در باب چهارم، سعدی حکایتی را آورده است در چگونگی سخن گفتن و مخاطب را این گونه اندرز می دهد که نباید در بین کلام دیگران سخن گفت و این کار را نشانه ی جهل و نادانی چنین افرادی می داند.
«یکی از حکما شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکند مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان تمام ناگفته، سخن آغاز کند.
سخن را سرست، ای خردمند و بُن خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش |
میاور سخن در میان سخُن نگوید سخن ، تا نبیند خموش» (همان: ۱۳۰) |
۳-۷- طنز در بوستان و گلستان
درباره جایگاه سعدی و ویژگیهای نظم و نثر او سخن گفتهایم؛ قصهگویی و حکایتپردازی، زبان سهل و ممتنع، تمثیل، آموزههای عرفانی و… از جمله موارد و موضوعاتی بودهاند که پیرامون شخصیت و آثار سعدی به تکرار مورد بررسی قرار گرفته شد. طنز، جایگاه ویژه ای در آثار سعدی دارد. او به یاری طنز، خشکی را از کلام خود می گیرد و شور و حرکت را بدان باز می گرداند. اما یکی از موارد قابل بحث در نظم و نثر سعدی و به ویژه در گلستان، «طنز» است که در این پژوهش مورد بررسی قرار داده ایم. قابل ذکراست که درباره ی طنز در کلام سعدی مقاله ها و کتاب های بسیاری منتشر شده است. در زیر ابتدا به تعریف مختصری از طنز و ذکر نمونه هایی از آن در بوستان و گلستان سعدی می پردازیم.
«طنز واژه ای است عربی و در لغت معادل افسوس، سخریه، استهزاء، طعنه زدن، سرزنش کردن، ناز و کرشمه و…. است.و در عرف ادب به روش ویژه ای در نویسنده گی(اعم از نظم و نثر) اطلاق می شود که در آن نویسنده با بزرگ نمایی و نمایان تر جلوه دادن جهات زشت و منفی و معایب و نواقص پدیده ها و روابط حاکم در حیات اجتماعی، در صدد تفکر، اصلاح و رفع آن برمی آید.
عده ای طنز را نوعی«انتقاد اجتماعی در جامه ی رمزو کنایه، با رعایت و حفظ جنبه های هنری و زیبا شناسی» می دانند.
در این روش نویسنده«معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را به صورت اغراق آمیز؛ یعنی زشت تر و بد ترکیب تر از آن چه هست؛ نمایش می دهد تا صفات و مشخصات آن ها روشنتر و نمایان تر جلوه کند و تضاد عمیق موجود با اندیشه ی یک زندگی عالی و مأمول آشکار گردد. این ترتیب قلم طنز نویس با هرچه مرده و کهنه و واپس زده است و با هرچه زندگی را از ترقی و پیشرفت باز می دارد، بی گذشت و اغماض مبارزه می کند و می کوشد تا خطاکاران را به خطای خود متوجه سازد و معایب و نواقصی را که در زندگی اجتماعی پدید آمده است، برطرف کند و هدف آن اصلاح و تزکیه است، نه ذمّ و قدح و مردم آزاری». به بیان دیگر«طنز بد خواه انسان نیست و با انسان نمی جنگد، با صفات غیر انسانی او، با خصوصیات ضد انسانی اومی جنگد. طنز از عشق و دوستی و دلبستگی، سرچشمه می گیرد و بغض و بیزاری و کینه ی او نیز به دلیل همین دوستی و دلبستگی اوست» (نیکو بخت، ۱۳۸۰: ۸۹)
الف: طنز در بوستان
سعدی آیینه داری است که نه فقط احوال روزگار خود را در آثارش باز میتاباند، بلکه باشناختی عمیق و دقیق چنان سیمایی از آدمی عرضه میدارد که همگان؛ از توانگر و درویش و عارف و عامی میتوانند تصویر خویش را در آیینه کلام او ببینند و با بهره گرفتن از آموزهها و اندرزهای او، خوی و خصلت و گفتار و رفتار خود را به زیبایی و کمال بیارایند.
نظم بوستان به شیرینی سایر آثار شیخ است که گاهی با شیطنت های خاص سعدی مواجه می شویم که رفتارهای ناشایست بشر را به سخره می گیرد، درحکایت زیر که به نوعی زنان زیبا، صورت اما زشت، سیرت را به سخره گرفته است، این گونه اندرز می دهد که آدمی باید زنی را در زندگی اختیار کند که دارای سیرت و باطنی خوب و دلنشین باشد در غیر این صورت زندگی به کام وی، تلخ می شود و آوارگی و بیچارگی و همچنین زندان قاضی بهتر از زندگی با زن ناسازگار است. برای روشن شدن این مطلب به ذکر حکایت که شیخ شیراز، به صورت طنز آن را بیان می دارد میپردازیم.
زن خوبِ فرمانبرِ پارسا برو پنج نوبت بزن برسرت همه روز اگر غم خوری غم مدار کِرا خانه آباد و همخوانه دوست چو مستور باشد زن و خوبروی کسی بر گرفت از جهان کام دل اگر پارسا باشد و خوش سخُن زن خوش منش دل نشان تر که خوب ببُرد از پری چهره ی زشت خوی چو حلوا خورد سرکه از دست شوی دلارام باشد زن نیک خواه چو طوطی کلاغش بود همنفس سراندر جهان نِه به آوارگی تهی پای رفتن بِه از کفش تنگ به زندان قاضی گرفتار بِه سفر عید باشد بر آن کدخدای در خرّمی بر سرایی ببند |
کند مرد درویش را پادشا چو یار موافق بوَد در برت چو شب غمگسارت بود در کنار خدا را به رحمت نظر سوی اوست به دیدار او در بهشت است شوی که یکدل بوَد با وی آرام دل نگه در نکویی و زشتی مکُن |