اَزِنْ پُسُشْ اگی: جونّمرگ بِبِشْ، پُسُم از گرمات کشت، بُرُ اَن طرف لَرْد هاخَتْ.
زِنْ پُسی اگی: کربون برم خدا را یَک بوم اُ دو هوا را
این طرف گرما را آن طرف سرما را
Yak neney-e-šooy bode. Dot-o-damašāle yak bon xate bossen. Posoš-o-zenašāle yak bon-e-degā.
nena ā dotoš agi boro ā peše šit hāxat sarmaš aboda. Āzen posoš agi jonnā marg bebeš, posom az garmat košt boro an taraf lard axat.
Zen posi agi: korboon beram xodara Yak boom-o-dohava ra
An taraf garma ra? In taraf sarma ra
یک مادر شوهر بوده، دختر و دامادش روی یک پشتبام خوابیده بوده اند و پسرش و همسرش روی یک پشتبام دیگر. مادر به دخترش میگوید: برو کنار همسرت بخواب که سردش است.
به همسر پسرش میگوید: الهی جوان مرگ شوی، پسرم را از گرما کُشی. برو آن طرفتر بخواب.
همسر پسرش میگوید:
قربان برم خدا را یک بوم و دوهوا را
این طرف گرما را آن طرف سرما را؟
«سهیلا طیبات»
۴-۲۰-۱۳- روباه و شتر
یک اُشتری از اْو رَدْ اَبوئس، آمو روباه شزواُپرسیِ که اِوْ تا کُوا؟ اُشتر اشگُتْ اَو تا کولِه،آمو روباه تا اِده اُشْشُنُفْتْ شَه اَوْ زَتْ که تا ببو، اَو که بُری اَنْد روباه شَزْ جا کند و شمرئه خُه بو، روباه و یک بَدْبَخْتنی خُه نجات اُشدا و اَمدْه که شلیت اَند اُنْد اَلَب اَوْ شَه اُشتر گُتْ: تو که اُتگُت اَوْ تا کولِه،مَه کِه چدم چَن قَدِ مَه اند و او اشبردم، اُشْتْر اشگفت مَه اُمگتش اَوْ تا کولِه وَلی کول تا کولِه !!
Yak oštori az ow rad aboes, Amǜrǜbāšaz vāporsi ke ow tā koé? Oštor ošgot ow tā kǜle,Ámǜ Rǜbā tāede oššonoft ša ow zat ke tā bebǜ, ow ke bori and Rǜbāšaz jā kand-o-šamrae xo bu, Rǜbā va yak badbaxteni xo najāt ošdā-o made ke šelit and ond labe ow ša oštor got: to ke otgot ow tā kǜle, ma ke čedem čan qade ma and-o-ow ošbordem, oštor ošgoft ma omgoteš ow tā kǜle vali kǜl tā kǜle?
شتری به آب زد و بگذشت، روباهی از او پرسید که عمق آب تا کجاست، شتر گفت، عمق آب تا کول است: روباه تا این بشنید خود را به آب زد تا از آن عبور کند، آب بسیار او را از جای کنده با خود برد، روباه با تلاش بسیار خود را از آن مهلکه رهانید و به کنار رودخانه کشاند، در حالی که خیس از آب بود به کنار آمده به شتر گفت: تو که گفتی آب تا کول است،من رفتم و عمق بسیار آب مرا از جای کنده با خود برد، شتر گفت من گفتم آب تا کول است امّا کول تا کول است.
