(رجوع شود به قصهی۱)
-پیر فرزانه
(رجوع شود به قصهی۱)
¨ کنشهای اساطیری
-جستوجوی نامیرایی
(رجوع شود به قصهی۱)
-سفر کردن
(رجوع شود به قصهی ۱)
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-آب حیات
(رجوع شود به قصهی۱)
-غار
(رجوع شود به قصهی۱)
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه، روایتی دیگر از قصهی آب حیات و بختک است. با این تفاوت که در این قصه آنکه از آب حیات خورده به شکل جوجه تیغی درآمده[۹] و اسکندر آبها را به دست خود به پای درختان میریزد. در این قصه اسکندر فردی طماع نیست بلکه بعد از آگاهی از مضرات عمر جاودانه به تصمیم و خواست خود آب حیات را به درختان میدهد. همچنین پیر فرزانه در این قصه پدر یکی از همراهان اسکندر است نه پدر خود او. مورد دیگری که در رابطه با این دو روایت باید گفت، این است که این قصهها متأثر از روایات یونانی قصهی اسکندر و آب حیات است و سرکاراتی روایت یونانی را در کتاب سایههای شکار شده مفصل توضیح داده است.
¨ آداب و رسوم
_________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
______________
■ عناصر روانشناسی
با توجه به فضای این قصه، نمیتوان تلاش برای دست یافتن به آب حیات را نماد تلاش برای دست یافتن به ناخودآگاه دانست؛ چراکه اسکندر در این قصه با آگاهی و به خواست خود آب را به پای درختان میریزد. بااینحال آب به عنوان نماد ناخودآگاه و غار یکی از تجلیات مادر مثالی امری است که در روانشناسی یونگ به آن اشاره شده است (رجوع شود به قصهی ۱).
■ باورهای عامیانه وخرافی
این قصه در منطقهی فیروزمراد فسا نقل شده، مردم این منطقه دلیل سرسبزی همیشگی درختان نخل، سرو و کاج را بهرهمندی آنها از آب حیات میدانند. همچنین اشارهی این قصه به ذوالقرنین بودن اسکندر نشان از اعتقاد مردم به نقش پیامبرگونهی اسکندر دارد (نقل از زیرنویس قصه).
■ سایر عناصر
_________
۳-۵۸- اشکر سره خاوابورادبنه آو
* خلاصهی قصه
جوانی از کوه به شهر رفت. بعد از دو سال با دختری ازدواج کرد. پسر در طول زندگی همیشه آه سرد میکشید و میگفت:« آی اشکر سره خاوابورادبنه آو». دو سه سال گذشت، در فصل تابستان دختر پیشنهاد کرد به سرزمین پسر بروند. جوان با خوشحالی پذیرفت و بار سفر بستند و به جنگل رفتند. چند روزی در آنجا ماندند. دختر که از ماندن در جنگل خسته شده بود، تصمیم گرفت به شهر بازگردد؛ اما جوان حاضر نشد با او بازگردد و همانجا ماند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
___________
¨ کنشها اساطیری
___________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
___________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه روایتی از حب وطن و مهاجرت روستائیان به شهرها است. در این قصه جوانی از منطقهی بکر روستایی به شهر میرود، در آنجا علیرغم اینکه ازدواج کرده و در ناز و نعمت زندگی میکند. مدام حسرت زندگی در جنگل را میخورد و در پی فرصتی که به آنجا میرود، دیگر حاضر به بازگشت نمیشود. «اشکر سره خاوابورادبنه آو» به معنی خواب بر تختخواب شاخه ها و آب پای خار و خاشاک است (معنی عبارت نقل از زیرنویس قصه).
¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_______________
■ عناصر روانشناسی
از لحاظ روانشناسی یکی از مصادیق مادر مثالی، وطن و سرزمین است. بدین ترتیب بازگشت به وطن درواقع به معنای بازگشت به بطن مادر است (نقل به مضمون، یونگ، ۲۳:۱۳۹۰). علاوهبر آن سرزمین یکی از مصادیق کهن نمونهی مادینهی روان نیز هست و توجه به وطن به نوعی توجه به مادینهی روان است (رجوع شود به قصهی ۱۱).
■ باورهای عامیانه و خرافی
___________
■ سایر عناصر
__________
۳-۵۹- اصفهانی و شهمیرزادی
* خلاصهی قصه
یک اصفهانی «بد بگیر» و یک شهمیرزادی«بد بده» با هم دوست بودند. آنها شریک شدند و چند سال با هم کار کردند تا اینکه میانشان اختلاف افتاد و سرمایهشان را تقسیم کردند. اصفهانی متوجه شد که شهمیرزادی یک قران به او بدهکار است. قرار شد شهمیرزادی یک قران را برای اصفهانی بفرستد. پس از مدتی اصفهانی دید از یک قران خبری نیست، برای گرفتن یک قران از اصفهان به شهمیرزاد آمد. شهمیزادی مدتی خود را در خانهی فامیل پنهان کرد؛ اما اصفهانی از شهمیرزاد نرفت. تا اینکه شهمیرزادی خود را به مردن زد. روز تشییع جنازهی صوری شهمیرزادی، اصفهانی هم قرآنی برداشت و زیر تابوت را گرفت. زن شهمیرزادی که چنین دید، تابوت را در غسالخانه گذاشت مگر اینکه اصفهانی برود؛ اما اصفهانی شب را بالای تابوت در غسالخانه گذراند. نیمههای شب، چند راهزن که بر سر تقسیم اموال دزدی اختلاف پیدا کردهبودند به غسالخانه آمدند. اصفهانی از ترس پنهان شد. اختلاف دزدان بر سر شمشیری گرانبها بود. دزدان قرار گذاشتند که هر کس بتواند تابوت را نصف کند، شمشیر مال او باشد. شهمیرزادی تا این را شنید از ترس فریاد زد و دزدان فرار کردند. شهمیرزادی و اصفهانی تصمیم گرفتند اموال دزدان را بین خود تقسیم کنند، در پایان بر سر یک قران بدهی شهمیزادی دعوایشان بود که رئیس دزدها به غسالخانه بازگشت. در این موقع شهمیرزادی کلاه رئیس دزدها را برداشت و بابت یک قران بدهیاش برای اصفهانی پرت کرد. رئیس دزدها از ترس پا به فرار گذاشت. اصفهانی و شهمیرزادی هم خداحافظی کردند و رفتند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
__________
منابع پایان نامه با موضوع بررسی محتوایی قصههای کتاب «فرهنگ افسانه های مردم ...