۳/۳ تعهد
سازمان
۱/۴ درک مفهوم یک ارزش
۲/۴ سازمان دادن به یک نظام ارزشی
شخصیت پذیرفتن
بوسیله مجموعه ای از ارزش ها
۱/۵ آمادگی کلی
۲/۵ شخصیت پذیرفتن
شکل ۲-۳ مقایسه اصطلاحات طبقه بندی حوزه عاطفی با اصطلاحات متداول روانشناسی
(سیف، ۱۳۸۵: ۱۴۶- ۱۴۵).
طبقه بندی هدف های آموزشی، حوزه روانی – حرکتی
این حیطه هدف هایی را شامل می شود که در جهت افزایش توانایی عضلات و ایجاد هماهنگی بین آنها، همچنین ایجاد هماهنگی بین اعمال روانی، حرکتی قرار دارد. پیشرفت یادگیری در این حیطه ها مستلزم انجام این امور با دقت، سرعت و مهارت هر چه بیشتر است (میرزابیگی، ۱۳۸۷: ۱۳۳).
بر خلاف طبقه بندی حوزه شناختی که به بلوم و همکاران اختصاص دارد، و طبقه بندی حوزه عاطفی که منحصر به کتاب کواتول و همکاران است، برای حوزه روانی – حرکتی تعدادی طبقه بندی پدید آمده اند. در اینجا به بررسی طبقه بندی سیمپسون پرداخته می شود. نکته قابل توجه اینکه، این طبقه بندی نیز به صورت سلسله مراتبی از ساده به پیچیده مرتب شده اند.
۰۱ ادراک[۷۹]: استفاده از اندام های حسی برای دریافت نشانه های مورد نیاز در فعالیت های حرکتی.
۰۲ آمایه یا آمادگی[۸۰]: آماده بودن برای یک عمل خاص.
۰۳ پاسخ هدایت شده[۸۱]: عمل کردن با هدایت یک الگو.
۰۴ مکانیسم[۸۲]: توانایی انجام یک تکلیف به طور عادتی و خودکار با میزانی از اعتماد و مهارت.
۰۵ پاسخ پیچیده آشکار[۸۳]: انجام یک تکلیف با میزان بالایی از مهارت یا کفایت.
۰۶ انطباق: استفاده از مهارت های قبلاً آموخته شده برای انجام تکالیف تازه اما مربوط به تکالیف گذشته.
۰۷ ابتکار: خلق الگوهای تازه حرکتی برای حل مسائل غیر معمولی یا برخورد با موقعیت های جدید
(سیف، ۱۳۸۵: ۱۵۱-۱۴۹).
دیو[۸۴] در طبقه بندی حیطه روانی – حرکتی سه نوع آمادگی را برای انجام مهارت های حرکتی ضروری می داند.
الف) آمادگی شناختی: فرد اطلاعات و آمادگی های لازم را در زمینه مهارت مورد نظر دارد که این آمادگی ها پیش نیاز انجام مهارت حرکتی می باشد.
ب) آمادگی جسمی: منظور آن است که عضو یا اعضای بدن برای انجام یک مهارت حرکتی تمرین و آمادگی کافی داشته باشد و حالت مناسب به خود بگیرد.
ج) آمادگی عاطفی: که به علاقه و تمایل فرد به انجام مهارت های حرکتی مربوط می شود. فردی که به انجام مهارتی بی علاقه باشد نمی توان انتظار داشت که آن عمل را با مهارت انجام دهد (سید روغنی، ۱۳۸۳: ۲۹ – ۲۸).
نکاتی که برنامه ریزان درسی و دست اندرکاران تعلیم و تربیت هنگام کاربرد حیطه ها بایستی به آن توجه داشته باشند، عبارتند از:
یکم – حیطه های سه گانه را نمی توان کاملاً مستقل دانست. توضیح این که برخی از رفتارها را می توان به سادگی در یکی از این سه حیطه قرار داد، حال آن که رفتارهای دیگر تا حدودی همپوشانی دارند.
دوم- آموزش مناسب آن است که به یک حیطه محدود نشود، بلکه حتی الامکان حیطه های دیگری را نیز شامل شود. توضیح این که لازم است حیطه شناختی و عاطفی در تمامی دروس و رشته های تحصیلی و در تمامی سطوح و پایه ها مورد توجه قرار گیرد. به عنوان مثال چه در آموزش علوم تجربی در سطح دوره ابتدایی و چه در درس زیست شناسی و بهداشت، فیزیولوژی و یا در آموزش دیگر دروس علوم پزشکی در سطوح آموزش عالی. همچنین در مورد حیطه روانی- حرکتی. گر چه این حیطه در وهله اول برای آموزش کودکان در دروس مختلف مورد نیاز است، ولی در سطوح بالاتر سنی و تحصیلی نیز بر حسب نوع، رشته و مهارت های ویژه ضرورت می یابد (میرزابیگی، ۱۳۸۷: ۱۳۵- ۱۳۳). بست انتقادی بر نظام تعلیم و تربیت دارد و آن این است که آموزش و پرورش حیطه شناختی فرد را مورد نظر قرار می دهد و پرورش این حیطه نیز عمدتاً بر مبنای برنامه درسی کتاب محوری انجام می شود و سایر مسائل معمولاً نادیده گرفته می شود (Best; 2000).
سوم- در آموزش هر درس و در انتخاب هدف های آموزشی لازم است هر یک از دو یا سه حیطه به گونه ای متناسب بر حسب ضرورت مورد توجه قرار گیرند، نیز در هر حیطه، کلیه طبقات، مدنظر قرار گیرند، نه صرفاً طبقات پایین تر.
چهارم- هر حیطه، هر چه به طبقه بالاتر پیش رود، نوع هدف پیچیده تر و با اهمیت تر خواهد شد. نیز هر هدفی در طبقه بالا، مبتنی بر توانایی ها و مهارت های طبقات پایین تر است (میرزابیگی، ۱۳۸۷: ۱۳۵- ۱۳۳).
۲-۶- یادگیری
۲-۶-۱- تعریف یادگیری
در تعریف یادگیری بین دانشمندان علوم تربیتی و روانشناسان و صاحبنظران برنامه ریزی اختلاف نظر وجود دارد.
- در روانشناسی قدیم، یادگیری عبارت بود از « بخاطر سپردن آثار و نوشته های فیلسوفان قدیم یا کتابهای مدرسه.»
- گیلفورد (j.p Guilford) می گوید: « یادگیری هر نوع تغییری در رفتار است که از یک تحریک نتیجه می شود.»
- مان (N.Mann) یادگیری را چنین تعریف می کند: « هر نوع تغییر رفتاری که از تجربه ناشی شود نه از رشد.»
- شعاری نژاد معتقد است که « یادگیری، تغییرات نسبتاً ثابت در رفتار است که به صورت پاسخهای تازه تقویت شده، از راه تجربه و تمرین نتیجه می شود» (یارمحمدیان، ۱۳۷۷: ۶۲).
- دوهمن (Dohman) یادگیری را « فرایندی که در آن پردازش اطلاعات، احساسات، رویاروییها و تجارب از طریق درک و شناخت، موجب ایجاد توانایی و مهارت می شود » می داند.
- « یادگیری، فرایند روانشناختی عادی و طبیعی یا فطری است که در تمام سنین و تمام زمان ها و مکان ها روی می دهد » (کریمی، نصر و بقراطیان، ۱۳۸۸: ۲-۱).