۲-۲-۳- وجه تسمیه میناب
میناب در آغاز هرمز کهنه یا هرمز بری نامیده می شده که نام استان هرمزگان نیز از آن گرفته شده است، نام های دیگری به این شهر کهن و با فرهنگ نسبت داده شده مثلا یونانیان میناب را آنامیس یا آرامیس می نامیدند و در سفرها و کتب تاریخی از این شهر با نماهای آموز، آرموص، آرگانا، آرموزیان، خور موزیان،منا و…یاد شده است و همچنین مغستان که مرکز هرمز کهنه بوده است و میان آن به دلیل فراوان بودن آب در اطراف آن، مینا به معنی جا و مکان به دلیل این که لنگرگاه و بارانداز کشتی ها بوده است. و مینو هم به معنی روحانی به علت مذهبی بودن شهر میناب و هم به معنی بهشت شهرهای جنوبی است(سعیدی،۱۳۸۶،۳۶).
۲-۲-۴- وجه تسمیه سندرک
سندرک در اصطلاح محلی زمینی را گویند که در میان کوه ها واقع شده و زمین آن ناهموار و سنگلاخی باشد(فرهنگ جغرافیایی آبادی های استان هرمزگان ، شهرستان میناب ،۱۳۸۳،۱۱۹). بسیاری از مردم منطقه کلمه سندرک را مرکب از سنگ و دره میدانند و معتقداند که به دلیل وجود سنگ های گوناگون و دره های ناو گونه بسیار در اطراف منطقه این نام را بر آنها نهاده اند.اما عده ای از مردم منطقه به نقل از پیشینیان خویش تحلیل دیگری نسبت به نام منطقه با مضمون زیر دارند در سال های بسیار دور در این منطقه مردمی زندگی می کرده اند که به آنها«سندی» میگفته اند و همانطور که از این نام این مردم مشخص است آنها از سرزمین های شرقی پاکستان و هندئستان به این منطقه کوچ نمودند که در زبان محلی به آنها «گورن» میگفته اند. این مردم اجساد خود را دفن نمی کرده اند بلکه جسدها را می سوزاندند و خاکستر شان را در کوزهایی نگهداری می کردند که سابقا در بسیاری از حفاری ها این کوزه ها را در دل خاک پیدا نموده اند. و از اینجاست که این منطقه را با این نام، نامگذاری کرده اندو بر این باورند که کلمه«سندرک» و «رک» است جزء دوم کلمه را به عنوان یک پسوند در گویش محلی میدانند و بعد از قوم مشروح مردمان دیگری وارد منطقه شده اندکه از نواحی بشاگرد بوده اند و آثاری از قبرستانهای آنها در قسمت درمانگاه مرکزی بخش، مسجد جامع، اداره آموزش و پرورش، دبستان کمیل آرنگو بالا و زیر گردنه روستای کشهران هم اکنون هم علی رغم تغییرات جوی، اقلیمی و فرسایش خاک قابل مشاهده است کا اصطلاحا به این مناطق«گور اسب» میگفته اند. و آثار قبرستان های مذکور معلوم میگردد که این قوم مهاجر مسلمان بوده اند. افزودنی است در سال های اخیر هنگام گود برداری و ساخت و سازمان های گوناگون استخوان ها و آثاری از قبور آنها مشاهده گردیده است کا میتواند موید این موضوع باشد.
۲-۲-۵- موقعیت جغرافیایی منطقه سندرک
بخش سندرک در استان هرمزگان و یکی از بخش های شهرستانم میناب است. که حدود ۶۰ کیلومتر از آن فاصله دارد. و دارای ۳ دهستان (سندرک مرکزی، بن در و در پهن) است.در مختصات طول جغرافیایی ۵۷ درجه از ۱۵ دقیقه تا۵۷ درجه و ۵۲ دقیقه و عرض جغرافیایی ۲۶ درجه و ۲۹ دقیقه تا ۲۷ درجه و ۴۰ دقیقه و با ارتفاع متوسط ۷۰۰ متری ازسطح دریاکه مرتفع ترین روستای آن کلایون با ارتفاع ۱۳۵۰ متر پائین ترین روستای آن مازاوی با ارتفاع ۶۰ متر می باشد.منطقه سندرک در جنوب شرقی شهرستان میناب و در مسیر جاده آسفالته میناب به شهرستان بشاگرد قرار دارد. و در موقعیت دشتی میانکوهی قرار گرفته است. و از لحاظ استحفاظی از شمال منتهی به بخش توکهور و از جنوب و شرق به شهرستان بشاگرد و از غرب منتهی به بخش بیان و شهرستان سیریک می باشد(شهمرادی ، ۱۳۹۰،۹).
