چشم حافظ زیر بام قصر آن حـوری سـرشت شیوه ی جنات تجری تحتها الانهار داشـت
(همان : ۱۸)
خواجه ی بزرگوار به تصریح از « شیخ صنعان» به عنوان مفلد و « سمبل ایده آل» مکتب رندی و قلندری و لاابالیگری و طریقه ی ملامتیه یاد می کند و با بخشیدن لقب درخشان « شیرین قلندر» به آن پیر قلندر و « خوشا وقت» خواندن بدو و «ذکر تسبیح ملک» را «در حلقه ی زنّار» او جای دادن مجذوبیت خود را در برابر سیمای درخشان و افسانه آمیز او به روشنی می نماید. همین ابیات و چند بیت دیگر که در زیر خواهد آمد برای اثبات این نظر یا حداقل برای اظهار این نظر که خواجه ی بزرگوار شیراز مجذوب شخصیت شیخ صنعان و سرنوشت عبرت انگیز اوست کفایت می کند. توجه حافظ به داستان شیخ صنعان از قدیم مورد توجه شارحین و مفسرّین اشعار خواجه بوده است و در تفسیر ابیات بالا که در آن به شیخ صنعان و سرنوشت او اشاره رفته و نیز در تفسیر غزل زیر که به تلویحی ابلغ از تصریح از این داستان یاد شده تأثر خواجه از داستان شیخ صنعان مورد بحث قرار گرفته است:
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد ازین تدبیر ما
(حافظ، ۱۳۷۴ : ۱۴)
شارح فاضل سودی در تفسیر این غزل از توجه خواجه به داستان شیخ صنعان آگاه بوده وبا دقت نظر و لطف بیان خاصی« دوش» را کنایه از «زمان گذشته» و « مسجد» را کنایه از « کعبه» و « میخانه» را استعاره از مملکت روم که محل میخواره و کافر و عاشق شدن« شیخ صنعان» است و این سه بیت را زبان حال وقول « مرید یکتا و دانا دل شیخ صنعان» و یا « مریدان شیخ صنعان» گرفته است. .(ر.ک. مرتضوی، مکتب حافظ) آنچه تازگی دارد سه موضوع است که از تتبّع در دیوان خواجه حاصل شده است :
۱- تأثر خواجه ی شیراز از سرنوشت شیخ صنعان انحصار به موارد صریح نظیر موارد مذکور در بالا ندارد و می توان جنبه های مختلف افسانه ی شیخ صنعان را چاشنی عام و نمک دائم غزلهای حافظ دانست. در اغلب غزلهای خواجه تأثرات و نکات ناشی از آن داستان چاشنی زده شده و باید همین داستان را یکی از پایه های تخیّل و تاثرات عمومی ذهن خواجه ی بزرگوار شمرد.
۲- علاوه بر موارد متعدّدی که توجه خواجه به داستان شیخ صنعان معلوم است در بسیاری از مضامین عرفانی و عاشقانه که به طور خاص نمی توان حکم به تأثر از داستان شیخ صنعان داد، نفوذ روح داستان و آثار اشتغال ذهنی خواجه به مضامین و نتایج آن جلوه گر است.
۳- نکته بسیار جالب دریچه ایست که از برکت شیخ صنعان به سوی « پیر حافظ» و تحلیل روحیه وشخصیت مراد تصوّری سلطان عاشقان جهان گشوده یافت و اکنون مسلم است که«شیخ صنعان» هسته ی مرکزی شخصیت پیر تصوری حافظ می باشد و به عبارت دیگر ذهن خواجه ی شیراز مجذوب و مرعوب شخصیت افسانه ای این پیر آتش افروز است و او را اساس شخصیت پیرمغان و پیر میفروش خود که مظهر و رمز و « سمبل » عالی عرفان عاشقانه و روش ملامتیه است قرار داده است.
