قوم تالش پیشینه درخشانی دارد. آثار تاریخی ای همچون دژ قلعه رودخان، شهرک تاریخی ماسوله و بزرگترین گورستان پیش از تاریخ ایران در مریان که در دامن سرسبز و پرشکوه این رشته کوه واقع شده اند، نشان از تمدن غنی و فرهنگ زیبای قوم تالش دارد. پیدا شدن آثار عصر آهن، دلمن های پیش از تاریخ در گورستان باستانی مریان در تالش جنوبی و کشف محدوده تمدنی تالش مغان در تالش شمالینشان از وجود تمدنی پیشرفته در منطقه تالش دارد(عکس ۲-۱).
عکس۳-۳- جام زرین تالش در دوره هخامنشی(موزه تبریز، ۱۳۹۰، عکس از نگارنده)
سکونت این قوم در سرزمینهای کادوسیان و کاسپیان (دیاکونوف، ۱۳۴۵، ۸۲) سبب گردیده است که پژوهشگران ، تالشها را بازماندگان قوم کادوسی بدانند (کسروی، ص ۴۲۴ـ۴۲۵). پلینیوس در قرن اول میلادی و اسقف سِبِئوس ارمنی در قرن ششم میلادی از کادوسیها به عنوان قوم یاد کرده اند (مارکوارت، ص۲۳۷). نام کادوسیان /کادوشیان ظاهراً در اواخر عصر ساسانی تغییر کرده (کسروی، ص ۴۲۴) و در آثار اولین مورخان و جغرافی نویسان مسلمان به صورت طیلسان درآمده که به نوشته یاقوت حموی (ذیل «طیلسان »، به نقل از اصمعی، لغت شناس عرب در قرن دوم ) معرّب کلمه تالشان است. شورش بِستام (گستهم/ وستهم ) بر خسروپرویز، و سلطنت چند ساله او در نیمه شمالی ایران (کریستن سن،۱۳۸۸، ۴۶۷)، از حمایت وسیع اقوام دیلم و بَبْر * و طیلسان برخوردار بود (دینَوَری، ۱۳۷۳ ، ۱۰۳). شرح دینوری از شورش بستام ، ظاهراً نخستین اشاره به وجود قوم تالش با واژه طیلسان در اواخرعصر ساسانی است . سرزمین طیلسان در قرون اولیه اسلامی از شهرهای پهلویان بود (ابن خرداذبه ،۱۳۷۱، ۵۷،؛( ابن فقیه،۱۳۷۵، ۲۰۹). مورخان مسلمان اخبار مختصری از تصرف گیلان و ببر و طیلسان به دست سپاهیان مسلمان آورده اند (بلاذری ، ۱۳۳۷، ۳۱۹ـ۳۲۰)؛ ( ابن خلدون ، ۱۳۵۲، ۵۷۱). در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم واژه های تالشان و طیلسان معمول بود (یاقوت حموی، ذیل «تالشان » و «طیلسان »). واژه طیلسان در نیمه اول قرن هفتم متروک، و کلمه تالشان به جای آن متداول شد (رشیدالدین فضل اللّه ، ۱۳۸۴، ۱۳۰۲). ظاهراً در همین روزگار اسامی طالش و طوالش(حمداللّه مستوفی ، ۱۳۸۱، ۸۴) مانند کلمه تالش رایج شده است .
تالشها (طوالش ) در ۷۹۴ از یاری امیرمحمود ــ حاکم خلخال که پس از شکست از امیرخرّم ، حاکم سلطانیه ، به میان تالشها گریخته بود ــ خودداری کردند (حمداللّه مستوفی، ۱۳۸۱،۱۴۰). در ۸۲۴ کلانتران تالش همراه تعدادی از امیران آذربایجان ، در قراباغ به حضور شاهرخ تیموری رسیدند (حافظ ابرو، ۱۳۸۰ ، ۷۵۰). تالشها در ۸۷۳ کاروان حامل جسد سلطان ابوسعید تیموری را که از سرزمین آنان می گذشت ، در قزل آقاج غارت کردند (روملو،۱۳۸۴، ، ۴۸۸).از آغاز دولت صفوی سرکردگان تالشی به خدمت آنان درآمدند و در دستگاه شاه اسماعیل و شاه طهماسب و شاه عباس به مناصبی چون امارت سپاه و حکومت ایالات و سفارت دست یافتند ( جهانگشای خاقان،۱۳۶۴، ۵۳،۵۷،۶۱،۹۱، ۳۷۶).
تشکیل خان نشین لنکران ــ که مقدمات آن از دوره نادرشاه فراهم آمده بود ــ و حکومت میرمصطفی خان لنکرانی بر تمام نواحی تالش ، آغاز دوره ای جدید در حیات قوم تالش است. پیوستن میرمصطفی خان به دولت روسیه و تقسیم تالش میان ایران و روسیه، در ساختار سیاسی و اداری قوم تالش تغییراتی ایجاد کرد. این تغییرات منجر به تشکیل چند حکومت محلی کوچک در تالش ایران و روسیه تزاری گردید که در ایران به «خمسه طوالش » و در روسیه به «خانات تالش » معروف بود.
