داندیس، در تأیید آنچه پروفسور لوشر درباره روان شناسی رنگ ها گفته است، اظهار می دارد: «رنگ مهم ترین عنصر بصری از نظر بار احساسی و عاطفی است، بنابراین دارای نیروی ویژه ای در انتقال اخبار بصری است. رنگ نه فقط دارای معانی عام است که مورد قبول همگان می باشد، بلکه دارای معانی رمزی نیز هست، علاوه بر این، افراد هر یک به فراخور نوع شخصیت خود دارای سلیقه های شخصی در انتخاب رنگ هستند. ولی به رغم تمام اهمیتی که برای رنگ قائل شده اند، نحوه انتخاب آن به ندرت همراه با تجزیه و تحلیل درست و حساب شده انجام می گیرد. به هر حال خواه درباره آن درست فکر شده باشد و خواه نه، وقتی رنگ انتخاب می شود معانی بسیار زیادی همراه با آن منتقل می گردد.»[۴۰۵]
هنرمند ماهر و با تجربه، از رنگ برای وجود آوردن پندار دوری و نزدیکی و بیان یک قدرت پویا و آرایش مبتکرانه سطح دو یا سه بعدی به نحوی دلپذیر، و پدید آوردن واکنش های هیجانی نزد بیننده های خود استفاده می کند. بنابر گفته بولوگ[۴۰۶] ارتباط درک ما از زیبایی با رنگ، بسیار ساده و فوری است و اگر هم هیچ شناخت تئوریک نسبت به رنگ نداشته باشیم، بطور غریزی در موقعیتی قرار داریم که رنگ براحتی در ما نفوذ می کند و عمق و گرما و تونالیته آن یعنی کیفیت عینی آن بعضی از احساسات و تألمات ما آمیخته می گردد.[۴۰۷] این تفاسیر از رنگ به تعبیر خلاصه در این جمله از داندیس نمود می یابد: «رنگ مهم ترین عنصر بصری از نظر بار احساسی و عاطفی است.»[۴۰۸]
از زمان امپرسیونیست ها بین چیزی که رنگ هست و چیزی که رنگ بیانگر آن است فاصله بزرگی به وجود آمده است. در نقاشی مدرن هر کس می تواند از رنگ به طرق دلخواه استفاده کند. چه به روش نمونه سازی طبیعی عینی و چه به طریق استفاده از رنگ هایی که بطور ناخود آگاه به ذهن متبادر می شوند و افکار و شخصیت خالق خود را نمایان می سازند.
ادراک رنگ ها پیرو قوانینی است که معمولاً هنرمندان و گرافیست ها از آن استفاده می کنند. برای آموزش این قوانین می توان از دایره های رنگین یا تکنیک های دیگری استفاده کرد. این یک آموزش مفید است، زیرا توفیر رنگ ها در ترکیبات مختلف را یاد می دهد ولی به هرحال نباید آن را به کسی تحمیل کرد. اگر خیلی زود یعنی هنگامی که کودک احتیاجی به شناخت علمی و تکنیکی رنگ ندارد، او را مجبور به شناخت آن کنیم، ممکن است باعث از بین رفتن تمایلات خودبخودی او برای به کارگیری رنگ بشویم. از نظر آموزشی بهتر است به کودک وقت لازم برای پدید آوردن ارتباط فردی او با رنگ ها بدهیم تا نیروی ابتکاری او عقیم نگردد.
