روان درمانی بین فردی در ابتدا یک برنامه تحقیقی مبتنی بر مقررات بود که برای درمان افسردگی توسعه یافت و سپس جهت درمان چندین اختلال روانی تغییر داده شد (ویسمن[۴۱۳]، ۱۹۹۷). نتایج یک مطالعه خاتمه نیافته، شامل ۹ بیمار که ۱۴ هفته روان درمانی بین فردی دریافت کردند اثبات کرد که کارایی ارزیابی بالینی همچون ارزیابی خود بیماران است (لیپسیتز[۴۱۴] وهمکاران، ۱۹۹۹).
البته انجام مطالعات کنترل شده برای ارزیابی اثر بخشی این روشها در درمان هراس اجتماعی لازم است.
از این بین، درمانهای رفتاری و شناختی-رفتاری (CBT) بیش از سایر درمانهای روانشناختی برای کاهش نشانه های SAD به کار برده شده و بررسی گردیده است (فسک[۴۱۵]، و چمبلس[۴۱۶]، ۱۹۹۵؛ تایلور[۴۱۷]، ۱۹۹۶؛ گلد[۴۱۸] و همکاران، ۱۹۹۷؛ رودباغ[۴۱۹] و همکاران، ۲۰۰۴). درمان شناختی-رفتاری (CBT)، چه در قالب انفرادی[۴۲۰] (CBIT) و چه در قالب گروهی[۴۲۱] (CBGT) آثار اثباتشده مناسبی را هم در گستره های پژوهشی و هم در شرایط بالینی معمول و واقعی داشته است (کلارک[۴۲۲] و همکاران، ۲۰۰۶؛ مک اووی[۴۲۳]، ۲۰۰۷).
البته لازم به ذکر است که درمانهای پیشنهادی در این حوزه، از روشهای متفاوتی استفاده مینمایند که البته واضح نیست کدامیک از آنها، در کسب نتایج مفید و معتبر، تاثیرگذارند. اکثر راهنماهای درمانی مربوط به هراس اجتماعی که بر رویکرد شناختی- رفتاری مبتنی هستند، به طور معمول ترکیبی از مواجهه و بازسازی شناختی را به عنوان مؤلفه های اصلی درمان استفاده کرده اند (هافمن[۴۲۴]، ۲۰۰۷).
علیرغم اینکه درمانهای شناختی رفتاری نشان دادهاند که در کاهش اضطراب اجتماعی کارآمد هستند (مک مانوس[۴۲۵] و همکاران، ۲۰۰۹)، اما میزان بهبود ۴۰ تا ۵۰ درصدی افرادی که از اضطراب اجتماعی رنج میبرند در حد مطلوب نیست (هافمن و بوگلز[۴۲۶]، ۲۰۰۶؛ ماروم[۴۲۷] و همکاران، ۲۰۰۹) و تعداد زیادی از افراد بعد از پایان درمان به وضعیت عملکرد مطلوب دست نمییابند (ماروم و همکاران، ۲۰۰۹؛ ماتیک[۴۲۸] و پترز[۴۲۹]، ۱۹۸۸). پس با وجود کارآمدی درمانهای شناختی رفتاری در بهبود اضطراب اجتماعی، هنوز باید منتظر پیشرفتهای بعدی بود (مک مانوس و همکاران، ۲۰۰۹). سئوال اساسی که هماره در پژوهشهای مربوط به مداخلات روان درمانی مطرح می شود، این است که “چه درمان هایی، برای چه کسانی و تحت چه شرایطی مؤثر است؟” (پائول[۴۳۰]، ۱۹۶۷). پاسخ به این سئوال نیاز به درک عناصر فعال یا مکانیزم های عملی دارد که مداخلات مورد نظر را تحت تاثیر قرار می دهند، مداخلههایی که البته دارای حمایت تجربی نیز هستند (مسکوویچ[۴۳۱] و همکاران، ۲۰۰۵). بنابراین، میتوان اظهار داشت که علاوه بر توجه به کلیت درمانهای مطرح و یافتن حمایتهای تجربی برای آنها ،دستیابی به محدودیتهای درمان شناختی رفتاری، نیاز به گسترش پژوهشهای زیادی را روی عناصر تشکیلدهنده درمان بوجود آورده است (وودی[۴۳۲] و آدسکی[۴۳۳]، ۲۰۰۲) تا الگوهای درمان در عین اینکه مولفههای کارآمد خود را حفظ می کنند ، در عین حال به سوی حذف شیوه های غیرضروری حرکت کنند (آدرکا[۴۳۴]، ۲۰۰۹؛ مک مانوس و همکاران، ۲۰۰۹).
