نکته دیگر در شیوه ی برخورد رهیافت دورکیم در بحث افول دین سنتی و راه حل آن در جامعه امروزی، تأکید وی بر جنبه پویایی احساس دینی است. نزد دورکیم، دین یک قدرت و نیروست ؛ نیرویی که به انسان اجازه رفتار و عمل میدهد « مؤمنی که با خدای خود رابطه دارد نه تنها حقایق تازه ای را که فرد بی ایمان از آنها بی خبر است میبیند، که توانایی عملی بیشتری دارد. وی قدرت بیشتری را برای تحمل سختیهای زندگی و نیز چیره شدن بر آنها در خود احساس میکند. او همانند کسی است که فراتر از سطح گرفتاریها و بدبختیهای انسانی قرار دارد ؛ چرا که خود را به سطح متعالی تری از شرایط انسانی خویش ارتقا داده است. او تصور میکند از درد و رنج و بدبختی به هر صورتی که تصور شود، نجات پیدا کرده است. بند اول هر کیش و آیینی، اعتقاد به نجات افراد از طریق ایمان است ». بدین ترتیب میتوان دریافت که چرا به اعتقاد دورکیم علم قادر به از بین بردن دین نیست . علم از نقش و عملکردهای شناختی دین میکاهد و ادعای دین، مبنی بر در اختیار داشتن ملزمات کسب شناخت و معرفت را رد میکند، اما یک واقعیت را نمی توان انکار کرد و آن این است که افراد، با قدرت و تعالی ای که ایمان دینی به آنها میبخشد، همواره در میدان عمل و اقدام وارد میشوند.
دورکیم با تعابیر فوق ظهور مناسک و مذاهب جدید را متناسب با شرایط روز جامعه مورد اشاره قرار میدهد. چرا که در اندیشه ی وی ، اصولاً جامعه پیدایش اعتقادها را هم آسانتر میکند؛ زیرا افراد، که در هیجان ناشی از اعیاد و جشنهای اجتماعی، نسبت به هم نزدیک تر شده، نوعی هم دلی با هم پیدا میکنند، استعداد بروز حالات ملکوتی را دارند[۲۱۰].
او میگوید که به مفهومی دین به شکل تغییر یافته ممکن است ادامه یابد. حتی جوامع امروزین انسجام خود را مدیون شعائری هستند که ارزشهای آنها را مورد تایید مجدد قرار میدهد؛ بنابر این میتوان انتظار داشت اعمال تشریفاتی جدیدی پدید آیند که جانشین مراسم تشریفاتی قدیمی شوند. درباره اینکه این اعمال تشریفاتی چه ممکن است باشد نظر دورکیم مبهم است ، اما به نظر میرسد که او بزرگداشت ارزشهای انسان دوستانه و سیاسی مانند آزادی، برابری و همکاری اجتماعی را مد نظر دارد.[۲۱۱]
نظریه دورکیم در مطالعه جوامع متمدن ازفایده کمتری برخوردار است ؛زیرا دین در این مورد به همان اندازه که نیروی متحد کننده ای است، نیروی نفاق افکن نیز است. یعنی در عین این که گروه های خاصی را وحدت میبخشد ممکن است در یک جامعه بزرگتر بین این گروه ها ستیزه به وجود آورد، البته نمودهای زیادی از جوامع بزرگ وجود دارد که به واسطه دین وحدت یافتهاند –نظیر کشورهای تحت حکومت مسیحیت در قرون وسطی، برخی از کشورهای اسلامی و هندوستان هندونشین-لیکن به خصوص در جامعههای صنعتی جدید، تنوع دینی قابل ملاحظه و نیز تعارضهای چندی وجود دارند.علاوه بر این، در جوامع متمدن و خصوصا در جوامع جدید، اعتقادات آیینها بیش از مراسم اهمیت دارند ؛ زیرا مردم مایلند بیشتر بر اساس پیشنهادها و راه حلها متحد یا متفرق شوند تابر اساس احساسات. [۲۱۲]
هر جامعه جدیدی که همبستگی اندامی در آن مسلط است خطر از هم پاشیدگی و نابسامانی را هم در بر دارد.[۲۱۳]مذهب نیز قادر نیست با حذف علل عمیق شر به نابسامانی پایان دهد. دورکیم نوعی انضباط گروهی را میجوید که میبایست در حکم اندام یکپارچگی مجدد فرد در گروه باشد. ادیان در جامعه جدید بیش از پیش جنبه انتزاعی و فکری پیدا میکنند. خلاصه آنکه ادیان دیگر به درجه گذشته مکتب انضباط نیستند. آنچه دورکیم برای درمان بیماریهای جامعه جدید در طلب آن است، افکار مجرد و نظریهها نیستند، بلکه اخلاقهای عمل است.
