- عقاید مذهبی
عقاید مذهبی در سعادت کانون خانوادگی اهمیت دارد. تحقیقات نشان می دهد که اعتقادات و نگرش های زن و مرد اکثراً پس از ازدواج ادامه می یابد و اگر زن و شوهر از یک مذهب ولی دارای اعتقادات و دید فلسفی متفاوت نسبت به اصول و موازین مذهبی خود باشند باز هم منجر به اختلافات عدیده شده و دیگر مسائل زندگی را نیز تحت الشعاع قرار می دهد.
- اختلافات طبقاتی
در یک ازدواج مطلوب همیشه باید تشابه طبقاتی تا آنجا که امکان دارد وجود داشته باشد. هر چه زن و شوهر از نظر طبقاتی شباهت داشته باشند، امکان رضایت، خوشبختی و سعادت بیشتر است.
- توافق و طرز فکر درباره ی امور جنسی
تحقیقات نشان می دهد که مسائل جنسی ار لحاظ اهمیت در ردیف مسائل درجه اول یک زندگی زناشویی قرار دارد و سازگاری و رضایت در روابط جنسی از مهم ترین علل خوشبختی زندگی زناشویی است. چنان چه این روابط ارضا کننده و کامل نباشد منجر به ناراحتی شدید، اختلافات و حتی از هم پاشیدگی خانواده می شود.
- بیماری های روانی در خانواده
وراثت یکی از عوامل مهم بیماری های جسمی و روانی است لذا شایسته است در موقع انتخاب همسر، تحقیقات لازم در این باره انجام شود. یکی از عوامل کلیدی در پایداری زندگی مشترک، تعهد دو طرف نسبت به ازدواج است. برای پایداری ازدواج، اولین سؤالی که به ذهن می رسد این است که “چطور این تصمیم یا کار به ارتقاء کیفیت زندگی مشترک من کمک می کند؟”
خصوصیات دیگر ازدواج های پایدار به قرار زیر هستند:
اعتماد: دو طرف اطمینان دارند که تحت هر شرایطی از هم مراقبت کرده و مورد نفی، تمسخر و خشونت طرف مقابل قرار نمی گیرد.
ارزش های مشترک: اعتماد و اطمینان، مؤید ارزش های مشترک بوده و احساس احترام متقابل را تقویت می کند و به دو طرف زمینه مشترکی برای رفع اختلافات می دهد.
رابطه پایدار و همیشگی: یکی از ارزش های مشترک در ازدواج پایدار، این مسئله است که وقتی مشکلاتی پدیدار شد رابطه به هم نمی خورد و زندگی از هم نمی پاشد.
ارتباط خوب: روابط خوب با صفاتی نظیر صادقانه، باز، خوب از نظر کلامی و غیر کلامی توصیف می شود.
قبول انطباق: قدرت پذیرش خود و طرف مقابل با تمام نقاط ضعف و قوت بودن ادعای بی نقصی در هر دو طرف وجود دارد.
سهیم کردن متقابل عواطف و احساسات و قدردانی از یکدیگر: این احساس که هر کدام از طرفین، از دیگری لذت برد و احساس کند که برای دیگری مهم است.
صمیمیت: وقتی عمیق ترین و آسیب پذیرترین بخش روح، روان و تن انسان با دیگری سهیم می شود، قدرت نزدیکی تا این درجه در دو طرف وجود دارد.
شوخ طبعی: نهایتاً احساسی که بسیار پراهمیت بوده و اغلب شناسایی نمی شود، شوخ طبعی است و افراد آن را در خود تقویت نمی کنند.
پرورش هر کدام از این خصوصیات می تواند در تحکیم و تقویت ازدواج و ارتقاء سلامت جسمی و روانی بسیار مؤثر باشد.
روزگار برای زن و شوهرها، شیوه های زندگی مختلفی رقم می زند و برای هر یک از آنها حالت های روانی خاصی فراهم می آورد. در هر یک از رویدادهای زندگی دشواری های واقعاً غم انگیز و طاقت فرسا پیش می آید. کسی می تواند از زیر این دشواری ها سالم بیرون بیاید و دوباره سازگار شود که قبلاً آمادگی داشته باشد و دیدگاه مثبت نیز اتخاذ کند.
