هنگامی که فرد معتقد است من نباید بزرگ شوم ممکناست موارد زیر را در رفتار او مشاهده کنید:
عادتهای رفتارهای کودکانه، اجتناب از موقعیتهای مبتنی بر مسئولیّتپذیری، استعداد در برقراری روابطی که در آن طرف مقابل مسئولیّتها را می پذیرد، عدم آمادگی جهت تعدیل احساسات در برابر استرس، ناخشنودی در موقعیّتهایی که مبتنی بر محدودکردن خود است، به خصوص زمانی که این موقعیتها منجر به وضع قوانینی برای خود یا دیگران می شود.( استوارت، ترجمه عطارها، ۱۳۹۱)
موفّق نباش
اگر در بازی پینگپنگ پدر از پسر ببرد و بعد اینکه پسر پدر را برد، پدر دست از بازی بکشد، ممکن است پسر این کار پدر را با این عبارت تعبیر کند که «برنده نشو در غیر این صورت من تو را دوست ندارم، »که به بازدارنده «موفّق نباش» تبدیل می شود. عیبجوییهای مداوم پدر کمالگرا، این پیام را به کودک منتقل می کند که تو نمیتوانی هیچکاری را درست انجامدهی، که از این جمله، پیام «موفّق نباش» برداشت می شود. ( گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)
خودت نباش
این پیام اغلب برای کودکانی فرستاده می شود که جنسیتشان مخالفت خواست خانواده باشد. اگر مادری که یک پسر دارد، یک دختر میخواهد، و مجدداً پسر به دنیا می آورد، ممکن است آخرین پسرش را به عنوان دختر به حساب آورد، یا پدری چندین دختر دارد، با بزرگترین دخترش مانند پسرها رفتار کند. اکنون ما دریافتهایم وراثت نیز مانند شرایط محیطی نقش بسیار مهمّی در هویت جنسی کودک بازی می کند. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)
نشانه های این عقاید پیشنویس می تواند شامل موارد زیر باشد :
احساس حقارت در برابر دیگران، رفتارکردن و یا انتخاب لباس بر مبنای جنس دیگر، خاطراتی از یکی از افراد خانواده و یا کودک دیگر که همیشه موردتحسین واقعشده است و یا در نزد مراجع محبوبیت داشتهاست، خاطراتی از اظهارنظر والدین مانند : ما همیشه یک پسر/دختر میخواستیم، امّا به جای آن تو به دنیا آمدی.( استوارت، ترجمه عطارها،۱۳۹۲)
عاقل و سالم نباش
اگر زمانی که کودک مریض می شود او را نوازش کنند و زمانی که کودک سالم است او را ز نوازش محروم کنند، این مثل این است که به او بگویند، سالم نباش. اگر رفتارهای دیوانهوار پاداش دریافتکنند، یا چنین رفتارهایی الگو قرارگیرند و تصحیح نشوند، این الگو خودش به تنهایی این پیام را میرساند که عاقل نباش. ما بسیاری از کودکان شیزوفرن (مبتلا به جنون جوانی) را دیدهایم که حتی اگر واقعاً بیمار روانی نیستند، در تشخیص واقعیّت مشکل دارند. آنها رفتارهای دیوانهوار انجام می دهند و مانند یک بیمار روانی به طور مکرّر مورد درمان قرار میگیرند. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)
تعلّق نداشته باش
اگر والدین مدام طوری رفتارکنند مثل اینکه باید جایی دیگر، مانند روسیه، ایرلند، ایتالیا، انگلستان (در مورد افراد انگلیسی زبانی که در استرلیا و نیوزلند زندگی می کنند) زندگی میکردند، برای کودک مشکل است تا بفهمد واقعاً به کجا تعلّق دارد، ممکن است او همیشه احساسکندکه به ایالات متحده، استرالیا یا نیوزلند تعلق ندارد، حتی اگر واقعاً در این مکانها متولد شدهباشد. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)
من نباید تعلّق داشتهباشم الگوی کودکانی است که والدین آنها خودشان در ارتباط برقرار کردن با گروه ها دچار مشکل هستند. (استوارت، ترجمه عطارها،۱۳۹۱)
فکر نکن
کودک خردسال زمانی تصمیم میگیرد من نباید فکرکنم که، والدین به صورت مداوم توانایی اندیشیدن کودک را مسخره می کنند این تصمیم همچنین می تواند در پاسخ به الگوگیری از والدین باشد. نشانه های عقیده من نباید فکرکنم به این صورت می تواند باشد:
فراموشی یا گیجی عادتی به هنگام مواجهه با مشکل، افزایش احساسات به عنوان جانشینی برای فکرکردن، استفاده از عباراتی چون من نمیتوانم فکرکنم و یا ذهن من ضعیف شدهاست. (استوارت، ترجمه عطارها،۱۳۹۱)
مکنیل(۲۰۰۰) در جدولی به ارائه برخی از این بازدارندهها پرداخته و الگوی فکری که در پس آنها وجوددارد را به دو دسته افکار بد (تلخ) و افکار مؤثر (التیامبخش) تقسیم کرده، افکار تلخ همان قضاوت خشمگینانه و افکار التیامبخش همان پذیرش است.
