-
-
- ایمان به مسیح: گام بعدی برای کسب امید از دیدگاه عهدجدید، ایمان آوردن به عیسی مسیح است «تا از ما که اوّل امیدوار به مسیح میبودیم، جلال او ستوده شود. » (افسسیان۱: ۱۲)، «بهوسیله مسیح چنین اعتماد به خدا داریم. » (دوم قرنتیان۳: ۴).
-
-
- صبر: دعوت به صبر و تحمل سختیها و رنجها یک از آموزههای عهدجدید برای به دست آوردن امید است: «اگر امید چیزی را داریم که نمیبینیم، با صبر انتظار آن میکشیم. » (رومیان۸: ۲۵)، «در مصیبتها هم فخر میکنیم، چونکه میدانیم که مصیبت صبر را پیدا میکند، و صبر امتحان را و امتحان امید را. و امید باعث شرمساری نمیشود زیرا که محبّت خدا در دلهای ما به روحالقدس که به ما عطا شد ریخته شده است. » (رومیان۵: ۳-۵).
-
- شهامت و شجاعت: «چون چنین امید داریم، با کمال دلیری سخن میگوییم. » (دوم قرنتیان۳: ۱۲)، «برحسب انتظار و امید من که در هیچ چیز خجالت نخواهم کشید، بلکه در کمال دلیری، چنانکه همیشه، الآن نیز مسیح در بدن من جلال خواهد یافت، خواه در حیات و خواه در موت. » (فیلیپیان۱: ۲۰).
-
- نتایج :
«امید» از آموزههای اصلی قرآن و عهدین کریم است که قادر خواهند بود زمینه گفتمان ادیان را فراهم سازد. امید داشتن یکی از فضائل مهم در هر سه کتاب و نیروی حیاتبخش، محرک و نشاطآفرین است. از دیدگاه این کتب آسمانی امید حقیقی در ارتباط با خداوند است؛ یعنی در رسیدن انسان به خداوند و غرق شدن در عبودیت و پرستش اوست. در حقیقت، امید با ایمان به خداوند و عشق به او در آدمی ایجاد و بهواسطه رحمت الهی و تجلی صفات او در بشر تقویت میشود. همچنین در پرتو شناخت هدف اصلی زندگانی و آشنایی با افکار مانع و مخرب و مبارزه با آمال و آرزوهای واهی، میتوان به حفظ و ابقای آن امیدوار بود.
-
- امید هم در قرآن و هم در عهدین، به علت تفاوت متعلق های آن، به دوصورت پسندیده و ناپسند بیان گردیده است. امید مطلوب از نظر این دو کتاب آسمانی، مربوط به اموری است که در جهت رضای الهی است و انسان را به یاد خداوند می اندازد. و امید نامطلوب، مربوط به امور دنیوی است که رضای الهی در آن لحاظ نمی گردد. امید به پروردگار زمینه پیدایش عمل صالح و بستر مناسبی برای داشتن قیامت در زندگی، تحمل سختیها و مشکلات در زندگی و برخورد نیکو با مستمندان را فراهم میسازد. سیمای پسندیده امید در قرآن، در ارتباط با الله است و هیچ مفهوم عمده ای جدای ِاز خدا، در قرآن وجود ندارد. امید در راستای تکامل انسان است و تکامل انسان درقرآن، بسوی خلیفه الله و مظهر تجلی اسماء الهی است، از این رو، امید نیز در راستای تجلی صفات الهی و نهادینه شده در وجود بشر میباشد. و تنها در دایرهی دنیا محدود نمیشود؛ بلکه آخرت آدمی را نیز فرا میگیرد (بهشت، رحمت، مغفرت و لقای الهی).
