آغاز جنگ سمیرم در زمان دولت علی سهیلی
پس از اینکه کابینه قوام السلطنهسقوط کرد علی سهیلی مامور تشکیل کابینه شد و در این زمان واقعه سمیرم که برخورد قوای دولتی و قشقایی بود رخ داد. دولت به هر حال با تحریک شاه با سلطه ایلات مخالف بود و می کوشید قدرت حکومت مرکزی را بر آنها تحمیل کند.[۳۷۳]
تقریباً ۵۰ روز قبل از دستگیری سرلشکر زاهدی، سرهنگ شقاقی به سمت فرماندهی تیپ ۲۵ منصوب شد. در زمان سرلشکر زاهدی امور لشکر به طریق ملوک الطوایفی اداره می شد و سرهنگ نامبرده در قلمرو خود فعال ما یشاء بود. از سوی دیگر وضعیت لشکر اصفهان بعد از زاهدی به حد اعلای بی انضباطی، عنان گسیختگی و هرج و مرج رسیده بود.
دراین زمان بود که تعداد زیادی اسلحه و مهمات به عشایر داده شده بود، حتی تحت عنوان تیراندازی نفرات یا معرفی مهمات مقدار زیادی فشنگ به عشایر فروخته شده بود و به قدری وضعیت اسلحه مهمات تاریک بود که لذا هیئتی از سویی مرکز به اصفهان آمد و با زحمتی بسیار توانستند موجودی مهمات را تعیین کنند. پس از دستگیری سرلشکر زاهدی، سرهنگ شقاقی مورد توجه فرمانده لشکر قرار گرفت و علاوه بر فرمانده تیپ ۲۵، رئیس پادگان نیز شد.[۳۷۴] (شقاقی که بود؟ خاطرات ممتحن الدوله شقاقی ج ۲ ص ۳۵۵-۳۵۰)
تا از حوادث ناگوار در مناطق فارس جلوگیری کند. این ستون هنگامی که به سمیرم رسید در ارتفاعات شرق، شمال و جنوب سمیرم مستقر شده، در این زمان ایلات و عشایر از طریق عوامل خود از محل استقرار اردوی نظامی سمیرم مطلع می شدند. فرمانده ستون پس از رسیدن به محل، شناسایی لازم را از وضعیت زمین و ارتفاعات اطراف دهکده سمیرم به عمل آورد، در گزارشاتی که به فرماندهی لشکر استان فرستاد روحیه و طرز رفتار اهالی محل نسبت به نفرات و افسران را یادآور شده و صراحتاً به اطلاع رسانده که ساکنین سمیرم به طور کلی بر علیه ستون و بر له ایلات که در چند فرسخی اجتماع نموده اند اقدام می نماید و اغلب چشمه های آب شرب را کور نموده اند و از بین برده اند. وی از فرمانده لشکر اصفهان درخواست می کند که دستور تغییر استقرار اردو را داده و به ارتفاعات شرق نقل مکان کنند و کلیه اهالی سمیرم را از محل خود به طرف شهر ضا کوچ دهند، ولی فرمانده لشکر اصفهان و سرتیپ نخجوان جواب داد که ستون باید همان محل مستقر باشد و ترسی به خود راه ندهند.[۳۷۵]
سرهنگ شقاقی فرمانده ستون اعزامی به عملیات اکتشافی منطقه، شناسایی و گزارش تحریکات عشایردست زده وی همچنین با ارسال نامه ای به زکی خان فرهنگ دره شوری از کلانتران طایفه دره شوری از وی خواست تا از اتحاد با قشقایی ها خود داری کند.[۳۷۶]در این نامه به حالت غرور آمیزی نسبت به صولت الدوله بی احترامی شده بود که انشتار این خبر باعث برانگیخته شدن احساسات قشقایی ها گردید. چون صولت الدوله در نزد قشقایی ها یک اسطوره به حساب می آمد و اهانت به وی نه تنها از جانب فرزندان صولت الدوله بلکه عموم ایل قشقایی نمی توانست بی پاسخ بماند لذا آنان را در حمله به پادگان سمیرم مصمم تر کرد.