افکار بد و تلخ به خوبی در دارندگان اصلی پیام بازدارنده احساس می شود. از آن جا که چنین پیام هایی مانع از رشد و پیشرفت طبیعی میگردند یا آنها را به تأخیر می اندازد، ممکن است فرد با توجه به سوابق گذشتهاش خود را به سوی یک الگوی بسته و دو طرفه محصور نماید. هنگامی که فرد از پاسخهای تلخ به پاسخهای التیامبخش روی می آورد کمکم می تواند از مفارقت و جدایی فاصله گرفته و به جای سرسختی و تلخی با مفاهیمی همچون پذیرش، دلسوزی، بخشش و محبّت آشنا می شود.
این جدول دو هدف را دنبال می کند : افراد میتوانند الگوهای فکری غالب خود را شناسایی کنند و همچنین به شناخت راهی برای بهبود اهداف و روش درست فکرکردن دست پیداکنند.
-فردی با بازدارنده وجود نداشته باش اغلب اینگونه با خود فکر می کند : از زندگی متنفرم ببین چقدر بیخود و بیاستعدادم یا دلم میخواهد بمیرم. آنجا که بسیاری از افراد درطی یک بحران یا شرایط سخت این موارد را احساس می کنند، برای اطمینان از وجود بازدارنده، ارزیابی میزان تنوع چنین افکاری حائز اهمّیت است. برای فردی با بازدارنده وجود نداشته باش، با پاسخ التیامبخش من ارزشمند هستم نمی توان به سادگی و به طور موقّت وی را از احساسات درونی همیشگیاش جدا ساخت. چرا که این جمله برای او کاملاً عجیب و بیمفهوم است و شدت این احساس نشانگر وجود بازدارنده است.
–افرادی با بازدارنده مهمنباش، همواره درباره زمان، فوریت احساس می کنند. در گفتوگوها، راهرفتن، رانندگی و خوردن همیشه عجله دارند. آنها از درون احساس می کنند که باید به همه چیز پاسخدهند. در عوض افرادی که فاقد چنین پیامی هستند در اوّلویتبندی موارد زندگی خود و اینکه به چه چیز پاسخ دهند و نسبت به چه چیز اهمّیت دهند و نسبت به چه چیزی بیاعتنا باشند راحتتر عمل می کنند. آنها عمیقاً این جمله را تأیید می کنند که من میدانم که چه چیز اهمّیت دارد و به چه کسی باید اهمّیت بگذارم. افرادی که دارای چنین بازدارندهای هستند از شنیدن این جمله عصبی شده و وقتی مجبور به جواب دادن این جمله باشند میگویند واقعاً وقت ندارم به این موضوع فکر کنم.