-۲۰-۱۴-تنبل حاضر جواب
یک پُسِ خیلی تَمپلی اَنْد، اَرْفِ بُوآش شَه گُشْ نا کِه، یکروز که بوآش اُداسُنْ شَه اِمْ گُتْ: بَوَ بینش برو داندای؟ پُسو اُشْگُتْ بَرو نیوندای، بوآش اشگُتْ از کُه اَتفَهْمِئسْ، پُسو اشگُتْ؛ گُرْبه که اُنْدْ اَجا دَسّ مَلو کشی تلْ نیند، بُوا و اُشگت نَپَه اُچُه سنگِ چُرکْ بیا تا چُنَدریا بکَشَم، پُسُو اشگت: دُمه گربه مَه اُمْکَشده سه چُرکَه، اَگَه بابُراُتنی خُت بکش! بُوا او اشگت نَپَه اُرو گز بیا تا پَرچَیا اَگز بُکَنم، پُسو اُشْگَتْ: دُمه گربَه نِمْ گزه اُشبگی اگَز بزن. بو اَو اشدی پُسِ جَلبی چارش نا بدای اشگت: نپه اُرو دَر دَوْلو اَخِرَکْ بُکه بدا، پُسو اشگت بَوَه سه تا کَرْمَه مَکه اِیک کَرو دگِهَ خُتْ بُکُو:!!؟
Yak pose xaili tampali and, arfe boāšša goš nāke, yakroz ke boāš odāson ša em got: bava beniš barǜ dāndāy? Posǜ ošgot baru niondāy boāš ošgo az koh ātfaamaes, posǜ ošgot: Gorba ke ond ajā dass malǜ kaši tal niand,boaow ošgot napa očo sange čorak biyā tā čondariyā bekašam posǜ ošgot: dome Gorba ma omkašede se čorake aga bābor otni xot bekaš! Boaow ošgot napa oru Gaz biyā tā parčayā aGaz bokonam, posǜ ošgot: dome Gorbe nem-Gaze ošbegi aGaz bezan boaow ašdi pose ??alabi čāraš nābodāy,ošgot napa oru dare dowlu a xerak boko bedā, posǜ ošgot: bava setā kar make e yak karǜ dega xot boko!?
پسرکی تنپرور و تنبل امر پدر را مطاع نبود، یکی از روزهای که پدر و پسر نشسته بودند پدر گفت: ببین باران نمیبارد؟ پسر گفت، نه باران نمیبارد. گفت: از کجا دانستی؟ پسر گفت: گربه که در اتاق شد با دست او را لمس کرده دیدم تر نیست، پدر گفت: پس برو وزنه یکچارکی را بیاور تا چغندرها را وزن کنیم. پسر گفت: دم گربه یک چارک وزن دارد برای اطمینان می توانی آنرا وزن کنی؟ پدر گفت: پس برو گز را بیاور تا پارچهها را اندازه زنیم، پسر گفت: دم گربه نیم گز است، او را بگیر و اندازه بزن، پدر دید که او حاضر جواب است و نمی-تواند او را به کاری بگمارد؛ پس گفت: ای پسر برو دالان را چفت کرده آنگاه بیا، پسر گفت، ای پدر من سه کار انجام دادهام این یک کار را دیگر خودت انجام ده !!؟
۴-۲۰-۱۵-مرد خسیس
یَک آدم خیلی کِنِسی بُده، چیِ شَد بچیاش نادَدِه بخورنِ، یک روز اُند اَخونَه اُشدی پُسُش نو اُشباره اَ پُشت شیشه راغَنی اکشدای و اخردای، بُری تریخ بوئس و شَه بُچش زَت و اُشگت یکروز ُات ناشا و نُنِه خالی اَسَر بُکُنِش ؟؟!
Yak ādam xaili kenesi bode, či šad bečiyāš nādade boxoren, yak roz ond a xuna ošdi posoš nu ošbāre a pošte šiša-e rāqani akašedāy-o axardāy,bori tarix boes-o-ša bečošzat-o ošot yak roz ot nāšā va none xāli asar bokoneš?!!
شخصی بسیار خسیس بوده که به فرزندانش چیزی برای خوردن نمیداده است، روزی به خانه آمد و دید پسرش نان را به پشت بطری محتوای روغن مالیده و میخورد. بسیار عصبانی شد و او را زد و گفت:
حتی یکروز نمیتوانی با نان تنها(بدون قاتق) به سر کنی؟؟!
۴-۲۰-۱۶-همه را آب برده، پیرزن را خواب
اگو یک وختی سیل خیلی گپی اُند و امَه شَهر اَو اُشبو و بُری خونیا اُشتنبَنا،از میون اینهمه خونه تهنا خونه یک پیرزنی و خواسّ خدا خراب نبوئِس،مردم که هَمَشو در بدر بوسِنِن مات و اموندن که چرا خونه پیرزن نه تمبده، همشون چدن پِشه پیرزن شُدی اَپی چرخِ اُدای و پمه وا رِسمو اکردای، شُگت: پیرزن مّگه خبر اتنی چو بُده، اُشگُت: نه، شُگت اَمَه جا اواشبُرده اَمَه کس در بدر بُسّن اَو از مَجَا اَدر چده چِطَهره که تو خبر اُتُنبده، پیرزن اُشگُت، مواِ! نَپَس سیل اُنِده و اَو اَر اَرو شِسّه مَه اَدَنِم پَمَم نَمَ اُشکِشدسّون مَگُت یکچی بُده که پمه مَه نِم اُشکِشده پس سیل انده اُ؟!؟
Agǜ yak vaxti saile xaili gapi ond-o ama-e šahr ow ošbo-o bori xonayā oštombanā, az miyone inhama xona tahnā xona-e yak pirazani va xāsse xodā xarāb neboes, mardom ke hamašu dar bedar bossonen māt vāmonden ke čǜera xona-e pirazan netombede, hamassun ceden a pese pirazan sodi apay čarx oday-o pama vā rismu akerdāy, šogot: pirazan maga xabar otni čǜ bode, ošgot: na, šogot ama ja ow ošborde-oamakes darbedar bossen ow az maja adar čde četahre ke to xabar otnebode, pirazan ošgot, moe! Napas sayl onde-o ow arow šesse, ma adanem pamam nam ošakšedesson, magot yakči bode ke pame mah name oškašede, pas sayl onde-o!!?