خسر و خان که در آن هنگام در اطراف سمیرم مستقر شده بود با اعزام پیکی به بویراحمد، از خان های بویراحمدی تقاضا کرد تا در حمله به پادگان سمیرم قشقایی ها را یاری کنند. لذا آنها بر اساس پیمان سرگچینه (بویراحمد علیا) با هم متحد شدند.[۳۷۷]
به دنبال درخواست خسروخان ایلمردان بویراحمدی نیز در راستای منافع ایلی خود با قشقایی ها همراه و همراستا شدند[۳۷۸]. در این زمان رهبری قشقایی با خسرو خان و رهبری دره شوروی بازکی خان بود[۳۷۹]، رهبری بویراحمدی ها نیز با عبداله خان ضرغام پور بود.
البته این مطلب قبلا ذکر شد که پس از واقعه شهریور ۱۳۲۰ ایلات قشقایی، بختیاری و کهکیلویه، در پیمان چم اسپید با هم متحد شده بودند.[۳۸۰]
این وضعیت تا روز ۵ تیر ماه ۱۳۲۲ ادامه داشت در این بین گشتی های بسیار و جاسوسانی که فرمانده ستون به اطراف و ارتفاعات اعزام داشته بود گزارش می دهند که عده زیادی سوار و پیاده عشایر به طرف سمیرم در حرکت هستند، در این حال یک افسر انگلیسی بنام «فاولر» به اردوگاه سمیرم آمد. پس از چند ساعت سرکشی و به قول خودش هدایت و تفهیم فرمانده ستون به سمیرم مراجعت کرد. [۳۸۱] این افسر انگلیسی آزادانه به سمیرم وارد اردوگاه ناصرخان رفت و آمد می کرد وحتماً موقعیت و طرز آرایش ستون سمیرم رابه طالاع او رسانده بود و به طور قطع اینگونه می توان نتیجه گرفت که این سرگرد انگلیسی (فاولر) وضعیت استقرار واحدهای سمیرم را به اطلاع ناصر و برادران و سران عشایری رسانده و باعث قتل و غارت و انهدام ستون سمیرم شده است .قبل از حمله به پادگان سمیرم خسرو خان به سرهنگ شقاقی پیغام داده که بدون زد و خورد پادگان را تسلیم کند اما سرهنگ شقاقی این پیشنهاد را رد کرد. روز ششم تیرماه ۱۳۲۲ فرمانده ستون سمیرم متوجه می شود عده زیادی از ایلات به طرف پادگان نزدیک شده، قصد محاصره نمودن کلیه ستون را دارند لذا سرهنگ شقاقی دوباره گزارش جامعی مبنی بر تعداد عشایر که تقریباً حدود ۷ تا ۸ هزار نفر هستند و ارتفاعات شمال و غربی سمیرم را متصرف شده اند به فرمانده لشکر اصفهان ارسال می داردو تقاضای کمک فوری و مهمات و لوازم بهداشتی می نماید، فرمانده لشکر اصفهان ابتدا دستور می دهد واحدهایی که در شهر کرد بختیاری بوده اند به طرف سمیرم حرکت نمایند ولی فاصله شهر کرد به علت عدم وجود راه شوسه و بعد مسافت که پس از ۱۵ روز ممکن بود به سمیرم برسند و تا آن موقع کار از کار گذشته بود[۳۸۲] لذا مجدداً از سوی فرمانده پادگان سمیرم به لشکر اصفهان اطلاع می رسد که پادگان به وسیله ایلات محاصره شده و لازم است فوراً کمک شود، باز هم از لشکر اصفهان جوابی داده نمی شود. در روز دوشنبه ۶ تیر ۱۳۲۲ از طرف لشکر اصفهان ۷ کامیون آذوقه و مهمات با ۲۵ نفر سرباز و افسر جهت کمک به ستون سمیرم فرستاده شد که ۲۴ ساعت بعددر شهر ضا توقف نموده و بعد به طرف مرکز ستون حرکت نمودند و در تنگه «کهروید» با پشتیبانی زره پوش به طرف سمیرم در حرکت بودند که در بین راه مورد حمله اشرار قرار گرفته و آذوقه و مهمات آنها غارت می شود، اشرار کامیون ها را آتش زده و زره پوش نیز توسط دره شوری ها به آتش کشیده می شود.[۳۸۳] فرمانده ستون سمیرم سرهنگ شقاقی با اطلاع از اینکه کامیون ها در بین راه به چنگ اشرار افتاده، به کلی از کمک و مساعدت از طرف لشکر اصفهان قطع امید می کند و شروع به عملیات نظامی می کند. وی افسران و سربازان که تا سه شبانه روز بدون آذوقه و تدارکات بوده اند را به دفاع از مواضع خود تشویق می کند.[۳۸۴]