معروفترین مناطق تالش نشین عبارت اند از: موغان / مُغان ، اُجارود، اُلوف ، دَشْتوَند، دَریغ ، لَنْکَران ، زُووند، ویلکیج ، آستارا، کَرْگانرود، اَسالِم ، دیناچال ، تالشدولاب ، شانْدِرمَن ، ماسال ، ماسوله و بعضی نواحی کوهستانی فومن و شَفْت و رودبار (برادگاهی ، ص ۳۱ـ۳۵؛ رابینو، ۱۳۶۶ش ، ص ۲۱، ۱۸۲، ۲۱۸، ۲۳۳؛ همان، ۱۳۶۹ش ، ص ۵۷ـ ۵۸).
دامنه پراکندگی قوم تالش در گذشته بیش از امروز بوده است . مردم کَلِیْبَر در نیمه اول قرن هشتم ترک و تالش بودند (حمداللّه مستوفی، ۱۳۸۱، ۸۴). اراضی ملتقای رودهای کر و ارس و بعضی نواحی قراباغ در قرن دهم متعلق به تالشان بود (باکیخانوف، ۱۳۴۹، ۱۰۳). اطراف خورگام / خرکام در قرن ششم (کاشانی، ۱۳۷۸، ۱۹۲)، مغرب کوهدُم در قرن نهم (مرعشی ، ۱۳۶۴، ۴۳۶) و طالشستان لاهیجان در قرنهای دهم و یازدهم(فومنی ، ۱۳۴۹، ۲۷۱) تالش نشین بود. در تقسیمات اداری ۱۵۰ سال گذشته ، بخشهایی از نواحی تالش نشین ، چون ویلکیج و اجارود، ضمیمه اردبیل شد (برادگاهی ، ۱۳۹۰، ۳۵). امروزه همه مردم آن نواحی ، به غیر از اهالی چند روستا، به ترکی سخن می گویند (بازن ۱۳۶۷، ۸۱ ـ ۸۵).
در باره طوایف و تقسیمات درونی قوم تالش ، به سبب استحاله آنان در میان مردم یکجانشین ، اطلاعات کمی در دست است (همان،۲۱۳). شناخته شده ترین طوایف تالش از شمال به جنوب عبارت اند از: طایفه بزرگ دِلاغَردِه (برادگاهی ، ۱۳۹۰، ۴۵) یا دلاغرده لو که در روستاهای مرزی اجارود سکونت دارند، همه ترک زبان اند و خود را از شاهسَوَنان می دانند ،طوایف آقاجانی و مشایخ ، ساکن کرگانرود شمالی (بازن ،۱۳۶۷ ۱۹۱)؛ (مرکز آمار ایران ،۱۳۷۰، ۱۲و ۲۲)؛ طایفه بزرگ خشابری و تیره های شیرازی و بوداغ ، ساکن تالشدولاب (رابینو، ۱۳۶۶ ، ۱۲۰) طوایف آسْترایی و آلیانی، ساکن کوههای ماسوله (همان، ۲۱۸). شماری از خاندانهای بزرگِ احتمالاً ترک تبار نیز در بعضی مناطق تالش به سر می برند، ازجمله خاندان ایشیک آقاسی و داداشلی در پشت حَویق ، نَظرلی و قَره اوشاغی در لَمیر و شریفلی در چوبَر (بازن ۱۳۶۷،۱۹۱). نام بعضی از روستاهای تالشدولاب ــ همچون چَراج ، وَسْکُه ، رینَج ، خِیل گاوان ، بوداغ محله ، اَرْده (رابینو، ۱۳۶۶،۱۲۲و۱۲۵) ــ ظاهراً از نام طوایف ساکن در آنها گرفته شده است. در دوره قاجاریه شماری از تالشها با اجبار به نقاط دورتری، همچون اشرف / بهشهر و سخت سر/ رامسر انتقال داده شدند (رابینو، ۱۳۶۶ ، ۳۷و ۵۱و ۱۰۶).
اهالیِ تات زبانِ روستای گَلین قَیَه هرزنداتِ مرند نیز گمان می کنند که اجدادشان از تالش به هرزندات مهاجرت کرده اند(ذکاء، ص ۵۴ـ۵۵). امروزه بیشتر از نیمی از مردم تالش در ایران و بقیه آنان در جمهوری آذربایجان به سر می برند. این تقسیم پس از پایان جنگهای ایران و روسیه و انعقاد عهدنامه های گلستان و ترکمان چای صورت گرفته است (برادگاهی ، ص ۳۳ ؛ اسنادی از روابط ایران با منطقه قفقاز، ص ۳۳۵ـ۳۳۶؛ آکینر، ص ۱۳۱)
بخش دوم تحولات قدرت وجغرافیای سیاسی قوم تالش از صفویه تا امروز
۳-۲-۱-تحولات قدرت و جغرافیای سیاسی گیلان و تالش از دوره ی صفویه تا قاجاریه
سرزمین های گیلان و تالش، پیش از تشکیل دولت های یکپارچه و مقتدر همچون دولت صفوی در دوره هایی که از آن به عنوان گسل تاریخی حکومت در ایران یاد می کنند،حکومت های مستقل داشتند و پس از تشکیل متناوب دولت های قدرتمند درفلات ایران به حالت نیمه مستقل و دارای خودمختاری درون چهارچوب آن سلسله ها درمی آمدند.پس از تشکیل حکومت پهلوی ساختار جغرافیای سیاسی ایران رفته رفته به تمرکز گرایید و با تجربه مدل های مختلف تقسیمات سیاسی به حالت حکومت بسیط متمرکز با تقسیمات استانی کنونی رسید و در این فراز و نشیب ها تالش و گیلان هر کدام مسیری را پیمودند و سرنوشت خود را یافتند.
