۲-۵-۵- مدیریت بحران:
بحران ریشه در یک واژه یونانی به معنای نقطه عطف درزمان خطر در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گرفته شده است.بر این اساس هرنوع بی ثباتی که به تغییرات اساسی منجر می شود و یا وضعیت ناپایدار و متزلزلی که در چارچوب آن، تغییر قطعی در شرف وقوع باشد ،در قالب بحران قابل تبیین است درباره عبارت بحران معانی مختلفی به کار برده شده است.برخی بحران را شامل فشار ، اضطراب،فاجعه و خشونت به کار می برند و برخی دیگر این عبارت را به عنوان ” نقطه عطف"میان یک تحول مساعد و نامساعد می دانند.که بحران به نوعی وضعیت یا گونه ای رخداد است .[۲۲] براین اساس هرگاه رویدادی به طور سریع به طور ناگهانی و همراه بافشار و خشونت اتفاق افتد وبه طوری که زمان برای تصمیم گیری منطقی محدود باشد، نوعی بحران به وجود می آید.
برخی هدف اصلی مدیریت بحران را کسب موفقیت در مواجه با مسائل حاد می دانند ومدیریتی را مناسب می دانند که منجر به کسب هدفهای ملی شود ودشمن را از رسیدن به هدفش محروم سازد. عده ای دیگر هدف از مدیریت بحران را پرهیز از جنگ می دانند که می تواند خطر آفرین باشد و دشمنان را در وضعیتی قرار دهد که کنترلشان را از دست دهند.عده ای دیگر بحران را نتیجه برخورد منافع و خواستها می دانند.درنتیجه از آن گریزی نیست. از نظر آنها هدف از مدیریت بحران کسب موفقیت به هنگام روبه رو شدن با مساله است. با این حال بیشتر محققان ، صرف نظر از تلاشها یشان برای تبیین و تعریف بحران،بر اصلاح کیفیت فرایند تصمیم گیری بحران تاکید می کنند ومعتقد اند که با بهره گیری از خطاهای پیشین می توان نظام تصمیم گیری آتی را اصلاح کرد و در جهت مطلوب دگرگون ساخت.[۲۳] مدیریت بحران از یک طرف به تدابیری برای کنترل وتنظیم بحران توجه دارد واز طرف دیگر راه های حل وفصل مطلوب را مورد مطالعه قرار می دهد، به طوری که منافع حیاتی دولت تامین گردد. جنبه دوم نیازمند به قبول خطر و دست زدن به اقدامات متهورانه است. یکی از وظایف آن نیز به حداقل رساندن خطرهای ناشی از بحران وتحت کنترل درآوردن آن است.[۲۴] در یک بحران افراد و دولتهایی که مسئول حل وفصل بحران ها هستند،با گزینه هایی مواجه اند که که باید از میان شقوق مختلف، باید راهایی را که حداکثر سود و حداقل ضرردربردارد،برگزینند. علل و عوامل بحران نیز گوناگون اند، یک حمله ناگهانی،افزایش تنشهای دیپلماتیک،جنگ، کودتا،فروپاشی دولتها، نا آرامی های اجتماعی همراه با خشونت،ترور نخبگان سیاسی، بن بست اقتصادی،برخوردهای قومی و نژادی،از بین رفتن مشروعیت و مقبولیت نظام و… هر یک می توانند منشا بحران باشند .[۲۵] از لحاظ موضوعی بحران ها در اشکال سیاسی، اجتماعی ،فرهنگ، نظامی ، قومی و… بروز می کنند.بحران اجتماعی زمانی است که یک جامعه فاقد توانایی سامان یابی و حفظ نظام است و اختلال در تعادل جامعه بوجود می آید.در حالی که در بحران سیاسی مشروعیت نظام سیاسی از بین می رود و سیستم سیاسی دچار نا کارآمدی می شود نظام توانایی اعتماد جامعه را از دست می دهد.در بحران فرهنگی بین فرهنگ مسلط با خرده فرهنگها تضاد به وجود می آید که این نشان از خود بیگانگی فرهنگی است.[۲۶] فرایندهای دولت سازی و ملت سازی را می توان در این راستا قرار داد. که اگر قوم نژادی خود را به عنوان “دگر “بداند به طوری که بین فرهنگ خود با فرهنگ مسلط تفاوت قائل شود ، که اگر این تفاوت در میان آنها احساس شود میان آنها با فرهنگ مسلط بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی وجود دارد، منجر به بحران می شود.
در دوران جنگ سرد،بحرانهای بین المللی عمدتا توسط دو ابرقدرت مدیریت می شد و بحرانها عمدتا نه به خودی خود، بلکه به واسطه تحریک یا حمایت یکی از این دو ابرقدرت یا قدرتها تابع بلوک آنها بروز می کرد و با تلاش ابرقدرت دیگر و بلوک همراهش چه از طریق مبارزه با آن و چه با دادن امتیازاتی مدیریت می شد و به پایان می رسید. نمونه آن بحران کوبا بود. [۲۷] ولی پس از جنگ سرد و فروپاشی یکی از قطب ها؛ایالات متحده به هژمونی دست یافت وسعی کرد از دیدگاه خود بحرانها را شکل داده و مدیریت کند.یک تغییر دیگر ایجاد شده پس از جنگ سرد این بود که قدرت های منطقه ای فارغ از دخالتهای قدرتهای بزرگ ، سعی در حل وفصل و مدیریت بحران های منطقه ای می کردند.
اگر بحران را در چارچوب یک سیستم تحلیل کنیم: دو گروه متغیر وجود دارد:یک، محیط و دوم، سطح سیستمیک. مانندتعداد دولتهای درگیر و کیفیت توزیع قدرت بین آنها، تمایلات و تعهدات سیاسی، میزان قدرت نظامی-اقتصادی و سطح تکنولوژیکی.[۲۸] درواقع اکثر اختلافات سیاسی نظامی که در ظاهر امر دوطرفه به نظر می رسند،دارای ابعاد وسیعی هستند که تعداد زیادی از کشورها به طور مستقیم یا غیر مستقیم در آن ذی نفع اند.به همین دلیل نمی توان انکار کرد که کشورهای دیگر نمی توانند نسبت به بحران های بین المللی بی تفاوت باشند.برای همین امروزه نقش تعیین کننده ای درحل بحرانها ایفا می کنند. در یک برخورد منطقی با بحران، دو طرف درگیر درآن اعمال و کردار خودرا بر اساس ساخت اصلی انگیزه ها راهکارهای موجود برای هر یک هدایت می کنند.به علاوه تصویرمقدماتی که هریک از دو طرف از نحوه عمل وراهکارهای دیگری دارند، حائز اهمیت می باشد. بعد از پایان جنگ سرد به دلیل فروپاشی یک از دو ابر قدرت، ما شاهد گسترش ایدئولوژی لیبرالیسم به رهبری آمریکا بودیم. که نتیجه آن گسترش آزادی های سیاسی در سطح بین المللی بود. که سبب ایجاد بحران های مثل بحرانهای بالکان، گرجستان و…شده بود.
