مراد از تحلیل فرایندی و یا رویکرد جامعهشناختی در حدیث موردبحث این است که جدای از اینکه دروغ بستن بر پیامبر به چه معنا و مفهومی است اصولاً این عمل در زمان حیات ایشان از نظر مصادیق افرادی که مرتکب آن میشدند دارای چه دامنه و حوزههایی است، در این بررسی هرچند این موضوع نیز دارای اهمیت است، لیکن بیش از آن انواع دروغپردازان موردبررسی قرار میگیرند. بنابراین در تحلیل فرایند روایت تأکید بر «من» موصوله در روایت است. عبارت «قَدْ کُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِیباً فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَه»[۳۱۹] در سیاق روایت از زبان حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام دلیل مناسبی برای بررسی رویکرد جامعهشناختی نسبت به این مسئله است، بهعلاوه ازآنرو که احادیث موضوعه عموماً مربوط به بعد از پیامبر است، با استناد به «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ إِنَّهُ سَیُکْذَبُ عَلَیَّ کَمَا کُذِبَ عَلَى مَنْ کَانَ قَبْلِی»[۳۲۰] چنانکه تصویری مناسب از دروغپردازان نسبت به پیامبر بر اساس قرآن ارائه گردد به جریان شناسی بعد از حیات ایشان نیز کمک خواهد نمود. زیرا باوجود پیامبر و نزول وحی، رسواییهای پیدرپی مخالفان، راه را برای دروغ بستن بر حضرت سخت نموده بود.
ازآنرو که قرآن از نظرگاه بازتاب تاریخ حیات پیامبر(ص) نابترین تاریخ است، با مراجعه به همان آیاتی که در آن از دروغ بستن بر خدا سخن به میان آمده است این بار از زاویهای دیگر ماهیت دروغ زنندگان بر خداوند و پیامبر (ص) را بهصورت اجمالی موردبررسی قرار میدهیم.
بررسی آیاتی که دروغ بستن بر خدا در آن بهکاررفته است با کمک برخی از تفاسیر نتایج زیر را نشان میدهد.
۲-۴-۲-۲-۲-۱-تحلیل نتایج (دروغزنی نسبت به خداوند)
الف. مشرکان بیشترین سهم از دروغ بستن به خداوند را به خود اختصاص دادهاند؛ بهعلاوه اگر تعداد آیاتی که بیانگر اتهام پیامبر به دروغگویی است را به این تعداد بیفزاییم بیشتر نیز میشود؛ لیکن، آیاتی نیز وجود دارند که بر اساس برخی تفاسیر دلالت میکنند که مشرکان در دروغ بستنهای خویش بسیار متأثر از یهودیان بودهاند[۳۲۱] زیرا یهودیان با علم و بر اساس اطلاعات دروغ میبستند و بر اساس همان دانش مشرکان را نیز تشویق مینمودند.
ب. یهودیان پس از مشرکان بیشترین سهم را در دروغ زدن بر خداوند دارند؛ علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۲۴ سوره مبارکه «آلعمران» افتراء بستن بر خدا با علم و آگاهی به اینکه گفتارشان باطل است را رویه یهود میداند و با ارجاع به آیه ۷۶ سوره مبارکه بقره افتراء بستن از سوی یهود را امری بدیهی از سوی آنها میداند[۳۲۲]
آیه ۴۸ سوره مبارکه نساء نیز بیانگر این است که یهودیان پس از آگاهی و علم به آنچه در تورات آمده است، به قرآن ایمان نیاوردند[۳۲۳] و پس از حصولِ اطمینان در تورات به انکار آن در قرآن پرداختند.[۳۲۴] هرچند از باب عمومیت لفظ شوکانی[۳۲۵] حکم آیه را به مشرکان از اهل کتاب و غیر آن تعمیم داده است اما مفسرانی دیگر از این آیه شرک یهود را در عرف شرع استنباط نمودهاند.[۳۲۶] در آیه ۵۰ از همین سوره نیز خودستایى یهود و اینکه خود را پسر، دوست و ولى خدا مىخوانند افترایى دانسته شده که به خداى تعالى مىبندند.[۳۲۷]
آنچه در مورد یهودیان حائز اهمیت است این است که با توجه به دانش و علم مبتنی بر تورات همانگونه که مشرکان را در دروغ بستن بر خدا و مخالفت با پیامبر(ص) یاری میرساندند به منافقان در مدینه نیز در رویارویی با پیامبر و دروغ بستن بر خداوند و تکذیب آیات او کمک میکردند.[۳۲۸]
ج. منافقان هرچند از جهت کمّی، کمترین سهم از افتراء بستن بر خداوند را دارا هستند؛ لیکن اگر دانش و آگاهی را متغیر معنادار در دروغ بستن بدانیم، تأکید بر نکات زیر اهمیت مخالفت و دروغ بستن آنها را آشکار میسازد.