-
- البته هریک از کتب عهد عتیق، عهد جدید و قرآن، راه و روش مخصوصی را برای القا و تحکیم امید آدمی ارائه دادهاند. از منظر قرآن کریم، وحی و دین برای ایجاد امید در بشر آمده تا به تکامل روحی- جسمی و سعادت دنیوی و اخروی او کمک نماید. این امید توسط ایمان و عمل صالح و همچنین پرهیز از ارتکاب معاصی (توبه، ۹/ ۷۱). محقق میشود؛ چراکه از منظر قرآن، امید حقیقی آن است که آدمی را بهسوی تلاش و حرکت سوق دهد. بدینوسیله آدمی، محل ظهور اسمای الهی میگردد و به امید حقیقی و راستین؛ یعنی منزل گزیدن در جوار قرب ربوبی، نائل میشود. سایر اهداف همچون اهداف دنیوی نیز باید در راستای نیل به این هدف اصیل باشند. در قرآن، امید با عمل رابطه مستقیم دارد. انسان امیدوار به فضل و رحمت الهی، قابلیت خویش برای جلب رضایت و رحمت حق تعالی را با عمل به دستورهای او به اثبات میرساند. امید، نیروی محرک انسان به سوی کمال و تقرب الهی است.
-
- راهکارهای دیگری که به نظر قرآن، به القاء و تقویت امید در نهاد آدمی پرداخته است، عبارتند از: اعتقاد به توحید، نبوت، معاد، ذکر، نماز، تلاوت قرآن، ترس از خدا، تهجد، هجرت و جهاد در راه خدا، توبه و انابه، انفاق، احسان و بخشش، عفو و گذشت، امر به معروف ونهی از منکر و وفای به عهد. راهکارهای عهدعتیق نیز برای تقویت امید عبارتند از: ایمان و اعتقاد به خدا، دعا، عمل به احکام الهی و کسب حکمت.
-
- مهمترین تفاوتی که بین عهد عتیق و قرآن در این زمینه وجود دارد اعتقاد به معاد است. در عهدعتیق سخنی صریح از رستاخیز و بهشت به عنوان امیدی برای گرفتن پاداش در جهانی دیگر و تحمل مشکلات و سختیها وجود ندارد. از اینرو، عدم وجود روشن این آموزه در این کتاب، مبنای امید را در عهدعتیق دچار اعوجاج می کند و محیط تحلیلهای نادرست را برای بیماردلان مهیّا میسازد و امید، در صورتی معنا پیدا می کند که زندگی پس از مرگ جزء اصول اساسی آن باشد. در صورتی که ایمان به معاد در قرآن، ریشه یأسها و ناامیدیها را که آفت جان انسانهاست، میسوزاند و انسان را امیدوار میسازد که هیچیک از اعمال نیک او از صفحه هستی پاک نمیشود و مصائب و ناکامیهایش در این دنیا، بیپاسخ نخواهند ماند. شخص معتقد به معاد عقیده دارد که زندگی به این جهان ماده خلاصه نمیگردد، بلکه انسان پس از مرگ، زندگی دیگری در پیش دارد و در آنجا به بسیاری از خواستهها و آرزوهای مناسب خود نایل میشود. از اینرو، هیچگونه کمبودی احساس نمیگردد و اگر هم انسان در این دنیا محرومیتی احساس میکند، با یادآوری نعمتهای عالم آخرت بر طرف میگردد؛ چراکه شخص مؤمن، امیدوار است که در آن جهان از نعمتهای الهی برخوردار شود.
-
- از دیدگاه اناجیل سهگانه، همانند قرآن، آدمی میتواند امیدوار باشد که بهواسطه ایمان به خداوند و پیروی از شریعت و اطاعت محض از نبی خدا، به حیات جاودان و آرامش ابدی نائل گردد. با این تفاوت که قرآن کریم، از حیات اخروی بسیار سخن گفته و مؤمنان را امیدوار میسازد که در زندگانی اخروی هیچیک از اعمال نیک دنیوی ایشان از صفحه هستی پاک نمیشود (غافر: ۳۹). اما در اناجیل سهگانه، از حیات جاودان با نام ملکوت تعبیر شده که دارای معانی گوناگون و متعلق های بسیاری است. اما چون حقیقتی روحانی است که تنها بهواسطه ایمان، میتوان بدان رسید، تنها بخشی از آن، واقع در عالم غیب است.
