تکانشی و تاملی
فیزیولوژیکی
۲-۲۳- نقش فن آوری اطلاعات و ارتباطات در یادگیری
فن آوری اطلاعات و ارتباطات در مدت زمان کوتاهی که از پیدایش آن میگذرد توانسته است تغییرات فراوانی را در نحوه زندگی بشر به وجود آورد.یکی از زمینههایی که سهم عمدهای از این تغییرات را به خود اختصاص داده است، یادگیری است. نقش فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی در چرخه یادگیری بسیار اهمیت دارد. در یادگیری به شیوه سنتی، فرد مجبور بود که به طور مداوم بخواند و بنویسد و ارتباط تقریبا یک طرفه بود اما به کارگیری فن آوری اطلاعاتی و ارتباطی در یادگیری، فرد علاوه بر این مهارتهای پایه نیازمند داشتن مهارت در استفاده از فنآوری های اطلاعاتی و ارتباطی میباشد. یادگیریهای مبتنی بر فنآوریهای نوین اطلاعاتی، با ایجاد تغییرات بنیادین در مفاهیم آموزش سنتی، توانسته است بسیاری از ناکارآمدیهای نظامهای آموزشی را رفع کرده و دگرگونیهای اساسی را در آموزش به وجود آورد. با بهره گرفتن از دنیای مجازی در یادگیری، میتوان به روشهای نوین و کارآمدی از یادگیری دست یافت. علت کاربرد فناوری اطلاعات و ارتباط در یادگیری، آموزش بهتر و سریعتر میباشد. کاربرد فن آوری اطلاعات و ارتباطات در آموزش، نوع جدیدی از یادگیری را به وجود آورد، به طوری که یادگیری تنها به صورت حضوری انجام نمیشود. زیاد ضرورتی ندارد که یادگیری حضوری و رودررو باشد و انتظار میرود که یادگیری در محیطهایی غیر از کلاس، امکان پذیر باشد، به نحوی که بتوان اطلاعات را به راحتی با سایر یادگیرندگان به اشتراک گذاشت. این تحول سبب تغییر نقش معلم و نیز نقش کتابخانهها شده است. به این ترتیب، نوع جدید یادگیری، یادگیری الکترونیکی نام گرفت.
استفاده کنندگان کامپیوتر که از تمرینهای آموزشی بهره میگیرند میتوانند به کمک آموزشهایی که کامپیوتر به آنها میدهد با سرعت شخصی خود مهارتها و کاربردهای ویژهای را بیاموزند. این یادگیری انفرادی مستلزم پاسخ دهی آشکار و درگیری فعال با مواد یادگیری است . یادگیرنده میتواند با لمس کردن یک دکمه کمک دریافت کند و بلافاصله بازخورد دریافت نماید. اصول یادگیری برنامهای اسکینر و نظام آموزشی فردی کلر در آموزش بر اساس کامپیوتر نیز موجودند. کامپیوتر نه تنها میتواند مواد آموزشی را ارائه دهد، بلکه میتواند میزان یادگیری را ارزیابی کند. پس از آن که قسمتی از برنامه مطالعه شد، کامپیوتر میتواند از آن یک امتحان پیشرفت به عمل آورد، آن را نمرهگذاری کند و نمره دانش آموز را با نمرات دانشآموزان دیگری که همان مطلب را خوانده است مقایسه نماید و بازخورد فوری فراهم آورد. بسته به اینکه دانش آموزان چگونه عمل میکنند، معلم میتواند بفهمد که مواد آموزشی به درستی کارشان را انجام میدهند یا نه و بر اساس نتایج به دست آمده اصطلاحات لازم را در مواد آموزشی به عمل آورد. آموزش بر اساس کامپیوتر، از طریق بازخورد فوری، توجه شخصی، نمایشهای دیداری جذاب و یک فضای بازی گونه، دانش آموزان را بر میانگیزاند تا به راههای تازهای که آموزش سنتی از عهده آن بر نمیآید یاد بگیرند و همچنین شواهدی در دست است که نشان میدهد دانش آموزان از آموزش بر اساس کامپیوتر بیشتر از آموزش سنتی میآموزند و این یادگیری کمتر وقت میگیرد. لینسکی درسال ۱۹۷۷ گزارش کرده است دانش آموزان کلاس سومی که ریاضیات را با روش آموزش بر اساس کامپیوتر یاد میگیرند از دانش آموزانی که در درس ریاضیات در کلاسهای سنتی شرکت میکنند دارای پیشرفت بیشتر و اشتیاق زیادتری هستند. (هرگنهان والسون، ترجمه سیف، ۱۳۹۱، ص ۱۷۰)
۲-۲۴- عناصر رویداد یادگیری
عناصری که مربوط به یادگیری میباشد آنها را میتوان به شرح زیر برشمرد :
۱-یادگیرندهای وجود دارد که انسان است. یادگیرندهها از دستگاههای حسی برخوردارند که از طریق آنها تحریکها را دریافت میکنند این دستگاههای حسی دارای یک مغز هستند که به وسیله آن علائم دریافت شده از راه حواس به صورتهای پیچیده تغییر شکل مییابند. مجموعهای از ماهیچهها وجود دارند که به وسیله آن ها عملکردهای گوناگون ابراز میشوند.