پس تنها گروه اجتماعی قادر به تسهیل جذب افراد در اجتماع گروه حرفه ای، یا به قول خود دورکیم، گروه صنفی است.[۲۱۴] دورکیم در باره گروه صنفی میگوید :
«فعالیت یک حرفه معین را فقط گروهی که به حد کافی به آن حرفه نزدیکند و قادر هستند طرز کار آن را خوب بشناسند و همه نیازهایش را حس کنند و همه تغییراتش را پی بگیرند میتوانند به نحو مؤثری به زیر نظم و قاعده در آورند و چنین گروهی که پاسخگوی این شرایط باشد، فقط گروهی است متشکل از عوامل یک رشته معین صنعتی که به صورت یک پیکر واحد در آمده و سازمان یافته باشد. این گروه همان است که صنف یا گروه حرفه ای نامیده میشود»[۲۱۵].
همبستگی اجتماعی متفاوت در جامعه جدید نه ناشی از شباهت افراد و اعتقاد به یک نظام اخلاقی مشترک بلکه ناشی از تفاوت افراد و اعتقاد به اخلاقیات صنفی و حرفه ای غیر مشترک است. در چنین جامعه ای آنچه زمینه ساز وفاق و همبستگی اجتماعی است، تقسیم اجتماعی کار و نیاز متقابل افراد به یکدیگر است. این نیاز متقابل افراد به تخصصهای گوناگون، سبب میشود که افراد و گروه ها برای قواعد و ارزشهای اخلاقی افراد و گروههای اجتماعی دیگر احترام قائل شوند و همین امر زمینه ساز همبستگی اجتماعی در جامعههای جدید است.
در جامعه جدید افراد دیگر از قماش هم نیستند و هرکس به درد کار خودش میخورد. لیکن از اینجا نتیجه نمی شود که وجود باورهای مشترک دیگر لازم نیست ، برعکس به خاطر حفظ احترام شخص انسان، و برای تأمین همزیستی مسالمت آمیز افراد متفاوت هم که شده، وجود چنین باورهایی لازم است. بنابراین در جامعه ای که فردیت قانون اعلای آن است، وجدان جمعی میبایست دارای محتوایی به اندازه کافی وسیع و اقتداری مکفی باشد.[۲۱۶]
۳- دورکیم و تبیین کارکردی دین
فرضیه کارکردی- یا پیامدهای - دین به وضوح فرضیه ای در باب حفظ و تقویت پیوند اجتماعی است.در مورد توتمیسم، توتم یادآور وحدت دائمی کلان به افرادش است و نیز عضویت فرد را در کلان دائماً به وی یاد آوری میکند، مراسم نیز آنرا تقویت میکند، و در جامعه ای که بسیاری از اعضای آن بیشتر سال را در گروه های کوچک، به دنبال خوراک صرف میکنند، مراسم افراد را، که در غیر این صورت ممکن است در مقابل شرایط زندگی احساس مغلوب شدن کنند، نیرومند میکند، دورکیم احساس نیرومندی فرد را بیشتر نتیجه مناسک میداند و فرد به واقع قوی تر میشود.[۲۱۷]
به نظر دورکیم آیینهای دینی، یعنی رسوم و مناسک دینی عناصر اصلی حیات دینی هستند. در حالی که کارکردهای اجتماعی آیینهای دینی همیشه ثابت باقی مانده است، محتوای فکری و عقلانی عقیده دینی همواره در حال تغییر بودهاند. عقاید بعد نظری دین هستند. عقاید ممکن است مسیحی را از یهودی و هندو متمایز سازند، ولی در واقعیت ایدههای خاصی که آنها ابراز میدارند، تفاوت چندانی ندارند.ایدهها همواره در ادیان مختلف و حتی در یک دین درعصرهای مختلف تغییر مییابند.ولی نیاز به مراسم همواره باقی است. مراسم منبع واقعی انسجام اجتماعی اندو آنها در هر جامعه ای چفت و بستها و پیوندهای واقعی هستند.آنها معنای واقعی دین را بیان میکنند.
