۲-۱-۹ تأثیر صنعتی شدن و شهرنشینی بر خانواده:
به تدریج که جامعه از الگوی کشاورزی به صنعتی تغییر مییابد، هم کارکردها و هم اقتدار خانواده، همراه با آن دگرگون میشود شاید عمدهترین پیامد و نتیجهی حرکت از خانواده سنتی روستایی به سنت خانوادهی شهری و صنعتی جدید، تحول از نظام خویشاوندی گسترده به خانواده هستهای غالب بوده است با تغییر کارکرد خانواده از حالت یک واحد تولیدی و مصرفی به یک واحد مصرفی صرف، دیگر نیازی به استفاده از تعداد بسیار فرزندان و اعضای دیگر خانوادهی وسیع وجود نداشت که در کار خانوادگی به طور دستهجمعی شرکت جویند در جوامع شهری یک خانواده پراولاد دشوارتر میتواند هزینههای کمرشکن زندگی را تحمل کند تا خانوادههایی که فرزند کمتری دارند.
خانواده در جامعهی صنعتی، فقط یک واحد مصرف کنندهی تولیدات اقتصادی است، نه تولید کننده آنها، در جامعهی شهری و صنعتی، خانواده بسیاری از کارکردهای خود را به دیگر نهادهای اجتماعی واگذار کرده است.
در این جامعهها، به دلیل تخصصی شدن تقسیم کار، هر شخص ملزم به انجام یک وظیفه اقتصادی معین است، در نتیجه کارکرد اجتماعی کردن از وقتی که کودک به سن پنج، شش سالگی میرسد، از خانواده گرفته میشود و به مدرسه واگذار میشود همچنین بسیاری از کارکردهای اقتصادی از واحد خانواده به جاهای دیگر منتقل شده است چنانکه دولت برای کسانی که توانایی ندارند، از طریق تأمین اجتماعی، برنامههای رفاهی، مسکنهای عمومی و کمکهای بهداشتی، نقش عمدهای در مسئولیتهای اقتصادی این افراد ایفا میکند
نقش حمایتی خانواده را نیز دولت، مذهب و آموزش و پرورش، از طریق نهادهای تربیتی به عهده گرفته است به خصوص آموزشهای مذهبی که در گذشته عمدتاً در دست خانواده بود و اکنون بر عهده نهادهای رسمی مذهبی گذاشته شده است.
در صورتی که خانواده در این دوران به کارکردهای اساسی خود آشنایی نداشته باشد و همچنین با ویژگیهای دوران نوجوانی آشنا نباشد نخواهد توانست عملکرد تربیتی خود را به نحو احسن ایفا نماید و چه بسا که اقدامات نادرست از سوی خانواده، فضای نامناسب موجود در خانواده و غیره، بیشتر و بیشتر نوجوان را از محیط خانواده دور ساخته و در صورتی که خانواده در گذشته نیز کارکرد تربیتی خود را به شیوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگی فکری کاملی برخوردار نباشد با گرایش به زمینههای ناسازگارانه مثل عضویت در گروههای افراطی و سایر زمینهها مشکلات فردی و اجتماعی زیادی را به بار خواهد آورد.
سختگیری زیاد والدین و خانواده در این دوران و همچنین سهلگیری و آزادگذاری آنان فرزند را موجودی سرکش، طغیانگرو متزلزل بار خواهند آورد از این گذشته این دوران، دوران الگوگیری و همانند سازی است و لازم است خانواده الگوهای مناسبی را برای نوجوان خود فراهم سازند، میزان حضور خانواده در اجتماع نیز در این امر اهمیت به سزایی دارد هابز معتقد است که بسیاری از نوجوانان پریشان حال و آشفته به خانوادههایی تعلق دارند که از زندگی اجتماعی مجزا و بیگانهاند خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است افراد سالم جامعه، افراد موفق و افراد فعال اجتماعی از داخل خانوادههای سالم بیرون آمدهاند و افراد ناسالم پرورش یافته خانوادههای ناسالم هستند.
۲-۱-۱۰ تغییرات اجتماعی و تأثیر آن بر خانواده
یکی از مسائل اساسی جامعه شناسی تعیین کارکردهای عمومی خانواده هسته ای، بویژه در مقایسه با خانواده گسترده بود.
