۱- دولت اسلامی دست کم تمامی اختیارات دولت را در نظریهی نئوکلاسیک دارد؛ یعنی حداقل هنگام نارسایی بازار و برای تصحیح آن وارد میشود.
۲-: دولت اسلامی برعکس دولت در نظریهی نئوکلاسیک، نقش قابل توجهی در تخصیص و مالکیت برعهده دارد.
۳- : هدف اصلی و نهایی از وجود دولت در اقتصاد اسلامی نظارت کلی بر درستی و کارایی اجرای مفاد قواعد اساسی اسلام است و به هیچ وجه دخالتهای جزئی انجام نمیدهد.
۴- : محدودهی دخالت دولت در اسلام برای تصحیح بازار نیز از اقتصاد سنتی گسترده تر است میباشد زیرا در اسلام، بازار بی رابطه با عناصر ارزشی و اخلاقی نیست و ممکن است این عناصر در بازار دستخوش بیتوجهی شوند.
ب) ساختار بازار در اقتصاد اسلامی
در رابطه با این که ساخت بازار در نظام اقتصادی اسلام از کدام نوع است، نظرات مختلفی ارائه شده است. در این زمینه کاظم صدر معتقد است که به دلیل وجود ناظر از طرف دولت و نرخ گذاری در بعضی موارد، نمیتوان بازار اسلامی را دارای ساخت رقابت کامل دانست زیرا طبق تعریف یکی از شرایط بازارهای مزبور، عدم دخالت دولت است. [۷۴۶] او در عین حال معتقد است به دلیل اینکه اطلاعات و رقابت برای انجام فعالیتهای اقتصادی در بازار اسلامی بسیار زیاد است و دادوستد کارایی بسیاری دارد، میتوان کارکرد آن را رقابتی تصور کرد.[۷۴۷]
علی صادقی تهرانی با تحلیل اقتصادی ویژگیهای رفتاری بازار در تمدن اسلامی معتقد است که نظام آرمانی دانش اقتصادی (بازار رقابت کامل) در غرب تحقق نیافته است، اما چنین نظامی با شمولی فراتر از آنچه اقتصاددانان گفتهاند در تمدن گسترده اسلامی در طی قرون متمادی، به طورشکوهمند و فعال مستقر بوده است. به نظر ایشان نظام اقتصاد شهری در تمدن اسلامی، بهترین مثال واقعی و نمونهی عملی برای مباحث علم اقتصاد اسلامی است، در حالی که خصوصیت فرهنگی و اجتماعی آن، از شمول دانش اقتصادی گستردهتر میشود.[۷۴۸]
یدالله دادگر با تحلیل اخلاقیات بازار و برخورد دولت در اقتصاد اسلامی معتقد است توجه به آداب و اخلاق بازار به همراه نظارت سنجیدهی دولت و عدم دخالتهای غیرضروری و توجهات اخلاقی میتواند در بازار قالب با ثبات و قاعدهمندی حاکم کند. به نظر ایشان توجه به این امور میتواند بازاری سالم را زمینهسازی کند که اگر ادعا نکنیم که رقابت برآن حاکم است، حداقل میتوان گفت در راستای حرکت به سوی وضع شبه رقابتی و نسبتاً کارآمد قرار دارد. در عین حال، بازار با فرض حرکت در راستای اسلام، ابزاری برای حصول به ارزشها و اهداف بالاتری است. [۷۴۹]
۲-۲) ماهیت اقتصاد اسلامی
یکی از مباحث مهم در ارتباط با اقتصاد اسلامی، ماهیت آن است. البته این بحث به این منوط است که اصل وجود اقتصاد اسلامی و نیاز به آن مورد پذیرش قرار گرفته باشد. در این قسمت ابتدا به برخی از نظرات در مورد عدم وجود یا عدم نیاز به اقتصاد اسلامی اشاره میکنیم. سپس تصورات مختلف از اقتصاد اسلامی را با فرض پذیرش نیاز به آن و وجود بحثی یا عنوان اقتصاد اسلامی مطرح میکنیم. در پایان نظر چند تن از صاحبنظران اقتصادی مسلمان را درباره مکتب اقتصادی اسلام، نظام اقتصاد اسلامی و علم اقتصاد اسلامی ارائه میدهیم.
