نوع دوم: کارهای با پیچیدگی کم و نیاز به تعامل پایین
فردی
این مدل، فعالیتهای موجود در سازمان را به چهار نوع تقسیم میکند. در نوع اول فعالیتهایی قرار میگیرند که دارای پیچیدگی کم و سطح بالایی از تعاملات متقابل هستند. رویه های استاندارد، اتکای زیاد به فرایندها و متدولوژیهای رسمی و فرایندهای ارتباطی قوی از جمله ویژگیهای فعالیتهای نوع اول به حساب میآیند. در سازمان، فعالیتهایی که ستانده آنها بهصورت داده فعالیتهای دیگر مطرح میشوند، در این طبقه قرار میگیرند. در نوع دوم، فعالیتهایی قرار میگیرند که بیشترین شباهت را به فعالیتهای نوع اول دارند. مهارتهای هدفمند، آموزشهای رسمی، رویه های استاندارد، روتین بودن کار و حداقل وابستگی از شاخصهای عمده این نوع فعالیتها هستند. تمام دانش در این نوع فعالیتها کدگذاری شده و به شکل صریح وجود دارد. در نوع سوم، فعالیتهایی قرار میگیرند که از پیچیدگی لازم برخوردار بوده و سطح وابستگی برای اجرای آنها پایین است. تکراری نبودن، نیاز به افراد متخصص، تعاملات محدود با طیف خاصی از کارکنان و تشکیل تیمهای تخصصی حول محورهای مشخص از جمله شاخصهای عمدهگونه سوم است. و بالاخره در نوع چهارم فعالیتهایی قرار میگیرند که از پیچیدگی بالایی برخوردار بوده و دارای سطح بالایی از وابستگی متقابل هستند. چالشیبودن فعالیتها، روتین نبودن، نیاز به تخصصهای وسیع، وابستگی زیاد، نیاز به کار تیمی و فرایندهای ارتباطی قوی از جمله ویژگیهای عمده این سطح بهشمار میروند. متصدیان انجام این فعالیتها از دانش ضمنی زیادی برخوردارند. مبادله دانشهای ضمنی از طریق تشکیل تیمهای متعدد، برگزاری کارگاهها و سمینارها صورت میگیرد. سیستمهای یادگیری، خلاقیت و جستجوی دانش از اجزای تفکیکناپذیر این فعالیتها بهشمار میروند (جانستون[۱۲۹]، ۲۰۰۰)
۲-۵-۵- مدل ادل و گراسیون
ادل و گراسیون[۱۳۰] (۱۹۹۸)، مدلی را برای مدیریت دانش ارائه دادهاند. این مدل مبتنی بر دو رکن اساسی است. (نمودار زیر)
فرایندهای مدیریت دانش: این فرایندها عبارتند از:
خلق دانش: که به روش های مختلف میتواند ایجاد شود.
شناسایی دانش: شناسایی دانشهای مفیدی که در فرایندها، رویه های کاری و اقدامات سازمان وجود دارد.
جمعآوری: بعد از اینکه دانشهای مفید، مورد شناسایی قرار گرفتند، کار بعدی جمعآوری این دانش میباشد.
سازماندهی: سازماندهی دانش، بیشتر دربرگیرندهی فعالیتهای پردازش دانش است. در این مرحله، دانش به شکل مناسبی تبدیل میگردد.
توزیع: بعد از سازماندهی دانش، آن بایستی به روش های مختلف بین افراد توزیع شود. در این مرحله با بهره گرفتن از ابزار و سازو کارهای مناسب باید دانش ذخیره شده در دسترس افرادی که نیاز دارند، قرار بگیرد.
ارزیابی و تطبیق: این مدل قبل از به کارگیری دانش توصیه میکند که آن از لحاظ صحت و سقم مورد ارزیابی و تطبیق قرار گیرد و این کار باید توسط افرادی حرفهای در یک سازمان صورت بگیرد.