بحث آیین مارا به قلب نظریه دورکیم یعنی تبیین کارکردی دین رهنمون میشود.اودر تبیین دین از ظاهر اشیا فراتر میرود. [۲۱۸]دین از نظر ایشان واجد کارکردهایی است که پاسخگوی نیاز جامعه یا اقشاری از جامعه شده و همین امر به ماندگاری آن کمک کرده است.[۲۱۹].ماهیت اصیل دین را از ظاهر آن نمی توان دریافت، بلکه از عمق آن میتوان شناخت . همانگونه که در مورد توتم گرایی استرالیابه وضوح نشان میدهد، ارزش اساسی دین در رسم هایی میداندکه دین از طریق آنها، وفاداری افراد به گروه را الهام بخشیده و تجدید میکند.این آیینها بعداً تقریبا به عنوان اقدام بعدی نیاز به نوعی نمادگرایی را به وجود میآورد که شکل ایدههای مربوط به جانهای اجدادی و خدایان را به خود میگیرد. علاوه بر این، اگر یک جامعه برای بقا و موقعیت خود، واقعاً به چنین آیین هایی نیاز دارد، بدون دین و یا چیز دیگری که جای آنرا پر کند، جامعه ای وجود نخواهد داشت. بنابراین حتی زمانیکه برخی فکر میکنندکه ایدههای دین اشتباه و نامعقولند، رفتار دینی میتواند همچنان در جامعه باقی باشد و از آن حمایت کند. ایدههای دینی میتواند مورد تردید قرارگیرد، ولی آیینهای دینی و یا چیزی شبیه به آن، باید ادامه یابد. جامعه بدون مراسم نمی تواندوجود داشته باشد ، مقاومت و دوام دین از اینجا ناشی میشود. [۲۲۰]
بدین سان دورکیم مناسک را به صورت کارکرد گرایانه تبیین میکند. او درباره مناسک میگوید:
«آنها برای عملکرد هستی اخلاقی ما همانند تغذیه برای حفظ زندگی جسمانی ما ضرورت دارند؛زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ میکند».[۲۲۱]
بنابر این شکلی که یک منسک به خود میگیرد و مقصود اعلام شده آن، چندان اهمیتی ندارد، کارکرد واقعی مناسک همواره یکی است. این اهمیت ندارد که اعضای گروه برای چه کاری گرد هم میآیند، مهم این است که آنها گرد هم میآیند و کاری را به صورت دسته جمعی انجام میدهند. «امر اساسی این است که آنها گرد هم میآیند و احساس مشترکی را تجربه میکنندو به گونه یک کنش جمعی آن را بیان میکنند، ماهیت خاص این احساسات و کنشها چیزی ثانوی و وابسته به موقعیت است».[۲۲۲]
جوامع به هنگام جوشش احساساتشان که در نتیجه تجمع افراد در مکانی واحد است، خداآفرین یا دین آفرین میشوند ؛ به تعبیری باعث پیدایش نمود دینی و تاثیر الهام بخش شی مقدس در نزد افرادمی شوند.این جوشش احساسات جمعی در جوامع سنتی در حین اعیاد و جشن هابه وجود میآیند و در جوامع جدید، بحرانهای سیاسی و اجتماعی فرصت مناسبی برای پیدایش این قبیل احساسات جمعیاند.بنابراین، دین امری «فوق العاده جمعی»و به دیگر سخن، مخلوقی صرفاً اجتماعی است.
او میخواهد ثابت کند که مضمون دین، چیزی جز تجسم دیگری از جامعه نیست.این مضمون، پرستش نیرویی بی نام، پراکنده و ماورای افراد و بسیار نردیک به آنهاست و این، همان جامعه انسانی است.
