نمودار ۲-۱: روند تعمیق و میزان استفاده از منابع سازمان در بستر زمان
برای مثال ویژگی عصر دانش این است که یک فرد دانشکار که تمام امکانات و سرمایههای فیزیکی او تنها یک اتاق کار کوچک و یک دستگاه رایانه میباشد، میتواند با دانشی که در زمینه برنامه نویسی کامپیوتری دارد، نرمافزاری را بنویسد که صدها میلیون دلار ارزش اقتصادی داشته باشد. لذا اقتصاد امروز دنیا آن چنان بر پایه دانش نمودار گرفته است که از آن به عنوان “اقتصاد دانش محور[۱۴]” یاد میشود. به این ترتیب همانطور که پیتر دراکر گفته است، از این به بعد دانش به عنوان منبع اساسی اقتصادی[۱۵]، جایگزین سرمایه مالی، منابع طبیعی و نیروی کار می گردد (Drucker, 1995).
در پی ظهور انقلاب اطلاعات که بعد از انقلاب صنعتی روی داد تمام زیرساختهای اجتماعی به ویژه فرهنگ، اقتصاد، سیاست، مشاغل و صنایع در بیشتر کشورها به خصوص کشورهای پیشرفته، دستخوش تغییرات اساسی شد. (آزاد، ۱۳۷۹ ) این تغییرات موجب شد که صنایع و عوامل اقتصادی از حالت سنتی خود خارج شده و به مدرنگرایی گرایش پیدا کنند. با توجه به نقشی که دانش در تمامی جنبه ها و ساختار یک جامعه ایفا مینماید به راحتی نمیتوان تعریفی جامع از آن ارائه نمود. به طور کلی یک جامعه دانش محور جامعهای است که تمام ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن به طرز قابل توجهی تحت تاثیر دانش قرار گرفته و به وسیله آن دگرگون شده است. (نوروزی وکمالی، ۱۳۸۶) جهت دستیابی به یک اقتصاد دانش محور باید ساختار جامعه به یک جامعه دانش محور و دانش مدار تبدیل گردد در این جامعه اطلاعات و دانش نقش مهمی را در زندگی افراد ایفا مینمایند. مهمترین ویژگیهای این جامعه را میتوان عوامل زیر دانست:
مهمترین و ارزشمندترین کالا در این جامعه، اطلاعات و دانش است و مبادله کالا جایگزین مبادله دانش گردیده است؛
افراد این جامعه نیازمند توانایی خاصی نیستند بلکه چگونگی کسب دانش و فناوری است که انسان را ممتاز مینماید؛
افرادی که بر اطلاعات و دانش تسلط دارند در این جامعه موفقتر هستند؛
اقتصاد جامعه دانش محور بر پایهی داده ها و پردازش آنها است؛
بهرهگیری از فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی در این جامعه از اهمیت والایی برخوردار است؛
ارتباطات چهره به چهره جای خود را به ارتباطات جهانی میدهد به دلیل اینکه ارتباطات از راهدور گسترش فراوانی یافته است؛
مدیران جامعه دانش محور با تکیه بر دانش و فکر بر مجموعه تحت سرپرستی خود نظارت و مدیریت دارند؛
در جامعه دانش محور رابطه صنعت و پژوهش بسیار نزدیک است؛
در جامعه دانش محور سواد اطلاعاتی جایگزین سواد سنتی است و کاربرد خیلی مهمی در فعالیتها و کارکردهای اجتماعی دارد؛
در جامعه دانش محور، دیدگاه های سنتی تغییر میکند و نگرشهای جدید حاکم میشوند؛
دموکراسی و آزادی فردی و اجتماعی، از جمله الزامات جامعه دانش محور است؛
در این جوامع هنگامی که صحبت از آلودگی میگردد آلودگی اطلاعات داغتر از آلودگی محیط زیست است. (نوروزی و کمالی، ۱۳۸۶)
