از دیدگاه بی. فریمن اقتصاد سیاسی به این نتیجه میرسد که : فئودالیزم مبتنی بر سرمایهداری که اقتصاد و سیاست را در خود هضم میکند، یک مشکل منطقهای است و در مقابل مشکلات کشورهای در حال توسعه نوعی سرطان محسوب میشود.»
در فصول آینده بر اساس مفاهیم ارائه شده در این بخش فرضیه پژوهش مورد آزمون قرار میگیرد و سعی بر این است که با بهره گرفتن از این نظریه (بازفئودالی) به برداشت صحیحی از دلایل پیدایی جنبش ضد وال استریت در آمریکا دست یابیم.
فصل سوم:
بررسی نظری جنبشهای اجتماعی با تاکید بر جنبش ضد وال استریت در آمریکا
بر مبنای نظریات علمی میان تبعیض و نابرابری با ایجاد جنبش های اجتماعی و شورش های سیاسی و اقتصادی رابطه مستقیم وجود دارد. هر چقدر که در جامعهای تبعیضهای سیاسی و اقتصادی و نیز نابرابریهای اجتماعی گسترش و عمق بیشتری داشته باشد به همان نسبت شورشهای سیاسی، اعتراضهای اقتصادی و جنبشهای اجتماعی گسترش و عمق بیشتری خواهد داشت. (بشیریه، ۱۳۵۸)
جامعهی ایالات متحده آمریکا که به سمت باز فئودالی رهسپار میباشد همواره دستخوش بحرانها و اعتراضهای گسترده مردمی و جنبشهای اجتماعی بوده است که در ادامه بدانها اشاره میشود. در این میان جنبش تسخیر وال استریت با شعار “ما ۹۹٪ هستیم” عمق و فراگیری بی نظیری دارد. به خصوص اینکه این جنبش اجتماعی از پشتیبانی و حمایت اندیشمندان فراوانی در غرب برخوردار است.
مفهوم جنبش اجتماعی مانند اغلب مفاهیم در علوم اجتماعی بخشی از واقعیت را توصیف نمیکند، بلکه عنصری از یک شیوه خاص، علیه یک واقعیت اجتماعی است. وجود جنبشهای اجتماعی به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی و سیاسی غرب به ویژه در دوران مدرن به امری کم و بیش عادی تبدیل شده است. جوامع غربی و غیرغربی در طول چند سده گذشته تقریباً به طور مستمر با انوع جنبشهای اجتماعی از قبیل جنبش دهقانی، کارگری، سندیکالیستی، اسلامگرا، ضد استعماری، جنبش زنان و … روبرو بودهاند.( مشیرزاده،۱۳۸۱)
جنبش اجتماعی اصطلاحی است که اولین بار توسط «سن سیمون» در اوایل قرن نوزدهم مطرح شد. سنسیمون اجتماع نخبگان علمی، روشنفکران و افراد ثروتمند را در پیدایش جنبش های اجتماعی مهم قلمداد می کند، زیرا این افراد در کنار هم، نظام اجتماعی را در حیطه عقلانی باز تنظیم می کنند. فیلسوفان و متفکرانی چون کارل مارکس، ماکس وبر و سن سیمون، جنبش های اجتماعی را نمود دگرگونی ساختاری بنیادین می دانند.
تاکنون تعاریف گوناگونی از جنبشهای اجتماعی مطرح شده است ولی در اصطلاح، جنبشهای اجتماعی به نیروهایی اطلاق میشود که قدرت و اقتدار تازه ای را به همراه دارند. جنبش اجتماعی نوعی آمادگی جمعی و همگانی در جامعه است که کنش و تکامل فکری و عقیدتی را موجب می شود؛ به این ترتیب که برخی از اصول، ارزشها و رویکردها را رد کرده، نوآوری و دگرگونی هایی ایجاد می کند یا خواستار برپایی برخی ارزشها و اصول گذشته و فراموش شده است. جنبش اجتماعی نوعی داد و ستد همگانی برای برپایی یک نظم نوین در عرصه حیات اجتماعی است.