۲-۲-۶- اقوام مختلف در سرزمین هرموز
اقوام مهمی که در سرنوشت سیاسی، نظامی، اجتماعی، اقتصادی سرزمین هرموز یعنی در حوزه استحفاظی و سیطره بندر هرموز و جزیره هرموز تداخل داشته اند و جمعیت، و قدرت قابل توجهی نسبت به اقوام کوچکتر داشته اند، به شرح ذیل می باشد:
۱ـ اقوام حبشیان آسیایی(تیره پوستان)
۲ـ قوم عرب بنی احمدی (احمد بن مروان اموی)
۳ـ قوم کوچ (شامل بشاگرد-سندرک جزئی از بشاگرد بوده است-رودباری، جیرفتی)
۴ـ قوم بلوچ (فراغ دل،۱۳۸۸، ۱۱۵).
۲-۲-۷- قوم کوچ وبلوچ
وقتی صحبت از سرزمین بشاگرد، تحت عنوان کوهستان بشاگرد می شود، به مناطقی اتلاق میگردد که بخشهای وسیعی از شهرستان میناب، کهنوج، جاسک، را در بر می گیرد کوهستان بشاگرد، و سر زمین های بزرگ کهنوج، رودبار، جیرفت، جالبارز، دلفارد، اسفندقه، منوجان، رودخانه، رودخانه دزدی، کوه شاه، کوهستان (قهستان) رودان شامل کندر، نودژ، دهکهان و … مردمانی با نژاد کرد زندگی می کردند معمولا از نظر زبانشناسان بومی، به دو زبان مارزی گال (قال) و ملکی گال تقسیم شده است کسانی که با زبان مارزی یا زبان مارزی صحبت می کنند همان مردمانی هستند که نژاد کرد را دارند و از اواخر صفویه و ما قبل آن و در زمان سلاطین گذشته، به این مردمان کرد، قوم کوچ اتلاق می شد. فعلا بعضی از آنها در هم استحاله شده و زبانی غیر از مارزی گال یا من تشکیل داده اند، مانند مردمان رودان، نودژ، رودخانه دژ که از این افراد استحاله شده می باشد. در مورد قوم کوچ سابق و یا بشاگردی و جیرفتی، رودباری و … در این مقاله مورد بررسی من جمله، نژاد، زبان، مذهب و جایگاه آنان و نظریات محققین ایرانی و خارجی را مورد ارز یابی قرار می گیرد.
نام این مردمان، به اشکال مختلف به میان آمده، نام اصلی این مردمان، کوفیج، کوچ، کفخ، کوچمی، کفچ، قفص، جمع آن کوچان، کوفجان، و صورت رایج آن در فارسی کوچ و در عربی قفص است. معمولا وقتی صحبت از کوچ می شود با لفظ کلمه بلوچ همراه است یعنی کوچ و بلوچ، در نخستین سده های اسلامی، در منابع تاریخ و جغرافیای فارسی و عربی در کنار بلوچان، از قوم کوچ یاد شده است. در این یادآوری، این قوم به مانند دزدان قهار و غارتگران و بی رحم ترین قوم معرفی می شوند. که هیچ گاه غیر از دزدی و چپاول و غارت نداشتند همواره در حال جنگ و گریز با همسایگان خود بوده اند، برای حکام و فرمانروایان و امیران منطقه مشکل ایجاد می کرده اند، روند معرفی این مردمان غارتگر و جنگجو، در منابع تاریخی و جغرافیایی سده پیشین نیز، به همین گونه بوده است.