کودک اصولاً از اولین ماه های زندگی اش رنگ ها را می شناسد و این قوه ممیزه را می توان در مجموع عکس العمل های جسمی و عاطفی او حس کرد. به همین دلیل است که اساس رنگ ها و نیز طرز استفاده از آنها توسط کودک، هرگز با نظر بزرگسالان که دارای تقسیم بندی عینی در مورد رنگ ها هستند، مطابقت نمی کند. کودکان به دلیل محدود بودن تکامل شان کمتر از بزرگسالان قوه تمیز دادن دارند و به خلاف آنها، موفق به تشخیص دقیق رنگ ها نیستند. اغلب اتفاق می افتد که کودکان شش ساله رنگ آبی و بنفش و یا قرمز و نارنجی را با هم اشتباه کنند و به دلیل همین ادراک کلی در مورد رنگ است که کودکان کمتر از رنگ های غیرمتعارف استفاده می کنند و اغلب رنگ های کاملاً شفاف را به کار می گیرند و با وجود این تقریباً همیشه هم نتیجه زیبایی عایدشان می شود.[۴۰۹]
استروسکایا در کتابش با نام تأثیر تعلیم و تربیت در شخصیت کودک، با ارائه مثال ششم از برخورد مربی کودکستانی با کودکان حین دیدن تابلو نقاشی سخن می گوید. او با تماشای دقیق این گونه تصاویر و پرسش و پاسخ حین مشاهده حس زیبایی شناسانه را در کودکان برمی انگیزاند. وی می نویسد: «جلب توجه کودکان به رشته نقاشی، از هنرهای تجسمی و بهره گیری از وجود آن در جهت گشودن دری به سوی زیبایی های طبیعت و آشنایی شان با اصول نمایش طبیعت از راه تطبیق اندازه ها و رنگ هاست.» [۴۱۰]
جهت بررسی شاخص رنگ در آزمون حاضر، سه مداد به رنگ های سبز، زرد و سیاه که شخصیت های اصلی داستان انیمیشن “مدادهای رنگی” را تشکیل می دهند و نقاشی هایی به رنگ خودشان می کشند، این امر را امکان پذیر نموده اند. چنانچه کودکان پس از تماشای انیمیشن نسبت به نقاشی پیش آزمون از این رنگ ها استفاده بیشتری نموده باشند، از لحاظ شاخص رنگ تحت تأثیر قرار گرفته اند.
از میان ۵۳ نفر کودک، ۲۹ نفر (۷/۵۴%) سعی در بازنمایی شکل موضوعی که از آن تأثیر پذیرفته اند بودند و سعی داشته اند موضوعات را با الگوبرداری از شکلی که از آن موضوع در انیمیشن دیده اند ترسیم نمایند. ۲۴ نفر (۳/۴۵%) از کودکان نیز موضوعات انیمیشن را به شکل دلخواه خود ترسیم نموده اند. اکثریت کودکان به شکل معناداری (۰۵/۰=α) از شاخص شکل تأثیر پذیرفته اند.
فعالیت گرافیکی برای بسیاری از والدین به منزله یک سرگرمی و بازی فردی است و مفهوم اجتماعی ندارد. در حالی که اثر گرافیکی بنابر دلایل بینایی و بصری علاوه بر ارزش بینایی، منعکس کننده پیچ و تاب های فکری کودک نیز هست.[۴۱۱]
نقاشی کودکان از فرم هایی پایه ای ساخته شده است که جذابیتی ذاتی دارند. دلیل این امر آن است که فرم های ساده از قبیل دایره، مستطیل، صلیب و ماندلا (دایره ای که صلیب روی آن کشیده شده است) را می توان در نقاشی کودکان با سنین مختلف و سابقه فرهنگی متفاوت یافت.
البته در این طراحی ها نباید در پی کمال هندسی برآییم. نه تنها کنترل حرکتی و چشمی کودک برای ترسیم اشکال کافی نیست بلکه مهم تر از آن به نظر کودک ضرورتی در انجام این کار نیست.[۴۱۲]
کودک در ابتدا واقعیت بیرونی را کپی نمی کند، بلکه آن را چنان که خود شناخته است، معرفی می نماید. بدین معنی که او تصور ذهنی اش را می کشد، نه مشاهده بصری خود را. کودک بر خلاف بزرگسالان برای نمایش واقعی بیرونی به شیوه ذهنی عمل می کند.[۴۱۳]
با رشد بیشتر کودکان و تمرین زیاد آنان در نقاشی، چشم، ذهن و دست آنها بیشتر با هم هماهنگ شده فرم ها و اشکال شکل واقعی و ملموس تری به خود گرفته و به گفته های کودکان درباره نقاشی خود نزدیک تر می شود. با رشد بیشتر کودکان فرم های به کار رفته در نقاشی آنها نیز هندسی تر و منظم تر می شوند و بیان رئالیستی بیشتری پیدا می کنند.