۳-۱. تعریف جنبشهای اجتماعی
فرهنگ واژگان آکسفورد جنبش اجتماعی را جریان یا مجموعهای از کنشها و تلاشها از سوی مجموعهای از افراد که به شکلی کم و بیش پیوسته به سوی هدف خاصی حرکت میکنند یا به آن گرایش دارند تعریف میکند. ماکس وبر نیز آن را اقدام جمعی گروهی از افراد جامعه میداند که برای نیل به هدفی کم و بیش مشخص کنشهای اجتماعی متفاوتی را به عنوان رفتار انسانی معناداری که به کنش کنشگران دیگری برمی گردد تعریف میکند.(همان منبع)
گی روشه میگوید: جنبش اجتماعی عبارت از سازمانی کاملاً شکل گرفته و مشخص است که به منظور دفاع، گسترش و یا دستیابی به اهداف خاصی به گروهبندی و تشکل اعضا میپردازد. (گی روشه،۱۳۶۶)
آنتونی گیدنز جنبش اجتماعی را تلاش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف میکند. (کیت نش،۱۳۸۹)
باتامور جنبش اجتماعی را نوعی تلاش گروهی می داند که برای ایجاد یا مقاومت در برابر تغییر در جامعه ایجاد می شود. (باتامور،۱۳۷۱)
در این میان مارکس به جنبشهای طبقاتی است، دورکیم جنبشهای آنومیک خردگرایانه را مورد توجه قرار میدهد و وبر فقط به جنبشهایی با رهبری کاریزماتیک توجه دارد. تنها استثنا در این دوره پارهتو است که همه جنبشها را در همه اشکال آنها نمودی از رفتار غیرمنطقی تلقی میکند. جملگی متفکران کلاسیک به جز مارکس و وبر با بدبینی به جنبشهای اجتماعی نگاه میکنند. اما جامعهشناسان و نظریات جامعهشناختی در دورههای بعدی تحت تأثیر افکار موجود در دوره کلاسیک قرار داشت. ( مشیرزاده،۱۳۸۱)
ویلسون جنبش اجتماعی را کوششی آگاهانه، جمعی و سازمان یافته برای ایجاد یا مقاومت در برابر تغییرات گسترده در نظام اجتماعی از طریق ابزارهایی که نهادینه نشده اند، می داند. او این تعریف رسمی را با یک توصیف خلاقانه تر و تا حدی با بینش عمیق تر آغاز می کند: «جنبش های اجتماعی هم قهرمان می پرورند و هم دلقک، جنبش های اجتماعی تلاش می کنند تا مردم را از خود ذاتی شان فراتر برده و شجاعت و نوع دوستی را در آنان زنده نمایند.» مردم در جنبش های اجتماعی از بی عدالتی ها، تبعیضها، رنج ها و نگرانی هایی که در اطراف خود می بینند، از منابع مرسوم نظم اجتماعی فراتر می روند تا پیکار خود را با موانع رشد اجتماع آغاز کنند.