چرا جامعه تبدیل به موضوع پرستش و اعتقاد میشود ؟ دورکیم بر آن است که جامعه قدرت تحریک و افزایش احساسات الهی را در ذهن افراد دارد. بی گمان، جامعه با نفوذی که بر ذهن افراد دارد، تمام آنچه را که برای بیدار کردن احساس ملکوتی لازم است، در خود دارد؛ زیرا، جامعه نسبت به افراد همان مقامی را دارد که خدا نسبت به مؤمنان دارد. در واقع، خدا قبل از هر چیز، ذاتی است که انسانها او را برتر از خود میدانند و گمان میکنند که مطیع اویند. جامعه احساس وابستگی دائمی را در آدمی بر میانگیزد. از آن جا که جامعه طبیعتی خاص خود و متفاوت از طبیعت افراد انسانی دارد، هدف هایی خاص خود نیز دارد، اما چون نمی تواند بدون میانجی گری افراد به آن اهداف برسد، مستبدانه از افراد یاری میطلبد. جامعه، خواهان آن است که انسان ها، با بی توجهی به علایق خود، خدمت گذار او باشند؛ جامعه آدمی را به انواع دردسر ها، محرومیتها و فداکاری هایی که زندگی اجتماعی بدون آنها غیر ممکن است، وا میدارد. به این دلیل، اعضای جامعه در هر لحظه مجبورند به قواعد رفتار و اندیشه گردن نهند؛ قواعدی که خود، نه آنها را وضع کردهاند و نه خواستهاند و گاه با بنیادی ترین علایق و غرایز افراد در تضاد است.
در واقع، تسلط جامعه بر وجدانهای فردی، بیش از آنچه به برتری مادی جامعه مربوط باشد، به اقتدار اخلاقی که جامعه از آن برخوردار است، مربوط میشود. اگر ما تسلیم دستورهای جامعه میشویم، فقط به این دلیل نیست که جامعه چنان نیروی قوی ای دارد که میتواند بر مقاومتهای ما غلبه کند؛ تسلیم ما در برابر جامعه، قبل از هر چیز، به این دلیل است که جامعه موضوع یک احترام حقیقی است. همین تلقی از جامعه است که دورکیم را در مورد وجود ربط علّی در تعیّن اجتماعی محتوای عقاید دینی متقاعد میکند. بنابراین، جامعه پیدایش اعتقادات را آسان میکند، زیرا افراد در جوشش احساسات ناشی از اعیاد و جشنهای اجتماعی، با هم متحد شده و نوعی هم دلی به هم پیدا میکنند که خود سبب بروز حالات ملکوتی، اعتقادات و دین در جامعه میشود.[۲۲۳]
۴- دین به مثابه نهاد اجتماعی و کارکردهای آن از نظر دورکیم
دین و ماهیت اجتماعی آن و همچنین کارکردهای مختلفی که که میتواند در عرصه اجتماعی برعهده داشته باشد، یکی از دغدغه های اساسی در نظریه پردازی دورکیم بوده است. دورکیم در مورد کارکرد اولیه دین چنین میگوید:
«دین بیش از هر چیز نظامی از ایده هاست که افراد از رهگذر آن جامعه ای را که اعضای آن اند، و روابط پوشیده ولی عمیقی با آن دارند، بر خود نمودار میسازند. این کارکرد اولیه آن است، و این بازنمود اگرچه استعاری و نمادین است، غیر قابل اعتماد نیست».[۲۲۴]
هاری آلپر، پژوهشگر دورکیمی، چهار کارکرد عمده دین را از نظر دورکیم به عنوان نیروهای اجتماعی انضباط بخش، انسجام بخش، حیات بخش و خوشبختی بخش طبقه بندی کرده است. که به ترتیب به آنها میپردازیم :
۱-کارکرد انضباط بخشی دین:آیینهای مذهبی از طریق تحمیل انضباط بر نفس و قدری خویشتنداری، انسانها را برای زندگی اجتماعی آماده میسازند.