پژوهشگران و محققانی در بین اروپائیان، و ایرانیان، در مورد قوم کوچ پژوهشهائی انجام داده اند و این پژوهش و نتایج آن را به چاپ رسانیده اند. در میان این پژوهشگران، دو نفر از اروپا، و چندین نفر از ایران، و چند نفر از اعراب، پیرامون کوچیان مطلب مستقلی پرداخته اند لازم به ذکر است که در مورد سلسله کوچ، صحبت از بدو سده های اسلامی به میان آمده است این قوم نه از نخستین سده های اسلامی در سرزمینی که ما نشانه ی آن راخواهیم گفت زندگی می کرده اند. بلکه از دوران ساسانیان و شاید در دوره اشکانیان و ما قبل آن، در این سرزمین می زیسته اند. مسئله وجود بلوچان و کوچان حیاطی قدیمی است چرا که نئارک خوس سردار دریائی اسکندر، در سال ۳۲۶ قبل از میلاد، طی یک سفر دریائی که حقیر در ابتدای این کتاب به عرض و نظر رسانده ام، از دهانه رود سند شروع، و با مشقات و تحمل مرارتهای زیاد به بندر هرموز می رسد و پس از کشیدن حصاری دور کشتیهای خود برای ملاقات با اسکندر، که در منطقه جردوس یا گدروزیا، جیرفت امروزی عازم آن دیار می شود و پس از ملاقات با اسکندر، در حین مراجعت، در میان راه، با دزدان و غارتگران بلوچ مواجه می شود. همه می دانید که در میان منطقه جیرفت و بندر هرموز قومی بنام بلوچ اصلا وجود نداشته، فقط و فقط قوم کوچ در بین این دو منطقه پراکنده و بلوچان کمی دورتر از این سرزمین استقرار داشته بودند. شاید در دوران اسکندر اصلا قوم کوچی وجود نداشته چرا که در سفرنامه نئارخوس اسمی از آنها به میان نیاورده و یا اینکه کلمه کوچ همان بلوچ به اشتباه قلمداد کرده اند. وقتی که نئارک خوس با زحمات فراوان خود را به اردوی اسکندر، بنابه نوشته ژنرال سرپرسی اردوگاه اسکندر در وادی هلیل رود و در محل گولاشگرد فعلی بوده رسانید اسکندر بسیار خوشحال شد و دستور داد نئارک از دریانوردی خودداری کند و بجای او شخص دیگری ارسال دارد نئارک قبول نمی کند.
می بینیم اسکندر رو به نئارک کرده گفت بعد از این وجود تو در نزد خود من لازم تر است. از اینکه به بندر هرموز مراجعت نمائی و کشتیها را به دهانه شط العرب برسانی، نئارخوس در جواب گفت اگر می خواهی اجر زحمات مرا بدهی باید مرا مرخص کنی که خدمت خود را به انجام رسانم، و چنانکه ابتدا تعهد کردم که از دهنه سند حرکت کرده، خود را به خوزستان رسانم، باید از عهد تعهد خود بیرون آیم. ولی آرام نخواهم گرفت، و راضی مشو که خدمت به این سختی را که من بعهده گرفته ام و نزدیک است به انتهای رسد کس دیگر در آن با من شرکت بهم رساند نئارک خوس این بگفت و از اردوی اسکندر مرخص شده، با جمعیت قلیلی بطرف هرموزب راند وقتی از اردوی اسکندر دور شده، در بین راه طوایف بلوچ به او حمله نمودند. نزدیک بود او را هلاک کنند.
خوانندگان گرامی در این منطقه که در سفرنامه نئارک مسطور است نامی از طایفه کوچ به میان نیامده و لفظ کلمه بلوچ مشاهده می شود. می دانید که کوچ و بلوچ با هم همراه است کوچان در کوهستان و بلوچان در دامنه ها ساکن هستند ولی منظور از جغرافی دانان و تاریخ نویسان، این دامنه که مسیر عبور سردارالبحر اسکندر بوده نیست، این مسیر جایگاه کوچ و کوچان است، آن دامنه هائی که جغرافی دانان نمایش داده اند جائی دیگر است که در جای خودش بحث می شود. همانطور که اشاره شد این طایفه به اشکال رایج و ثبت شده، نام این قوم کوچ، کوفچ، کفج، قبج، قفس و قفص می باشد جمع آن کوفجان و کوفچان و در عربی قفص است. از سوئی ما بیش از یک کتاب این نامها را به صورت قفص ثبت کرده و حتی یاقوت آن را واژه ای غیر عربی می داند و یاقوت هم قفس، و هم قفص نوشته است همانطور که کلمه بلوچ هم، بلوص و هم بلوش نوشته شده است. این کلمه یک کلمه عربی است(فراغ دل ،۱۳۸۸،۱۲۸-۱۲۰).
چون در عربی حرف چ وجود ندارد و بلوچ را بلوص و یا بلوش، و کلمه کوچ هم قفص و یا کوفج می نمایند در هر حال چنانچه اشاره شد صورت معروف و شناخته شده آن در منابع تاریخی کوچ، قفص است. همانطور که تکرار و بمراتب، ذکر معنای کوچ اشاره نموده نام کوچ همواره، همراه نام قوم بلوچ آمده است.