از نظرآلن تورن جنبشهای اجتماعی اهمیتی را که در جوامع امروزی به فعالگرایی در دستیابی به اهداف داده میشود منعکس میسازند. جوامع امروزی با تاریخیت مشخص میشوند یعنی شیوه نگرشی که در آن از شناخت فرآیندهای اجتماعی برای تغییر شکل شرایط اجتماعی استفاده میشود. تورن به درک اهدافی که جنبشهای اجتماعی دنبال میکنند و دیدگاهها و عقایدی که در مقابله با آن فعالیت میکنند توجه داشت. از منظر تورن جنبشهای اجتماعی باید در یک میدان عمل مطالعه شوند. میدان عمل به ارتباطات بین جنبش اجتماعی و نیروها و عواملی اطلاق میشود که جنبش در برابر آنها قرار گرفته است. گفتگوی متقابل در میدان عمل میتواند به تغییر در شرایط جنبش شود مثل ترکیب و یکی شدن دیدگاههای طرفین و یا محو جنبش. (گیدنز،۱۳۷۶)
به طور کلی جنبش اجتماعی یک کنش جمعی نسبتاً پایدار است که یا ترویج مییابد یا در مقابل تغییر مقاومت میکند. رهبریت در جنبش توسط پاسخ غیررسمی اعضا تعیین میشود و یک شیوه قانونی را دنبال نمیکند. اغلب جنبشهای اجتماعی نمایانگر ادبیات، هنر و پذیرفتن سبک زندگی خاص خود هستند. (واگو،۱۳۷۳)
جنبشهای اجتماعی با شکلهای ابتدایی رفتار جمعی از قبیل آَشوب متفاوتند زیرا جنبشهای اجتماعی سازمان یافتهتر و پایدارتر از رفتار جمعی است. رفتار جمعی به آن نوع رفتار گروهی گفته میشود که بدون ساختار، خودانگیخته، عاطفی و پیشبینی ناپذیر باشد. (کافی،۱۳۸۵)
جنبش اجتماعی با نهاد نیز متفاوت است؛ فرق اصلیشان در این است که نهاد دارای تداوم است، اما جنبش اجتماعی در مقایسه با نهاد دوام کمتری دارد.( کوئن،۱۳۷۸)
توافق تقریباً عامی وجود دارد که جنبشهای اجتماعی میبایست بهعنوان یک نوع خاص تضاد اجتماعی در نظر گرفته شوند. تضاد متضمن تعریف روشنی است از حریفان یا کنشگران رقیب و از منابعی که برای آن مبارزه میکنند یا برای در اختیار گرفتن کنترل آن مذاکره میکنند. وجه مشترک همه انواع تضاد اجتماعی رجوع به کنشگران واقعی -یعنی سازمان یافته- و اهدافی است که برای همه حریفان یا رقیبان ارزشمند باشد. (کوهن و دیگران،۱۳۸۶)
۳-۲. انواع جنبشهای اجتماعی
جنبش میتواند محدود یا گسترده، معطوف به ایجاد تغییر مطلوب یا نامطلوب، متکی بر ابزار نهادین یا غیر نهادین؛ قانونی یا غیر قانونی، خشونتآمیز یا غیر خشونتآمیز، دارای پیامدهای محدود یا نامحدود، خواسته یا ناخواسته در عرصههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و یا سیاسی، دارای اشکال و درجات متفاوتی از سازماندهی و متضمن اشکال و درجات متفاوتی از تعارض و اعتراض باشد. ( مشیرزاده،۱۳۸۱)
جنبشهای اجتماعی مختلفی بر اساس اهداف و اعضای آن قابل تشخیص است: (واگو،۱۳۷۳)
-
- جنبشهای انقلابی؛ اعضای چنین جنبشهایی عمیقاً از نظام موجود ناراضیاند و خواستار تغییر در ایدئولوژی هستند مثل انقلاب اسلامی ایران و انقلاب چین.
-
- جنبشهای واپسگرا؛ اعضای آن مایلند به روزهای خوب قدیمی برگردند مانند حزب نازیسم آمریکا.
-
- جنبشهای اصلاحی؛ اعضای این جنبشها نظام موجود را قبول دارند، اما احساس میکنند که باید تغییرات اساسی در برخی نواحی خاص ایجاد کنند. این جنبشها در درون سیستم کار میکنند و از روندهای قانونی استفاده میکنند مثل جنبش سلاح هستهای.
-
- جنبش آزادی بیان؛ به جای تغییر شرایط جامعه با تفسیر وجههنظرها و رفتارها سروکار دارند تا بهتر بتوانند با دنیای خارج ارتباط برقرار کنند. تغییرات را درونی میدانند، اغلب دارای اهداف مذهبی هستند، مایل به غلبه بر احساسات خود هستند و به دنبال راههای داخلی پذیرفتن شرایط جاری.
۳-۳. مراحل جنبشهای اجتماعی
مانند همه پدیدههای اجتماعی، جنبشهای اجتماعی نیز دارای یک چرخه زندگی هستند و از لحاظ تاریخی مراحلی را دارا میباشند. آرمند موس معتقد است که جنبشهای اجتماعی از پنج مرحله عبور میکنند: (واگو،۱۳۷۳)
-
- وضع مقدماتی، در این مرحله هویت جنبش مشخص میشود و بهتدریج اهداف و آرمانهای نوظهور در میان جمعیت پخش میشود.