دورکیم ریشه های اخلاق و الگوهای رفتار اجتماعی را در دین جستجو میکندو دین را واضع اصول انضباطی میداند که برای زندگی اجتماعی ضروری است. او مثل فروید گمان میکند که جامعه بایدها و نبایدها را به افراد تحمیل میکند.هیچ جامعه ای بدون این حدود، نمی تواند رفتار اعضای خود را به قاعده و نظم در آورد. دین چنین مرزهایی را رسم میکند و الوهیت را ضامن اجرای این قواعد میداند.به نظر دورکیم اگر چه این تضمینها اساسا تضمینهای اجتماعی هستند، اما به نظر مومن چنین نمی آید.[۲۲۵]
۲-کارکرد انسجام بخشی دین: تشریفات مذهبی مردم را گرد هم میآورند و بدینسان، پیوندهای مشترکشان را دوباره تصدیق میکنند و در نتیجه، همبستگی اجتماعی را تحکیم میبخشند.
۳-کارکرد حیات بخشی دین:اجرای مراسم مذهبی، میراث اجتماعی گروه را ابقاء و احیاء میکند و ارزشهای پایدار آن را به نسلهای آینده انتقال میدهد.
۴- کارکرد خوشبختی بخشی دین:دین با برانگیختن احساس خوشبختی در مؤمنان و احساس اطمینان به حقانیت ضروری جهان اخلاقی ای که خودشان جزیی از آنند، با احساس ناکامی فقدان ایمان در آنها مقابله میکند. دین با مقابله با احساس فقدان که در مورد مرگ هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی تجربه میشود به تثبیت توازن اعتماد خصوصی و عمومی یاری میرساند. در وسیعترین سطح، دین به عنوان یک نهاد اجتماعی، به گرفتاریهای وجودی انسان معنای خاصی میبخشد، زیرا فرد را به قلمرو فرا فردی ارزشهای متعالی وابسته میسازد، همان ارزشهایی که در نهایت امر، ریشه در جامعه دارند. [۲۲۶]
به نظر دورکیم کارکرد اصلی دین ایجاد، حفظ و تقویت همبستگی اجتماعی است؛یعنی تا زمانیکه جامعه دوام دارد، دین نیز پایدار است .او معتقد است دین در هر شکلی، با تقویت نظام کنترل اجتماعی، از جامعه حمایت میکند و پشتیبانی از ارزشها و قواعد جامعه را چون تعهدی مقدس جلوه گر میسازد ؛ تعهدی اخلاقی که افراد را به دست شستن از آرزوهای خود خواهانه، به خاطر جامعه، رهنمون میشود.
دورکیم بهعنوان یک جامعهشناس کلاسیک، همبستگی گروهی را محور تحلیل خود قرار داد و چنانکه گفتیم آن را به دو بخش مکانیکی و ارگانیکی تقسیم کرد. دورکیم به این نتیجه میرسد که آن جامعه ای که عناصر تشکیل دهنده اش مشابه باشند از تفکیک کارکردی کمتری برخور دار است، از این رو ثبات، وحدت و همبستگی در چنین جامعه ای اتوماتیک وار، ماشینی و «مکانیکی»است.وی این جوامع را با نام انسجام ساده و یا به هم پیوسته مکانیکی مشخص میکند.در این جوامع خرد گرایی جایگاهی ندارد. [۲۲۷]صورت متضاد با همبستگی مکانیکی، همبستگی موسوم به ارگانیکی یا اندامی است؛ که اجماع اجتماعی، یعنی وحدت انسجام یافتهی اجتماعی در آن، نشاندهندهی تمایز اجتماعی افراد بایکدیگر است. افراد، دیگر همانند نیستند؛ بلکه متفاوتند؛ لزوم استقرار اجماع اجتماعی تا حدی نتیجه وجود همین تمایزها و تفاوتهاست.[۲۲۸] تفاوت در کارکردهای اعضای هر جامعه تفاوتهای فردی را به وجود میآورد و بدین سان، انگیزۀ فردگرایی میشود.[۲۲۹]دورکیم همبستگی مبتنی بر تمایز اجتماعی افراد را به قیاس با اندامهای موجود زنده، همبستگی اندامی مینامد؛ زیرا اندامها، گرچه هرکدام وظیفهی خاصّی دارند و همانند نیستند، اما همگی آنها برای حیات موجود زنده لازماند.[۲۳۰]
او معتقد است که یکی از کارکردها یی که دین را به صورت یک حقیقت در میآورد برای مردمی که بدان معتقدند، این است که دین نه تنها اطمینان و اعتماد خارج از حد در افراد ایجاد میکند بلکه در رابطه افراد با گروه و در تطابق افراد با جامعه نقش مهمی دارد. از اینرو در اینجا کارکرد تازه ای برای دین قائل میشود و آن ایجاد اعتماد و اطمینان و سازگاری فرد با گروه و ارتباط آنها با یکدیگر است. [۲۳۱]
در میان کارکرد هایی که دورکیم به دین نسبت میدهد کارکرد تسکینی دین نیز قابل ذکر است. منظور دورکیم از این کارکرد، آرامشی است که افرادباتوسل به دین در رابطه با اجتماع و خود کسب میکنند.این احساس آرامش صرفا روانی نیست، بلکه ثمرات اخلاقی مهمی در بر دارد . وی مینویسد: بعد از اختتام مراسم و مناسک دینی، ما با شجاعت و آرامش بیشتری وارد زندگی دنیوی میشویم . سبب تنها این نیست که با جهان متعالی در رابطه بوده ایم ، بلکه از آن روست که در هوایی آزاد تر رهاتر و با محدودیتی کمتر دم زده ایم.