-
- در تفکرات یوحنا، مسیح سرچشمه امید است. ملکوت از آن مسیح است و امیدِ ایمانداران به او، بهواسطه واقعه رستاخیز اوست. در منظر پولس، امید بهدنبال انگاره سقوط بشر و مفهوم فدا و رستاخیز مسیح ایجاد شد. درنتیجه، این عمل مسیح، ایمانداران به او، میتوانند امید داشته باشند که در برکات زندگی جاوید شرکت نمایند. مشوق و محرک این امید نیز یادآوری محبت مسیح به انسانهاست. بنابراین، در نگاه پولس، امید بهمعنای صبر و انتظار است. این تفکر او، تفاسیر و دیدگاههای مختلفی را در مسیحیت بهدنبال داشت که از این میان، اگوستین هم با وی همرأی بود. مارتین لوتر، در راستای اکتفا به ظاهر سخن پولس، فقط به ایمان نقش محوری داد. در کلیسای کاتولیک، کتاب مقدس و سنت در کنار یکدیگر معتبرند و عامل اصلی نجات آدمی و ایجاد روح امید در او، لطف الهی است و اعمال نیک و آیینهای فیضبخش بهعنوان ابزارهای مادی آمرزیدگی دارای جایگاهند.
-
- به هرحال در عهد جدید، عیسی (ع) نقشی محوری در ایجاد و تحکیم امید ایشان دارد. این آموزه در کنار اعمال نیک، دیدگاههای متفاوتی را برمیتاباند. درحالیکه در قرآن، در کنار ایمان و عمل صالح و انجام دستورات شریعت، ایمان به تمام انبیا و تبعیت محض از پیامبر(ص) راه القا، تقویت و نیز بقای امید آدمی است که در دیدگاه شیعه این ولایت و محبت، با حبّ و ولایت امامان شیعه ادامه مییابد.
۴-۵- بررسی شکرگزاری در قرآن و عهدین
«شکر» یکی از فضیلتهای اخلاقی مشترک در قرآن و عهدین است که از ایمان نشأت میگیرد. از منظر این سه کتاب مقدس، شکرگزاری، واکنشی است از طرف مخلوق به سمت خالق. خداوند در این کتابها، انسانها را به شکرگزاری در مقابل وی به ازای نعمتهای مادی و معنوی مختلفی که به آنان اعطا نموده است، تشویق مینماید. این اعتراف و قدردانی در برابر پروردگار به شیوه های مختلفی صورت میگیرد و دارای آثار زیادی است. از این رو، این بخش از رساله درصدد است تا دیدگاه قرآن و عهدین را درباره این مفهوم جهت همزیستی مسالمت آمیز تحلیل و بررسی نماید تا نقاط اشتراک و اختلاف این کتب در این زمینه روشن گردد.
لغت شکرگزاری در کتاب مقدس از عبارت یونانی «یوکرست» (eucharisteo) گرفته شده است. این لغت همان لغتی است که در نسخه یونانی از عبارت بکار برده شده توسط عیسای خداوند وقتی در شام آخر پیالهی شراب را نزد پدر بالا برده و پدر آسمانی خود را «شکر» گفت، گرفته شده است. هم متی و هم مرقس و هم لوقا قید کرده اند که آن شب عیسای مسیح پیاله را گرفت و خدا را شکر کرد. زیرا این پیاله بود که سمبل خون او بود که برای کفارهی گناهان بسیاری باید ریخته میشد. عیسای مسیح آن شب خدا را شکر گفت برای خون خود که برای این نجات عظیم الهی باید ریخته میشد و انسان گناهکار را از مرگ ابدی رهایی میبخشید (ون وورست، ۱۳۸۴: ۷۴-۷۵).