آرنهایم بر این باور است که اگر کودکی بیاموزد که بعضی مراحل پیشرفته ترسیم تصویری را تقلید کند، پیش از آن که به طور تجربی به آن مرتبه برسد، مهارت ادراکی خود را کسب نمی کند و صرفاً در شیوه تقلیدی پیش می رود. به نظر آرنهایم، کودک و هنرمند موفق هر دو قادرند که ساده ترین شکل ممکن را به تصاویر ببخشند، زیرا در بند تقلید نیستند.[۴۱۴]
این پژوهش با مطالعه شاخص شکل درصدد است میزان تأثیرپذیری کودکان را از انیمیشن مشوق نقاشی مورد بررسی قرار دهد. به این صورت که چنانچه اشکال ترسیم شده توسط کودک در مرحله نسبت به نقاشی پیش آزمون به تصاویری که در انیمیشن مشاهده نموده شباهت داشت، کودک سعی در بازنمایی شکل داشته است. طراحی شخصیت مدادهای رنگی، گل، خورشید و ابرهای سیاه و… به گونه ای صورت گرفته است که درصورت تقلید و الگوبرداری توسط کودک قابل تشخیص است.
در ترسیم محتوای آموزشی انیمیشن توسط کودکان، تفاوت معناداری (۰۵/۰=α) درک نمی شود. ۱۳ کودک (۵/۲۴%) تحت تأثیر محتوا قرار گرفتند و ۴۰ کودک (۵/۷۵%) بدون دقت به محتوای آموزشی انیمیشن نقاشی کشیده اند. در داستان این انیمیشن، مدادهای رنگی دانه گیاهی را در خاک می کارند و در روند داستان به گونه ای جذاب به کودک بیننده می آموزند که دانه گیاه برای رشد و نمو به تغذیه از نور خورشید، خاک و باران (آب) نیازمند است. به این ترتیب مطالعه میزان تأثیرپذیری کودک از محتوای آموزشی انیمیشن مشوق نقاشی امکان پذیر گردید.
کودک در انتخاب موضوع نقاشی فقط تحت تأثیر بیان داستانی نیست، بلکه احتیاج به شناخت نیز الهام بخش اوست. فعالیت گرافیک برای کودک وسیله ای است برای شناخت، پرسش و طرح مسائل و مشکلات و در عین حال برای اثربخشی و اکتشاف. بزرگسالان برای به خاطر آوردن مشخصات یک شیء و یا برای روشن تر شدن هر مطلبی، شکل و طرح آن را ترسیم می کنند، به همین ترتیب کودک برای آن که شناسایی خود را از یک سیستم فنی تکمیل کند شکل آن را می کشد.[۴۱۵]
در نقاشی همانند بازی، تکرار بعضی مدل ها و شکل ها، خاصیت آموزشی و اطلاعاتی دارند. زیرا به کودک امکان می دهد با در اختیار داشتن شناخت قبلی و در نظر گرفتن آن به معنای نقطه حرکت، به تدارک منطق جدیدی بپردازد. بنظر می رسد حالت های رویایی که کودک در موقع نقاشی کردن در آن فرو می رود، فعالیت های مکانیکی برگشت به عقب جهت استحکام بخشیدن تجارب او باشد.