منافقان از یکسو به جهت حضور در محضر پیامبر و جمع مسلمانان از روی اطلاع و آگاهی بر خداوند دروغ میبستند و از سوی دیگر حضور در مدینه زمینه تعامل بیشتر آنها با یهود و گرفتن اطلاعات را فراهم میآورد، تا بدان جا که به سبب غایت دوستی با یهود بر اساس آیه ۱۴ سوره مبارکه مجادله[۳۲۹] ملحق به یهود هستند.[۳۳۰]
اهمیت گروه منافقان را از زاویه نوع مخالفت آنها نیز میتوان بررسی نمود؛ تا بدان جا که نهتنها بر خدا دروغ میبستند؛ بلکه آیات قرآن را ساختهوپرداخته پیامبر و نظر شخصی ایشان میدانستند، تفسیر آیات ۲۳ و ۲۴ سوره مبارکه شوری[۳۳۱] تصویری گویا از رویکرد منافقان و نیز کلیات راهبرد احتمالی آنها نسبت به حاکمیت جامعه را بعد از پیامبر به تصویر میکشد.
طبری سه تفسیر از مودت «فی القربی» در آیه ارائه میدهد؛ دوست داشتن پیامبر به سبب قرابت، دوست داشتن خویشاوندان پیامبر(ص) ونیز تقرب به خدا با اطاعت و عمل صالح سه معنایی است که طبری نام میبرد؛ طبری برای معنای نخست نزول آیه را در مکه و مخاطب را مشرکان قریش و دایره قرابت را به تمام قریش وسعت میدهد و در تأیید آن ۱۴ روایت بیان میدارد که خلاصه تمام آنها این است که به سبب قرابتی که قریش با پیامبر دارند باید وی را یاری نموده و برعلیه دشمن مدد رسانند و بنا بر معنای دوم مخاطب را اهل مدینه و مراد از قربی اهلبیت پیامبر(ص) هستند، طبری در این زمینه نیز سه روایت بیان میدارد؛ که یکی مربوط به گواهی امام سجاد در شام به دلالت آیه بر اهلبیت است و دیگری بیان روایتی نسبتاً طولانی است که آیه موردنظر را پاسخ انصار در تصمیم بر جمع آوری مال در مقابل امر رسالت است و درنهایت برای معنای سوم که مراد قربی را تقرب به خداوند میداند ۶ روایت بیان نموده و خودش با استناد به دلالت فی بر «سبب» معنای نخست را برمیگزیند. ازاینرو وی حسنه در ادامه روایت را به معنای عمل صالح و خیر معنا نموده و به همان دلیل که خطاب مودت فی القربی را متوجه قریش میداند، «مَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» را نیز حمل بر دروغ بستن قرآن و نبوت از سوی حضرت میداند.[۳۳۲] بنا بر نظر طبری، این دو آیه بیانگر اوضاع مکه و آزار مشرکان از سوی قریش است.
پیرامون تفسیر آیات فوق اقوال مفسران از فریقین خواندنی است و عموماً در سه گروه قابلجمع است.
