۵-۲-۵. آزادی اندیشه
در برخی از آیات قرآن کریم، خداوند متعال امر به تفکر، تدبر و اندیشه کرده است و یا فرمانی داده که اجرای آن منوط به فکر و اندیشه میباشد. همچنین در آیات زیادی اندیشه و تعقل را ویژگی مؤمنان راستین و انسانهای حقیقت طلب میداند. امر به اندیشه وتفکر و برشمردن آن به عنوان ویژگی انسانهای عالی رتبه، نشان دهنده آزادی انسان دراندیشه است. چرا که بدون آزادی اندیشه، اندیشه معنا پیدا نمیکند. در محورهای ذیل این بحث را پی میگیریم
الف) تفکر درباره قرآن
«أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِـیهِ اخْتِلافاً کَثِـیراً»[۲۰۶]
«آیا در [معانى] قرآن نمىاندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیارى مىیافتند.»
«لَوْ أَنْزَلْنا هـذَا القُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَتِلْک َ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[۲۰۷]
«اگر این قرآن را بر کوهى فرومىفرستادیم یقینا آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده مىدیدى و این مثلها را براى مردم مىزنیم باشد که آنان بیندیشند»!
ب) اندیشه در آفرینش انسان و جهان
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمـواتِ وَالأَرضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ لاَیاتٍ لاِءُولِی الأَلْبابِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِـیاماً وَقُعُوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمـواتِ وَالأَرضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هـذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ»[۲۰۸]
«مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانههایى قانع کننده است همانان که خدا را در همه احوال ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مىکنند و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند که پروردگارا اینها را بیهوده نیافریدهاى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار»
«أَوَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمـواتِ وَالأَرضِ وَما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیءٍ»[۲۰۹]
«آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریستهاند»
«أَوَ لَمْیَتَـفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِـهِمْ ما خَلَقَ اللّهُ السَّمـواتِ وَالأَرْضَ وَما بَیْنَهُما إِلاّ بِالحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَـمّیً وَ إِنَّ کَثِـیراً مِنَ النّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ»[۲۱۰]
«آیا در خودشان به تفکر نپرداختهاند خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق و تا هنگامى معین نیافریده است و با این همه بسیارى از مردم لقاى پروردگارشان را سخت منکرند»
«وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذ لِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛[۲۱۱]
«و از نشانههاى او اینکه از نوع خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این نعمت براى مردمى که مىاندیشند قطعا نشانههایى است»
«وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرضَ وَجَعَلَ فِـیها رَواسِیَ وَأَنْهاراً وَمِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِـیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّـیْلَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذ لِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[۲۱۲]
«و اوست کسى که زمین را گسترانید و در آن کوهها و رودها نهاد و از هر گونه میوهاى در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب مىپوشاند قطعا در این امور براى مردمى که تفکر مىکنند نشانههایى وجود دارد.»
«إِنَّما مَثَلُ الحَیاهِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الأَرضِ مِمّا یَأْکُلُ النّاسُ وَالأَنعامُ حَتّی إِذا أَخَذَتِ الأَرضُ زُخْرُفَها وَا زَّ یَّـنَتْ وَظَـنَّ أَهْلُها أَنَّـهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتئهَا أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِـیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالأَمسِ کَذ لِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّـرُونَ»[۲۱۳]
«در حقیقت مثل زندگى دنیا بسان آبى است که آن را از آسمان فرو ریختیم پس گیاه زمین از آنچه مردم و دامها مىخورند با آن درآمیخت تا آنگاه که زمین پیرایه خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند که آنان بر آن قدرت دارند شبى یا روزى فرمان [ویرانى] ما آمد و آن را چنان در ویده کردیم که گویى دیروز وجود نداشته است این گونه نشانهها[ى خود] را براى مردمى که اندیشه مىکنند به روشنى بیان مىکنیم»
«وَأَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّـحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الجِبالِ بُیُوتاً وَمِنَ الشَّـجَرِ وَمِمّا یَعْرِشُونَ * ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلـْوانُهُ فِـیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِی ذ لِکَ لاَیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَـکَّـرُونَ»[۲۱۴]
«و پروردگار تو به زنبور عسل وحى الهام غریزى کرد که از پارهاى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست و چفتهسازى مىکنند خانههایى براى خود درست کن سپس از همه میوهها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى آنگاه از درون شکم آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مىآید در آن براى مردم درمانى است راستى در این زندگى زنبوران براى مردمى که تفکر مىکنند نشانه قدرت الهى است.»
ج) تفکر در نفع و ضرر
«یَسْأَلـُونَکَ عَنِ الخَمْرِ وَالمَیْسِرِ قُلْ فِـیهِما إِثْمٌ کَبِـیرٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِماوَیَسْأَلـُونَکَ ماذا یُنْفِقُونَ قُلِ العَفْوَ کَذ لِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّـکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»[۲۱۵]
«در باره شراب و قمار، از تو مىپرسند، بگو: «در آن دو، گناهى بزرک، و سودهایى براى مردم است، و [لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است.» و از تو مىپرسند: «چه چیزى انفاق کنند؟» بگو: ما زاد [بر نیازمندى خود] را. این گونه، خداوند آیات [خود را] براى شما روشن مىگرداند، باشد که در [کار] دنیا و آخرت بیندیشید.»
۵-۳. حدود آزادى
بدیهى است که انسان در عین آزادى، براى آرامش روحی اندامهاى روانى خویش و تبدیل محیط طبیعى به صورت مطلوب خود و فراهم کردن آینده مطلوبش، محدودیتهاى فراوانى دارد و آزادى او، یک آزادى نسبى است، یعنى آزادى انسان در داخل یک دایره، محدود است، و در داخل همین محدودیت، مى تواند آیندهاى سعادتبخش یا سیاه و تاریک براى خود انتخاب کند.
آزادی هاى انسان خواسته یا ناخواسته، از چند جهت محدود مى شود؛ و او در عین اینکه نمى تواند رابطهاش را کاملاً با این موارد قطع کند، لکن برایش این امکان وجود دارد که تا حدود زیادى به حکم نیروى عقل و علم از یک طرف واهتمام، تغییراتى در بعضى از این عوامل ایجاد کند و آنها را با خواستههاى خویش منطبق سازد و خود، مالک سرنوشت خویش گردد. [۲۱۶]
از جمله عواملى که آزادى فرد را محدود مى کند و انسان مى تواند تا حدّى خود را از قید آن برهاند، عوامل اجتماعى مى باشد. حضرت در یکى از خطبههاى خود در مذمت مردم شهر بصره چنین مىفرماید: «و المقیم بین اظهُرکُم مرتهنّ بذنبه و الشّاخص عنکم متدارک برحمه من ربّه »[۲۱۷] « هرکه در میان شما اقامت کرده، در گرو گناه خود بوده و کسى که از میان شما بیرون ر فته، رحمت پروردگارش را درک کرده»
حضرت در این خطبه تأثیر عوامل اجتماعى بر روى افراد را بیان مى کند،و مى فرماید: هرکس در بین اهل بصره زندگى کند، در معرض گناه خواهد بود؛ در واقع منظور حضرت از بیان این نکته این است که در آن محیط اجتماعى عواملى وجود دارد که آزادى انسان را در قبال انجام اعمال نیک محدود مىکند. انسان در چنین محیطى که شرایط براى انجام اعمال خداپسندانه فراهم نیست، تا حدودى محدود است. و در واقع در جامعهاى که افرادش به راحتى مرتکب گناه مى شوند، صحیح زندگى کردن سخت است، ولى غیر ممکن نیست، چرا که در این جوامع، محدوده آزادى انسان تنگ تر مىشود ولى از بین نمى رود.
چنین موردى حتّى براى خود حضرت پیش آمدهاست. ایشان در زمان خلافت سه خلیفه هرچند آزادى عمل چندانى نداشتند، و در رأس حکومت نبودند ولى هیچگاه از انجام فعالیتهاى خود باز نمىایستادند و از گفتن حرف حق ابایى نداشتند و همیشه این موضوع را بیان مى کردند که خلافت حق مسلم ایشان است و آنها به زور آن را غصب کردهاند. حضرت از همان اندک آزادى بیانى که داشتند، نهایت استفاده را مى کردند تا حرف خود را به گوش همگان برسانند؛ امیرالمؤمنین على علیهالسلام با این عمل خود مى خواستند این را به ما بازگویند که حتى در سختترین شرایط نیز از سعى و کوشش دست برندارید و از نعمت آزادى که خداوند در اختیار شما قرار داده براى گفتن حرف حق و در راه حق استفاده کنید.