روز چهارشنبه ۸ تیرماه اشرار بویراحمدی به سرکردگی ضرغام پور و افراد قشقایی به سرکردگی علوی نام که سابقاً افسر ارتش بوده و بعداً به یاغبان ایل قشقایی ملحق شده و سرسپرده خسرو خان قشقایی گردید و جمعی از نفرات ایلات جانکی و چرامی و چاربلوکی ناگهان به ارتفاعات شمال و شرق سمیرم حمله نمودند و زد و خورد و تیراندازی شدیدی شروع شد. در این جریان عدهای از سربازان و افسران کشته شدند و تمام این نواحی به تصرف آنان درآمد.[۳۸۵] در تمامی این روزها پادگان سمیرم به دفع هجوم این یاغیان که تعداد آنان چند برابر نفرات مستقر در پادگان بود اقدام میکند، و از سوی افراد پادگان نیز با مقاومت مواجه شدند و چنین از طرف اشرار به فرمانده ستون پیشنهاد شد که تسلیم شود لیکن فرمانده پادگان از قبول این درخواست خودداری کرد. [۳۸۶]
سرانجام یکی از کلانتران بویراحمد، به نام شیخ پناهی از بین شجاعترین مردان طایفه خود که ۹۰ نفر بودند سوگند یاد میکنند یا روز بعد پادگان را تصرف کنند و یا هرگز سپیده دم روز بعد را نبینند.
آنان بدون ترس به مدافعان پادگان حمله کردند و سرانجام توانستند دروازه پادگان را بگشایند. [۳۸۷] عدهای از ایلات و عشایر نیز با پوشیدن لباس سربازی که از کامیونها غارت نموده بودند به قریه سمیرم وارد و به کمک عوامل جاسوسی خود که در محل داشتند به آشپزخانه و بهداری پادگان رخنه نمودند و چادرها را آتش زدند و در بعضی خانهها مخفی شده و شروع به تیراندازی به مواضع سربازان کردند. در روزهای بعد مرتباً بر عده یاغیان مهاجم اضافه شد اما افراد پادگان سمیرم نیز حملات قشقاییها و متحدان آنها را دفع میکردند و چندین نوبت مواضع از دست رفته را باز میستاندند. سران ایلات و عشایر سرانجام به این نتیجه رسیدند که این حملات کارساز نیست لذا تصمیم گرفتند که کلیه سکنه قریه سمیرم را مجبور به تخلیه کنند و تمام دهکده را به آتش کشیدند و تحت حمایت دود و آتش وارد پادگان شوند.[۳۸۸] تا اینکه حبیب الله افشار سمیرمی خانه خود را باز و خودش به اتفاق عدهآی قشقایی ستون سمیرم را موردحمله قرار دادند و از محلات پایین هم قنبر و صفر بهرامیان و ابراهیم سامی راه را برای اشرار باز کردند و با هدایت اینها بود که ستون و پادگان سمیرم کاملاً محاصره شد. [۳۸۹]