رضایت از زندگی زناشویی یک هدف معنوی است. رضایت فرد از رابطه بستگی به کیفیت رابطه دارد و مبنی بر دو عامل ادراک فرد از نتایج رابطه و سطح مقایسه ی کلی وی بستگی دارد. اگر رابطه ای مطلوب باشد و با امیدها و انتظارات هماهنگ باشد در نتیجه رابطه، رضایت بخش است و ادراک فرد از مطلوبیت یک رابطه رضایتمندی را تحت تأثیر قرار می دهد. به طور کلی ممکن است رابطه، مانعی برای فرد باشد و او رابطه را رضایت بخش نداند (میر خشتی، ۱۳۷۵).
یکی از عوامل مؤثر در رضایتمندی سطح فرهنگی خانواده پدر و مادری، زن و شوهر است. فرهنگ عبارت از مجموعه ای از افکار، نگرش ها و روش های مواجه شدن با مسائل مختلف است که می توان از آن به عنوان یکی از عوامل تعیین کننده ی نحوه رفتار افراد با یکدیگر نام برد.
جوامع مختلف از دیرباز دارای فرهنگ های گوناگون بوده اند و هر وقت مردمی از فرهنگ متعالی تر و متعادل تر برخوردار باشند، رفتارهایشان با یکدیگر متکامل تر و متعادل تر خواهد بود (چلچی، ۱۳۷۵).
رضایت زناشویی، به طور کلی در احساسات مثبت، دوست داشتن، رضایت جنسی، توافق در امور اقتصادی، خانه داری و تربیت فرزندان معنا می شود. یک دسته بندی دیگر از رضایت زناشویی به شرح زیر است:
ارتباط جنسی: رضایت همسران از کیفیت و کمیت ارتباط جنسی.
حل تعارضات: کمک زوجی به زوج دیگر که با او نظرات و اهداف و رفتار تضاد دارد و حل اختلاف و ستیز ناشی از منافع ناهم سو و تضاد اهداف و ادراکات مختلف.
رضایت از ارتباط با خانواده ی اصلی: رضایت از کیفیت و نوع رابطه با خانواده ی خود و خانواده ی همسر ارزش های مذهبی: میزان همخوانی همسران در اعتقاداتشان به ارزش های مذهبی.
فعالیت های تفریحی (اوقات فراغت): رضایت از نوع، کیفیت و فراوانی شرکت در فعالیت های اجتماعی و تفریحی مورد علاقه ی هر زوج.
مدیریت منزل: رضایت از برخورد با خانواده ی اصلی، شیوه ی برخورد با فرزندان، نقشه ای مساوات طلبانه ی زن و مرد و اداره ی امور مالی منزل.
ارتباط همسران: توانایی همسران در توضیح و تشریح نیازها، خواسته ها و تمایلاتشان و نیز توانایی توجه کردن به دیگران به منظور ارائه ی پاسخ های مناسب و دعوت از دیگران برای روشن سازی دیدگاه آنان.
