شکل 2-4- منحنی و معادله استاندارد پروتئین
2-7-6-4- آنزیم پراکسیداز (POD)
2-7-6-4-1-تهیه بافرهای سنجش
1) بافر آب اکسیژنه (H2O2) 225 میلی مولار: برای این منظور 450 میکرو لیتر H2O2 با بافر فسفات به حجم 20 میلیلیتر رسانده شد. محلولها به عنوان سوبسترا باید در هر بار اندازهگیری تازه باشند.
2) بافر گایاکول 45 میلی مولار: برای این منظور 112 میکرولیتر گایاکول با بافر فسفات به حجم 20 میلیلیتر رسانده شد.
2-7-6-4-2-تعیین فعالیت آنزیم
بافر H2O2 به مقدار 495 میکرولیتر و بافر گایاکول به همان مقدار در دمای پایین (ظرف حاوی یخ) با هم مخلوط شدند و به آنها 10 میکرولیتر عصاره آنزیمی اضافه و سپس میزان جذب در طول موج 470 نانومتر توسط دستگاه اسپکتروفتومتر (Canada BT600 Plus,)، اندازهگيری شد. در محلول بلانک به جای عصاره آنزیمی، 10 میکرولیتر از بافر فسفات 50 میلی مولار (7 pH=) استفاده شد. فعالیت آنزیمی با بهره گرفتن از فرمول قانون بیر لامبرت و ضریب خاموشی گایاکول پراکسیداز (µM-1c-1m6/26)، محاسبه و فعالیت آنزیم در نهایت بر حسب µmol/g FW.min محاسبه شد .
2-7-6-5-آنزیم آسكوربات پراكسيداز (APX)
2-7-6-5-1-تهیه بافرهای سنجش
1) محلول بافر فسفات 25 ميليمولار و با pH برابر 7.
2) بافر اندازهگیری: این بافر حاوی بافر پتاسیم فسفات، EDTA 1/0 میلیمولار، آسکوربیک اسید 5/0 میلیمولار و H2O2 10 میلیمولار است.
2-7-6-5-2-تعیین فعاليت آنزیم
سنجش فعالیت آنزیم از طریق اندازهگیری اکسید شدن آسکوربات توسط دستگاه اسپکتروفتومتر (Canada BT600 Plus,)، در طول موج 290 نانومتر برای مدت زمان 1 دقیقه انجام شد. برای این منظور ابتدا نمونه بلانک (با حجم نیم ميليليتر) حاوی 490 ميكروليتر از بافر شماره 2 و 10 میکرولیتر بافرفسفات، نمونههای عصاره (با حجم نیم ميليليتر) حاوی 490 ميكروليتر از بافر شماره 2 و 10 ميكروليتر از عصاره آنزيمي تهیه شد و پس از بهمزدن (يعني با گذاشتن پارافيلم بر روي کووت) سرعت واكنش آنزيمي بهصورت تغييرات جذب بر زمان (OD/min) در طول موج nm290 براي 1 دقیقه ثبت شد. فعالیت آنزیمی با ضریب خاموشی mM-1cm-18/2 محاسبه شد .
2-7-6-6-آنزیم کاتالاز (CAT)
2-7-6-6-1-تهیه بافرهای سنجش
محلول بافر فسفات 25 ميليمولار و با pH برابر 7
بافر اندازهگیری: این بافر حاوی بافر پتاسیم فسفات، EDTA 1/0 میلیمولار و H2O2 10 میلی مولار است.
2-7-6-6-2-تعیین فعاليت آنزیم CAT
سنجش فعالیت آنزیم کاتالاز از طریق اندازهگیری تجزیه آب اکسیژنه توسط دستگاه اسپکتروفتومتر (Canada BT600 Plus,)، در طول موج 240 نانومتر برای مدت زمان 1 دقیقه انجام شد. برای این منظور ابتدا نمونه بلانک (با حجم نیم ميليليتر) حاوی 495 ميكروليتر از بافر شماره 2 و 5 میکرولیتر بافر فسفات، نمونههای عصاره (با حجم نیم ميليليتر)، حاوی 495 ميكروليتر از بافر شماره 2 و 5 ميكروليتر از عصاره آنزيمي تهیه شد و پس از بهمزدن (يعني با گذاشتن پارافيلم بر روي کووت) سرعت واكنش آنزيمي بهصورت تغييرات جذب بر زمان (OD/min)، در طول موج nm240 براي 1 دقیقه ثبت شد. فعالیت آنزیمی با ضریب خاموشی µM-1c-1m40 محاسبه شد .
2-8- عناصر معدنی ریشه و برگ
2-8- 1- تهیه خاکستر
به منظور انداره گیری عناصر غذایی، پس از اتمام دوره آزمايش، برگها و ریشهها جدا شدند و پس از شستشوي دقيق، به مدت 48 ساعت در آون با دمای 75 درجه سانتی گراد قرار داده شدند. پس از خشك شدن برگها، نمونهها با آسياب برقي به صورت پودر در آورده شدند. پس از تهيه خاكستر از مواد گياهي در دماي 550 درجه سانتي گراد، عصاره گيري با بهره گرفتن از 10 ميلي ليتر كلريدريك اسيد ٢ نرمال و آب مقطر و رساندن به حجم ٥٠ ميلي ليتر انجام شد ]امامی، 1375[.
2-8-2-نیتروژن
25/0 گرم از نمونه گیاهی ریشه و برگ که به صورت کاملا یکنواخت پودر شده بود، در تیوپ شیشه ای مخصوص ریخته شد و 10 میلی لیتر اسید سولفوسالیسلیک (50 گرم اسید سالیسیلیک + یک لیتر اسید سولفوریک) + دو گرم کاتالیزور (100 گرم سولفات پتاسیم + 10 گرم سولفات مس + یک گرم سلنیوم) + 20 میلی لیتر آب مقطر به آن اضافه شد. محلولها به مدت سه ساعت در دمای 420 درجه حرارت داده شدند تا در کف شیشهها، عصاره سبز رنگی باقی بماند که نشانه آماده شدن عصاره به منظور تیتراسیون بود.
سپس به هر یک از تیوپهای شیشه ای، حدود 20 میلی لیتر آب مقطر اضافه شد و تقطیر و تیتراسیون با دستگاه تمام اتوماتیک کجلدال انجام گرفت و مقدار نیتروژن موجود در برگ و ریشه طبق فرمول زیر (2-12)، بر حسب گرم درصد بیان شد ]امامی، 1375[.
B=1.401*m*v1/w*c*v2 (2-12)
که در آن:
M: مولاریته اسید
C: ظرفیت اسید
W: وزن نمونه گیاه جهت هضم بر حسب گرم
V1: حجم عصاره نهایی از مرحله هضم بر حسب میلیلیتر
V2: حجم عصاره مورد استفاده جهت عمل تقطیر
2-8-3-پتاسیم
2-8-3-1- آماده کردن محلولهای سنجش
1) محلول کلروسزیم با غلظت 87/0 گرم در لیتر: 1/1 گرم کلروسزیم صددرصد خاص در بالن ژوژه یک لیتری ریخته شد و با افزودن آب مقطر به حجم یک لیتر رسانده شد.
2) محلول استاندارد غلیظ پتاسیم به غلظت 5000 میلی گرم در لیتر (1): مقدار 534/9 گرم کلرور پتاسیم خشک شده در دمای 105 درجه سانتی گراد در آون را در بالن ژوژهی یک لیتری ریخته شد و با بهره گرفتن از آب مقطر به حجم یک لیتر رسانده شد.
3) محلول استاندارد پتاسیم 500 میلیگرم در لیتر (2): 100 میلیلیتر از محلول استاندارد بالا در بالن ژوژه یک لیتری ریخته شد و با افزودن آب مقطر به حجم یک لیتر رسانده شد.
4) سری محلولهای استاندارد (3): از محلول استاندارد 2، بترتیب مقادیر 0، 1، 2، 3، 4 و 5 میلیلیتر با پیپت برداشته شد و در بالن ژوژهی 100 میلیلیتری با آب مقطر به حجم 100 میلیلیتر رسانده شد.
2-8-3-2- تعیین محتوای پتاسیم
مقدار 5 میلیلیتر از عصارههای تهیه شده در بالن ژوژههای 50 میلیلیتری با محلول کلروسزیم 87/0 گرم در لیتر به حجم رسانده شدند و سپس مقدار پتاسیم موجود در نمونهها با بهره گرفتن از دستگاه فلیم فتومتر (JENWAY مدل PFP7)، پس از کالیبره کردن دستگاه با محلولهای استاندارد و شاهد اندازهگیری و طبق فرمول زیر (2-13)، بر حسب گرم درصد محاسبه شد ]امامی، 1375[.
K٪ = (aDV)/(10000m) (100/D.m) (2-13)
که در آن:
a: عدد بدست آمده از منحنی
D: عدد رقت
V: حجم محلول حاصل از انحلال خاکستر
m: وزن نمونه گیاه که خاکستر شده
پذیرش فرآیندهای مربوط به مدیریت زنجیره تامین
farayand
اجرای مدیریت زنجیره تامین
ejra
۴-۴) معیارهای برازش مدل
هرچند در روشهای آمار سنتی، محقق اغلب با یک معیار منفرد برای تصمیم درباره رد یا تائید فرضیه صفر مواجه است، در مدلسازی معادلات ساختاری چنین معیار منفردی وجود ندارد تا تنها و تنها بر مبنای آن معیار، پژوهشگر تصمیم بگیرد که آیا مدل نظری خود را مدلی به لحاظ علمی قابل قبول تلقی کند یا خیر. چنین وضعیتی ناشی از پیچیدگی و ترکیبی بودن این مدلها است (قاسمی، ۱۳۸۹). تعداد این معیارها پیوسته رو به افزایش است و هیچگونه توافق همگانی در مورد یک آزمون بهینه وجود ندارد. معمولاً برای تائید یک مدل، استفاده از ۳ تا ۵ معیار کافی است. در این پژوهش برای ارزیابی نیکویی برازش مدل از معیارهای χ۲، GFI، AGFI، RMSEA، NNFI، NFI، CFI، RMR استفادهشده است. در جدول زیر به تشریح این معیارها میپردازیم.