۱-۲-۲) نظر گروهی از صاحبنظران اقتصادی مسلمان در مورد عدم وجود اقتصاد اسلامی و عدم نیاز به آن
برخی از صاحبنظران عقیده دارند اصولاً اقتصاد علمی همگانی مانند فیزیک و شیمی است و لذا اسلامی و غیراسلامی ندارد. همانطور که علم فیزیک برای مسلمان و غیرمسلمان کاربرد دارد، علم اقتصاد نیز برای مسیحی، یهودی ، مسلمان و … بهطور یکسان به کار میرود؛ عدهای مانند دیدگاه سرمایه داری به طورکلی منکر وجود چنین مقولهای میشوند و عقیده دارند امور اقتصادی جنبهی صرف غیردینی (سکولار) دارد و اصولاً جایی برای دین و اسلام در طرح نظام اقتصادی ودیگر عناصر مربوط به آن وجود ندارد. برخی دیگر ادعا میکنند که امکان سازگاری کافی بین دو عنوان «اقتصاد» و «اسلام» وجود ندارد. اینها عقیده دارند که اسلام دین است و عناصر دینی ثابت ویقینی هستند، اما اقتصاد چارچوب متغیر و متحول است؛ لذا این دو اصولاً ناسازگار هستند. نقدهای دیگری نیز بر اقتصاد اسلامی به عنوان رشته علمی مستقل وارد شده است که برای جلوگیری از طولانی شدن بحث از اشاره به آنها خودداری میکنیم.
۲-۲-۲) نظریات پژوهشگران مختلف در مورد وجود اقتصاد اسلامی
در مورد اقتصاد اسلامی صاحبنظران چند نظریه مطرح کردهاند: [۷۵۰]
الف) از یک دیدگاه، اقتصاد اسلامی تنها همان اندیشه کلی اسلام در مورد اقتصاد است که شامل مجموعه نقطهنظرهای پراکندهی اسلام در امور مالی و اقتصادی است و به صورت بحثی مدون و نظام یافته نیست.
ب) نگرش دوم این است که اقتصاد اسلامی دارای چارچوب منظم است و تنها مجموعهای از احکام مالی غیرمنسجم نیست. طرفداران این نگرش به چند دسته تقسیم میشوند:
دسته نخست ، پژوهشگرانی هستند که اقتصاد اسلامی را تنها در حد یک مکتب میپذیرند.
دستهی دوم، تلاش میکنند تا اقتصاد اسلامی را به صورت یک نظام طراحی کنند.
دستهی سوم، پژوهشگرانی هستند که به اقتصاد اسلامی به عنوان یک علم نگاه میکنند.
در مورد هر دسته به بیان نظر تعدادی از صاحبنظران اقتصادی مسلمان اکتفا میکنیم. محمّد باقر صدر با در نظر گرفتن تعریف خاصی از علم و مکتب معتقد است که اقتصاد اسلامی یک مکتب است و علم نیست. وی علم اقتصاد را به این صورت تعریف میکند: «علم اقتصاد علمی است که به تفسیر زندگی اقتصادی و پدیده ها و مظاهر آن میپردازد و ارتباط آن پدیده ها و مظاهر را با علل و عوامل کلی حاکم برآن توضیح میدهد».[۷۵۱] به عقیدهی وی منظور از مکتب اقتصادی ایجاد روشی برای تنظیم زندگی اقتصادی است که متکی به عدالت باشد؛ بنابراین مکتب اقتصادی عهدهدار ایجاد روشی برای تنظیم عادلانهی زندگی است، ولی علم اقتصاد روشی را که در جوامع پیاده شده است را در نظر میگیرد و به بررسی نتایج و آثار آن میپردازد[۷۵۲]. او معتقد است اسلام دینی است که مسئولیت دارد برای زندگی اقتصادی نظم ایجاد کند ، همین طور جنبههای دیگر زندگانی را درمان کند؛ به عبارت دیگر اسلام، انقلابی برای دگرگون کردن وضعیت فاسد و تحول آن به وضعیت سالم است ؛ بنابراین اقتصاد اسلامی علم نیست، بلکه مکتب است. [۷۵۳]
محمّد باقر صدر برای تحقق علم اقتصاد در اسلام، شرایطی را ضروری میداند. او در مورد شرط علمی بودن اقتصاد اسلامی میگوید: «انجام تفسیر علمی به این صورت است که ابتدا باید اطلاعات از روی داده های واقعی جمعآوری و سپس بر پایه مطالعه علمی به آنها نظم داده شود و در پایان قوانین مربوطه کشف گردد. این تفسیر علمی وابسته به این امر است که مکتب اقتصادی اسلام در جامعه به طور کامل پیاده شود تا پس از آن، محقق اقتصادی بتواند واقعیات جامعه را ثبت کند. سپس پدیده ها و قوانین عمومی آنها را استخراج نماید. اما در جوامع اسلامی چنین وضعی وجود ندارد؛ زیرا اصولاً اقتصاد اسلامی در صحنهی واقعی زندگی نقشی نداشته و در نتیجه اقتصاددانان مسلمان دارای آزمونهای واقعی از اقتصاد اسلامی نیستند». [۷۵۴] او شرط دوم برای علمی بودن اقتصاد اسلامی را استفاده از روش قیاس میداند: به این صورت که پژوهش علمی لازم است از مسلمات معینی که فرض شدهاند آغاز شود سپس در پرتو آن مسلمات است که جهت اقتصادی و سیر رویدادها بهدست میآید[۷۵۵]. محمّد باقر صدر به دو دلیل روش قیاس را بیفایده میداند:
نخست این که در قیاس باید مفروضاتی را تنظیم کرد، در حالی که اختلاف نظر در تنظیم فرضها، فراوان است.
دوم این که در اقتصاد اسلامی عناصر روحی نیز مطرح هستند و اینها دارای شکل خاصی نیستند که بتوان بر مبنای فرضها مربوط به آن، نظریاتی را استخراج کرد.
بنابراین محمّد باقر صدر نتیجه میگیرد که امکان جلوهگر شدن علم اقتصاد اسلامی وجود ندارد، مگر آن که در متن زندگی مردم پیاده شود و تمامی آزمونهای لازم دربارهی رویدادهای مربوط بررسی شود. [۷۵۶]
کاظم صدر نیز معتقد است معرفتی به نام علم اقتصاد اسلامی وجود ندارد، اما بین علم اقتصاد و مکتب اقتصاد اسلامی داد و ستدهای فراوانی صورت میگیرد. علم از مکتب برای انتخاب اصل موضوعه، شکل الگو، عوامل محدود کننده یا مؤثر، مشکل اقتصادی، ارائه نهادهای جدید تصمیمگیری، دستیابی به تابع رفاه اجتماعی و تعادل سراسری سود میبرد. همچنین علم از فلسفه یا جهان بینی مکتب، برای اعتبار شناخت تجربی، هستیشناسی موضوعات مورد بررسی و بالاخره قانونمند بودن آنها بهره میبرد. متقابلاً مکتب از علم برای حل مشکلات اقتصادی، گسترش رفتارهای نیک و خیر خواهانه، بازداشتن از کارهای ناپسند، اجرای عدالت و ترسیم وضعیت مطلوب و حرکت به سمت آن کمک میگیرد. این ارتباطات متقابل نشان میدهد چگونه تحقیقات علمی برای پیشبرد اهداف مکتب میتواند صورت گیرد و نیز چگونه علم با الهام از مکتب میتواند سنتها و قواعد حاکم بر اقتصاد را کشف و تبیین کند. این تعامل که موجب غنا، پیشرفت علم و کشف و گسترش مکتب میشود، با انجام تحقیقات علمی با همان روش علمی و استنباط مکتب با روش غیرتجربی صورت میگیرد. بدین طریق هر دو معرفت اصالت خود را حفظ میکنند و علم و مکتب باقی میمانند و معرفت دیگری به نام علم اقتصاد اسلامی مطرح نخواهد شد[۷۵۷].
منذر قحف معتقد است که اقتصاد اسلامی به مطالعهی فرایند و نتایج فعالیتهای انسانی در رابطه با تولید، توزیع و مصرف در جامعه اسلامی میپردازد[۷۵۸]. قحف از اقتصاددانان مسلمان میخواهد که نظریهای اقتصادی پدید آورند که نه بر رقابت آزاد، بلکه بر همکاری و تعامل آزاد مبتنی باشد ؛ و نظریهی مطلوبیت مصرف کننده را به گونهای تجدید بنا کنند که اخلاقیات و رضای خدا را نیز در برگیرد. اقتصاد اسلامی مورد نظر او، علمی رفتاری است که چارچوب آن براساس همهی قوانین مذهبی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و شریعتی بنا شده است که محیط رفتار افراد جامعه اسلامی را شکل میدهد[۷۵۹].
عبدالمنان مینویسد: «به نظر من اقتصاد اسلامی، هم یک علم و هم یک نظام است»[۷۶۰]. او میگوید «اقتصاد اسلامی علمی اجتماعی است که مشکلات اقتصادی مردمی را مطالعه میکند که ارزشهای اسلامی در آنها رسوخ یافته است»[۷۶۱].
محمّد انس زرقا معتقد است ایجاد علم اقتصاد اسلامی امکان پذیر است. او با دو مقدمه به اثبات این مطلب میپردازد: [۷۶۲]
الف) به رغم این که هر علم، معمولاٌ به وسیلهی مقولات وضعی خود، یعنی قوانینی که به آنها دست مییابد، متمایز میشود، هر علم (به ویژه علوم اجتماعی و از جمله اقتصاد) دارای جنبه های اساسی متکی بر ارزشهای از پیش تعیین شده است که هیچ پژوهشگری توانگریز از آنها را ندارد.
ب) با وجود این که نصوص شریعت اسلامی اساساً منشأ ارزشها هستند، بسیاری از این نصوص شامل مقولات وصفی دربارهی زندگی اقتصادی نیز میشوند.
با توجه به دو مقدمهی یاد شده، ایشان نتیجه میگیرد که: چنانچه ارزشهای مورد استناد علم اقتصاد (ذکر شده در بند الف) با ارزشهای اسلامی جایگزین شوند و نیز به مقولات وصفی علم اقتصاد که تاکنون بهدست آمده است، مقولات یاد شده در بند (ب) افزوه شود میتوان علم اقتصاد اسلامی را پدید آورد.
عباس میراخور معتقد به وجود نظام اقتصادی اسلام است و آن را به صورت زیر تعریف میکند: «مجموعهای از نهادها شامل هنجارهای رفتاری رسمی و غیررسمی با قابلیت اجرا که خداوند متعال به عنوان شارع آنها را سنت حضرت پیامبر (ص) تعیین میکند و در وضعیتهای نوین ازطریق اجتهاد تعمیم مییابند تا تخصیص منابع کمیاب تولید، تبادل کالاها و خدمات و توزیع درآمدها و ثروت شوند[۷۶۳]».
علی صادقی تهرانی ضمن تأکید بر وجود نظام اقتصادی اسلام معتقد است که قرآن هیچ شکل خاصی از نظام اقتصادی را معین نکرده است، بلکه مجموعهای از ارزشها و هنجارهای اخلاقی تعیین کرده است که برای زندگی انسان ضروری هستند. خداوند امر کرده است به این که مومنان امور اجتماعیخود،(از جمله نظام اقتصادیشان را) بر مبنای اسلام گسترش دهند. تعریف ایشان از نظام اقتصادی اسلام عبارت از نظامی اقتصادی است که در آن جامعهی اسلامی آگاه از نظر اجتماعی، آزادانه نهادهای اقتصادی خود را میپذیرد وگسترش میدهد. هرگونه تلاش برای بهبود یا قدرتمند ساختن چنین نظامی به خاطر خدا، از سوی او پاداش داده میشود و تخلف از قوانین و نظم آن نظام گناه است[۷۶۴].
به نظر یدالله دادگر، اقتصاد اسلامی هم میتواند یک مکتب و اندیشهی کلی محسوب شود و هم میتوان آن را در قالب یک نظام اقتصادی تبیین کرد و نیز در ارتباط با آن، تحلیل علمی ارائه نمود و الگوهایی برای شناسایی دقیق آن و حتی برای توضیح و پیشبینی رفتارهای عناصر مربوط به آن طراحیکرد[۷۶۵]. تعریف ایشان از نظام اقتصاد اسلامی چنین است: مجموعه ترتیبات چارچوب و نهادهایی است که هدایت کلی امور اقتصادی و چگونگی هماهنگیهای مورد نیاز را با توجه به اهداف و اصول مکتب اسلام معین میکند[۷۶۶]. همچنین وی با بهره گرفتن از یک تعریف کلیتر از علم (تلقی آن بر هر نوع مطالعهی روشمند با عناصر مرتبط و با پیوندهای منطقی و سازگار و دارای عناصر قابل بررسی) معتقد است که اقتصاد اسلامی را با روش های علمی میتوان مطالعه کرد و در عین حال، چیزی به نام علم اقتصاد اسلامی (مثل اقتصاد متعارف) وجود ندارد[۷۶۷].
بخش چهارم :
مقایسه اندیشه های اقتصادی یهودیت ، مسیحیت واسلام
فصل اول) مقایسه اندیشههای اقتصادی یهودیت ، مسیحیت واسلام
این پژوهش هدف اساسی خود را انجام مقایسهی تطبیقی بین اندیشهی اقتصادی یهودیت، مسیحیت واسلام و در نتیجه شناسایی اقتصاد مطلوب و مورد نظر دین (الگوی دینی اقتصاد) و تبیین ویژگیهای اقتصاد دینی از منظر اندیشمندان اقتصادی یهودی ، مسیحی و مسلمان قرار داده است. با توجه به انتقادات فراوانی که از سوی این صاحبنظران بر اقتصاد متعارف و نظامهای اقتصادی موجود وارد شده است، سؤال مهمی که جامعهی علمی اقتصاد مطرح میکند این است که اقتصاد مطلوب و مورد نظر دین کدام است و چه ویژگیهایی دارد؟ از این رو مطالعه و تحقیق در مورد اقتصاد دینی و وجوه مشخصهی آن، اهمیت بسیاری دارد. در عین حال، برای آن که بتوان شناخت دقیق و جامعی از اقتصاد دینی بهدست آورد، لازم است تمامی تحقیقات و مطالعات گسترده و فراوانی را که اندیشمندان اقتصادی ادیان مختلف در زمینهی اقتصاد دینی انجام دادهاند مورد بررسی قرار داد؛ بنابراین، پژوهش حاضر در زمینهی چنین طرح پژوهشی گستردهای قرار دارد و هدف خود را ارائه پاسخی مقدماتی از منظر صاحبنظران اقتصادی یهودی ، مسیحی و مسلمان به سؤال مهم مذکور قرار داده است؛ لذا برای رسیدن به چنین پاسخی، لازم است ماهیت اقتصاد یهودی، اقتصاد مسیحی و اقتصاد اسلامی مطالعه شود که بخشهای اول ، دوم و سوم پژوهش، این مهم را بر عهده داشتند.
هدف اصلی در این بخش، انجام مقایسهی تطبیقی میان اندیشه های اقتصادی یهودیت ، مسیحیت و اسلام است که دربخشهای اول ، دوم و سوم مطرح شد. با این امید که از طریق استخراج دیدگاه های اقتصادی مشترک در یهود ، مسیحیت و اسلام تا حدودی چهرهی اقتصاد دینی روشنترشود. همچنین مباحث مطرح شده در این بخش، فرضیهی اول این پژوهش را مورد بازنگری و ارزیابی قرار خواهند داد. فرضیه اول، ادعا میکرد که یهودیت، مسیحیت و اسلام در ارائه مکتب اقتصادی، بر اصول مشترکی تأکید دارند.
در این بخش ابتدا دیدگاه های صاحبنظران اقتصادی یهودی ومسیحی و مسلمان را در مورد موضوعات اقتصادی مهمی؛ مانند جهانبینی اقتصادی، اصول اساسی اقتصاد، کار و مالکیت، عدالت و توزیع و دولت و بازار مقایسه می کنیم. در پایان این بخش، به بیان مشترکات و افتراقات دیدگاه های اقتصادی در یهودیت ، مسیحیت و اسلام می پردازیم.
۱-۲) جهان بینی اقتصادی
جهانبینی اقتصادی[۷۶۸] یکی از موضوعات بنیادین است که زیربنای هر نظام اقتصادی را تشکیل میدهد. هر سه گروه از اندیشمندان یهودی ، مسیحی و مسلمان به جهانبینی اقتصادی دین خود، به عنوان اساس و زیربنای سایر اندیشه های اقتصادی دینی توجه کردهاند. علیرغم وجود اختلافات ریشهای بین الهیات یهودی، مسیحی و اسلامی در مورد جهانبینی اقتصادی برآمده از نظام الهیاتی سه دین، تشابهات فراوانی در بین آنها وجود دارد.
هر سه گروه معتقد به جهانبینی توحیدی هستند که در آن خداوند علاوه بر خالقیت، صفت ربوبیت نیز دارد. مالکیت مطلق خلقت از آن خداوند است و خداوند زمین و منابع آن را به امانت به انسانها واگذار کرده است؛ بنابراین همهی انسانها موظفند و مسئولیت دارند که بر طبق نظر مالک حقیقی خلقت و براساس قواعد امانت، از منابع استفاده کنند. جانشینی انسان نسبت به خدا و سرپرستی و نمایندگی انسان از طرف خدا بر خلقت، دارای مفهومی اساسی در هر سه دین است که مفهومی کلیدی برای درک اندیشه اقتصادی آنها به شمار میرود. [۷۶۹]
یهودیت، به عنوان قدیمیترین دین در میان سه دین ابراهیمی دنیا که ریشه در خاورمیانه دارند، نقطه شروع طبیعی این پژوهش بوده است. تاریخچه این دین، سنتی بسیار غنی از اندیشههای معنوی و قوانین اخلاقی در تمامی ابعاد وجودی انسان، از جمله بعد اقتصادی آن پدید آورده است. یهودیت دینی نیست که در قانونها و آموزههای کتب عهد عتیق تحجر یافته باشد، بلکه دینی سرزنده و در حال رشد است که با شرایط در حال تغییری که یهودیان خود را همواره در آن یافتهاند، بهطور چشمگیری تطبیق پذیر بوده است. این موضوع موجب شده است آن دین دیدگاه خاص به دنیا و از جمله جایگاهی متفاوت درمسائل اقتصادی داشته باشد.
در اندیشههای اقتصادی دانشمندان یهود مسائلی مانند خلقت، مالکیت و توزیع ثروت، قوانین مرتبط با رباخواری و مفاهیم بانکداری و سرمایهگذاری نزد آنها، بازارها ، تجارت و نقش دولت در قانونگذاری فعالیتهای اقتصادی مورد توجه قرار میگیرد. هنگامی که این موضوعات بررسی میشوند، تنها بر الهام الهی در تورات تأکید نمیشود، بلکه بر این موضوع نیز تأکید میشود که مکتب خاخامی در جهان یهودیت و به ویژه از زمان انقلاب صنعتی در اروپا چگونه این مسئله را تفسیر کردهاست.
قوم یهود میبایست قوانین یهودی را همانگونه که در تورات وضع شده بود، اجراء میکردند؛ توراتی که از کتابهای سفر پیدایش[۷۷۰] ،سفر لاویان ،سفر اعداد[۷۷۱] و کتاب سفر تثنیه[۷۷۲] تشکیل شده است. پس از تخریب معبد اورشلیم و سقوط نهایی سلطنت یهودیان، یهودیت بهطور فزایندهای به دینی کتاب محور تبدیل شد. این کتاب نزد یهودیانی که در تبعید دراز مدت بودند منبع الهام بود؛ زیرا در آن بر به درست زندگی کردن از جمله حصول اطمینان از مطابقت اعمال اقتصادی با قوانین دینی تأکید شده است. مطالعه قلمرو ضروری است؟ چرا که پیچیدگیهای حیات اقتصادی که رهنمودهایی برای هلاخا [۷۷۳] ارائه میدهد، راهی است که باید در پیش گرفته شود.
ده فرمان موسی در رأس تمامی قوانین یهود قرار دارد که سه فرمان « در روز سبت[۷۷۴] کار نکنید، دزدی نکنید و به اموال همسایگان خود طمع نورزید .»[۷۷۵] توجه خاصی به مسائل دارند.
بخش عمدهای از نوشتههای اقتصادی درباب یهودیت در طی سی سال اخیر، به افرائیم کلیمان[۷۷۶] ، ژاکب نئوسنر[۷۷۷] رومن اهرستین[۷۷۸] و میر تاماری[۷۷۹] تعلق دارد. مکیان و اورنشتاین دو اقتصاددان آمریکایی در تاریخچه تفکر اقتصادی هستند و تاماری اقتصاددانی اسرائیلی است که در فضای یک مدرسهی بازرگانی فعالیت داشتهاست و نئوسنر نیز یک مورخ دینی امریکایی است. تمامی آنان علاقهمند به بررسی تورات مکتوب، یعنی اسفار پنجگانه و بهویژه کتابهای لاویان هستند که در مورد مسائل اقتصادی مطالب بسیار زیادی برای گفتن دارند. با وجود این تأکید نویسندگان یهودی بیشتر بر تورات شفاهی است که به عنوان میشناه و قلمرو و تفاسیر بابلی و اورشلیمی بر میشناه به کتابت درآمدهاند.
تأکیدهای متفاوتی در دین مسیحیت بر استفاده از کتاب مقدس، به عنوان منبع و مرجع استخراج تعالیم اقتصادی مسیحی وجود دارد. تنها پروتستانهای انجیلی هستند که کتاب مقدس را منبع اصلی تفکر اقتصادی خود تلقی میکنند. پروتستانهای لیبرال، بر نقش عقل و کاتولیکهای رومی نیز بر نقش سنت کلیسایی تأکید میکنند.
در میان صاحبنظران اقتصادی مسلمان، قرآن و سنت به عنوان منابع اصلی شناخت اقتصاد اسلامی شناخته میشوند، هر چند بر نقش عقل و عرف و تجربهی تاریخی مسلمانان نیز تأکید میشود.
راهنمای نگارش مقاله در مورد بررسی رابطه متقابل دین و اقتصاد- فایل ۱۴