سازمانهایی که درعرصه کسب و کار صرفاً بر اساس مزیت های مشهود سازمانی مثل پول، ماشین آلات و تجهیزات و غیره عمل می کنند نمی توانند به مزیت رقابتی در اقتصاد مبتنی بر دانش دست یابند. حال آنکه محیط کسب و کار مبتنی بر دانش، نیازمند روش و نظامی است که دارایی های ناملموس سازمانی از قبیل دانش و شایستگی های افراد، نوآوری، ارتباط با مشتری، فرهنگ سازمانی، سیستم ها و فرایندها، ساختار سازمانی و غیره را در برگیرد. درک و بهره برداری از این منابع ناملموس حیاتی در سازمانها به حفظ و کسب مزیت رقابتی[۱۶] آنها کمک می کند. در اقتصاد مبتنی بر دانش موفق ترین سازمانها از دارایی های ناملموس به نحو بهتر و سریع تری استفاده می کنند. مطالعات نشان داده اند که بر خلاف کاهش بازدهی منابع سنتی (مثل پول، زمین، ماشین آلات وغیره)، داراییهای ناملموس سازمانی واقعاً منبعی برای افزایش عملکرد کسب و کار است. نکته درخور توجه اینکه بازار به مدت طولانی ارزش دانش و عوامل نامشهود دیگر را در فرایند ایجاد ارزش تشخیص داده است. اندازه این “ارزش های پنهان” به طور روز افزونی در حال تغییر است.
در چنین فضایی مدیریت دانش می تواند به عنوان آن بخش از فرایند مدیریت تعریف شود که بر تحلیل نظام مند، برنامه ریزی، انباشت، خلق، توسعه، ذخیره سازی، و کاربرد دانش شرکت تمرکز دارد و می کوشد تا حد زیادی سرمایه انسانی را به سرمایه ساختاری به منظور ایجاد مزیت رقابتی تبدیل و به تحقق اهداف اصلی دیگر به طرز مقتضی کمک کند. همچنین، مدیریت دانش به عنوان یک فعالیت میان وظیفه ای، از اجزای شایستگی مدیریت (استراتژیک) ارشد یک شرکت است و باید باشد (Cater, 2001).
در سال های اخیر سازمانها و شرکت های مختلف دنیا به کارگیری مدیریت دانش را آغاز کرده اند و مفاهیم جدیدی مانند کار دانشی، دانشکار (دانشگر)، مدیریت دانش، و سازمانهای دانشی و…، خبر از شدت یافتن این روند می دهند (ملکی نیا و بجانی، ۱۳۸۸: ۵۳-۴۹). پیتر دراکر، با به کارگیری این واژگان، خبر از ایجاد نوع جدیدی از سازمانها می دهد که در آنجا به جای قدرت بازو، قدرت ذهن حاکمیت دارد. بر اساس این نظریه، در آینده جوامعی می توانند انتظار توسعه و پیشرفت را داشته باشند که از دانش بیشتری برخوردار باشند. به این ترتیب برخورداری از منابع طبیعی نمی تواند به اندازه دانش، مهم باشد. سازمان دانشی به توانمندی هایی دست می یابد که قادر است از نیروی اندک، قدرتی عظیم بسازد (ابطحی و صلواتی، ۱۳۸۵، ص۳). اینگونه سازمانها با چالش های نوینی روبه رو هستند. امروزه شرایط و فضای رقابتی سازمانها بیش از پیش پیچیده و متغیر شده است. این فضا به سرعت در حال تغییر است به گونه ای که برای بیشتر سازمانها، این سرعت به مراتب بیش از سرعت پاسخگویی و توان تطبیق آنهاست. تغییــرهای مستمر دانش نیز وضعیت عدم تعادل جدیدی را برای سازمانها به وجود آورده است. جریان بی پایان دانش، بازارها را در حال تغییر مداوم قرار داده که این امر سازمانها را ملزم به تغییرهای مستمر میکند (مشبکی و زارعی، ۱۳۸۲).