جدول۴-۸: معیارهای برازش مدل و تفسیر برازش قابلقبول
اختصار
معادل
معیار اصلی
سطح قابلقبول
توضیحات
χ۲
Chi-Square
تفاوت فراوانی مشاهدهشده و مورد انتظار
معنادار باشد (بزرگتر از سطح جدول)
حساس به حجم نمونه
GFI
Goodness of fit index
ارزیابی مقدار نسبی واریانس و کوواریانس
بین صفر و یک. باید برابر یا بزرگتر از ۹/۰ باشد
نامناسب برای نمونههای با تعداد بالا
RMSEA
Root Mean Square Error of Approximation
خطای مجموع مجذورات میانگین
کوچکتر از ۱/۰
اگر کای دو کوچکتر از درجه آزادی باشد این شاخص برابر صفر میشود
AGFI
Adjusted Goodness of Fit
Index
میانگین مجذورات بهجای مجموع مجذورات در مدلبالا
بین صفر و یک. باید برابر یا بزرگتر از ۹/۰ باشد
تحت تأثیر
حجم نمونه
منطقه خلیج فارس بیشترین منابع نفت دنیا را در خود ذخیره کرده است. این منطقه بیش از ۷۴۲ میلیارد بشکه ذخیره اثبات شده نفت دارد، که حدود ۶۲ درصد کل ذخایر نفت جهان است. ایران دومین کشور بزرگ تولیدکنندهی نفتِ عضو اوپک[۳۸] است، حدود ۱۱ درصد ذخایر جهانی نفت و بیش از ۱۵ درصد ذخایر گاز طبیعی جهان را در اختیار دارد. علاوه بر این، موقعیت جغرافیایی خاص سبب شده است که ایران از لحاظ امنیت منطقهای، دارای اهمیت استراتژیک بسیار بالایی باشد. اکثر میادین نفت و گاز کشور در جنوب و جنوب غرب کشور قرار دارند. اقتصاد ایران شدیداً وابسته به نفت است؛ به طوری که نفت حدود ۸۰ درصد از صادرات کشور، ۴۰ تا ۵۰ درصد از بودجه دولت و ۱۰ تا ۲۰ درصد از تولید ناخالصداخلی را تشکیل میدهد (قنبری، ۱۳۹۰: ۴۷).
۲-۳-۵- بررسی شوکهای نفتی به عنوان مهمترین عامل تغییر درآمدها و هزینه های نفتی
معمولاً منظور از شوک نفتی، تغییرات ناگهانی در قیمت نفت است. به نظر میرسد در این تعریف خام همه کارشناسان توافقنظر دارند، اما در بحث سنجش آن بر متغیرهای اقتصاد کلان تعاریف گوناگون و بنابراین روشهای اندازه گیری متعددی ارائه می شود و ظاهراً بخشی از اختلاف در نتایج از این مسأله نشأت میگیرد (همان، ص: ۱۹۹). با توجه به این نکته به بیان برخی از اصطلاحات در زمینه میپردازیم:
۱- شوک نفتی[۳۹]: هر گونه تغییر ناگهانی در قیمت نفت در جهت افزایش یا کاهش شوک نفتی نامیده می شود. شوکهای نفتی به لحاظ منشأ وقوعشان قابل دستهبندی در سه عامل میباشند، شامل شوکهای نفتی طرف تقاضا، شوکهای نفتی طرف عرضه و شوکهای نفتی تقاضای احتیاطی.
۲- شوک نفتی طرف تقاضا[۴۰]: تغییرات ناگهانی در قیمت نفت که از تصمیمات طرفهای تقاضا کننده منابع نفتی ناشی می شود.
۳- شوک نفتی طرف عرضه[۴۱]: تغییرات ناگهانی در قیمت نفت که از تصمیمات طرفهای تولیدکننده منابع نفتی در خصوص تغییر مقدار تولید نفت و سیاستهای دیگر تولیدکنندگان نفت ناشی می شود.
۴- شوک نفتی تقاضای احتیاطی[۴۲]: نوسانات غیرمنتظره و ناگهانی در قیمت نفت که از تصمیمات طرف تقاضای نفت (مصرف کنندگان نفت) در مواقعی که نگرانی از آینده بازار نفت و قیمتهای آتی نفت از سوی تقاضا کنندگان نفت وجود دارد، ناشی می شود.
مطالعات فراوانی در زمینه بیثباتی قیمت نفت صورت گرفته است و هرکدام تعاریف مختلفی را بیان کرده اند، اما به دور از مباحث نظری، آنچه امروزه از شوک نفتی در اذهان جای گرفته تغییراتی بوده است که به نفع برخی از کشورها و یا به ضرر تعدادی دیگر از کشورها بوده است. چند نمونه از آنها عبارتند از شوک نفتی اول که به دنبال تلاش اوپک در ۱۹۷۲-۱۹۷۴ روی داد و نتیجه آن افزایش قیمت نفت از هر بشکه ۹/۱ دلار در ۱۹۷۲ به ۴۱/۱۰ دلار در ۱۹۷۴ بود، به عبارت دیگر طی دوره مورد نظر قیمت نفت به بیش از ۵ برابر افزایش یافت (احمدیان، ۱۳۷۸: ۲۶۹).
دومین شوک نفتی در ۱۹۷۸ (۱۳۵۷ خورشیدی) روی داد. بروز انقلاب و اعتصابات کارکنان صنعت نفت سبب قطع صادرات نفت ایران به عنوان یکی از بزرگترین صادرکنندگان نفت در دنیا، سبب افزایش قیمت نفت گردید. قیمت نفت در بازار تک محمولهای به ۴۰ دلار در هر بشکه رسید. سومین شوک نفتی برخلاف دو شوک اول و دوم سقوط قیمت نفت در ۱۹۸۵ را در پی داشت. قیمت نفت که پس از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب در ایران و صادرات مجدد نفت این کشور به ۳۴ دلار در اوایل دهه هشتاد رسیده بود، دچار کاهش شدیدی شد. واج این کاهش در ۱۹۸۵ بود که در طول آن سال قیمت نفت از ۲۸ دلار به ۷ ـ ۸ دلار سقوط کرد. چهارمین شوک نفتی در ۱۹۹۱ و به دنبال اشغال کشور کویت توسط ارتش عراق و به دنبال آن حملهی آمریکا و متحدینش به عراق پدید آمد. در این سال قیمت نفت به حدود ۴۰ دلار رسید، اما این قیمت فقط حدود یکماه دوام آورد .سپس در طول همان سال تدریجاً به ۲۰ دلار کاهش یافت (ملک محمدی، ۱۳۸۱).
۲-۳-۶- تأثیرات شوکهای نفتی بر اقتصاد کلان
درآمدهای حاصل از صادرات نفت به عنوان بزرگترین منبع درآمد در بودجهی کشورهای صادرکنندهی نفت مؤثر بر تولید ناخالص داخلی آنها است. با توجه به اهمیت نفت در اقتصاد کشورهای صادرکنندهی نفت، نوسانات قیمت نفت علاوه بر تأثیرگذاری بر اقتصاد کشورهای واردکننده، بزرگترین منبع اختلال در اقتصاد کشورهای وابسته به نفت محسوب می شود(قنبری، ۱۳۹۰: ۱۶۷). تأثیرات شوکهای نفتی و افزایش قیمت نفت را میتوان به سه گروه از کشورهای جهان اینگونه بیان کرد (همان، ص: ۲۰۰):
گروه اول: کشورهای توسعه یافته و صنعتی
اغلب مطالعات به رابطه میان متغیرهای اقتصاد کلان و شوک نفتی پرداختهاند. این مسأله در ادبیات اقتصادی از اوایل دهه ۱۹۸۰ و پس از مشکلاتی که اولین بحران شوک نفتی در اقتصاد کلان کشورهای صنعتی بوجود آورد، آغاز شد. بدین ترتیب نتیجه مطالعات هامیلتون (۱۹۸۳، ۱۹۹۶، ۲۰۰۱)، بوریج و هاریسون (۱۹۸۴)، گیسر و کودوین (۱۹۸۶)، مورک (۱۹۸۹)، برناک و همکاران (۱۹۹۷)، هامیلتون و هررا (۲۰۰۰) یافتن رابطهای منفی بین شوک نفتی و متغیرهای اقتصادی کلان بود. در حالی که برخی از کشورها نظیر ایالات متحده آمریکا که هم یکی از بزرگترین تولیدکنندگان و هم یکی از بزرگترین واردکنندگان نفت بشمار می آید.
انرژی به عنوان مهمترین عامل تولید و از سویی دیگر به عنوان یک کالای مصرفی، معمولاً کالایی است که دارای کشش جانشینی و کشش تقاضایی است، بنابراین حتی در مواقعی که سیاستهای پولی و مالی مناسبی نیز اعمال شود، افزایش قیمت انرژی سبب کاهش درآمد ملی کشورهای صنعتی می شود و این مسأله پیامدهایی نظیر بیکاری خواهد داشت (اقبالی و همکاران، ۱۳۸۳).