البته نفرات پادگان سمیرم هم بیکار نبودند و به وسیله مسلسل و خمپاره انداز و توپ تلفات زیادی به مهاجمین وارد آوردند از این میان سرهنگ شقاقی فرمانده پادگان سمیرم تصمیم گرفت به مواضع جدید و تپهها عقب نشینی کند زیرا مطلع شده بود که مهمات و فشنگ ذخیره افراد در شرف اتمام است و سربازان به علت نرسیدن غذا و آب شدیداً در مضیغه هستند. از سویی زد و خورد بین سربازان وایلات به شدت ادامه داشت. افراد پادگان به علت تلفات زیاد شروع به عقب نشینی میکردند و سرهنگ شقاقی از سنگری به سنگر دیگر میرفت و نفرات را تشویق به تیراندازی و مقاومت میکرد. (ادامه ص ۱۹۱)
درگیرودار جنگ ناگهان در میان هیاهو و جنجال که روش اشرار بود در یکی از نقل مکانها ناگهان گلولهای به سرهنگ حسنعلی قشقایی اصابت کرد به دنبال این جریان سربازان او را در سنگری پناه دادند ولی در اثر خونریزی شدید وی از پا درآمد و سرگرد سپهری که فرمانده گردان یکم بود به جای او فرماندهی عملیات را به دست گرفت. در همان تاریکی شب سرگرد سپهری نیز با یکی از اشرار گلاویز شد و چهار پارهای به صورتش اصابت کرد و از سنگرش به پایین پرتاب شد که به دنبال او سروان پاینده به جای او عهدهدار فرماندهی و هدایت پادگان شد. وی با شجاعت تمام از برج استقراری خود تلفات سنگینی به مهاجمین وارد آورد ولی سرانجام به علت اتمام مهمات و فشنگ سربازان مجبور به تسلیم شدند. [۳۹۰]
در خصوص کشته شدن سرهنگ حسنعلی شقاقی فرمانده پادگان سمیرم، پی یر ابرلینگ اینگونه مینویسد: «از فرخ بیبی خواهر ناصرخان شنیدم که فرمانده نظامی سمیرم را چند تن از افرادش به قتل رساندند. به گفته او گرسنگی و بیماری در پادگا چنان بیداد میکرد و سربازان چنان ضعیف شده بودند که بسیاری از آنها مایل بودند تسلیم قشقایی ها شوند. لذا سرهنگ شقاقی هنگامی که فهمید بعضی از سربازانش سعی میکنند بادشمن ارتباط برقرار کنند آنان را به جوخه اعدام سپرد و اندکی بعد دوستان اعدام شدگان، سرهنگ شقاقی را به قتل رساندند. [۳۹۱]
خبر کشته شدن سرهنگ شقاقی و اشغال پادگان سمیرم به وسیله قشقاییها و بویراحمدیها به سرکردگی خسروخان قشقایی وعبدالله خان ضرغام پور در قیر و کازرون از توابع استان فارس به اطلاع ناصرخان رسید از آن طرف هم سپهبد شاه بختی شکست خورده را که با آن همه هیمنه و جلال آمده بود و میخواست عشایر را سرکوب کند به تهران احضار و سرلشکر امان الله میرزا جهانبانی را به سمت فرماندهی نیروی جنوب تعیین و به شیراز فرستادند.
خسرو خان نیز پس از تصرف سمیرم، ابراهیم سامی سمیرمی که واسطه بین قشقاییها و بویراحمدیها و راهنمای آنها برای شبیخون به سمیرم بود را به حکومت سمیرم منصوب کرد و یک نفر فرج الله نام قشقایی هم به معاونت او منصوب شد. [۳۹۲]
۶ نهضت جنوب
۳ – ۶ – ۱ مقدمات نهضت جنوب
انجام هر کار خطیر و بزرگی، نیازمند تهیه مقدمات و زمینهچینیهایی از سوی مجریان آن میباشد. بدیهی است که مقدمات کار بایستی با موفقیت صورت پذیرد تا آنگاه، مرحله عمده، اقدامپذیر گردد. بنابراین «نهضت جنوب» که توسط قشقاییها با همکاری ایل بختیاری و ایلات فارس، در اواخر تابستان و اوایل پاییز ۱۳۲۵ ش صورت گرفت، بدون تردید قبل از علنی شدن قیام، اقدامات اولیهای از سوی رهبران و مجریان آن انجام گرفته است و اینک باید دید که این مقدمات و اقدامات اولیه قیام فارس چه بوده است.