منابعی که تمایز سیاسی گیلان و تالش را در قرون اخیر به ما نشان می دهد از دوره ی صفویه تا دوران کنونی به دلیل نزدیکتر بودن مقطع زمانی افزایش قابل توجهی می یابد.دردوره ی صفویه ازوجود تقسیمات سیاسی گیلان به دو بخش بیه پیش و بیه پس مطلع هستیم و از وجود تالش مرکزی و شمالی به عنوان ایالتهایی مجزا قاضی نور الله شوشتری قرن یازدهم هجری قمری می نویسد«ولایت جیلان به دو قسم است، قسمتی لاهیجان و توابع آن،قسمتی رشت و فومن و گسکر»(پناهی،۱۳۹۱: ۱۰۲).لازم به ذکر است گسکرات با ترکیبی از تالشدولاب و ماسال و شاندرمن و انزلی و ضیابر و…. در متون تاریخی گاهی در ترکیب ولایت گیلان و اغلب به عنوان منطقه ای جدا از گیلان ارزیابی می گشته است. در واقع گسکرات منطقه سرحدی بین حکومت گیلان و حکومت تالش که از آنسوی رود دیناچال آغازمی گشت،بود و اغلب خوانین تالش با پیوندهای نسبی این ناحیه وسیع را با بدنه اصلی حکومت تالش متحد می کردند.بر گسکرات، کرگانرود و آستارا امرای مستقلی حکومت می کرند که تابع امرای بیه پس به شمار نمی آمدند( امیر انتخابی،۴۴،۱۳۸۷ )
در این دوره قسمتی از جنوب منطقه قومی تالش در ترکیب گیلان بیه پس است و حکمرانی بیه پس در دست تالشان فومن ، یعنی خاندان اسحاقوند گشت است.اما منطقه مرکزی و شمالی تالش توسط امرای مستقل تالش اداره می شده است ؛حکومت این ناحیه در زمان شاه عباس صفوی در اختیار خانواده امیر حمزه خان تالش قرار داشت، شاه عباس پس از سرکوب امیره حمزه خان تالش حکمران آستارا که از وی تمرد نموده بود « بر سر شفقت آمده،ایالت آستارا و توابع را به بایندر خان_ پسر اکبره امیره_عنایت فرمود… و مشارالیه مدت هجده سال حکومت آستارا کرده وفات یافت و بعد از آن شاه عباس حکومت موروث به ساروخان برادر بایندرخان شفقت نمود»(عبدلفتاح فومنی،۱۳۴۹، ۲۴۰)
در دوره شاه صفی نیز حکومت تالش به مرکزیت آستارا در دست ساروخان بود و او در دوره ی قیام عادل شاه در گیلان حکومت گیلان را نیز به دست گرفت. تاریخ گیلان عبدالفتاح فومنی از منابع مهم دوره صفوی است که در میانه شرح وقایعش به خوبی می توان به تقسیمات سیاسی و عرفی آن دوره پی برد و در جای جای این کتاب که حدود چهارصد سال قبل تالیف شده به وضوح مشخص است که منطقه مرکزی و شمالی تالش تحت حکومت امیران گسکر و آستارا جدا از گیلان است.به عنوان نمونه:
«فرمان صادر شد که مردم گیلان بیه پس و گسکر و آستارا و لنگرکنان به سرداری معصوم بیگ اعتمادالدوله وکیل به قصد تنبیه و تذلیل خان احمد سلطان والی بیه پیش متوجه شوند» واضح است که گسکر و آستارا و لنکران یعنی بخش وسیعی از تالش از ماسال تا لنکران و توابعش جزء گیلان نیست.(همان، ۳۷ ) نمونه دیگر:«حسب الفرمان چندین هزار عسکر از راه آستارا و گسکر به گیلان آمدند»( همان منبع ص۴۲)«نواب خانی درباره ی بو سعید ترحم لازم دانست از گیلان همراه خود به آستارا برده و…» که در همه این موارد اشاره به ورود و خروج به گیلان معلوم می کند که گیلان به سرحد فومنات محدود بوده است.در جای دیگر ضمن آگاهی از جدا بودن گسکرو آستارا از گیلان بیه پس همچنان آگاه می شویم حکام مرکزی و شمالی تالش با پیوند های خویشی و قومی وحدتشان را تحکیم می کردند و در مواقع لزوم سپاهی واحد تشکیل می دادند.«بعد از چندین روز احضار لشکر نموده به اتفاق پسران_ ایرج خان و قلیچ خان و آقایان و سران سپاه آستارا و لنگرکنان از راه گسکر روانه گیلان شدند و چون به گوراب گسکر رسیدند امیره سیاوش خان حاکم گسکر را که همشیره امیر حمزه خان طالش حاکم آستارا در حباله نکاح او بود همراه برداشته و به اتفاق داخل کسما شدند»(همان ،۱۱۹)
در ص ۱۴۱همین منبع می خوانیم«…فرمان داد که حسین خان شاملو از ولایت بیه پس، روانه مملکت آستارا شده، امیره حمزه خان طالش را با اهل و عیال مرخص سازد..»(همان ،۱۴۱)در این جمله از استفاده واژه مملکت برای آستارا به خوبی مشهود است که غرض از ناحیه تحت پوشش آستارا ناحیه ای بسیار وسیع است.که همان بخشی از ناحیه تالش است که در آن دوره آستارا مرکزیتش را داشته است. صنیع الدوله در منتظم ناصری منتسب بر روضه الصفای ناصری چنین می نویسد: «مقرر شد که ساروخان طالش حاکم آستارا ،گرگین خان حاکم گسکر و قورچیان حدود اردبیل و طوالشیه و طارم و خلخال به دفع آن گروه نادان پردازند اما غریب شاه، گیلان و لاهیجان را ملک موروثی خود شمرد و…»( لنگرودی،۱۳۷۰، ۲۷۶ )
