مبتکر ایده برای ارتقاء وپرورش ایده به کمک نیاز دارد به عبارتی ایده مبتکر باید توسط یک حامی مورد پشتیبانی قرار گیرد.
محصولات وفرآیندهای نوآورانه برای بقاء شرکتها وسازمانها لازم وضروری هستند.
مبتکران ایده عامل اصلی واساسی رشد سازمانها هستند.(هادی زاده،۱۳۸۴: ۸۷)
نوآوران همواره باید فعالیت کننده و در جستجوی ایده های نو،فرصتها ومنابع نوآوری باشند.
نوآوران همواره باید مشتری را به خاطر داشته باشند هرچه بیشتر فرد نوآور،کاربر نهایی را مدنظر داشته باشد شانس پذیرش واستفاده آن بیشتر است.
نوآوران نباید روی پروژه هایی در مقیاس بزرگ کار کنند،بلکه باید از کم وکوچک شروع کنند و رفته رفته اجازه دهند تا کارها در زمان مناسب وبه شیوه مناسب توسعه یابد.
نوآوران برای موفقیت در بازار کار وبه دست آوردن موقعیت مناسب باید اهداف عالی داشته باشند.
نوآوری تضمینی برای موفقیت نیست.مهمتر اینکه شکستها غالبا منجر به نوآوری می شوند.
باید جوی بوجود بیاید تا کارمندان از اشتباه کردن نهراسند و تحمل اشتباه در آن سازمان بالا باشد.
هر فرد نوآوری باید زمانبندی معینی را دنبال کند گرچه ممکن است پروژه از زمانبندی پیش تر باشد یا عقب افتد،هنوز داشتن یک زمانبندی برای طرح ریزی وارزیابی پروژه لازم است.
فعالیتهای نوآوری را باید پاداش داد و به اندازه کافی به آنها توجه نشان داد.این همچنین به معنای تحمل،وتا حدی معین،پذیرش شکست به عنوان ابزاری برای دستیابی به نوآوری است.
این گفته ای ساده ولی صحیح است که به کمک آن اصول نوآوری را می توان نتیجه گیری کرد برای نوآوری موفق به کار نیاز است نه نبوغ یا سحر (داندلف،کوراتکو وریچاردام.هاتجس،۱۳۸۳: ۱۷۷،به نقل از نانچیان،۱۳۸۷: ۶۹).
به عقیده پیتر دراکر(۱۹۸۵) یک نوآوری موفق(پیروزمندانه) باید دارای شرایط زیر باشد:
با تحیل موقعیت محیط سازمانی خود آغاز به کار کند و به طور منظم آن را پیگیری کند.
نوآوری بایستی در برگیرنده تصور و ادراک صحیح از شرایط باشد برای برآورده کردن خواسته های مشتریان باید نوآوری را درک نمود.
نوآوری کارساز باید دارای هدف وساده باشد یعنی روشن و به طور کاملا عملی طراحی شده باشد.
نوآوری های موفق به طور پیوسته در حال روییدن و سازگار شدن هستند.
نوآوری آن است که رهبر مبدل به قهرمان نوآوری شود،یعنی هر کسی که نوآوری را آغاز می کند خودش آن را سازماندهی وکار ساز نماید.(آقایی فیشانی،۱۳۷۷: ۴۷)
مدیریت نوآوری در سازمان
مدیریت نوآوری[۳۴] یکی از توانایی های محوری و حیاتی مدیران و رهبر ان هر سازمان است زیرا این امکان را به مدیریت سازمان می دهد که باعث رشد و تعالی سازمان شود اما باید توجه داشت که مدیریت نوآوری یکی از مشکلترین فرآیندهایی است که یک مدیر باید آن را هدایت کند و شکل دهد.تلفیق عواملی چون ریسک و سودآوری بالا و اهمیت ذاتی خلاقیت و موانع عظیم پیش رو باعث می شود تا نوآوری و به تبع آن مدیریت نوآوری به امری چالش برانگیز تبدیل شود (زارعی و نسیمی،۱۳۸۶: ۶).
