را برای انجام توسعه فراهم می کنند و ھم خودشان در تمام امور محلی تصمیم می گیرند: ھمانند شماره قاره اروپا و آمریکا.
۵- آخرین نظریات بر این امر تاکید دارد دولت و مردم شرکایی هستند که با یکدیگر تقسیم کار می کند. محققین در زمینه مشارکت، در سال های اخیر نظریات مربوط به مشارکت سازمان ملل، بانک جهانی، جهان مرکز و … را بار دیگر آزمودند و در مورد نظریه آنان به نظریه تازه تری رسیدند. نظریه پردازان اخیر، از نظریه مشارکت به نظریه شراکت رسیدند. بر اساس نظریه شراکت، دولت و مردم باید مانند دو شریک دارای منابع مشترک و با حقوق و اختیارات معین در کلیه کارهای مربوط به توسعه و اداره امور محلی کشور دوش به دوش همدیگر وهماهنگ با یکدیگر فعالیت کنند .در نظریه شراکت ھم دولت و ھم مردم با ھم کار می کنند. دولت آن چرا که مردم نمی تواند فراھم کند و یا درباره آن تصمیم بگیرند، فراھم می کند و یا برای آن تصمیم می گیرد و ھمزمان مردم محلی در چهارچوب تشکیلات اجتماعات محلی خودهر آنچه که می توانند فراھم می کنند و در مورد هر آنچه که بخواهند و بتوانند تصمیم می گیرند.
۲-۳-۱۳-۳- نظریه مشارکتی جیمز میجلی:
میجلی بر اساس پاسخ دولت ها به مشارکت، آن را به چهار نوع تقسیم می کند:
۱- شیوه ضد مشارکتی
طرفداران این عقیده معتقد به سرکوب مشارکت توده ها هستند. حکومت ها اجازه مداخله و مشارکت ھمگانی در تدوین سیاستها را که ممکن است با اهداف کلان اجتماعی و اقتصادی آنها تعارض پیدا کند، نمی دهد .
۲- شیوه مشارکت هدایت کننده
در این شیوه دولت از مشارکت اجتماعات محلی با انگیزه های پنهانی، حمایت می کند. مشارکت اجتماع محل در این شیوه، به منظور کنترل سیاسی اجتماعی، با علم به این که مشارکت، اجرای طرح را تسهیل می کند، به کار می رود. در مجموع دولتها با بهره گیری از شیوه های مشارکت هدایت شده اهداف زیر را دنبال می کند:
- استفاده ابزاری از مشارکت، برای اجرای طرح های عمرانی
-کنترل جنبش ها و اجتماعات محلی
- استفاده از جاذبههای مشارکت برای کسب مشروعیت سیاسی – اجتماعی
۳- شیوه مشارکت فزاینده
در این شیوه دولت در برخورد با مشارکت به شکلی دوگانه عمل می کند. به این ترتیب که در موضع گیریهای رسمی از آن حمایت می کند، اما عملاً در مسیر تحقق پیشنهادهای مشارکتی اقدام موثری انجام نمی شود (فدائی، ۱۳۹۰: ۴۰).
۲-۳-۱۳-۴- نظریه مشارکتی اسکات دیوید سون:
اسکات دیوید سون، گردونه مشارکت خود را برای بحث مشارکت شهروندی طراحی کرد. این گردونه، سطوح مختلفی از مشارکت را بدون این که ترجیحی برای هر یک قائل شود، ارائه می کند. در این مدل، تصمیم گیری در تعاملی مستمر بین دولت و شهروندان صورت می گیرد.
هر چند که دیوید سون برای سطوحی که برای مشارکت بیان می کند، تقدم و تاخر خاصی قائل نیست و اساساً به ھمین دلیل از استعاره ی گردونه به جای نردبان استفاده می کند، اما به هر حال سطوح چهارگانه ای برای مشارکت در نظر دارد که عبارتند از:
١- اطلاع رسانی ٢- مشاوره ٣- مشارکت ۴- توانمند سازی
۲-۳-۱۳-۵- نظریه مشارکتی دیوید دریسکل:
وی معتقد است، مشارکت بر سه اعتقاد ذیل مبتنی است:
الف ) توسعه در وهله اول و پیش از همه، باید به نفع ساکنان محلی باشد.