«میرزای عالمیان به نهجی که مرقوم قلم سوانح رقم گردید، مدت دوازده سال به امر وزارت گیلانات و مازندران و گسکر و آستارا و پنج سال به وزارت قزوین قیام نموده…»( فومنی ،۱۳۴۹،۱۸۸ )روایت عبدلفتاح فومنی از حدود گیلانات در این بیان واضح است:« چون مرتضی قلی خان حاکم گسکر از راه عناد و تعصبی که با بهزاد بیگ داشت در آن وقت فرصت یافته واقعه طایفه لئام گیلان و اسلحه دادن بهزاد بیگ ایشان را به عرض شاه عباس رسانیده بود و او فرموده بود اسامی ایشان را با سایر سپاهی گیلانات از تنکابن تا قصبه فومن قلمی نموده و به خدمت ارسال دارند»نکته اینکه شاه عباس این اسامی را برای توبیخ و تنبیه کسانی می خواسته که از گیلانات قصد لشکرکشی و اخذ مالیات از تالش را داشته اند. در دوره حکومت صفویه که تالشان در بنیانگذاری اش نقش برجسته داشتند، سه نسل از حکام تالش به شکل موروثی در تالش حکومت کردند و کماکان از سالیان تا دیناچال قدرتی متمرکز در حکومت تالش داشتند یا در دوره هایی اقتدار خود را در این نواحی تثبیت کردند. سه نسل موروثی عبارتند میرزا محمد خان تالش که پیش از صفویه در آستارا حاکم بود و در به قدرت رسیدن شاه اسماعیل نقش ویژه داشت، پسرش حمزه سلطان تالش و پسرهای حمزه سلطان، بایندرخان تالش و پس از او ساروخان تالش در اواخر صفویه و اوائل افشاریه در یک دوره انتقالی حکومت تالش در دستان افرادی چون حیدر خان تالش و موسی خان تالش دست به دست شد تا اینکه مدتی پس از تاجگذاری نادر در مغانِ تالش خاندان موروثی دیگری در تالش ظهور کرد.
۳-۲-۲-تحولات قدرت و جغرافیای سیاسی تالش در قاجاریه تا تجزیه تالش
۳-۲-۲-۱- حکومت خانات تالش در دوره ی قره خان و میر مصطفی خان
حکومت تالش به خاندان میرعباس بیگ و نوادگانش رسید ، در این زمان در گیلان آقا جمال فرزند آقا کمال فومنی از خاندان تالش اسحاق وند گشت برمسند قدرت بود ، او پس از مرگ نادر در دوران محمدحسن خان قاجار و کریم خان زند با فراز و نشیب هایی قدرت را در گیلان حفظ کرد و پس از او حکومت گیلان به فرزندش هدایت الله خان که آخرین حاکم قدرتمند گیلان بود رسید.درآن سو در تالش شمالی حکومت از میر عباس بیگ به فرزندش قره خان رسید و وی حکومت خانات تالش را طی فرمانی در خانواده خود موروثی اعلام کرد و برای خانات اطراف یک نسخه از آن را ارسال کرد ،از آن پس شاهد کشمکش بین خاندان قره خان و هدایت الله خان هستیم که گاهی حکومت گیلان و حکومت تالش به دست هدایت الله خان می افتد ، گاهی به دست قره خان و و نوادگانش و گاهی مدتی برای تجدید قوا در مصالحه بودند که شرح آن در کتب تاریخی آمده است؛(تاریخ گیلان عبدالفتاح فومنی و تالشان حسین احمدی و…). شهرام امیر انتخابی در جغرافیای تاریخی گیلان به این نکته اشاره می کند که خان های آستارا و لنکران در صدد تشکیل یک واحد سیاسی مستقل و نیرومند بودند و هدفشان نه تنها تسلط بر بخش هایی از گیلان بلکه ائتلاف با خان های دیگر قفقاز و بهره گیری از امپراطوری روسیه برای تشکیل دولتی مستقل بود ودوام و بقا واحد مستقل تالش برخلاف روند یکپارچه سازی تالش با حکومت گیلان زیر سیطره هدایت خان بود(امیر انتخابی، ۱۳۸۷: ۶۷).
حکام تالش در زمان قدرت در صدد گسترش حکومت خود بر تالش جنوبی و ما ورای سپید رود یعنی حدود طبیعی تالش بودند که در محدوده سیاسی حکومت گیلان قرار داشت در دوره میر مصطفی خان نیز این تلاش ادامه یافت سعید کاظم بیگ در تذکره سعیدیه در این باره می نویسد:« آن مرد هوشمند تا در حیات بود عموم سرحدات طالش را در اختیار داشت و در اوقات هرج و مرج ایران با سه هزار مرد دلاور به اقصای گیلان شتافته و دارالمرز رشت را مسخرمی کرد» او و نیاکانش برای تسخیر رشت از امرای تالش گسکر، شفت و فومن یاری می جستند.چنان که قره خان با خوانین گسکر و میر مصطفی خان با خان شفت(علی آقا شفتی) ائتلاف و رشت را تصرف کردند.این موضوع سابقه تاریخی دارد همانطور که دیدیم در دوره صفویه نیز امیر حمزه خان تالش(حاکم آستارا) با امیره سیاوش حاکم گسکر که دامادش بود متحد بودند و با سپاهی واحد وارد گیلان می شدند. در دوره قاجار در متون بسیاری با دو ترکیب حکومت گیلان و حکومت تالش برخورد می کنیم.به طور مثال آقا محمد خان قاجار در نامه ای به برادرش ذکر می کند که اهمیت دو حکومت گیلان و تالش کمتر از اهمیت مازندران نیست (گور، ۱۳۷۶، ۳۵۷) .