به نظر دورکیم عملکرد تسکینی، به ویژه در ایام نومیدی و اغتشاش اجتماعی، دارای اهمیت بسیار زیادی است. مرگ مثال بارزی در این مورد است . هنگامی که عضوی از اعضای جامعه میمیرد، جامعه خود را مضطرب و دچار فقدان مییابد . به منظور جبران این فقدان، افراد گرد هم جمع میشوند و به تسکین یکدیگر میپردازند . بدین ترتیب احساس جمعی تجدید میشود. مراسم و مناسک سوگواری به افراد اجازه میدهد که به طور دسته جمعی احساسات و آلام خود را بروز دهند و بدین ترتیب جامعه از ضعف خود جلوگیری میکند. ارتباطی که حتی در اوج اندوه صورت میگیرد، طراوت زندگی را به اجتماع باز میگرداند و بدین سان دین در حیطه ای دیگر باعث وحدت جمعی میشود. [۲۳۲]
بنابراین، از نظر دورکیم دین خاستگاه و کارکردی اجتماعی دارد . با این وجود دورکیم کارکردهای فردی دین را نیز از یاد نبرده است.توجه دورکیم به کارکردهای فردی از آن جهت میباشد که آنها در نهایت به کارکردهای اجتماعی مدد میرسانند و نقشی را در کل اجتماع بر عهده میگیرند.[۲۳۳]
برای مثال دورکیم شادمانی را برای ادامه زندگی انسان یک امر ضروری میداند و معتقد است که دین میتواند این نیاز بشری را تأمین نماید. استدلال دورکیم در این مورد را بدین شکل میتوان بازسازی نمود :
هیچ موجود زنده ای نمی تواند بدون شادمانی به زندگی خود ادامه دهد. این شادمانی یا آرامش وقتی حاصل میشود که نیازها به حد کافی متناسب با امکانات باشد. اندیشه انسان همواره میتواند شرایط مناسبتری را برای زندگی انسان پیش بینی کند و فعالیت او را در راستای تحقق آن شرایط برانگیزاند. با وجود این ویژگی میتوان پیش بینی کرد که تمایلات نامحدودی از این نوع دیر یا زود با محدودیتی مواجه میشوند که شخص نمی تواند بر آن فایق آید. برای اینکه تمایلات بشری مرتباً با مانع روبرو نشود و شادمانی او را مختل نسازد، باید نیرویی این تمایلات و خواستهای بشری را محدود کند. چرا که انسان وقتی از و کوشش خود احساس رضایت و لذت میکند که احساس نماید فعالیت هایش بیهوده نبوده و به سوی هدفی ارزشمند در حال حرکت است . در این بین آموزههای اخلاقی و دینی، نخست علائق و تمایلات فرد را محدود کرده و تنظیم مینماید و سپس اهداف ویژه ای را برای او مشخص کرده و او را به انجام اعمال خاصی برای رسیدن به اهداف مذکور وا میدارند. بدین ترتیب جامعه از طریق نهاد دین میتواند نقش متعادل کننده ای را برای تمایلات و خواسته های بشری ایفا نماید . البته دیدگاه دورکیم در اینجا اندکی با ابهام روبرو است. از عبارت فوق چنین استفاده میشود که نظام اخلاقی در راستای پاسخ به نیاز فردی ( نیاز به آرامش و شادمانی درونی ) شکل میگیرد. اما توجه اساسی دورکیم به کارکرد اجتماعی نهاد هایی همچون دین است و بنابراین انتظار میرود که وی کارکرد فردی دین را در راستای کارکرد اجتماعی آن بیان دارد. دورکیم در جایی دیگر این کار را انجام داده است. وی به این مطلب اشاره میکند که « هر چند مقررات اخلاقی در راستای منافع جمعی ( نه منافع فردی ) شکل گرفته است، اما این نظام اخلاقی برای تک تک اعضاء خود محیطی معنوی فراهم میسازد، به طوری که افراد از زندگی کردن با هم در آن نظام اخلاقی لذت ببرند ».