سازمانهای یادگیرنده سازمانهایی هستند که در آنهــا خلق دانش و آگاهی های جدید، ابداع ها و ابتکارها یک کار تخصصی و اختصاصی نیست، بلکه نوعی رفتار همگــانی است، روشی که همه اعضای سازمان بــدان عمل میکنند. به عبارت دیگر، سازمان دانش آفرین، سازمانی است که هر فــرد در آن انســانی خلاق و دانش آفرین است. در این ســازمان تفکــر، بحثهای جمعی، و کشـف نظرها و افکــار نو تشویق می شوند و نوآوران پرورش می یابند (سنگه،۱۹۹۰، ترجمه هدایت و روشن، ۱۳۸۶).
از همین رو سازمان یادگیرنده و مدیریت دانش، بدون یکدیگر نمی توانند وجود داشته باشند. سازمانی که می خواهد به یاد گیرنده تبدیل شود، بایستی به هر دو مفهوم، به طور یکسان توجه کند و این مطلب نیازمند درک اولویت ها، هدف ها و روابط مختلف آنهاست. سازمان یادگیرنده و مدیریت دانش، هر دو دارای عقاید مشترک هستند و هر دو مرتبط با فرایند کسب و اندوختن اطلاعات، تفسیر دادهها، توسعه دانش و تقویت یادگیری می باشند. به عقیده اگستام (۲۰۰۶ میلادی) مدیریت دانش می تواند به عنوان یک خرده سیستم از سازمان یادگیرنده مورد توجه قرار گیرد و تغییرات در مدیریت دانش منجر به تغییرات در سازمان و برعکس خواهد شد. بین این دو ارتباط دوطرفه وجود دارد و فرایند تبدیل سازمان به یادگیرنده، عمدتاً با به کارگیری مدیریت دانش میسر خواهد بود(Aggestam, 2006).
ظهور اقتصاد دانش محور:
از دهه ۱۹۷۰ میلادی با پیشرفت سریع فناوری های برتر در جهان، به ویژه در زمینه های ارتباطات و رایانه، الگوی رشد اقتصادی جهان به طور اساسی تغییر کرد و به دنبال آن، از دهه ۱۹۹۰ میلادی دانش به عنوان مهم ترین سرمایه جایگزین سرمایه های پولی و فیزیکی شد (Chen & et al, 2004). در اقتصاد صنعتی، سازمانها قادر به حفظ موقعیت رقابتی قوی خود برای سال ها بودند. آنها، ارزش را از طریق فرایند بهینه سازی (یا صرفه جویی) خلق یا حداکثر می کردند. سازمانهایی با عملکرد خوب، فرایند تولیدشان را از طریق کاهش زمان تولید، بهبود کیفیت محصول، و کاهش تعداد کارکنان، بهینه سازی می کردند. بنابراین، خلق ارزش بیشتر به قابلیت صنعتی و بودجه بندی سرمایه ای– دارایی های ملموس و مالی بستگی داشت. این در حالی است که در اقتصاد دانش محور[۱۷] این رویکرد به چند دلیل، دیگر عملّی نیست. اول اینکه، با توجه به طول عمر کم دانش و میزان بالای نو آوری، حفظ موقعیت رقابتی برای مدت طولانی دیگر امکان ندارد. بهینه سازی به مثابه یک فرایند، در اقتصاد دانش محور نیز اهمیت دارد، اما به تنهایی نمی تواند ارزش را خلق یا حداکثر کند. تنها روش خلق ارزش در اقتصاد دانش محور، پذیرش نوآوری به عنوان یک فرایند کسب وکار است. توانایی سازمان برای خلق ارزش به فرایند نو آوری، منابع فکری، و خلاقیت منابع انسانی (دارایی های فکری)[۱۸] آن بستگی دارد.