برخی از مفسران با گزینش نظر طبری و تأکید بر وسعت دایره قربی بر تمام قریش[۳۳۳] و حتی بر تمام عرب[۳۳۴] با تکلف سایر احتمالات را مردود دانستهاند. هرچند برخی دیگر، از میان عرب اهلبیت را در اولویت قرار دادهاند[۳۳۵] اما برخی دیگر دلالت آیه بر توصیه به اهلبیت را منافات با برخی آیات دیگر و حتی بهدوراز شأن نبوت دانستهاند.[۳۳۶] و حسنه را ناظر بر عمل صالح و نسبت افتراء به پیامبر در آیه را از سوی مشرکان دانستهاند. نظر آلوسی تناقض دارد زیرا وی که طرح مودت قربی از سوی پیامبر را مردود میدانست و قربی را تا قریش و حتی عرب توسعه میداد در ادامه آیه «یقترف حسنه» را در شان ابوبکر میداند، شأنیتی که ازنظر وی به سبب مودت با اهلبیت محقق میشود[۳۳۷]
در گروهی دوم از مفسران صاحب شواهد التنزیل مسیر متفاوت از طبری پیموده است؛ وی در نقل روایات (۲۴ روایت) به وسعت طبری عمل نموده است با این تفاوت که اولاً روایاتی را بیان نموده که دلالت بر محبت اهلبیت دارند و ثانیاً برخلاف طبری بیش از دوسوم روایت وی در مورد اهلبیت و نزول آیه در مدینه است.[۳۳۸]
زمخشری نیز نخست از روایات دلالتکننده بر اهلبیت و عترت نام برده[۳۳۹] و سپس دو وجه دیگر را با تأکید کمتر با عنوان احتمالات معنایی دیگر بیان نموده است؛ وی در ادامه آیه نیز «حسنه» را مودت اهلبیت و مودت ابوبکر نسبت به اهلبیت را شأن نزول آیه دانسته است.
فخر رازی تقریرهای مختلف طبری در مورد دلالتهای قربی را بیان میدارد وی هرچند عمومیت آل پیامبر را تا قریش وسعت میدهد اما اهلبیت را دارای اولویت میداند و با اشاره به روایاتی در شأن حضرت فاطمه زهرا و اهلبیت و عترت، روایات در مورد حب آنها را متواتر و غیرقابلانکار میداند و سپس چون دلالت آیه بر اهلبیت انکارناپذیر بوده و روایات فراوانی بر آن دلالت داشتهاند و حال که امکان رد آنها نبوده است میکوشد تا صحابه را نیز در آن داخل سازد: «….إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى فیه منصب عظیم للصحابه لأنه تعالى قال: وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ [الواقعه: ۱۰] فَکُلُّ من أطاع اللّه کان مقرباً عند اللّه تعالى فَدَخلَ تحت قوله إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى و الحاصلُ أنَّ هذه الآیه تَدِلُّ على وجوبِ حبِّ آل رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلّم و حب أصحاب»[۳۴۰] یعنی: «در آیه (الّا المودّه فی القربی) برای صحابه مقام بزرگی وجود دارد، زیرا خداوند فرموده است: (پیشی گیرندگان، پیشی گیرندگان، آنان مقرّب در گاه الهی میباشند) بنابراین هر کس خدا ر اطاعت کند نزد خدا مقرّب و مشمول آیه «الاّ المودّه فی القربی» میشود و در نتیجه، این آیه بر وجوب حُبّ آل رسول الله و حبّ اصحاب او دلالت دارد. وی سپس به جمع بین حب اهلبیت و صحابه اشاره نموده و میگوید: «و سمعتُ بعضَ المذکرین قال إنّهُ صلى اللّه علیه و سلّم قال: «مَثل أهل بیتی کَمثل سفینه نوح من رکب فیها نجا» و قال صلى اللّه علیه و سلّم: «أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» و نحن الآن فی بحر التکلیف و تضربنا أمواج الشبهات و الشهوات و راکب البحر یحتاج إلى أمرین أحدهما: السفینه الخالیه عن العیوب و الثقب و الثانی: الکواکب الظاهره الطالعه النیره، فإذا رکب تلک السفینه و وقع نظره على تلک الکواکب الظاهره کان رجاء السلامه غالباً، فکذلک رکب أصحابنا أهل السنه سفینه حب آل محمد و وضعوا أبصارهم على نجوم الصحابه فرجوا من اللّه تعالى أن یفوزوا بالسلامه و السعاده فی الدنیا و الآخره»[۳۴۱] یعنی: «از یکی از راویان حدیث شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح است هر که سوار آن شد نجات یافت» و نیز فرمود: «اصحاب من مانند ستارگانند که به هر کدام از آنها اقتدا کنید هدایت میشوید» و ما اکنون در دریای تکلیف قرار داریم و امواج شبهات و شهوات بر ما کوبیده میشود و کسی که در دریا گرفتار شده به دو چیز نیازمند است یکی کشتی بدون عیب و نقص و دیگری ستارههای درخشان پس هرگاه سوار کشتی شد و چشمش به ستارگان صحابه بود از خدا امید دارد که با سلامت و سعادت در دنیا و آخرت پیروز شود. و یاران ما یعنی اهل سنّت این چنین بر کشتی حُب آل محمد سوارند و چشمهاشان را به ستارگان صحابه دوختهاند؛ بنابراین از خداوند امید دارند که در دنیا و آخرت به سلامت و سعادت نایل شوند».
