نصر درباره ویژگی اخیر گفته است:
«اگر فلسفه اسلامی را به دقت مورد بررسی قرار دهیم، این حقیقت عجیب را در خواهیم یافت که نخستین کس از فلاسفه که از آیات قرآنی، آن هم به نحوی وسیع، در کتب فلسفی خویش سودجسته سهروردی است… سهروردی در واقع تمام عقاید و آرای فلسفی و حکمی خود را تفسیری بر قرآن بیان می کند تا بدانجا که در پایان تحقیق الواح عمادی، افسانه های شاهان و قهرمانان ایران باستان را نیز از جنبه قرآنی شرح و تفسیر می کند».[۴۳۲]
درنتیجه شیخ اشراق تصویر جدیدی از عقل و حدود آن ارائه داد و حکمت اشراق را بر پایه این عقل پیریزی کرد.
۳ -۳-۲-۳-۱- نورالانوار و مباحث وجود
بنا بر نظر سهروردی، واقعیتهای مختلف، چیزهایی جز نور نیستند که از لحاظ شدّت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند. واقعیت نیازمند به تعریف نیست، چون قاعده آن است که همیشه امر تاریک را با امر روشن باید تعریف کرد و هیچ چیز از نور آشکارتر و روشنتر نیست و آن را با هیچ چیز دیگر نمیتوان تعریف کرد. پس، از نظر سهروردی حقیقت این است که همه چیزها به وسیله نور آشکار میشود و بایستی به وسیلهی آن تعریف شود.
«نور اعلی منبع هر وجود است، چه جهان در همهی درجات واقعیت خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست».[۴۳۳]
از نظر او «ذات نخستین نور مطلق، پیوسته نورافشانی میکند و از همین راه متجلی میشود و همهی چیزها را به وجود میآورد و با اشعه خود به آنها حیات میبخشد. هر چیز در این جهان منشعب از نور ذات او است و رستگاری عبارت است از وصول کامل به این روشنی»[۴۳۴] بنابراین مرتبهی وجودی همهی موجودات بسته به درجهی قرب آنها به نور اعلی و درجه اشراق آنهاست. سهروردی به چند راه اشاره میکند که بنا بر آنها قلمروهای مختلف جهان از یکدیگر تمایز پیدا میکنند. مثلاً ممکن است کسی به همهی چیزها از این لحاظ نگاه کند که نور است یا ظلمت و اگر نور است، آیا نورانیت از خودش است که در این صورت نور مجرد نام دارد، یا نورانیشدن از منبع دیگری است که در این صورت نور عرضی نامیده میشود. به همین ترتیب ظلمت نیز وابسته به خود است که غاسق نام دارد و یا وابسته به دیگری است که هیئت نام دارد. به این ترتیب سلسله مراتب موجودات با یکدیگر اختلاف پیدا میکنند. در نتیجه ملاک برای تفاوت درجه موجود ات، نوری است که هر یک دارد. «و این نور همان معرفت و آگاهی است. به این ترتیب جهان از نور اعلی پدیدار میشود، بی آنکه پیوستگی «مادی» و «جوهری» میان آن دو وجود داشته باشد. افزون بر این، نورالانوار در هر یک از قلمروها خلیفه یا تمثیلی و رمز مستقیمی از خود دارد. بدان صورت که در آنجا نشانهای از او دیده میشود، همه چیز برحضور و آگاهی او گواهی میدهند».[۴۳۵]
در نتیجه میتوان گفت که سلسله مراتب نوری که سهروردی بیان میکند در واقع نوعی بازگشت به همان نظریهی مبنایی وحدت وجود است. نور اعلی (نورمطلق) که مبدا قرار دارد و تنها او نور محض است و نورافشانی میکند و از تجلی انوار اول است که دیگران نور (وجود) مییابند.
دکتر نصر دلبستگی و شیفتگی خاص نسبت به شیخ اشراق دارد به طوری که به تصحیح و حاشیه نویسی برخی از آثار سهروردی به همراه هانری کربن همت گماشت و آن را با عنوان «مجموعه مصنفات فارسی شیخ اشراق» منتشر کرد. او همواره سهروردی را به عنوان احیاگر اندیشههای ایران باستان مورد تقدیر قرار میدهد و بارها این نکته را یادآور شده است که آنچه به طور عمیق مورد توجه قرار داده، ویژگی عرفانی اندیشه سهروردی است.