اغلب پژوهشگران معتقدند که این رابطه برای کشورهای صنعتی غیرمتقارن است. به عبارتدیگر، به همان صورت که افزایش قیمت انرژی سبب کاهش تولید ناخالص و تورم و مشکلات اقتصاد کلان می شود، کاهش قیمت انرژی سبب افزایش تولیدناخالصملی، رونقاقتصادی وکاهش شدید نرخ تورم نمی شود (قنبری، ۱۳۹۰: ۲۰۱).
گروه دوم: کشورهای توسعه نیافتهی مصرف کننده نفت
به نظر میرسد که کشورهای در حال توسعه نسبت به کشورهای صنعتی کمتر تحت تأثیر نوسانات قیمت نفت هستند. این مسأله بیشتر به حجم اقتصاد و سطح کاربرد نفت به عنوان یک عامل تولید در آن کشورها بر میگردد. کشاورزی با تکنولوژی کاربر حجم قابل ملاحظهای از اقتصاد کشورهای در حال توسعه را شکل میدهد. بالا رفتن قیمت نفت اغلب سبب می شود که حساب جاری و بنابراین تراز پرداختهای این قبیل کشورها دچار مشکل گردد. این مسأله در مورد کشورهای فقیر و بدهکار و کشورهای تازه استقلالیافته با اقتصادی در حال گذر کاملاً قابل مشاهده است (حلافی و همکاران، ۱۳۸۳).
گروه سوم: کشورهای صادرکنندهی نفت (مورد مطالعه ایران)
تأثیر افزایش درآمدهای نفتی بر کشورهای صادرکنندهی نفت از مباحث بحثانگیز اقتصاد سیاسی است. به طور کلی و به خصوص در مورد ایران میتوان ایت تأثیر را به نحوه هزینه کردن دولت، ساختار اقتصادی و رفتار دولت در داخل کشور مشاهده کرد.
معمولاً در کشورهای صادرکنندهی نفت درآمدهای صادرات نفت، به عنوان درآمد بخش دولتی محسوب و از طریق خزانه وارد بودجه می شود. این مسأله سبب میگردد که درآمدهای نفتی از طریق ردیف هزینه های دولت به دو صورت جاری و عمرانی به اقتصاد کشور تزریق شود (قنبری، ۱۳۹۰: ۲۰۲).
در حال حاضر تأثیر بسیار منفی افزایش هزینه های جاری دولت بر ساختار اقتصادی، به خصوص تأثیرات منفی آن بر سرمایه گذاری بخش خصوصی که نشان دهنده مشارکت مردم در ادارهی اقتصاد است، بر همگان آشکار است و مطالعات انجام شده در این زمینه همگی بر این موضوع اتفاق نظر دارند. کشورهای صادر کننده نفت به دلیل ساختار و مسائل سیاسی آنها، دولت به عنوان بزرگترین کارگزار اقتصادی کشور در اغلب بخشهای تولیدی و خدماتی حضور فعال دارد. انتظارات سیاسی و اجتماعی از دولت که عموماً فاقد مبنای اقتصادی است، سبب می شود که اغلب تأثیرات هزینه های سرمایهای دولت نیز مانند هزینه های جاری باشد. سرمایه گذاری عمدهی دولتی از برنامهی زمانبندی مدون خود تبعیت نمیکند، حجم سرمایه گذاری از رقم پیش بینی شده (و بر اساس آن توجیه اقتصادیِ صورت گرفته) فراتر میرود و مدیریت دولتی غیر کارآمد نیز سبب می شود که اثرات توسعهای این قبیل سرمایه گذاریها ضعیف باشد (حلافی و همکاران، ۱۳۸۳).
کاهش قیمت نفت سبب می شود که دولتها، به علت انعطافپذیری هزینه های جاری، که بخش عمدهی آن مربوط به حقوق و دستمزد کارکنان دولتی است، از هزینه های عمرانی بکاهند و آن را به هزینه های جاری منتقل کنند. بنابراین اولین اثر آن ظهور انبوهی از طرحهای نیمه تمام در بخش عمرانی است. این مسأله سبب رکود و بیکاری به خصوص در بخشهایی می شود که عمدتاً از کارگران غیرماهر استفاده می کنند و بدین ترتیب بیثباتی از حوزه اقتصاد به حوزه های اجتماعی و سیاسی نیز سرایت می کند. بخش ارزی، تراز پرداختها و کسری بودجه را تحت تأثیر قرار میدهد و تورم که از همان ابتدا وجود داشته است سبب کاهش رشد اقتصادی می شود (قنبری، ۱۳۹۰: ۲۰۴). اما افزایش ناگهانی قیمت نفت در کوتاهمدت سبب افزایش درآمدهای دولت می شود. در این شرایط ما با دولتی روبه رو هستیم که محدودیتهای بودجه برای آن وجود ندارد و می تواند در فرایند توسعه اقتصادی شتاب به خرج دهد، پروژه های جدید را تعریف و اعمال حاکمیت کند. این مسأله سبب می شود که فرایند توسعه یک «برنامه دولتی» تلقی گردد. شهروندان احساس می کنند که با افزایش قیمت نفت با دولت مقتدری روبه رو هستند که به خاطر پر شدن خزانهاش هر چه زودتر باید عقبافتادگی کشور را از بین ببرد و یک شبه رفاه اجتماعی را افزایش دهد. طبیعی است که این مسأله در کوتاهمدت جواب مثبت دهد.
پروژه های اقتصادی تعریف میشوند، دوره عملیاتی کردن و ساخت آنها گروه های شغلی متعددی را درگیر فعالیت می کند، اما دوره بهره برداری از آن دیگر نمیتواند به سرعت، افراد زیادی را (که بخش عمدهشان غیرمالی هستند) به کار مشغول کند. در چنین فضایی هرگونه موفقیت و کامیابی به کام دولت نوشته شده و دولتمردان القاب و مدالهای متعددی دریافت می کنند و در مقابل بدیهی است که هر مشکلی نیز باید از سوی دولت حل شود، که در غیر اینصورت دولت آلوده، بیلیاقت و لایق سقوط است (قنبری، ۱۳۹۰: ۲۰۵).
۲-۳-۷- تأثیر نوسانات قیمت نفت بر طرف عرضه اقتصاد در کشورهای وارد کننده نفت
در چارچوب تئوریک، انرژی (نفت) به عنوان یکی از نهادههای تولید در تابع تولید اقتصاد در نظر گرفته می شود. زمانی که قیمت نهادهای افزایش مییابد، سطحِ محصول حداکثرکننده سود کاهش مییابد. ازدیدگاه مکاتب مختلف اقتصادی، مهمترین عوامل مؤثر بر رشد اقتصادی، سرمایه و نیرویکار (اعم از متخصص و غیر متخصص) است. در تئوریهای جدید رشد، عامل انرژی نیز وارد مدل شده است ولی اهمیت آن در مدلهای مختلف یکسان نیست. برخی از اقتصاددانان اکولوژیست معتقدند انرژی عامل اصلی و تنها عامل مؤثردر تولید است و نیروی کار و سرمایه عوامل واسطهای هستند که برای به کارگیری، نیازمند انرژی هستند. از سوی دیگر، اقتصاددانان نئوکلاسیک معتقدند که انرژی عاملی مهم در رشد اقتصادی نیست و از طریق تأثیری که بر نیروی کار و سرمایه می گذارد، غیرمستقیم بر رشد اقتصادی تأثیر می گذارد و اثری مستقیم بر رشد اقتصادی ندارد. بدیهی است که اگر انرژی به عنوان یک نهاده تولید باشد، افزایش قیمت این نهاده سبب افزایش هزینه تولید، افزایش قیمت محصول و کاهش اشتغال میگردد. در زیر مکانیسم این اثر نشان داده شده است (عوضپور، ۱۳۹۱):
کاهش عرضهکل
نمودار (۲-۱): مکانیسم اثر قیمت نفت بر طرف عرضه اقتصاد
در مورد آثار نوسانات قیمت نفت بر تورم، متمایز کردن آثار کوتاهمدت و بلندمدت بسیار مهمتر است. افزایش قیمت نفت دارای یک آثار آنی بر سطح عمومی قیمتهاست، اما به دلیل این که نرخ دستمزدها اثر چرخهای دارد (فرایند واکنش دستمزد نسبت به تغییر قیمت ها و تعدیل یا افزایش دستمزدهای واقعی)، افزایش در قیمت های اولیه می تواند منجر به افزایش دستمزدها، بهای تمام شده و در نتیجه افزایش بیشتر قیمتها گردد. در بلندمدت نیز قیمتهای بالاتر نفت بر سطح عمومی قیمتها اثر خواهد گذاشت اما این آثار کمتر از آثار کوتاهمدت خواهد بود (همان).
اگر انرژی به عنوان نهاده تولید در نظر گرفته شود افزایش قیمت آن شوک طرف عرضه محسوب می شود و دارای آثار رکود تورمی خواهد بود و بنابراین سطح عمومی قیمتها را افزایش خواهد داد. افزایش شدید در قیمت نفت باعث پایین آمدن رشد اقتصادی و افزایش تورم در کشورهای وارد کننده نفت می شود. این موضوع را میتوان از جنبه های متفاوتی مورد بررسی قرار داد. از یک طرف افزایش قیمت نفت باعث کمیابی انرژی به عنوان مواد اولیه برای تولید بنگاهها شده، که این مطلب عامل افزایش هزینه بنگاهها و کاهش سود آنها میباشد. بنابراین کاهش تمایل بنگاهها برای خرید کالاهای سرمایهای جدید را در پی خواهد داشت. که این امر در بلندمدت باعث کاهش در ظرفیت تولیدی بنگاههای اقتصادی در کشورهای صنعتی می شود. این موضوع بیان کننده کاهش عرضهکل و افزایش سطح قیمتها میباشد. از طرف دیگر اگر مصرف کنندگان انتظار افزایش موقتی در قیمت انرژی را داشته باشند، ممکن است تصمیم به پس انداز کمتر بگیرند که خود کاهش در تعادل حقیقی و افزایش بیشتر قیمتها را موجب می شود (میرهاشمی، ۱۳۸۹).
