چرا که حافظ گول سخنان مدعیان دروغین را نخواهد خورد و خود در تشخیص سره از ناسره استاد بی بدیلی است:
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
(همان: ۸۴)
چرا که « سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند » و هر کس نمی تواند ادعای کرامات داشته باشد:
دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد
(همان: ۸۴)
۴ـ۱ـ۱ـ۱ـ۷. زهد
زهد یکی از مقامات طریقت است. «ضد محبّت دنیا و مال را زهد گویند. و آن عبارت است از دل برداشتن از دنیا و آستین « فشاندن » بر آن و اکتفا کردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن. و یا عبارت است از پشت کردن به دنیا، و روی آوردن به آخرت بلکه از غیر خدا قطع نظر کردن و رو آوردن به خدا. و این، بالاترین درجات زهد است». (نراقی، ۱۳۸۶: ۳۱۱)
خرّمشاهی معتقد است که حافظ به زهد با دید طعن و طنز می نگرد و اهل زهادت و عبوسی و گرانجانی نیست.
« اگر اهل زهد نیست درست به این خاطر است که می داند زهد ـ حتّی زهد بی ریا ـ همانا دیدن یک وجه از حقیقت و ندیدن سایر وجوه حقیقت یا وجوه سایر حقایق است. زهد بدون افراط و اسراف دست نمی دهد و این با اصل اقتصاد و اعتدال او جور نمی آید ». (خرّمشاهی، ۱۳۶۸: ۲)
در مبحث معاد ثابت کردیم که حافظ از دنیا و عقبیٰ فقط و فقط طالب یار است و اگر حافظ بداند که در جهنم هم باشد، رضای خدا و خیال خدا و ایمان به خدا و… را خواهد داشت، راضی است:
در آتش ار خیال رخش دست می دهد ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۲۸۲)
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور با خیال تو اگر با دگری پردازم
(همان: ۲۱۷)
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حیف باشد ازو غیر او تمنّایی
(همان: ۳۸)
مهر رخت سرشت من خاک درت بهشت من عشق تو سرنوشت من، راحت من رضای تو
(همان: ۲۶۵)
خرقه ی زهد و جام مِی گر چه نه در خور همند این همه نقش می زنم از جهتِ رضای تو
(همان: ۲۶۵)
و چنین انسانی با این اوصاف دارای بالاترین درجه ی زهد « زهد عارفین » است: « قسم هفتم و آن
« زهد عارفین » و بالاترین اقسام زهد است، آن است که جز قرب پروردگار، و لقای او نطلبد. نه او را التفاتی به آلام و عذاب جهنم باشد تا خلاصی از آن را طلبد. و نه به لذّات بهشت. تا وصول به آن ها را جوید. بلکه همه همّت او مستغرق لقای پروردگار باشد. همچنان که در فقرات مناجات حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به آن تصریح شده.
از در خویش خدایا به بهشتم مفرست که سر کوی تو از کوی و مکان ما را بس
و ظاهر آن است که هر که خدا را شناخت و لذت ملاقات او را یافت و دانست که لذت تنعم به حور و قصور و اشجار و انهار، با التذاد به لقای پروردگار در یک حال جمع نمی شود، دیگر غیر از لقای پروردگار چیزی نخواهد ». (نراقی، ۱۳۸۶: ۳۲۴)
دانستن نکته ی مهمّی خالی از لطف نیست و آن اینکه، احساس می شود کسی که اهل زهد و زاهدی شد، هیچ نصیب و بهره ای از دنیا ندارد. این یک فکر باطل است. امیر المؤمنین علی (ع) فرمودند که: « علامت طالب آخرت آن است که دل از زینت چند روزه دنیای فانی بردارد. آگاه باشید که دل برداشتن و زهد هیچ زاهدی در دنیا قسمت او را کم نمی کند. و حرص هیچ حریصی بر دنیا آن چه از برای او مقدر شده را زیاد نمی کند. پس مغبون کسی است که از نصیب خود در آخرت محروم شود ». (نراقی، ۱۳۶۸: ۳۱۵)
بنابراین آخرت خواهی، قسمت دنیایی را کم نمی کند بلکه دنیاخواهی، نصیبی از آخرت برای ما ندارد:
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست و امروز نیز ساقی مه روی و جام مِی
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۲۷۶)
خداوند در قرآن می فرمایند: « مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِن نَّصِیبٍ » « هر که حاصل دنیا را بخواهد ما به او می دهیم، و دیگر در خانه آخرت نصیبی از برای او نیست. » (سوره شوریٰ، آیه ۲۰)
و حافظ با توجه به عرفان عمیق خود و تسلّط کامل بر قرآن، به روح اسلام ناب دست یافته بود و میدانست که هر چه غیر از خدا که طلب می کنیم، در واقع از زهد واقعی فاصله گرفته ایم حتّـی اگـر
خواسته مان بهشت و حور و… باشد، چه برسد به دنیا و نعمت های آن:
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است عشق با آدمی جند پری زاده کنی
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۳۱۱)
چرا که غیر خدا خواستن زهد واقعی نیست و غیر خدا خواستن، چه دنیا خواستن باشد و چه آخرت خواهی، فرقی ندارد. بنابراین حافظ زهدی از جنس عارفانه دارد. زهدی که حتّی بهشت در آن جای ندارد چه برسد به دنیا:
« زاهدان گروهی از مردم دنیایند که دنیاپرست نمی باشند. پس در دنیا زندگی می کنند، امّا آلودگی دنیاپرستان را ندارند. در دنیا با آگاهی و بصیرت عمل می کنند و در ترک زشتی ها از همه پیشی میگیرند ». (نهج البلاغه، ۱۳۸۶: ۳۳۳)
زهد و زاهدی در عصر حافظ ویژگی های دیگرگونی دارد. زهدی که با حرام سازگار است:
« ای مردم، زهد یعنی کوتاه کردن آرزو، و شکرگزاری در برابر نعمت ها، و پرهیز در برابر محرّمات ». (همان : ۹۱)
و زهدی که نشان دادن آن حتّی اگر با ریا آمیخته باشد، هنر محسوب می شود: « برترین زهد، پنهان داشتن زهد است ». (همان : ۴۴۷)
حافظ نسبت به زهد و زاهدین عصر خود انتقاد و اعتراض دارد ولی با زهد و زاهدی موافق است چرا که خود در عمل زاهدی عارف است.
به ابیات زیر توجه کنید:
ز خانقاه به میخانه می رود حافظ مگر ز مستیِ زهدِ ریا به هوش آمد
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۱۱۶)
که در تابم از دست زهدِ ریایی (همان: ۳۱۹)
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت (همان: ۲۶۳)
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم (همان: ۲۵۵)
ما را خدا ز زهد و ریا بی نیاز کرد (همان: ۸۹)
که حافظ توبه از زهد و ریا کرد (همان: ۸۷)
دانلود فایل ها با موضوع تضاد دین و عرفان در دیوان حافظ- فایل ...