۲-رویدادهایی که حواس یادگیرنده را تحریک میکنند و به طور جمعی از آنها به عنوان موقعیت محرک نام برده میشود وقتی که یک رویداد واحد تشخیص داده میشود، غالباً محرک نامیده میشود.
۳-درونداد دیگر یادگیری، محتوای بازیابی شده از حافظه یادگیرنده است. البته چنین محتوایی شکل از پیش سازمان یافتهای دارد که در نتیجه یادگیری قبلی ایجاد شده است.
۴-عملی که در نتیجه این درونداها و تغییر شکلهای بعدی آنها رخ میدهد پاسخ نام دارد. پاسخها را میتوان کمابیش، به طور مشخص تعریف کرد. برای مثال میتوان از حرکت یک ماهیچه به خصوص یا از حرکت تمام بدن به هنگام راه رفتن صحبت کرد. به این دلیل و به دلایل دیگر، پاسخها غالباً نه بر حسب ظاهرشان بلکه بر حسب آثارشان توصیف میشوند. وقتی این پاسخها این گونه طبقه بندی میشوند آنها را عملکرد مینامند.
به این ترتیب یادگیری زمانی اتفاق میافتد که موقعیت محرک، همراه با محتوای حافظه بر یادگیرنده به گونهای تاثیر گذارد که عملکرد او بعد از قرار گرفتن در آن موقعیت نسبت به قبل آن تغییر یابد. این تغییر در عملکرد همان چیزی است که ما را به این استنباط که یادگیری اتفاق افتاده است هدایت میکند. (گانیه، ترجمه نجفی زند، ۱۳۷۳)
۲-۲۵- تعریف مفاهیم سبکهای یادگیری
ارائه یک تعریف ویژه از سبک یادگیری دشوار است، هر محققی به دلایلی متفاوت تعریف خود را پیشنهاد میکند؛ اول به این دلیل که هر محقق فقط به یکی از ابعاد فرایند یادگیری علاقمند میباشد، دوم به این دلیل که هر محقق برای اندازهگیری سبک یادگیری از ابزارهای متفاوتی استفاده میکند، سوم اساس نظری مدل یادگیری هر محقق متفاوت میباشد.
سیف (۱۳۸۶) سبک یادگیری را به عنوان روشی که یادگیرنده در یادگیری خود آن را به روشهای دیگر ترجیح میدهد . (رضایی، ۱۳۸۹)
کلب (۱۹۷۴) سبکهای یادگیری را شیوه فردی در تاکید بر برخی از تواناییهای یادگیری نسبت به تواناییهای دیگر میداند . (نادری، ۱۳۸۸)
کلب (۱۹۸۵) از سبکهای یادگیری به راههایی اشاره دارد که در آنها افراد، مفاهیم، قوانین و اصولی را به وجود میآورند که آنان را در برخورد با موقعیتهای جدید هدایت میکند. (ایزدی و محمدزاده، ۱۳۸۶)
دمبو[۸۲] (۱۹۹۰) سبکهای یادگیری را به مثابه تفاوتهای فردی میداند که یادگیری در موقعیت کلاس درس را تحت تاثیر قرار میدهد.(ایزدی و محمدزاده ، ۱۳۸۶)
وول فولک [۸۳] (۱۹۹۵) سبکهای یادگیری راهبردهایی هستند که دانش آموزان به طور متفاوتی از آنها به منظور یادگیری در موقعیتهای ویژه استفاده میکنند. (کانو و هوگز[۸۴]، ۲۰۰۰)
سبک یادگیری یک روش منحصر به فرد برای بیان کردن فرایند یادگیری است که راهبردهای مشهود برای حل مسئله، تصمیم گیری و محدودیتهایی را شامل است که در موقعیتهای یادگیری و واکنش به انتظارات دیگران با آن مواجه میشود. (کلب و کلب، ۲۰۰۳)
جانسون [۸۵] (۲۰۰۴) سبکهای یادگیری شیوههایی هستند که فراگیران از آن طریق یاد میگیرند.