۲-۳-۸- تأثیر نوسانات قیمت نفت بر طرف تقاضا اقتصاد در کشورهای صادرکننده نفت
افزیش قیمت نفت به گونه ای دیگر بر طرف تقاضای اقتصاد نیز اثر می گذارد که در کشورهای صادرکننده مشاهده میگردد. نوسانات افزایشی قیمت نفت باعث افزایش درآمدهای ارزی و در نتیجه آن افزایش واردات می شود. در این کشورها بسته به این که واردات کالاهای سرمایهای یا مصرفی انجام گیرد می تواند اثرات متفاوتی را بر اقتصاد آن کشور داشته باشد. در زیر اثرات وارد بر طرف تقاضای اقتصاد در اثر بروز نوسانات افزایشی قیمت نفت نشان داده شده است.
نمودار (۲-۲): اثرات افزایش قیمت نفت بر طرف تقاضای اقتصاد
کارشناسان اقتصادی نه تنها نوسانات کاهشی قیمت نفت، بلکه نوسانات افزایشی قیمت نفت را نیز به سود کشورهای صادرکننده نفت نمیدانند. تحت تأثیر شوک کاهش قیمت نفت، غالباً دولتها مجبور میشوند تا بر واردات کالاها و خدمات محدودیت بیشتری را اعمال نمایند تا از طریق صرفهجوییهای ارزی امکان تأمین نیازهای ضروری کشور و بازپرداخت به موقع تعهدات خارجی فراهم گردد. با توجه به اینکه در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران، بخش عمدهای از واردات آنها را کالاهای سرمایهای و مواد اولیه مورد نیاز بخش تولیدی تشکیل میدهد، محدودیتهای اعمال شده بر واردات می تواند اثرات نامساعدی بر بخش تولیدی کشور بر جای بگذارد. نتیجه اجتناب ناپذیر چنین وضعیتی بروز فشارهای تورمی، رکود اقتصادی و افزایش بیکاری در جامعه خواهد بود.
اینکه نوسانات شدید قیمت نفت در واقع تا چه حد و چگونه میتوانند فعالیتهای اقتصادی یک کشور صادرکننده را تحت تأثیر قرار دهند به چند عامل بستگی دارد که عبارتند از:
قیمت نفت به چه میزان و با چه سرعتی تغییر مییابد
کشورهای صادرکننده نفت درآمد اضافی ناشی از افزایش ناگهانی قیمت نفت را چگونه و با چه سرعتی خرج کنند
کاهش درآمد ناشی از کاهش قیمت نفت را از چه طریقی تأمین خواهند کرد
واحدهای مختلف اقتصادی در مقابل این نوسانات شدید قیمت چه واکنشی از خود نشان می دهند
سطح عمومی قیمتها و نرخ دستمزد در نتیجه تغیرات ناگهانی قیمت نفت چگونه تغییر می کنند و
دولت ها در کنترل این نوسانات شدید قیمت نفت چه سیاستهایی را در دستور کار قرار می دهند.
۲-۴- پیشینه تحقیق
نفت به عنوان یکی از مهمترین منابع انرژی جهان همواره اثر معنیداری بر اقتصاد کشورهای مختلف دارد، در واقع نفت یک کالای مصرفی مهم برای اقتصاد جهانی و یک ماده حیاتی برای کشورهای صنعتی میباشد، از این رو قیمت نفت و نوسانات آن همواره یکی از متغیرهای مورد توجه در مطالعات اقتصادی بوده است. از آنجا که قیمت نفت بر رشد اقتصادی و وضعیت تولیدی کشور اثر دارد، طبیعی است که انتظار داشته باشیم که قیمت نفت بر بازار سرمایه اثرگذار باشد. مطالعات مختلفی اثر نوسانات قیمت نفت بر متغیرهای مختلف بازار سهام را در کشورهای مختلف و با مدلهای مختلف بررسی نمودند. در مجموع، با توجه به نتایجی که از این مدلها به دست آمده است هر کدام نتایج متفاوتی بدست آوردهاند، برخی به رابطه مثبت بین نوسانات قیمت نفت و بازار بورس دست یافتهاند، اما برخی دیگر به رابطه منفی دست یافتهاند و تعدادی از پژوهشگران هم اثبات می کنند که هیچ رابطه معنیداری بین قیمت نفت و بازار بورس وجود ندارد. نتایج این تحقیقات حاکی از این است که بازار بورس هر کشور و متغیرهای آن واکنش متفاوتی نسبت به نوسانات قیمت نفت نشان میدهد که در ادامه به تعدادی از این پژوهشها اشاره خواهد شد.
۲-۴-۱- مطالعات داخلی
صمدی و همکاران (۱۳۸۶) با بهره گرفتن از داده های ماهانه (۲۰۰۶- ۱۹۹۷) و به کارگیری مدل اقتصادسنجی گارچ، به بررسی شاخص قیمت جهانی طلا و نفت بر شاخص قیمت بورس اوراق بهادار تهران پرداختند. بر اساس نتایج قیمت نفت اثر منفی بر بازده بازار سهام ایران دارد.
تحقیقی با عنوان بررسی رابطه بین دقت پیش بینی سود و بازده غیرعادی سهام شرکتهای جدیدالورود به بورس، توسط آقای آشتاب (۱۳۸۶) به بررسی سهام شرکتهای جدیدالورود طی سالهای ۱۳۷۸ الی ۱۳۸۶ پرداخت. یافتههای پژوهش وی بیانگر این بود که بین سود پیش بینی شده و سود واقعی سهام تفاوت معنیدارد وجود دارد، همچنین، بین دقت پیش بینی سود و بازده غیرعادی سهام جدید رابطه منفی وجود داشت.
مهرانی و همکاران (۱۳۸۸)، وجود بازده غیرعادی در عرضههای عمومی اولیه سهام در بورس اوراق بهادار تهران را در شرایط وجود و نبود حباب قیمتی بررسی کردند و به تعیین عوامل موثر بر آن پرداختند. نتایج بیانگر وجود بازده غیرعادی کوتاهمدت و بلندمدت در سهام عرضههای عمومی اولیه سهام در بازار سرمایه ایران در شرایط وجود عدم حباب قیمتی و نیز وجود بازده غیرعادی کوتاهمدت در این عرضهها در شرایط حباب قیمتی بود. علاوه بر آن نتایج، عدم وجود اختلاف معنیدار بین بازده غیرعادی کوتاهمدت شرکتهای نمونه تحت هر دو شرایط را نشان داد.در حالی که، در دوره زمانی بلندمدت، اختلاف معنیدار بود.
واژه برند معانی چندگانه ای را پوشش می دهد. در یک سر طیف برند به معنی نام، لوگو، سمبل، هویت و مارک تجاری است و در سر دیگر تمامی ویژگی های مشهود و نامشهودی را که کسب و کار مبتنی بر آن است را شامل می شود. محققین از محصولات برنددار مختلف داخلی و جهانی برای اندازه گیری ارزش ویژه برند استفاده می نمایند. محاسبه ارزش ویژه برند این امکان را به مدیران عالی شرکت ها ارائه می دهد که بتوانند نقاط قوت خود را مورد ارزیابی قرار دهند، ارزش برند را در طی زمان بررسی نمایند و استراتژی های بازاریابی مورد نظر خود را تدوین نمایند.(کیم و کیم،۲۰۰۵)[۳۰]
موفقیت یک سازمان تنها در مجموعه اهداف روشنی که سازمان برای خودش قرار میدهد تعیین می گردد. برای بسیاری از سازمان های بازرگانی، سود یک هدف مهم هست و می تواند ترکیبی از نتایج مالی کوتاه مدت(افزایش منابع یا جریان نقدی ) و افزایش ارزش ویژه برند باشد. افزایش در ارزش ویژه برند معادل یک دارایی هست که توسط عادات مشتریان و نگرش های آنها به برندشان داده می شود. (شخمکاری۱۳۸۸)
ارزش ویژه برند (۱) رضایت مصرف کنندگان را برای پرداخت قیمت های پاداش (۲) امکان لیسانس بودن برند (۳) کارآیی ارتباط بازاریابی (۴) رضایت فروشگاه ها برای مشارکت و حمایت (۵) کشش مصرف کنندگان به کاهش قیمت (۶) عدم کشش مصرف کنندگان به افزایش قیمت ها، را افزایش می دهد و آسیب پذیری شرکت را در برابر فعالیت ها رقابتی بازاریابی و آسیب پذیری آنها در برابر بحرانها کاهش میدهد.(ضربی-۱۳۸۷(
امروز،برخورداری از برند تجاری قوی، یک مزیت رقابتی محسوب می شود.برند معروف می تواند مزایای مادی برای شرکت به ارمغان آورد.برند تجاری یک دارایی استراتژیک محسوب می شود و لازم است هم در داخل و هم در خارج از سازمان، مدیریت شود. برند، دارایی نامشهود هر شرکت است که میتواند ارزشهای بسیاری برای شرکت خلق کند. دردنیای کسب و کار به شدت رقابتی امروز، آنچه برندهای قوی به طور مشترک دارا هستند، همانا در نظر گرفتن آنها به عنوان یک دارایی برای استراتژی بلندمدت شرکت و ابزاری استراتژیک برای خلق ارزش و ایجاد وفاداری برای محصولات شرکت ها است. (کلانترپور-۱۳۹۰)
تجربه جهانی چندین بار به اثبات رسانده است ، رقابتی که بر اساس آن بهای محصولات نهفته است این «راهی بسوی هیچ است» . چنین برخورد از حیث ماهیت خویش نادرست است چون کاهش دایمی قیمت باعث زیان آوری تولید ، فقر بازار و در نتیجه کاهش کیفیت کالا می شود. برای آنکه این دایره محدود را قطع نمود ، لازم است از رقابت «قیمت» فاصله گرفت و برخوردهای دیگر در روابط با مصرف کنندگان و رقبا را جستجو کرد. در شرایطی که در بازارهای پولی و مالی ایجاد تمایز بسیار مشکل به نظر می رسد، بانک ها و موسسات اعتباری سعی بر این دارند با تکیه به روابط مستمر با مشتریان و ایجاد ذهنیت مناسب در آنها بتوانند به منافع بلندمدت برسند. یکی از فعالیت هایی که آنها می توانند در سایه آن به این مهم دست یابند ارزش ویژه نام و نشان تجاری است.