اولین کار در راستای مقدمات نهضت جنوب، اتحاد ایلات بزرگ قشقایی و بختیاری و سپس متحد شدن قشقاییها با سایر ایلات فارس میباشد که منتهی به انعقاد اتحادنامهای در تاریخ ۲۳/۵/۱۳۳۵ ش، بین ایل قشقایی و بختیاری میشود.
دومین اقدام در تداوم مقدمات نهضت که در پی اتحاد ایلات صورت میگیرد، درخواست و تقاضای آنان از دولت مرکزی میباشد.
سومین اقدام، انتشار «بیانیه نهضت مقاومت جنوب» از سوی عشایر جنوب – به ویژه قشقاییها- میباشد که احتمالاً چون دولت مرکزی به درخواستهای اولیه عشایر روی خوش نشان نداده وآنها را بدون جواب گذاشته بود، عشایر فارس با انتشار این بیانیه، موجودیت نهضت خود را علیه دولت مرکزی، اعلان نمودند.
دولت نیز،در این هنگام که هنوز نهضت، شکل جدی به خود نگرفته بود، مذاکرات اولیهای با سران قیام در فارس انجام میدهد بلکه بتواند آنان را متقاعد نماید تا از ادامه نهضت و کشت و کشتار افراد، جلوگیری نمایند.
رادیو تهران نیز دراین زمان، ابلاغیهای پرشور در مخالفت با قشقاییها و اقداماتشان در شروع قیام، پخش می :ند که این ابلاغیه، عکس العملهایی در میان عشایر فارس و سایر ارگانها داشته است.
بهانه و جرقه برای شروع قیام فارس، تشکیل کابینه ائتلافی از سوی قوام السطنه عنوان شده است. عقیده بر این است که چون قوام السلطنه، سه نفر از حزب توده را مسئول سرپست وزارتی در کابینه خود کرده بود، عشایر که مخالف حزب توده بودهآند، از مرتب قدرت گیری حزب و بیشتر شدن فعالیتهای آنان، علیه دولت قیام میکنند و اخراج وزرای تودهای را خواستار میشدند. «فعالیت عشایر علیه حزب توده، اندکی پس از شروع نخست وزیری مجدد قوام (۱۳۲۴) آغاز شد … پس از تشکیل دولت ائتلافی، فعالیتهای عشایر شدت یافت…» [۳۹۳]
این کابینه ائتلافی، در اول اوت ۱۹۴۶ (دهم مرداد ۱۳۲۵ و در رقیم کابینه قوام) برای نخستین بار، با شرکت رقیب حزب توده (ایرج اسکندری، وزیر بازرگانی و پیشه هنر، دکتر فریدون کشاورز، وزیر فرهنگ و دکتر مرتضی یزدی وزیر بهداری) و یک وزیر از جناح لیبرال ناسیونالیست [اللهیار صالح از حزب ایران] و یک وزیر از حزب دموکرات ایران [مظفر فیروز و وزیر کار و تبلیغات و معاون سیاسی و پارلمانی نخست وزیر] تشکیل میشود. [۳۹۴]
اخراج وزرای تودهآی از کابینه، مهمترین درخواست عشایر برود که بر انجام آن از سوی دولت، اصرار فراوانی داشتند. [مهمانیها، رفت و آمدها ومذاکرات ایل قشقایی با بختیاری و اتحاد آنها][۳۹۵]
به دنبال مذاکرات و اتحاد ایل قشقایی و بختیاری، در اوایل مرداد ۱۳۲۵ ، قوام السلطنه، سلطانعلی سلطانی را مأمور بازرسی و رسیدگی به امور ایلات فارس و خوزستان می کند. نخست وزیر برای جلوگیری از شدت یافتن اتحاد سران قشقایی و بختیاری، وی را برای رسیدگی به تظلمات ایلات، مأمور میکند. «آقای سلطانعلی شیخ الاسلامی (سلطانی) به موجب این کلمه، جهت بازرسی و رسیدگی به امور ایلات فارس و خوزستان تعیین میشوید، لازم است هر چه زودتر حرکت نموده و به تضلمات و مستدعیات ایلات، رسیدگی و آنها را به مراحم دولت امیدوار سازید. نخست وزیر.» (سازمان اسناد ملی ایران، ش پرونده ۸۶۷-۱۱۲۰۰۹، ۹/۵/۱۳۲۵)
در اواخر مرداد ماه، دوایل قشقایی و بختیاری پیمان اتحاد بستند. (لوییس لسترع فاولت، ایران و جنگ سرد (بحران آذربایجان ۲۵-۱۳۲۴) ترجمه کاوه بیات، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، چ۲، ۱۳۷۴، ص ۱۲۵).