سراسر بــه شمشیــر بگـــذاشتند ستــم کــردن کــوچ بـــــرداشتند
بشــد ایمــن از رنج ایشـان جهان بلـوچـــی نمانــد آشکـــار و نهان
سپاهی زگــردان کــوچ و بلــوچ سگالیــــده جنـــگ ماننـــد قـوچ
که کس در جهان پشت ایشان ندید بــرهنه یـــک انگشت ایشان نـدید
درفشی بــرآورد پیکــر پلنـــگ همـــی از درفش بباریـــد جنـــگ
گـــزین کــرد از او نامداران سوار دلیـــران جنـــگی ده و دو هـــزار
هم از پهلـو و پارس، کوچ و بلوچ زگیـــلان جنـــگی و دشت سروچ
سپـــرور پیــاده و ده و دو هـزار گــزین کـــرد شــــاه از در کارزار
منــا دیگـــری گرد لشکر بگشت خــروشی بـــرآمـد ز کـوه و دشت
کــه از کــوچیان هر که یابید خرد وگـــر تیغـــداران و مــردان مــرد
سپاهــی بیــامد زهــر کشــوری زگیـــلان و از دیلمــان لشکــری
ز کــوه بلــوچ و دشت ســروچ گــرزان بــرفتند کـــردان کـــوچ
و این نام اخیر اولین بار، حدود سده چهارم هجری در تاریخ دیده شده که مردمی با این نام و نشان، در دشتهای جنوبی کرمان، که قوم کوچ در کوهستان، و قوم بلوچ در دشتها، مستقر می شوند.آنان تا سده های متمادی هماوردان یکدیگر به شمار می آیند و نام ایشان نیز مترادف یکدیگر یاد می شود.
به همین دلیل مترادف نامها و دلایل تاریخی دیگری درست خواهد بود به این دلیل برخی از جغرافی دانان، کوچان را به صورت کوهیان و کوه نشینان، و بلوچان یا دشتیها و بیابانها در مقابل همدیگر معرفی می کنند. به این ترتیب، کوچ و کوچی به معنای کوه و کوه نشین در می آید. در ابتدای بحث پیرامون طایفه کوچ، از سنگدلی و غارتگری وبی رحمی آنان به میان آمده. حقیقتا هم همین است. چرا که در منابع و مآخذ گوناگون از سنگدلی و بی رحمی و دزدی کوچان صحبت می کنند و از بلوچان به خوبی یاد می کنند. حتی سنگدلی و بی رحمی طایفه کوچان باعث ایجاد تضادهایی بین این دو قوم بوده است و بلوچان بر خلاف کوچان نه تنها به دزدی و چپاول شهرت نداشته، بلکه برعکس، همیشه نام آنان به نیکی یاد شده است. «بلوچ طایفه ای است در دامنه کوه قفص (کوه بلوچ) و مردم قفس جز از ایشان (بلوچ) از کسی نمی ترسند. اینان اغنام و احشام دارند و چون چادرنشینان، ضجه هایی از مو ترتیب دهند و مردمی تندرست و بی آزارند و به ابناء سبیل نیکی می کنند. و پادشاه از ایشان خرسند است».
جغرافی دانانی از قبیل ابن بکران، استخری، مقدسی این شهرت به نیک نفسی و درستکاری از بلوچها یاد کرده اند. یا در دوران قاجار هم از بلوچها یاد شده است ملاحظه بفرمائید.«بلوص منتشان بیشتر از مردمان کوه قفص است و آدابشان نیز بهتر می باشد و در زیر چادر می نشیند و چادرهایشان را از پشم بز است. مثل همسایگان خود عادت ندارد و هرگز با همسایگان خود در عالم جنگ و کارزار نیستند» کوچیان بسیار سنگدل و بی رحم بوده اند مقدسی در این مورد می نویسد «و نزدیکترین آنها (راها) را راه کرمان و دورترین آنها را راه اصفهان یافتیم. همه ایشان از قومی که قفس (کوچ) خوانده می شوند در بیم هستند.