در این فصل به مبانی نظری نام و نشان تجاری، ارزش ویژه نام و نشان تجاری و بررسی مدل های معتبر در زمینه اندازه گیری ارزش ویژه نام ونشان تجاری خواهیم پرداخت.
۲-۱- تعریف نام و نشان تجاری
تاکنون تعریف جامع پذیرفته شده ای از ارزش ویژه نام و نشان تجاری وجود ندارد. این اصطلاح معانی مختلفی برای شرکت های مختلف دارد. بسیاری از تعاریف مبتنی بر پاسخ های مصرف کننده متمرکزمی شوند اما می توان از نسبت دادن این تعاریف به عملکرد مالی بهره برد.
موسسه علم بازاریابی[۳۱] ارزش ویژه برند را چنین تعریف می کند: مجموعه ای از تداعی ها و رفتارها در بخش مشتریان برند، اعضای کانال و شرکت مادر که به برند امکان می دهد میزان بیشتری درآمد داشته باشد یا حاشیه سود بیشتری نسبت به زمانی که بدون برند است داشته باشد و این به برند مزیت قوی، پایا و متمایزی را در مقابل رقبا می دهد(گردون[۳۲]، ۲۰۰۲)
ارزش ویژه برند منفعت فزاینده و ارزش افزوده به یک محصول، توسط نام آن برند است (فرکوهار، هان و لجیری[۳۳]، ۱۹۹۱). از زمانی که ارزش ویژه برند مطرح شد، توجه رو به رشدی در میان پژوهشگران و فعالان بازاریابی نسبت به آن بوده است (کوب والگرن و همکاران[۳۴]، ۱۹۹۵)، که همین مسئله باعث پیدایش تعاریف زیادی از ارزش ویژه برند شده است: ارزش افزوده توسط نام برند (کوب والگرن و همکاران[۳۵]، ۱۹۹۵)، منفعت فزاینده ( کاماکورا و راسل[۳۶] ،۱۹۹۳)، تفاوت بین ترجیح کلی برند و ترجیح چند ویژگی مبتنی بر سطوح ویژگی اندازه گیری شده هدف دار ( پارک و سرینیواسان[۳۷]،۱۹۹۴) و کیفیت کلی و تمایل انتخاب (آگروال و رائو[۳۸]، ۱۹۹۶)
از دیدگاه مشتری محور، (کلر[۳۹]،۱۹۹۳) ارزش ویژه برند را به عنوان تاثیرات متمایز تعریف می کند که دانش برند بر پاسخ مشتری به بازاریابی برند دارد. براساس میزان ارزش ویژه برند، پروفسور دیوید آکر[۴۰] (۱۹۹۱)، رهبر آکادمیک در مدیریت برند، آنرا به عنوان مجموعه ای از دارایی ها و تعهدات مرتبط با یک برند، نام آن و سمبلی مفهوم سازی می کند که به ارزشی که توسط محصول یا خدمت برای شرکت یا مشتریان شرکت فراهم شده است، اضافه و یا از آن کاسته می شود.
به طور کلی تر، ارزش ویژه برند به عنوان ارزش افزوده به یک شرکت، کسب و کار یا مشتری بیان می شود که با برند به محصول اعطا می شود (فرکوهار،۱۹۸۹). مک کوئین[۴۱] (۱۹۹۱)، ارزش ویژه برند را به عنوان تفاوت بین ارزش محصول برند دار برای مشتری و ارزش آن بدون برندگذاری تعریف می کند.
با توجه به دیدگاه رفتاری مشتری محور ارزش ویژه برند، یو و دانته[۴۲] (۲۰۰۱)، ارزش ویژه برند را به عنوان پاسخ های مختلف مصرف کنندگان بین یک برند اصلی و یک محصول بی برند زمانی که هر دو، سطح مشابهی از مشوق های بازاریابی و ویژگی های محصول دارند، تعریف می کنند.
در پایان اینکه ارزش ویژه برند، ارزش افزوده ای است که بر محصولات یا خدمات اعطا می گردد. ارزش ویژه برند ممکن است در طریق تفکر مشتریان، احساس و عمل در قبال برند نمایان شود همچنان که در قیمت ها، سهم بازار و سودآوری، برند برای شرکت به ارمغان بیاورد.(کاتلرو کلر[۴۳]،۲۰۰۸).
در جدول شماره ۲-۱ تعاریف ارزش ویژه برند برخی از محققان به طور خلاصه آورده شده است:
نام محقق | تعریف ارزش ویژه برند |
آکر | مجموعه ای از دارایی های برند و تعهدات مربوط به یک برند، نام ونشان آن، که به ارزش فراهم شده برای محصول یا خدمت برای شرکت و یا مشتریان آن شرکت اضافه و یا از آن کاسته می شود. |
دی چرناتونی و مک دونالد[۴۴] | ویژگی متمایزی که تحت برند قرار دارد و ارزش افزایش یافته ای به تراز نامه شرکت می دهد. |
فرکوهار[۴۵] | ارزش افزوده ای که برند فرض شده به یک محصول اعطا می کند. |
کلر | تاثیر متمایز دانش برند بر پاسخ مصرف کننده به فعالیت بازاریابی |
پارک و سرینواسان | ترجیح نموی اعطا شده توسط برند به محصول، زمانی که توسط یک مشتری فردی درک شده است. |
سایمون و سالیوان[۴۶] | جریانات نقدی نموی که به دلیل سرمایه گذاری بر روی برند روی می دهد. |
سرینواسان | جزئی از ترجیح کلی که توسط ویژگی های که به طور عینی اندازه گیری شده، بیان نمی شود. |
سوایت و همکاران |
چنان که پیشتر گفته شد سرمایه نمادین محصول شناخته شدن و به رسمیت شناخته شدن توسط دیگران است و لذا نیازمند آن است که مقوله های فهم و ادراک دیگران این اعمال و رویه های مصرفی را به عنوان برتر شناسایی کنند.دستهبندی های سبک زندگی که از طریق کاربست الگوهای بوردیویی به دست می آید صرفاً توصیف مجموعه ای از واقعیات نیست، بلکه از آن جهت که اجازه پیش بینی سایر اوصاف وخصایل را می دهد نقش تبیین گر دارد و می تواند قدرت پیش بینی برخوردها، دوستی و امیال را به دست دهد (بوردیو، ۱۳۸۰: ۴۰-۳۹).