به کارگیری دانش: تا زمانی که دانش مورد استفاده قرار نگیرد، افزایش پیدا نمیکند. در این مرحله، دانش در فرایندهای کاری و تصمیمات سازمان جاری شود.
فراهمکنندههای مدیریت دانش[۱۳۱]: دومین رکن این مدل را عواملی تشکیل میدهند که نقشی اساسی در شکلگیری مدیریت دانش در یک سازمان ایفا میکنند. این عوامل به چهار دسته تقسیم میشوند:
۲-۱) رهبری: حمایت مدیریت یا رهبری در سازمان از فعالیتهای مدیریت دانش، از مهمترین و مؤثرترین عوامل در شکلگیری مدیریت دانش است. صاحبنظرانی مثل داونپورت (داونپورت[۱۳۲]، ۱۹۹۸)، لی و چوی (لی و چی[۱۳۳]، ۲۰۰۲) از حمایت مدیریت عالی به عنوان عاملی حیاتی و مهم یاد کردهاند.
۲-۲) فرهنگ: مدیریت دانش بدون وجود یک بستر فرهنگی مناسب و مبتنی بر اعتماد نمیتواند بهطور موفق اجرا شود. مدیریت دانش برخلاف مدیریت اطلاعات با ارزشها و باورها در ارتباط است و چون فرهنگ دربرگیرنده این عوامل است، میتواند نقش مهمی در مدیریت ایفا نماید.
۲-۳) تکنولوژی: تکنولوژی به شکل ابزار و سازوکارهای مناسب میتواند مخصوصاً در ذخیره دانش سازمان نقش مهمی را ایفا نماید.
۲-۴) اندازه گیری دانش: اندازه گیری و سنجش[۱۳۴] دانش به ما کمک میکند که دریابیم تا چه حد به سمت اهداف مدیریت دانش گام برداشتهایم. از طرفی با سنجش و ارزیابی دانش میتوان، دانشهای کهنه و قدیمی را نیز از سازمان دور کرد (اودل و گرایسون[۱۳۵]، ۱۹۹۸).
۲-۵-۶- مدل استیوهالس
مدل استیوهالس (۲۰۰۱)، شباهت زیادی به مدل ادل و گراسیون دارد (نمودار زیر)، این مدل نیز تأکید زیادی روی فرایندهای مدیریت دانش دارد:
این مدل استراتژیهای ششگانهای را، به شرح ذیل ارائه کردهاست:
جستجوی دانش جدید: در این مرحله مدیریت دانش باید در حوزه های مختلف، دنبال دانشهای جدید بگردد. این حوزه ها میتواند در درون سازمان و یا بیرون از آن باشند.
نمودار ۲-۲ : مدل مبتنی بر فرایندهای دانش (هالس، ۲۰۰۱)
یکی از استراتژیهای مهمی که این مدل ارائه میدهد، ایجاد دانش از طریق یادگیری است. یکی از تأکیدات اصلی این مدل، دستیابی به سازمان یادگیرنده است. زیرا سازمان یادگیرنده به عنوان یکی از ابعاد اصلی مدیریت دانش حائز اهمیت است. باید زمینهای فراهم شود که افراد از اشتباهات و تجارب خود یاد بگیرند.
ذخیرهسازی: اگر سازوکاری مناسب برای نگهداری دانش وجود نداشته باشد، بخش عظیمی از آن به مرور از بین خواهد رفت.
توزیع: اجرای موفق این استراتژی تا حدود زیادی به فرهنگ یک سازمان بستگی دارد. اگر توزیع دانش در یک فرهنگ، مورد تاکید قرار نگرفته باشد، تلاشهای مدیریت دانش با شکست مواجه خواهد شد.