حکومت در تالش با فوت قره خان د ر۱۲۰۱ هجری قمری (۱۷۸۶ میلادی )به دست فرزندش میر مصطفی خان می رسد ، دوره میر مصطفی خان مصادف می شود با حذف هدایت خان از صحنه قدرت و کشته شدن او در سال ۱۲۰۱ قمری پس از شکست از سپاه آقا محمد خان قاجار.در این دوره حکومت گیلان به وسیله آقا محمد خان قاجار فتح می شود ولی حکومت تالش با استراتژی میرمصطفی خان به مدتی قریب ۳۰ سال حالت نیمه مستقل و مستقل می یابد. منطقه تالش تا پیش از جنگهای ایران و روسیه، در زمان های قدرت گیری حکومت مرکزی در ایران تحت حاکمیت دولت مرکزی قرار می گرفت و در زمان های ضعف حکومت مرکزی به صورت مستقل اداره می شد تا پیش از دوره ی قاجار خصوصا در دوره ی صفویه حکام تالش سرنوشت خود را در پیوند و مشارکت با حکومت مرکزی ایران می دیدند چنانکه در به قدرت رسیدن شاه اسماعیل صفوی نقش موثری ایفا کردند.اما در دوره ی قاجار تضاد حکام تالش با حکومت مرکزی به طور فزاینده ای افزایش یافت این تضادها از خصومت برادر آقا محمد خان قاجار، مرتضی قلی خان که در اتحاد با میر مصطفی خان سر به شورش نهاد آغاز شد و بعدها در دوره فتحلی شاه با امتناع میر مصطفی خان از فرستادن دختر هفت ساله اش به حرمسرای فتحلی شاه تشدید شد . اخبار نامه نوشته میرزا احمد لنکرانی فرزند میرزا خداوردی منشی و وزیر میرمصطفی خان و میر حسن خان از نزدیک حوادث آن دوره را شرح می دهد او روایت می کند میر مصطفی خان در رد درخواست فتحعلی شاه پیغام فرستاده:«هرچند که نام شما شاه است اما من هم در حقیقت خودم را کمتر از شما نمی دانم»(لنکرانی ،۱۳۸۰، ۶۱)
پس از چند بار لشکر کشی فتحلی شاه و شکست سنگین از نیروهای تالش بخش مرکزی و شمالی منطقه تالش به حالت مستقل درآمد و تنها به صورت اسمی تحت حاکمیت قاجار بود .(لنکرانی،۱۳۸۰، ۳۲)استراتژی عمده میر مصطفی خان اتحاد با روسیه در مقابل حمله شاهان قاجار و بالعکس نزدیک شدن به پادشاهان قاجار در زمانی بود که حکومت خود و استقلال ناحیه تالش را در خطر و سپاه قاجار را قوی می دید. اما محوریت سیاست او استقلال تالش بود چنانچه در یکی از برهه ها که از ناحیه روس ها احساس خطر کرد چنین گفت« اروس چه سگ است او را هم مثل قاجار چون سگ می دوانم»(خداوردی،۱۳۸۰ ،۷۹)
میرزا خدا وردی همچنان می نویسد:
« در آن وقت میر مصطفی خان در ولایت تالش که عبارت از دیناچال الی سالیان بود حاکم بالاستقلال بود و باجی به پادشاه ایران نمی داد سهل بود دو هزار اشرفی هم بر سبیل مستمری بنابر اقرار پادشاه ایران هر سال از رشت به او می دادند»(همان ، ۸۰) در خصوص حدود سیاسی تالش که تحت حاکمیتی مستقل اداره می شد سعید کاظم بیگ در تذکره سعیدیه می نویسد: «بدان که تالش سوای شهر لنکران که قبل سمت نگارش یافت عبارت است از دوانزه(دوازده)ناحیه که در اصطلاح این ایام از آن با لفظ محال آرند: اول محال اسالم دویم کرگانرود،سیم ویلکیج چهارم آستارا پنجم خانبلی ششم چای ایچی لنکران هفتم زوَند هشتم الوف، نهم دشته وند، دهم دریغ، یازدهم اجارود، دوازدهم مغان و این جمله مملکتی وسیع و ارضی عریض است»(احمدی، ۱۱۳،۱۳۹۰)در همین منبع حد شرقی تالش را دریای خزر حد جنوبی را رود دیناچال و متصل به نواحی گسکر و ازغرب به سمت اردبیل رودخانه سیاه رود (قره سو) را سرحد محال ویلکیج تالش با اردبیل می داند. از شمال نیز رودخانه بالهارود رود را که از میان صحرای مغان می گذرد را حدود تالش می داند و در مورد مغان تاکید می کند و می گوید:«از طوامیر اسلاف خوانین متصرفات این سرزمین و تصدیق سفید ریشان سرحد نشینان صدق آیین این چنین به تواتر رسیده است چنانچه احدی از جوار جنب ادعایی بر خلاف این ننموده و نمی تواند نمودن» لازم به تاکید است حدودی که او بیان می کند حدود سیاسی تحت حاکمیت با نام تالش است و این بخشی ازحدود قومی و طبیعی منطقه تالش است و در این زمان تالش جنوبی را در بر نگرفته است.سعید میرکاظم در مورد نحوه اداره حکومت تالش از توزیع قدرت توسط میر مصطفی خان میان اعیان تالش و کدخدایان معتمد و خیر اندیش یاد می کند و همچنین به مجلس شورایی از ریش سپیدان اشاره می کند که تحت نظارت میر مصطفی خان در مواقع لزوم برای حل مسائل تصمیم جمعی می گرفتند.«این مطلب در نزد مستخبرین اخبار ماضیه ثابت است که بعد انقراض دولت نادری مدتی که دور دول سرکشان ایرانی بود آن نقاوه دودمان مصطفوی دست ارادت در عهد خود به کسی و باج طالشی به ذی نفسی نداد و فریدا به امر ایالت این ولایت می پرداخت»پس از مرگ میرمصطفی خان طالش در سال۱۲۳۰ هجری (به نوشته لسان الملک سپهردر ناسح التواریخ) (آقاجانی،۳۷۸ ، ۵۳۷). حکومت به دست پسرش میر حسن خان رسید و او چند سالی با استقلال در سرزمین تالش حکومت کرد و بعد مصرانه در اردوی ایران به جنگ با روس ها پرداخت اما دیر نپایید که طوفان حوادث و جنگهای سهمگین ایران و روسیه علی رغم تمان تلاش هایش شیرازه ی حکومت تالش را گسست.