پس به طور خلاصه میتوان گفت که دین از طریق تدوین و تنظیم یک نظام نامه اخلاقی و حقوقی، یکی از نیازهای اساسی بشر را که برای تداوم زندگی او لازم است، تأمین مینماید. از طرف دیگر یکی از نیازهای انسان آن است که زندگی اش را « با معنا » سازد و هدف هایی قابل حصول برای کنشهای خود داشته باشد. در این بین دین با ارائه پاسخ به سؤالات اساسی بشر درباره منشأ عالم و خلقت انسان، معنا و هدف زندگی را برای او ترسیم مینماید و خلأهای توجیهی حوادث و رخدادهای ناشناخته را برای او پر میسازد و تعارضات فکری او را کاهش میدهد. تکیه بشر به قدرت بی انتهای خداوند موجب آرامش روحی و روانی فرد گردیده و موجب میگردد که فرد در خود احساس قدرت و تحمل بیشتری بنماید.
احیا و تقویت قوا کارکرد دیگری است که دورکیم برای دین در نظر میگیرد.[۲۳۴] شخص درست کرداری که با خدای خود رابطه دارد نه تنها انسانی است که حقایق تازه ای را که فرد بی ایمان از وجود آنها بی خبر است میبیند، بلکه او فردی است که از توانایی های عملی بیشتری برخوردار است. وی قدرت بیشتری را برای تحمل بار سختیهای زندگی و نیز فائق آمدن بر آنها در خود احساس میکند. وی همانند کسی است که فراتر از سطح گرفتاریها و بدبختیهای انسانی قرار دارد، چرا که خود را به سطح متعالی تری از شرایط انسانی ارتقاء بخشیده است. او بر این عقیده است که از درد و اندوه و بدبختی به هر شکل و صورتی که تصور شود نجات پیدا کرده است. بند اول هر کیش و آیینی اعتقاد به نجات افراد از طریق ایمان است. از همین روی خدا تنها یک مقامی نیست که ما با آن مرتبط باشیم، بلکه قدرتی است که ما به او تکیه میکنیم. انسانی که به خدا اعتقاد دارد و بر این باور است که خدا با اوست، با نیروی بیشتری با جهان برخورد میکند… [۲۳۵]توجه به این نکته ضروری است که عملکرد تقویت قوا توسط دین، منحصر به افراد نیست و جامعه نیز از این عملکرد منتفع میشود.[۲۳۶]
به عبارت دیگر آموزههای دینی و انجام مناسک فردی و اجتماعی دینی میتواند در تسکین رنجها و کاهش ناامیدیها در زندگی و افزایش ظرفیت تحمل دردها و تمکین توأم با آرامش خاطر مؤثر باشد. دین با انجام چنین کارکردهای فردی میتواند در آرامش اجتماعی نقش مؤثری ایفا نماید
۵- نقد نظریه دین دورکیم
۱-۵- انتقادات روش شناسانه
دورکیم در نظریه پردازی خود از استقرای ناقص بهره گرفته و نتیجه حاصله را به همه ادیان تعمیم داده است، در حالی که؛
اولاً نتیجه حاصل از استقرای ناقص نمی تواند حکمی کلی و عام درباره تمام مصادیق همان موضوعی باشد که برخی افراد و مصادیق آن مورد بررسی قرار گرفتهاند. او مطالعه خود را بر تعداد معدودی از داده های مربوط به بومیان استرالیای مرکزی متمرکز نموده و با به دست آوردن نتایجی درباره دین این قبایل، به داوری در باب تمام ادیان مبادرت کرده و حکم یکسانی بر آنها جاری کرده است.