تحلیل بوردیویی در دو جنبه دارای جنبه تبیینی است؛ جنبه آشکارتر رابطه جایگاه اجتماعی، منش و سبک زندگی است و جنبه دوم طبقه بندی های سبک زندگی است که به سبب قدرت پیش بینیای که دارد جنبه تبیینی دارد. تبیین بوردیو از سبک زندگی مناسبترین تحلیل برای تحلیل سبک زندگی است. بوردیو جدا از میراث مارکسیستیاش در پرداختن به فرهنگ به مثابه عاملی مستقل و همچنین توجه به مصرف به مثابه عاملی برای تمایزگذاری متأثر از وبر است. از این رو میتوان از مفاهیم وی در سنت وبری نیز بهره گرفت . نکته قوت دیگر نظریه بوردیو رابطه دیالکتیکی است که در نظریه وی میان عاملیت و ساختار برقرار است. این رابطه دیالکتیکی در تحلیل سبک زندگی اهمیت ویژها ی دارد. ساختار نظری منسجم و غنای نظریه بوردیو سبب شده است تا بسیاری از اصحاب مطالعات فرهنگی در تحلیل مصرف و سبک زندگی از این رویکرد نظری استفاده کنند (مک رابی،۷ ۲۰۰: ۶)
۲-۴-۴ تعریف آدلر و کلاکهون، مک کی و ونزل
روانشناس آلمانی، آلفرد آدلر، در مورد سبک زندگی تعابیر متعددی دارد که بر محققان علوم اجتماعی پس از خود تأثیر زیادی گذاشته است. او می گوید سبک زندگی، یعنی کلیت بی همتا و فردی زندگی که همه فرآیندهای عمومی زندگی، ذیل آن قرار دارند(آدلر، ۱۹۵۶ : ۱۹۱). سبک زندگی، طرح و دریافتی اجمالی است از جهان، فرایند در حال گذار و راه است؛ راه یکتا و فردی زندگی و دستیابی به هدف؛ خلاقیتی است حاصل از کنار آمدن با محیط و محدودیت های آن (دادستان، ۱۳۷۶ و محفوظی و دیگران، ۱۳۷۸ ). سبک زندگی رفتار و منش نیست بلکه امری است که همه رفتارها و تجربیات انسانی را برای واحد هدایت می کند(همان : ۱۷۵ ) و خود به واسطه خوی ها و منش فردی شکل می گیرد. (ولمن، ۱۹۸۱)
کلاکهون (۱۹۸۵) سبک زندگی را چنین تعریف می کند : مجموعه ها یا الگوهای خودآگاه و دقیقاً توسعه یافته ترجیحات فردی در رفتار شخصی مصرف کننده(ای.اس.اس:۳۴۹).ویلیام لیزر (۱۹۶۴ ) در یک جا سبک زندگی را طرز مشخص یا متمایز زندگی کردن گروهی از مردم معرفی می کند؛ نظامی که از تأثیر فرهنگ (ارزش ها، منابع، نمادها و قوانین) بر نیروهای زندگی در گروه شکل می گیرد. او با توجه به تمرکزش بر موضوع بازاریابی در جای دیگر سبک زندگی را الگوی رفتاری گروهی می داند که در خریدهای مصرف کننده انبوه و روش های مصرف انعکاس یافته است (یوث، ۱۹۹۶: ۷). مک کی سبک زندگی را الگویی بر آمده از ارزش ها و باورهای مشترک یک گروه یا جامعه می داند که به صورت رفتارهای مشترک ظاهر میشود. اصطلاحی که در موارد متعدد با پاره فرهنگ مترادف است.(مانند سبک زندگی حومه نشینان (مک کی، ۱۹۶۹: ۸۱) .بوردیو سبک را چنین توصیف می کند:
سبک و شیوه بیشترین توانایی را برای بیان ویژگی هایی دارد که همه دنیای فعالیت ها را در خود خلاصه کرده است؛ مانند یک معادله که یک منحنی درآن خلاصه شده است(بوردیو، ۱۹۸۴ : ۲۸۵ ). او سبک زندگی را فعالیت های نظام مندی می داند که از ذوق و سلیقه فرد ناشی می شوند و بیشتر جنبه عینی و خارجی دارند و در عین حال به صورت نمادین به فرد هویت میبخشند و میان اقشار مختلف اجتماعی تمایز ایجاد می کنند. معنا یا به عبارتی ارزش های این فعالیت ها از موقعیت های آن در نظام تضادها و ارتباط ها اخذ میشود (همان: ۱۷۳ - ۷۶ )
وی در جای دیگر می گوید: سبک زندگی دارایی هایی است که به وسیله آن، اشغال کنندگان موقعیت های مختلف خودشان را با قصد تمایز یا بدون قصد آن از {دیگران}تمایز میبخشند( همان: ۲۴۹)
ونزل( ۱۹۸۲ ) در تعریف سبک زندگی می گوید : کلیت الگوهای رفتاری و تمایل هنجاری … که از طریق فرآیندهای اجتماعی تکامل مییابند. ( هندری و دیگران، ۱۳۸۱ : ۲۳۲) جرالد لسلی و دیگران در مورد سبک زندگی می گویند : رفتارهایی که با قشربندی حیثیتی و اعتباری مرتبطند، سبک زندگی نامیده می شوند. سبک زندگی فقط آنچه یک فرد از آن موارد دارد نیست؛ بلکه چگونگی نمایش آنها توسط فرد است. سبک زندگی هم الگوهای مصرف را شامل میشود و هم قدرتی که از این ناحیه کسب میشود. سلیقه، آداب معاشرت و مد به منزله علائم داشتن جا در نردبان اجتماعی شناخته می شوند. ( لسلی و دیگران،۱۹۹۴: ۳۶۸) آنتونی گیدنز در بحث از سیاست زندگی به « سبک زندگی » نیز می پردازد: سیاست زندگی، سیاست فرصت های زندگی نیست؛ سیاست زندگی، سبک زندگی است. سیاستی است که با منازعات و کشمکش های در باب یک سؤال پیوند دارد: چگونه ما (به نام افراد یا به منزله کلیت جامعه انسانی) باید در دنیایی زندگی کنیم که در آن، آنچه به وسیله طبیعت یا سنت تثبیت شده بود اکنون موضوع تصمیم گیری انسان قرار گرفته است.( گیدنز، ۱۹۹۶: ۲۳۱).
۲-۴-۵ جمع بندی مباحث پیرامون چیستی سبک زندگی
با تحلیل آنچه در باب سبک زندگی گفته شد، میتوان چنین نتیجه گرفت:
۱. سبک زندگی، اموری را شامل میشود که به زندگی انسان اعم از بعد فردی و اجتماعی، مادی و معنوی او مربوط میشود: اموری نظیر بینش ها )ادراک ها و معتقدات( و گرایش ها (،ارزش ها، تمایلات و ترجیحات( که اموری ذهنی یا رفتار درونی هستند و رفتارهای بیرونی (اعم از اعمال هشیارانه و غیر هشیارانه، حالات و وضعیت جسمی( وضع ها )موقعیت های) اجتماعی و دارایی ها که اموری عینی میباشند. پس اموری محیطی )اعم از فیزیکی و اجتماعی یا به تعبیری فضا و زمان یا وضعیت اجتماعی( و وراثتی به طور مفهومی از سبک زندگی جدا میباشند، اگرچه بر آن تأثیرگذارند و آن را شکل می دهند.
۲. سبک زندگی همه حوزه های رفتاری و وضعیت های اجتماعی و دارایی ها را شامل میشود: حوزه های سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به معنای خاص آن.
۳. اول، سبک زندگی عین تک تک رفتارهای بیرونی و درونی یا دارایی ها، نیست بلکه سبک زندگی دلالت بر مجموعه ای از آنهامی کند. دوم، در بعضی موارد، سبک زندگی مجموعها ی نظام مند از رفتارها و دارایی ها و در دیدگاهی دیگر، سبک زندگی الگوی همگرا و کلیتی انتزاعی از این رفتارها و دارایی ها در نظر گرفته شده است. در گفتار بسیاری از محققانی که از این اصطلاح بهره بردها ند، شواهدی برای هر دو دیدگاه وجود دارد. ظاهراً این که سبک زندگی مجموعها ی از رفتارها و دارایی ها باشد یا الگوی منتزع از آن، بستگی به محل کاربردآن داشته است.
۴. سبک زندگی، به عنوان یک الگوی همگرا به معنی وحدت و کثرت توأمان است. از یکسو، سبک زندگی مانند هر سبک دیگر، حاصل وجود وجه اشتراک میان مجموعها ی از پدیده ها (کثرت ها( است که وحدتی در میان آنها ایجاد می کند و از سوی دیگر همین وجه اشتراک و وحدت این مجموعه از پدیده ها را از سایر پدیده ها ) که این وجه اشتراک را ندارند( متمایز می سازد و کثرت را پدید می آورد. به عبارتی سبک زندگی نوعی هویت است. همچنین سبک زندگی به عنوان یک کل منظم، نماد است: نماد همان وحدت و کثرت. سبک زندگی مرزهای یک هویت را تجسم میبخشد. چهار ویژگی فوق، سبک زندگی را با اصطلاح های پاره فرهنگ و روش یا شیوه زندگی یکسان معرفی کرده و با اصطلاحاتی مانند شیوه قومی و انواع الگوهای هنجاری )آداب، رسوم، سنت ها، اخلاق، قوانین و مقررات اجتماعی( تا حد زیادی منطبق می سازد.
۵. سبک زندگی مقولهای فردی و جمعی است؛ به بیان دیگر هم میتوان آن را در سطح فردی یافت و مطالعه کرد و هم در سطوح اجتماعی. اما این که منشأ آن می تواند فردی باشد محل اختلاف است )به عبارتی یک فرد می تواند سبک زندگی متفاوتی از دیگر افراد جامعه و خود داشته باشد(
۶. مهمترین ویژگی سبک زندگی عبارت است از: شکل گیری آن، حول محور گرایش ها (تمایلات، ترجیح ها( یا آنچه ذوق و سلیقه خوانده شده. به عبارت دیگر، سبک زندگی، الگو یا مجموعها ی از رفتارها، وضع ها و دارایی هایی است که ناشی از سلیقه باشد. از این رو، در الگو یا مجموعه ای که در آن ترجیح و تمایلی مطرح نباشد، بحث از سبک زندگی معنا ندارد.
بنابراین، در شرایطی که یک الگو برای رفتار وجود داشته یا پی گیری یک الگو میسر باشد، نمی توان صحبت از سبک زندگی کرد.(مهدوی کنی،)
۲-۴-۶ نگاهی به تعریف سبک زندگی در حوزه های گوناگون
تعریف درحوزه ی روان شناسی: آدلر[۱۰] سبک زندگی را با رفتار یکسان ندانسته، بلکه آن را هدایتگر رفتار و نماد سبک زندگی میپندارد؛ زیرا معتقد است سبک زندگی _یا به عبارتی_ شخصیت، همه رفتارهای انسانی را دریک جهت واحد هدایت میکند (آدلر، ۱۹۶۵: ۱۹۱)
تعریف درحوزهی جامعه شناسی: مفهوم سبک زندگی، ابتدا به عنوان شاخصی برای سنجش طبقهی اجتماعی وارد جامعهشناسی شد؛ مانند کارچاپین موسوم به «مقیاس اتاق نشیمن» است. (اباذری، ۱۳۸۱: ۱۰) بدین ترتیب، سبک زندگی معرف ثروت و موقعیت اجتماعی افراد میباشد؛ ولیکن درجامعهشناسی امروز درمعنی سبک زندگی چرخشی صورت گرفته است؛ به گونهای که برای تعریف مبنای هویت اجتماعی افراد توجه خود را ازفعالیتهای تولید به فعالیتهای مصرف معطوف داشته است؛ بدین ترتیب، میتوان نتیجه گرفت که مفهوم سبک زندگی بدیل یا جایگزینی برای مفهوم طبقه شده است (همان: ۷-۶).