روبین و گراون هورست[۸۶] (۲۰۰۷) سبک یادگیری را چگونگی تمایل فرد به یادگیری و انطباق با محیط تعریف نموده است (ایزدی و محمدزاده، ۱۳۸۶)
تمامی نظرات و تعاریفی که هریک به نوعی به تعریف سبکهای یادگیری میپردازند بر پایه این نظریه و طرز فکر از یادگیری شکل گرفتهاند که معتقد است، یادگیری کشف چیزهایی که دیگران میدانند نیست، بلکه یادگیری حل مشکلات خودمان برای اهداف خودمان از طریق سوال کردن، فکر کردن و آزمون کردن تا حل مساله است اینها همه بخشی از زندگی ما است.
۲-۲۶- نظریههایی در سبک های یادگیری
تفاوت عمده یادگیرندگان در یادگیری به طور کلی به دو دسته تقسیم میشود: نخست تفاوت در راهبردهای شناختی و فراشناختی و دوم تفاوت در سبکهای یادگیری . (حسینی لرگانی، ۱۳۷۷ )
سبکهای یادگیری به طور کلی به دسته شناختی، عاطفی و فیزیولوژی تقسیم میشوند. با سبکهای یادگیری شناختی فرد مطالب را درک میکند، اطلاعات را به خاطر میسپارد، درباره موضوعهای مختلف میاندیشد و مسائل را حل میکند. سبکهای یادگیری عاطفی معرف شخصیت و خصوصیات عاطفی و هیجانات یادگیرنده است. سبکهای یادگیری فیزیولوژیکی ، دربرگیرنده عکس العملهای فرد به محیط فیزیکی موثر بر یادگیری او است و جنبه زیست شناختی دارد. تعدادی از با اهمیت ترین و معروف ترین سبکهای یادگیری به شرح زیر میباشد:
۲-۲۶-۱- سبک یادگیری دان و دان[۸۷]:
دان عقیده دارد که افراد فقط به خاطر این که توانایی ذاتی ، استعداد و ظرفیت بالقوهای دارند باهوش نیستند، بلکه آنها به خاطر روش درک خود، روش سازگاری با موقعیتهای جدید، یادگیری از تجارب خود، درک عوامل اصلی یک موضوع پیچیده، حل مسئله، تحلیل انتقادی مسائل و تصمیمگیری ثابت میکنند که باهوش هستند و ما همگی میدانیم که ظرفیت بالقوه و استعداد برخی از افراد به خاطر اینکه هوشمندانه فکر نمیکنند، آسیب میبیند.(دینگ ولاولیس[۸۸]، ۱۹۹۲، نقل از دینگ، ۲۰۰۴).
دان سبک های یادگیری را به عنوان روشی که در آن هر شخص روی محتوا تحصیلی جدید و یا مسئله ای تمرکز می کند ، تا آن را پردازش می کند ،درون سازی می کنند و به خاطر می آورد ،تعریف می کند .
به عقیده دان و دان هر یادگیرندهای یک سبک یادگیری اولیه دارد و میتوان آموزش داد تا از آن بهره برداری کند. آن ها انواعی از روش مطالعه را که یادگیرندگان میتوانند برای سرمایه گذاری روی سبکهای خود به کار برند ارائه دادهاند. آنها معتقدند که اغلب یادگیرندگان یک سبک ثانویه دارند که میتوانند از آن برای تقویت تاثیر یادگیری مقدماتی به وسیله سبک یادگیری اولیه خود استفاده کنند. (دینگ[۸۹]، ۲۰۰۴)
۲-۲۶-۲- سبکهای یادگیری ورمونت[۹۰]
ورمونت روی تفاوتهای فردی در استفاده از راهبردهای یادگیری تاکید میکند. نظریه او کار چندین محقق این حوزه را در بردارد. مانند اسچمک[۹۱]، گیشلر[۹۲]، برنستین[۹۳] و سرسی[۹۴]، ۱۹۹۱؛تایت[۹۵] ۱۹۹۶؛ مارتن و سالجو[۹۶]، ۱۹۹۷ که منجر به یک تعریف یکپارچه و اساسی از تفاوتهای فردی در یادگیری شده است. پرسشنامه سبک یادگیری او دارای چهار مولفه میباشد :
اعمال پردازش شناختی، فعالیتهای فکری هستند که یادگیرندگان برای پردازش محتوای یادگیری به کار میبرند و به طور مستقیم نتایجی چون کسب دانش و مهارت را در بر دارند. خرده مقیاسهای پرسشنامه سبک یادگیری او در این حوزه مربوط به ساخت دهی حافظه و پردازش ذهنی متن یادگیری میباشد.