باید توجه کرد که توجه به عناصر متعدد درمان، از سوی دیگر متوجه نگاه تازه به مولفههای آسیبشناختی اضطراب اجتماعی نیز میباشد. در همین راستا، عناصر شناختی SAD، اخیرا توجه فزایندهای را به خود جلب کرده است (بانل[۴۳۵] و همکاران، ۲۰۱۳). بطور مثال، سوگیری توجه به سمت تهدید اجتماعی یکی از مکانیزم های مهمی است که تصور می شود باعث حفظ اضطراب اجتماعی می شود (بوگلز و مانسل[۴۳۶]، ۲۰۰۴؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷). این سوگیری دلالت بر این دارد که افراد مبتلا به هراس اجتماعی، به طور منظم، توجه تسهیلشده به سمت تهدید اجتماعی یا مشکلاتی در رهایی از تهدید نشان می دهند، که این موضوع در مطالعات متعددی مورد حمایت قرار گرفته است (امیر[۴۳۷] و همکاران، ۲۰۰۳؛ آسموندسون[۴۳۸] و است
ین، ۱۹۹۴؛ مگ و همکاران، ۲۰۰۴؛ استیونز[۴۳۹] و همکاران، ۲۰۰۹). در واقع، بر طبق نظریه های شناختی، افراد اضطرابی، توجه خود را به سمت محرکهای تهدیدکنندهی مربوط به نگرانیهای خاص خود معطوف می کنند (بک[۴۴۰] و همکاران، ۱۹۸۵؛ آیزنک[۴۴۱]، ۱۹۹۷؛ مگ[۴۴۲]، و بردلی[۴۴۳]، ۱۹۹۸؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷؛ ویلیامز[۴۴۴] و همکاران،۱۹۹۷). چنین استدلال شده است که این سوگیری توجه، بر جنبه های سببشناسی و نگهداری اختلالات اضطرابی، به ویژه SAD موثر است (بانل و همکاران، ۲۰۱۳).
اگر سوگیریهای توجهی به سمت تهدید، مسبب ایجاد اختلالات اضطرابی یا لااقل کمک به حفظ آنها باشد، درمان نیز باید متوجه این سوگیریها باشد (کوارت[۴۴۵] و اولندیک[۴۴۶]،۲۰۱۱). هرچند، یکی از اهداف اولیه CBT کاهش یا حذف این سوگیریهای شناختی مرتبط با اضطراب است اما غالبا، این هدف توسط تکنیکهای بازسازی شناختی انجام می شود که شامل شناسایی و ثبت شناختارهای ناسازگارانه، و نیز چالش با این شناختارها با بهره گرفتن از شواهد مخالف و شناختارهای دقیقتر می شود (بارلو، ۲۰۰۱؛ پرینز[۴۴۷]، و اولندیک، ۲۰۰۳). اگرچه این تکنیکها به درمان اضطراب کمک می کند، برخی استدلال می کنند که آنها برای نشانهگرفتن سوگیریهای توجهی کافی نیستند (پاپاجورجیو[۴۴۸] و ولز[۴۴۹]، ۱۹۹۸). با توجه به مطالب مورد اشاره، سوگیری توجه یکی از مولفههای درمانهای رفتاری شناختی است که در عین اینکه، در چارچوب الگوهای درمانی مورد بررسی قرار گرفته، در عین حال به شکل مستقل نیز مورد وارسی بوده است.