با از میان رفتن کمونیسم و به چالش طلبیدن ایدئولوژی ایدولوژی اسلامی، سبب وقوع نوع دیگری از بحران شده که به مراتب پیچیدهتر است.حوادثی مثل ۱۱ سپتامبر واشغال عراق و افغانستان از آن جمله است .[۲۹] تحلیلگران بسیاری در روابط بین الملل تلاشهایی را در جهت درک بهتری از سیاست خارجی در بحران ها، نحوه شکل گیری آنها و شیوه حل مسالمت آمیز بحران ها صرف کرده اند. این تحلیلگران رفتار در بحرانهای بین المللی،بحران ها را حول پنج محور قرار داده اند۱-تعریف از بحران.۲- دسته بندی بحرانها.۳- بررسی اهداف ومقاصد در بحرانها.۴-تصمیم گیری تحت شرایط فشار عصبی ناشی از بحران.۵-مهار و مدیریت بحران.[۳۰] بحران ها را نیز می توان؛ ازلحاظ شدت تهدید( شدید یا خفیف)، زمان تصمیم گیری(کم یا طولانی) و درجه آگاهی( غافلگیری یا پیش بینی پذیر) به ۸ نوع تقسیم کرد از طرفی نیز بحران را می توان بر اساس اشکال و تعداد شرکت کننده گان،موقعیت جغرافیایی بحران،موضوعات وسطوح درگیری، روابط استراتژیک و نظامی میان حریفان ،سقف خشونت و… بررسی کرد .[۳۱]
آناتول راپوپرت در یک تعریف بحران را وضعیتی می دانند که در آن فرایند دگرگونی نظام به شکلی است که در آن تعادل نظام به خطر می افتد وضرورت اقدام سریعتر برای برقراری نظم مجدد احساس می شود . [۳۲] اگر چه در شرایط بحرانی تنها شاهد تهدید ها هستیم ولی در پس هر بحرانی فرصتهایی نهفته است. هنریک مدیر بحران نیز در ارزیابی فرصتها وتهدیدات یک بجران بروز باید بکند.در نتیجه بحران ترکیبی از تهدیدات و فرصت ها است. به طور کلی ،در یک بحران تمام عوامل و متغیرهایی که در سیاست بینالملل دخالت دارند نقش ایفا میکنند.این عناصر برای مثال عبارتاند از: ترکیب قدرت،منافع،ارزشها،تهدیدها و مخاطرات،انگیزهها و برداشتها،بده و بستانها، چانه زدنها و غیره که مجموعا عوامل حساس و اصلی را در هدایت سیاست بینالملل تشکیل میدهند.در حقیقت وضعیت بحرانی تجلی برخورد تمام عواملی است که یکمرتبه از حالت سکون به حالت فعال درآمده و صلح و آرامش را به مخاطره میاندازد.[۳۳] از دید رابینسون و هرمان وجود سه عنصر در بحرانها قطعی است.
۱-مورد تهدید بودن اهداف اولویت دار واحد تصمیم گیری. ۲-محدود بودن زمان موجود برای پاسخ گویی. ۳-غافلگیری
به گفته اوران یانگ، یک بحران بین المللی مرکب از مجموعه رویدادهایی است که سریعا رخ می دهد وهم تاثیر نیروهای بی ثبات کننده را بر کل سیستم بین المللی یا هر یک از خرده سیستمهایش به میزان بالاتری از سطح عادی افزایش می دهند وهم احتمال وقوع خشونت را در سیستم بالا می برند.[۳۴] در بحرانهای منطقهای به جهت آنکه یک دولت به تنهایی قادر نیست مهار و مدیریت بحران را بر عهده داشته باشد دیگر دولتها و یا نیروها و سازمانهای مؤثر در بحران در افزایش یا کاهش دامنه بحران دخالت می نمایند.البته واقعیت امر آن است که در هر بحران منطقهای یک یا دو طرف اصلی وجود دارد و یک یا چند طرف ذینفع بنابراین در یک بحران منطقهای طرف یا طرفین اصلی بر حسب چگونگی تصمیم برای مهار و مدیریت بحران بر تعداد و دامنه دخالت طرفهای ذینفع و مؤثر در بحران را افزوده یا کاهش میدهند. بحرانهای آسیای مرکزی و قفقاز در زمانی که در نظام سلطه اتحاد شوروی قرار داشتند به جهت سلطه نظام شوروی بحران داخلی محسوب شده و از طریق سرکوب مهار میشدند اما بعد از فروپاشی شوروی و از بین رفتن نظام مسلط تبدیل به بحرانهای منطقهای شدند که دیگر از طریق سرکوب امکان مهار و مدیریت آنها وجود ندارد.حال باید دید که آیا سیاست خارجی ایران توانسته نسبت به بحران های اسیای مرکزی و قفقاز با توجه به اصول واقع گرایی و عمل گرایی نقش موثر و کارامدی ایفا کند؟
فصل سوم:
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نسبت به بحران تاجیکستان
۳-۱- مقدمه:
با به قدرت رسیدن گورباچف در شوروی سابق که با سیاستهای پروستریکا و گلاسنوست همراه بود ،فضای باز سیاسی و اجتماعی میان جمهوری های تابع بوجود آمد.مردمان این جمهوریها که در گذشته با فضای بسته و همراه با سرکوب روبه رو بودند، با شرایط جدید و خاصی رو به رو شدند. یکی از این جمهوری ها ،تاجیکستان بودکه.با تضادهای درون ساختاری بیشتر و فراگیرتری مواجه بوده است .به طوری که با توجه به شرایط بوجود آمده ، در سال ۱۹۸۸ عده ای از علما وروشنفکران تاجیک خواستار به رسمیت بخشیدن زبان ملی تاجیکی شدند که با حمایت مردمی همراه بود. به علاوه حضورگروههای تاجیک در افغانستان در حمله شوروی به آنجا و تاثیر پذیری از مجاهدین افغانی سبب شد دید جدیدی از اسلام برای آنها ایجاد شود که باعث تشکیل حکومت اسلامی شود .در چنین شرایطی این قضایا ماهیت سیاسی پیدا کرد که باعث تقابل طرفداران نظم جدید با گروه های نظم پیشین گردید. که این درگیریها منجر به جنگ داخلی و بحران گردید با دخالت قدرتهای خارجی گسترش یافت که نتیجه آن ۵ سال به طول انجامید(۱۹۹۲-۱۹۹۵) و نتیجه آن کشته شدن ۵۰ هزار نفر و آوارگی یک میلیون نفربود. در چنین شرایطی کشورهای مختلف منطقه و سازمان ملل خواستار پایان دادن به جنگ و ایجاد ثبات شدند. از جمله این کشورها ایران بود.ایران به دلیل اشتراکات زبانی ،فرهنگی،دینی و…از اولین کشورهایی بود ،که به دخالت در این مسئله پرداخت که با مخالفت روسیه که آن زمان تاجیکستان حوزه نفوذ خود می پنداشت ، روبه رو شد
۳-۲- بیان مسئله :
پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ ، جمهوری های ایجاد شده با مشکلات بسیاری از جمله درگیری های قومی مواجه شده بودند. مهمترین امر بنیان نهادن دولتی مقتدر برای برای اداره جامعه (دولت سازی) بود،ازآنجا که این کشورها با دشواری برای استقلال روبه رو بودند، به زحمت توانستند از عهده اداره کشورشان برآیند. از آنجا که مرزبندیها بر اساس نژادی،زبانی و …بود، این مرزبندی ها عاملی برای تنش در دوران بعد فروپاشی گردید. اساس این درگیری ها در مرحله اول از سیاست های تفرقه اکنانه شوروی سابق در جهت عدم اتحاد مسلمانان آسیای مرکزی و قفقاز ناشی می شد و در مرحله دوم جلوگیری از وحدت میان اقوام داخلی این جمهوریها بود. برای دستیابی به این هدف دو نوع سیاست را در نظر داشت.اول، تبعید ومهاجرت اجباری اقوامی که در آن منطقه سکونت داشتند و در اکثریت بودند و دوم ،فرستادن اقوام روس و غیر روسی به آن مناطق برای به هم زدن ترکیب قومی آن مناطق در جهت ایجاد تفرقه ومقابله با هرجنبش های استقلال طلبانه.