-برای افرادی با بازدارنده عاقل نباش، این ناراحتی شدت گرفته و از درون هم بسیاری موارد در زندگی این ناراحتی و خصومت را تشدیدکرده و موجب می شود فرد احساس دیوانگی کند. برای این پاسخ اهداف مشخصی وجود دارد: همسران، افرادی که از نظر سیاسی یا قومی با فرد تفاوت دارد، والدین، فرزندان، ترافیک، یا سادهلوحی یک مقام رسمی انتخاب شده. اغلب در زندگی گذشته فرد، افرادی بوده اند که شرایطی نه در حد غیرقابل تحمل، بلکه بسیار دردناک را ایجاد کرده اند. این افراد به همان اندازه که از دیگران نفرت دارند از خودشان هم متنفرند و عبارت تسکیندهندهای چون: خودم را دوست دارم، میبخشمت به آنها امکان حل این بازدارنده را میدهد.
-در تمام مواردی که بازدارنده اعتماد نداشتهباش از غیرقابل اعتمادبودن مؤسسات، افراد (آشنا، ناشناس) و خانواده آگاهند. تشدید چنین دردی باعث می شود تا این احساس عمیقاً در فرد شکل بگیرد که به من خیانت شده است. اگر چه این افراد همیشه سعی می کنند خلاف چنین چیزی را عنوان کنند امّا همیشه جزئیات دقیق یک مورد مأیوسشدن را بهتر از صدها مورد وفای به عهد بهخاطر میآورند. از آنجا که در سنین کم و به شدّت به اعتماد آنها خدشه واردشده آنها در مورد دنیای قابل اطمینان دیدگاه غیرواقع بینانهای دارند. افرادی که چنین بازدارندهای ندارند به طور طبیعی خود را با مکانها، وعدهها و افرادی که در زندگی به آنها اعتماد دارند همگام میسازند. آنها هیچ تصوری درباره طبیعت دیکتاتوری زندگی و حوادث ندارند. امّا همچنین بر این باورند که من افراد قابل اطمینانی در اطرافم دارم و آنها را در زندگیام جای میدهم.
-احتمالاً بعد از بازدارنده وجود نداشتهباش خطرناکترین بازدارنده سالم نباش، میباشد. این دسته از افراد در مورد سلامت فیزیکی خود غفلت میورزند، آنها دلیل خستگی خود (ببین چقدر خستهام) را فشار بیشاز حد و طولانی مدت ناشی از خواسته و تلاش خود میدانند. و البته عدم درک نگرانی اطرافیان در خصوص سلامتی آنها در این افراد به چشم میخورد. (فقط سعی میکنم مراقبم باشی. منشأ اصلی تمام خستگیها در دفتر ملاقاتها و لیست قراردادها به چشم میخورد. هر چند زندگی نیازمند صرف انرژی بسیار است امّا پایان این بازدارنده زمانی است که افراد توجهی برای کاهش آن از خودشان نمیدهند یا گاهی اوقات که سلامتی افراد دچار بحرانشده ولی او همچنان هیچ تغییری در خود ایجاد نکردهاست. افرادی که این مسئله برای آنها لاینحل باقیمانده به این جمله که هرچند نیازهای بیرونی ضروری باشد امّا زمانی از زندگی تنها به خودم اختصاص دارد، اعتقادی ندارند. افرادی که با چنین بازدارندهای روبرو نیستند به این شیوه خودشان را از زندگی محروم نمیکنند. برای آن دسته از افرادی که در حال حل این مشکل هستند این باور شکل میگیرد که آنها نمی توانند زمانی را هم به خودشان اختصاص دهند و پیش بینیهای بدی( اگر شکست بخورم عقب میمانم، مردم طور دیگری درباره من فکر می کنند و غیره) که در تمام زندگی از آنها رنج میبرند، اتفاق نمیافتد.
التیامبخش (پذیرفتن) | تلخ (از زوی قضاوت) | |
من ارزشمند هستم | از زندگی متنفرم، ببین چقدر زندگیام به هم ریختهاست. | وجود نداشتهباش |
میدانم به چه کسی و چه چیزی اهمّیت بدهم | باید به همه جواب پس بدهم | مهم نباش |
خودم را دوست دارم و تو را میبخشم | | عاقل نباش |