۲-۴-۷ نگاهی به نظریه های پیرامون سبک زندگی به تفکیک نظریه پردازان:
سوبل[۱۱]: سبک زندگی، مجموعهای ازرفتارهای قابل مشاهده و بیانگرانه درمیان افراد (چانی ، ۱۹۹۶: ۱)
چانی[۱۲]: سبکهای زندگی الگوهایی ازکنش هستند که افراد را ازیکدیگر متمایز نموده و کمک میکنند تا آن چه را مردم انجام می دهند و چرایی و معنایی آن را که برای آنها و دیگران دارد، درک شود، با این که سبکهای زندگی بخشی اززندگی اجتماعی روزمره نوین هستند و به صورفرهنگی وابستهاند، ولیکن هریک، سبک و منش و راهی برای استفاده ازکالاها، مکان ها و زمان های خاص است که اگرچه ازمشخصات یک گروه محسوب میشوند، اما کل تجربه اجتماعی آن ها نیست. چینی سبک های زندگی را مجموعهی اعمال و نگرشهایی میداند که درمتن و زمینه های خاص قابل درک می باشند(همان: ۴)
گیدنز[۱۳]: سبک زندگی را به مجموعهای ازرفتار تعبیر کرده که فرد آنها را به کار میگیرد تا نه فقط نیازهای جاری خود را برآورد، بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران نیز مجسم سازد (گیدنز، ۱۳۷۸: ۱۲۰)
- تورستین وبلن (۱۹۲۹-۱۸۵۷): نظریهپردازان براین اتفاق نظر دارند که آثار وبلن را میتوان نقطه شروع بحثهای مربوط به مصرف اعم ازالگوهای مصرف و سبک زندگی دانست؛ به طوری که وبلن را تنها جامعه شناس کلاسیک می دانند که مفهوم مصرف را ازابعادی خاص مورد تحلیل قرارداده و پایه و بنیاد نظریاتش نیز براساس رفتارهای رقابت آمیز کنشگران شکل می دهد (کوزر،۱۳۷۲: ۳۶۱).
وبلن درنخستین کتاب خود تحت عنوان «نظریهی طبقه تنآسا» درصدد تبیین مصرف و الگوهای آن برآمده و مفاهیمی ازقبیل: طبقهی تنآسا و مصرف نمایشی و… را دراین کتاب به خوبی تشریح نموده است که بعدها بسیاری ازجامعه شناسان درتحلیل سبک زندگی و مصرف ازنظریه وبلن بهرههای خوبی بردهاند.
دراین کتاب، وبلن اصطلاح مصرف متظاهرانه یا خودنمایانه را مطرح کرد که بعدها دارای کاربرد فراوانی شد و منظور او ازاین اصطلاح این بود که الگوهای مصرف طبقه تنآسا، نه برای برآوردهکردن نیازهای واقعی، بلکه برای مطرح ساختن ادعاهای اعتبار اجتماعی طرح گردیدهاند. این الگوها براتلاف بنیاد نهاده شدهاند: اعم از اتلاف وقت، کارو کالاها. بنابراین، وبلن آنها را به مثابه کنشهای مصرف میدید که هیچ کمکی به افزایش بهبود و آسایش بشر نمیکند (کیویستو، ۱۳۷۸: ۵۶-۵۵) درواقع، مصرف ازمنظر او، کنش نمادینی است که از طریق آن، طبقهی مرفه میکوشد با مصرف اسرافآمیز، تمایزات خود را از طبقات اجتماعی پایین تر نشان دهد؛ البته وبلن برخی از ویژگیهای طبقهی تن آسا را این گونه برشمرده است: مصرف متظاهرانه و بی حدوحصر، مهمانی وهدیه دادن زیاد، داشتن حیوانات خانگی (به ویژه سگ)، استفاده ازکالاهای لوکس وتزیینی (و کتابهای عتیقه) درمنزل و…
جورج زیمل (۱۹۱۸-۱۸۵۸): زیمل نخستین جامعه شناسی بودکه به جهان فراغت و پدیدهی مصرفگرایی نیز توجه نمود؛ این موضوع در مقالهی او با عنوان «مُد» (۱۹۰۰۴) قابل مشاهده است؛ وی در این مقاله، دلایل تعدد تغییرمُد _ مانند پوشاک، آشپزی، هنر، معماری و موسیقی و… در فرهنگ مدرن را جستجو و بررسی میکرد؛ به نظر او، در دوران مدرن، برخلاف گذشته، چنان انواع گستردهای از انتخاب برای مصرفکننده عرضه میشود که به افراد امکان می دهد خود را از دیگران متمایز سازند؛ به دیگر سخن، مردم به مُدهای جدید و متفاوت با آهنگی پر شتابتر جذب می شوند. چرا که میخواهند به هویت شخصی متمایز خود شکل دهند. با وجود این، مُد، تنها مسالهی انتخابهای فردی نیست، در واقع این انتخابها تقسیمات طبقاتی و تحرک اجتماعی را سامان میدهد (کیویستو، ۱۳۷۸: ۱۷۹).
ازنظر زیمل، «مُد» به منزلهی تمایز طبقاتی نه تنها فرد را به مثابه عضوی ازیک طبقه خاص متمایز میکند، بلکه عدم عضویت اودرگروههای دیگر را نیز برجسته میسازد. بدین ترتیب، ازنظرزیمل، مُد نتیجهی تقاضای اجتماعی است. مُد، وسیلهای را فراهم میسازد که افراد ازطریق آن هم جنبههایی ازهویت خویش را ابراز میدارند و هم به کمک آن تعاملات اجتماعی خود را میسازند. با این حال، تفسیرافراد ازمُد ازقراردادها و عرف اجتماعی تأثیر میپذیرد. جامعهشناسان مصرف، معتقدند که برای مُدشدن یک کالا، میبایست معانی را با آن تداعی و برای مصرف آن همراه ساخت؛ برای این منظور باید کالاها و محصولات را با مقولههای فرهنگی شناخته شده مرتبط نمود؛ ازسوی دیگر، نظام تولید مُد برای ترویج مُدهای جدید و جلب مخاطبین بیشتر میکوشد تا معانی فرهنگی نهفته درکالاها و مصرف آنها را به طوراساسی تغییردهد (ذکایی، ۱۳۸۶: ۱۵۰-۱۴۹)
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴): مفهوم سبک زندگی درنظرات ماکس وبر، با موضوع قشربندی او مرتبط است؛ به طوری که وبر، برای بررسی قشربندی اجتماعی، علاوه برمفهوم طبقه و حزب، به مفهوم گروه منزلت نیز اشاره میکند (کوزر، ۱۳۷۳: ۳۱۳).
وبر وقتی ازطبقه سخن میگوید، ضمن پذیرفتن ایدهی مارکس مبتنی بر روابط اقتصادی و تمایز طبقات اجتماعی بر مبنای تولید، مفهوم مصرف را نیز به آن میافزاید؛ بنابراین، اگر بپذیریم که مارکس در قرن نوزدهم، جامعه را بر مبنای تولید طبقه بندی کرد، باید گفت وبر نیز در قرن بیستم طبقه را بر مبنای مصرف تقسیم بندی نموده است؛ بنابراین، مصرف ازدیدگاه وبر، فرآیندی است شامل کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت که بیان کننده تفاوتهای میان گروههای اجتماعی بوده و صرفاً ازعوامل اقتصادی ناشی نمیگردد (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۸) البته وبرمعتقد است درهرطبقه درقالب گروههای منزلتی نیز میتوان سبکهای زندگی متفاوتی را مشاهده نمود.
با این وجود، مفهوم سبک زندگی، حاصل بسط تأملات وبردرباره گروههای منزلت است؛ درنظر وی، افتخار منزلت به طور معمول، درسبک زندگی خاصی انتظار میرود که ازهمهی کسانی که دوست دارند دراین حلقهی منزلتی عضو باشند، بروز میکند؛ به طوری که این انتظارات، افراد گروه منزلت را به تعامل اجتماعی و رفتار درمحدودهای خاص متعهد میکند (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۸). وبرضمن اشاره به گروههای منزلتی، درواقع به عضویت یافتن مشترک و آگاهی گروهی اهمیت میدهد؛ و معتقد است گروههای منزلتی، اغلب سبک زندگی یا شیوهی رفتاری دارند که آن را ازبقیهی افراد جامعه متمایز میسازد (گرب، ۱۳۷۳: ۷۷) بنابراین، گروههای منزلتی براساس قواعد مصرف کالا به عنوان جلوهی مخصوص سبکهای زندگی قشربندی میشوند و طبقه بندی انسانها در گروههای منزلتی، بیش تر برالگوهای مصرف آنها مبتنی است تا جایگاهشان دربازار یا فراگردتولید (کوزر، ۱۳۷۶: ۳۱۳).
ملوین تامین معتقداست که ماکس وبر واژهی سبک زندگی را برای اشاره به شیوههای رفتار، لباس پوشیدن، سخن گفتن، اندیشیدن و نگرشهایی که مشخصکننده گروههای منزلتی متفاوت است، به کارگرفت؛ برهمین اساس هم اصطلاح «سبک زندگی» را بهکاربرد که میخواست به مفهوم شرف یا تشخص رفتاری فردی را که معرف درجهای ازآبرومندی است، بیفزاید (تامین، ۱۳۷۳: ۱۱۰).
