حروف الحاقی: ندارد
ردیف: نتوان یافت
۱۲۸ - چـون تــو گـردون سریــر، نتـوان یافـت
چــون مــن اختــر ضمـیر، نتــوان یـافـت
واژگان: سریر: تخت پادشاهی، اورنگ. (معین)
معنی و مفهوم: ای ممدوح من، هیچ کس را نمیتوان در این جهان یافت که در عظمت و بزرگی به پایهای باشد که چون تو آسمان به منزلهی تخت سلطنتش باشد و در میان سخنوران نیز، نمیتوان فردی پیدا کرد که ذهن و ضمیرش چون ضمیر من، در روشنی و درخشانی همچون ستاره باشد.
آرایههای ادبی: گردون سریر و اختر ضمیر هر دو اضافهی تشبیهی مقلوب هستند.
۱۲۹ - آفتــابی و جـــز بــــه درگــاهــــت
اختـــران را مســـیر نتـــوان یـــافـــت
معنی و مفهوم: تو مانند آفتاب هستی که همه جا را روشن میکند و فقط از درگاه تو میتوان مسیر حرکت ستارگان را پیدا کرد.
آرایههای ادبی: ممدوح در تشبیه بلیغ به آفتاب مانند شده که به وسیلهی آن میتوان مسیر حرکت ستارگان را پیدا کرد.
۱۳۰ - جــز بـــه صــدرت عیـــار دانــش را
نـــاقـــدان بصـــیر، نتـــوان یــافـــت
واژگان: عیار: اندازه کردن، امتحان. (معین) ناقد: سره کنندهی درهم و دینار، صرّاف. (معین) بصیر: بینا، دانا. (معین)
معنی و مفهوم: فقط در حضور و پیشگاه تو میتوان ناقدانی بینا و آگاه به ارزش علم پیدا کرد که بتوانند ارزش و عیار علم و دانش را مشخص کنند.
آرایههای ادبی: عیار با ناقد تناسب دارد.
۱۳۱ - گفتـــی از رســــم ســـی هــــزار درم
کـــم ز ســی نیــزه گیــر نتـوان یـافــت
۱۳۲ - لیــکن از صـــد هــزار نیـــزهی تــــو
ایـــن قلــم را نظـــیر نتـــوان یــافــت
معنی و مفهوم: گفتی با سی هزار درهم پول، میتوان سی نیزه دار جنگجو را به خدمت گرفت. مزد هر یک هزار درهم است؛ امّا اگر در میان صد هزار نیزه بگردی، برای قلم من نظیر و مانند نخواهی یافت.
( از این ابیات میتوان مستمری و حقوق خاقانی را مشخص کرد.)
۱۳۳ - سخـن ایـن اسـت، نــاگـزیــر جهــان
عِــوَضِ نـــاگــزیـــر نتــوان یــافـــت
معنی و مفهوم: آری، از هر چیزی در جهان چاره و گزیری است؛ امّا از سخن گزیری نیست و هیچ جایگزینی برای آن نمیتوان یافت.
۱۳۴ - تــا چــو تیــغم بـــه زر نیــارایـــی
خـــاطــرم را چـــو تیــر نتــوان یـافـت
معنی و مفهوم: تا وجود مرا همانند شمشیرت به زر آراسته نکنی (به من مال و زر نبخشی) خاطر و ضمیر مرا همچون تیر، تیز و نافذ نخواهی یافت.
آرایههای ادبی: تیغ و تیر جناس مطرّف دارند. خاقانی خود را به شمشیر و ذهن و ضمیر خود را به تیر تشبیه کرده است.
۱۳۵ - چشـمهی خـاطـر اسـت سنــگ انـــبار
آب از او خیـــر خیــر نتـــوان یـــافـــت
واژگان: سنگ انبار: انبار سنگ، انباشته از سنگ، پر از سنگ. (فرهنگ لغات) خیر خیر: بیهوده، بی سبب، بی دلیل. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: ذهن و ضمیر من همانند چشمهای است که آزردگی و اندوه همچون سنگی که چشمه را پر میکند و مانع از گذر آب میشود، آن را پر کرده؛ بنابراین به راحتی نمیتوان از آن بهره جُست.
آرایههای ادبی: چشمهی خاطر اضافهی تشبیهی و سنگ استعاره از اندوه و نگرانی است. آب استعاره از سخنان و اشعار شاعر است.
۱۳۶ - بلبــلی را کـــه سیــنه بخـــراشـــی
از دم او صفیــــر نتــــوان یــــافــــت
معنی و مفهوم: اگر سینهی بلبل را بخراشی و زخمی کنی، دیگر نمیتوانی از آن آواز بشنوی.
آرایههای ادبی: خاقانی به صورت مضمر، خود را به بلبلی مانند کرده است که سینهاش را خراشیدهاند و نمیتواند آواز بخواند.
۱۳۷ - قلــمی را کــه مـوی در ســر مــانــد
کـــارســاز دبیـــر نتــوان یــــافـــت
شاهد: قلـــم بخـــت مـــن شکســـته ســــر اســـــت
مـــوی در ســـــر ز طـــــالــــع هنـــر اســـــت
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۶۲)
معنی و مفهوم: اگر موی در سر قلم بماند، دبیر و نویسنده نمیتواند از آن به خوبی استفاده کند و کارش مشکل میشود.
۱۳۸ - خـانــهی پیــرزن کــه طــوفـان بــرد
راهنمای نگارش پایان نامه با موضوع شرح مشکلات دیوان خاقانی( هفت ترکیب بند بلند شرح ...