انسان همیشه از انجام عملى که به ضرر او باشد، پرهیز مى کند و حتى اساس کارهاى خود را بر این قرار مى دهد که آیا این عمل نفع و سودى براى او دارد یا خیر؟ پس عقل سلیم نمى پسندد که صرف داشتن آزادى در انجام عملى آن کار را انجام دهد هرچند که در پایان به ضرر او باشد.
در نهج البلاغه نمونههاى زیادى وجود دارد که حضرت به خاطر مصلحتهاى فرد، آزادى مردم و یا آزادى خود را محدود مى کند و سبب آن را در این بیان مى کنند که انجام این عمل عواقب سوئى براى فرد بدنبال خواهد داشت. از جمله این موارد، خطبهاى است که داستان عقیل را بیان مى کند که به قصد درخواست مقدار بیشترى از سهم بیتالمال نزد حضرت آمد و گمان مى کرد که حضرت نیز به سبب رابطه خویشاوندى سهم بیشترى را در اختیار او خواهد گذاشت. حضرت اینچنین مىفرماید:
«والله لقد رأیت عقیلاً و قد املق حتّى استَماحنى من برّکم صاعا و رأیت صبیانه و شعث الشّعور، غُبر الالوان من فقرهم، کانّما سوّدت وجوههم بالعظلم، و عاودنى مؤکّدا، و کدّر علیّ القول مردّدا، فأصغیت إلیه سمعى فظنّ أنّى أبیعه دینى و أتّبع قیاده مفارقا طریقتى، فأحمیت له حدیده؛ ثم ادنیتها من جسمه لیعتبربها، فضجّ ضجیج ذى دنفٍ من ألمها، و کاد ان یحترق من میسمها فقلت له، ثکلتک الثواکل یا عقیل أتئنّ من حدیده أحماها انسانها للعبه و تجرّنى الى نارٍ سجرها جبارها لغضبه. أتئنّ من الأذى و لا أئنّ من لظى» [۲۱۸] «سوگند بخدا (برادرم) عقیل را در بسیارى فقر و پریشانى دیدم که یک من گندم (از بیتالمال) شما را از من درخواست نمود، و کودکانش را پریشان مى دیدم با موهاى غبارآلوده و رنگهاى تیره، گویا رخسارشان با نیل سیاه شده بود، و عقیل براى درخواست خود تأکید کرده سخن را تکرار مى نمود، و من گفتارش را گوش مى دادم و گمان مىکرد دین خود را به او فروخته، از روش خویش دست برداشته دنبال او مى روم، پس آهن پارهاى براى او سرخ کرده نزدیک تنش بردم تا عبرت بگیرد، و از درد آن ناله و شیون کرد مانند ناله بیمار، و نزدیک بود از اثر آن بسوزد به او گفتم: اى عقیل مادران در سوگ تو بگریند، آیا از آهن پارهاى که آدمى آن را براى بازى خود سرخ کرده ناله مى کنى، و مرا به سوى آتشى که خداوند قهار آن را براى خشم افروخته، مى کشانی؟ آیا تو از رنج مى نالى و من از آتش دوزخ ننالم؟»
امام با علم خود به سرانجام این کار آگاه بودند و آن را به صلاح خود و برادرشان نمى دیدند، پس حضرت علیهالسلام با وجود توانایى و آزادى عمل، از انجام خواسته برادر خود سر باز زدند؛ چون عاقبت کار خود را مى دانستند از آزادى خود در استفاده از بیتالمال، سود نبردند و آن را محدود کردند.
حضرت نه تنها در مورد خودشان این حساسیت را نشان مى دادند بلکه نسبت به کارگزاران نیز احساس مسؤولیت مى کردند و هرگاه آنان از آزادیهاى خود بر خلاف مصلحت خود و جامعه استفاده مى کردند، فورا به آنها گوشزد مى کردند.
امام علیهالسلام در ادامه همان خطبه مى فرماید: «و من بنى و شیّده و زخرف و نجّد و ادّخر و اعتقد، و نظر بزعمه للولد، إشعاصهم جمیعا إلى موقف العرض و الحساب و موضع الثّواب و العقاب، إذا وقع الامر بفصل القضاء شهد على ذلک العقل اذا خرج من أثر الهوى، و سَلِّمَ من علائق الدّنیا»[۲۱۹] «و آنانکه (ساختمانها) بنا کرده و برافراشته و زینت داده و بی آراسته، و ذخیره گردانیده، و خانه و باغ و اثاثیه جمع نموده و به گمان خود براى فرزند در نظر گرفتهاند، که همه آنها را به محل بازپرسى و رسیدگى به حساب و جاى پاداش و کیفر بفرستد، زمانیکه فرمان قطعى صادر شود، عقلى که از گرفتارى خواهش رها باشد و از وابستگی هاى دنیا سالم ماند بر این قباله گواه است.»
امام در جاى دیگرى مى فرمایند:
«و أکفف علیهنّ من أبصارهنّ بحجابک إیّاهنّ فإنّ شدّه الحجاب أبقى عینهنّ »[۲۲۰] «زنان را در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند زیرا که سختگیرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است.»
شاید اشخاص بسیارى قائل به این مسأله باشند که دستوراتى را که اسلام براى زنان در جامعه مطرح مى کند، باعث ایجاد محدودیت هایى براى آنهاست و به اصطلاح آزادى، آنها را سلب مى کند، لکن از نگاه عمیق اسلام این نه تنها محدودیت نیست، بلکه باعث حفظ سلامتى و اقتدار و عزت و بزرگى زنان مى گردد و به مصلحت جامعه نیز مى باشد.
تقوا از دیگر مواردى است که برخى آن را محدود کننده آزادى مى دانند. لازمه اینکه انسان از زندگى حیوانى خارج شده و وارد زندگى انسانى شود، این است که اصولى را معین کرده و از آن اصول تبعیت کند، و در یک چهارچوب معین قرار بگیرد و از حدود آن تجاوز نکند. و این همان تقوا است. عوامل مختلفى این چهارچوب را مى تواند بوجود آورد، گاهى اوقات خود فرد تعیین کننده این عوامل مى باشد و در بعضى موارد جامعه براى انسان مقرّرات و حدودى را تعیین مى کند و انسان ملزم به انجام این مقررات است. و در بعضى موارد دین این وظیفه را به عهده مى گیرد؛ پس تقوا فقط از مختصات دیندارى نیست، بلکه لازمه انسانیت هر فرد است، و این نگهدارى مى تواند در تمام زمینههاى اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و غیره مطرح باشد.
تقوا محدودیتهایى را در بر مى گیرد. اکنون این سؤال مطرح است که آیا تقوا مى تواند محدود کننده آزادى بشر باشد یا خیر؟
پاسخ این است که تقوا محدودیت نیست، بلکه نوعى مصونیت است؛ به تعبیر دیگر، محدودیتى که عین مصونیت است.
انسان براى زندگى خود خانهاى مى سازد و آن را محکم و استوار مى کند به منظور اینکه از سختیهاى بسیارى در امان باشد و از سرما و گرما ایمن گردد. و یا اینکه خود لباس مى پوشد تا جلوى سرما و گرما را بگیرد. حال آیا کسى مى تواند بگوید که انسان با این کارها خود را محدود کرده و آزادى خود را از دست داده است؟ تقوا نیز براى انسان حکم خانه و جامه او را دارد. آیا اگر کسى ملبس به تقوا شد، باید گفت روح خود را محدود کرده است؟ و یا اینکه او روح خود را از جمیع بلایا مصون داشته است؟[۲۲۱]
حضرت على(ع) در یکى از خطبههاى خود در مورد تقوا چنین مى فرماید …»: «فاعتصموا بتقوى الله فإنّ لها حبلاً وثیقا عروته، و معقلاً منیعا ذروتهُ »[۲۲۲] «پس به تقوا و ترس از خدا دست اندازید؛ زیرا پرهیزکارى ریسمانى داردودستگیره محکم و پناهگاهى که بلندى آن استوار است…»
حضرت از تقوا به عنوان پناهگاهى محکم تعبیر مى کند؛ پناهگاه با اینکه محدودیت دارد ولى محدودیت او براى انسان عین مصونیت است. انسان در پناهگاه احساس آرامش روحى و جسمى مى کند که خود نوعى رسیدن به سعادت است، پس تقوا سلب سعادت نیست که محدودیت باشد .
حضرت تعبیرى بالاتر براى تقوا قائل هستند، ایشان نه تنها تقوا را مانع آزادى نمى دانند بلکه آن را عامل بزرگ آزادى مى دانند؛ امام على علیهالسلام در یکى از خطبههاى خود مى فرمایند: « فإنّ تقوى الله مفتاح سداد، ذخیره معاد، و عتق من کل ملکهٍ، و نجاه من کلّ هلکهٍ…» [۲۲۳] «همانا ترس از خدا کلید هر در بسته و ذخیره رستاخیز و عامل آزادى از هرگونه بردگى و نجات از هرگونه هلاکت است …»
۵-۴. بررسی شبهاتی پیرامون آیه «لا اکراه فی الدین»
۵-۴-۱. شبهه اول – انحصار مقبولیت شرعی دین اسلام، در تعارض با آزادی عقیده دینی است.