تمامی مفسرانی که قربی را بر اهل بیت حمل نمودند نزول آیه را در مدینه و ناظر بر روایتی میدانند که طبری اینگونه نقل می کند: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَتِ الْأَنْصَارُ: فَعَلْنَا وَفَعَلْنَا وَکَأَنَّهُمْ فَخَرُوا، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ، أَوِ الْعَبَّاسُ، شَکَّ عَبْدُ السَّلَامِ: لَنَا الْفَضْلُ عَلَیْکُمْ، فَبَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَتَاهُمْ مَجَالِسَهُمْ، فَقَالَ: “یَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ ، أَلَمْ تَکُونُوا أَذِلَّهً فَأَعَزَّکُمُ اللَّهُ بِی؟ ” ، قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: ” أَلَمْ تَکُونُوا ضُلَّالًا فَهَدَاکُمُ اللَّهُ بِی؟ ” ، قَالُوا : بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ ، قَالَ: ” أَفَلَا تُجِیبُونِی؟ ” ، قَالُوا: مَا نَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: ” أَلَا تَقُولُونَ: أَلَمْ یُخْرِجْکَ قَوْمُکَ فَآوَیْنَاکَ؟ أَوَلَمْ یُکَذِّبُوکَ فَصَدَّقْنَاکَ؟ أَوَلَمْ یَخْذُلُوکَ فَنَصَرْنَاکَ؟ ” . فَمَا زَالَ یَقُولُ حَتَّى جَثَوْا عَلَى الرُّکَبِ، وَقَالُوا : أَمْوَالُنَا وَمَا فِی أَیْدِینَا لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ، قَالَ: فَنَزَلَتْ: قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى»[۳۴۲] یعنی: «انصار گفتند که ما فلان کار و فلان کار را انجام دادیم، گویا افتخار و فخر می نمودند، عباس یا ابن عباس گفت هرآنچه شما فخر کنید باز فضل برای ماست؛ خبر (این فخر فروشی) به پیامبر(ص) رسید. حضرت انصار را جمع کرد و فرمود: آیا شما در ذلت زندگی نمیکردید خدای عالم به برکت من به شما عزت داد گفتند بله یارسول الله حضرت فرمودند آیا شما در گمراهی به سر نمیبردید که خدای عالم به واسطه من شما را هدایت کرد گفتند بله یارسول الله حضرت فرمودند: چرا جواب مرا نمیدهید گفتند چه بگوییم حضرت فرمودند: شما ای انصار این گونه بگویید که ای رسول خدا آیا قومت تو را اخراج نکردند و ما سر پناهت دادیم و آنها تو را تکذیب کردند و ما تصدیقت کردیم و آنها زمینه خواری تو را فراهم کردند و ما یاریت کردیم و حضرت درحال سخن گفتن بود و انصار بر روی زانو نشسته بودند؛ همگی گفتند تمام امول ما و هر آنچه که در دستمان هست همگی برای خدا و رسولش باشد؛ پس آیه نازل شد بگو: «به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره خویشاوندان».