اعمال نظم دهی فراشناختی بر نظم دهی یا کنترل فعالیت پردازش شناختی مثل جهت دهی و برنامه ریزی فرایند یادگیری خود یا تمرکز روی منابع بیرونی برای نظم دهی مثل آموزشهای معلم تاکید دارد. پردازش شناختی و نظم دهی فراشناختی دامنه راهبردهای یادگیری این نظریه را در بر میگیرند.
مدلهای یادگیری ذهنی که به تصورات یادگیری نیز اشاره دارد. تصورات و عقایدی در مورد آنچه یاد گرفته میشود هستند، مانند این که یادگیری ساختن دانش فردی میباشد.
در مدل تئوریکی ورمونت، مدلهای ذهنی و جهتگیریهای یادگیری عوامل اساسی هستند که راهبردهای پردازش شناختی و نظم دهی فراشناختی را تحت تاثیر قرار میدهند. ورمونت (۱۹۹۲) چهار سبک یادگیری را از همدیگر متمایز کرد: سبکهای هدایت نشده[۹۷]، سبک باز تولیدی هدایت شده[۹۸]، سبک کاربردی هدایت شده[۹۹]، و سبک معنی داری هدایت شده[۱۰۰].
افراد سبک بازتولیدی هدایت نشده، برای پردازش مواد مطالعه شده مشکل دارند، آنها نمیدانند باید چه قدر مطالعه کنند و نکات مهم و بی ارزش را از همدیگر تشخیص نمیدهند. افراد سبک بازتولیدی هدایت شده دارای رفتارهای مطالعهای هستند که سعی آنها را در گذراندن موفقیت آمیز امتحانها و بازتولیدی آنچه یاد گرفتهاند نشان میدهد. افراد سبک معنی داری هدایت شده روابط درونی برقرار میکنند و با یک حس منتقدانه نسبت به دروس، سعی در توسعه دیدگاههای علمی خود دارند. (ورمتن[۱۰۱] و همکاران، ۲۰۰۱)
۲-۲۶-۳- رویکردهای یادگیری بیگز[۱۰۲]
مطابق نظریه بیگز سه رویکرد یادگیری وجود دارد : رویکرد سطحی [۱۰۳] که در برگیرنده باز تولیدی آنچه که آموخته شده برای مواجه شدن با حداقل ملزومات تکالیف میباشد.
رویکرد عمیق [۱۰۴] که شامل فهم واقعی آنچه آموخته شده است میباشد و رویکرد دستاوردی(راهبردی)[۱۰۵] که در جهت به حداکثر رساندن نمرهها و امتیازهای تحصیلی میباشد .رویکردهای یادگیری به انگیزههای متنوع و راهبردهای هماهنگ با آن انگیزهها اشاره دارند که دانش آموزان از آنها برای رسیدن به مقاصد مختلف تحصیلی استفاده میکنند. (براری، ۱۳۸۶)
۲-۲۶-۴- سبک های یادگیری فلدر و سولمان [۱۰۶]
مطابق نظر فلدر و سولمان (۱۹۸۸) یادگیرندگان را میتوان بر حسب ترجیحهای یادگیری و شرایط یادگیری به چهار گروه تقسیم کرد :
یادگیرندگان فعال- تاملی[۱۰۷]: یادگیرندگان فعال ترجیح میدهند دربارهی اطلاعات با دیگران بحث کنند و یا آن را برای دیگران توضیح دهند. این امر به آنها کمک میکند تا بهتر بفهمند و به خاطر بسپارند.
یادگیرندگان تاملی ترجیح میدهند ابتدا درباره اطلاعات در آرامش به تفکر بپردازند یادگیرندگان فعال در مقایسه با تاملی ترجیح میهند که به طور گروهی مطالعه کنند.