مطابق این شبهه، آیه « ان الدین عندالله الاسلام » دین مقبول نزد خداوند فقط دین اسلام است، در تعارض با آزادی واختیار عقیده دینی در « لا اکراه فی الدین »است و موجب سلب اختیار انسان میگردد.
۵-۴-۱-۱. جواب و رد شبهه: قبلا در فصل سوم مختصری به این تعارض اشاره شد ، اما در اینجا برای روشن تر شدن مطلب، با تفصیل بیشتری به بررسی آن می پردازیم:
اولاً: باید میان آزادی عقیده و آزادی اندیشه، تفاوت قائل شویم انسان گاه نسبت به پدیده یاحقیقتی ازحقایق جهان علم پیدامی کند و رابطه ذهن میان خارج و درون خود برقرارمی کند که این نوعی شناخت ودرک ازجهان خارج است. اما گاهی انسان افزون برشناخت، نوعی تعلق خاطر و وابستگی پیدا می کند وگرایش به موضوع خاص دردلش ریشه می دواند که تمام فکر و ذهن او را اشغال خواهد کرد که در این صورت عقیده تنهایک شناخت وعلم نیست بلکه برگزیدن و ایمان پیداکردن به فکر و راهی است که به آن تعلق خاطر پیداکرده است . بنابراین عقیده یک فعل و عمل اختیاری نیست که بشود افراد را از آن منع کرد و یا به کسی اعطا کرد و اجازه ی عقیده داشتن داد، بنابراین اعتقاد و ایمان از امور قلبی قلمداد می شوند که اکراه واجباردرآن هاراه ندارد.
در اینجا افتادن فرد ترسیده از جای بلند یا درون چاه افتادن وی خصوصیتی نداشت، بلکه تلف یا آسیب و صدمه در صورتی که رابطهی سبیبت میان فعل مرتکب و نتیجه برقرار بود موجب مسئولیت مرتکب میشد و علّت اینکه مقنن در قانون سابق به افتادن فرد ترسیده درون چاه و پرتکردن خود از جای بلند اشاره میکرد به تبعیت از روایات و نصوص فقهی بود و این، مانع از شمول حکم به موارد مشابه نمیشد. در قانون جدید مقنن اشارهای به نوع تلف و صدمه نمیکند، بلکه به طور کلی برای صدمه و آسیبی که فرد ترسیده به خود یا دیگری وارد میکند، حکم به مسئولیت و ضمان مرتکب میدهد.
-
- پرتکردن دیگری بر روی شخص ثالث
مطابق مادهی ۵۰۳ قانون مجازات: «هرگاه کسی دیگری را به روی شخص ثالثی پرت کند و شخص ثالث یا شخص پرت شده بمیرد یا مصدوم گردد درصورتی که مشمول تعریف جنایت عمدی نگردد، جنایت شبه عمدی است».
اگر کسی فردی را بر روی شخص ثالث پرت کند و در اثر این برخورد شخص ثالث بمیرد، پرتشده مباشرت در مرگ ثالث دارد، اما وی در اینجا بیاختیار و در حکم وسیلهای در دست پرتکننده (سبب) است. به موجب مادهی ۵۲۶ در صورتی که مباشر بیاختیار باشد فقط سبب ضامن است، بنابراین پرتکننده به عنوان سببی که قویتر از مباشر است مسئول دیه و خسارت است. قانون مجازات سابق در مادهی ۳۲۹ این مورد را چنین بیان میکرد: «هرگاه کسی دیگری را بر روی شخص ثالث پرت کند و آن شخص ثالث بمیرد یا مجروح گردد، در صورتی که نه قصد جنایت داشته باشد و نه کاری را که قصد کرده است نوعاً سبب جنایت باشد، شبه عمد محسوب و عهدهدار دیه میباشد».
مقنن در انتهای این ماده به تبیین جنایت شبه عمد پرداخته در حالی که در باب اول کتاب دیات قانون مجازات اسلامی مصوب ۷۰ به تعریف جنایت شبه عمد پرداخته بود و از این جهت نیازی به تکرار نبود، اما مقنن این ایراد را در مادهی ۵۰۳ رفع نموده است.
-
- توقف در محلهای غیرمجاز
با توجه به سیاق مادهی ۵۱۲ قانون مجازات اسلامی این ماده از موارد اجتماع سبب و مباشر است. بنابر این ماده: «هرگاه شخصی در محلهایی که توقف در آنها مجاز نیست، توقف نماید یا شیء و یا حیوانی را در این قبیل محلها مستقر سازد یا چیز لغزندهای در آن قرار دهد و دیگری بدون توجه به آنها در اثر برخورد یا لغزش مصدوم شود یا فوت کند یا خسارت مالی ببیند، شخص متوقف یا کسی که آن شیء یا حیوان را مستقر نموده یا راه را لغزنده کرده است، ضامن دیه و سایر خسارات میباشد مگر آنکه عابر با وسعت راه و محل عمداً با آن برخورد کند که در این صورت نه فقط خسارت به او تعلق نمیگیرد، بلکه عهدهدار خسارت وارده نیز میشود».
طبق ماده متوقف در مکان غیرمجاز سبب ایجاد مصدومیت و خسارت است و مصدومی که با موانع برخورد میکند مباشر است، اما چون مصدوم متوجه این موانع نبوده و مرتکب نیز در مکانهای غیرمجاز توقف نموده، لذا مرتکب به موجب مادهی ۵۲۶ و از باب سبب اقوی از مباشر مسئول است. شایسته بود مقنن این ماده را مطلق بیان نمیکرد و مسئولیت شخصی که در محل غیرمجاز توقف نموده را مطلق نمیآورد، بلکه ضمان او را مقید به شرطی میکرد که برخوردکننده مرتکب تقصیری نشده باشد و یا حادثه به او مستند نباشد. بنابراین در صورتی که مصدوم هم مقصر باشد عادلانه نیست ضمان تنها بر عهدهی متوقف در محل غیرمجاز باشد. در این مورد اگر سبب و مباشر هر دو مرتکب تقصیر شده باشند، بنابر مادهی ۵۲۶ در صورتی که جنایت به هر دو مستند باشد، هر دو بر اساس مسئولیت نسبی مسئول میباشند.
مادهی ۳۳۱ قانون مجازات سابق در همین مورد بیان نموده بود: «هرکس در محلهایی که توقف در آنجا جایز نیست متوقف شده یا شیء و یا وسیلهای را در این قبیل محلها مستقر سازد و کسی اشتباهاً و بدون قصد با شخص یا شیء و یا وسیلهی مزبور برخورد کند و بمیرد شخص متوقف یا کسی که شیء یا وسیلهی مزبور را در محل مستقر ساخته عهدهدار پرداخت دیه خواهد بود و نیز اگر توقف شخص مزبور یا استقرار شیء و وسیلهی مورد نظر موجب لغزش راهگذر و آسیب کسی شود، مسئول پرداخت دیهی صدمه یا آسیب وارده است مگر آنکه عابر با وسعت راه و محل عمداً قصد برخورد داشته باشد که در این صورت نه فقط خسارتی به او تعلق نمیگیرد بلکه عهدهدار خسارت وارده نیز میباشد».
-
- صدمهرساندن حیوان به دیگری
با اتخاذ ملاک از حکم مادهی ۵۲۶ قانون مجازات در موردی که حیوان مباشرت در ایراد صدمه داشته باشد، از آنجا که حیوان در حکم وسیله است صاحب و متصرف آن از باب سبب اقوی از مباشر مسئول جبران خسارات وارده میباشد. به موجب مادهی ۵۲۲ قانون: «متصرف هر حیوانی که از احتمال حملهی آن آگاه است باید آن را حفظ نماید و اگر در اثر تقصیر او، حیوان مزبور به دیگری صدمه وارد سازد، ضامن است. ولی اگر از احتمال حملهی حیوان آگاه نبوده و عدم آگاهی ناشی از تقصیر او نباشد، ضامن نیست.
تبصره ۱- نگهداری حیوانی که شخص توانایی حفظ آن را ندارد، تقصیر محسوب میشود.
تبصره ۲- نگهداری هر وسیله یا شیء خطرناکی که دیگران را در معرض آسیب قرار دهد و شخص قادر به حفظ و جلوگیری از آسیبرسانی آن نباشد، مشمول حکم تبصرهی (۱) این ماده است».