بنابر آنچه آمد در تالش در دوره ی افشاریه و زندیه و قاجاریه حکومتی موروثی از میرعباس بیگ به جمال الدین میرزا بیگ(قره خان) از قره خان به میر مصطفی خان و از میر مصطفی خان به میرحسن خان رسید که این فرایند بیش از ۷۰ سال طول کشید و عاقبت پس از جنگ های ایران و روس و عقد عهدنامه های گلستان (۱۸۱۳) و ترکمنچای (۱۸۲۸)شیرازه ی حکومت تالش از هم پاشید و تغییرات اساسی در آرایش جغرافیای سیاسی تالش به وجود آمد.قرض از بیان مطالب بالا تثبیت و یا آوری این واقعیت است که تا حدود ۲۰۰ سال قبل هنوز دو حکومت همجوار گیلان و تالش وجود داشت و اصلی ترین ضربه به یکپارچگی سیاسی بخش اعظم تالش در دوره فتحلی شاه قاجار وارد آمد و کانون اصلی قدرت تالش به روسیه تزاری پیوست.
۳-۲-۲-۲-وضعیت تالش در زمان تجزیه وعقد عهدنامه های گلستان و ترکمنچای
پس از میر مصطفی خان ؛ زمان حکومت پسرش میر حسن خان مقارن بود با اوج گیری دست اندازی های روسیه تزاری به خاک ایران و جنگهای فرسایشی ایران و روسیه ، بعد عهد نامه گلستان میر حسن خان در لقب ژنرالی که از سوی امپراطوری تزاری به او داده شده بود حاکم لنکران بود،اما ایلینسکی از سوی امپراطور روسیه برای اداره تالش فرستاده شد، وی عامل دشمنی در خانواده میر حسن خان شد،میرحسن خان تحت نظارت و عملا فاقد قدرت بود به همین سبب در جنگ بعدی ایران و روس که بعد معاهده گلستان بود در ارودگاه ایران قرار گرفت.در این زمان میر حسن خان بالکل تالش را در اردوگاه ایران قرار داد و چندین بار روسها را تا پشت مرزهای سالیان عقب راند.در جبهه های نبرد با قوای روسیه تنها جبهه ای که روسها شکست خوردند و ناچار به عقب نشینی شدند جبهه تالش بود درجبهه های دیگر قوای روسیه پیروز گشت و با تصرف ایروان و نخجوان و تا تبریز پیش رفت.میر حسن خان حتی قوای کمکی برای شاهزاده جهانگیر میرزا وحاکم اردبیل فرستاد اما مصالحه ای که بین دولت ایران و روسیه تزاری شکل گرفت اوج تراژدی دو نیمه شدن تالش را رقم زد. در کتاب زندگی عباسمیرزا نوشته میرزا مسعود انصاری در مورد عهدنامه ترکمنچای آمده :
«… حضرت والا عباسمیرزا آنگاه شرط دوم را که عبارت از تفویض تالش بود شروع کردند، چون بر خاطر خطیر آن حضرت گران بود که یک وجب از ملک ایران به اختیار و جز در جنگ واگذار فرمایند و در مورد تالش چون هنوز در تصرف میرحسنخان بود توقف نموده و مکالمات مفصل فرمودند؛ خلاصه فرمایش اینکه چون باعث خصومت دولتین، اختلال امر سرحد مملکتین بوده تا سرحدی خداداد ما بین دو دولت قبول نباشد،رشته این مصالحه نیز که به دست ما بسته می شود در اندک زمان گسسته خواهدشد و برای اثبات و دوام مصالحه، شایسته آن میدانم که رودخانه ارس تا اتصال آن به رودخانه کُر (کورا ) و پس از آن رود کُر تا التقا به دریای خزر سرحد دو مملکت باشد تا به این واسطه مِن بَعد سالهای دراز غایله وحشت بین این دو دولت پدیدار نگردد، روسیه بعد از اینکه بدون قبول شروط ثلاثه مأذون به مکالمه حرف مصالح باشند، از قبول این تکلیف سرباز زدند »شاهزاده عباس میرزا در پاسخ به فرستاده میر حسن خان به تبریز گفت:«شما دو روز است به تبریز آمده اید اما من از خجالت نمی توانستم این کیفیت را آشکار کنم…لازمه سعی و کوشش را نمودیم در خصوص واگذار نکردن تالش به دولت روسیه ممکن نشد آخر الامر سردار روسیه گفت: بلکه از هفت کرور پول دست بکشم اما از تالش دست نخواهم کشید حال هم به میرحسن خان تکلیف میکنم اگر می تواند با دولت روسیه سازش نماید من هیچوقت از او رنجیده خاطر نمی شوم اگر ما را می خواهید ولایت تالش را تخلیه کرده در وقت آمدن قشون روسیه تالش را به روسیه تحویل بدهد و خودش از سرحد این طرف سکنی نماید.» (لنکرانی ،۱۳۸۰، ۱۱۱).