اگ برن و تی بیتز(ogburn and thbhtz) در سال ۱۹۳۴ شش کارکرد اساسی زیر را مطرح کردند:
تولید مثل
محافظت
اجتماعی کردن
تنظیم روابط جنسی
عاطفه و همراهی
پایگاه اجتماعی
جامعه شناسان دیگر با اندک تفاوتهایی همین کارکرد را در نظر گرفتند. مثلاً «ناید عارت» علاوه بر کارکردهای تولید مثل، اجتماعی کردن و تعیین پایگاه اجتماعی به کارکردهای محافظت روانی از اعضاء خانواده، کاهش و از میان بردن تنشها و همچنین خانه داری و گذران اوقات فراغت نیز تأکید کرده است. تأکید پارسنز بر دو کارکرد اجتماعی کردن کودکان و رشد و ثبات شخصیت بزرگسالان بود. جامعه شناسانی که خانواده را به عنوان یک سیستم، یک گروه و یا نهادی خاص در نظر میگیرند، بطور کلی خانواده را در برابر جامعه خشن با روابط رسمی میبیند و از آنجا که خانواده را گروهی کوچک میدانند که صمیمیت و محبت ویژگی اساسی و غیر قابل تفکیک آن است، از این رو خانواده را بهترین مکان برای یکی از مهمترین کارکردها یعنی اجتماعی کردن نسل جوان در نظر میگیرند. آنان توجه اصلی خود را بر دگرگونی ساختاری خانواده معطوف کردند. و به این نتیجه رسیدند که با دگرگونی ساختاری خانواده برخی از کارکردهای اساسی آن از دست رفته یا کاهش یافته(کاهش کارکردها) و برخی دیگر جا به جا شدهاند (جا به جایی کارکردها، انتقال کارکردها). آنها معتقدند با شروع صنعتی شدن، شهرنشینی و روند دموکراتیزه شدن سیاسی جوامع و با نظام تکثری از یکسو، هم چنین دگرگونیهای تولید اقتصادی که منجر به رفتار مصرفی شد از سوی دیگر، ضربهای اساسی بر کارکردهای خانواده زده شد.
این دگرگونیها شامل تغییراتی در ساختار اجتماع مانند جدایی میان محل تولید و محل مصرف بود، یعنی به جای تولید و مصرف کالا در خانه، کالاها در اماکن خاصی ساخته شده و در خانواده مصرف می شد، تولید کالاهای انبوه به کارخانجات منتقل شده و از طریق سیستم پخش بازار، برای مصرف به خانواده میرسد. زیرا دیگر تولیدهای ناچیز خانواده مقرون به صرفه نبوده بلکه نوع سودآور تولید با بهره گرفتن از ماشین آلات در اماکن خاص کارخانجات بود. دگرگونی ساختاری خانواده سبب انتقال کارکردها در خانواده شد (دگرگونی در محدوده کارکردهای خانوادگی)نظام جدیدی از پخش جایگزین نظام قدیم شد. و مشاغل جدیدی در ساختار اجتماعی بوجود آمد که سبب شد افراد شاغل دائماً در حال عوض کردن شغل خود باشند،زنان نیز به صورت نیروی کار مستقل و دستمزد بکیر به حیطه اقتصادی قدم گذاشتند، در این میان چون نقش زنان و مردان به هم شبیه میشود، الگوهای اقتدار پدرسالارانه در خانواده رنگ میبازد و در میان اعضاء خانواده تمایلات مشارکتی، بوجود میآید.