این ماده نسبت به مادهی مشابه آن در قانون سابق تغییر مهمی کرده است. در مادهی ۳۵۷ قانون سابق در این مورد آمده بود: «صاحب هر حیوانی که خطر حمله و آسیبرساندن آن را میداند باید آن را حفظ نماید و اگر در اثر اهمال و سهلانگاری موجب تلف یا خسارت گردد صاحب حیوان عهدهدار میباشد و اگر از حال حیوان که خطر حمله و زیانرساندن به دیگران در آن هست آگاه نباشد یا آنکه آگاه باشد ولی توانایی حفظ آن را نداشته باشد و در نگهداری او کوتاهی نکند عهدهدار خسارتش نیست».
حکم مادهی ۳۵۷ قانون سابق تنها شامل «صاحب» حیوان میشد و سایر تصرفات قانونی را در بر نمیگرفت، اما در قانون فعلی از واژهی «متصرف» استفاده شده و از این لحاظ محدودهی مسئولیت را گستردهتر میکند.
تغییر دیگری که در ماده صورت گرفته این است که قانونگذار ضمانت متصرف حیوان را منوط به تقصیر وی در حفظ حیوان نموده است. در حالی که در قانون سابق ضمانت صاحب حیوان منوط به اهمال و سهلانگاری وی بود. با توجه به تعریف تقصیر در تبصرهی مادهی ۱۴۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲ که تقصیر را این چنین تعریف میکند: «تقصیر اعم از بیاحتیاطی و بیمبالاتی است. مسامحه، غفلت، عدم مهارت و عدم رعایت نظامات دولتی و مانند آنها، حسب مورد، از مصادیق بیاحتیاطی یا بیمبالاتی محسوب میشود». تقصیر اعم از اهمال و سهلانگاری است که در قانون سابق مبنای ضمانت قرار گرفته بود. از این لحاظ هم محدودهی مسئولیت صاحب حیوان گستردهتر میشود.
اما تغییر مهم و حائز اهمیت در تبصرهی ۱ این ماده است. در مادهی ۳۵۷ قانون سابق مقنن عدم توانایی صاحب حیوان در حفظ آن را تقصیر نمیدانست و خسارت حاصل از حملهی حیوان موجب ضمان وی نمیشد. اکنون بنابر تبصرهی ۱ مادهی ۵۲۲ قانون عدم توانایی حفظ حیوان تقصیر محسوب میشود و موجب ضمان متصرف حیوان است.
باید گفت که قانونگذار در قانون سابق با مسامحه نسبت به این مسئله برخورد کرده بود؛ زیرا با وجودی که فرد، آگاه به احتمال خطر حمله و زیانرساندن حیوان به دیگران است آن را نگهداری میکند ضمن اینکه توانایی حفظ آن از حمله را نیز ندارد که این خود به نوعی تقصیر است، اما مقنن با مسامحه و بیدقتی آن را تقصیر و موجب ضمان ندانسته است.
در تبصرهی ۲ این ماده مقنن حکم تبصرهی ۱ که تنها شامل نگهداری حیوان میشود را تعمیم میدهد. طبق این تبصره نگهداری هر وسیلهی خطرناک که دیگران را در معرض آسیب قرار میدهد مشمول حکم تبصرهی ۱ و تقصیر است و در صورت خسارت ضامن میباشد. بدین ترتیب در این تبصره قانونگذار حکمی کلی صادر میکند و از تکرار موردی آن در مواد مشابه اجتناب نموده و این اقدامی شایسته است.
-
- صدمهدیدن از ناحیهی حیوان در منزل دیگری
از دیگر موارد سبب اقوی از مباشر که در بخش موجبات ضمان آمده میتوان به مادهی ۵۲۳ قانون مجازات اشاره کرد. به موجب این ماده: «هرگاه شخصی با اذن کسی که حق اذن دارد، وارد منزل یا محلی که در تصرف اوست، گردد و از ناحیهی حیوان یا شیء که در آن مکان است صدمه و خسارت ببیند، اذندهنده ضامن است، خواه آن شیء یا حیوان قبل از اذن در آن محل بوده یا بعداً در آن قرار گرفته باشد و خواه اذندهنده نسبت به آسیبرسانی آن علم داشته باشد خواه نداشته باشد.
تبصره- در مواردی که آسیب مستند به مصدوم باشد؛ مانند آنکه واردشونده بداند حیوان مزبور خطرناک است و اذندهنده از آن آگاه نیست و یا قادر به رفع خطر نمیباشد، ضمان منتفی است».
مادهی ۳۶۰ قانون سابق در این باره چنین مقرر میداشت: «هرگاه کسی با اذن، وارد خانهی کسی بشود و سگ خانه به او آسیب برساند صاحب خانه ضامن میباشد، خواه آن سگ قبلاً درخانه بوده یا بعداً وارد شده باشد و خواه صاحب خانه بداند که آن حیوان او را آسیب میرساند و خواه نداند».
نکتهای که در مورد هر دو ماده سئوال و محل ابهام میباشد این است که اگر کسی حق اذن داشته باشد، اما متصرف یا مالک محل نباشد؛ مانند مستخدم خانهای که از جانب مالک و متصرف، مأذون است در اینجا آیا اذندهنده ضامن است یا مالک و متصرف محل؟ این ابهام در ماده همچون قانون سابق از چشم مقنن پوشیده مانده و محل تردید است، اما به نظر میرسد اذندهندهی مأذون را باید ضامن خسارت و صدمهی وارده دانست؛ زیرا به فرض اینکه اذندهنده مالک یا متصرف محل نیست، اما با اذن او است که فرد وارد محل میشود، بنابراین ضمان وی به عدالت نزدیکتر است.
در مادهی ۳۶۰ قانون سابق عبارت ورود به «خانهی کسی» قید شده بود، اما در مادهی ۵۲۳ عبارت «منزل یا محلی» جایگزین عبارت مذکور شده است. هرچند قید عبارت «خانه» در قانون سابق موضوعیت نداشت، اما در جهت رفع ابهام و شفافیت هر چه بیشتر قانون اقدام مثبتی است.
آسیبرسانی مورد نظر قانون سابق در مادهی ۳۶۰ تنها از جانب سگ بود، اما در مادهی ۵۲۳ بدون قید حیوانی خاص، به صدمه و خسارتی که از ناحیهی حیوان یا شیء باشد اشاره شده است. بدین ترتیب قانونگذار در قانون فعلی محدودهی نظارتی اذندهنده را گستردهتر نموده است. هرچند عنوان «سگ» در قانون سابق جنبهی تمثیلی داشت و نه حصری و موضوعیت نیز نداشت، اما ذکر عنوان کلی حیوان بدون نام بردن حیوانی خاص موجب جلوگیری از ایجاد تردید در انطباق حکم ماده بر موضوع آن میشود و این اقدامی شایسته است.
اشکالی که در این ماده نظر را به خود جلب میکند این است که در قسمت دوم ماده آمده است که «خواه آن شیء یا حیوان قبل از اذن در آن محل بوده یا بعداً در آن قرار گرفته باشد و خواه اذندهنده نسبت به آسیبرسانی آن علم داشته باشد خواه نداشته باشد».
بنابراین در این صورت چهار حالت محتمل است:
-
- حیوان یا شیء قبل از اذن در محل بوده و اذندهنده به آسیبرسانی آن علم داشته باشد.
-
- حیوان یا شیء قبل از اذن در محل بوده و اذندهنده به آسیبرسانی آن علم نداشته باشد.
-
- حیوان یا شیء بعد از اذن در محل قرار گرفته باشد و اذندهنده به آسیبرسانی آن علم داشته باشد.
-
- حیوان یا شیء بعد از اذن در محل قرار گرفته باشد و اذندهنده به آسیبرسانی آن علم نداشته باشد.
ضمانت اذندهنده در مورد دوم که حیوان یا شیء قبلاً در محل بوده، اما وی به آسیبرسانی آن علم نداشته به دور از انصاف و برخلاف مفهوم مادهی ۵۲۲ میباشد. در مادهی مذکور گفته شد اگر متصرف از احتمال حمله آگاه نباشد و عدم آگاهی ناشی از تقصیر وی نباشد ضمانی بر وی نیست. حال چطور در یک مادهی بعد نظر مقنن تغییر میکند و در خصوص اذندهندهای که به آسیبرسانی حیوان یا شیء علم نداشته ضمان وی را مسلم دانسته است؟!
و در مورد حالت چهارم باید گفت که حضور حیوان یا شیء خطرناک در محل بعد از اذن ورود در حالی که اذندهنده از آسیبرسانی آن آگاهی ندارد نه با مفهوم قسمت دوم مادهی ۵۲۲ انطباق دارد و نه با اصول کلی ضمانت مسبب!