«آن حکمت جاودانی که شیخ اشراق درصدد تأسیس یا تجدید تأسیس آن بود، نه تنها در زمان حیات کوتاه وی به چشمانداز عقلی با نفوذی در پیروان مذهب شیعه و به طور کلی در سرزمینهای شرقی اسلام تبدیل شد، بلکه از مرزهای اسلامی نیز گذشت و به میراثهای دیگر پیوست. از بسیاری جهات عنصری از جهان بحث مشترکی شد که اسلام در آن با همسایگان خود شرکت داشت؛ یعنی جهانی که در آن وحدت متعالی که در تجلیات گوناگون حقیقت نهفته است خودنمایی میکرد».[۴۳۶]
۳-۳-۲-۴- جمع بندی و نتیجهگیری
بدون شک مسأله تنوع ادیان از مهمترین مسألههایی است که ذهن هر دینپژوهی را به خود معطوف میسازد و پرسشهای فراوانی را به دنبال دارد.
وحدت متعالی ادیان[۴۳۷] و یا کثرتگرایی باطنی ادیان حاکی از پلورالیسم خاص دیدگاههای بیان شده است.
دکتر نصر و سایر متفکران سنتگرا به وحدت متعالی ادیان معتقدند و براین باورند که«اولاً همهی ادیان بزرگ و ماندگار در جهان سرچشمهی الهی دارند. ثانیاً با وجود اختلافهای ظاهری از وحدت باطنی برخوردارند. ثالثاً حکمت جاودان در همهی آنها محقق است».[۴۳۸]
به بیان موجزتر همهی ادیان در روح اصلی خود وحدت دارند، ولی در فرم و شکل ظاهری با هم اختلاف دارند. دکتر نصر به عنوان یک فیلسوف مسلمان، مهمترین چالش فراروی اسلام را از یک سو، سکولاریسم و از سوی دیگر چالش تنوع ادیان و پلورالیسم دینی میداند.
این ادیان متعدد اگرچه در طول تاریخ دچار تغییراتی شدهاند، ولی هنوز هم در سطوح گوناگون تداوم حیات دارند. در نظرگاه سنتی وجود تغییرات در دین امری گریزناپذیر است، اما این تحولات فرآیندهایی تلقی میگردند که از طریق آنها اصول ثابتی شکوفا میشود. ازنظر نصر تحول و دگرگونی، توأم با این واقعیت اساسی است که ادیان، تجسم مثل پیشتر موجود (به مفهوم افلاطونی) در ساحت الهی میباشند. بنابراین، بسط و گسترش زمینی ادیان همان فعلیت یافتن امکاناتی است که در محضر الهی وجود دارد.
به هر حال آنچه مهم است، همین تنوع و تکثر جلوههای دینی کنونی در گستره زمین است؛ چراکه با درهم شکستهشدن مرزهای فرهنگی میان ادیان، آنها بیش از گذشته در تلائم فکری و وجودی با معنویت اصیل سنتهای دیگر قرار گرفتهاند.
دکتر نصر به عنوان نماینده مکتب سنتگرایی، هرگونه انحصارگرایی را رد میکند و آن را یک نظریه ناکارآمد قلمداد میکند. البته نصر تکثرگرایی رایج در غرب و یا به بیان دیگر عام نگری را نیز بر نمیتابد. از نظر نصر نظریهی وحدت متعالی ادیان نظری جامع و کامل است که با نگاهی احترام آمیز و درخور شئون هر دین با آن برخورد میکند. او در دفاع از وحدت متعالی ادیان میگوید «اساساً نباید کثرتگرایی ادیان را با دید عقلانی نگاه کرد، فهم این مطلب که ادیان همه بر حق هستند، برای کسانی میسر است که دارای چشم باطنی هستند، از جمله برای عرفا و صوفیانی که همهی کائنات را جلوهی حق میدانند».[۴۳۹]
او تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی بین دو امر شریعت ظاهری و طریقت باطنی در هر دین تفکیک ایجاد میکند و در این صورت است: که راههای مختلف رسیدن به حقیقت معنی پیدا میکند. در این تفکر دین دارای دو ساحت است. ساحت ظهور زمینی و ساحت دیگر حقیقت ذات مطلق آسمانی آن. در این تفکر، ادیان همگی مظاهر و تجلیات گوناگون آن حقیقت مطلقاند. به عقیده نصر «خداوند خود را به صورتهایی که متناسب با فرهنگهای متفاوت است، متجلی میکند تا در آن فرهنگ شناخته و ادراک شود و امور خاصی را با طرح و برنامه خود در محلهای مختلف وحی، به انجام برساند تا بدینوسیله تفاوتهای موجود میان جوامع انسانی را حفظ کند».[۴۴۰]
البته ناگفته نماند که در باور سنتگرایان، کثرتگرایی دینی از تجلیات ذات الهی متناسب با ظرفیتهای انسانی است و در مقابل آن معنا از کثرتگرایی دینی قرار میگیرد که قائل به حضور حقیقت مطلق در تمام ادیان است و کثرتگرایی ادیان را دستاوردی بشری و ناشی از واکنشهای متفاوت انسانی نسبت به ذات غایی میداند.