یکی از این جمهوری ها که شامل چنین سیاستهایی شد و بعد از استقلال دچار در گیری و جنگ داخلی گردید، کشورتاجیکستان بود.درسال ۱۹۲۹ حدود مرزی و سرزمینی تاجیکستان پس از فراز نشیبهای سیاسی مشخص شد.در حالی که از قبل از آن به صورت خودمختار به ازبکستان الحاق شده بود بر اساس تصمیمات جدید مزرهای جمهوری خودمختار تاجیکستان به جنوب و مرکز رشته کوه ترکمستان محدود گردید. در این مرزبندی تاجیکان کوهی از تاجیکان دشتی جدا شدند.این تقسیم بندی با سیاستهای روسیه و مسئولیتی که درقبال ترکستان روسیه وجمهوری خود مختار بخارا تحت تاثیر ازبکها بودند ،مطابقت داشت.می توان گفت که این تقسیمات اجباری ریشه جنگ داخلی تاجیکستان که میراث، سیاسیتهای کمنیسم ها در ایجاد ناهمگونی جمعیتی و قومی در تاجیکستان است.
مجموع این اقدامات به اضافه طمع سیاستمداران و رهبران این کشور در برای دستیابی به قدرت و اقدامات مداخله گرایانه خارجی منجر به ایجاد جنگ داخلی درسال۱۹۹۲گردید.بعداز این جنگ داخلی کشورهای بسیار منطقه ای و فرامنطقه ای از جمله ، سازمان امنیت و همکاری اروپا،ایران ،روسیه و ازبکستان برای حل این مناقشه دست به اقداماتی زدند که منجر به برقراری صلح در سال ۱۹۹۴ گردید.
۳-۳- شروع و تاریحچه جنگ داخلی تاجیکستان :
در حالی که کنترلهای اجتماعی بعد از سقوط شوروی از بین رفت، شبکه های فامیلی بر اساس منطقه گرایی تبدیل به عامل بسیج سیاسی شد. اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری بعد از استقلال تاجیکستان در سال۱۹۹۱در حالی برگزار شد که دو گروه برای پیروزی در انتخابات تلاش می کردند.از یک طرف گروههایی بودند که حامی نظم جدید و خواستار زدودن ساختارهای کمونیسم بودند .این گروه ائتلافی از گروه های ملی ؛دمکرات و مذهبی بود.دولت خدای نظر که ازاسماعیلیان پامیر بود به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی شد.و از طرفی دیگر وارثان نظام قدیم بودند که دولت و پارلمان و بسیاری از امکانات را در اختیار داشتند و روسیه نیز از آنها حمایت می کرد.رحمان نبی اف نیز که قبلا به عنوان دبیر اول حزب کمنیسم بود ،از جانب آنها به عنوان نامزد معرفی شد.و سرانجام نبی اف در انتخابات به پیروزی رسید.[۳۵] دولت نبی اف از دو گروه ملی -سکولار و نیروهای اسلامی تشکیل شده بود. نیروهای ملی خواهان ، انتخاب زبان تاجیک به عنوان زبان رسمی، بازگشت خط و الفبای فارسی،استقلال و آزادی اقتصادی، حکومت دمکراتیک،ایجاد نظام پارلمانی با پست نخست وزیری،حمایت از آزادی مدنی بدون در نظر گرفتن وابستگی قومی و مذهبی بودند[۳۶] و گروه های اسلامی که در راس آنها حزب «نهضت اسلامی» تاجیک به رهبری عبدالله نوری و قاضی تورجانزاده بود. که به دلیل محدودیت هایی که در زمینه فعالیتهای دینی و مذهبی ، حذف نهاد های دینی ، کمرنگ کردن فرهنگ و تمدن اسلامی و… که دوران کمونیستها در تاجیکستان وجود داشت، و همچنین تاثیری که انقلاب اسلامی ایران بر گروه های اسلامی و تاجیکها گذاشت؛ آنها خواهان تشکیل حکومت اسلامی مثل آنچه که در جمهوری اسلامی ایران بودند. از طرفی حوادثی مثل انقلاب اسلامی ۱۹۷۹،فضای باز سیاسی در قالب «پروستریکا»در نیمه دوم دهه۸۰ و هجوم شوروی به افغانستان که با حضور نیروهای تاجیک و تاثیرپذیری آنها همراه بود ،سبب گرایش بیشتر تاجیکان به اسلام گرایی گردید.