گویند،روزی سیلی عظیم براه افتاد و همه شهر را آب فرا گرفت و خانههای بسیاری ویران شد، از بین آنهمه خانه، فقط سرای پیرزنی به اراده خداوندی آسیبی ندید. مردم دربدر و وامانده از این امر مات و مبهوت شدند که چرا خانه پیرزن خراب نشده است. جملگی به نزد پیرزن رفتند او را در حال رشتن پنبه دیدند و گفتند: پیرزن مگر خبر نداری چه شده است؟ گفت: نه، گفتند: آب همه جا را فرا گرفته و مردمان همه در بدر شدند چگونه است که تو بی خبر ماندهای؟ پیرزن در حالت تعجب گفت: وای پس سیل آمده و آب همه جا را فرا گرفته است حالا فهمیدم چرا پنبه من نم گرفته بود. بخود میگفتم که نم گرفتن پنبهام بی علت نیست: حالا فهمیدم پس سیل آمده است ؟!
۴-۲۰-۱۷-همسایه دغل باز
اگو یک روزی، یک نفر سه چورک گوشت اُشسه و اُشبو اَخونه، اُشدی جَی اُشنی که گوشتو اُنسِهِ، اُشبواَ خونه اِ همسادشو و اشگت که صبا دائم اَواسَئِم،همسادَشو اُشگُت خابَ، صَبونَ صبح وَ گهَ چو اَدَر خونه همسادَشو و اُشگُت بی زحمت اَمی گوشتِ دئی ماده که زنَم شوی اِروز کتخ مُزبُر دُرُسّ بکو، هَمسادَه اُشگُت: وُو روم سیاه گربه گوشتو اُشخَردِه، مردو با بُر اُشنِکه اُشگت: گربه مَه نشو آده تا شبگرم، همسادَه شَنِشو دا و شُگرت، مُردو گربئو اُشکَشی اشدی که سه چورکه، اُشگت: گوشت سه چورک گربه ام سه چورک؟! دروخ همسادَئه جلب فاش بوئسِ.
Agǜ yak rozi, yak nafar se čorak gǜšt ošse-o ošbu a xuna, ošdi jay ošni ke gǜštǜ onese, ošbu a xuna-e hamsādašu-o ošgot ke sabā dāem avāsaem,hamsādašu ošgot xāb, sabowna soobhe vagga ču a dare xuna-e hamsādašu-o ošgot bi zahmat ami gǜšte dei māde ke zenam šavi eroz katex mozbor doross boko, hamsāda ošgot: vu!! Rǜm siyā Gorba gǜštǜ ošxarde, mardǜ bābor ošneke ošgot: Gorba ma nešu āde tāšbegerem, hamsāda šane šu dā-o šogeret, mardǜ Gorbaǜ oškaši ošdi ke se čorake, ošgot: gǜšt se čorak Gorba-am se čorak?! Doruxe amsāda-e jalab fāš boes.
گویند روزی،یک نفر سه چارک گوشت خریده و به خانه برد، جائی برای نگهداشتن آن نیافت. به خانه همسایه برده و گفت: فردا برای بردنش میآیم. همسایه قبول کرد. فردا صبحگاه به خانه همسایه رفت و گفت: بیزحمت گوشت دیروزی را بده که زنم قصد پختن قاتق دارد. همسایه گفت: وای رویم سیاه،گربه گوشت را خورده است. آن مرد باور نکرده گفت، گربه را نشانم ده تا او را بگیرم، همسایه گربه را یافته و با کمک مرد گرفتند. مرد گربه را وزن کرد. دید سه چارک است و با کمال تعجب گفت: گوشه سه چارک گربه هم سه چارک!؟ دروغ همسایه دغل فاش شد.