ذوقی مینویسد: «در اواخر مرداد ماه ۱۳۲۵ یک پیمان دفاعی دو جانبه، مبین روسای ایل قشقایی و ایل بختیاری به امضاء رسید که به موجب آن، رؤسای ایلات جنوب در نظر داشتند تا ضمن اعلام وفاداری به دولت مرکزی، به شهر اصفهان حمله نموده و پس از ویران کردن تشکیلات حزب توده و دستگیری و به دار آویختن رؤسای آن و خلع سلاح لشکر اصفهان، به ایجاد حکومتی خودمختار در اصفهان مبادرت نمایند… سران قشقایی که به موقع، از ورود مظفر فیروز به اصفهان آگاه و از بازداشت سران بختیاری مطلع شدند، به شیراز مراجعه و در روز ۲۹ شهریور ۱۳۲۵، طی تلگرافی به قوام السلطنه، قیام قشقاییها را اعلام کردند…» (ذوقی، ایرج، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، شرکت انتشاراتی پاژنگ، ۱۳۶۸، ص ۳۱۲).
برای جلوگیری از طولانی شدن بحث و کلام از ذکر متن اتحادنامه دو ایل خودداری میکنیم و علاقهمندان را به سند شماره ۱۶ مرکز اسناد دریافت جمهوری به تاریخ ۲۳/۵/۱۳۲۵ ارجاع میدهیم. (ص ۸۰ نجف کشکوی)
یک روز پس از امضای اتحادنامه دو ایل، ناصرخان قشقایی در نامهای به نخست وزیر، پس از اعلام اطاعت از دولت، به اتحاد حاصل آمده اشاره میکند و هدف خودشان را از اتحاد، استقلال و عظمت مملکت وخدمت به وی اعلام میدارد.
قربان حضور مبارک شوم، با نهات توقر، مراتب بندگی را به عرض میرساند و خواطر مبارک را ازجریان امور مربوطه مستحضر میدارد. همه خوانین و کلانتران ایل بختیاری به منظور بازدید، در منزل ییلاقی بنده ملاقاتی حاصل ، در نتیجه این ملاقات خوشبختانه، اتحاد و یگانگی ایل بختیاری و قشقایی، با یک وحدت و صمیمت کامل تجدید [شد] عموم خوانین و سران ایلات، که هدف اصلی آنان، استقلال و عظمت مملکت و خدمت به شخص حضرت اشرف میباشد، با نهایت حرارت و صداقت، این ائتلاف را استقبال نمودند… از طرفی، بنده هم به نوبه خویش، صراحتاً عرض می کند تا آخرین لحظه، نسبت به شخص نخست وزیر محبوب، فدایی وخدمتگزار خواهم بود… (مرکز اسناد ریاست جمهوری سنه شماره ۱۰، ۲۴/۵/۱۳۲۵).
عماد السلطنه فاطمی – استاندار فارس- طی تلگرافی به نخست وزیر اعلام میدارد که رویه خسروخان قشقایی، پس از اتحاد با بختیاری کاملاً تغییر یافته و رفتار و گفتار وی با گذشته تفاوت دارد «… اخیراً بعد از ملاقات با بختیاریها، آقای خسرو قشقایی در مجالس عمومی، مطالبی میگوید که منافی با رویه گذشته و تلگرافات خودشان است… البته جلوگیری از این گونه اقدامات خیلی سهل است و اگر امر فرمایید، لشکر، کاملاً میتواند همه گونه مراقبت نماید زیرا، ممکن است به این وسیله، دیگران هم، مثل ممسنی و رؤسای عشایر و حشت کرده، به خارج بروند و آرایش فصلی را به هم بزنند…» (مرکز اسناد ریاست جمهوری، بدون ش ۳۱/۵/۱۳۲۵).