به دلیل اختلافات بین گروه های ملی و مذهبی، فقدان یک استراتژی واحد در تعامل یا رویارویی با حاکمیت کمونیسمها در بعداز استقلال از یک طرف، ونداشتن پایگاه مردمی گسترده میان اقشار معمولی جامعه( پایگاه اصلی گروه های ملی میان تحصیل کردگان ودانشگاهیان بود) از طرف دیگر منجر ناکامی دولت ائتلافی گردید.[۳۷]
در جنوب در مناطق کولاب و قرغان تپه گروهی با پشتیبانی کمونیستها ، بنای مخالفت با دولت جدید را برداشتند مسلح شدنددر این مقطع زمانی مخالفین حکومت مصالحه ملی کولاب را پایگاه خود قرار داده و شروع به پیشروی به سمت قرغان تپه کرده اند، و دولت نیز آنها را عناصر یاغی و دشمنان دین و هویت تاجیکی می نامد و تنها راه حل مسألهء را راه حل نظامی دانسته از طریق محاصره راه های منتهی به کولاب تلاش دارد آنان را سرکوب کند و محاصره شدگان کولاب نیز راه نجات خود را شکستن محاصره و حرکت به سمت شمال و برقراری ارتباط با خجند ودولت ازبکستان می دانند. و به همین دلیل ازبکستان که مرجع اصلی حمایت از کولابیهاست به مهمترین دشمن حکومت مصالحه ملی تبدیل میگردد .اسلام کریم اف رئیس جمهور ازبکستان هزاران ازبکی تاجیکستان را که از حملات نیروهای مخالف که به قرغان تبه گریخته بودند، پناه داد. و به حمایت نظامی و مالی از آنها دست زد . [۳۸]سرعت تحولات داخلی تاجیکستان با استعفای نبی اف از ریاست جمهوری شدت گرفت. درخجند نیز در اجلاس شانزدهم ،شورای عالی مخالفان امام علی رحمان اف را به عنوان رئیس جمهور انتخاب می کند.بعد از درگیریهای شدید چند روزه، امامعلی رحمان اف رهبر جدید تاجیکستان درحالیکه مورد حمایت واحدهای نظامی روسیه و ازبکستان بود وارد پایتخت می شود. با ورود رحمان اف به دوشنبه آخرین مقاومتهای حکومت مصالحه ملی نیز در شهر دوشنبه شکسته شده و رهبران احزاب تشکیل دهنده حکومت مصالحه ملی از سمت مشرق شهر دوشنبه و جنوب تاجیکستان به سمت بدخشان و افغانستان عقب نشینی میکنند که در نهایت جنگ بین این گروه ها پس از ۱۱ماه منجر به برکناری دولت ائتلافی و به قدرت رسیدن مجدد کمونیسم ها شد .[۳۹] ولی جنگ داخلی تاجیکستان وارد مرحله جدیدی می شود و جایگاه حکومت و مخالفین برعکس شده مخالفین بر جایگاه حکومت و حکومت مصالحه ملی به مخالفین تبدیل می شوند نیروهای مخالفین .پس از سقوط حکومت مصالحه ملی،آنها به سمت شرق دوشنبه،بدخشان و افغانستان عقب نشینی کردند.آنها با بهره گیری از جنگ داخلی در افغانستان، در آنجا آموزش نظامی دیدند. درگیری های افغانستان و تلاشهای احمد شاه مسعود که خود یک تاجیک بود بر توسعه حرکت اسلامی مخالفان اثر گذاشت .[۴۰](عناصری از گروه های مخالف تاجیک مانند تحت حمایت طالبان بودند و توسط آنان آموزش می دیدند ) با گذشت زمان رهبران احزاب اسلامی و دموکرات به کشورهای مختلف پناه بردند.این نیروها توانستند به مرور با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و به موازات مقاومت در مقابل تهاجم نیروهای حکومتی تشکیلات نظامی و سیاسی خود را سازمان دهند و در نهایت یک تشکیلات واحد به نام اتحادیه مخالفین تاجیک را تشکیل دادند.آنها با بهره گرفتن از عملیات های چریکی از خاک افغانستان شرق تاجیکستان را تصرف و به سمت دوشنبه حرکت کردند. در چنین شرایطی دولت تاجیکستان با اصرار روسیه مجبور شد با مخالفان مذاکره کند.نخستین دور مذاکرات صلح میان میان امام علی رحمان اف با رئیس شورای عالی مخالفان( عبدالله نوری) در ۵ آوریل ۱۹۹۴ در مسکو اتفاق افتاد.
۳-۴- عوامل وعلل بحران :
تاجیکستان کشوری کوهستانی در آسیای مرکزی در همسایگی ازبکستان،افغانستان و قرقیزستان قرار دارد. طبق سرشماری آن زمان یعنی سال۱۹۸۹ قوم تاجیک ۲۹/۶۲% ، ازبک ۵/۲۳% و روس۵/۵۸% و قرقیز با ۲ % از اقوام مهم بودند .[۴۱]و زبان تاجیک با ۷۴/۴ % ،ازبکی ۴/۴ % و روسی با ۱۴/۲ % از زبان های اصلی تاجیکستان محسوب می شوند.
اگر بخواهیم نوع بحران را درتاجیکستان بررسی کنیم ، دلایل مختلفی مثل اختلاف های قومی، وضعیت نا به سامان اقتصادی ، منطقه گرایی ،تکثر احزاب وگروههای مختلف و پراکندگی جمعیتی در شکل گیری این بحران نقش داشتند.
۳-۴-۱- عوامل اقتصادی:
این کشور فقیرترین و وابسته ترین کشور آسیای مرکزی است.میانگین فقر در این کشور ۵۰ درصد است و بیکاری در برخی مناطق به ۸۰ % می رسد.به علاوه زیر ساخت های اقتصادی و منابع مهم ثروت مثل نفت وجود ندارد.بافروپاشی تنگناهای اقتصادی تاجیکستان بیشتر شد و بودجه و ذخایر انرژی و صنعتی که از مسکو تامین می کرد را از دست داد. بسته شدن کارخانه ها، افزایش بیکاری و گسترش فساد اقتصادی از دیگر ضعف های تاجیکستان بعد از استقلال بود.[۴۲]
۳-۴-۲- مسائل قومی،جمعیتی (منطقه گرایی) :
از لحاظ اقوام و نژادها ، متکثرترین کشور این منطقه است. به طوری که بعد از استقلال تنها ۶۰ % از جمعیت این کشور تاجیک بودند و بقیه از اقوام ازبک، روس و قرقیز بودند. اختلافات قومی بیشتر میان ترکها با تاجیکها است . گذشته از اختلاف بر سر دو شهر سمرقند و بخارا ، درگیری میان ازبکها و تاجیکها در سال ۱۹۸۹ و درگیری تاجیکها و قرقیز ها در ناحیه« اسفره »صورت گرفت.[۴۳].پراکندگی جمعیتی و ویژگی های جغرافیایی نیز در جنگ تاجیکستان نقش داشت ، به طوری که جنگ بیشتر در مناطق قرغان تپه و کولاب رخ داده بود. که این نشان می دهد منطقه گرایی نقش مهمی در درگیریها داشته است.[۴۴] از دیدگاه « الیور روی» یکی از دلایل اصلی این جنگ های داخلی ، منطقه گرایی بود. به عبارت دیگر،منطقه گرایی در تاجیکستان هم منجر احیاگری اسلامی و مداخله قدرت های خارجی در امور داخلی تاجیکستان گردیده.[۴۵] او توضیح می دهد که هویت ملی تاجیک ضعیف است .عضویت در قبیله مهم تر از عضویت واحدی به نام ملت است . تاجیکها از لحاظ نژادی آریایی و از لحاظ فرهنگ و زبان جز خانواده ایرانیان اند.ولی ازبکها که در ۲۵ در صد تاجیکستان را تشکیل می دهند ،با فرهنگ وتاریخ خود زندگی می کنند.[۴۶] بیشتر آنها به ازبکستان تمایل دارند واز طرفی دولت ازبکستان نیز از آنها حمایت می کنند. از قدیم شکافهایی بین این دوقوم وجود داشته ،البته این شکاف در مناطق جنوبی بیشتر ولی در مناطق شمالی این اختلافات کمتر بوده است.این اختلافات قومی به اضافه شرایط بد اقتصادی و نابسامانی های اجتماعی در کنار کانالیزه شدن اقلیت های قومی از سایر جمهوری ها به تاجیکستان، منجر به درگیری هایی شد.از طرفی به علت عدم گسترش ارتباطات ،ویژگی های محلی و منطقه گرایی و بافت مذهبی آن، موجب از هم گسیختگی فرهنگ قطب بندی فرهنگ گردید[۴۷].هویت ملی در تاجیکستان بسیار ضعیف است و وفاداری ها بیشتر در قالب قبیله ای استوار است. به طوری که حمایتهای سیاسی آنها نیز بر اساس قبیله شکل گرفت . برای مثال غرمی ها،پامیری ها و اعضای طبقه روشنفکرپنج کنت از مخالفان حمایت می کردند(دولت ائنلافی) در حالی که خجندی ها ، کولابیها و حصاری ها از دولت کمونیسم حمایت می کردند.[۴۸] در تاجیکستان همان طور که در بالا به آن اشاره شد اختلافات قومی در همه مناطق یکسان نیست در مناطق جنوب به دلیل فقر و عدم توسعه یافتگی، درگیری های قومی بیشتری وجود دارد،اختلافات بیشتر است. در چنین حالتی ممکن نیست شمال غنی و با ثبات تحت تاثیر جنوب آشفته قرار نگیرد . به علاوه مسئولان سیاسی دولت نیز از مناطق جغرافیایی خاصی بودن. به طوری که نفر اول حکومت از مناطق شمال و نفر دوم دولت از جنوب برگزیده می شد.همین عامل باعث شد که گروه های دیگر ازسایر مناطق مثل زرافشان، قرقان تپه وپامیر برای کسب قدرت به مبارزه با حکومت بپردازند.