فصل پنجم
عناصر فرهنگ عامّه
۵-۱-آداب و رسوم محلّی
پیش درآمد
لارستان و روستاهای تابع آن در شکل گیری فرهنگ محلی تحت تأثیر دو بخش نواحی ساحلی و مرکزی ایران بوده است. پس کرانهای بودن منطقه، ترکیبی بدیع از گونه های مختلف فرهنگی را به وجود آورده است. بخشی از باورهای محلی و پوشش زنان و مردان از نمونههای بارز فرهنگ دریایی است که در نواحی جنوبی لارستان به چشم میخورد. زبان لارستانی و لهجههای مختلف آن باعث تنوّع و جذابیّت ویژهای در شکل آداب و رسوم محلی شده است. گوناگونی و فراگیر بودن آن فرهنگ در دیگر مناطق به چشم نمیخورد. تأثیر فرهنگ ایران پیش از اسلام، در بسیاری از آداب محلّی مشاهده می شود. آب، درخت و نور، عناصر مقّدس در فرهنگ عامّه منطقه هرمود و سایر نقاط لارستان است.
احمد اقتداری نوشته است: «آداب و رسوم متعارف از قبیل: آن که شب نمک و شیر از خانه بیرون نبرند، اگر کسی پیش از غروب آفتاب در خانه دیگری بود باید شام را در آن خانه تناول کند، احترام به پاکی آتش و دست زدن بر خاکستر گرم باز مانده از آتش اجاق یا تنور در موقع ادای سوگند، آب و گلاب پاشیدن بر گور مردگان، گرامی داشتن حیوانات و درختان، تهیه آب بر سر جادهها و گذرگاهها، و کوره راه ها، احترام به آسمان و بسیاری الگوهای دیگر که در فرهنگ عامّه وجود دارد، در بین زرتشتیان یزد و کرمان به زبان و لهجه «گبری» و در سایر نقاط ایران وجود دارد» (بی تا، ص ۱۶۸). دستهای از این آداب و رسوم نه تنها خوب و پسندیده است، بلکه از یادگارهای روزهای پرافتخار ایران است مانند: جشن مهرگان، جشن نوروز و…» (صادق هدایت، نیز نگستان، دیپاچه).
در این فصل تمام عبارتهای محلی آوانویسی شده اند.
۵-۱-۱تولّد
۵-۱-۱-۱- آراستن نوزاد: هنگام تولّد به صورت نوزاد توتیا میمالند و سرمه به چشمان او میکشند و بر این باورند که سرمه چشم را درشت می کند. همچنین از گیاه نیل روی نوک بینی، پیشانی، دور مچ پای چپ و مچ دست راست میکشند.
۵-۱-۱-۲- از شیر گرفتن نوزاد
میگویند در قدیم برای از شیر گرفتن کودک او را به منزل شخصی به نام «حاجی سیّد محمد» میبردهاند که می گویند: شخص مؤمنی بوده و کرامات داشته است. میگفتهاند، این خانه «جن خوب» یا به اصطلاح اهالی«خوبون» داشته است. در آن خانه بچه را کامل شیر میدادهاند و بعد خود به خود بچه از شیر گرفته میشده است. معتقد بودند، خانهای که خیلی اسب رفت و آمد کند و جای پای اسب زیاد باشد، بچه در آن خانه راحت از شیر گرفته می شود.گویی در منزل این شخص اسب زیاد رفت و آمد داشته است.
۵-۱-۱-۳- بَرِنِش[۴۷]:
هنگام سوراخ کردن گوش نوزاد دختر و ختنه پسران رسم بَرِنِش را به جا میآورند. همچنین کسانی که به دیدن نوزاد میآیند، مقداری پول به عنوان هدیه و به رسم برنش زیر بالش نوزاد میگذارند.
۵-۱-۱-۴ پنجهعلی:
پنجهعلی به شکل یک دست کوچک است که یک تکه زاج داخل یک طوق همراه آن است. آن را به لباس نوزاد وصل می کنند، که ممکن است جنس آن از طلا یا نقره باشد. بیشتر هنگام بیرون بردن نوزاد از خانه آن را وصل می کنند.
۵-۱-۱-۵ پیچسر:
دانلود مطالب پژوهشی در رابطه با ادبیات و فرهنگ عامّۀ هرمود صحرای باغ (لارستان فارس)- ...