در برخی دیگر از منابع روایت فوق هنوز ادامه مییابد و آیه بعد که ناظر بر افتراء است را در برمیگیرد، به عبارتی مطابق آن روایت افتراء مطرحشده از سوی کفار و مشرکان نیست، بلکه از سوی برخی از حاضران در همان مجلس است که توصیه مودت اهلبیت را ساختهوپرداخته پیامبر میدانستند که به خدا نسبت داده است.[۳۴۳] توجه به این ویژگی افراد که به برخی از کتاب ایمان می آورند و به برخی از آن کفر می ورزند نیز بسیار مهم است.
طبرانی و سیوطی اشارهای به برخی از افراد در روایت نمیکنند اما در ذیل همین آیه سیوطی روایت «من أبغضنا اهل البیت فهو منافق» را میآورد[۳۴۴] و علاوه بر آن در روایاتی نیز به عبارت «.. فوقع فی قلوب المنافقین من أهل المدینه …» بهصراحت اشارهشده که آن گروه منافقان اهل مدینه بودهاند.[۳۴۵]
در سومین گروه تفاسیر شیعی غالباً به ترتیب مودت قربی بر مودت و تبعیت اهلبیت، «اقتراف حسنه» دوستی اهلبیت و افتراء نسبت دادن دروغ به پیامبر از سوی منافقان مبنی بر جانبداری از اهلبیتش است[۳۴۶]
همانگونه که در آن روز برخی از مردم مدینه(منافقان) توصیه پیامبر به دوستی اهلبیت را نظر شخصی پیامبر دانستند، در برخی از تفاسیر نیز روایات دلالتکننده بر نظر پیامبر(ص) به سبب وجود فردی شیعی در سند مورد مناقشه قرار گرفته است.[۳۴۷]
در ماجرای دستور پیامبر مبنی بربستن تمامی درها بهجز درب خانه حضرت علی(ع) نیز برخی از اصحاب در مورد پیامبر(ص) سخنانی گفتند؛ تا اینکه حضرت برخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود من دستور دادم که همه دربها جز در خانه علی بسته شود ولی برخی از شما دراینباره سخنانی گفتهاید، به خدا سوگند [به اختیار خود] دری را باز یا بسته نکردهام بلکه فرمانی به من داده شده است و از آن پیروی کردهام.[۳۴۸]
ابن جوزی به نقل از عبدالرحمان بن رافع و او به نقل از پدرش چنین میگوید: «کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: إِنَّ النَّاسَ یَتَحَدَّثُونَ عَنْکَ بِکَذَا، قَالَ: مَا أَقُولُ إِلا مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ، وَیْحَکُمُ. لَا تَکْذِبُوا عَلَیَّ فَإِنَّهُ لَیْسَ کَذِبٌ عَلَیَّ کَکَذِبٍ عَلَى أَحَدٍ».[۳۴۹]
مضمون این روایت بیانگر این است سخنانی که در مورد حضرت گفتهشده است دروغ بستن برایشان بوده است. کسانی که در ماجرای بستن دربها بهجز درب خانه علی (ع) اعتراض داشتند و چهبسا به پندارشان کار حضرت را نوعی تبعیض میدانستند، بیشک هدفی جز حسادت و رقابت نداشتند و برای این هدف راضی شدند به پیامبر دروغ ببندند، این سخنان آنها چنان بر پیامبر گران میآمد که آرزوی مینمود بمیرد و از آنان راحت شود؛ از ابن عباس نقلشده است که به پیامبر گفته شد که خوب است برای شما جایگاهی درست کنیم تا از بالای آن برای مردم سخن بگویید و آنان بشنوند پیامبر(ص) فرمود همواره چنین خواهد بود غبار آنها بر من مینشیند و خاندان مرا آزار میدهند تا اینکه خداوند مرا از شر آنان آسوده میگرداند. آنگاه حضرت در ادامه این سخن فرمود: «فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ فَمَوْعِدُهُ النَّارَ».[۳۵۰]
اینهمه یادآوری حرمت دروغ بستن در موضوع مرتبط با خاندان ایشان شرایط فوقالعادهای را که پیامبر(ص) با آن روبرو بوده است به تصویر میکشد و اندوه عظیم ایشان را ملموس میسازد. کسانی که در حیات پیامبر(ص) توصیههای وحیانی در مورد اهلبیت ایشان را برنمیتاباند و حمل بر جانبداری نموده و سخنان حضرت را نظرات شخصی و احساس عاطفی میدانستند، پیداست پس از رحلت ایشان جایگاهی برای سخنان حضرت قائل نخواهند بود.