۳- ۴-۳- فرایند دولت- ملت سازی:
فرایند دولت و ملت سازی نیز در تاجیکستان بسیار ضعیف طی شده، به طوری که وفاداری های سیاسی به جای این که در سطح ملی باشد در نوع قومی و قبیله ای محدود مانده بود.البته این وضع تنها محدود به تاجیکها نمی شد بلکه سایر سایر جمهوریهای تازه استقلال یافته نیز با شدت و ضعف شامل چنین وضعی بودند. ازانجا که روح تساهل وتسامح در این کشور به دلیل عدم طی کردن فرایند دولت سازی وجود ندارد، در نتیجه هرگونه انتقال قدرتی با درگیری روبه رو خواهد شد
۳-۴-۴- تکثر احزاب و گروه ها :
آغاز جنگ داخلی این کشور با بحران انتقال قدرت همراه بود. نیروهای اجتماعی متضادی که قدرت سیاسی را در دست گرفته بودند،بستر لازم را برای خشونت بوجود آوردند.در تاجیکستان به غیر از مدت کوتاهی که پس از فروپاشی که در آن احزاب مختلفی چون احزاب ، رستاخیز کمونیسم،تجدید حیات اسلامی و… که در فرایندهای سیاسی مشارکت داشتند.این احزاب علی رغم همه گرایشاتی که داشتند در یک چیز متحد بودند وآن تلاش برای تغییر و تحولات جدید در تاجیکستان بود، تحولاتی که در راس آن ایجاد فضای باز سیاسی و اجتماعی بود.[۴۹] بعد ازآن موفقیت کوتاه ، حاکمیت مجدد به کمونیسمها برگشت. همین عامل سبب شد که گروه های مختلف برای کسب قدرت برعلیه کمونیسمها باهم متحد شوند و به به جنگ با کمونیستها بپردازند. پس در گیری ها ابتدا با رقابت های گروهی و نژادی آغاز وسپس به واسطه درگیری میان جنگ سالاران و گروه های مافیای به وخامت گرایید.
۳-۴-۵- گذشته تاریخی :
جنگ داخلی تاجیکستان به سوابق تاریخی قرن نوزدهم، یعنی زمان ورود تزارها به این منطقه برمیگردد؛بعداز آنها روسها در این منطقه استقرار یافتند و مردم این منطقه تحت تأثیر آن چه که آنها داشتند قرار گرفتند؛گرچه هر آن چه روسها میخواستند نشد ولی تأثیرگذاری، بالا بود.بخشی از این بحران هویت هم ناشی از این میشد که در آن زمان تزار و نیز اتحاد شوروی دنبال رشد دادن محلیگرایی در میان تاجیکها بود و شاید این داستان را هم ما بعدها در جنگ تاجیکستان میبینیم.البته اگر به زمانی که خانها در خیوه و بخارا بودند برگردیم، میتوان دید که گاهی اختلاف بین آنان بسیار شدت میگرفت و در واقع هر کدام از خانهای آن دوره(قرن ۱۹)نقش مستقیمی در بالا گرفتن نزاعهای مذهبی و سوءاستفاده از آن داشتند؛که برای نمونه میتوان به اختلاف میان شیعه و سنی اشاره کرد؛که نتیجه کلی مسأله لطمه به هویت این مردم بود که در جنگ تاجیکستان دنباله همان را میتوان دید. اکنون نیز در تاجیکستان وقتی به کسی برمیخوریم، اول میگوید من از خجندم یا از کولایم یا از حصارم، سپس صحبت از تاجیکستانی بودنش پیش میآید[۵۰].
۳-۴-۶- عامل خارجی :
مرزهای داخلی آسیای مرکزی در سال ۱۹۲۴ بر اساس محدوده سکونت قومی - زبانی تعیین گردید که در نتیجه این مرزبندی ، پنج واحد سرزمینی که امروزه پنج دولت مستقل آسیای مرکزی شناخته میشوند. به دلیل سیاست های شوروی سابق در جهت مقابله با هرگونه استقلال طلبی قومی و ملی ، در ترکیب قومی و مردمی این مناطق اختلال ایجاد کرد یعنی مرزبندی های اداری متناسب با شرایط قومی و زبانی این منطقه نبود.به طوری که مثلا در تاجیکستان از جمعیت ۶ میلیون نفری خود از ۱۴ قوم مختلف تشکیل شده.. وجود اقلیت هایی از روس و ازبک که ۳۰ درصد تاجیکستان را تشکیل می دهند ، خود عاملی برای دخالت های دوکشور روسیه و ازبکستان در این بحران گردید.در جنگ داخلی نیز شاهد دخالت های خارجی از جانب روس ها بودیم به طوری که این دخالتها موجب شدت بحران گردید به طور مثال لشکر ۲۰۱ روسیه نقش جدی در این بحران ایفا کرد و کمکهای نظامی روسیه و ازبکستان در تحکیم قدرت دولت دوشنبه تاثیر اساسی داشت.[۵۱] حتی کریم اف رئیس جمهور ازبکستان، تاجیکستان را بمب ساعتی بالاقوه نامید که ممکن است کل منطقه را تحت تاثیر قرار دهد.
۳-۵- عوامل مذهبی :
در دوران شوروی هر گونه فعالیت مذهبی درتاجیکستان ممنوع بود، با فروپاشی شوروی ، مسلمانان این کشور خواهان استفاده از فضای بدست آمده برای فعالیتهای مذهبی بودند به طوری که مثلا حضور سربازان تاجیکی در افغانستان که در آن زمان گرفتار جنگ داخلی بود و یا تحصیل طلبه های دینی در کشورهای همسایه مثل ایران و تحت تاثیر قرار گرفتن از اندیشه های انقلاب اسلامی ،عاملی برای گسترش فعالیتهای دینی در جهت مبارزه بود . [۵۲] به علاوه تاثیری که دین اسلام در جهت مقابله با ظلم و ستم و بر تاجیکها بر علیه روسها و طرفداران کمونیسم آن می گذاشت، نمی توان نادیده گرفت. ولی موضوعی که در میان محققان مورد بحث قرار گرفت این است که جنگ داخلی تاجیکستان ،جنگ ایدئولوژیک (کمونیست ها در مقابل اسلام گرایان یا دموکراسی در در مقابل استبداد) نیست اگر چه عامل اسلام و کمونیسم نقش ایفا کرد . بنا به گفته «عزیز نیازی» : « رقابت های منطقه ای که عامل اصلی دراین جنگ است. این عامل سبب شکل دادن به روند جنگ در تاجیکستان شده .در نتیجه صحبت کردن در مورد نقش ایدئولوژی در سیاست تاجیکها دقیق نیست».[۵۳]
در کنار این موارد افرادی که در حکومت قرار گرفتن، خواهان وابستگی همه جانبه به حکومت مسکو و حفظ دولت سالاری قدیم و از لحاظ ساختاری حفظ نظام اقتدار گرایانه قدیم بودند ،درحالی که مخالفان خواهان ایجاد نهاد های دمکراتیک و حکومت بر اساس خواست مردم و،مخالف هرگونه دخالت خارجی از جانبه روسیه و وابستگی به این کشور بودند.