جدایی میان محل کار و خانه یکی از عوامل دگرگونیهای خانواده بود. اما به طور کلی، صنعتی شدن مسبب دگرگونیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و تفکر در جامعه بود. مانند دگرگونی در تفکر و نگرش نسبت به جهان که در رسیدن به شیوههای جدید زندگی و پیدایش جامعه صنعتی مؤثر بود، و احتمالاً از قرن هیجدهم آغاز شد و با فلاسفه و روشنگری و درک متفاوت این فلسفه از مفهوم زندگی مربوط بود. تفکر روشنگری انسان را از اندیشههای جزمی و روابط اقتداری و غیرمنطقی که در جامعه و خانواده وجود داشت، آزاد ساخت. در این تفکر فرد و طبیعت منبع و ضامن اصلی شناخت و پیشرفت انسان بودند. مسئولیت دنیوی، مفید بودن برای جامعه و سعی در رسیدن به خوشبختی مطرح بود. یکی از نتایج این تفکر پیدایش لیبرالیسم و دموکراسی در کلیه امور زندگی بود. و نتیجه دیگر آن رنگ باختگی ارزشها و هنجارهای سنتی بود، زیرا دلیلی برای پایبندی به آنها وجود نداشت. حتی اقتدار سنتی به لرزه افتاد. به این ترتیب تفکرات روشنگری و آزادیخواهانه نیز در دگرگونی خانواده مؤثر بود. زیرا بتدریج افکار عمومی با اقتدار پدر سالارانه مخالفت کرد و نوعی نرمش و مخالفت را جایگزین کرد. از طرف دیگر امکان انتخاب آزادانه شغل که به معنای جدایی از شغل پدر و همچنین به وجود آمدن تحرک اجتماعی افراد شد، در دگرگونی ساختاری و طبیعتاً دگرگونیهای کارکردی خانواده مؤثر افتاد،عقل گرایی روابط اجتماعی و نیاز به آزادی در ساختار اجتماعی بر محدوده زندگی تأثیر گذاشت. عوامل دیگری که سبب دگرگونی ساخت خانواده شدند عبارتند از: تقسیم کار و تخصصی شدن مشاغل در روند صنعتی شدن، همچنین پدیده های دیگر رشد سرمایهداری و رشد تکنولوژی، مانند پیدایش طبقه کارگر، دگرگونی در شهر و روستا، بوجود آمدن دیوانسالاری شهری و صنعتی و نظام ارزشی که به عملکرد افراد توجه داشت جملگی باعث دگرگونی خانواده شد. با دگرگونی ساختاری جامعه، نهادهای جدیدی بوجود آمدند که برخی از آنها به طور کامل کارکردهای خانواده را به خود اختصاص دادند و بعضی دیگر شریک کارکردهای خانواده شدند. به همین دلیل باز هم باید به کارکرهای جدید خانواده توجه کرد. در دوران صنعتی دیگر خانواده «مرکز زندگی» نیست، دگرگونی روابط تولیدی، سبب اضمحلال قدرت و همبستگی خویشاوندی، از طریق اماکن شغلی متفاوت، جدایی نسلها، تغییر شکل و مکان زندگی شد. بسیاری از کارکردهای محافظتی خانواده، بتدریج به نهادهای خصوصی یا دولتی واگذار شد. سازمانهای تأمین اجتماعی در تهیه مسکن، مشکلات دوران پیری مثل بازنشستگی و دوران بیکاری، از افراد حمایت کردند. از آنجا که در مراکز اقتصادی بهره دهی مناسب، وابسته به وجود افراد متخصص بود، به ایجاد کارگاهها و مراکز آموزشی خاص اقدام کردند. خانواده بتدریج در گذران اوقات فراغت خود با نهادهای اجتماعی چون،کلوبها، باشگاههها،رسانههای گروهی و غیره شریک شد. مراکز مشاوره که در تصمیمگیریهای شخصی و خانوادگی کمک و حمایت فکری ارائه میدهند، به سرعت رشد کردند و بخشی از فعالیتهای تصمیمگیری خانواده را به عهده گرفتند.
بدین ترتیب با دگرگونی جامعه، هم ساختار روابط خانوادگی، هم کارکردهای خانواده دگرگون و جا به جا شدند یا کاهش یافتند.» (اعزازی،۱۳۸۶، ص ۱۷۰،۱۷۱)
۲-۱-۱۱ تغییر نقش کودکان در خانواده:
در جامعهی امروزی کودکان نقش و اهمیت زیادی دارند در حالیکه در دوران گذشته نبود کودکان مرکز توجه و رسیدگی مثل امروزه نبودند کودکان نه براساس میل والدین بلکه در نتیجه روابط جنسی متولد میشوند.