آیا ویژگیهای یک دین خاص را میتوان به همه ی ادیان تعمیم داد ؟ مسأله این است که نمی توان مطمئن بود که جوهر دین به معنای عام آن باشد، برای تعیین ماهیت عمومی دین، بررسی طیف گسترده ای از ادیان بشری ضرورت دارد که دورکیم انجامش نداد. اگر این کار را انجام میداد، بعید بود که رابطه نزدیک میان دین و گروه های اجتماعی را که در میان قبایل بومی استرالیایی یافته بود، در جاهای دیگر نیز پیدا کند.
۲-۵- انتقادات مردم نگارانه و تجربی
اِوانز پریچارد همه انتقادات مردم نگارانه و تجربی که از دورکیم شده است، به صورت زیر جمع بندی میکند :
۱- هیچ مدرکی دال بر این وجود ندارد که توتمیسم به همان سان که دورکیم تصور میکرد پدید آمده باشد و سرچشمه ی نهایی دین های دیگر نیز همین توتمیسم باشد.
۲- تمایز میان امور مقدس و نامقدس در مورد بسیاری از نظامهای اعتقادی مصداق ندارد.
۳- کلان بومیان استرالیا مهمترین گروه جامعه بومیان استرالیا نیست. همچنین، کلان، گروه همبسته ی مهمی به شمار نمی آید. گروه های همبسته ی این بومیان عبارتند از، جماعت یا دسته ی شکارگر و قبیله.
۴- توتمیسم بومیان استرالیایی نمونه ی توتمیسم به شمار نمی آید و توتمیسم قبیله ی ارونتا و قبایل وابسته به آن، حتی در خود منطقه نمونه نیست.
انتقادات مربوط به مواد مردم نگارانه و تجربی ای که دورکیم از آنها بهره گرفته است. از جهات دیگر نیز دچار مشکلاتی است.ازجمله اینکه کتاب صور ابتدایی حیات دینی دورکیم که بحث منشأ دین در آن مطرح شده، امروزه پایه تجربی آن مورد تردید قرار گرفته است؛ زیرا، اولاً خود او به تحقیق میدانی در این زمینه نپرداخته، بلکه از تحقیقات اسپنسر و دیگران استفاده کرده است. ثانیاً قبایل ساکن در استرالیای مرکزی حتی نماینده توتمیسم تمام استرالیا نیستند، چه رسد به اینکه نماینده نظامهای توتمی در مناطق دیگر باشند و نیز بسیاری از مراسم توتمی استرالیای مرکزی یا در مناطق دیگر وجود ندارد و یا اینکه شکل دیگری به خود گرفته است.
علاوه بر اینها، از بدوی بودن یک جامعه چنین بر نمی آید که همه امور دیگر آن از جمله نظامهای مذهبی شان نیز ضرورتاً ساده و ابتدایی باشد، زیرا امروزه شاهد جوامعی هستیم که هر چند به لحاظ فن آوری و پیشرفتهای علمی از جایگاه مناسب و شایسته ای برخوردار نیستند، ولی دارای نظامهای دینی پیچیده و غیر ابتدایی هستند.
۳-۵- انتقادات نظری
- طبق نظریه دورکیم، دین همان توتم پرستی است و بقیه ادیان صورتهای تحول یافته همین دین هستند. امروزه بسیاری از مردم شناسان، توتم پرستی را دین نمی دانند، بلکه آن را نوعی مناسک و نظام خویشاوندی تلقی مینمایند که میتواند در کنار سایر مناسک وجود داشته باشد، تا آنجا که ماکس وبر توتم پرستی را یک نهاد برادری میداند. بنابراین وبر منکر اعتبار جهانی و عام توتم پرستی و تبیین هر دینی با آن میشود. به علاوه همان گونه که پریچارد میگوید، هیچ مدرکی دال بر این مطلب وجود ندارد که توتم پرستی آن گونه که دورکیم تصور میکرد، پدید آمده باشد و سرچشمه ی نهایی دیگر ادیان باشد.