۳-۵-۱- مواضع روسیه :
برای آنکه سیاست خارجی ج.ا.ایران را بحران تاجیکستان تبیین کرد، بایستی مواضع روسیه در منطقه را قبال این بحران به عنوان متغیر میانجی مورد بررسی قرار داد. در حالی که مواضع ایران در آسیای مرکزی به طور عمده تحت تاثیر تمایل به فدراسیون روسیه بوده است ،روسیه از ایران برای پیشبرد مقاصد خود و منافع امنیتی و اقتصادی استفاده می کند. روسیه ایران را به عنوان یک رقیب منطقه ای قلمداد می کند ومانع از آن می شود که ایران در منطقه نفوذ داشته باشد.
اصلی ترین بازیگر مداخله گر در حوزه سیاسی و سیاست خارجی تاجیکستان را باید کشور روسیه دانست . با وجود استقلال تاجیکستان ، روسیه به عنوان وارث شوروی آنجا را جز محیط امنیتی و حیاط خلوت خود قلمداد می کرد.به طوری که با اعلام موضع خارج نزدیک نسبت به جمهوری های استقلال یافته، سعی می کرد نفوذ دوران شوروی را حفظ کند. مسکو در قبال جنگ داخلی تاجیکستان با نگرانی نسبت به این بی ثباتی وسرایت این بی ثباتی به دیگر کشورهای منطقه از جمله ازبکستان قرار داشت. به علاوه با توجه به این که یک طرف این درگیری ها نیروهای اسلامی و اسلام گرا ها بودند،روسیه می ترسید که اندیشه های اسلامی که متاثر از انقلاب اسلامی ایران بود به دیگر کشورهای آسیای مرکزی سرایت کند. به طور کلی منافع روسیه در تاجیکستان در قالب مسائل نظامی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی تعریف شده است . مواردی مثل توافقنامه های بین المللی دو جانبه، عضویت در پیمان امنیت دسته جمعی،هم مرز بودن با افغانستان و قرار گرفتن در مسیر نفوذ تروریست های بین المللی، افراط گرایان رادیکال ، قاچاق مواد مخدر و اسلحه می توان عنوان کرد.[۵۴] چنین عواملی باعث شد که مسکو نگرانی و اقدامات خود را در رابطه با این جنگ داخلی اعمال کند. به طوری که بر اساس گفته یلتسین «مرزهای تاجیکستان و افغانستان مرزهای روسیه است» بدین ترتیب دستیابی به تاجیکستان به منظور دفاع از مرزهای آن برای روسیه حیاتی است، زیرا مسکو تصور می کند که این مرزها از سوی رادیکالیسم اسلامی، قاچاق اسلحه و مواد مخدر و تروریسم مورد تهدید است [۵۵] این جنگ داخلی نقطه عطفی بود که موجب شد روسیه جدید اقداماتی را صورت دهد که بار «امپراطوری» را در منطقه به عهده گیرد. آثار آن نیز دولت های آسیای مرکزی که استحکام کمی برخوردار بودند را تهدید می کرد و عدم ثبات آن موجب هرج و مرج مداوم در افغانستان می گردید.[۵۶] به علاوه حضور روسهای مقیم تاجیکستان، روسیه را نگران کرده بود چون که بعضی از رهبران دولت ائتلافی روسها تاجیکستان را تهدید کرده بودند که وضعیتشان در گرو رفتار مسکو است.
برخی افسران روسی نیز انگیزه های شخصی خود را ثبات تاجیکستان می دانستند،چون بسیاری از نیروهای نظامی از قاچاق دارو و سلاح به افغانستان که درگیر جنگ داخلی بود سود می بردند[۵۷] مسکو به دلایلی که در بالا به آن اشاره شد، مخالف هرگونه بی ثباتی در تاجیکستان بود ولی به دلایل سیاست خارج نزدیک که نسبت به مناطق تحت نفوذ خود دارد ، مخالف هرگونه دخالت خارجی چه از ناحیه غرب و از ناحیه ایران و دیگر قدرتهای منطقه است. به خصوص ایران که در تصورات رهبران روسیه عاملی بود برای بنیادگرایی اسلامی و جنبشهای استقلال طلبانه، که برای امنیت روسیه تهدید بود.
روسیه این ترس را داشت که جنبشهای اسلامگرا که افغانستان به تاجیکستان رسیده، در صورت موفقیت درآسیای مرکزی،با بهره گرفتن از چچن به عنوان پایگاه،سبب حملات تروریستی در خاک روسیه گردند.[۵۸] از طرفی عده ای اعتقاد دارند که عامل بی ثباتی در آسیای مرکزی ،روسیه است.به طوری که روسیه در پی این بوده که با وعده کمکها و تعهدات امنیتی از ترس بی ثباتی و درگیری در منطقه بیشترین سود را ببرد؛حتی عنوان می شود روسیه برای ایجاد ناامنی از جنبشهای شورشی حمایت می کند.[۵۹]
درگیر شدن روسیه در قبال جنگ تاجیکستان در را در دو مرحله می توان بررسی قرار داد ۱- بی تفاوتی نسبت به این مسئله تاقبل از فروپاشی شوروی بود .در این مرحله دیدگاه مسکو برآن بودکه درگیری ها ناشی از روابط خاندان و قبایل بود و تاجیکستان برای روسیه منافع حیاتی نداشت که در آن مداخله کند.[۶۰]
۲ - از ۱۹۹۲ تا پایان درگیری و ایجاد آتش بس، مداخله روسیه و اعمال سیاست های خود بر تاجیکستان: شدت یافتن خشونت و درگیری و فشار رهبران کمونیست آسیای مرکزی به خصوص ازبکستان بر مسکو وترس از سرایت بی ثباتی و بنیادگرایی اسلامی ، روسیه را بر آن داشت که به طور مستقیم در جنگ داخلی تاجیکستان مداخله کند. استراتژی روسیه برآن بود که مانع از دخالت کشورهای اسلامی مثل ایران، افغانستان و پاکستان در بحران تاجیکستان شود. در نتیجه در ابتدا با فرستادن تیپ۲۰۱ نظامی خود به تاجیکستان به سرکوب نیروهای مخالف ملی واسلامی شود، ولی وقتی دید این اقدامات موثر واقع نمی شود،با دخالت سازمان ملل وکشورهایی مثل ایران برای میانجیگری موافقت کرد.