و چون بهداشت نبوده نوزادان در اثر اتفاقات طبیعی، بیماریها و قحطی از بین میرفتند و به همین علت خانوادهها به این باور میرسند که مرگ امر طبیعی است و آنها قادر به جلوگیری از آن نیستند و در واقع با این طرز فکر به خودشان دلداری روانی میدادند و بنابراین هم روابط عاطفی بین والدین و فرزندان سرد بوده تا در صورت فوت فرزندانشان ضربه کمتری را احساس کنند (به طوریکه بعدها با پیشرفت علوم پزشکی مرگ و میر فرزندان کم شد و روابط بین والدین و فرزندان تغییر یافت)
در گذشته به کودکان به چشم ابزار کار نگاه میشده که باید مثل یک بزرگسال نقش نانآوری داشته باشد و ارزش و توجه خاصی معطوف کودکان نمیشده فرزند اگر دختر بود که پابهپای مادران هم در خانه کار میکردند و وظیفه غذا پختن، لباس شستن، نگهداری بچههای کوچکتر از خودشان و …. را به عهده داشتند و این را به حساب آمادگی برای بزرگسالی میدانستند از طرفی سن ازدواج دختران بسیار پائین و این حاکی از عدم توجه به خردسالان است.
در پسران هم به همین منوال بوده پسران یا پابهپای پدرانشان روی زمین مزرعه یا به عنوان شاگرد کارآموز در مغازهی پدر یا دیگری مشغول به کار بودند فرصت برای بازیهای کودکانه نداشتند تحصیلات بسیار کم بوده یا اصلاً نبوده این اوصاف بسته به طبقهی اجتماعی فرد که در ثروتمندان امکان ادامهی تحصیل بیشتر فرزندان و آموزش زبانهای خارجه و آداب معاشرت در مهمانیها و از این جمله به آنان بود و این حتی در نوع لباس پوشاندن به کودکان نیز تأثیر داشته، لباس طوری نبوده که کودک در آن احساس راحتی داشته باشد و بتواند بازی کند بلکه با متد لباس بزرگسالان بود.
در طبقه متوسط امکان ادامهی تحصیل وجود داشته ولی ندرتاً پیش میآمده که تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشند و یاد گرفتن شغل پدر برای پسران و پیشه کردن به آن شغل در بزرگسالی و جمع آوری سرمایه برای کار و در دختران وظایف خانه و گاهی دیده میشد که حتی تهیهی جهیزیه نیز به عهده دختران بوده و در قشر فقیر که اوضاع بدتر بوده چون به ندرت پیش میآمد فرزندی سواد خواندن و نوشتن داشته باشد که البته در دختران کمتر از پسران بوده پسران پابهپای پدرانشان به بیگاری در زمینهای ارباب رعیت مشغول کار بودند و دختران نیز چون مادران تمام وظایف خانه را انجام میدادند و بعد از آن یا در کنار پدر و برادرانشان در زمین ارباب به کار مشغول بودند یا در خانههای اشراف به نوکری برده میشدند و این نشان میدهد که میزان سن بزرگسالی در گذشته نسبت به امروز بسیار پائین بوده اگر به پای درد و دل پدران و مادران خود بنشینیم از سختیها و کمبودهای گذشته برایمان درد دل میکنند.
از اینجا خانواده سنتی تبدیل به خانواده مدرن شد چرا که کودکان را به کارهای سخت و طاقتفرسا وادار نمیکردند.
شواهد بسیاری حاکی از عدم توجه به کودکان به صرف کودک بودنشان در دست است.