واژگان اعتراف، ستایش، سپاسگزاری و برکت دادن در کتاب مقدس همیشه در ارتباط با یکدیگر هستند، زیرا کارهای خدا، نقطه شروع همه آنهاست (لیون دوفر الیسوعی، ۱۹۸۶، ص۱۲۰۱). در ادامه ارتباط این واژگان، با مفهوم شکر مورد بررسی قرار میگیرد:
-
- برکت دادن
«برکت دادن» واژهای است که شکرگزاری در کتاب مقدس را متبلور میسازد، و بیانگر «تبادل اساسی» میان خدا و انسان است. به برکت خدایی که به مخلوقش حیات و سلامتی میبخشد (تثنیه۳۰: ۱۹؛ مزامیر۲۸: ۹)، انسان، خالق را شکر میگوید (مزامیر۶۸: ۲۰ و ۲۷؛ نحمیا۹: ۵؛ اول تواریخ۲۹: ۱۰). برکت دادن، به وسیله دعا و نیایش حاصل شده و پس از رویداد واقعه، با شکرگزاری نتیجه مییابد (لیون دوفر الیسوعی، ۱۹۸۶، ص۱۲۵۹).
-
- اعتراف
شکرگزاری از اقرار و اعتراف جدا نیست (همان، ص۱۴۰۲). اقرار به ایمان، یک ودیعه حیاتی است که مستلزم حالتی عملی از آمادگی و گشاده رویی جهت پذیرش ابتکار الهی است. این حالت معمولاً از شناخت خدا به عکس العمل متعاقب آن یعنی شکرگزاری منتهی می شود. از این رو آمادگی نسبت به خدا هم دلیل سپاسگزاری و ستایش است و هم اِبراز آشکار آن: «در میان جماعت تو را تسبیح خواهم خواند. ای ترسندگان خداوند او را حمد گویید؛ تمام ذریت یعقوب او را تمجید نمایید» (مزامیر۲۲: ۲۲-۲۳). اعتراف نیز همچون قدردانی و ستایش، مستقیماً به خدا خطاب میگردد، اما بیشتر به انسانها مربوط می شود (لیون دوفر الیسوعی، ۱۹۸۶، ص۱۲۰۱). بر اساس کل تاریخ بنیاسرائیل، اعتراف آیینی از ایمان بوده است که اعمال عظیم یهوه برای قومش را در شکرگزاری اعلام میکردند، به عبارت دیگر، ایمان واقعی عبارت بود از اقرار به شکرگزاری (لیون دوفر الیسوعی، ۱۹۸۶، ص۱۴۰۲).
شخص با فریاد و استغاثه به سوی خدا، در عین اعتراف به گناهانش، خدا را میستاید. با اعتراف کردن، گناهان فرد تصدیق می شود و با ستایش خدا، بخشایش پرفیض خداوند را تصدیق می کند: «ای همه خداترسان بیایید و بشنوید تا از آنچه او برای جان من کرده است خبر دهم. به دهانم نزد او آواز خود را بلند کردم و تسبیح بلند بر زبان من بود. اگر بدی را در دل خود منظور میداشتم، خداوند مرا نمیشنید. لیکن خدا مرا شنیده است و به آواز دعای من توجه فرموده. متبارک باد خدا که دعای مرا از خود، و رحمت خویش را از من برنگردانیده است. » (مزامیر۶۶: ۱۶-۲۰).
از میان مزامیر داود، مزمور ۵۱ معروف به مزمور توبه و مزمور ۳۲ معروف به مزمور شکرگزاری و توبه میباشد. آنچه در این مزمور از داود برای ما به جای مانده است، بدین قرار است که: وقتی داود با بتشبع همسر اوریاء فرماندهی برجستهی خود همبستر شد، و نقشهی قتل اوریاء را ریخت، مدت زمانی گذشت تا داود به گناه خود اعتراف کند. وقتی ناتان نبی گناه داود را به او گفت، داود حتی لحظهایی آن را کتمان نکرد. آن را نپوشانید. از دست ناتان خشمگین نشد. فرار نکرد. آن را سرسری نگرفت. بلکه بلافاصله اعتراف کرد که: «به خداوند گناه کردهام. » (دوم سموئیل ۱۲: ۱۳). و خداوند هر چند ثمرهی گناه داود را در زندگی او هرگز برنداشت و داود برای گناهی که مرتکب شده بود جریمهایی سنگین را پرداخت نمود، اما خداوند گناهان او را آمرزید. مزمور ۵۱ از دل اندوهبار و توبه کار داود سخن میگوید. مزمور ۳۲ هم یادمان خاطرات تلخ داود از گناه خویش میباشد. در همان ابتدای مزمور آمده است: «خوشا به حال کسی که عصیان او آمرزیده شده و گناه وی مستور گردید. خوشا به حال کسی که خداوند به وی جرمی در حساب نیاورد. »
-
- سپاسگزاری
سپاسگزاری به معنی قدردانی است که سرچشمه شکرگزاری است: «زیرا چه شکرگزاری به خدا توانیم نمود بهسبب این همه خوشی که به حضور خدا درباره شما داریم» (اول تسالونیکیان۳: ۹)، «و پدر را شکر گزارید که ما را لایق بهره میراث مقدّسان در نور گردانیده است» (کولسیان۱: ۱۲).