۲-۲-۱۰-۱- جلوه های تأثر حافظ از داستان شیخ صنعان
۱- لزوم اطاعت محض مرید از مراد :
به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
(حافظ، ۱۳۷۴ : ۵)
۲- افتادن از کعبه به میکده و خانه ی خمار :
آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت بر در میکده دیدم که مقیم افتادست
(همان : ۴۰)
۳- در عشق دختر ترسا یا دختر مغ یا در عشق دلبری از ایمان گذشتن و از خانه ی کعبه ی راه نشین میخانه شدن :
دل کز طواف کعبه ی کویت وقوف یافت از شوق آن حریم ندارد سر حجاز
(همان : ۲۶۳)
۴- دیگر از استفاده های حافظ از داستان شیخ صنعان این است که طریق عشق طریق شیشه ی نام خویش بر سنگ زدن و از بدنام و رسوای نهراسیدن است
از ننگ چه پرسی که مرا نام ز ننگست وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نامست
(همان : ۵۰)
۲-۲-۱۱- شیوه ی سخن حافظ
۲-۲-۱۱-۱- مفردات
خرقه: خرقه، دلق، مرقّع و سایر تعبیراتی که جبّه ی ارشاد و یا لباس اهل فقر را نشان می دهد، دیوان حافظ را رنگین و سیر فکری او را مشخص می کند. از دیوان خواجه بخوبی بر می آید که زهد فروشی در شیراز رایج، شریعت و طریقت وسیله ای بوده است برای کسب مال و جاه و حافظ از این همه دروغ و ریا به جان آمده است. و از تخطئه و طعن و طنز درباره ی آنها دریغ نمی کند. گاهی صریحاً می گوید :
نقد صوفی نه همه سافی و بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
(همان : ۱۶۴)
گاهی نیز از خود مایه می گذارد و از طعن و طنز درباره ی خویشتن دریغ نمی کند و بدین حیله خشم اهل ریا و زهد فروشان را فرو می نشاند:
دلق حافظ به چه ارزد به می اش رنگین کن وانگهش مسـت و خـراب از سـر بازار بیار
(حافظ،۱۳۷۴ : ۲۵۲)
۲-۲-۱۱-۲- باده به وجوه مختلف
۱- باده در معنی لغوی :
اگرنه باده غم دل ز یاد ما ببرد نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد
(همان : ۱۳۳)
۲- باده در مقابل سالوس و ریا :
ترسم که صرفه یی نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما
(همان : ۱۵)
۳-حقایق زندگی حافظ را قانع نمی کند به جهانی برتر نیاز دارد ؛ به عالم رؤیاها که واقعیات حقیر را در آن راه نیست. در این قسمت زبان خواجه پوشیده تر، شاعرانه تر و عارفانه می شود :
روزگاری است که دل چهره ی مقصود ندید ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
(همان : ۲۵۲)
حافظ برای باده نوشی یا هر نوع کردار و تفکری که مطابق سلیقه ی متزهدان و متشرعان نیست، یک گونه عذری می آورد که حتی مخالفان و متعصبان نیز نمی توانند آن را بپذیرند، زیرا او رندانه همه چیز را ناشی از مشیت الهی می داند و این امر که متکی به ایات عدیده ی قرآن است ، مورد قبول تمام محدثان و اشعریان متعصّب نیز هست (ر.ک. دشتی، نقشی از حافظ) :
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
(همان : ۱۱۵)
۲-۲-۱۱-۳- رند و قلندر
رند در اشعار سنایی و عطار و سعدی نیز آمده و تقریباً به همان معنی لغوی به کار رفته است: زیرک، بی اعتنا به رسوم و آداب عمومی از این رو با باطنی سالم و پاکیزه ظاهری ملامت انگیز دارد. حافظ بدین مفهوم کشش بیشتری می دهد: رند کریم الطبع آزاد منش، وارسته و بلند نظر و حتی شایسته ی پیروی است :
رندی آموز و کرم کن که نه چندین هنر است حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
(حافظ،۱۳۷۴ : ۲۳۲)
۲-۲-۱۱-۴- نقش
این کلمه نیزچون فیض، بسیار در زبان خواجه جاری است، ولی با مفهوم گسترده و متنوع که هم به معنی اوضاع و احوال، هم تقدیر و هم صورت خوب و بد که به ذهن آمد وشد دارد و گاهی با کلمه ی فیض نیز توأم می شود مانند:
حافظ از چشمه ی حکمت به کف آور جامی بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
پژوهش های انجام شده با موضوع بررسی و مقایسه توکل و رضا در دیوان ...