بعد ا زاتحاد با بختیاری، نوبت به اتحاد با سایر ایلات فارس رسیده بود و اکنون قشقاییها میبایست، راه و روش اتحاد با آنان را که در گذشته، به دلیل اشتراک منافع ایل،درگیری ها و خصومتهایی داشتهآند، پیدا کرده و آنان را نیز در زمره متحدان خویش قرار دهند.
برای همراه ساختن سران ایل قشقایی و بویر احمدی و دیگران، لازم بود تماسهایی با آنها گرفته شود و نقشه کلی طرح و تشریح گردد… به همین جهت، گردانندگان نهضت ناگزیر بودند که سران ایلات قشقایی و بویراحمدی را همراه سازند. لذا تصمیم گرفتند که هر چه زودتر با ناصر و محمد حسین قشقایی، ملاقاتهایی به عمل آورند. از این رو نامهای برای آنها فرستادند و تأکید کردند که محل امنی را جهت پارهای مذاکرات فوری در نظر بگیرند تا نماینده آنها بتواند به دیدار آنها موفق شود… در آن موقع، سران قشقایی در شیراز بودند و با وصول این پیغام، خبر دادند که در محل آق چشمه، در نزدیکی شیراز، منتظر ورود نماینده آنها هستند و سپس پیک سیالی که از تهران به اصفهان و از آنجا به شهرضا رفته بود، با تغییر لباس، عازم آق چشمه شد (امیر ولی الله شفیعی،اسراری از سیاست های پشت پرده در ایران، از شهریور ۱۳۲۰ تا نیمه اول ۱۳۲۶، جلد اول، تهران، چاپ خرمی، ۱۳۴۰ ص ۸۴-۸۳).
امیر ولی الله شفیعی نویسنده مطالب بالا، در زمان قیام فارس، مسئول اداره خبرگزاری پارس و یار نزدیک قوام السلطنه بوده است. وی عقیده دارد که موجد قیام فارس و شکل دهنده آن، شخص قوام السلطنه بوده که از همان آغاز، نمایندگانی برای متحد ساختن ایلات میفرستاده است.
پس از پیغام ناصر خان قشقایی، تمامی ایلات فارس ، نمایندگان و افراد خود را به آق چشمه – محل تعیین شده از قبل فرستاده ودر آنجا، تمامی افراد و اردوها مجتمع گشته و اتحاد یکدیگر را اعلام داشتند.
در اواخر مرداد و اوایل شهریور ماه ۱۳۲۵، به اطراف شهر شیراز و آق چشمه – چهار فرسخی شیراز- و چنار راهدار رسیدند. تعداد نفرات به متجاوز از ۱۰ هزار نفر رسیده بود… فرستادگان خوانین به اطراف و اکناف و به ایلات بویر احمدی و ممسنی و دشمن زیادی و خمسه (عرب باصری، بهارلو، اینانلو) و لار و بیخه جات، عزیمت و برای شرکت در این انقلاب، و یا نهضت دعوت گردیدند. طولی نکشید سران طوایف و ایلات مزبور، در رابطه با عهدنامه هایی که قبلاًمنعقد شده بود و به سائقه عرق ایل و عشایری و تعصبات قومی، عموماً با افراد و اردوی خود مکمل و مجهز و مسلح، از محلهای ییلاقی و یا قشلاقی، حرکت ودر آق چشمه، به اردوی خوانین قشقایی ملحق گردیده در سلک نهضت کنندگان در آمدند و آق چشمه و چنار راهدار و تپههای اطراف ان، سرشار از انبوه سپاه ترک و سرو عرب و باصری گردید. (قهره بن ابیوردی مظفر ، همان، ص ۴۰۱-۴۰۰)