برای تبدیل ایده های جدید به محصولات و خدمات سودآور و مورد نیاز لازم است فرایند نوآوری مدیریت شود یعنی هر نوآوری در محصولات و خدمات باید در قالب مدل یا طرح کار که شامل مواردی چون تامین مالی،تولید بازرایابی،حمل ونقل،تبلیغات،خدمات تعریف شده و سپس فرایند مذکور در طول زنجیره ارزش تا مرحله تحویل به مصرف کننده نهایی مدیریت شود (همان منبع: ۱۱).
بررسی ادبیات موضوع نشان می دهد که بیشتر نظریه پردازان خلاقیت و نوآوری،خصوصا متاخرین آنها بیش از نوآوری بر مدیریت نوآوری تاکید می نمایند.می توان گفت مدیریت نوآوری عبارتست از مجموعه تلاش های هدفمند ونظام یافته که به منظور فراهم سازی زمینه های بروز خلاقیت و نوآوری در سازمانهای اجتماعی و محیط کسب وکار و پیاده سازی و تبدیل آنها به کالا و خدمات نوین و مبادله آنها با ارزش های اقتصادی و پولی صورت می پذیرد (لی و چانگ،۲۰۰۶؛به نقل از قهرمانی وحسن مرادی،۱۳۸۷: ۱۰).
مدیریت نوآوری به عنوان رشته ای شناخته می شود که که عمدتا با مسائل مربوط به اینکه چگونه فرایند نوآوری می تواند به طور اثربخشی مدیریت شود،سروکار دارد.بنابراین این مفهوم توجه زیادی را به خود جلب کرده است،با توجه نوآوری های تکنولوژیکی که به عنوان نقطه اتکا تجارت امروزی به شمار می آیند،مدیریت نوآوری به یک وظیفه کامل سازمانی تبدیل شده است.چهار اصل ضروری مدیریت نوآوری در هزاره سوم عبارتند از:
اصل اول: رویکرد یک سازمان به نوآوری باید فراگیر باشد.متاسفانه رویکرد اغلب سازمانهای امروزی به نوآوری مشابه رویکرد آنها به کیفیت در اوایل ۱۹۸۰ است.در آن زمان مسئولیت کنترل کیفیت محصولات فقط به عهده یک واحد سازمانی بود حال آنکه امروزه مسئولیت کیفیت به عنوان یک روش زندگی کاری تنها به عهده یک واحد کاری نیست.در عصر حاضر نوآوری مانند مفهوم جدید کیفیت باید مسئولیت همه کارکنان و مدیران باشد.
اصل دوم: نوآوری باید شامل جستجوی سازمان یافته،نظامند و مستمر فرصت های جدید باشد در سازمانهایی که نوآوری به یک شایستگی محوری تبدیل می شود سیستم ها و رویه های خاصی به وجود می آیند که موجب درک عمیق تر تغییر و تحولات اجتماعی تکنولوژی می شوند.
اصل سوم: همه کارکنان را باید در فرایند نوآوری مشارکت داد تحقیقات نشان داده است که بسیاری از سازمانهای عصر حاضر حتی نیمی از توانایی فکری کارکنان خود را به کار نمی گیرند و تنها پس از وقوع یک بحران از آنان می خواهند که به خلاقیت و نواوری بپردازند درحالی که در یک نظام سازمانی نوآور،خلاقیت پنهان افراد آشکار می شود و از توانایی فکری و استعداد آنان برای حل مسائل و مشکلات و خلق فرصت ها به خوبی استفاده می گردد.
اصل چهارم: یک سازمان باید برای بهبود مستمر نوآوری تلاش کند چنانچه جو سازمانی برای نوآوری مطلوب باشد،افراد همگی مشتاق پیشرفت سازمان به سوی یک هدف مشخص،خواه یک محصول و خدمت جدید و خواه گشایش یک بازار جدید می شوند.در این هنگام سازمان نه در وضعیت بودن که در وضعیت شدن قرار می گیرد و به عوض مدیریت گذشته به خلق آینده می پردازد (خداداد حسینی و قلیچ لی،۱۳۸۱؛به نقل از اردکانی و همکاران،۱۳۸۹: ۴).