منافقانی که در مدینه به شکلهای مختلف با پیامبر مخالفت میورزیدند، در موضوع مودت اهلبیت که طبق روایت کافی پس از جریان غدیر خم رویداده است[۳۵۱]، وحی الهی را سخنان ساختگی پیامبر میدانستند. برای افرادی که وحی را افتراء میدانند، برساختن مطالبی نسبت به پیامبر (ص) کاری بس سادهتر است به خصوص بعد از رحلت پیامبر(ص) که دیگر قرآن آنها را رسوا نمیسازد.[۳۵۲] چنین افرادی با رحلت پیامبر(ص) و پایان یافتن نزول قرآن میتوانستند راهبردهای عملی خود نسبت به ادامه راه اسلام را رقم زنند.
تحلیل فرایندی روایت «من کذب»، راهبرد منافقان را در موضوع جایگاه اهلبیت پس از پیامبر (ص) قابل پیشبینی میسازد و بیشک اصلیترین فعالیت منافقان پس از رحلت پیامبر (ص) توسعه دایره قربی به مجموعه قریش برای دورنگه داشتن آنها از عرصه سیاست خواهد بود؛ و وجود نص مبنی بر دخالت اهلبیت در سیاست بهدوراز شأن نبوت نامیده خواهد شد. چنانکه آلوسی حمل قربی بر اهلبیت و توصیه پیامبر نسبت به آنها را مناسب شأن نبوت نمیداند.[۳۵۳]
بیشک حضور منافقان در مدینه و فعالیت علیه پیامبر(ص) روحیه و توان یهود را که از مساعدت با مشرکان ناکام گشته بودند، احیاء و بازیابی نموده و این بار یهود نیز در لباس نفاق بیش از گذشته موفق خواهد شد. نقش یهود در مخالفت با اسلام بر هیچکسی پوشیده نیست، لیکن در معادله جدید قدرت اسلام در مدینه، تنها منافقان هستند که جان تازهای در کالبد یهود دمیدند و به مخالفت آنها حیات جاویدان دادند.
نتیجه گیری
رویارویی علمی با حدیث موضوع و توافق بر سر چارچوب متقن سبب میشود از ورود داوریهای سطحی و احساسی جلوگیری شود. بررسی و تحلیل مفهومی و مبتنی بر رویکرد جامعهشناختی قرآنی روایات «من کذب» تصویری روشن از ماهیت حدیث موضوع ارائه میدهد و حتی عملکرد دروغپردازان بعد از پیامبر را قابل پیشبینی میسازد و نشان میدهد که مهمترین موضوع مورد مناقشه پس از پیامبر(ص) موضوع سیاست خواهد بود. اهمیت این موضوع تا بدانجاست که حتی توصیههای پیامبر(ص) که مبتنی بر ارتباط وحیانی است، سفارشاتی شخصی و احساسی به حساب خواهد آمد و با اتمام وحی و رهایی منافقان از رسواییهای پیاپی در قرآن، در جنگ با دین بهوسیله دین، گروههای مختلف در لباس نفاق فعالیت خواهند نمود و هر جا که لازم آید برای اهداف سیاسی قرآن تأویل و تحریف معنوی خواهد شد و همین رفتار با حدیث نبوی بهگونهای فراگیرتر خواهد بود، از یکسو احادیث پیامبر حتیالمقدور تحریف خواهد شد و از سوی دیگر به سبب ماهیت احادیث که دارای چارچوبی متفق نیست، با انگیزههای مختلف که مهمترین آنها دور کردن اهلبیت از دخالت در سیاست است، سخنانی به پیامبر نسبت داده خواهد شد.