او همچنین دلایل و مبناهایی را برای نظریهی وحدت متعالی بیان میکند که برگرفته از عرفان نظری و تفکرات صوفیانه است که عبارت اند از:
-
- تمام ادیان مبدأ واحدی دارند.
-
- جایگاه امر مطلق و مثل اعلا.
-
- راست آیینی.
-
- تمایز میان بعد ظاهری و بعد باطنی دین.
-
- وحدت باطنی و کثرت ظاهری ادیان.
-
- وجود عناصر مشابه در ادیان مختلف.
دکتر نصر برای تثبیت نظریهی وحدت متعالی ادیان، توجه ویژه ای به عرفان به ویژه از نوع شرقی آن دارد، چراکه در قرابت با نظریهی وحدت متعالی ادیان، جان مایهی تصوف نیز، تأکید بر بعد باطنی دین یا قلب وحی است.
نظریه او در ابتدا برخواسته از فلسفه سنتگرایان یعنی حکمت خالده است؛ زیراکه
پایهگذار اصلی این تفکر در میان سنتگرایان اعتقاد ایشان به حکمت جاویدان است، اما مبانی و ریشههای این تفکر را به طور خاص میتوان در نظریات متصوفه و عرفانی اسلامی جستجو کرد؛ به ویژه تاثیرپذیری و شیفتگی نصر به عارفانی چون ابنعربی و مولانا به طور خاص به طوری که بهرهبرداری از دیدگاهها، اشعار و بیانات ایشان در نوشتههای نصر به خوبی آشکار است. البته باید گفت او نظریهی وحدت ادیان را با بهرهگیری از دیدگاههای فیلسوفانی چون ملاصدرا و شیخ اشراق بیان میدارد، اما چون ملاصدرا و شیخ اشراق نیز از جمله فیلسوفان عارف مسلک به حساب میآیند بهرهگیری او از ایشان به نظریات عرفانی شان بر میگردد تا به بحثهای عقلانی و استدلالی، البته باید گفت وحدت متعالی ادیان بر مبنای فلسفی استوار نیست و با چالش های بنیادینی رو به روست و همانطور که گفته شد به بیان خود نصر باید با چشم باطن در آن نظر کرد.
فصل چهارم: مقایسه و تطبیق دو نظریه
۴- مقایسه و تطبیق دو نظریه
۴-۱- مقدمه: جهانیشدن و دین
جهانیشدن و ارتباط آن با دین در سالهای اخیر به صورت یکی از موضوعات اصلی جامعهشناسی دین درآمده است. جهانیشدن به طور عمده پدیدهای است که در اثر پیشرفتهای سریع فنآوری ارتباطات و همراه با آن پیشرفت سریع در انتقال دانش و اطلاعات بشری ایجاد شد. تأثیرات جهانیشدن بر زندگی انسانها بسیار متنوع و پیچیده است. دین نیز از مؤلفههایی است که از تأثیرات جهانیشدن بینصیب نمانده است. در این سیاق، واکنشهای ادیان به چنین پدیدهای بسته به ویژگی الهیاتی و اعتقادی آن ها متفاوت است. افزون بر این، غلبه تدریجی تجددگرایی از چند سده گذشته موجب حذف فرقهگرایی در ادیان و در عوض ایجاد جریان «سنتگرایی» در کنار دو جریان «تجددگرایی» و «بنیادگرایی» شده است.
سنتگرایان تعالیمی مبتنی بر اصول متافیزیکی و بر سیاق حکمتهای نوافلاطونی ارائه مینمایند و نواندیشان دینی تجددگرایی را به عنوان یک واقعیت و یک فرصت پذیرفته اند، سعی دارند با بهرهگیری از عقل مستقل و بهکارگیری علوم جدید، دین را با شرایط انسان انطباق دهند.
دکتر سروش و دکتر نصر هرکدام به ترتیب به عنوان نمایندگان دو جریان نواندیش دینی و سنتگرایی در ایران به بیان دیدگاههای خود در زمینهی دین و معرفت دینی و کثرت ادیان پرداختهاند. در این بخش سعی شده است تا نگاهی مقایسهای و تطبیقی به اندیشههای دین شناسانه این دو متفکر در زمینه ی تکثر ادیان داشته باشیم.