قفس (کوچ) را پیشتر نیز یاد کردم، ایشان در کوههای کرمان در مرز جیرفت می زیند و از آنجا چون ملخ به کویر می ریزند. مردمی بسیار زشت رو، سنگدل، چابک و چالاک، به هیچ کس رحم نکند. به گرفتن دارایی (مال غارت شده) بسنده نکرده، گرفتار خود را نه با سلاح بلکه با سنگ می کشند. ایشان، سر اسیر را بر زمین نهاده، همانند مار با سنگ کوبند تا خرد شود و بترکد. ایشان هر کس که بگیرند می کشند، کسی جز استثنائی از چنگ ایشان رها نمی شود من پرسیدم چرا چنین کنند گفتند تا شمشیرهایمان فرسوده نشود» دکتر منصور سید سجادی می نویسد نام آوری کوچان به دزدی و سنگدلی به مناطق دوردستی همچون تبریز نیز کشیده شده است چنانکه قطران تبریزی (شاعر آن خطه) می گوید:
هستند اهل فارس ز کار من آن سان کــه اهــل کــرمان ترسان ز دزد کوچ
این طایفه جنگجو هم اکنون، در محل استقرار خود، به شعباتی کوچکتر به مانند آتش زیر خاکستر و گاه در منطقه پراکنده و هم اکنون بعضی ها همان رویه دزدی و غارتگری، آنهم به صورت پیاده، گاه گاهی ادامه می دهند و دردسری به مسئولین مملکتی از همان بدو تا کنون شده اند مانند جریان جنگ معز الدوله در تنگه در فارد، جنگ میردادخدا معروف به میرحاجی در منطقه جاسک که با همکاری کوچان در مقابل قوای شاه عباس دوم ایستادگی کرده اند، حمله میر مهدی احمدی نمدادی در سال ۱۲۶۷ ه.ق به میناب، درگیری الله وردیخان امانی، در سر گروه بشاگرد، حملات پی در پی مارزیها به میناب و بافت و سایر مناطق، حملات این قوم به ری – اصفهان و سایر مناطق، حملات ناروئی ها به لار و میناب و سرحدات لارستان، که ما در این باره، به نظر خوانندگان خواهیم رساند(فراغ دل ، ۱۳۸۸،۱۶۳).
۲-۲-۸- زبان قوم کوچ
محققین در مورد زبان کوچ نتیجه ای نگرفته اند چنانکه بوث ورث در این مورد اشاره نموده است که زبان کوچ مشکوک و ناچیز بنظر می رسد و حدودالعالم می گویند «ایشان (کوچ) را زبانی است خاصه» و مقدسی در قیاس با حدودالعالم به روشی روشن تر بیان کرده است و می گوید زبان قفسها و بلوچها مانند سندی نامفهوم است بعضی کوچ را زبان و سندی می دانند ولی بوث ورث یک محقق اروپائی که مدتها در بشاگرد در مورد زبان کوچی تحقیق کرده معتقد است که لهجه های موجود در بشاگرد ریشه ایرانی دارد و از فارسی ریشه می گیرد.
در مورد سرزمین و اقوام بلوچستان ، نویسندگان هر یک جوراجور، دسب به قلم شده اند که ناچاراً بطور اختصار در مورد سرزمین قوم بلوچ به نظر می رساند نام قدیمی بلوچستان ماکا، مکران،گدروزیا، آرانیا، مکوران،کسمکوران و اکثر بر این باورند که بلوچها از شمال گیلان به آنجا رفته اند و بدین معنی ، به بلوچ و بلوچستان نام گذاری شده است برابر گواه تاریخ ، قدیمی ترین اقوامی که، در این سرزمین می زیسته اند اقدامی که ، در این سرزمین می زیسته اند بشرح ذیل می باشد :
۱ـ دراویدیان یک از نژادهای ساکن هند،پس از ورود طوایف آریایی به سرزمین هند است و این نژاد هم اکنون در هند و بلوچستان ایران موجود می باشند و محققان بر این باورند که اینان از اعقاب دراویدیان پیش از تاریخ اند، اثبات این نتیجه ، کشفیات در وزمینه نژاد شناسی،برخورد نژادی طایفه براهوئی خصوصاً در مورد اشتراک و خوویشاوندی زبان براهوئی ها دراویدیان می باشد،ویل دورانت در مورد دروایدی می نویسد نام مردم و زبانهای است که به آن تکلم می کنند دست وکم یکهزار سال پیش از آمدن آریائیها به هند، مردمی به شمال و شمال باختری هند آمده اند که از نظر ونژادی رنگ پوستشان قهوه ایی و سرشان دراز بوده است. از فرهنگ دراویدی برگرفته شده است خلاصه اینکه دراویدیها نخستین پدید آورندگان تمدن دره سند بوده اند.دومین اقوام بعد از درآویدی سومریان و سومین نوردیک و حبشیان آسیائی ، که در قسمت اشکانیان که در مورد آن شرح داده شد و بلاخره لوریان یا لولیان ،و کولی های امروزی بوده اند. سومریان در بین النهرین و اطراف خلیج فارس می زیسته اند و احتمالا ارتباطی با هندوستان داشته،ولی به زبان هند و ایرانی سخن گفته اند برابر گواه تاریخی ،از آغاز هزاره سوم پیش از میلاد که این قوم در بلوچستان زندگی می کرده اند نام للیان یا لوریان ،در تاریخ بابل کاسی آمده است و در تاریخ فارسی ، به قوم کوش مشهور است و یونانیان آنان را کیسیان می نامیده اند. فردوسی شاعر حماسی ایرانی در شاهنامه مربوط به آمدن لوریان هند به ایران (بلوچستان) می گوید.