: رفتارها و راهبردهای حاکمیت در جعل حدیث
مقدمه:
برای دستیابی به تحلیل درست از وقایع تنها شواهد مقارن با زمان وقوع و یا نتایجی که پسازآن روی میدهد کافی نیست؛ بلکه توجه به شواهد پیشینی به خصوص در رابطه با عوامل سیاسی که نیازمند تأمل بیشتری هستند، ضروری است. سیاست منع تدوین حدیث پس از پیامبر(ص) دارای شواهد فراوانی است، لیکن پرداختن به شواهد پیشینی به درک درست سیاست منع تدوین حدیث و دلیل اصلی اعمال چنین سیاستی کمک میرساند.
سیاست منع نقل، کتابت و تدوین حدیث
منع تدوین حدیث از سوی خلفا بعد از پیامبر(ص) مطرح گردید و در ادامهی این فصل شواهد مختلف آن ارائه خواهد شد؛ توجه به قراین و شواهدی که انگیزههای این سیاست را روشن میسازد و عموماً قابلیت کشف آن از تحلیل دقیق رفتارهای مشابه طراحان و مجریان این سیاست میسر میگردد، تحلیل واقعبینانهای از عوامل، حوزهها و پیامدهای جعل حدیث فراهم میسازد.
بر اساس تحلیلهای قرآن که واقعنمایی تاریخی از گروههای سیاسی آخرین سالهای حیات پیامبر(ص) و آخرین سورههای نازلشده بود، روشن شد که اردوگاه منافقان بیشترین سهم از تحرکات را به خود اختصاص داده است، گونه شناسی نفاق نشان داد که نفاق جریان پیچیده و خطرناک در جامعه اسلامی بوده است، بیماری فراگیری که جامعه اسلامی را از درون تخریب میسازد. جریانی که با آیات الهی سر جنگ داشت بیشک جایگاهی برای پیامبر در جامعه اسلامی قائل نبود. گروه «الذین فی قلوبهم مرض» که در آخرین سالهای حیات پیامبر چونان منافقان ماهیت «کفر» به خود گرفته بود از دو راه برای آسیب زدن به اسلام در تلاش بود:
نخست باروحیه شکاک خود از طریق معارضه زبانی، آیات قرآن و وعدههای الهی را دروغ و فریبهای مذهبی نامیدند. و همچنین در دروغ بستن بر پیامبر به گواهی حضرت امیرمومنان(ع) در تقسیمبندی انواع حدیثهای موجود در دست مردم، سهم دروغ بستن عامدانه در کسوت صحابی منافق را به خود اختصاص دادند.
دوم اینکه با برخی از اقدامات منافقان مانند از میان برداشتن پیامبر(ص) در جریان جنگ تبوک و برنامه اعمال فشار اقتصادی[۳۵۴] موافقت داشتند.
در کنار این جریان پیامبر(ص) از یکسو با کمک قرآن در موارد مختلف منافقان و بیماردلان جامعه را رسوا مینمود و از سوی دیگر در کنار آیه تطهیر میکوشید با ماجرای کساء، مباهله، غدیر خم، طرح ثقلین راه روشن جامعه اسلامی را ترسیم نماید.
مبارزه با نفاق و اهل رجس و مطرح نمودن اهلبیت(ع) که منزه از رجس هستند درواقع دوروی یک سکهاند. تقابل این دو اردوگاه قبل از رحلت پیامبر(ص) در آیات قرآن و توجه ویژه حضرت به این دو جریان نشان میدهد که سرنوشت جامعه اسلامی و قرآن با این دو گروه گرهخورده است. پیشبینی پیامبر(ص) از حزب منافق بهعنوان نقطهضعف جامعه اسلامی و عامل مهم تهدید در آینده جامعه اسلامی و نیز حزب اهلبیت بهعنوان نقطه قوت اسلام در زمان حیات ایشان و فرصت مهم برای جامعهی پس از ایشان برای دستیابی به سعادت، که تماماً برگرفته از وحی الهی بود، نشان میدهد که پیامبر بهعنوان رهبر جامعه اسلامی از هیچ کوششی برای سعادت آینده جامعه اسلامی دریغ ننموده است.