۴-۲- بررسی اجمالی دو نظریه
باید گفت که نظریهی کثرتگرایی دینی دکتر سروش با ترجمه و الهامگرفتن از کتابهای فلسفه غرب و به ویژه کتابهای فلسفه دین و مباحث پلورالیزم دینی جانهیک به وجود آمد. این نظریه از بافتی فرهنگی ناشی میشود که ذاتاً قادر نیست سنتهای قدسی نوع بشر را به حساب بیاورد. به دلیل آنکه بافتی که سروش، دیدگاههای خویش را در آن شکل داده است اساساً بافتی سکولار است. نظریه ی او، یک نظریه ی ایدئولوژیکی است؛ زیرا تکثرگرایی، ابعاد و صور گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی و دینی را به خود اختصاص میدهد که هر یک معنای ویژهی خود را دارد و ما در اینجا فقط به تبیین وجه دینی آن پرداختیم. در حالیکه نظریهی دکتر نصر نظریهای دینی است؛ زیرا سعی در احیا و بازسازی سنتهای گذشته دارد در حالیکه بیشترین وجوه سنت را آداب و مناسک ادیان گوناگون تشکیل میدهد.
سروش معتقد است ادیان از طریق مواجهه انسان و تجربهشان با حق به وجود آمدهاند و به نظر او انسانها عوامل اصلی تکوین دین هستند.
نظریهی او بر استدلال و التزام شخصی او متکی است و حقیقت خود این نظریه را بر «حقیقتهای» ادیان برتری میبخشد. از طرف دیگر دکتر نصر معتقد است حقیقت- اعم از دینی و غیردینی- قدسی است و از طرف خدا صادر میشود و انسانها باید در برابر این حقیقت سرتعظیم فرود آورند و ما نمیتوانیم برای خلق «حقیقت» کاری کنیم. کاری که از دست ما ساخته است این است که آینه حقیقت باشیم و آن را به همان صورتی که هست منعکس کنیم. بر این اساس دیدگاه سنتگرایانهی نصر ذاتاً دینی است؛ زیرا هدفش آن است که«منتهای ارزش را به کیفیات قدسی یک دین مفروض بدهد و هیچ چیز را بر حقیقت ادیان تفوق نمیبخشد».[۴۴۱]
پیش از ادامه بحث، باید این واقعیت را خاطرنشان کرد که مسأله کثرتگرایی دینی موضوعی اساسی و اولی در فلسفه دین دکتر سروش است و حال آنکه در فلسفه دین دکتر نصر مسألهای ثانوی است. هدف اصلی نصر احیای سنت و منظر سنتی از طریق تبیین و توضیح معرفت قدسی است و مسأله تنوع ادیان بعدی از ابعاد متعدد فلسفه جاویدان است.
به همین دلیل باید مسأله کثرتگرایی دینی را ازمنظر سروش، به صورت مستقیم مورد بحث قرار داد. در حالیکه در دیدگاه نصر، مسأله یاد شده را باید در بافت تصور او از سنت معرفی کرد، هرچند که دکتر نصر و دکتر سروش هردو در باب کثرت ادیان به نظریه پلورالیزم دینی تأکید دارند، اما مبانی و رویکرد هریک در تبیین این نظریه تفاوتهایی با هم دارد. در این بخش از تحقیق به تفاوتهای این دو رویکرد میپردازیم.
۴-۳- بررسی مقایسهای و تطبیقی نظریه کثرتگرایی سروش و وحدت متعالی ادیان نصر
۴-۳-۱- حقیقت مطلق؛ عدم شناخت حقیقت مطلق، محدودیت انسانی یا نامحدودبودن حقیقت مطلق.