ب ) مردمی که در محدوده مورد برنامه ریزی زندگی می کنند، دقیق ترین اطلاعات را درباره آن محدوده دارند.
ج ) مردمی که بیشترین تاثیرات را از تصمیمات می پذیرند، سهم بیشتری برای مشارکت در تصمیم گیری دارند.
از نظر دریسکل اشکال مختلفی از مشارکت وجود دارد که در دو دسته کلی تر “مشارکت” و” عدم مشارکت” جای می گیرد. براین اساس می توان قلمرو مشارکت و عدم مشارکت را از هم جدا کرد.
پارادایم ترکیبی مشارکت با توجه به پیچیدگی و ابعاد متعدد و چندگانه واقعیت اجتماعی و برای پرهیز ازهرنوع تقلیل گرایی، برای تبیین مشارکت اجتماعی در سالهای اخیر رشد یافته و معتقد است در تبیین واقعیتها و فرایندهای اجتماعی، باید نگاهی کل گرایانه تر داشت و نوعی کثرت گرایی روش شناختی را پذیرفت. برای مثال پوتر و توماس بر توجه به عوامل ساختاری و نیز عامل فعال انسانی در پویشهای توسعه و مشارکت تأکید کرده اند چراکه از نظر آنان، تأکید بر یک عامل در روند توسعه تصویر ناقصی از آن ارائه می دهد.
رویکرد پارادایم ترکیبی مشارکت، با طرح اندیشه های توسعه از پایین، درون زا و بومی که با مفاهیم خوداتکایی و مشارکت مردمی آمیختگی شدیدی دارد و بر استفاده از منابع طبیعی، انسانی و نهادی با هدف ارضاء نیازهای اساسی افراد هر منطقه تأکید دارند، قرابت دارد. اندیشه صاحبنظرانی چون گاندی، نایرره، شوماخر و ساکس در طرح این رویکرد تأثیرگذار بوده است.
دریکسل با گوشه چشمی به رهیافت یا پارادایم ترکیبی نسبت به مشارکت، دیدگاه های خود در مورد نحوه مشارکت شهروندان را در امور شهر ابراز کرده است. وی معتقد است، مشارکت بر سه اعتقاد ذیل مبتنی است:
الف) توسعه، در وهله اول و پیش ازهمه، باید به نفع ساکنان محلی باشد.
ب) مردمی که در محدوده مورد برنامه ریزی زندگی می کنند، دقیق ترین اطلاعات را درباره آن محدوده دارند.
ج ) مردمی که بیشترین تاثیرات را از تصمیمات می پذیرند، سهم بیشتری برای مشارکت در تصمیم گیری دارند.
۲-۳-۱۴- ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﻣﺮدﻣﯽ در ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ رﯾﺰی و توسعه ﺷﻬﺮی:
اگر چه مساله مشارکت در معنای وسیع کلمه در برگیرنده انواع کنش های فردی و گروهی به منظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تأثیر نهادن بر فرایند های تصمیم گیری درباره امور عمومی است، اما اغلب منابع و متون موجود در زمینه مشارکت، آن را بیشتر در قالب مشارکت سیاسی مورد مطالعه و بررسی قرار می دهند. به همین دلیل در منابع مربوط به مشارکت، اغلب اشکال مختلف مشارکت سیاسی چون: فعالیت در انتخابات، اعمال نفوذ، فعالیت سازمانی (عضویت در سازمان ها، گروه های نفوذ، احزاب و …) ایجاد روابط فردی با مقامات قدرتمند و خشونت (استفاده از زور برای تأثیر گذاری بر تصمیمات دولت) مورد بحث و بررسی قرار گرفته و زمینه های مربوط به آن ها به بحث گذاشته می شود.