دیدگاه های نظری روابط زوجی (رضایت زناشویی)
مطالعه روابط خصوصی و رمانتیک، دیدگاه های نظری گوناگونی را ایجاد کرده که در مجموع به بررسی مقولات زیست شناختی، میان فردی، ارتباطی، اجتماعی و خانوادگی پرداخته اند. این دیدگاه ها به طور کلی بر چرایی جذب شدن افراد به عده ای خاص، رضایت مندی یا نارضایتی ارتباطی و ریشه های آن، تغییرات پدیدار شونده در رفتارهای جنسی و روابط همراه با تعهد در گذر زمان، ریشه های ناهشیار و عوامل هشیاری که در انتخاب همسر تأثیر می گذارند و تفاوت های ژنتیکی و اکتسابی زنان و مردان در امر تمایلات جنسی تأکید می کنند. در مطالعه و بررسی روابط زوجی و زناشویی با پنج دیدگاه اصلی روبرو هستیم که هر یک در درک دگرگونی ها و تحولات، دلایل حفظ و نیز گسستگی روابط سهم چشمگیری داشته اند:
- ۱. رویکرد تکاملی
- ۲. رویکرد تحلیلی
- ۳. رویکردهای تبادلی ـ سیستمی
- رویکردهای رفتاری و شناختی ـ رفتاری
- رویکردهای تجربی و پست مدرن
رویکردهای روان شناسی تکاملی
نظریه پردازان تکامل نگر معتقدند که مردم برای حفظ بقاء خود به روابط صمیمانه نیاز دارند. آن ها بر این باورند که بسیاری از جنبه های همسرگزینی، شامل جذابیت جنسی و راهبردهای انتخاب همسر را می توان از طریق تمرکز بر گرایشات تکاملی، که خود به منظور تسهیل بقاء گونه ها جریان دارند، تبیین نمود (باس، ۱۹۹۴). هدف اصلی نظریه تکاملی، در زیست شناسی اجتماعی قرار دارد. نخستین کسانی که نگرش زیست شناسی اجتماعی را در روان شناسی تکامل وارد کردند، ادوارد ویلسون و دونالد سیمون بودند. این دو نظریه نظریه پرداز به طور خلاصه به تفاوت های ژنتیکی میان زن و مرد پرداختند و نشان دادند که برخی از تمایلات جنسی و گرایشات مرتبط با تمایلات جنسی که برای یک جنس سازگارانه تلقی می شوند، برای جنس دیگر بی معنا هستند (شاپیرو، ۲۰۰۷). جدا از جنبه های جنسیتی که همواره مرکز توجه روان شناسی تکاملی بوده اند، به طور کلی «رویکردهای تکاملی» در زوج و خانواده درمانی به آن دسته از رویکردهای درمانی اطلاق می شود که علیت های طولانی مدت و تکامل روانی و ارگانیزمی که در طول چندین نسل و سالیان متمادی ایجاد شده اند تأکید می ورزد (حسینی، ۱۳۸۹).
رویکردهای تحلیلی
کلیه رویکردهایی که برای درک و درمان تعارضات زناشویی بر «نقش بینش» در ایجاد تغییر تأکید می کنند، روان تحلیلی نامیده می شوند. درمانگران تحلیلی با شناسایی پویایی های گذشته و زنده در اکنون، بیماران را به بینش می رسانند و آنان را از سلطه اجبارهای ناهشیار رها می کنند. نام فروید با واژه تحلیل عجین است از نظر او مراحل رشد را روانی ـ جنسی، هر یک تأثیر خاصی در شکل گیری شخصیت ایفا می کنند. ماهلر ۱۹۷۵، بعدها مراحل تحولی رشد را به گونه ای دیگر مطرح کرد و «روابط هم زیستانه» در نخستین هفته های زندگی را مورد توجه قرار دهد. او بر «فرایند تفرد» پس از همزیستی تأکید کرد و نقش آن را در روابط بعدی جدی شمرد. سیندر ۱۹۹۹، با مدل بینش محور خود در زوج درمانی، کارایی جدی مدل های تحلیلی را به ثبوت رسانده است. مدل سیندر (IOCT): «زوج درمانی بینش محور» نام دارد و امروزه در سطح دنیا توجه روز افزونی را به سوی خود جلب می کند. پیش فرض بنیادین سیندر این است که مشکلات کنونی روابط از جراحت هایی که افراد در کودکی و نیز در روابط صمیمانه (جفتی) قبلی شان تجربه کرده اند نشأت می گیرد. با باور سیندر جراحت ها و تجارب ناخوشایند گذشته، آسیب پذیری های شخصیتی و دفاع های ناکارآمدی را در افراد شکل می دهد تا آنان را از تجربه دوباره آسیب، به هر قیمت دور نگه دارند (حسینی، ۱۳۸۹).