«آریه در کتاب «تاریخ دوران کودکی» به نحوی زیبا، با بررسی تصاویر و نقاشیها مشخص میکند که تا قرن هفدهم در آثار نقاشان تصویری از کودکان به چشم نمیخورد، مگر تصاویر مریم مقدس و حضرت عیسی در دوران کودکی، در معدود تصاویری هم که کشیدهاند، کودکان به شکلی عجیب، یعنی به صورت بزرگسالان کوتوله نقاشی شدهاند (aries,1980:93-94) و در حالی که کودکان از لحاظ ترکیب اندامهای بدنی با بزرگسالان تفاوتهای بسیاری دارند آریه معتقد است این پدیده به علت عدم توانایی نقاش نیست، زیرا آنها از لحاظ قواعد نقاشی قابلیتهای کافی داشتند، بلکه نمایشگر و بازتابی از تفکر اجتماعی آن دوران نسبت به کودکان است زیرا همواره گمان بر این بود که کودک بزرگسالی است با اندامهای کوچکتر و قوای بدنی کمتر، یا به عبارتی کودکان را مینیاتور بزرگسالی میدانستند» (اعزازی، ۱۳۷۵،۱۳۳)
یک قضیهی جالب در گذشته این بوده که کودکان در محیطی خارج از محیط خانه زندگی میکردند بعضی از خانوادهها به خصوص ثروتمندان کودکان خود را به دلیل شرایط بد محیط زندگی به دایههایی خارج از منطقه زندگی خود که عموماً در روستا بود میسپردند که این تا حدودی از مرگ و میر کودکان جلوگیری میکرد،حتی بعد از دوران شیرخوارگی نیز عقیده داشتهاند که اگر رشد و تربیت کودک در محیطی جدای از منزل باشد بهتر است و فرزندان سالهای زیادی به دور از خانواده خود بودند. در اقشار پائین هم همانطور که گفته شد به سبب یادگیری حرفه یا تأمین خوراک خود به دیگران سپرده میشدند این روند نشان میدهد که چقدر همبستگی اعضای خانواده با همدیگر ضعیف و سرد بوده. تقریباً از زمانی که علم پزشکی قادر به تشخیص بیماریهای کودکان شد و مرگ و میر کودکان کم شد خانوادهها توجه بیشتری به کودکان خود کردند.
بعد از شکلگیری مدارس و برچیده شدن مکتب خانههاو نیاز به شیوههای تدریس برای کودکان ضرورت شناخت کودکان مطرح شد.
و در واقع اساس توجه به کودکان رشد کرد در این قافله بوده که روانشناسان شروع به بررسی کودک، حالات روانی و رشد وی کردند و انواع نظریهها در مورد کودکان و شیوههای تربیت آنان سر برآورد. به علت تغذیه نامناسب رشد کودکان دچار مشکلاتی شده بود که هم بر روی سلامت روان و هم جسم کودکان تأثیرات به شدت ناگواری بر جای گذاشت که از طریق توصیه به ورزش و تغذیه مناسب برای کودکان این موضوع یعنی توجه به کودکان و مسائل آنان به موضوعی خاص و مهم تبدیل شد.
در اینجا لازم به ذکر میدانم که اهمیت سازمانها و نهادها را در میزان پیشرفت این توجه یادآور شوم شکلگیری قوانین حمایت از کودکان از آن جمله است به ویزه کودکان کار چرا که کودکان زیادی تلف میشدند. در این بین نقش رسانههای گروهی را نباید دست کم گرفت چرا که این وسایل نقش بسیار مهمی در آگاه سازی گستردهی مردم داشتند و دارند تلویزیون و رادیو به عنوان وسیلهای بدون نیاز به مهارت خواندن و نوشتن در اختیار فقیر و غنی جامعه است فقط کافی است انگشت خود را بر دکمهی power آن فشار داده و بقیه را به دست این جعبه جادویی بسپاریم در راستای تربیت غلط و تربیت صحیح چقدر فیلم و مستند و حتی دعوت از کارشناسان برای در میان گذاشتن ضرورت شناخت دقیق فرزندان و برخوردهای مناسب با آنان تأکید شده، به طوری که اگر در گذشته دیده میشد که فرزندان پابهپای بزرگسالان مشغول کارند و از کم و کاست و نداری خانواده و مشکلات خانواده باخبر بودند. امروزه این چنین نیست والدین سعی میکنند فرزندانشان را از مسائل و مشکلات مربوط به خانواده دور کنند و طبق مثل معروف:«صورت خودشان را با سیلی سرخ نگاه میدارند». امروزه به یمن وسایل ارتباط جمعی و سر برکشیدن نهادها و سازمانها ما شاهد جدایی دنیای بزرگسالان و کودکان هستیم چرا که «کودکان امروزه نه تنها اسباببازیها، کتابها و دیگر وسایل تفریحی مناسب سن خود را دارند، بلکه اماکن تفریحی، فیلم، تئاتر کودکان و نظایر آن نیز از بزرگسالان جداست.