حذف دانشهای زائد (دور ریختن)، تصور گذشتگان بر این بود که هرچه اطلاعات انسان بیشتر باشد، راهحلهای بهتری را تدوین خواهد نمود. امروزه این تصور مورد انتقاد قرار گرفتهاست. زیرا اطلاعات زیاد، الزاماً باعث بهبود راهحلها و تصمیمات نمیشود. بلکه اطلاعات و دانشهای صحیح و به هنگام مورد تأکید است.
این استراتژی بر حذف دانشها و همچنین نگرشهای قدیمی و مخرب تاکید دارد. در مدیریت دانش، تغییری مد نظر میباشد که در راستای اهداف سازمان باشد، لذا دانشهای نامناسب و مخرب میتواند مسیر این تغییر را عوض کند.
به کارگیری: دانش به خودی خود ارزشمند نیست. زمانی ارزشمند خواهد بود که بهکار گرفته شود، دانشمندی که از دانش خود هیچگونه استفادهای نمیکند، قطعاً دانش وی برای دیگران، هیچ ارزشی نخواهد داشت (هالس[۱۳۶]، ۲۰۰۱).
۲-۵-۷- مدل ایجاد و کاربرد دانش ویگ
ویگ (۱۹۹۳) مدل مدیریت دانش خود را به اصل زیر نزدیک کرد: دانش زمانی مفید و ارزشمند خواهد شد که سازماندهی شود. این سازماندهی باید با توجه به نوع به کارگیری آن متفاوت بوده، با بهره گرفتن از مسیرهای چندگانه ورودی، قابل دسترس و بازیابی باشد. ابعاد قابل بررسی در مدل مدیریت دانش ویگ عبارتند از: ۱) کامل بودن، ۲) پیوند داشتن، ۳) تناسب، و ۴)چشمانداز و هدف[۱۳۷].
کامل بودن به این سؤال پاسخ میدهد که دانش مرتبط با چقدر از یک منبع معین قابل دسترس است. منابع میتواند شامل اذهان انسانها یا پایگاه های دانش (دانش صریح و ضمنی) باشد. ابتدا باید مطلع شویم که آیا دانش مورد نیاز بیرون از این منابع است یا خیر. تمام دانش مورد نیاز ممکن است در این منابع موجود باشد، اما اگر کسی در مورد موجودیت یا قابلیت دسترسی به آن چیزی نداند، نمیتواند از آن استفاده کند.
پیوند داشتن، به روابط قابل درک و مشخص بین موضوعات دانشی مختلف اشاره دارد. موضوعات دانشی بسیار کمی وجود دارند که کاملاً از سایر موضوعات جدا باشند. هر قدر این پیوند در یک پایگاه دانش بیشتر میشود، انسجام و ارزش محتوا بیشتر میگردد.
زمانی یک پایگاه دانش ویژگی تناسب دارد که همه داده ها، مفاهیم، دیدگاه ها، ارزشها، قضاوتها و پیوندها بین موضوعات دانش با هم سازگار باشند. نباید هیچگونه ناسازگاری، تضاد درونی و سوء تفاهمی وجود داشته باشد. اگرچه محتوای اکثر پایگاه های دانش مطابق این ایدهآلها نیستند، باید به طور مستمر به منظور ایجاد و حفظ سازگاری، بررسی شوند.
چشمانداز و هدف به پدیدهای اشاره دارد که از طریق آن اغلب از یک نقطهنظر خاص یا برای یک هدف خاص «درباره چیزی اطلاعات کسب میکنیم». ما بیشتر دانش خود را با بهره گرفتن از ابعاد چشمانداز و هدف سازماندهی میکنیم.
مدل مدیریت دانش ویگ، سطوح درونی کردن دانش را تعریف میکند. رویکرد ویگ بعد چهارم مدل نوناکا و تاکوچی را که درونی کردن دانش است، توسعه میدهد. جدول زیر به طور مختصر هر یک از این سطوح را تعریف میکند.
جدول ۲-۴: مدل مدیریت دانش ویگ- سطوح درونیسازی (ویگ، ۱۹۹۳)
سطح
نوع