بر اساس تعریف سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD[19]) اقتصاد دانش محور، اقتصاد مبتنی بر تولید، توزیع و استفاده از دانش و اطلاعات است و به سرمایهگذاری در دانش و صنایع دانش محور توجه خاص میشود. این تعریف حداقل به دو ویژگی اقتصاد نوین اشاره میکند:
اول آنکه در اقتصاد دانش محور، دانش از نظر کمی و کیفی با اهمیتتر از گذشته هاست؛ دوم آنکه کاربرد فناوری اطلاعاتی و ارتباطاتی عامل محرکه اقتصاد جدید است.
سازمان همکاری اقتصادی آسیا اقیانوسیه (APEC[20]) تعریف او.ای.سی.دی. را گسترش می دهد و می گوید تولید و توزیع و کاربرد دانش عامل محرکه رشد اقتصادی است و تنها متکی به صنایع با فناوری بالا نیست بلکه هر صنعتی بنا به اقتضائات خود باید از دانش استفاده نماید. به عبارت دیگر در اقتصاد دانش محور، تولید، توزیع و کاربرد دانش در تمامی صنایع، عامل محرکه رشد اقتصادی، تولید ثروت و اشتغال است.
اقتصاد دانش محور، بازارهای اطلاعاتی هستند که فرآورده ها و خدمات دانش، در آنها برای فروش عرضه می گردند، در اقتصاد دانش محور شرکت های کار و پیشه، مؤسسات دانشگاهی و بخش های صنعتی فرصت همکاری برای اشتراک اطلاعات و دانش خود و نیز تبدیل به انبوهی از ایدهها، فرصتها و راهکارهای که منجر به ایجاد ثروت اقتصادی و اجتماعی میشود را به دست می آورد.
امروزه سازمان دانشی و استفاده از خلاقیت، ایده و دانش در کسب مزیت های رقابتی و موفقیت سازمانی در حال تبدیل به شکل غالب سازمانی است. سازمانهای کنونی حرکت در این راستا و استفاده از کارکنان دانشی را سرلوحه برنامه های خود قرار داده اند. اما این گام عاری از خطر نیست. بقای سازمانها در این عصر، الزامات خاصی دارد که بعضی مواقع مورد بی توجهی واقع شده است.
الزامات اقتصاد دانش محور باعث ایجاد تغییرات گسترده ای در ابعاد ساختاری و محتوایی سازمانها شده است، همانطوری که ویژگی های سازمان های دانش محور اغلب متمایز از ویژگی های سازمان های سنتی و غیر دانشی است. کسب بهره وری فزآینده در سازمان های سبز فایل مستلزم توجه به عوامل و مولفه هائی است که کمتر در سازمان های سنتی و غیر دانشی به چشم می خورد.
اقتصاددانان معتقدند پیامدهای جهانی شدن و تغییرات ایجاد شده، حجم عظیمی از داده و اطلاعات خام را به وجود آورده است. چالش اخیر، رشد مداوم توانمندی ها برای تبدیل آنها به اطلاعات و دانش مناسب و قابل استفاده جهت حل مسائل تجاری است. دانش بصورت یک ابزار سازمانی عمده برای کسب و حفظ مزیت رقابتی درآمده است. بطور سنتی اقتصاددانان، زمین و منابع طبیعی، کارگر و سرمایه را به عنوان اجزای مهم و ضروری سازمان های اقتصادی مورد تأکید قرار داده اند. با این وجود در عصر اطلاعات، دانش به اندازهی سه جزء مذکور مهم است. از این رو، اصطلاح جدید اقتصاد دانشی ظهور کرد. مفهوم اقتصاد دانشی اغلب بطور اشتباه با عصر اطلاعات، مترادف فرض می شود (Schaffer, 2003). ادارهی دانش بصورت یکی از مهارت های اولیه و ضروری سازمان ها در آمده که سازمان ها برای بقا و کامیابی به آن محتاج هستند.