بعضی از جامعهشناسان معتقدند وجود مدارس نیز مکمل این جدایی است کودکان و نوجوانان حدود ۱۲ سال از زندگی خود را در مدرسه میگذرانند، اکثر تفریحات و سرگرمیهای آنها را مدرسه ترتیب میدهد و با گروههای همسالان همراه است ساعات خواب متفاوت نیز آنها را از زندگی پدر و مادر دور میسازد و به این ترتیب با خانواده زندگی کردن کودک به حداقل میرسد. » (اعزازی،۱۳۷۵،۱۳۷و۱۳۶)
مطلب دیگر به وجود آمدن رشتههای دانشگاهی تحت عنوان کودک یاری و واحدهای درسی چون روانشناسی کودک دلیل بر این ادعاست که به این موضوع به صورت تخصصی نگریسته شده از طرفی دایر شدن مهدکودکها که در آن مربی مخصوص کودک یا مدرک رشته تخصصی آن را دارد یا دورههای مخصوص را پشت سر گذرانده و شاهد استقبال روزافزون خانوادهها از این مراکز هستیم کلیهی این نتایج از اهمیت کودکان و ویژگیهای خاص، شکننده بودن و تأثیرپذیری آنها حکایت میکند.
۲-۲ واژه ها و تعاریف فرزند سالاری
۲-۲-۱ تعریف مفهومی _ لغوی فرزند سالاری
فرزند سالاری یعنی محور بودن فرزندان در خانواده، همچنین فرزند مداری نیز به کار رفته است. برای نزدیک شدن بیشتر به مقصود، می توان به واژه ها و اصطلاحاتی که به خاطر کاربرد درازمدت، مفهوم مشخصی دارند اشاره کرد از جمله اشراف سالاری، دیوان سالاری و یا پدرسالاری و مادر سالاری. تحت این عناوین، اهمیت و نقش اساسی در عرصههای گوناگون به اشراف، دیوان، پدر و مادر داده شده، آنها مدار و محور فعالیت به حساب میآیند.
۲-۲-۲ تعریف ساختار فرزند سالاری
اگر ساختار را مجموعه نقشها و نوع رابطه و ترکیب آنها بدانیم، جایگاه، نقش و مناسبات اعضای موجود در ساختار خانواده دگرگون شده و عناصر آن از جایگاه و نقش دیگری برخوردار می شود. همچنین سمت و سوی روابط و سلسله مراتب خانواده نیز متحول شده و فرزندان در چشم والدین اعتبار و ارزش و اهمیت بیشتری مییابد.
۲-۲-۳ تعریف کارکردی فرزند سالاری
گرچه نمیتوان تفکیک واضح و روشنی از مفهوم ساخت و کارکرد مقولات اجتماعی ارائه داد، زیرا بیتردید این دو مفهوم همه جا ملزم یکدیگرند.گفتنی است که خانواده فرزند سالار نسبت به سایر خانوادهها کارکرد متفاوتی دارد و بعد کارکردی آن در این پژوهش نقش مؤثری دارد و به درک بهتر مسئله کمک خاصی میکند. بدیهی است فرایند مهم اجتماعی شدن از این پدیده تأثیر بسیاری پذیرفته و طی آن، شخصیتهای متناسب با آن شکل میگیرد و به تدریج، نه تنها نظام ارزشی و هنجاری بلکه جامعه نیز دچار تحول میشود.
۲-۲-۴ تعریف فرزند سالاری در پژوهش حاضر
فرزند سالاری یعنی وضعیتی که در آن فرزندان، مستقیم یا غیرمستقیم محور و اساس تصمیمگیریها، فعالیتها و مجموعه امور مختلف خانواده قرار میگیرند و همهی مسایل خانواده، به طور کلی بر اساس نیازها، خواستهها و اهداف آنان استوار میشود.
با اینکه فرزندان خانوادهی فرزند سالار در ایران از استقلال فکری، امکانات و مزایای خانواده برخوردارند، فاقد توان تصممگیری و استقلال رفتاری هستند و از حیث اقتصادی هم کاملاً به درآمد خانواده وابستهاند.
۲-۲-۵ مفهوم فرزند سالاری