۲-۱۷: تکنیک آموزش توجه (ATT)
اخیرا، تکنیک آموزش توجه[۴۵۰] (ATT) به عنوان تکنیکی تازه، کوشیده است هدف اساسی خود را مستقیما متوجه بازسازی سوگیریهای توجهی در مبتلایان به اضطراب کند (بار-هیم[۴۵۱]، ۲۰۱۰؛ مهلمان[۴۵۲]، ۲۰۰۴). هدف چنین آموزشی، این است که فرد یاد بگیرد تا توجه خود را از محرکهای مرتبط با اضطراب در محیط، به سوی محرکهای خنثی هدایت کند (کوارت و اولندیک،۲۰۱۱). ATT، با آموزش شرکت کنندگان در این جهت که توجهشان را به دور از نشانه های تهدیدکننده و به سمت نشانه های خنثی برگردانند، به اصلاح سوگیریهای توجهی کمک می کند و در نتیجه نشانه های اضطرابی را کاهش میدهد (هاکاماتا[۴۵۳] و همکاران، ۲۰۱۰؛ هالیون[۴۵۴] و روسیو[۴۵۵]، ۲۰۱۱؛ وون آئور[۴۵۶] و همکاران، ۲۰۱۱). ATT در گروه های مختلفی از بزرگسالان اضطرابی با موفقیت اجرا شده است (کوارت و اولندیک،۲۰۱۱). اگرچه، تفاوتهای روششناختی در بین مطالعات وجود دارد (بطور مثال تعداد جلسات آموزشی و طول جلسات)، اما برخی راهبردهای اساسی در بین همه پروتکلهای ATT مشترک است (مهلمان، ۲۰۰۴). معمولا، جلسات کوتاه است (۱۰-۳۰ دقیقه) و شامل تکالیف آزمایشی می شود که با محرکهای خنثی به عنوان هدف و محرکهای مرتبط با اضطراب به عنوان منحرفکننده حواس طراحی شده است (کوارت و اولندیک،۲۰۱۱).
بیشتر مطالعات متمرکز بر ATT از یک الگوی اصلاحشدهیdot probe (مکلوئد[۴۵۷]، متیوز[۴۵۸] و تتا[۴۵۹]، ۱۹۸۶) استفاده می کنند، که یک تکلیف مبتنی بر رایانه است که اساساً برای ارزیابی سوگیری ایجاد شده است (نئوبار[۴۶۰] و همکاران، ۲۰۱۳). به طور خلاصه، این برنامه شامل ارائهای کوتاه (معمولا ۵۰۰ میلی ثانیه) از دو محرک (بطور مثال کلمات یا تصاویر خنثی/تهدیدکننده) است. پس از ناپدیدشدن محرک، یک نقطه (به عنوان یک کاوشگر) جای یکی از محرکها ظاهر می شود. از نظر مفهومی، اگر یک آزمودنی زمانی که کاوشگر جای نوع خاصی از محرکها ظاهر می شود، با سرعت و دقت بیشتری حضور کاوشگر را بازشناسی کند، برای توجه به آن نوع خاص از محرکها سوگیری دارد (مثلا تصویر یک چهرهی از نظر اجتماعی تهدیدکننده) (بانل و همکاران، ۲۰۱۳). بر مبنای استفاده از این الگو، در نمونههای مضطرب اجتماعی، سوگیریهای توجهی به سمت واژه های از نظر اجتماعی تهدیدکننده (امیر و همکاران، ۲۰۰۳؛ آسموندسون و استین، ۱۹۹۴؛ اونونای[۴۶۱] و همکاران، ۲۰۰۷) و سپس تصویر چهره های از نظر اجتماعی تهدیدکننده (مگ و بردلی، ۲۰۰۲؛ مگ و همکاران، ۲۰۰۴؛ پیشیار[۴۶۲] و همکاران، ۲۰۰۴؛ اسپوساری[۴۶۳] و راپی، ۲۰۰۷) مشاهده شده است. همانطور که ذکر شد، نسخه اصلی تکلیف dot-probe در ابتدا برای ارزیابی سوگیری طراحی شده است، بنابراین کاوشگر با فراوانی یکسان، جایگزین محرکهای خنثی و تهدیدکننده می شود. با تغییر ارتباط میان مکان کاوشگر و محرکهای تهدیدکننده، تکلیف dot-probe می تواند برای اصلاح توجه نیز بکار گرفته شود (سایر[۴۶۴] و هافمن، ۲۰۱۲). در تکنیک ATT، محققان تکلیف اصلی را به این صورت تغییر می دهند که کاوشگر تقریباً همیشه جایگزین محرکهای خنثی بشود، درنتیجه توجه افراد به سمت محرکهای غیرتهدیدکننده جهتدهی می شود (هرن[۴۶۵] و همکاران، ۲۰۱۲).
۲-۱۷-۱: پیشینه پژوهشی ATT
سوگیری توجهی، گرایش به توجه انتخابی به محرکهای مرتبط با اختلال است، که در سببشناسی و حفظ آسیبهای روانشناختی موثر است (هنریچز[۴۶۶] و هافمن، ۲۰۰۱؛ هافمن، ۲۰۰۷؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷؛ ویلیامز و همکاران، ۱۹۹۷). سوگیری توجهی به سمت تهدید اجتماعی مکانیزم مهمی است که تصور می شود باعث حفظ اضطراب اجتماعی می شود (بوگلز و مانسل، ۲۰۰۴؛ راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷). درنتیجه، راهبردهای آموزشیای به وجود آمدهاند که توجه سوگیرانه را در افراد مبتلا به SAD تغییر دهند و بررسی این راهبردها با نتایج امیدوارکنندهای همراه بوده است (نئوبار و همکاران، ۲۰۱۳).
مطالعات زیادی اثربخشی برنامهی ATT را در کاهش اضطراب افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی بررسی کرده اند. بطور مثال، لی[۴۶۷] و همکاران (۲۰۰۸) مشاهده کرده اند که در مقایسه با گروه کنترل، ۷ روز آموزش توجه به سمت چهره های مثبت، سوگیری توجه به سمت چهره های منفی و ترس خودگزارشی از تعاملات اجتماعی را در افراد مبتلا به هراس اجتماعی کاهش داده است. همچنین، امیر و همکاران (۲۰۰۸) افراد مبتلا به هراس اجتماعی را که یک آموزش توجه تکجلسهای به سمت چهره های خنثی را کامل کردند با آنهایی که یک تکلیف کنترل را که در آن هیچ ارتباطی بین کاوشگر و نشانهها نبود، کامل کرده بودند، مقایسه کردند. افرادی که تحت برنامهی آموزش توجه بودند، نسبت به آنهایی که تکلیف کنترل را کامل کردند، کاهش اضطراب را در پاسخ به یک سخنرانی فیالبداهه گزارش کردند. در ایران نیز، تکنیک آموزش توجه در مطالعات معدودی مورد استفاده قرار گرفته است و تاثیر آن در کاهش اضطراب افراد مبتلا به بیماری قلبی (هاشمزاده و همکاران، ۱۳۹۰) و بهبود عملکرد کودکان مبتلا به اختلال یادگیری[۴۶۸] (LD) (عابدی و همکاران، ۱۳۹۱) به اثبات رسیده است. اما اثربخشی آن برروی اختلال اضطراب اجتماعی هنوز در ایران مورد بررسی قرار نگرفته است.
تا امروز، ۴ مطالعه اثربخشی ATT را در افراد دارای تشخیص SAD در آزمایشگاه بررسی کرده اند (امیر و همکاران، ۲۰۰۹؛ هرن و همکاران، ۲۰۱۱؛ هرن و همکاران، ۲۰۱۲؛ اسمیت[۴۶۹] و همکاران، ۲۰۰۹). در مطالعه اسمیت و همکاران (۲۰۰۹)، شرکت کنندگان بصورت تصادفی در دو گروه ATT و کنترل قرار گرفتند. هر دو گروه ۸ جلسه ۱۵ دقیقهای مبتنی بر الگوی اصلاحشده dot probe را بصورت دوبار در هفته تکمیل کردند. در گروه آموزشی (ATT) افراد آموزش میدیدند که توجهشان را از چهره های ناخوشایند دور کنند و به سمت چهره های خنثی برگردانند، در حالی که هیچ دستکاری توجهی در گروه کنترل وجود نداشت. شرکت کنندگان گروه ATT در مقایسه با گروه کنترل، یک هفته و چهار ماه پس از آموزش، کاهش معناداری را در نشانه های اضطراب اجتماعی نشان دادند. همچنین آنها با احتمال بیشتری فاقد ملاکهای تشخیصی SAD در ارزیابی پس از درمان (۲۸% در مقابل ۸۹%) و پیگیری (۲۵% در مقابل ۶۴%) بودند.
نئوبار و همکاران ( ۲۰۱۳) اشاره می کنند که بر اساس اطلاعات ما، سه کوشش دیگر برای تکمیل این یافته ها وجود داردکه بدانها اشاره میکنیم. امیر و همکاران (۲۰۰۹) نتایج چشمگیر مشابهی را در گروهی از افراد مبتلا به هراس اجتماعی به دست آوردند. علاوه بر کار اسمیت و همکاران (۲۰۰۹)، آنها تأثیر آموزش بر روی یک مقیاس مستقل سوگیری توجه، به نام تکلیف پونسر[۴۷۰] (پونسر، ۱۹۸۰) را نیز مورد ارزیابی قرار دادند. در اینجا نیز، آموزش منجر به برگرداندن توجه از تهدید اجتماعی در گروه ATT شد. و نهایتاً تحلیلها نشان دادند که تغییر در سوگیری توجه پس از درمان نسبت به قبل از درمان، با تغییر در نشانه های بالینی اضطراب اجتماعی مرتبط است که دلالت بر این دارد که این می تواند یکی از مکانیزم های زیربنایی کاهش نشانه های مشاهدهشده باشد.
در یک طرح تا اندازهای متفاوت، هرن و همکاران (۲۰۱۲) نیز حمایتهایی را در جهت اثربخشی ATT با بهره گرفتن از مقیاسهای خودگزارشی، رفتاری و فیزیولوژیکی اضطراب به دست آوردند. نویسندگان از یک تکلیف تشخیص کاوشگر مبتنی بر الگوی dot probe در ۴ جلسه استفاده کردند که در هر جلسه آزمونهای بیشتری نسبت به سه مطالعه ای که دارای ۸ جلسه بودند، مورد استفاده قرار گرفت. ۵۷ فرد مبتلا به اضطراب اجتما
عی به صورت تصادفی در سه گروه قرار گرفتند و برای توجه به چهره های مثبت، تهدیدکننده یا هر دو نوع آموزش دیدند. افرادی که برای توجه به محرکهای مثبت آموزش دیده بودند، در مقایسه با دو گروه دیگر، نه تنها بر اساس مقیاسهای خودگزارشی، بلکه بر اساس مقیاسهای رفتاری و فیزیولوژیکی اضطراب اجتماعی نیز به طرز معناداری بهبود یافتند. همچنین آنها کاهش بیشتری را در سوگیری توجه نسبت به دو گروه دیگر نشان دادند. این نتایج امیدوارکننده نشان میدهد که آموزش توجه به سمت محرکهای غیرتهدیدکننده می تواند منجر به تغییر در هر سه سیستم پاسخ هیجانی (رفتاری، شناختی، فیزیولوژیکی) بشود. بر خلاف کلامپ[۴۷۱] و امیر (۲۰۰۹) که به این نتیجه رسیده بودند که هر دو نوع آموزش به سمت تهدید و به دور از تهدید منجر به کاهش اضطراب در پاسخ به یک سخنرانی در نمونه ای از افراد مضطرب اجتماعی می شود، هرن و همکاران (۲۰۱۲) شواهدی یافتند مبنی بر اینکه جهتگیری آموزش توجه می تواند تعیینکننده باشد، هرچند هیچ مصاحبهی بالینیای برای ارزیابی پیامد استفاده نشد و شرکت کنندگان فقط دو هفته پس از درمان مورد پیگیری قرار گرفتند.