-
- ستایش
ستایش اعتراف به عظمت خداست (ر.ک: اشعیا۱۲: ۴ و ۵؛ ارمیا۳۱: ۷؛ مزامیر ۸۹: ۲). در کتاب مقدس، ستایش و سپاسگزاری به طور مکرر در یک روح و در متونی همسان ذکر شده اند. در واقع خدا در تمامی نیکویی و محبت خویش به بنی آدم، خود را شایسته ستایش نشان میدهد. در نتیجه ستایش کاملاً به طور طبیعی تبدیل به سپاسگزاری و متبارک خواندن می شود که در متون زیادی ذکر شده اند: «و تو را در جماعتِ بزرگ ستایش خواهم گفت. ترا در میان قوم عظیم سپاس خواهم خواند. » (مزامیر۳۵: ۱۸)، «و نام خدا را با سرود ستایش خواهم خواند و او را با سپاس تعظیم خواهم نمود. » (مزامیر۶۹: ۳۱)، «و بر یکدیگر میسراییدند و خداوند را تسبیح و حمد میگفتند، که «او نیکوست زیرا که رحمت او بر اسرائیل تا ابدالاباد است» و تمامی قوم به آواز بلند صدا زده، خداوند را به سبب بنیاد نهادن خانه خداوند، تسبیح میخواندند. » (عزرا۳: ۱۱).
ستایش و سپاسگزاری، هر دو با اعتراف به عظمت خدا جلال وی را میسرایند: «برای خداوند جلال را توصیف نمایند و تسبیح او را در جزیرهها بخوانند!» (اشعیا۴۲: ۱۲)، «برای ستایش جلال فیض خود که ما را به آن مستفیض گردانید» (افسسیان۱: ۶و ۱۲ و ۱۴).
۴-۵-۱- شکرگزاری در قرآن
واژهی «شکر» در لغت به معنای شناخت و تشخیص احسان و نیکی (فراهیدی، ۱۴۱۰، ج۱: ۲۹۲؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج۴: ۴۲۳)؛ و انتشار آن و ستایش نیکوکار به خاطر نیکی که در حق فرد انجام داده است، میباشد (ابنمنظور، ۱۴۱۴، ج۴: ۴۲۳-۴۲۴). و شکر فقط در مقابل نعمت و بذل است؛ چنانکه فرموده: «شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ» (نحل، ۱۶/ ۱۲۱) (قرشی۱۳۷۱، ج۴: ۶۲). شکر نسبت به خداوند، تصور نعمت و اظهار آن (راغب، ۱۴۱۲: ۴۶۱) و اعتراف به نعمتش و انجام هر آن چه که واجب کرده از جمله اطاعت و ترک معصیت (طریحی، ۱۳۷۵، ج۳: ۳۵۴)، همراه با تجلیل و تعظیم است (جوادی آملی، ۱۳۷۸، ج۴: ۴۰۰). ضدّ آن کفر است، یعنی: فراموشی نعمت و پنهان کردن آن (راغب، ۱۴۱۲: ۴۶۱). از دیدگاه قرآن نیز، شکر نعمت که خود در حقیقت استعمال نعمت است به نحوی که احسان منعم را یادآوری و اظهار میکند، به ایمان و تقوی باز میگردد و نقطهی مقابل «کفر» قرار میگیرد (همان؛ طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۲: ۲۲). معنای اصلی ریشه «کفر» به معنای «پوشیدن» و «نهان ساختن» است، به ویژه در بافتهایی که مربوط به اعطا و دریافت موهبتها یا نعمتها می شود، این واژه معنای پنهان داشتن یا نادیده گرفتن نعمتها دارد و در نتیجه مفهوم «ناسپاسی» و «ناشکری» مییابد (ایزوتسو، ۱۳۶۰: ۱۴۸).