۵-سیاست خارجی ج.ا.ایران نسبت به جنگ داخلی تاجیکستان
بعد از استقلال تاجیکستان در سال ۱۹۹۱ ج.ا.ایران به دلیل اشتراکات زبانی، دینی و فرهنگی ، این کشور را به سرعت به رسمیت شناخت و درژانویه ۹۲ بیانیه مشترک برقراری روابط دیپلماتیک به امضا رساندند. ایران اولین کشوری بود که در تاجیکستان سفارتخانه زد.با توجه به همزمانی با جنگ داخلی، در ایران بر سر نوع روابط با این کشور اختلاف بود.با این حال از رئیس جمهور و دیگر مسئولان این کشور برای سفر به ایران دعوت به عمل آمد.در زمان دولت «مصالحه ملی» که ائتلافی از گروه های مختلف از جمله اسلامی بود،روابط دو طرفه گسترش بیشتری یافته است.
با این حال زیر ساختهای اجتماعی تاجیکستان با فرهنگ سراسری ایران پیوند دارد و می تواند نشانهای موثری از پیوند زبانی،فرهنگی و قومی را در میان ایران و تاجیکستان مشاهده کرد.اما ناپایداری داخلی و گروه های متعارض که رقابت سیاسی و اجتماعی را به جدال مسلحانه و خشونت آمیز تبدیل کردند. [۶۱] انقلاب اسلامی ایران فرصت مناسبی بود برای گروه های اسلامی تاجیک که با بهره گرفتن از این انقلاب به استقلال دست یابند. به طوری که در ۱۲ فوریه ۱۹۹۰ این گروه ها در میدان مرکزی شهر دوشنبه دست به اقدام مشابهی مانند انقلاب ایران زدند که با شکست مواجه شد.[۶۲]
شروع میانجیگری ایران در منازعه تاجیکان به دوران حکومت مصالحه ملی باز می گردد.در این مقطع زمانی حکومت مصالحه ملی مخالفین را که پایگاه قرار داده بودند،را محاصره نظامی و اقتصادی کردند. در این شرایط ایران ضمن ترغیب مقامات حکومت مصالحه ملی ، راه حل بحران تاجیکستان را مذاکرات دیپلماتیک می دانست و تلاش نمود با نیروهای مخالف حکومت مصالحه ملی تماس برقرار کند. از اقدامات دیگر ایران مذاکرات مشورتی با روسیه در مورد تاجیکستان بود؛هرچند روسیه مخالف هرگونه دخالت ایران بود[۶۳] .زیرا روسیه تاجیکستان را جز محیط امنیتی خود می دانست . به علاوه بر خلاف بحران های دیگر در منطقه که مواضع روسیه با ایران نزدیک بود، در این بحران مواضع دو طرف متفاوت بود.درحالی که روسها از کمونیسم ها حمایت می کردند، مواضع ایران متمایل به گروه های اسلامی و ملی بود. بر این اساس در ابتدای جنگ داخلی که هنوز به بحران تبدیل نشده بود ، ایران اولین کشوری بود که از طریق مجامع بین المللی و داخلی خواهان حل مسالمت آمیز درگیری بود .اگرچه که روسیه به دلیل اینکه تاجیکستان را به عنوان حوزه نفوذ خود می دانست ، مخالف هرگونه دخالت خارجی از جمله از ناحیه ایران بود.روسیه حضور و دخالت ایران در تاجیکستان را نمی توانست بپذیرد به خصوص آنکه تاجیکستان در در دوران شوروی در دست ارتش و دستگاه های امنیتی روسی قرار داشت وبه دلیل هم مرزی با افغانستان برای روسیه اهمیت استراتژیک برخودار بود . مسکو به سه دلیل مخالف دخالت تهران بود؛۱-روسیه می ترسید که ایران با توجه به اشتراکات زبانی سعی کند ایدئولوژی انقلاب اسلامی خود را به تاجیکستان صادر کند۲- جمهوری اسلامی ایران ، با ائتلاف با گروه های اسلامی تاجیک باعث گسترش بنیاد گرایی اسلامی شود.۳-روسیه اعتقاد داشت که گروه های مخالف شورشی هستند و تنها با راه حل نظامی می توان ،بحران را حل کرد.با این حال اقدامات ایران باعث شد که روسیه به این نتیجه برسد که بدون همکاری ایران امکان حل این درگیریها وجود ندارد. جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی در حل این اختلافات ،با بهره گرفتن از منزلت و نفوذ بالای خود در متقاعد کردن مخالفان تاجیک و مذاکرات سیاسی و گفت و گو فعال با بازیگران خارجی به خصوص روسیه ایفا کرد، کند [۶۴] . تهران به محض اینکه شکست مخالفان دولت را قطعی دید، بر یک راه حل سیاسی با تمرکز روی ائتلاف همه گروه های تاجیک تلاش نمود. [۶۵] ایران در ابتدا روابطش با دولت ائتلافی روبه افزایش بود و با شروع جنگ داخلی از آنها حمایت می کرد اما چون روابط استراتژیک خود با مسکو که از کولابی ها و کمونیستها حمایت می کرد، در معرض خطر می دید، نگرش خود را رسما تغییر داد و سیاست های خود را به عنوان “عدم مداخله ” اعلام کرد. اما این سیاست بیشتر اعلانی بود تا اعمالی. چون که ایران به روسیه نیاز داشت و روسیه منبع اصلی اسلحه برای ایران تبدیل شده بود تهران نمی خواست روابطش با مسکو بر سر تاجیکستان خدشه وارد شود. [۶۶]از طرفی فشارهای داخلی مانع از عدم حمایت از گروه های اسلامی مخالف تاجیک می شد. در نهایت در مذاکرات بین مسکو با تهران توافق شد که ایران از نفوذ خود بر نیروهای اپوزیسیون تاجیک برای نشستن بر پشت میز مذاکره و پایان دادن به درگیری استفاده کند. با انجام مذاکرات بین طرفین سفارت ایران نیز با صدور اعلامیهای در تاجیکستان از توافق جناحهای درگیر در تاجیکستان ابراز خرسندی نمود و از تلاشهای امامعلی رحماناف رئیس شورای عالی تشکر نمود .همچنین سفارت ایران نسبت به اظهارات سوء رهبران کمونیست در تاجیکستان اعتراض نمود . درضمن وزارت امور خارجه ایران با انتشار بیانیهای نسبت به کشتار مردم مسلمان تاجیکستان در حوادث جاری هشدار داد و تمام گروه های درگیر دعوت به خویشتن داری نمود.[۶۷] . در مارچ۱۹۹۴آناتولی آدامیشن معاون وزیر خارجه روسیه،ضمن سفر به تهران با دکتر ولایتی و آقای محمود واعظی معاون وزیرخارجه ملاقات نمود واز ایران خواست تا در خصوص شروع مذاکرات صلح بین طرفین درگیر مساعدت نماید،همچنین آمادگی مسکو را برای راه حل سیاسی برای این بحران از طریق میانجیگری سازمان ملل وهمکاری با ایران اعلام نمود.[۶۸] حساس ترین موضوع در مذاکرات صلح، مسئله قدرت و به اشتراک گذاری آن در آینده بود. در واقع، مذاکرات حول این موضوع می چرخید.[۶۹] سیاست ایران در این زمان بر اساس دیدگاه واقع گرایی وعمل گرایانه بود.دیدگاه ایران اگرچه متمایل به مخالفان دولت(اتحادیه مخالفین تاجیک )بود ولی سعی می کرد که اختلافات میان طرفین را به صورت مسالمت آمیز حل شود به طوری که اولین تلاشهای ایران در مقرر سازمان ملل در ملاقات دکتر ولایتی وزیر خارجه ایران با امامعلی رحمان اتفاق افتاد.