تنها توجیه این حکم را میتوان وجود روایاتی در این باره دانست. از جملهی این روایات، «روایت سکونی از امام صادق (ع) است که گفته است: امیرالمؤمنین علی (ع) دربارهی مردی که به خانهای بدون اذن صاحبش وارد شده و سگ آنها او را گاز گرفته بود قضاوت فرموده به اینکه ضمانی بر عهدهی آنها نیست و اگر با اذن آنها بوده ضامن خواهند بود. اطلاق نص و فتوا موجب عدم تفاوت بین حضور و عدم حضور سگ در خانه است به هنگام ورود بیگانه و نیز میان اینکه آنها آگاه باشند که سگشان بیگانه را گاز میگیرد یا آگاه نباشند».[۱۴۵] توجیه روایت بر ضمان صاحبخانه این است که فرد آسیبدیده با اذن وارد منزل شده و صاحبخانه ضامن سلامتی وی میباشد و چون روایت به صورت مطلق حکم کرده، میان اینکه هنگام ورود فرد، سگ در منزل باشد یا نباشد و اینکه صاحبخانه علم به آسیبرسانی داشته باشد یا نداشته باشد قائل به تفاوت نشده است.
اینکه قانونگذار، روایتی را که به مورد خاصی مربوط است مبنا قرار دهد و بر اساس آن حکم کند، بدون لحاظکردن شرایط و فروض ماده چندان موجه به نظر نمیرسد. شایسته بود مقنن برای جلوگیری از تعارض میان این ماده و مادهی قبل در حالتی که اذندهنده علم به آسیبرسانی حیوان نداشته باشد برای وی مسئولیتی قرار نمیداد و وی را مبرّی از ضمان مینمود.
در تبصرهی این ماده حکمی کلی بیان شده که در آن به مواردی که آسیب مستند به مصدوم باشد، برای اذندهنده ضمانی قرار نداده است؛ مثلاً در مواردی که واردشونده علم به خطرناکی حیوان دارد و یا علم به اینکه اذندهنده توانایی رفع خطر را دارا نیست، در چنین حالاتی ضمانی بر اذندهنده نیست و آسیب به مصدوم استناد دارد.
در مقایسهی عدم مسئولیت اذندهنده در تبصرهی این ماده با موضعی که قانونگذار در انتهای ماده اتخاذ نموده، باز همان اشکالی که پیشتر به آن اشاره شد خود را نماینگر می کند. در تبصره صورتی متصور است که واردشونده علم به خطرناکی و آسیبرسانی حیوان دارد بدون اینکه اذندهنده چنین علمی را دارا باشد. در این صورت به دلیل بیاحتیاطی واردشونده و تقصیر وی در این زمینه حادثه مستند به اوست و ضمانی بر اذندهنده نیست. از طرف دیگر در انتهای ماده فرض بر این است که اذندهنده و واردشونده هر دو علم به آسیبرسانی حیوان ندارند. در چنین فرضی چگونه میتوان اذندهنده را مسئول حادثه دانست در حالی که وضعیتی مشابه فرضی که در تبصره بدان اشاره شد دارد و در هر دو فرض وی علم به آسیبرسانی ندارد. چگونه در تبصره به دلیل عدم علم به آسیبرسانی، مسئولیتی بر عهدهی وی نیست، اما در انتهای ماده با وجودی که همان علم را ندارد ضامن صدمه و آسیب وارده میباشد؟! ممکن است پاسخ داده شود که در تبصره به دلیل علم واردشونده به خطرناکبودن حیوان، عدم اعتنا به علم خود و ورود به آن مکان و از طرف دیگر عدم علم اذندهنده به خطر احتمالی حیوان صدمه به واردشونده مستند است و هیچگونه استنادی به اذندهنده ندارد، اما باید گفت که در انتهای ماده نیز به دلیل عدم علم اذندهنده به خطرناکبودن حیوان جنایت مستند به وی نیست در حالی که مقنن وی را مسئول جبران صدمه و خسارت نموده و این اشکال همچنان باقی است.
-
- متوقفنمودن حیوان در محلهای غیرمجاز
از دیگر موارد مسئولیت سبب اقوی از مباشر مادهی ۵۲۴ قانون مجازات است. به موجب این ماده: «هرگاه کسی که سوار حیوان است آن را در معابر عمومی یا دیگر محلهای غیرمجاز متوقف نماید، در مورد تمام خسارتهایی که آن حیوان وارد میکند و مستند به فعل شخص مزبور میباشد ضامن است و چنانچه مهار حیوان در دست دیگری باشد مهارکننده به ترتیب فوق ضامن است».
<p>۱۱,۱۲,۱۳,۱۴,۱۵,۱۶,۱۷,۱۸,۱۹,۲۰,۲۱,<br />۲۲,۲۳,۲۴</p><p> </p><p>۱۲p12-pter</p><p> </p><p>VWA</p><p> </p><p> </p><p> </p><p>۶,۷,۸,۹,۱۰,۱۱,۱۲,۱۳</p><p> </p><p>۲p23-2per</p><p> </p><p>TPOX</p><p> </p><p> </p><p> </p><p>۷,۹,۱۰,۱۰٫۲,۱۱,۱۲,۱۳,۱۳٫۲,۱۴,۱۴٫۲,<br />۱۵,۱۶,۱۷,۱۸,۱۹,۲۰,۲۱,۲۲,۲۳,۲۴,۲۵<br />۲۶,۲۷</p><p> </p><p>۱۸q21.3</p><p> </p><p>D18S51</p><p> </p><p> </p><p> </p><p>X,Y</p><p> </p><p> </p><p> </p><p>Amelogenin</p><p> </p><p> </p><p> </p><p
۲- صرف نظر کردن از تمایلات فردی به خاطر گروه
۳- عمل کردن به شیوه هایی که باعث احترام دیگران شود
۴- نشان دادن احساس قدرت و شایستگی
۵- فدا کردن منافع شخصی به خاطر منافع دیگران
۶- دادن اطمینان به دیگران مبنی بر اینکه موانع مرتفع خواهد شد
۲-۱-۲-۲- رفتارهای آرمانی
شامل:
۱- صحبت کردن درباره مهمترین ارزش ها و اعتقاداتشان
۲- تسریع اهمیت داشتن یک احساس قوی نسبت به هدف
۳- توجه به نتایج معنوی و اخلاقی تصمیمات
۴- حمایت از امکانات هیجان انگیزترین
۵- گفتگو درباره اهمیت اعتماد نسبت به دیگران (موغلی، ۱۳۸۳: ۴۱).
۲-۱-۲-۳- ترغیب ذهنی
برانگیختن پیروان بوسیله رهبری به منظور کشف راه حل های جدید و تفکر مجدد در مورد حل مشکلات سازمانی توسط پیروان است. در واقع رفتار رهبر،چالشی را برای پیروان ایجاد می کند که دوباره در مورد کاری که انجام می دهند،کوشش و تلاش و در مورد چیزی که می تواند انجام یابد دوباره تفکر کنند(رابینز، ترجمه اعرابی و تقی زاده مطلق،۱۳۹۰ :۳۲۸). رهبر فره از انگیختگی هوشمندانه برای بالا بردن سطح آگاهی پیروان از مساله ها و مشکل ها و نیز چگونگی حل و فصل آنها بهره می گیرد.از دیدگاه پیروان این نوع رهبری آنها را وادار می کند که در مورد پاره ای از عقیده ها و باورهای خود از نو فکر کنند و با یاری وی به چارچوب های ذهنی کاملاً نوینی دست یابند (زمردیان،۱۳۹۰:۲۰۵). بنابراین، طرفداران ترغیب ذهنی، ممکن است برای پیروانی که ارزش های سنتی دارند و می خواهند به آنان گفته شود که چه بکنند ناراحتی ایجاد کند. علاوه بر این طرفداران ترغیب ذهنی و نوآوری، ممکن است برای مدیران سنتی که این امر را به عنوان خطری در سر راه اقتدارشان حس می کنند، ناراحتی ایجاد کنند (میدز و همکاران، ۲۰۱۱: ۳۹).
به طور کلی، این عامل شامل:
۱- بررسی مجدد مفروضات اساسی و مورد سوال قرار دادن آنان
۲- جستجو چشم اندازهای مختلف به هنگام حل مسئله
۳- وادار کردن دیگران به نگریستن به مسائل از زوایای مختلف
۴- پیشنهاد شیوه های جدید نگریستن به چگونگی انجام و تکمیل وظایف
۵- تشویق تفکر غیر سنتی برای پرداختن به مسائل سنتی
۶- و تشویق بازنگری در عقایدی که هرگز قبلا مورد سوال واقع نگردیده اند، می باشد (میدز و همکاران، ۲۰۱۱: ۳۷).
۲-۱-۲-۴- انگیزش الهام بخش
این ویژگی توصیف کننده رهبرانی است که از پیروان انتظارات بالا دارند و به آنان از طریق انگیزش، الهام می بخشند تا متعهد شوند و بخشی از چشم انداز مشترک سازمان باشند. در عمل مدیران از سمبل ها و نمادهای احساسی جهت جلب توجه تلاش های اعضای گروه به رسیدن به چیزی فراتر از منافع شخصی خود استفاده می کنند. روح تیم توسط این نوع رهبری ارتقا می یابد. مثل این است که نوعی انرژی فزاینده و محرک بر روح و روان اعضای سازمان تزریق شود. رهبر الهام بخش با احساس های پیروان سرو کار دارد. اما او بیدار کردن احساس ها را با به کارگیری بحث، دلیل و برهان و بدون مراجعه به عواطف انجام می دهد او فعالیت گر است و تلاش می کند که پیروان نسبت به علت و چرایی های آرمان مورد نظر آگاهی پیدا کند و نسبت به توانایی های خود برای دست یابی به آن باور داشته باشند (میدز و همکاران، ۲۰۱۱: ۵۹).
به طور کلی انگیزش الهام بخش شامل:
۱- صحبت خوش بینانه درباره آینده
۲- صحبت توام با شور و حرارت راجع به آنچه که نیاز به انجامش است
۳- بیان یک چشم انداز جالب و جذاب از آینده
۴- اظهار اعتماد نسبت به این که اهداف حاصل خواهند شد
۵- ارائه یک تصویر مهیج از آن چه که باید مورد ملاحظه و توجه قرار گیرد
۶- و موضع گرفتن در مورد مسائل بحث انگیز می باشد
بس در سال ۱۹۸۵ انگیزش الهام بخش را به عنوان زیر مجموعه ای از کاریزما توصیف کرد اما او این حقیقت را مشخص کرد که رهبران مجبور نیستند الهام بخش یا کاریزماتیک باشند. رهبران تحول آفرین برای برانگیختن پیروان به چیزی فراتر از چارچوب سنتی انگیزش و ارضای نیازها دست می یازند. آن ها به وسیله القای معانی چالش های موجود در کار پیروان و برانگیختن اهداف سیستمی و اشتیاق برای بهینه سازی دیگران را بر می انگیزد.
۲-۱-۲-۵- ملاحظه گری فردی
توجه به دیگران یکی از جنبه های مهم رهبری تحول آفرین است. این موضوع تاثیر مثبتی بر رضایت فوری پیروان، رهبران و به طور کلی اثربخشی دارد(باس، ۱۹۹۷).این عامل نمایانگر مدیرانی است که جو حمایتی ایجاد می کنند که در آن با دقت به نیازهای یکایک پیروان گوش می دهند. این رهبران ممکن است از تفویض به عنوان وسیله ای جهت کمک به رشد پیروان توسط چالش های شخصی استفاده کنند. ملاحظه گری فردی نشان دهنده تلاش سازکار رهبران برای رفتار با هر کسی به عنوان یک انسان مهم و اقدام به عنوان سرپرستی که همواره تلاش در توسعه ظرفیت بالقوه پیروانش دارد، می باشد.
به طور کلی ملاحظه گری فردی شامل:
۱- صرف وقت در جهت آمورش و مربی گری
۲- رفتار کردن با دیگران به عنوان اشخاص و نه صرفا اعضای گروه
۳- توجه اشخاص به عنوان صاحبان نیازها و توانایی ها و آمال و آرزوهای متفاوت از یکدیگر
۴- کمک به دیگران برای رشد و توسعه توانایی هایشان
۵- گوش دادن با توجه و دقت به علائق و خواسته های دیگران
۶- توسعه فردیت و تسهیل رشد افراد می باشد
با توجه به موارد ذکر شده می توان گفت شرکت های امروزی نیاز به رهبرانی دارند که آنها را برای ادامه حیات، رشد داده و متحول سازد در حقیقت بدون وجود وجود مدیران و رهبران تحول
گرا پدید آوردن تحولات در شرکت ها به طور قطع مشکل خواهد بود. (حسینی و ضیاءالدینی، ۱۳۹۲).
بخش دوم: تعهد سازمانی
۲-۲- تعریف تعهد سازمانی
تعهد سازمانی یک نگرش مهم شغلی و سازمانی است که در طول سال های گذشته مورد علاقه بسیاری از محققان رشته های رفتار سازمانی و روانشناسی خصوصا روانشناسی اجتماعی بوده است، این گردش در طول سه دهه گذشته دستخوش تغییراتی شده است که شایدعمده ترین تغییر در این قلمرو مربوط به نگرش چند بعدی به این مفهوم تا نگرش یک بعدی به آن بوده است، همچنین با توجه به تحولات اخیر در حیطه کسب و کار از جمله کوچک سازیها و ادغام های شرکتها در یکدیگر عده ای از صاحبنظران را بر آن داشته تا اظهار کنند اثر تعهد سازمانی بر دیگر متغیرهای مهم در حوزه مدیریت منجمله ترک شغل، غیبت و عملکرد کاهش یافته است و به همین جهت بررسی آن بی مورد است اما عده ای دیگر از محققان این دیدگاه را نپذیرفته و معتقدند که تعهد سازمانی اهمیت خود را از دست نداده و همچنان میتواند موردتحقیق قرار گیرد (فرهنگی و حسین زاده، ۳۴:۱۳۸۴). طی پژوهش های متعدد مشخص گردید تعهد بالا خودمیتواند به عنوان یک شاخص جهت تعیین اثر بخشی کارکنان یک سازمان باشد (چو و هلدن[۲۶]، ۱۹۹۷). همچنین افزایش بازده سازمانی با افزایش تعهد در نیروی انسانی افزایش مییابد (کلمن[۲۷]، ۲۰۰۲).
شواهدی دال بر این وجود دارد که سازمان ها در پی عملکرد بالا و استراتژی های منابع انسانی برا ی افزایش تعهد کارکنانشان هستندکه میتواند سود اقتصادی بیشتری را برای آنها فراهم کنداز این رو تعهد به عنوان یک مفهوم مدیریتی به خاطر اینکه می تواند به مزیت رقابتی و موفقیت مالی منجر شود خیلی مهم است در حقیقت تعهد از این دیدگاه ممکن است به عنوان کلیدی برای مزیت رقابتی محسوب شود (مودی[۲۸]، ۱۹۹۸).
یکی از متغیرهایی که می تواند در تحقق اهداف سازمان نقش اساسی ایفا کند تعهد سازمانی است. تعهد سازمانی را می توان به طور ساده، اعتقاد به ارزش ها و اهداف سازمان، احساس وفاداری به سازمان، الزام اخلاقی، تمایل قلبی و احساس نیاز به ماندن در سازمان تعریف کرد (مدنی و زاهدی، ۱۳۸۴: ۱۶۱).
تعهد سازمانی به روش های مختلفی تعریف شده و مورد سنجش قرا رگرفته است تعاریف و سنجش های مخلتف درواقع نشان دهنده ی این موضوع است که تعهد سازمانی، رابطه یا ارتباط فرد با سازمان میباشد این افراد در نحوه هایی که این ارتباط یا رابطه بهبود مییابد و توضیح داده میشود متفاوت عمل میکنند (کانشیرو[۲۹] ۲۰۰۸).
تعاریف متعددی میتوان برای تعهد سازمانی برشمرد. تعهد به معنای توافق یا الزام برای انجام کاری در آینده است (لیجنس[۳۰]، ۲۰۰۶).
به نظر مورهد گریفین[۳۱]، تعهد عبارت است از احساس هویت و وابستگی فرد به سازمان (مورهد و گریفین، ترجمه الوانی و معمارزاده، ۱۳۸۵: ۲۸۸). و از نظر رابینز تعهد عبارت است از حالتی که فردی سازمان را معرف خود میداند و آرزو میکند که درعضویت آن سازمان باقی بماند (رابینز، ترجمه پارساییان و اعرابی، ۱۳۷۸). به عبارت دیگر، تعهد یعنی مجموع فشارهای هنجاری مورد استفاده برای یک فرد در جهت انجام اهداف سازمان (ترویزان[۳۲] و همکاران، ۲۰۰۸).تعهد مدیران نیز گاهی به معنای ایجاد انگیزه درکارکنان برای ایجاد اشتیاق و تحریک آن ها است (احمد[۳۳]، ۲۰۰۷).
برخی پژوهشگران بر این ادعا هستند مفهوم جهانی تعهد مفاهیم زیادی را در بر میگیرد که ممکن است با تعهدات فردی، شغلی، کاری، سازمانی و حرفه ای ترکیب شود (لی و پسی[۳۴]، ۲۰۰۸). به عبارت دیگر رویکرد تعهد به وسیله ی آموزش، ارتباطات، تسهیم در دانش و مربیگری میتواند افزایش وفاداری کارکنان را نشان دهد (هینزمن[۳۵] و همکاران، ۲۰۰۸). تعهد سازمانی نیز یک نیروی روانی پایدار یا الزامیاست که افراد را متعهد به فعالیت های مرتبط در سازمان میکند (کاریه و بورکیه[۳۶]، ۲۰۰۹).
>۷,۸,۹,۱۰,۱۱,۱۲,۱۳,۱۴,۱۵,۱۶</p><p> </p><p>۵q21-31</p><p> </p><p>D5S818</p><p> </p><p> </p><p> </p><p>۱۷,۱۸,۱۹,۲۰,۲۱,۲۲,۲۳,۲۴,۲۵,۲۶,۲۶٫۲<br />۲۷,۲۸,۲۹,۳۰,۳۰٫۲,۳۱٫۲,۳۲٫۲,۳۳٫۲,<br />۴۲٫۲,۴۳٫۲,۴۴٫۲,۴۵٫۲,۴۶٫۲,۴۷٫۲,۴۸٫۲<br />۵۰٫۲,۵۱٫۲</p><p> </p><p>۴q28</p><p> </p><p>FGA</p><p> </p><p> </p><p> </p><p>۱-۱۴ معرفی استانها<br />۱-۱۴-۱ استان کرمانشاه<br />کرمانشاه یکی از باستانیترین شهرهای ایران است و بر اساس افسانه ها توسط طهمورث دیوبند - پادشاه افسانهای پیشدادیان ساخته شده است. برخی از مورخین بنای آن را به بهرام پادشاه ساسانی نسبت میدهند. کرمانشاه در زمان قباد اول و انوشیروان ساسانی به اوج عظمت خود رسید. در اوایل حکومت شاه اسماعیل صفوی سلطان مراد آق قویونلو با ۷۰ هزار نفر کرمانشاه و همدان را اشغال کرد. صفویه برای جلوگیری از تجاوز احتمالی امپراطوری عثمانی این شهر را مورد توجه قرار داد. در زمان شیخ علیخان زنگنه صدر اعظم صفوی به آبادانی و رونق کرمانشاه افزوده شد. تاورنیه، جهانگرد و بازرگان فرانسوی، درباره کرمانشاه چنین نوشته است: ” هم زمان با حمله افغان و سقوط اصفهان که طومار فرمانروایی خاندان صفوی در نوردیده شد، کرمانشاه به جرم قرب جوار، با تهاجم عثمانیها مواجه گردید و بار دیگر شهر رو به خرابی نهاد.“ نادر شاه به منظور آمادگی در مقابل تجاوز عثمانیها، به این شهر توجهی خاص مبذول داشت. در زمان نادر شاه این شهر مورد هجوم عثمانیها قرار گرفت. اما نادرشاه عثمانیها را به عقب راند، ولی در اواخر زندگی نادرشاه، کرمانشاه با محاصره و تاراج عثمانیها مواجه شد. کرمانشاه در عهد زندیه دستخوش آشوب فراوانی گردید. به طوریکه درکتاب ”تحفه العالم“ عبدالصیف جزایری از کرمانشاه به عنوان خرابه نام برده شده است. در دوره قاجار تا حدی از حملات عثمانیها به ناحیه کرمانشاه کاسته شد. در سال ۱۲۶۷ه.ق، امام قلی میرزا از طرف ناصرالدین شاه به سرحدداری کرمانشاه منصوب شد و مدت ۲۵ سال در این شهر حکومت کرد و در همین دوره بناهایی را احداث و به یادگار گذاشت. این شهر در جنبش مشروطه سهمی به سزا داشت و در جنگ جهانی اول و دوم به تصرف قوای بیگانه درآمد و پس از پایان جنگ تخلیه شد. در نتیجه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، این شهر خسارات زیادی دید و پس از جنگ اقدامات مؤثری در جهت بازسازی آن صورت گرفت. در حال حاضر شهر کرمانشاه، مرکز استان کرمانشاه یکی از هفت کلانشهر کشور(تهران، مشهد، اصفهان، تبریز، شیراز، کرمانشاه و اهواز) است(۴۴).<br /><a href="https://nefo.ir/"><img class="alignnone wp-image-71″ src="https://ziso.ir/wp-content/uploads/2021/10/THESIS-PAPER-5.png” alt="دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه” width="365″ height="125″ /></a><br />۱-۱۴-۱-۱ موقعیت جغرافیایی<br />استان کرمانشاه در موقعیت ۳۴ درجه شرقی و ۴۷ درجه شمالی شمالی قرار دارد. از شمال به کردستان، از غرب به کشور عراق، از شرق به استان لرستان و همدان و از جنوب به استان ایلام محدود می گردد. شهرستانهای این استان عبارتاند از: اسلامآباد غرب، سنقر، پاوه، صحنه، ثلاث باباجانی، قصر شیرین، جوانرود، دالاهو، روانسر، کرمانشاه، کنگاور، گیلان غرب، سرپل ذهاب، هرسین. در شکل۱-۱۳ استان کرمانشاه به همراه شهرستانهای آن دیده میشود(۴۴).<br />شکل ۱-۹ موقعیت جغرافیائی استان کرمانشاه)۴۴٫(<br />۱-۱۴-۲ استان یَزد<br />یزد سرزمینی کهن با پیشینهای در خور توجه، در تاریخ پر فراز و نشیب ایران است. نام یزد برای اولین بار در آثار دورهی مادها (۷۰۱ تا ۵۵۰ قبل از میلاد) دیده میشود که گواهی بر قدمت سه هزار سالهی این سرزمین است. در دورههای هخامنشی، اشکانی و ساسانی نیز در اسناد و کتیبهها بارها به نام یزد برمیخوریم(۴۵).<br />حسن پیرنیا، در کتاب خود،"ایران باستان"،به نقل از تاریخ هرودوت، مورخ یونانی(۴۸۴ تا ۴۲۰ قبل از میلاد)، بر مبنای کتیبههای داریوش، یزد را بنا بر رسم یونانیان، به نام ایساتیس میخواند. وی میافزاید: یزد در عصر اشکانی در قلمرو حکومت مهرداد اول بود و در این شهر به نام او سکه ضرب میکردند. در دورهی پادشاهی اردشیر بابکان، (۲۴۱-۲۲۴م) بنیانگذار سلسلهی ساسانی، یزد زیر نفوذ او بود. پس از ظهور اسلام و فروپاشی دولت ساسانی، در زمان خلافت عمر، و به روایت برخی، در دوران عثمان (دهه ی سوم هجری)، شهر یزد و نواحی آن فتح شد. از آن زمان تا پایان حکومت امویان، فرمانروایان عرب بر این ولایت حکمرانی میکردند. چنانکه آمده است، در دوران خلافت حضرت علی(ع)، مسلم ابن زیاد، والی فارس، مالیات یزد را هم میگرفت. چنین بود تا هنگامیکه بهدست خود ایرانیان، حکومت های مستقل و نیمه مستقلی تشکیل شد و فرمانروایان ایرانی بر ولایت یزد حاکم شدند(۴۵).<br />مرکز این استان، شهر یزد است. یزد منطقهای خشک و بیابانی است. گروه بزرگی از زرتشتیان ایران در استان یزد و بویژه شهر یزد زندگی میکنند. زبان مردم استان یزد فارسی با لهجه یزدی است. آبادی نشینی در این منطقه از قدمت طولانی برخوردار است. این سرزمین از گذرگاههای مهم در ادوار تاریخی محسوب میشده است. این ناحیه در دوره هخامنشیان از راههای معتبر موسسههای راهداری، مراکز پستی و چاپاری برخوردار بودهاست. راهداری در یزد قدیم چنان اهمیتی داشت که خاندان آل مظفر از منصب راهداری ناحیه میبد به پادشاهی رسیدند. با اینهمه این استان از درگیریها و جنگهای تاریخ کشور ایران تا حدودی ایمنی داشتهاست. سختگذر بودن راهها به همراه محدودیت منابع آبی مانع عمده تسخیر این منطقه توسط بعضی از حکومت های بزرگ و کوچک حاشیه و پیرامون این منطقه در طول تاریخ بودهاست. همان طور که در شکل ۱-۱۴ دیده می شود استان یزد دارای شهرستان های ابرکوه، اردکان، بافق، بهاباد، تفت، خاتم، صدوق، طبس، مهریز، میبد و یزد می باشد که شهرستان های مهریز و تفت از آب و هوای خوبی برخوردار می باشد (۴۵).</p>
قیمت، توزیع فیزیکی، کیفیت، سیاست فروش، رضایت مشتریان، میزان تولید و شیوه بازاریابی.
۱-۹-۲ متغیر ملاک
در این تحقیق فروش(نقدی، اعتباری و سلف) به عنوان متغیر ملاک در نظر گرفته شده است.
فصل دوم
مبانی نظری تحقیق
۲-۱ مقدمه
چنین به نظر می رسد که وظیفه یک فروشنده این است که آنقدر باهوش و زیرک و سمج باشد که مردم را وادار به آنچه نمی خواهند(یعنی خریدن) کنند.(جانسون[۹] ۱۳۸۲، ۳۶)
مشتری باید این را درک کند که شما خصوصیات کالای مورد نیاز او را کاملاً شناخته اید و توانسته اید محصولی به او عرضه کنید که اگر بهترین نباشد، یکی از بهترین های موجود در بازار است. باید مدام این سوأل را از خودتان بپرسید که این مشتری چرا محصول شما را می خرد و چرا آن یکی را نمی خرد؟ (دیوید[۱۰] ۱۳۸۱، ۸۴)
در این فصل ابتدا به بررسی روش های فروش، پیش بینی آن و سپس به تشریح هریک از عوامل مؤثر بر فروش محصولات پتروشیمی خراسان می پردازیم.
۲-۲ فروش
بحث فروش یکی از اجزای پنج گانه ترویج است. بنابراین، فروش بازاریابی نیست. فروش بخشی از بازاریابی است. فروش به نتیجه رساندن و به ثمر رساندن عملیات بازاریابی است. فروش یعنی هنر و توانایی به ثمر رساندن کلیه تلاشهای بازاریابی که به صورت ایجاد بازار، حفظ بازار یا افزایش سهم بازار متجلی میشود. همچنین میتوان فروش را کمک کردن به مشتری به منظور خرید چیزی که آن را برای رفع نیازهای خود میخواهد تعریف نمود. (نثائی ۱۳۸۸، ۴۴)
فروش، درک نیازهای مشتری و ارائه راه حلها برای رفع این نیازها و کسب توافق با مشتری است تا از این فرایند یک رابطه برد- برد ایجاد شود و مجدداً تکرار گردد. فروش مفهوم سادهای دارد و مستلزم ترغیب مشتری به خرید و انتقال مالکیت است. لویت[۱۱] در تفاوت بین فروش و بازاریابی میگوید: فروش عبارتست از پیدا کردن مشتری برای محصولاتی که در اختیار دارید و بازاریابی عبارتست از حصول اطمینان از اینکه شما اقلام مورد نیاز مشتریان را در اختیار دارید. فروش یکی از بخشهای بازاریابی است، اما در فروش اساس موفقیت در کسب و کار است و بدون فروش بازاریابی بی نتیجه است. (درگی ۱۳۸۸، ۲۵)
فروش فرایندی است که دارای ۳ مرحله زیر میباشد:
درک نیازهای مشتری.
ارائه راهحلی برای رفع این نیازها.
کسب رضایت مشتری.
کالاها وخدمات توسط شرکتها تولید شده و روانه بازار میگردند و با انجام عملیات فروش توسط فروشندگان، به دست خریداران رسانده میشوند. فرشندگان نقش پل ارتباطی بین تولید کننده و مصرف کننده را بازی میکند. لذا فعالیتهای فروشندگان میبایست توسط مدیران فروش به نحوی مقتضی، برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل شود. نگرش فروش از درون به بیرون است و نگرش بازاریابی از بیرون به درون. جدول مقایسهای زیر تفاوتهای فروش و بازاریابی راعنوان میکند. (نثائی ۱۳۸۸، ۵۰)
نمودار (۲-۱) ارتباط مدیر فروش و وظایف او درآمیزه بازاریابی بنگاه اقتصادی
آمیزه بازاریابی
توزیع ترویج قیمت محصول
بازاریابی مستقیم پیشبرد فروش فروش شخصی روابط عمومی تبلیغات
مدیر فروش
برنامه ریزی | پیش بینی کلیه اقدامات و عملیات برای رسیدن به هدف. |
سازماندهی | انتخاب نیروهای فروش، ساختار بندی و طراحی قلمرو، مشخص کردن مسئولیتها و… . |
هدایت و رهبری | سرپرستی و راهنمایی نیرو، آموزش، انگیزش، جبران خدمت، پرورش و… . |
نظارت و کنترل | ناظربودن، گزارشگیری، تجزیه و تحلیل اطلاعات، ارزیابی عملکرد، اصلاح اشتباهات نیرو و… . |
هماهنگی | برگزاری جلسات هماهنگی، نگرش سیستمی و ایجاد فضای همدلی و… . |
منبع: (درگی ۱۳۸۸، ۲۴)
جدول (۲-۱) تفاوتهای بازاریابی و فروش
ویژگیها |
نقدشوندگی سهام یکی از ابعاد مهم فرایند تخصیص بهینه منابع به شمار میآید (آمیهود[۹۲]، ۲۰۰۲). سهام دارای قابلیت نقدشوندگی بالا، طبیعتاً ریسک نگهداری کمتری دارد، زیرا سرعت تبدیل به نقد آن بالا است (بکر و استین[۹۳]، ۲۰۰۳). بنابراین یکی از مهمترین شاخصها در بررسی وضعیت بازار، قابلیت نقدشوندگی اوراق بهادار موجود در آن است (بکر و استین[۹۴]، ۲۰۰۳). رتبه نقد شوندگی سهام عددی است که رتبه نقد شدن یک سهم در بازار را نشان می دهد (مانوز، ۲۰۱۳). عددی است که رتبه نقد شدن یک سهم در بازار را نشان میدهد. پس از محاسبه فرمول فوق برای هر شرکت یک ضریب محاسبه میشود، سپس با مرتب کردن آن برای شرکت بر اساس بیشترین ضریب، اوّلین رتبه و رتبههای بعدی محاسبه میشود .رتبه برتر نقد شوندگی الزامی برای خرید و فروش سهام شرکت در هر وضعیتی از بازار نیست اما نسبتی است که میزان نقد شدن را نسبت به سایر شرکتهای بورسی نشان می دهد. فرمول محاسبه رتبه نقد شوندگی سهام در این پژوهش به صورت زیر می باشد (مانوز، ۲۰۱۳).:
بازده قیمتی ( ):
برای اندازه گیری بازده قیمتی اوراق بهادار از فرمول زیر استفاده می کند. : بازده شرکت i دردوره زمانی t .
: قیمت هرسهم درپایان دوره زمانی t .
: قیمت هرسهم درپایان دوره زمانی t-1 .
: سود تقسیمی متعلق به هرسهم دردوره t .
: ارزش گواهینامه اختیارخرید سهم اعطا شده دردوره زمانی t .
: ارزش حق تقدم خرید سهام اعطایی دردوره زمانی t .
بازده نقدی ( ):
برای اندازه گیری بازده نقدی اوراق بهادار از فرمول زیر استفاده می کند.
=( -
)+
+
+
/
: بازده شرکت i دردوره زمانی t .
: قیمت هرسهم درپایان دوره زمانی t .
: قیمت هرسهم درپایان دوره زمانی t-1 .
: سود تقسیمی متعلق به هرسهم دردوره t .
: ارزش گواهینامه اختیارخرید سهم اعطا شده دردوره زمانی t .
: ارزش حق تقدم خرید سهام اعطایی دردوره زمانی t .
بازده کل سهام ( ):
بازده کل سهام از جمع بین بازده قیمتی و بازده نقدی به دست می آید.
تفاضل بازده قیمتی سهام با میانگین بازدههای شرکت ( ):
در ابتدا میانگین بازده کل شرکت های نمونه محاسبه شده و سپس تک تک بازده قیمتی سهام شرکت ها از میانگی بازده سهام کسر می گردد.
متغیر وابسته:
اعلامیههای سود نقدی شرکت ( ):
برابر است با نسبت تغییرات سود سهام نقدی شرکت در سال جاری نسبت به سال قبل.
متغیرهای کنترلی:
بازده غیر عادی ( ):
برای تعیین بازده غیر عادی سهام در دوره زمانی پژوهش در هر سال مالی از مدل تعدیل شده بازار استفاده شده است . در این مدل فرض شده است ، بازده بازار نتیجه فرایند مورد انتظار بازده سهام شرکت ها در هر دوره زمانی به شمار می رود . بنابراین تفاضل بازده واقعی سهام و بازده بازار در دوره زمانیt نشان دهنده بازده غیر عادی سهام در دوره t است :
ABRit = Rit – Rmt
: ABRitبازده غیر عادی سالانه سهامi درزمان t
Rit : نرخ بازده سالانه سهام i در زمان t
Rmt : نرخ بازده سالانه بازار در زمان t
Pit : قیمت سهام i در انتهای زمان t
Pio : قیمت سهام i در ابتدای زمان t
Dit : سود سهام پرداختی توسط شرکت i در زمان t
Imt : شاخص کل بورس در پایان زمان t
Imo : شاخص کل بورس در ابتدای زمان t
نسبت قیمت سهام به سود ( ):
برای محاسبه نسبت قیمت سهام به سود هر سهم از پژوهش کاپلن و همکاران (۲۰۱۲)، پیروی کرده و نحوه محاسبه آن به صورت زیر میباشد:
قیمت سهام |