بــه نـزدیک شنگل فرستاد کس چنین گفت کـای شاه فـریاد رس
از آن لــوریان بـرگزین ده هزار نر و ماده بــر زخــم بـربط سوار
چــو لوری بیامد بـه نزدیک شاه بفــرمود تــا بـــر گشــادند راه
به هر یک یکی گـاه داد و خری زلــوری همی سـاخت بـرزیگری
همان نیـــز خــروار گنـدم هزار بــــدیشان سپرد آنکه بـد باسکار
دکتر ایراج افشار معتقد است « لوریان یا لو.لیان ، که اکنون در نقاط مختلف ایران از جمله بلوچستان به اسامی،لوری،لولی، کولی،غربتی، از نسل قوم جت که معرب آن زط است می باشند که در حال حاضر در نواحی بلوچستان ایران و سند پاکستان ساکن هستند و لهجه ای که با آن تکلم می کنند موسم به جت گالی است» این واژه ، در بعضی از کتب فارسی، جد گال نوشته شده است و انگلیسیها نیز جدگال می نامند مورخان بر این باورند که پیش از مهاجرت بلوچها به مکران ، این نواحی در دست قوم جت بوده است و حکومتی این سرزمین در دست جتها بوده است که با آمدن بلوچها، حکومتی از دست جتها خارج و خود حکومتی آن جا را بدست گرفته اند.
و در آن جزء چند واژاه براهویی و شمار واژه هایی که در فارسی هم معمول است نشانه ای مبنی بر اینکه این لهجه، غیر فارسی باشد در آن به چشم نمیخورد لازم بذکر است که در منطقه بشاگرد، رودبار، کهنوج، جیرفت تقربیا یک زبانی مشترک دارند و به یک لهجه مسلح هستند و زبان و لهجه (مارزی گال یا من) معروفیت دارد به جزء زبانهای میر شکاری که به ملکی معروف هستند و در قسمتهای امتداد خطوط ارتفاعات نزدیک به ساحل مستقر هستند و زبانی خاص دارند یکی از این زبانها در کنار بشاگردی زبان سرحدی ورمشکی است که شباهت به زبان سندی است باز هم زبان کوچ یا بشاگردی تفاوتی بسیار دارد زبانهای دیگر هم کوه شاهی است که در شمال سرحدات قوم کوچ مستقر هستند و با یک لهجه غیر از بشاگردی و یا به عبارتی دیگر کوچی صحبت می کنند(فراغ دل،۱۳۸۸،۱۴۴).
۲-۲-۹- نژاد قوم کوچ
محققان ایرانی و خارجی این قوم را به اقوام مختلف نسبت داده اند و علیرغم نام آنان، همواره همراه با نام بلوچان یاد کرده اند، همیشه مجزا از بلوچان پنداشته، حتی برخی از نوشته های کهن تری از زد و خورد بین کوچ و بلوچ به منصه بروز رسانیده اند دکتر سید منصور جوادی می نویسد«با آنکه کتابهای تاریخی، بین کوچان و بلوچان فرق می گذاردند فردوسی تقریبا نامهای کوچ و بلوچ را به صورت یکسان به قومی واحد اطلاق کرده است» با بررسیهای بعمل آمده از دوران قاجار به این طرف، کوچها در کوهستان با بعضی از بلوچها در پائین دست ارتباط وصلت برقرار کرده اند مانند ایل ناروئی، سابقی، میر، بامری، کل کلی، و … که در اصل بلوچ بوده اند آنان دورگه هستند یعنی هم بلوچ هستند و هم کوچ، علت اینکه در منابع، کوچ و بلوچ نوشته اند این دو قوم ایرانی اصل در کنار هم گاهی با زد و خورد و گاهی هم بطور مساعدت آمیز زندگی می کرده اند و به زندگی خود ادامه می داده اند. فردوسی توسی نامهای کوچ و بلوچ را به صورت هم اطلاق نموده، دلیلش این است که زمانی بوده که مطابق شرح، انوشیروان ساسانی تصمیم به تنبیه آلانان، کوچان و بلوچان و گیلانیان می گیرد بیشتر تاریخ نگاران اصل و ریشه کوچان را در میان کردان و تازیان جسته اند ولی مولف مفیده بر ریشه کوچان را از اعراب نمی داند چرا که خود از نژاد کردان کوچ می باشد. نظر بعضی از محققان، مبنی بر نژاد اکراد از عربی است. چرا که در دوران ساسانیان اعراب به این منطقه کوچانیده شده اند یا ایل عرب رودبار که به خوانین مالکی تلقی می شوند. که خود آنها بر این باورند که از بازماندگان مالک اشتر یعنی سردار معروف سپاه حضرت علی(ع) هستند به این منطقه رفته اند و با کوچیان پیوند و وصلت نموده اند یا طایفه ناروئی، که از بازماندگان خوارج نهروان می باشند پس از شکست از سپاه اسلام، به منطقه کرمان و سرزمین کوچیان رفته و با آنان پیوند خویشاوندی اختیار نموده اند.