ﺑﻨﯿﺎدی ﺗﺮﯾﻦ اﻧﺪﯾﺸﻪ زﯾﺮﺳﺎﺧﺘﯽ ﻣﺸﺎرﮐﺖ، ﭘﺬﯾﺮش اﺻﻞ ﺑﺮاﺑﺮی در ﻓﺮﺻﺖ ﻫـﺎ ﺑـﺮای ﻣـﺮدم اﺳﺖ. دﯾﺪﮔﺎهﻫﺎی ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﺻﻮﻻ ازﻧﻈﺮﯾﻪ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ درﺧﺼﻮص ﺳﺎﺧﺘﺎر و ﻋﻤﻠﮑﺮد ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﺎی ﻣﺤﻠﯽ ﺑﻪ ﻃﻮر اﺧﺺ واز ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻫـﺎی ﻣﺨﺘﻠـﻒ در زﻣﯿﻨـﻪ ﻣﺸـﺎرﮐﺖ ﮐـﺎرﮔﺮی به طور اﻋـﻢ ﻧﺸـﺄت ﻣـﯽ ﮔﯿﺮد. ﺗﮑﻮﯾﻦ و ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺪﻧﯽ در ﮔﺮو ﻓﺮآﯾﻨﺪ دروﻧﯽ ﮐﺮدن و ﻧﻬﺎدﯾﻨﻪ ﺳﺎزی ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﻣﺮدﻣﯽ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ و راﻫﺒﺮد ﻫﺎی اﻓﺰاﯾﺶ ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺷﻬﺮوﻧﺪی در ﺳﻪ ﻓﺮآﯾﻨﺪ انجام میگیرد: اﻟﻒ) دروﻧﯽ ﮐﺮدن ارزش ﻫﺎی ﻣﺸﺎرﮐﺖ ب) ﻧﻬﺎدﯾﻨﻪ ﺳﺎزی و ﮐﺎﻫﺶ اﺧﺘﻼﻻت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ج)ﺗﮑﻮﯾﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺪﻧﯽ از ﻃﺮﯾﻖ ﺷﮑﻞﮔﯿﺮی اﺗﺤﺎدﯾﻪﻫــﺎ و ﺳــﻨﺪﯾﮑﺎﻫﺎ و اﺻﻨﺎف. (داﻧﺸﻤﻨﺪ، ﻧﻈﺮﯾﺎن،۱۳۸۹: ۱۱۳) ﺑــﻪ ﻋﻘﯿﺪه ی دﻧﯿل.اچ. اﺳﺘﺮوب درﮐﺘﺎب"ﺗﻮﺳﻌﻪ در ﺳﺎزﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺷﻬﺮداری” دﯾﺪﮔﺎه ﻫﺎی ﻓﻠﺴﻔﯽ در زﻣﯿﻨـﻪ ﻣﺸـﺎرﮐﺖ ﻣﺮدﻣـﯽ را ﻣـﯽ ﺗﻮان ﺑﻪ ﭼﻬﺎردسته ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻧﻤﻮد ﮐﻪ ﻋﺒﺎرﺗﻨﺪ از:
ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻫﻤﺮاه ﺳﺎﺧﺘﻦ
در اﯾﻦ دﯾﺪﮔﺎه ﺑﻪ اﯾﻦ دﻟﯿﻞ ﮐﻪ اﺻﻮﻻً ﺳـﺎﮐﻨﯿﻦ ﻣﺤﻠـﯽ وﻣـﺮدم ﻗـﺎدر ﻧﯿﺴـﺘﻨﺪ ﻧﻘـﺶ ﺳـﺎزﻧﺪه ای درﺟﻬﺖ اﻧﺠﺎم ﭘﺮوژه ﻫﺎ اﯾﻔﺎ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﻟﺬا ﻣﺸﺎرﮐﺖ آﻧﺎن ﺗﻨﻬﺎ درﺟﻬﺖ ﮐﺎﻫﺶ ﺿﺪﯾﺖ آﻧﺎن ﺑﺎ اﻧﺠﺎم ﭘـﺮوژه ﻫﺎ از ﻃﺮﯾﻖ دﺧﺎﻟﺖ ﺻﻮری آﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﻋﺒﺎرت دﯾﮕﺮ ﻫﻤﺮاه ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻇـﺎﻫﺮی (وﻧـﻪ واﻗﻌـﯽ ) ﻣﺮدم در اﻣﺮ ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺟﻬﺖ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮی از اﯾﺠﺎد ﻣﻮاﻧﻊ ﻣﺘﻮﺳﻂ آﻧﻬﺎ در اﺟﺮای ﻃﺮح ﻫـﺎ و ﺑﺮﻧﺎﻣـﻪ ﻫـﺎی ﺷﻬﺮی درآﯾﻨﺪه ( ﻣﺮادی، ۱۳۸۰: ۲۲۰).
ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻣﺸﻮرﺗﯽ