ارزششناختی
محوریت بعد مادی وجود انسان
-
- آزادی بیرونی
-
- تساهل و مدارای حداکثری
-
- محوریت انسان در تعیین بایدها و نبایدهای اخلاقی
-
- عدم مداخلۀ شخص یا نهاد دین در نوع برقراری رابطۀ روابط فرد
-
- مدارای حداکثری افراد و نهادهای اجتماعی و دینی در مقابل انتخاب هر نوع رابطه از سوی فرد با دیگران
-
- تعیین بایدها و نبایدهای مربوط به نوع برقراری روابط از جانب فرد و شکل گیری پلورالیسم اخلاقی.
دینشناختی
تقدم عقل بر نقل
جدا بودن دین از زندگی
عدم پذیرش دین به عنوان تعیین کنندۀ چارجوبهای برقراری روابط
۴-۳- بررسی سؤال دوم تحقیق: ویژگیهای سبک زندگی اسلامی در زمینۀ دو شاخص اوقات فراغت و روابط انسانی چیست؟
در فصل دوم و در مبانی نظری به بحث و بررسی در رابطه با مبانی فکری اسلام پرداخته شد. در این فصل با توجه به آن مبانی به استنباط اصولعملی پرداخته میشود که بدین ترتیب ویژگیهای دو شاخص اوقات فراغت و روابط انسانی در سبک زندگی اسلامی مشخص گردد. امّا قبل از پرداختن به دو شاخص نامبرده باید به این نکتۀ قابلتوجه دقت کرد که قبل از دست یافتن عالمان و محققان روانشناسی و جامعهشناسی به مفهوم سبک زندگی، حضرت حق تعالی در قرآن مجید و خاندان عترت در کلام گهربار خویش به آن اشاره نمودهاند و در مورد همین خصلت اساسی «الگوپذیری» انسان، به معرفی الگوها و سبکهای نیکو و نهی از الگوها و سبکهای زندگی منحرف، در راستای سعادت فرد و جامعه پرداختهاند. بدین ترتیب با توجه با آموزههای اسلام نیز میتوان سبک زندگی مورد پسند الهی را تشخیص داد؛رشاد (۲۰۱۴٫http://rashad.iict.ac.ir) سبک زندگی اسلامی را از دو بعد عام و خاص تعریف می کند و اعتقاد دارد سبک زندگی، به دو صورت قابل تعریف است:
ـ بالمعنی الاعم
ـ بالمعنی الاخص
درخصوص تعریف بالمعنی الاعم میتوان گفت که سبک زندگی عبارت است از تحقق عینی اسلام در عرصههای حیات انسان». به این ترتیب سبک زندگی عبارت خواهد بود از تحقق عینی اسلام با همهی ابعاد و اعماق آن، آنگاه که اسلام محقق شد و نه فقط در مقام نظر، نفسالامر و نزول. از دین دستکم میتوان دوازده تعبیر داشت که یکی از تعابیر، «دین محقق» است، یعنی آنچه که در حیات انسان جوارح و جوانح انسان محقق شده است و آنچه در جوارح و جوانح انسان تحققیافتنی است، سبک زندگی است. علامهی طباطبایی نیز دین را به نحوی در المیزان تعریف میکنند که به سبک زندگی نزدیک میشود.
اما سبک زندگی بالمعنی الاخص و در معنای محدودتر آن که بتواند با تعاریف رایج نیز یک نوع مجاورت و موازات پیدا کند به این صورت است: «منظومهای از شیوههای مواجهه جوانحی و جوارحی با عرصههای حیات» و اگر اسلامی بود، این عبارت به تعریف اضافه میشود: «مبتنی بر مبانی معرفتی ـ ارزشی برآمده از منابع معتبر با کاربست منطق علمیِ موجه اسلامی. سبک زندگی اسلامی، علیالاجمال «شیوههای رفتاری تهذیبی ـ تکلیفی به مقتضای عبودیت» است.
در ادامه به توضیح استنباطها پرداخته میشود.
۴-۳-۱-۱- مبانی و اصول عملی استنباط شده از مکتب اسلام
۴-۳-۱-۱- مبنای جهانشناختی
وجود زندگی جاوید پس از مرگ و حیات اخروی
در جهانبینی اسلامی بر خلاف جهانبینیهای مادی، زندگی صرفاً به این دنیا ختم نمیشود و انسانها با مرگ از بین نمیروند بلکه پس از مرگ وارد جهان دیگری میشوند که در آنجا دارای زندگانی جاوید خواهند بود. در واقع در آن جهان و زندگی جاوید انسانها نتیجۀ اعمالی که در دنیای فانی انجام دادهاند خواهند دید. بنابراین در اسلام زندگی انسان پس از مرگ و در جهان دیگری که جاوید است ادامه خواد یافت.
۴-۳-۱-۲- مبنای انسانشناختی
تقدم کمال فرد بر جامعه
با بررسیهایی که در مبانی نظری انجام شد به این نتیجه رسیدیم که بر اساس نظر دو تن از متفکران اسلامی، علامه طباطبایی و شهید مطهری فرد و جامعه دو واقعیت متفاوت نیستند که با اصالت یکی، اصالت دیگری نقض شود بلکه این دو، دو سطح از یک واقعیت هستند به گونهای که گاهی انسان در رابطۀ فرد با فرد قرار میگیرد و فرد اصیل است وگاهی انسان در یک عمل جمعی قرار میگیرد که در اینجا اصالت دیگر با فرد نیست و با جامعه است؛ به عبارت دیگر بسته به نوع ارتباط، تعلق اصالت مشخص میشود؛ بنابراین در اسلام هم فرد اصالت دارد و هم جامعه امّا در نهایت همۀ احکام فردی و اجتماعی به دنبال کمال انسان است؛ بنابراین مطلب است که میتوان نتیجه گرفت در اسلام کمال فرد بر جامعه مقدم است؛ و منظور از کمال فرد رشد روحی اوست به گونهای که به کمال متعالی که خداوند برای انسان در نظر گرفته است برسد. بنابراین در همۀ دستورات مربوط به فرد و اجتماع، کمال فرد مدنظر است که از اهمیت والایی برخوردار است؛ بنابراین مبنای مهمی که در این قسمت وجود دارد و منشأ سه اصول دیگر خواهد بود، تقدم کمال فرد بر جامعه است.
۴-۳-۱-۲-۱- اصول عملی برآمده از مبنای انسانشناختی «تقدم کمال فرد بر جامعه»
الف- محوریت فطرت و تعادل در ارضای تمایلات
در مکتب اسلامانسان موجودی است که علاوه بر فطرت دارای جنبههای خاکی و مادی و امیال و تمنیات نیز هست. به عبارت دیگر انسانِ معرفیشده در اسلام هم دارای طبع است و هم دارای فطرت؛ و در این میان، طبع باید زیر نظر فطرت و در خدمت آن باشد و در واقع انسان در برآورده کردن امیال خود همواره باید رو به فطرت داشته باشد(جوادی آملی،۱۳۸۹، ص ۱۸۷). بر این اساس است که انسان در زندگی و انجام امور خویش هم به فطرت خود توجه دارد و هم با در نظر گرفتن آن نیازهای برخاسته از امیال خود را نیز بی پاسخ نگذاشته و به ارضای آنها میپردازد و توجه دارد که در این میان فطرت او همواره محوریت و مرجعیت دارد که نتیجۀ این نوع ارتباط بین فطرت و تمایلات وجودی انسان رسیدن به یک تعادل استوار است. بنابراین با توجه به توضیحات فوق میتوان اصل عملی «محوریت فطرت و تعادل در ارضای تمایلات » را استنباط نمود.
ب- تکلیف مداری
اگر با نگاهی تیزبینانه و ژرف به تکالیف دینی بنگریم، متوجه میشویم که در اسلام هر حقی، ملازم با تکلیفی است و هر تکلیفی ملازم با حقی است. در اسلام انسان موجودی است هدفمند، بنابراین همۀ حقوق و تکالیف مشخصشدۀ او به وسیلۀ دین هدفمند است. بنابراین انسان در مواجهه با حقوق و تکالیف معینشده از سوی اسلام باید نگاهی هدفدار و غایتمند داشته باشد. از طرفی نیز بخش عمدۀ دین که مجموعهای از بایدها و نبایدها است، برای تأمین و حفظ حقوق انسانی است؛ بایدها طرق تأمین حقوق و نبایدها نشاندهندۀ موانع و آفات تأمین حقوق هستند؛ بنابراین برای تأمین حقوق فردی و اجتماعی انسان لازم است به بایدهای دینی گردن نهاد و برای دوری از آفات و خطراتی که متوجه حقوق انسانی است پرهیز از کارهای زشت (گردن نهادن به نبایدها) امری لازم و ضروری و عقلانی است(جوادی آملی، ۱۳۸۴، صص۴۱- ۴۲). بدین ترتیب حقوق نیز همگی جنبۀ تکلیف مییابند آن گونه که انسانها باید دائماً مراقبت نمایند که حقی را در جهان هستی و در ارتباط با خود، سایر انسانها، طبیعت و از همۀ اینها بالاتر خداوند ضایع نسازد تا تکلیفش را به درستی انجام داده باشد. بنابر مطالب فوق اصل عملی «تکلیف مداری» استنباط میشود.
۴-۳-۱-۳- مبنای ارزششناختی
محوریت بعد معنوی وجود انسان