مسألهای که در تبیین کثرتگرایی دینی بین سروش و نصر باید به آن توجه کرد، تصور متمایز هر یک از آنها از واقعیت و درک و فهم آنها از دین است که منشأ اصلی تفاوت میان آنها به شمار می رود باید گفت که تلقی سروش از «خدا» یا «حقیقت مطلق» تحت تأثیر مبانی تجربهگرایانه فلسفه غرب بوده است. وی در توجه به مقوله «واقعیت مطلق» بر تجربهی دینی، معرفتشناسی کانت و بررسی سیر تحول ادیان به عنوان مبادی و مبانی نظریه خود تأکید میکند. الگوی معرفتشناسی سروش دربارهی «حقیقت مطلق» کاملاً منطبق بر مبانی تجربهگرایانه غرب است؛ چراکه تأکید سروش بر معرفتشناسی کانت و موضوع نومن و فنومن، نشان از تأثر شدید وی از الگوهای معرفتی تجربهگرایانه دارد. البته سروش ماده و محتوای الگوی معرفتشناسی کانت را تغییر داده است، اما ساختار نظریات مذکور، تجربهگرایانه است. وی به پیروی از فلسفه کانت، دامنه شناخت انسان را کاملاً محدود به شرایط فردی دانسته و در نتیجه حقیقت فینفسه را برای او غیرقابل دسترسی میداند. در این نگرش انسان جزء جدا شدهای از کل است و توانایی او محدود به حواس و عقل جزئی است که خود این عقل نیز مقید و محدود است. بنابراین انسان صرفاً از پشت حجاب فردی خود به حقیقت مطلق مینگرد و فقط قادر به درک جزئی از حقیقت و یا حقیقت جزیی است. در نظر سروش، این محدودیت ناشی از محدودیت ذاتی انسان، از قبیل زمان، مکان و سایر محدودیتهای فردی است که همچون حصاری او را در برگرفته است و وی را توان رهایی از آن نیست، لذا وقتی از حقیقت سخن میگوید در واقع از تأثیر حقیقت بر خود و تجربهای که از حقیقت دارد سخن میگوید نه از حقیقت فینفسه. «باری چند وجهیبودن تفسیرها، در واقع به چند وجهیبودن واقعیت بر میگردد. واقعیت یک لایه و یک پهلو ندارد».[۴۴۲]
«حقایق یافته شده و مکشوفات و مکاشفات بسیار زیاد است و حیرانماندن در میان این حقایق و مجذوب و محصور گوشهها و پارههایی از آنها شدن، تعدد و تکثر را پدید آورده است. این معنا به بیانی دیگر در قبض و بسط آمده است که عینیبودن بیش از حقبودن است».[۴۴۳]
بنابراین وقتی فقط اجزایی از حقیقت برای انسان، قابل حصول است، هیچگاه این اجزاء معادل کل حقیقت نخواهد بود و همیشه رنگ انسانی خواهد داشت.
همچنین از نظر سروش مفهوم «خدا» با توجه به الوهیتهای خاصی که در تاریخ هریک از ادیان جلوهگر شده است معنا پیدا میکند.
«خدا بر هر کسی به گونهای تجلی کرده است و هر کسی هم تجلی حق را به گونهای تفسیر کرده است و «در عشق، خانقاه و خرابات شرط نیست» و «اولین کسی که بذر پلورالیزم را در جهان کاشت خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد. بر هرکدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعهای مبعوث و مأمور کرد و بر ذهن و زبان هرکدام تفسیری نهاد».[۴۴۴]
بدینترتیب تلقی هریک از ادیان مختلف از مفهوم خدا یا الوهیت مطلق در بین پیروان هر دین که وجود داشته، بخشی از تاریخ آنان به شمار میآید، به گونهای که نمیتوان آن را بدون این بستر تاریخی معنا کرد. این برداشت و تلقی خاص از خدا اجزای فرهنگهای متفاوت بشری را به وجود آورده است و یا خود تحت تأثیر آنها به وجود آمده است.
اما نصر، ادعا میکند که برخلاف دیگران و از جمله سروش تفسیر او از واقعیت یا حقیقت مطلق، تفسیری مابعدالطبیعی است؛ به این معنا که نه بر عقل استدلالی، بلکه بر عقل شهودی استوار است. به اعتقاد نصر، نمیتوان حق مطلق را از طریق تفکر استدلالی درک کرد، بلکه فهم واقعی حقیقت، فقط از طریق شهود امکانپذیر است، بنابراین، از نظر وی «دیدگاه پلورالیزم در تبیین واقعیت مطلق نوعی کوشش فلسفی عاری از شهود عرفانی است که نمونهای از تحریف «مایا» است».[۴۴۵] برخلاف سروش که شناخت حقیقت یا واقعیت فینفسه را امری غیرممکن میداند. نصر قائل است که عقل انسانی میتواند حقیقت فینفسه را چنانکه هست- بدون اینکه رنگ انسانی به آن بدهد- دریابد. برای آدمی به سبب همین سرشت عقل انسانی، امکانپذیر است که به خداوند معرفت یابد و به جایی برسد که او را حق بداند، چون به گونهای ساخته شده است که ذات مطلق را فیحد ذاته دریابد.