آیات چندی از قرآن کریم نیز دالّ بر مطلب فوق است، از جمله: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئنِ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئنِ کَفَرْتمُْ إِنَّ عَذَابی لَشَدِید» (ابراهیم، ۱۴/ ۷)؛ «قَالَ هَاذَا مِن فَضْلِ رَبیِ لِیَبْلُوَنی ءَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبیِ غَنیٌّ کَرِیمٌ» (نمل، ۲۷/ ۴۰)؛ «إِن تَکْفُرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَنیٌّ عَنکُمْ وَ لَا یَرْضی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَ إِن تَشْکُرُواْ یَرْضَهُ لَکُمْ» (روم، ۳۹/ ۷)؛ «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ» (بقره، ۲/ ۱۵۲) و … .
شکر نعمت به این است که همواره منعم در نظر گرفته شود و نعمت در جایگاه خویش به مصرف برسد یا استفاده گردد. خداوند از بندگان میخواهد تا نسبت به نعمتهایش کفر نورزند، با سرکشی نعمتهایش را پنهان نکنند و به آنها بیتوجه نباشند (طبرسی، ۱۳۷۲، ج۱: ۴۳۱؛ قشیری، بیتا، ج۱: ۱۳۸؛ میبدی، ۱۳۷۱، ج۱: ۱۳۸).
واژهی «شکر» با مشتقاتش ٧۵ بار در قرآن آمده است که هم به صورت فعل است و هم اسم. در اشتقاق فعلی به صورت ماضی «شکر» و مضارع «یشکرون» و هم امر «اشکروا» به کار رفته است. در همه این موارد صیغه مجرد آن به کار رفته است. در اشتقاق اسمی، از صفت مشبهه: «شاکرین»، اسم مفعول: «مشکور»، صیغه مبالغه: «شکور» و مصدر: «شکر» و «شکور» آن استفاده شده است.
در قرآن کریم پس از اشاره به برخی از نعمتهای الهی، منعمان مکلّف و موظف به شکرگزاری در برابر آن شدند. در جایی میفرماید: که سپاس من را به جا آورید و از ناسپاسی دوری کنید: «وَ اشْکُرُواْ لی وَ لَا تَکْفُرُون» (بقره، ۲/ ۱۵۲)، یا میفرماید اگر تنها خداوند را عبادت میکنید، در برابر نعمتهای فراوانی که به شما عطا فرموده است، سپاس آن را به جا آورید: «وَ اشْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُون» (نمل، ۱۶/ ۱۱۴)، یا اینکه هم زمان با امر به استفاده از نعمت، خواستار سپاسگزاری در برابر آن می شود: «کلُُواْ مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُواْ لَهُ» (سبا، ۳۴/ ۱۵) و بالاخره انسانها را به خاطر خودداری از شکرگزاری، مورد بازخواست قرار میدهد: «فَلَوْ لَا تَشْکُرُون» (واقعه، ۵۶/ ۷۰).
در برخی از آیات نیز یکی از اهداف اعطای نعمت، شکرگزاری در برابر خداوند معرفی شده است بدون این ظاهراً امر و نهیای صورت گیرد. برای مثال پس از یادآوری نعمتهایی چون عفو و بخشش، حیات دوباره در دنیا، اتمام نعمت، تسخیر دریا برای انسان، و آفرینش انسان و انعام اعضا و جوارح به او (بقره، ۲/ ۵۲ و ۵۶؛ مائده، ۵/ ۶؛ نحل، ۱۶/ ۱۴ و ۷۸). که هدف از اعطای آنها را شکرگزاری انسان معرفی مینماید: «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون» (نمل، ۱۶/ ۷۸)؛ تعبیر «لَعَلَّ» به معنای «شاید» با آن که شکر واجب است، از این جهت است که شکر در عین حال که تشریعاً واجب است، تکویناً اختیاری است (جوادی آملی، ۱۳۷۸، ج۴: ۳۹۹).