اقدامات تهران طوری بود که تنها به رساندن پیام بسنده نمی کرد بلکه معتقد بود تلاشها زمانی به نتیجه می رسد که انسجام مواضع طرفین وجود داشته باشد .از طرف دیگر دیگر سعی کرد با گروه های پراکنده دیگر تماس برقرار کند و آنها را به مواضع مشترک ومنسجم ،بر سر میز مذاکره بکشاند. سیاست تماس با مخالفان و تشویق آنها برای مذاکره،از نظر دولت تاجیکستان ،به معنای تشویق مخالفان بود، واقدامات ایران را غیر صادقانه می دانستند، درحالی که ایران با توجه به تجارب افغانستان،به این نتیجه رسیده بود که نبود یک برنامه مشترک مذاکراتی باعث تشدید بحران می شود واز این رو ضروری می دید که تا از شکل گیری گروه های و پراکنده افکار در مجموعه مخالفان جلوگیری کند .[۷۰] با این حال مذاکرات صلح تاجیکستان با فراز و نشیهایی همراه بود به طوری که روند مذاکرات را با دشواری روبه رو ساخت. از جمله موارد،بی ثباتی سیاسی دولت تاجیکستان،قومیت گرایی،فشار گروه های مصلح، جنگ داخلی در افغانستان،عدم شناخت نماینده دبیر کل سازمان ملل از منطقه، دخالت برخی از کشورهای منطقه درراستای منافع خود و عدم پایبندی طرفهای درگیر به توافقات پیشین اشاره کرد.
سیاست ایران به دلیل شرایط سخت ناشی از بحران تاجیکستان با شرایط متناقضی همراه بود ۱-ضرورت ادامه روابط با دولت تاجیکستان
۲-مقابله با اهداف آمریکا،روسیه،ازبکستان که مخالف نفوذ ایران در آسیای مرکزی بودند. ۴-اعتماد سازی با حکومت جدید.
۴-مساعدت به نیروهای ملی واسلامی مخالف دولت که ایران را پناهگاه خود می دانستند.[۷۱] در آن مقطع سیاست خارجه ایران هم از جانب نیروهای مخالف دولت و هم از جانب حکومت جدید تحت فشار بود. حکومت جدید انتظار داشت جمهوری اسلامی ایران آنان را در سرکوب مخالفین مساعدت کند ومخالفین انتظار داشتند جمهوری اسلامی ایران ضمن حمایت کامل از آنان تمام ارتباطات خود را با حکومت جدید قطع کند.ازطرفی در داخل نیز گروهی به دلایل عقیدتی وایدئولوژیک خواهان این بودن که دستگاه سیاست خارجی ار تباطش را با حکومت جدید قطع کند واز نیروهای مخالف حمایت کند. از طرفی گروههایی خواهان این بودند که ایران بر اساس حقوق بین الملل عمل کند و ارتباطش را با مخالفان دولت قطع کند. اقدام دیگر ایران تلاش برای گفتگوی مستقیم بین بین رهبران دو طرف درگیر( نوری-رحمان اف) بود و در این میان سعی کرد از وساطت برهان الدین ربانی رئیس جمهور وقت افغانستان استفاده کند.[۷۲]
به دنبال توافقات ایران و روسیه، معاونان وزرای خارجه دو طرف ،برای مذاکره با دولت تاجیکستان به دوشنبه سفر نموده تا مقامات تاجیکستان را برای مذاکره با مخالفان تشویق کنند.با موافقت امام علی رحمان اف ، اولین دور مذاکرات از ۵ تا ۱۹ آوریل ۱۹۹۴درمسکو آغاز شد که دستاورد این مذاکرات این بود که طرفین پذیرفتند که اختلافات خود را از طریق مذاکره حل کنند و در مورد تشکیل کمسیون مشترک مهاجران توافق نمودند..مذاکرات با حضور ناظرینی از ایران ، ازبکستان، روسیه ، افغانستان و قرقیزستان همراه بود.کاهش درگیری و مبادله اسرا با وساطت ایران از دستاورد های این دور بود.[۷۳] در این دور روسای دوطرف ظهور اف وزیرکار دولت و از مخالفان آقا خان لطیفی رئیس نیروهای دمکراتیک شرکت داشتند. دور دوم مذاکرات مذاکرات از ۹ تا ۲۸ ژوئن۱۹۹۴ در تهران برگزار شد. دستاورد آن نیز امضای بیانیه ای مبنی برآتش بس بود ولی مخالفان شرط بر آزادی زندانیان سیاسی خود گذاشتند که بیانیه مورد توافق قرار نگرفت. در این دور علاوه بر نمایندگان دو طرف ،از ایران ،روسیه،افغانستان،پاکستان،سازمان همکاری اروپا و… به عنوان ناظرین صلح حضور داشتند.[۷۴]
ایران برای متقاعد کردن طرفهای درگیر تلاشهای بسیاری انجام داد. در طول چهل ماهی که کار میانجیگری به صلح منجر شود ،ایران با تشکیل ستادی سعی کرد سهم خود را از این بحران مدیریت کند. که چندین دور مذاکره رسمی و مشورتی که در ایران انجام شد. از جمله یک دور مذاکره درسال۱۹۹۴ در سطح سران( عبدالله نوری-رحمان اف).دو دور مذاکره در سطح هیئت ها در سالهای ۱۹۹۴و۱۹۹۷ و دو دور نشست تخصصی در سالهای ۱۹۹۴ و۱۹۹۶. در تهران انجام شد. به علاوه بین سران دو طرف درگیر(نوری -رحمان اف) در مشهد ملاقاتی صورت گرفت که مسائل مربوط به اجلاس تهران یعنی میزان سهم هر یک از طرفین در ساختار حکومت، نحوه فعالیت احزاب ولغو قانون منع احزاب و چگونگی تامین امنیت اعضای کمسیون مصالحه ملی مورد بررسی قرار گرفت.در این مذاکرات سه سند پیرامون«نظامنامه کمسیون مصالحه ملی»،بیانیه« محکومیت تروریسم» و«اصلاح پروتکل راجع به کمسیون مصالحه ملی» به امضا رسید.[۷۵] از دیگر اقدامات ایران وعده کمکهای مالی ،صنعتی و… به تاجیکها بود که ایران شرط دادن این کمکها را پایان دادن به جنگ داخلی اعلام کرده بود
طی سالهای جنگ در تاجیکستان ایران تلاشهای موثری برای ایفای نقش برای ایفای نقش موثر به کار برد.در این روند همکاری با گروه های اجتماعی و سیاسی ، در دستور کار قرار گرفت . ایران برای پیشبرد سیاستهای خود سه رویکرد را همزمان اجرا کرد، که شامل موارد زیر بود.
۱- افزایش تماس با رهبران حکومت جدید به منظور اعتمادسازی،شفافیت در روابط و توضیح سیاست میانجیگرانه
راهنمای نگارش مقاله درباره :پایان نامه.doc130.doc150