سازمان ها برای کامیابی در اقتصاد دانشی، باید مدیریت دانش را پیاده سازند. مدیریت دانش، فرایند ایجاد ارزش از دارایی های نامشهود سازمان است (Wilcox, 1997). مدیریت دانش، آمیخته ای از مفاهیم چندین حوزه، شامل هوش مصنوعی، سیستم های دانش محور، مهندسی نرم افزار، مهندسی مجدد فرایندهای کسب و کار (BPR[21])، مدیریت منابع انسانی، مدیریت کیفیت جامع و رفتار سازمانی است (Mills, 2001). مدیریت دانش، رویکرد کلیدی در حل مشکلات تجاری نظیر رقابت پذیری، کاهش سهم بازار، پارادکس بهره وری، اطلاعات اضافی و نیاز برای خلاقیت در مواجهه با شرکت های متعدد است. منطق نیاز به مدیریت دانش، بر پایهی تغییرات عمده در محیط تجاری است. مدیریت دانش از تبدیل داده (مواد خام) به اطلاعات (کالاهای ساخته شده) و از مواد ساخته شده به دانش قابل تعقیب است (Drucker, 1993).
اقتصاد دانش محور اقتصادی است که در آن تولید، توزیع و استفاده از دانش عامل اصلی رشد، ایجاد ثروت و اشتغالزایی در همه صنایع است. البته افزایش دانش به خودی خود موجبات دانش محوری اقتصاد را فراهم نمی آورد بلکه بهره گیری از آن در همه ابعاد مورد لزوم است. هدف اقتصاد دانش محور ایجاد جامعه دانش محور است و جهانی شدن نیز از پی آمدهای دانش محور بودن اقتصاد می باشد.
همانطور که اشاره شد، در ۲ قرن گذشته سه عامل سرمایه، زمین و نیروی کار از عوامل تولید بودند که خارج از سیستم اقتصادی قرار داشتند. از سال ۱۹۷۰ که دانش و تکنولوژی در رشد اقتصادی درازمدت بسیاری از کشورها تاثیر مثبت داشته، دانش به عنوان چهارمین عامل تولید در اقتصادهای پیشرفته مورد تایید قرار گرفت.
تراکم دانش نیروی محرکه رشد اقتصادی است و توسعه فناوریهای جدید زیر بنای لازم را برای ابتکار و نوآوری های بیشتر فراهم آورده است. برخلاف اقتصاد سنتی در اقتصاد دانش محور ، سرمایه گذاری و تکنولوژی به طور متقابل ارزش یکدیگر را بالا می برند . تکنولوژی می تواند بازگشت سرمایه را به میزانی که نیروی کار و منابع مادی توانایی افزایش آن را ندارند ، ارتقا بخشد.
به دنبال این تحول به وجود آمده، امروزه نوآوری و اختراع یک دغدغه شخصی و در مواردی زاید نیست، بلکه انیستوها و مراکز بزرگ و غول پیکری با هدف اختراع و نوآوری تاسیس شده و هزینه های بسیاری را برای انجام این تحقیقات صرف می شود. محققان فقیر و تنها که در گذشته فعالیت میکردند، جای خود را به کمپانی های چندملیتی و مشهور تحقیق و توسعه داده اند و محققان به عنوان محرکه اقتصاد ملی مورد توجه ویژه و خاص قرار دارند. ثروتمندترین مرد جهان یعنی آقای بیل گیتس[۲۲] فقط از طریق بهره برداری از دانش و اطلاعات، ثروتی معادل ۵۰ میلیار دلار تا سال ۲۰۱۰ کسب کرده است. صنایع در کشورهای درحال توسعه از تولید مصنوعات فلزی و صنایع سنگین به سمت تولید دانش متمایل شده اند. پیشرفت سیستم های ارتباطی و اطلاعاتی، مفهوم فاصله را کمرنگ ساخته است. ارسال پیام از یک شهر به شهر دیگر در گذشته به صرف روزها زمان و انرژی نیاز داشت، ولی امروزه ارسال این پیام چندین ثانیه زمان نیاز دارد و انرژی بسیار ناچیزی برای انتقال آن نیاز است.