با این حساب تالش زمانی از ایران منتزع شد که هزاران سرباز تالش در راه حفظ تالش برای ایران در مقابله با روسیه جان داده بودند و از قضا با پیروزی ،نیروهای روسیه را به آنسوی رود کورا رانده بودند .اما حلاوت این پیروزی که در نبردگاه های سهمگین به دست آمده بود بر روی کاغذ عهد نامه ترکمنچای به شکستی تلخ انجامید که برای دو قرن قوم و سرزمین تالش را در دو سوی مرزی تحمیلی دچار جدایی وآسیبهای جبران ناپذیر کرد.
۳-۲-۲-۲-۱- مرزهای ایران و روسیه تزاری بر اساس عهد نامه ترکمنچای۱۸۲۸ (۱۲۰۶ شمسی)
بر اساس این عهد نامه رود ارس به بخش عمده مرز تبدیل شد که سراسر مسافت میان دیم قشلاق در۴۳ درجه شرقی در شرق را در بر میگرفت.خط مرزی دشت مغان را مستقیما از منطقه بالا رود قطع می کند که ۲۱ ورس روسی در زیر محل اتصال رودهای آدینه بازار و سری قمیش است و سپس جریان بالا رود تا منشا آن در قله جگار پیش می رود. از این نقطه، مرز در امتداد آب تفسیم شده از مراتعی که تالش را از ارشق جدا می کند و تا قله های کمرقویی و کالوپوتی بالا می رود تا به سر منشا آب رود آستارا می رسد و با دنبال کردن خط تالوگ در این رودخانه به دهانه آن در دریای خزر می رسد یعنی جایی که دو شهر دو قلوی آستارا ی روسیه و آستارای ایران قرار گرفته اند. مرزهایی که بدین گونه تعیین شده اند بخش بزرگی از دشت حاصلخیز مغان و بندر استراتژیک لنکران را در اختیار روسیه قرار می دهند (مجتهدزاده،۱۳۸۹، ۶۴)
۳-۲-۲-۲-۲-تالش قوم یاغی به مفاد عهدنامه:
میر حسن خان هرگز مفاد عهدنامه ترکمنچای را به رسمیت نشناخت و به جنگهای چریکی علیه قوای روسیه پرداخت و در چند نوبت شکستهای سنگینی به روسها وارد کرد.اما عاقبت پس از چند نوبت دستگیری و فرار با تبانی نیرو های دو طرف دستگیر و در تهران مسموم و کشته شد.نکته قابل تامل اینکه گریبایدف کنسول روسیه در تهران به قتل رسید و یکی از متهمین میرزا کریم خان تالشی بود که دستگیر و اعدام شد که احتمالا بی ارتباط با نارضایتی تالشان از دو شقه شدن سرزمینشان نیست. چنانکه اولین حمله میر حسن خان به قوای روسیه پس از عهدنامه زمانی رخ داده که خبر کشته شدن گیریبایدوف میرسد.دولت تزار می ترسید در صورت فشار بر ایران انقلاب علیه ایران در گیرد و دامنه آن به ماوراء قفقاز کشیده شود.بنابراین نه تنها پوزش ایران از قتل گیریبایدوف را پذیرفت بلکه با تخفیف میزان تاوان به دو ملیون روبل موافقت کرد (گرانتوسکی ،۱۳۵۹، ۳۲۹).
۳-۲-۳-تحولات قدرت و جغرافیای سیاسی تالش شمالی پس از تجزیه تالش
۳-۲-۳-۱- از تجزیه تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷
پس از تجزیه تالش در اثر جنگ های ایران و روسیه و عقد عهدنامه های ترکمنچای و گلستان، جغرافیای سیاسی تالش در دو سوی مرز تغییرات کاملا متفاوتی را پشت سر گذاشته است، این تغییرات را ابتدا در قسمت شمالی و سپس به تغییرات جغرافیای سیاسی و تحولات قدرت در تالش جنوبی خواهیم پرداخت.بعد عهد نامه گلستان میر حسن خان با لقب ژنرالی که از سوی امپراطوری تزاری به او داده شده بود حاکم لنکران بود اما تحت نظارت و عملا فاقد قدرت بود به همین سبب درجنگ بعدی ایران و روس که بعد معاهده گلستان بود در ارودگاه ایران قرار گرفت. میرحسن خان هم قبل و هم بعد ترکمنچای چندین بار به اراضی تحت اداره روسیه یورش برد. خانات تالش پس از مرگ نادر شاه افشار در سال ۱۷۴۷ تشکیل گشت. «خانات تالش دراواسط قرن هیجدهم به وجود آمد(نقشه ۱_۳).این خانات با گیلان ، اردبیل،قره داغ و خانات جواد وسلطانات سالیان هم مرز بود» (امیراحمدیان ،ب ۱۸۶)در بعضی نقشه های کشیده شده توسط آکادمی علوم آذربایجان حدود خانات تالش تا کورا است. نامه هایی در آرشیوهای اسناد در تفلیس موجود است که میر مصطفی خان از ورود ترک های قره باغ به اراضی خانات تالش در مغان و دزدی و چپاولشان در مغان به تزار روسیه شکواییه نوشته است.