بوردیو (۲۰۰۲-۱۹۳۰)[۱۴]: سبک زندگی شامل اعمال طبقهبندی شده و طبقهبندی کننده فرد در عرصههایی چون تقسیم ساعات شبانهروز، نوع تفریحات و ورزش، شیوههای معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخنگفتن و راهرفتن است، در واقع عینیت یافته و تجسم یافته ترجیحات افراد است. سبک های زندگی، شیوههای مصرف عاملان اجتماعیای است که دارای رتبهبندیهای مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعیاند. این شیوههای مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسله مراتبی است؛ اما چنانچه بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان میدهد مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز است (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۶).
پییربوردیو، شاید تنها جامعه شناسی است که بنیان نظری محکمی برای تحلیل مصرف پدیدآورده و تنها نظریهپردازی باشد که نظراتش تا به این حد دارای انسجام و قدرت تبیینکنندگی است (فاضلی، ۱۳۸۲: ۳۴). وی درنظر داشت، تحلیل کند چگونه گروههای خاص به ویژه طبقات اجتماعی-اقتصادی ازمیان سایر چیزها، انواع کالاهای مصرفی، روشهای ارائه خوراک و غذاخوردن، مبلمان و تزیین داخلی منزل را بهکار میگیرند تا روش زندگی مجزای خود را مشخص کنند و خود را ازدیگران متمایز سازند (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۲)
اگر مارکس طبقه را صرفاً اقتصادی میدید، بوردیو طبقه را بر مبنای سرمایههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تشریح کرده است؛ به نظر وی، حجم و انواع سرمایهها طبقه را شکل میدهد و منش افراد، درون هر طبقه را به یکدیگر وصل میکند و بر مبنای این منش مشترک سبکهای زندگی شکل میگیرد؛ البته به معنای دقیقتر باید گفت مصرف، اجازهی بازنمایی سبکهای زندگی مختلف و ذایقههای مختلف را میدهد و نهایتاً این که سبکهای زندگی و ذایقههایی که بر مبنای سرمایههای بالا شکل میگیرد، به مصرف کالاهایی می انجامد که تمایز اجتماعی ایجاد میکند این منطق تمایز در مصرف، در کانون توجه بوردیو قرار دارد (حمیدی، ۱۳۸۶: ۹۲).
در نظریهی بوردیو، سبک زندگی که شامل اعمال طبقهبندی شده و طبقهبندی کننده فرد در عرصههایی چون تقسیم ساعات شبانهروز، نوع تفریحات و ورزش، شیوههای معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخن گفتن و راه رفتن است، در واقع عینیتیافته و تجسمیافتهی ترجیحات افراد است؛ از سوی دیگر، سبکهای زندگی شیوههای مصرف عاملان اجتماعیای است که دارای رتبهبندیهای مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعیاند. این شیوههای مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسله مراتبی است؛ اما چنانچه بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان میدهد مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز هست (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۶). بدینترتیب، ازمنظر بوردیو «سبک زندگی، محصولات سیستماتیک و نظام مند منش هستند که درروابط متقابلشان و به کمک طرح های منش درک میشوند؛ و به نظام های نشانهای تبدیل میشوند و به صورت اجتماعی مورد ارزیابی و قضاوت قرار میگیرند؛ مانند: ممتاز، کوچهبازاری و… (بوردیو، ۱۳۹۰: ۲۴۱). با این وجود ازمنظر بوردیو، مصرف به منزلهی نظامی ازنشانهها و نمادها مطرح است که کارکردهایی چون تمایزگذاری اجتماعی دارد که البته به نظروی معنایش از همین تفاوت و تمایز ناشی میشود و چیزی جز آن نیست؛ از این رو، مصرف ازنظربوردیو همانند پاسخ به نیازهای زیستی نیست، بلکه مصرف به منزله استفاده از نظامی از نشانهها و نمادها میباشد (همان: ۹۲).
بوردیو درکتاب تمایزش، برای شکل گیری کنش یا عمل، به چگونگی ارتباط میان سه مفهوم منش، سرمایه و میدان پرداخت که به نظر می رسد، آن چه که _اصطلاحاً_ به عنوان نخ تسبیح این سه مهره یا مفهوم ازاهمیت خاصی برخوردار است، مفهوم سلیقه درمنظر بوردیو می باشد که خود او نیز درنمودار فرایند شکل گیری سبک زندگی به آن اشاره نموده و نقش کلیدی آن را یادآورشده است؛ ازطرفی، بوردیو براین باوراست که الگوهای مصرف اصلی ترین عوامل ایجاد کننده سبک های زندگیاند (باکاک، ۱۳۷۱: ۹۹) براین اساس، اهمیت مفهوم سلیقه _که مهم ترین عامل انتخاب درچگونگی مصرف درابعاد گوناگون است_ دوچندان می شود؛ به گونه ای که بوردیو ذوق و سلیقه را فرمول مولد سبک زندگی معرفی کرده و معتقد است: ذایقه و ترجیحات زیباشناختی متفاوت، سبکهای زندگی متفاوتی را ایجاد می کنند؛ به گونه ای که پیش تر نیز به آن اشاره شد، که سبک زندگی درواقع، عینیت یافته و تجسم یافته سلیقه و ترجیحات افراد می باشد (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۶).
منش ازدیدگاه بوردیو
به اعتقاد بوردیو، منش، اجتماع و فرد را پیوند میدهد، به طوری که مردم ازطریق ساختار ذهنی خود با جهان اجتماعی مرتبط شده و آن را مشاهده میکنند، میفهمند، احساس میکنند و ارزیابی میکنند. (ریتزر، ۱۳۸۹: ۳۱۳)
منش اسلامی
آن چه که ازبرآیند نظرات بوردیو ازمفهوم هبیتاس یا منش مستفاد میشود، این است که منش همان مجموعهای ازخلق و خویهای پایداری درانسانها هستند که به نوعی به عنوان سرمایهی عاملان اجتماعی تلقی می شوند و نوعی ساختار محسوب میشوند که افراد براساس چنین نظامهای درونی شدهای عمل میکنند؛ که بوردیو ازآن با عنوان «ناخودآگاه فرهنگی» یاد میکند؛ بنابراین، منش درچگونگی کنشهای افراد درمیدان اجتماعی مؤثر است؛ به طوری که به شکل گرفتن کنشهای حال و آیندهی آنان کمک کرده و سازنده است؛ البته نه به طور اتفاقی و بدون طرح، بلکه به صورت نظاممند شکل گرفته است؛ ازاین رو، بوردیو با بهره گرفتن از مفهوم منش، فرآیندی را توضیح میدهد که به واسطهی آن، عاملها و عملکردهای تغییر سبک زندگی را بازتولید میکنند(ایگلتون، ۲۴۰:۱۳۸۱ ) به هرحال، بوردیو معتقد است منش، خود را درعملیترین فعالیتهای ما ازقبیل نحوهخوردن، راه رفتن، سخنگفتنمان ظاهر میکند. (ریتزر، ۱۳۸۹: ۳۱۵) البته منش به تنهایی عمل نمیکند؛ بلکه بوردیو معتقد است، کنش نتیجهی رابطه بین تمایلات شخص (منش) و جایگاه او درمیدان (سرمایه) است (گرنفل، ۱۳۸۹: ۱۰۶).
یکی از راه هایی که میتوان به درک بهتری از مفهوم سبک زندگی از نظر اندیشمندان مختلف دست یافت، بررسی عناصر و مؤلفه هایی است که ایشان برای سبک زندگی بر شمرده و یا در تحقیقات خود از آنها به عنوان شاخصه بهره بردها ند. در اینجا منظور از مؤلفه اموری است که مصداق عینی سبک زندگی محسوب می شوند. بنابراین، اموری که از سوی محققان به عنوان عوامل مؤثر بر سبک زندگی پیشنهاد شده (مواردی مانند میزان درآمد و تحصیلات)مؤلفه در نظر گرفته نمی شود.
۲-۵ شاخص های سبک زندگی
عناصری که زیمل، وبلن و وبر در آثار خود از آنها یاد کرده اند، عبارت است از: شیوه تغذیه، خود آرایی (نوع پوشاک و پیروی از مد) نوع مسکن (دکوراسیون، معماری و اثاثیه) نوع وسیله حمل و نقل، شیوه های گذران اوقات فراغت و تفریح، اطفار( رفتارهای حاکی از نجیب زادگی یا دست و دل بازی، کشیدن سیگار در محافل عمومی، تعداد مستخدمان و آرایش آن ها). آن چنان که از تعریف آدلر از سبک زندگی معلوم است او سبک زندگی را شامل همه رفتار و افکار و احساسات فرد و حرکتش به سوی هدف می داند. درمهمترین تحقیقات میدانیِ اولیه مبتنی بر سبک زندگی میت وان به کارهای چاپین (۱۹۳۵) و اسول (۱۹۴۰)اشاره کرد که در آن ها تکیه اصلی بر بررسی محل سکونت، نوع خانه، وسایل اتاق نشیمن و دیگر جلوه های عینی شأن و منزلت بود (ای. اس. اس، جلد ۱۵ :۲۲-۳۲۱) کلاکهون، ( ۱۹۵۸ ) در یک جمعبندی در مورد شاخصه های مورد مطالعه سبک زندگی در دهه پنجاه، به رفتارهای شخصی مصرفی که حاکی از ترجیحات فردی است اشاره می کند؛ مواردی مثل: نحوه استفاده از صنایع فرهنگی، تفریحی و ورزشی، نحوه بازی کردن و لباس پوشیدن.(ای. اس. اس، جلد ۳ : ۲۲-۳۴۲)