یادگیرندگان حسی –شهودی [۱۰۸] : یادگیرندگان حسی تمایل دارند که واقعیتها را یاد بگیرند اما شهودیها دوست دارند که امکانات و روابط را کشف کنند. یادگیرندگان حسی غالباً تمایل به حل مسائل با بهره گرفتن از روشهای کاملاً واضح دارند. آنان از ابهام و پیچیدگی متنفرند. یادگیرندگان شهودی نسبت به جزئیات شکیبا هستند و در به خاطر سپردن و انجام کارهای دستی در آزمایشگاه خوب عمل میکنند. آنان در فهم مفاهیم جدید و یادگیری امور انتزاعی و فرمولهای ریاضی از یادگیرندگان حسی بهترند و در مقایسه با آنها سریع تر کار میکنند و آنها دروسی را که شامل مقدار زیادی محاسبه معمولی و مطالب حفظ کردنی باشد، دوست ندارند. یادگیرندگان حسی نسبت به شهودیها عملی تر و دقیقتر هستند و دروسی را که با جهان واقعی ارتباط نداشته باشند را دوست ندارند.
یادگیرندگان دیداری- کلامی[۱۰۹]: یادگیرندگان دیداری آنچه را که میبینند یعنی چیزهایی نظیر تصاویر، نمودارها، جداول و فیلمها را بهتر یاد می گیرند و به یاد میآورند البته باید توجه داشت که بیشتر افراد وقتی اطلاعات به هر دو صورت ارائه شود بهتر یاد میگیرند.
یادگیرندگان متوالی-کلی[۱۱۰]: یادگیرندگان متوالی تمایل به درک مطالب در مراحل منظم دارند، مراحلی که هر یک به طور منطقی مرحله پیشین را دنبال کند. یادگیرندگان کلی تمایل به یادگیری در پرشهای بزرگ دارند و مطالب را تقریباً به صورت تصادفی بدون توجه به روابط بین آن ها جذب و سپس به طور ناگهانی آنان را درک میکنند یادگیرندگان کلی ممکن است قادر باشند مسائل پیچیده را سریعاً حل کنند و وقتی که تصویر کلی را متوجه شوند جزئیات را به روش جدید به یک باره کنار هم قرار دهند، اما توضیح اینکه چگونه این کار را انجام دادهاند ممکن است برای آنها مشکل باشد .(شمس اسفند آباد و امامی پور ، ۱۳۸۳)
۲-۲۶-۵- سبکهای یادگیری کلب و فرای[۱۱۱]
از آنجا که اندیشه زیربنایی این سبکها در نظریه یادگیری تجربهای ریشه دارد، ابتدا این نظریه را توضیح میدهیم.
۲-۲۶-۵-۱- نظریه یادگیری تجربهای [۱۱۲]
یادگیری تجربهای شامل تماس مستقیم یا پدیدههای مطالعه شده نسبت به تفکر صرف در مورد تماس با آنها یا فقط توجه به احتمال انجام برخی کارها در مورد آنها میباشد. نویسندگان رشته یادگیری تجربه ای این اصطلاح را به دو مفهوم متفاوت به کار بردهاند، از یک طرف این اصطلاح برای توصیف نوعی از یادگیری پذیرفته شده به وسیله دانشآموزان که شانس کسب دانش، مهارتها و احساسها را درموقعیت فراهم میکند به کار برده میشود که این نوع یادگیری به وسیله یک سازمان حمایت میشود. نوع دیگر یادگیری تجربهای، آموزشی است که به خاطر شرکت مستقیم در حوادث زندگی دریافت میشود. این نوع یادگیری به وسیله هیچ سازمانی حمایت نمیشود و از طریق تامل روی تجربه روزمره کسب میشود و روشی است که اکثر ما در یادگیری خود با آن مواجه ایم. نظریه یادگیری را عنوان فرآیندی که در نتیجه آن دانش از طریق انتقال تجارب ساخته میشود، تعریف میکند و دانش را نتیجه ترکیب درک و انتقال تجربه میداند. مدل یادگیری تجربی دو شکل دیالکتیکی مرتبط درک تجربه یعنی تجربه عینی [۱۱۳] و مفهوم سازی انتزاعی [۱۱۴] و دو شکل دیالکتیکی مرتبط انتقال تجربه یعنی مشاهده تاملی [۱۱۵] و آزمایشگری فعال [۱۱۶] را ترسیم میکند. این مدل بیان می کند که سبکهای یادگیری روشهای ویژه و محدود یادگیری را معرفی میکنند .(کلب، ۱۹۸۴، نقل از براری، ۱۳۸۶)
مطابق نظریه یونگ [۱۱۷] (۱۹۳۱) که تحول بزرگسالی، از یک روش ویژه سازگار به سوی روش کلی یکپارچهای تغییر میکند، تحول در پیشرفت یادگیری حرکتی از ویژه بودن به سوی یکپارچگی میباشد. یادگیری یکپارچه، فرآیندی که تنش بین چهار روش یادگیری را که پاسخ به تقاضاهای محیطی میباشد، حل میکند. این مسئله به صورت یک چرخه یادگیری یا حلقه یادگیری ترسیم میشود که یادگیرنده در آن همه اصول را حس میکند. یاد گیرنده، تجربه، تفکر، تامل و عمل را در یک فرایند تکرار شونده (که پاسخی به موقعیت یادگیری و آنچه یاد گرفته میشود، میباشد) حس میکند.