نقشه ۳-۲-نقشه خانات تالش ماخذ: سایت تالش پرس
پس از تجزیه تالش در ۱۸۲۸تا ۱۸۴۱ واژه خانات تالش در تقسیم بندی روسیه تزاری استفاده می گشته است در سال ۱۸۴۱ در اسناد از عبارت والی مرکز سرپرستی ولایات مسلمان قفقاز و خانات تالش یاد شده است که در تفلیس بود. و والی و دفتر والی خانات تالش در لنکران بود در مدت کوتاهی بین ۱۸۳۹ تا ۱۸۴۱ در اسناد حکومتی از تالش با نام های خانات تالش، ولایت تالش،قضای تالش و در نهایت قضای لنکران یاد شده است (نقشه ۲_۳ کشیده شده توسط ریس)
نقشه۳-۳- قضای لنکران کشیده شده توسط ریس
ماخذ، نسخه کتاب ریس در کتابخانه سنت پطرزبورگ، ۱۸۵۵
یعنی در یک دوره ی گذار دو ساله دو اتفاق مهم از منظر جغرافیای سیاسی و هویتی برای تالش رخ می دهد. یکی از بین رفتن خانات تالش، دوم از میان رفتن اسم تالش در تقسیمات سیاسی که درتالش شمالی بیش از ۱۵۰ سال طول می کشد که دوباره برای مدت کوتاهی در ۱۹۹۳ در جمهوری تالش مغان دیگربار احیا می شود. البته در این مدت در شکل عمومی ،محلی و طبیعی این واژه استعمال داشته است.در سال ۱۸۴۰ روسیه تزاری سیستم مدیریتی قفقاز را که پیش از این توسط فرماندهان نظامی کنترل می شد و خودسری های این فرماندهان موجب نارضایتی های گسترده بود را تغییر داد و قفقاز را به دو فرمانداری بزرگ یکی به نام گرجستان به مرکزیت تفلیس و دیگری به نام کاسپی به مرکزیت شماخی تقسیم کرد که زیر نظر فرمانداری کل قفقاز بودند این فرمانداری در ۱۸۴۴ تشکیل و در ۱۹۱۷ از میان رفت.اوبلست کاسپی(منطقه کاسپی) از بخش یا قضا (شروان، شکی، قره باغ، باکو،تالش،دربند و قوبا) تشکیل می شد ،مرکز اوبلست کاسپی شماخی بود. در روسی به قضا« اویِزد» گفته و به بخش ها اوچست گفته می شد. در ۱۸۴۶ اوبلست کاسپی جای خود را به ۴ گوبرنیا داد. گوبرنیا ها عبارت بودند از: شماخی، دربند، کوتاییس، وتفلیس.قضای لنکران در گوبرنیای شماخی قرار گرفت. در سال۱۸۵۹ زمین لرزه شدیدی بناهای حکومتی را در شماخی ویران کرد همه ی مراکز به باکو منتقل می گردد و نام گوبرنیا به گوبرنیای باکو تغییر می کند.نقشه ریس که مربوط به ۱۸۵۵ است حدود قضای لنکران را نشان می دهد که تا کمی آنسوتر از کورا است و با توجه به عنوان کتاب دورن سال… کنار عنوان «کرای تالش» که همان ناحیه تالش است داخل پرانتز:« قضای لنکران » را آورده است. مشخص می شود که مرزهای سیاسی ناحیه تالش تا ماورای کورا بوده است.۱۸۶۸ از ترکیب بخش اعظم ۳ قضای لنکران و بخشی از قضاهای شوشی و شماخی قضای جواد را درست می کنند. یعنی قضای لنکران کوچک می شود.قضای لنکران تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و دگرگون شدن همه جانبه روسیه تزاری همچنان باقی بود (ریس ۱۸۵۵، ۱۳۵)
۳-۲-۳-۲-تغییرات جغرافیای سیاسی تالش شمالی بعد از ۱۹۱۷ تا فروپاشی شوروی ۱۹۹۱
بعد انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ امپراطوری تزاری تا مدتی صحنه درگیری انواع ائدئولوژی ها، جنگ داخلی ،وجود نیروهای اشغالگر خارجی و به طور کلی یک دوره گذار بود منطقه تالش نیز در همین کوران حوادث بود.به طوری که در یک دوره کوتاه،استقرار و انحلال حکومت نظامی مغان، استقرار و انحلال حکومت شوروی مغان یا لنکران ، فشار حکومت مساوات ها و برچیده شدن حکومتشان و در نهایت تثبیت حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی را از سر گذراند.بازیگران اصلی تاثیر گذار عبارت بودند از:
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : تحلیل جغرافیای سیاسی شباهتها و تفاوت های قوم تالش در ...