رویکرد تبادلی ـ سیستمی
رویکرد تبادلی، محور تمرکز درمان را از پویایی های درون فردی، به ترکیبی که از حضور دو شخص با پویایی های گوناگون ایجاد می شود (رابطه) تغییر می دهند: رابطه چیزی بیشتر از مجموع شخصیت تعامل کنندگان است و بافتاری ایجاد می کند که اعضاء از آن تأثیر می پذیرند. رویکردهای سیستمی غالباً در خانواده درمانی و رویکردهای تبادلی در زوج درمانی کاربرد دارند.
رویکرد تبادل اجتماعی
رویکرد تبادل اجتماعی و انصاف، دیدگاه های قانون مداری را اشاعه کرده اند که به طور سنتی در حیطه روابط صمیمانه دارای اهمیت بوده اند. فرضیه بنیادین این رویکرد چنین مطرح می کند که: «رفتارها و فعالیت های غالب آدمی یا برای کسب پاداش و لذت است و یا جهت اجتناب از تنبیه، رنج و هزینه». کاناری و ستنفورد (۲۰۰۱) معتقدند رابطه منصفانه رابطه ای است که در آن، حاصل نسبت دستاوردها بر سرمایه گذاری ها، برای هر دو نفر نسبتاً مساوی باشد.
بنابر رویکردهای تبادل اجتماعی و انصاف، رضامندی زناشویی به نزدیک بودن خارج قسمت های دستاورد بر سرمایه گذاری زن و شوهر برمی گردد.
کلی و تیبات (۱۹۷۸) نظریه وابستگی متقابل را مطرح کردند و در آن چنین فرض نمودند که رضایت یا نارضایتی زناشویی به هزینه های صرف شده و پاداش های دریافت شده طرفین مرتبط است. طبق این دیدگاه، پیامدها و دستاوردهای افراد براساس انتظاراتی که آنان مطابق با خودپنداره و استحقاق شخصی شان از رابطه دارند ارزیابی می شود. رضامندی و نارضایتی زناشویی نیز در این دیدگاه به میزان مطابقت و دستاوردهای متداول در رابطه بستگی دارند، چنان چه دستاوردها، بیشتر از میزان مطابقت باشد، افراد رضایت ارتباطی را تجربه می کنند و اگر دستاوردها کمتر از معیارهای ادراکی باشند، نارضایتی سر می برند.
(حسینی، ۱۳۸۹، ص ۷).
رویکرد شناختی ـ رفتاری
درمان های گوناگون و کلاسیک شناختی در پیوند با رویکردهای رفتاری، آمیزه وسیع و کارآمدی را به حیطه روابط زناشویی وارد کرده اند. «نظریه توازن» که نیوکامب (۱۹۶۱) آن را بنیانگذاری کردند و «نظریه ناسازی» به بنیانگذاری فستینجر (۱۹۵۷)، دو نمونه مهم از رویکردهای کلاسیک شناختی هستند. هر دو نظریه (توازن و ناسازی) بر این پیش فرض استوارند که افراد به پرورش شناخت واره های باثبات پیرامون نگرش و رفتارهایشان تمایل دارند. وقتی انسان، احساس شدیدی به کسی داشته باشد، نخست سیستم شناختی خود را با احساس اش متوازن می کند و سپس رفتار خاصی را نسبت به او برون ریزی می نماید. از آنجا که زوج ها تاریخچه مشترک گسترده ای با یکدیگر داشته اند، هر رویداد به ظاهر کوچکی نیز برای ایشان معنی خاصی خواهد داشت و همین معانی ویژه آنها را به سوی رفتارهایی ویژه هدایت خواهد کرد. درمان شناختی ـ رفتاری، نوعی مداخله واقعیت مدار و منطق محور است که بر انتخاب شایسته باورها و انتظارات همسران نسبت به خود، دیگری و رابطه تأثیر می گذارد. هدف درمان های شناختی ـ رفتاری، اصلاح شناخت واره های ناکارآمد و آموزش مهارت های گفتگو و حل مسئله به زوج های آشفته است. مدل های شناختی ـ رفتاری در تبیین تجارب ذهنی ارتباطی و خاستگاه تعارضاتزناشویی قدرت زیادی دارند(حسینی،۱۳۸۹).