مطابق این نظریه فرد از مرحله اکتساب دانش به سوی ویژه شدن و سپس یکپارچگی حرکت میکند .در جریان این تحول فرد با بهره گرفتن از روشهای مختلف یادگیری تجارت لازم را برای یکپارچه کردن پیچیدگیهای رفتاری، نمادی، عاطفی و ادراکی کسب میکند.
AC,RO,AE,CE به ترتیب شیوه های یادگیری تجربه عینی[۱۱۸]، آزمایشگری فعال[۱۱۹]، مشاهده تاملی[۱۲۰] و مفهوم سازی انتزاعی[۱۲۱] را نشان میدهد.
این نظریه بیان میکند که این تحول در پیشرفت یادگیری و خلق نتایج سازگار حاصل یکپارچه کردن دیالکتیکهای دوگانه (مفهوم سازی/تجربه) و (عمل /تامل) میباشد.
یونگ کشف کرد که سمبل جهانی ماندالا[۱۲۲] در بسیاری از فرهنگها و مذاهب در همه زمانها این فرایند سازگار و پویا و کلی را نشان میدهد. ماندالا به معنی چرخه است. یعنی یک فرایند ثابت و بی پایان که در نقطهای شروع میشود و پایان مییابد و دوباره از نقطه پایان شروع میشود و پایان مییابد و همین طور این چرخه ادامه دارد. ماندالا به شکل یک گل، صلیب یا چرخی با تمایل متمایز به سوی ساختارهای چهارگانه میباشد. ماندالا اغلب قطبهای دوگانه و یکپارچهای را که فرایند بی پایان دانش را نشان میدهد، نمایان میسازد. از لحاظ روان شناسی این گردش، (حلقهای در اطراف خود) ایجاد میکند که از طریق آن همه جنبههای شخصیت(نیروهای دو قطبی و مخالف درونی مثل برونگرایی-درون گرایی) درگیر میشوند. این گردش سبب چرخش قطبها میشود(کلب، ۱۹۸۱، به نقل از سیف و لرگانی، ۱۳۸۰) ژان پیاژه[۱۲۳]، ویلیام جیمز[۱۲۴]، و پائولو فریر[۱۲۵]، در تئوریهای خود به صورتهای مشابه، اما متفاوتی در مورد یکپارچه کردن دیالکتیکها بحث کردهاند.
در اوایل دهه ۱۹۸۰ فریر و فریرو تاکید میکردند که مرکز کلیه یادگیریها در روشی قرار دارد که ما تجربیات خود را پردازش میکنیم. آن ها یادگیری را چرخهای میدانستند که با تجربه آغاز میشود، با تفکر و تامل ادامه مییابد. و بعد به عمل می انجامد. علاوه بر فریر و فریرو که در زمینه یادگیری تجربهای کار کردهاند، یکی از کسانی که در این زمینه تحقیقهای وسیعی انجام داد و سبک یادگیری تجربهای را بنیان نهاد، دیوید کلب استاد دانشگاه کیس وسترن رزرو[۱۲۶] در زمینه رفتار سازمانی و روان شناسی سازمانی است. علاقه او در مورد یادگیری و آموزش شغلی و حرفهای منجر به تحقیقاتی شد که سرانجام سبک یادگیری تجربهای را بنا نهاد.
نظریه یادگیری تجربهای کلب نتیجه ترکیب سه الگو از فرایند یادگیری تجربهای است:
مقالات و پایان نامه ها درباره تاثیر هوشمندسازی مدارس بر سبک های یادگیری دانش آموزان ...