اسماعیل نورزاده بوشهری، این تجمع سران ایلات و افراد آنان را، برای از بین بردن اختلافات قبلی بین ایلات فارس میداند و مینویسد: «چون بین عشایر فارس، از قدیم، اختلافات وجود داشت ، سران قشقایی برای عملی کردن این نهضت، کوشیدند این اختلاف و نفاق محلی را از میان بردارند که، رؤسای ایلات، با هم متحد و متفق شدند. تجمع سران عشایر از جمله حسینقلی رستم ممسنی و محمد حسین و ناصر طاهری بویراحمدی و سایر خوانین فارس، برای اجرای این نقشه بود.» (اسماعیل نورزاده بوشهری، اسرار نهضت جنوب (سیاسی و تاریخی) تهران، چاپخانه ناشر، مهر ماه ۱۳۲۷، از مقدمه)
اسناد دیگری در مورد اتحاد ایلات وعکس العملدوستیها در دست است مانند: «… غریب این است که تنها ایل قشقایی دارد این معرکه نیست. تقریباً میتوان گفت تمام ایلات فارس، به جنبش و حرکت افتادهآند و قصد اکثر آنها چپاول و آزار است…» (مرکز اسناد ریاست جمهوری، سند شماره ۶۴، ۵/۷/۱۳۲۵)
اتحاد با خوانین جنوب و بنادر بوشهر نیز، جزو برنامههای قشقاییها بوده است. بنابراین جلسات مذاکره و بازدید نیز بین آنها وجود داشته است تا اینکه منتهی به اتحاد آنان میشود. «جناب آقای فاطمی، استاندار هفته، طبق اطلاع واصله، خوانین [ناخوانا] در چنارک مجتمع و سپس دسته جمعی به طرف دشتی حرکت نمودهاند و ظاهراً در آنجا جلساتی دارند. خواهشمند است دستور فرمایند چگونگی و موضوع مذاکرات را تحقیق و اطلاع دهند…» مرکز اسناد ریاست جمهوری، سند ش ۶۴، ۲۵/۵/۱۳۲۵)
دو ایل بزرگ جنوب، یعنی حیات داوری و تنگستانی به اتحاد قشقاییها درآمده و نقشی به سزا در نهضت جنوب ایفا میکنند. «… کم کم، طوایف بویراحمدی و عشایر تنگستانی و سایر ایلات فارس، به ایل قشقایی پیوسته و درهمین موقع، ایلات و عشایر عرب زبان خوزستان هم، بستگی خود را از نهضت جنوب، اعلام و به دولت صریحاً اخطار کردند که وقتی اسلحه را زمین خواهند گذاشت که پیشه وری و غلام یحیی، تسلیم و دموکرات های آذربایجان، قلع و قمع شوند.» (جعفر مهدی نیا، زندگی سیاسی قوام السلطنه، تهران، انتشارات پانوس، ۱۳۷۰، ص ۴۶۹)
اسکراین در این باره می نویسد: «… در فارس، ایل قشقایی به رهبری ایلخان خود، ناصرخان، علیه دولت مرکزی زیر تسلط حزب توده میشوند. قبایلی از ترکان و تنگستان، به آنها ملحق میشوند…» (سرکلارمونت اسکراین، جنگهای جهانی در ایران، ترجمه حسین نجف آبادی فراهانی، تهران، انتشارات نوین، ۱۳۶۳، ص ۵۳۷)
بدین ترتیب ایلات جنوب، برای شروع قیامی اساسی علیه دولت مرکزی، با یکدیگر متحد و متفق گشتند.
علل و عوامل رهبران و پیروان نهضت جنوب
برخی از منابع، عقیده دارند که تعدادی از دولتمردان آن زمان، در پیدایی و توسعه قیام فارس، نقش داشتهآند و حتی در مرتبهای بالاتر، برخی از آنان معتقد به نقش شاه ودربار، در قیام فارس میباشند.
کتاب «گذشته،چراغ راه آینده است»، مطلبی از قول روزنامه استخر، چاپ شیراز آمد که مدیر آن نیز از هواداران نهضت بوده است، آورده که بدین قرار است: «نهضت فارس، به دستور اعلیحضرت شاه بوده است… اینها، تمام نقشهای است و صورتی است که کلمه به کلمه و جزء به جزء و قدم به قدم، از ملاحظه ذات مقدس همایونی گذشته و به موقع اجرا و نمایش، درآمده است.» (گذشته چراغ راه آینده است، جامی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۶۲، ص ۴۳۲)