برخلاف سایر کالاها که علاوه بر هزینه تولید، برای هر واحد تولید بیشتر بایستی هزینه ای اضافی متقبل شد که در بسیاری از موارد روند افزایش هزینه به دلیل بازدهی نهایی نزولی و یا بازدهی های نسبت به مقیاس کاهنده، افزایشی نیز هست، در مورد دانش شاید هزینه اولیه تولید نوآوری و ایجاد دانش و اظلاعات زیاد باشد، اما هزینه تولید مجدد آن بسیار کم است و در اکثر موارد هزینه تولید مجدد صفر می باشد. به عبارت دیگر همواره ما با منحنی بازدهی نسبت به مقیاس فزاینده و بازدهی نهایی فزاینده روبرو هستیم که این امر موجب بزرگ شدن حجم تولید و در نتیجه کاهش هزینه های تمام شده محصولات می شود. دقیقاً به همین دلیل است که بسیاری از اقتصاددانان عامل رشد فزاینده کشورهایی مانند کشورهای جنوب شرق آسیا را تلاش این کشورها بر روی گسترش صنایع دانش محور مانند صنایع فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) می دانند.
اقتصاد دانش محور را اقتصاد شبکه، اقتصاد دانایی، اقتصاد دیجیتال، اقتصاد بی وزن، اقتصاد اطلاعات و اقتصاد خدماتی نیز می گویند. اما به جرأت می توان گفت که هیچکدام از اسامی ذکر شده، مفهوم کامل این واژه را به مخاطب منتقل نمی کنند. در اقتصاد دانش محور، ICT به مقیاس وسیعی مورد استفاده قرار گرفته است. بر همین اساس عوامل موثر در دانش محوری اقتصاد عبارتند از (جباری، ۱۳۸۶):
۱- پیشرفت در فناوری اطلاعات و ارتباطات ICT
۲- سرعت عمل در تولید دانش ( کشورهایی که توجه بیشتری به تحقیق و توسعه (R&D) و کاربرد و انتشار دستاوردهای آن نشان می دهند و در تولید سریع دانش نقش بیشتری ایفا می کنند،درحرکت به سمت دانش محور کردن اقتصاد خود توفیق بیشتری به دست می آورند)
۳- افزایش رقابت پذیری در عرصه بین المللی ( کاهش هزینه ارتباطات، تقلیل هزینه حمل ونقل، دستیابی وسیع تر به بازارها و سرعت عمل در تبادل دانش ، موجبات افزایش قابلیت رقابت را در سطح جهانی فراهم می آورد)
۴- پاسخ گویی سریع به تغییر تقاضا ( از آنجا که چرخه حیات کالاها از طریق تاثیر رسانه ها بر قدرت تصمیم گیری تصمیم گیرنده ، کوتاه تر شده است در نتیجه رقابت فشرده تر شده است)
۵- تحولات اجتماعی ( مقابله با فقر، نابرابری، سرمایه گذاری در بهداشت وآموزش و فراهم آوردن زمینه های لازم برای استفاده از دانش و اطلاعات )
همچنین مهمترین مشخصه های اقتصاد دانش محور به شرح زیر می باشند:
۱- همه کالاها علاوه بر اینکه کاربر و سرمایه بر می باشند ، دانش بر نیز می باشند
۲- همه بخش های اقتصاد، دانش بر می باشند
۳- در اقتصاد دانش محور ، این نگرش وجود دارد که دانش و اطلاعات منابعی هستند که به عموم تعلق دارند
۴- نیروی کار ارزان تعیین کننده مزیت اقتصاد دانش محور نیست
۵- در قبال تحولات سریع دانش، انعطاف پذیر است
۶- اقتصاد دانش محور ، دارای شرکت های دانش محور می باشد
۷- در اقتصاد دانش محور ، صنعت نیز دانش محور است
۸- در اقتصاد دانش محور یک منبع قادر است انواع خدمات را انجام دهد.
منابع پایان نامه در مورد طراحی الگوی توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت جمهوری ...