بر طبق نظر مک کوش و همکاران [۳۵](۱۹۹۸) خطوط راهنمای که در ادامه می آیند برای هدایت ومدیریت فرایند نوآوری در سازمان لازم وضروری می باشند:
سازمانی که نوآوری را مدیریت می کند،باید قویا حامی نوآوری، به عنوان روشی برای زندگی باشند هم در گفتار وهم در عمل.
سازمان باید با مشتریان وذینفعان رابطه نزدیکی داشته باشد برای اینکه بتواند تا اندازه ای به نیازهای صریح مشتریان پاسخ مناسب بدهد وبه طور اساسی برای اینکه قدرت پیش بینی این را داشته باشد که درآینده آنها چه می خواهند ترجیحا قبل از اینکه خود مشتریان بدانند.
باید رویه های درونی وجود داشته باشد تا تمام پروژه های نوآوری را تحت بازبینی وبازرسی مستمر قرار دهد تا اینکه کارها بطور همزمان،هماهنگ ومنسجم درتمام بخش ها انجام شود.
برای حفظ یک فرهنگ نوآورانه،این امر اهمیت دارد که کارمندانی که در امر نوآوری موفق هستند در حضور بقیه کارمندان مورد تشویق قرار بگیرند (اوجاسالو،۲۰۰۸: ۵۴).
ویژگی های افراد خلاق و نوآور
افراد از نظر خلاقیت متفاوت اند. افراد خلاق همواره از انعطاف پذیری بیشتری در مقایسه با افراد غیرخلاق برخوردار بوده و به هنگام بروز یک مسأله قادرند راه حل ها و روش های گوناگونی ارائه دهند. افراد خلاق و نوآور با شور و اشتیاق اما به طور واقع بینانه اهدافی را دنبال کرده و قادرند نتایج سازمانی و تجاری حاصل از نوآوری هایشان را تشخیص دهند. وقت و انرژی خود را صرف توجه دقیق به اطراف خود می کنند. کنجکاواند و در پی موضوعات ناشناخته و جدید هستند( هادیزاده و رحیمی فیل آبادی،۱۳۸۴).
«گیلفورد»[۳۶] (۱۹۵۹) اشاره می کند که افراد خلاق انعطاف پذیرند و در ارائه راه حل و اندیشه بکر و بدیع آمادگی بسیار دارند.
«کانجرو و پیترسن»[۳۷] (۱۹۸۴) معتقدند که این افراد به استقلال و ناهمنوایی تمایل دارند و درمواردی که دستورهایی برخلاف میل و یا اعتقادات خود دریافت کنند به سرپیچی از آن ها تمایل نشان می دهند، به این سبب اِعمال مدیریت در مورد افراد خلاق در سازمان ها بسیار دشوار است.
افرادخلاق، مسائل پیچیده را به مسائل ساده ترجیح می دهند و با علاقه مندی بسیار برای یافتن راه حل می کوشند. هرچند هوش یکی از پیش نیازهای خلاقیت است اما بر اساس نظر وایت(۱۹۶۹) افراد خلاق، علی رغم استنباط دیگران، بسیار فعال نبوده، با مقایسه با دیگران از هوش و ذکاوت خارق العاده ای نیز برخوردارنیستند( آقایی فیشانی، ۱۳۷۷: ۲۲۷).
سیف (۱۳۸۳) نیز بیان می کند که نتایج پژوهش ها نشان داده است که بین هوش و آفرینندگی همبستگی بالایی وجود ندارد و حدود ۲۰/.+ است. هر چند که این رابطه مربوط به افراد با هوشبهر بالای ۱۲۰ است اما چیزی که مشخص است این است که آزمون های هوش به تنهایی راه خوبی برای شناسایی کودکان آفریننده نیست، یعنی آزمون های آفرینندگی دسته ای از ویژگی های فکری و ذهنی را می سنجند که با آزمون های هوش به سنجش در نمی آید.
به طورکلی ویژگی های افراد خلاق را چنین می توان برشمرد:
- تیز هوش تر از دیگران اند.
- درباره مسائل انتزاعی، در مقایسه با مسائل عینی وملموس، بهتر و عمیق تر می اندیشند.
- کمتر به نمره های درسی و کارنامه امتحانات اهمیت می دهند.
- نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی حساس اند.
- انعطاف پذیرو بیانش دارای طنز است.
- ریسک پذیر است و محافظه کار نیست.