همچنین هرن و همکاران (۲۰۱۱) اثربخشی و مکانیزم های تغییر زیربنای ATT یک جلسهای را برای اضطراب اجتماعی مورد بررسی قرار دادهاند. محققان به این نتیجه رسیدند که به نظر میرسد آموزش برگرداندن توجه از تهدید اجتماعی (بطور مثال چهره های ناخوشایند) مکانیزم اصلی در ATT باشد که نقطهی مقابل آموزش توجه به محرکهای غیرتهدیدکننده است. برای تعیین اثربخشی، پاسخهای خودگزارشی و رفتاری به یک تکلیف سخنرانی در حضور یک عامل اضطرابزای اجتماعی مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که شرکتکنندگانی که به وسیله یک تکلیف کاوش، آموزش دیده بودند که توجهشان را از تهدید اجتماعی برگردانند، در مقایسه با گروه کنترل و افرادی که آموزش دیده بودند توجهشان را به سمت نشانه های غیرتهدیدکننده معطوف کنند، نشانه های اضطرابی رفتاری و خودگزارشی کمتری را نشان دادند. البته این مطالعه نیز فقط تغییر در نشانه های خودگزارشی را ارزیابی کرده است و شامل ارزیابی پیگیری نبوده است.
۲-۱۸: نتیجه گیری
نتایج پژوهشهای مذکور نشان میدهد برنامه های آموزش توجه علیرغم تفاوتهایی که در بین آنها در مورد نوع ارزیابیها، تعداد جلسات درمان و تبیینهای ارائه شده وجود دارد، توانسته است نتایج موفقیتآمیز و چشمگیری را در کاهش اضطراب اجتماعی نشان دهد. بر همین اساس، پژوهش حاضر درصدد است اثربخشی این برنامه را در گروهی از دانشجویان ایرانی مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی مورد بررسی قرار دهد، تا در عین استفاده از پروتکل مشخص، ارزیابیهای مناسب را هم مد نظر قرار دهد.
فصل سوم
فرایند روششناختی پژوهش
۳-۱: مقدمه
تحقیق حاضر تلاش اساسی خود را بر بررسی اثربخشی برنامۀ آموزش توجه مبتنی بر الگوی dot-probe که یک برنامۀ مداخلهای ۴ جلسهای است و شامل تکالیف آزمایشی می شود که با محرکهای خنثی به عنوان هدف و محرکهای مرتبط با اضطراب به عنوان منحرفکنندۀ حواس طراحی شده است، در کاهش نشانگان اختلال اضطراب اجتماعی بنا نهاده است. برای دستیابی به هدف اساسی تحقیق، از جامعۀ مورد وارسی نمونههایی برگزیده شده اند؛ بدین خاطر در این فصل، جامعۀ مورد بررسی و شیوۀ نمونه گیری مرتبط با آن به همراه ابزارهای مورد استفاده و شیوۀ تحلیل داده ها در فصل حاضر توضیح داده شده اند.
۳-۲: نوع تحقیق
پژوهش حاضر پیرو طرح شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون –پس آزمون با گروه کنترل بوده است.
۳-۳: آزمودنیها
۳-۳-۱: جامعه آماری
جامعۀ آماری پژوهش حاضر دربرگیرندۀ تمامی دانشجویان مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی دانشگاه تهران، شاغل به تحصیل در سال تحصیلی ۹۳-۹۲ بوده است.