تحلیل جریانهای سیاسی آخرین سالهای حیات پیامبر بر اساس قرآن که برافزایش تحرکات منافقان و «الذین فی قلوبهم مرض» دلالت دارد، پیشبینی حزب سیاسی پیروز بعد از پیامبر را آسان می کند. بیشک این حزب چنانچه مطابق سفارشات پیامبر و مبتنی بر قرآن استقرار یابد، باید حزب اهلبیت باشد که با تأکید بر ماجراهای مختلف و به خصوص غدیر خم، بیشک به رهبری «علی بن ابیطالب» خواهد بود و در غیر این صورت، حزب پیروز برخاسته از جریان منافقان و فعالیتهای چشمگیر آنها قبل از رحلت پیامبر خواهد بود و مقابله با حزب مخالف یعنی اهلبیت را یکی از مهمترین راهبردهای خود برای تثبیت و دوام موجودیت خود قرار خواهد داد. تعامل آنها با اهلبیت(ع) بهعنوان نص پیامبر(ص) که خطر جدی برای موقعیت آنهاست، درواقع نمایانگر نوع تعامل با احادیث پیامبر(ص) است؛ ناگفته پیداست میزان مخالفت با حدیث نبوی متأثر از میزان تهدید موقعیت آنها در جامعه اسلامی خواهد بود. بهعبارتدیگر کنار نهادن اهلبیت(ع) بهعنوان یکی از مهمترین سفارشات مورد تأکید پیامبر(ص) نوع تعامل با احادیث پیامبر(ص) را قابل پیشبینی میسازد. همانطور که پیوند وثیق منافقان با حدیث «من کذب» که خاستگاه اصطلاح حدیث موضوع است نیز این را محتمل میسازد که چنانچه کنار زدن حدیث نبوی برای دوام و بقای حاکمیت سیاسی و تحقق قدرت، موفق نباشد، جعل حدیث راهبرد تکمیلی خواهد بود. لیکن در آستانه رحلت پیامبر(ص) در نگاه نخست احساس میشود که نفاق ازمیانرفته است؛[۳۵۵] اما تأمل در برخی ماجراهای آخرین لحظات حیات پیامبر نشان میدهد که منافقان[۳۵۶] فعالیتهایی انجام میدادند که مشابهِ برخورد آنها با حدیث نبوی پس از رحلت پیامبر(ص) حضرت بوده است.
شواهد پیشینی
بررسی و تحلیل این شواهد تاریخی که اجمالاً به مخالفت با سخنان پیامبر(ص) اشاره دارد، از یکسو مدلی قابلتعمیم به مخالفت با نصوص حضرت پس از رحلت ایشان است و از سوی دیگر به تبیین عوامل سیاسی جعل حدیث پس از رحلت پیامبر(ص) کمک فراوانی میکند.
تخلف از جیش اسامه
پیامبر در آخرین لحظات عمر خویش سپاهی به فرماندهی أُسامه که جوانی کم سن و سال بود به سمت شام و جنگ با رومیان گسیل داشت، حضرت خود پرچم را به دست اسامه داد و لشکر حرکت نمود و در منطقه «جُرف» اردو زد. در این جنگ بزرگان مهاجران(عمر، ابوبکر، سعد بن ابی وقاص، ابو عبیده، قتاده بن نعمان) و انصار به دستور پیامبر شرکت داشتند.[۳۵۷] تا این قسمت ماجرا در بیشتر نقلها تقریباً یکسان است جز اینکه در کتب حدیثی عموماً تنها از ابوبکر و عمر بهعنوان «مهاجرون الاولون» نامبرده میشود که در سپاه شرکت داشتند.[۳۵۸]
پسازاین قسمت ماجرا اعتراض گروهی به پیامبر مبنی بر گماردن فردی کم سن و سال بر «مهاجرون الاولون» مطرح میشود که پیامبر(ص) از این موضِع بهشدت عصبانی میشوند و باوجود سردرد شدید، قطیفه به سربسته بر منبر میروند و با تکیه بر شایستگی اسامه بر لزوم همراهی با وی تأکید مینمایند.