البته این طایفه ناروئی خود بر این عقیده اند که از کوه نارو در افغانستان بسر می برده اند و به این منطقه مهاجرت کرده اند. ولی مورخان آنان را از اعراب خوارج می دانند و یا خوانین بشاگرد، الله وردیخان امانی، از عربستان سعودی به لارستان مهاجرت و سپس به منطقه سرچاهان نیکشهر رفته و از آنجا وارد بشاگرد شده است همانطور که دکتر باستانی پاریزی در مورد ایل جبالبارز و آن حدیث معروف پیغمبر اسلام و اعراب صاحب شتر سرخ موی را از اعراب می دانسته، طایفه عربی، بنام بنی اسدی در منطقه کرمان و در میان کوچان بنام بنی اسدی که خود می گویند عرب، و از ایل بنی اسد عامل مدفون پیکرهای مقدس شهدای کربلا بوده اند به این منطقه مهاجرت کرده اند و با کوچیان ادغام و در نهایت با کوچیان پیوند و استحاله شده اند مولف فکر می کند مورخان، علت نژاد کوچ از اعراب را این مشروحه فوق الذکر که عربها با کوچیان پیوند نموده اند و در منطقه پراکنده اند نژاد عرب انگاشته اند می دانند.
در هر حال، ما نظرات برخی از محققان و تاریخ نگاران را بازگو می کنیم یکی از کسانی که طایفه کوچان را جزو کردان می شمارد ابن حوقل است که در کتاب صوره الارض در این باره می نویسند «در این جبال (جبال کوچ) هفت طایفه هستند و هر طایفه را رئیس است و آنان از نژاد و قبیله اکراد به شمار می آیند» و ابن خلکان یکی دیگر از وقایع نگاران، نیز به همین ترتیب به ریشه کردی نژاد کوچ به صورتی غیر مستقیم اشاره دارد و می نویسد «معزالدله در جنگ با اکراد (کوچ ها) در کرمان دست چپ خود را از دست داد» و همچنین منابع دوره قاجاریه، نیز به کرد بودن نژاد مردم دشتها و کوهای کرمان اشاره دارد و از آن جمله است کتاب مرات البلدان محمد حسن خان اعتمادالسلطنه که زیر لغت بلوص می نویسد « بلوص اسم کوهی است از برای اکرادی که ایشان را بلادی است. وسیع، میان کرمان و فارس و مجاورند با مردمان کوه قفص (کوه کوچ) » مورخ معاصر باستانی پاریزی که خود همسایه کوچان و نزدیک به این طایفه می باشند. نیز به طور ضمنی کوچان را کرد معرفی کرده است. دلایل اثبات این طایفه، با کردها شباهتهای بین لباس، سنن و نزدیکی نامهای بارزان و رابطه قبایل جبال بارز با کردان شمال سوریه و ایران، رابطه بسیار قومی می داند. و این قبایل می توانند همان کوچان مشهور باشند. دکتر سید منصور سید سجادی می نویسد عرب بودن کوچان مورد تردید بسیار است و بنابر شواهد موجود کوچان نمی توانسته اند از تازیان باشند، زیرا چنانکه خواهیم دید گذشته از آنکه زبان آنان جزو زبانهای ایرانی است شواهد بسیاری نیز گواهی می دهند که آنان پیش از یورش تازیان به کرمان در آن منطقه ساکن بوده اند. در حقیقت در زمان فتح کرمان و زمانی که تازیان به سرکردگی سهیل بن عدی به کرمان حمله کردند مردم کرمان از ساکنان قفص مدد گرفته و خود را از هر جهت برای مقابله با سپاه سهیل آماده ساخته بودند«در پائین شهر کرمان جنگ خونین سختی بین طرفین رخ داد که خداوند صفوف دشمنان را پراکنده و مجاهدین در همان روز سهیل از راه دهات به موضوع جیرفت در آمد».