۳-۳-۲: شیوه نمونه گیری
در این پژوهش از روش نمونه گیری در دسترس مبتنی بر هدف استفاده شده است. لازم به ذکر است که به منظور انتخاب آزمودنیها، نمونه گیری در سه مرحله انجام شده است:
مرحلۀ اول: سرند کلی؛ در این مرحله با بهره گرفتن از یک فراخوان کلی، از دانشجویان شاغل به تحصیل در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشکده های مختلف دانشگاه تهران که دارای نشانه های کلی اضطراب اجتماعی بودند، دعوت به همکاری به عمل آمد.
مرحلۀ دوم: در این مرحله برای تأیید ابتلا به اختلال اضطراب اجتماعی، «پرسشنامۀ هراس اجتماعی[۴۷۲]» (SPIN) (کانور [۴۷۳] و همکاران، ۲۰۰۰)در بین نمونههای مرحلۀ نخست اجرا شد و افرادی که نمرات آنها بالاتر از معیار (برای دانشجویان پسر ۵/۲۷ و برای دانشجویان دختر ۸۸/۲۴) بود انتخاب شدند. در این مرحله ۴۳ نفر به عنوان داوطلب مورد بررسی قرار گرفتند.
مرحله سوم: در این مرحله برای تأیید تشخیص اولیه و جنبه های افتراقی آن، از مصاحبۀ ساخت یافتۀ بالینی بر اساس DSM-IV(فرست[۴۷۴] و همکاران، ۱۹۹۶)، استفاده گردید. در این مرحله ۳۷ آزمودنی مورد مصاحبه قرار گرفتند که از بین آنها ۲۶ نفر تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی دریافت کردند. با توجه به رض
ایت آزمودنیها و شرکت آنها در مراحل تحقیق، نهایتاً ۲۳ نفر مورد بررسی قرار گرفتند.
مرحلۀچهارم: در این مرحله آزمودنیهایی که دارای تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی بودند به طور تصادفی در سه گروه آزمایش (۱۰ نفر)، پلاسیبو (۱۰ نفر) و کنترل (۶ نفر) در نظر گرفته شدند که در نهایت در گروه آزمایش پلاسیبو و کنترل به ترتیب ۸، ۹ و ۶ نفر مورد بررسی قرار گرفتند.
۳-۳-۳: ملاکهای شمول و عدم شمول:
-ملاک های شمول
قرار گرفتن در بازۀ سنی ۱۸ تا ۳۰ سال
اشتغال به تحصیل در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد
دارای نشانه های اختلال اضطراب اجتماعی بر اساس پرسشنامۀ هراس اجتماعی (SPIN) (کانور و همکاران ۲۰۰۰) و مصاحبۀ ساختاریافته بر اساس DSM-IV (SCID-I) (فیرست و همکاران،۱۹۹۶).
اعلام رضایت و آمادگی برای شرکت در پژوهش حاضر توسط شرکت کنندگان
-ملاک های عدم شمول:
داشتن اختلال هراس با یا بدون گذرهراسی، گذرهراسی بدون سابقۀ وحشتزدگی، اختلال اضطراب فراگیر، اختلال شخصیت اسکیزوئید، اختلال شخصیت اجتنابی، اختلال افسردگی عمده (این امور بر اساس مصاحبۀ ساختاریافته و پرسش از دانشجویان بررسی گردیده است).
دریافت داروهای مربوط به مشکلات روانشناختی
شرکت فرد مبتلا در برنامه های رواندرمانی و مشاورهای دیگر در ارتباط با همین مشکل یا دیگر مشکلات روانشناختی
داشتن نیاز به توجه فوری و اورژانسهای روانپزشکی
۳-۴: ابزارهای گردآوری اطلاعات
۳-۴-۱:پرسشنامه هراس اجتماعی (SPIN)