بر اساس آیات قرآن کریم و سفارشاتی که در رابطه با شکرگزاری شده است، میتوان شکرگزاری را به چهار نوع تقسیم نمود، که در این قسمت این شکرگزاریها مورد بررسی قرار میگیرند:
الف. شکرگزاری بنده در برابر خالق: با توجه به این که شکر منعم، بر بهرهمند از نعمت واجب است، پس شکرگزاری از خداوند که ولی نعمتهاست بر انسان واجب است (همان، ج۸: ۶۰۲). به این منظور، خداوند ضمن آیاتی پس از نام بردن از نعمتها، بهرهمندان از نعمت را به صراحت، به شکرگزاری در برابر خود امر مینماید: «وَ اشْکُرُواْ لی» (بقره، ۲/ ۱۵۲)؛ شکر مطلق خدای تعالی، یاد خدا بدون نسیان، و اطاعتش بدون معصیت است (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۴: ۳۸)، به طوری که مدعیان ایمان و عبادت را به انجام آن توصیه می کند: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ اشْکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُون» (بقره، ۲/ ۱۷۲)؛ یعنی اگر فقط خدا را عبادت میکنید و موحّد هستید باید شاکر باشید. البته در ضمن آن به موحّد بودن در شکر نیز امر مینماید تا با توحید عبادی آنان هماهنگ باشد (همان: ۶۰۹).
ب: شکرگزاری بنده در برابر نعمت: نوع دیگر شکرگزاری، سپاس گزاری بنده در برابر نعمت است. قرآن کریم طی آیاتی پس از یادآوری نعمتهای الهی، از بهرهمندان از نعمت میخواهد که شکر آن را به جا آورند: «وَ اشْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُون» (نمل، ۱۶/ ۱۱۴).
قرآن کریم از ابراهیم (ع) به عنوان شکرگزار در برابر نعمت یاد مینماید: «شَاکِرًا لّأَِنْعُمِهِ اجْتَبَئهُ وَ هَدَئهُ إِلی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم» (نحل، ۱۶/ ۱۲۱)، که دلیل برگزیده و هدایت شدنش را همین عمل شکرگزاری معرفی مینماید (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۲: ۳۶۸). مقام شکرگزاری در برابر نعمت از چنان اهمیتی برخوردار است که حضرت سلیمان (ع) از خدا درخواست میکندکه او را بر انجام آن راهنمایی نماید: «وَ قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلیَّ وَ عَلی وَالِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صَلِحًا تَرْضَئهُ وَ أَدْخِلْنی بِرَحْمَتِکَ فی عِبَادِکَ الصَّلِحِینَ» (نمل، ۲۷/ ۱۹).
این شکرگزاری هم شامل نعمتهای ظاهری و مادّی مانند اعضا و جوارح و حواس بدنی: «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَرَ وَ الْأَفِْدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (نحل، ۱۶/ ۷۸)، زندگی بر روی زمین و روزی: «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَیِشَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُون» (اعراف، ۷/ ۱۰)، شب و روز، دریا و مواهب آن، تسخیر چارپایان و جنّ، آب قابل شرب و غیره می شود (قصص، ۲۸/ ۷۳؛ نحل، ۱۶/ ۱۴؛ حج، ۳۶/ ۲۲؛ سبا، ۳۴/ ۱۳؛ واقعه۵۶، ۶۸-۷۰) و هم شامل نعمتهای باطنی و معنوی، مانند عقل و روح و حواس باطنی که تحت عنوان «افئده» قرار میگیرند (ابراهیم، ۱۴/ ۳۷)، هدایت: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا» (انسان، ۷۶/ ۳)، یاری الهی: «وَ لَقَدْ نَصرََکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون» (آلعمران، ۳/ ۱۲۳)، بعثت انبیا و حکمت (لقمان، ۳۱/ ۱۲؛ آلعمران، ۳/ ۱۴۴) و دیگر موارد می شود.