و نیز منشی کرمانی همین قضیه را تائید می کند«که عمرابن الخطاب، عبیدالله بن عبدالله بن غسان و ابن عدی را با عساکر نامدار و حجافل به کرمان فرستاد و ایشان در حروم کرمان با قفص (کوچ) و لشکر کرمان که در این زمان شر ذمه ایشان صیاحی جبال عمان و بطون شعاب بشکار درمانده اند ملاقات افتاد» در این خصوص هرتز فلد نظریه ای دارد که اگر ما نظریه آن را بپذیریم که معتقد است اکوفاجای هخامنشی همان کوفان و کوه است و به معنی نام همین قوم در کتیبه های هخامنشی آمده است. مطابقت گواهان تاریخ که کوچ کلمه فارسی و قفص معرب آن است درست از آب در می آید و نتیجتا کوچان همان بلوچان در دوره ساسانیان پیش از پیداش تازیان در منطقه بوده اند و از نقطه نظر نژادی نیز، غیر از اختلاف های دیگر، نمی توان با عربها پیوستگی داشته باشند کوچان مردمانی هستند که با کوه و قلل مرتفع مانوسیت دارند خوانندگان شما ملاحظه بفرمائید رشته تپه و ارتفاع معروف به پاکوه در شرق شهر میناب جایگاه بازماندگان و مهاجرین کوچان است حقیر از آنها سوال کردم که چرا از بالا به داخل شهر نمی آیند آنها گفتند که ما از کوه و قلل بدنیا آمده ایم و اگر در پائین دست شهر ساختمان احداث کنیم همیشه در معرض نگرانی و مریضی قرار می گیریم. این بازمانده کوچی که همان بشاگردی ساده لوح و ساده اندیش بود با یک لحنی افتخار آمیز اظهار داشت ما از کوه بوجود آمده ایم و با کوه باید همنوا و همنشین باشیم. نظریه ریشه کردی بودن این قوم صحیح تر از سایر نظرات است، زیرا زبان امروزی این قوم جزو زبانهای ایرانی است و عناصر خارجی زیادی در لهجه بوده و بعضا (من) و مارزی گال که همان زبان جیرفتی، رودباری، بشاگردی، کوه شاهی، رودانی بوده و بعضا با لهجه های مخلوط جلگه میناب فاصله دارد و با آن نزدیکی دیده نمی شود. همان گونه که فوقا نوشتیم تمام کتب تاریخی به این نکته اذعان دارند که اینان، در زمان جنگهای تازیان با کرمانیان در منطقه حضور داشته، به کرمانیان کمک کرده اند. تنها نمونه بارز حضور تازیان در منطقه کرمان، پیش از پیدایش دین اسلام، مهاجرت قبیله بکرابن و ایل در زمان شاپور ساسانی است و غیر از آن برای مهاجرتهای دسته جمعی دیگر، از جمله مهاجرت ازسبا (یمن) شواهد کافی وجود ندارد. در کنار این همه دلایل تاریخی روایات شفاهی هم گواهان دیگری هستند که می توانند نظریه کردی بودن ریشه اقوام کوچی را تائید کنند. برخی از این روایات به اصل و ریشه کردی پهلوانان سیستان اشاراتی دارند و از سوی دیگر آثار وجود و حضور کردان در بخشهای شمالی دشت لوت سیستان نیز دلایلی دیگر بر اثبات این دعوی است بنابراین می توان گفت: که کوچیان همانند بلوچان در حقیقت از بازماندگان گروهی کردی هستند که طی سده های پیشین با حرکت خود از مناطق شمال غربی فلات ایران و با پشت سر گذاشتن، کوهها و دشتها به جنوب شرقی فلات ایران رسیده، در اینجا با مردم بومی که بنظر برخی محققان می توانسته اند بازماندگان مردم ملوقا و پس از آن ماهی خواران (بلوچان) یونانیان باشند. مخلوط شده و در منطقه به صورت همیشگی مستقر شده اند بعضی می گویند: نژاد کوچیان از آلانها هستند که مازیلا این قضیه را پی گیری می نمائیم(فراغ دل،۱۳۸۸،۱۳۰-۱۲۷).
۲-۲-۱۰- آلان ها
مارتن کشیش فرانسوی، درباره پارتیان یا اشکانیان، قبل از دولت ساسانی نوشته است این کشیش، خاندان شاهی اشکانی را به چهار شاخه کرده است. اشکانیان ایران ۲- اشکانیان ارمنستان ۳- اشکانیان هند یا باختر که مورخان ارمنی و چینی آنان را کوشانیان خوانده اند و آخرین آنها به اشکانیان شمالی تحت عنوان ماساگت ها و آلان ها نام گذاری کرده است
به گیــلان تبــاهی فزونست از این ز نفــرین پـراکنـــده گشت آفرین
آفرین به ایرانیان گفت آلانان دهند شد از بیــم شمشیر مــا چون برند
دانلود فایل ها با موضوع بررسی فرهنگ بومی- محلی و ادبیات شفاهی قوم ...