-
- به هم آمیختگی؛ در این مرحله یک یا چند گروه دور رهبریت جمع میشوند و الگوهای خود را در مورد سازمان جنبش، اهداف، هنجارها، تقسیم کار، کنترل اجتماعی و … شکل میدهند.
-
- نهادی شدن؛ وقتی گروهها با جامعه بزرگتر ارتباط برقرار میکنند نهادی میشوند که فرایند تقویت، ثبات، جاودانگی و الگوی نظم اجتماعی را تهدید میکنند. بهتدریج هنجارهای خاصی را که با منزلتها و کاربردهای قانونی متفاوت همراه است، معرفی میکنند. جنبش جزء شناخته شده جامعه میشود و عموم را متوجه خود میکند.
-
- انشعاب؛ تجربه نشان داده است که جنبشها در اوج موفقیت خود انشعاب پیدا میکنند.
-
- نابودی؛ انشعاب جنبش را به سمت مرحله نابودی و از بین رفتن میرساند. البته با رسیدن جنبش به اهداف خویش نیز به مرحله آخر نزدیک میشود. البته همه جنبشها به مرحله آخر نمیرسند و ممکن است در مراحل مختلف از بین بروند.
همه جنبشهای اجتماعی الگوی پیشرفت یکسانی را دنبال نمیکنند و به میزان متفاوتی رشد میکنند. وی ئی گیتز معتقد است که همه جنبشها از یک دوره بحرانی و ناآرام شروع میشوند، سپس در یک مرحله برانگیختگی توجه همگان را به خود جلب مینمایند و در مرحله بعد، نوعی قالبریزی در یک ساختار سازمانیافته رخ میدهد که ایدئولوژی جنبش روشن میگردد و در نهایت اگر جنبش در جلب حمایت عموم موفق شود، نهادی میشود. ( کوئن،۱۳۷۸)
۳-۴. کارکردهای جنبش های اجتماعی
در جنبشهای اجتماعی سه کارکرد را میتوان ملاحظه کرد: (گی روشه،۱۳۶۶)
-
- رابط یا میانجی بودن؛ جنبشهای اجتماعی از طریق شناساندن جامعه و ساختهای آن به اعضا و تأثیر بر افزایش مشارکت و حفظ منافع گروهی، نقش میانجی را به عهده دارند.
-
- ایجاد و بالا بردن آگاهی جمعی؛ آگاهی جمعی یعنی جامعه نفع خود را در مییابد و به آن وقوف حاصل میکند و به موقعیتی که کنشها را ایجاد میکند و نیاز به دگرگونی را به وجود میآورد آگاه میشود.
-
- ایجاد فشار؛ جنبش بر نخبگان و یا دولت به راههای مختلف از قبیل مبارزات تبلیغی، اعتصاب، تحریم، تظاهرات و … فشار وارد کرده و بر توسعه تاریخی جوامع اثر مینهد.
بر این اساس تاریخ آمریکا همواره صحنه خودنمایی جنبشهای اجتماعی مختلف با اهداف و مطالبات متنوع بوده است. این جنبشها خاستگاههای گوناگون صنفی، نژادی، مذهبی، اقتصادی، سیاسی و … داشتهاند و بعضا به پیروزی و تحقق مطالبات و اهداف خود دست یافتهاند. در ادامه به بررسی اجمالی این جنبشها میپردازیم.
۳-۵. مهمترین جنبشهای اجتماعی در تاریخ آمریکا
۳-۵-۱. جنبش قدرت سیاهان؛
پس از تصویب قانون حقوق مدنی در سال ۱۹۶۴ انتظار میرفت که وضعیت سیاهپوستان در امریکا بهبود یابد اما این روند بسیار کند بود. سرانجام پس از قرنها، سیاهان آفریقاییـ امریکایی به حاشیه رانده شده؛ برای کسب حقوق خود به پا خواستند و برای تحقق این هدف شروع به تشکیل جنبشهای فرهنگی و اجتماعی کردند. (هفته نامه تایم،۲۰۱۲)