البته این امر جهت تکامل شخصیت او نقش اساسی را ایفا می کند و بی شک در مورد کودکان عقب مانده نیز بسیار مهم است و باعث شناخت شخصیت آنها می شود. بدین ترتیب نقاشی کودک را نباید فقط جهت شناخت پیشرفت ذهنی و عاطفی او مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، بلکه باید آن را به عنوان وسیله ای برای آگاهی و شناخت که کم کم امکان بیان منطقی را برای کودک فراهم می آورد، مورد ارزشیابی قرار داد.[۴۱۶]
با توجه به توضیحات فوق و مطالب فصل دوم و سوم پیرامون انگیزش و آموزش کودکان، لزوم بررسی تأثیر انیمیشن مشوق نقاشی بر درک محتوای انیمیشن های آموزشی ملموس می گردد. معیار تأثیرپذیری از محتوا در این پژوهش، ترسیم مفاهیم تابش نور خورشید به گیاهان، کاشتن دانه گیاه و رشد آن، بارش باران روی گیاهان و نیز بارش باران پس از رعد و برق بوده است.
از میان ۵۳ نفر جامعه تحقیق، ۲۹ نفر (۷/۵۴%) موضوع و محتوایی را که آن تأثیر پذیرفته بودند مورد تأکید قرار دادند و ۲۴ نفر (۳/۴۵%) به شکلی متعادل به ترسیم پرداخته اند. در شاخص تأکید، تفاوت معناداری (۰۵/۰=α) وجود دارد.
بررسی عنصر تأکید در نقاشی کودکان بر چندین فرض ضمنی استوار است که به نشان دادن جنبه های مهم از لحاظ هیجانی در موضوع نقاشی مربوط می شود. مثلاً مکوور[۴۱۷] (۱۹۴۹) معتقد است که کودکان هنگام کشیدن نقاشی بر عناصری تأکید می کنند که مخصوصاً مورد توجه ایشان است و از لحاظ شخصی برای ایشان اهمیت دارد.[۴۱۸]
لوکه (۱۹۲۷) معتقد است کودکان شش ساله و کوچکتر، معمولاً در نقاشی های خود به مقیاس گذاری صحیح دست نمی یابند. مشاهدات و نظراتی از این قبیل، برخی از پژوهندگان را به این نتیجه رسانده است که اندازه و مقیاس در نظر برخی هنرمندان جوان، غالباً بازتابی از اهمیت است نه تلاش در جهت مقیاس گذاری صحیح از لحاظ دیداری.[۴۱۹]
لوونفلد یکی از متنفذترین مدافعان و مشارحان این نظریه بوده است که کودکان از ابعاد در نقاشی خود برای نشان دادن و انتقال اهمیت موضوع استفاده می کنند.[۴۲۰]
در بیشتر نقاشی هایی که کودکان از خانواده ترسیم می کنند، همیشه یک شخصیت اصلی وجود دارد که کودک بیشترین بار احساسی خود را، چه به صورت عشق و ستایش، و چه به صورت ترس و دلهره، بر روی او مستقر می کند. این شخصیت اصلی و یا برجسته غالباً قبل از دیگران کشیده می شود. زیرا او اولین کسی است که کودک به او فکر می کند و توجهش به او جلب می شود. این شخص، گاهی در مرکز کاغذ ترسیم می شود و نگاه های دیگر اشخاص به طرف او برمی گردد و گاهی هم اولین شخص از طرف چپ کاغذ است. این شخصیت اصلی، همیشه از دیگر اشخاص در اندازه ای بزرگتر کشیده می شود. زیرا او مهم تر از دیگران است و بیش از هر کس دیگری در زندگی کودک، فضای روانی او را اشغال کرده است و به همین علت است که در نقاشی او، این فضا به صورت بزرگتری نشان داده می شود. او در کشیدن اجزاء منسوب این شخص دقت فراوانی به کار می برد.[۴۲۱]
پژوهندگان دیگری (سولی[۴۲۲] و های[۴۲۳]، ۱۹۵۷؛ کرادیک[۴۲۴]، ۱۹۶۱؛ سچرست[۴۲۵] و والاس[۴۲۶]، ۱۹۶۴) نیز مطالعاتی بر اساس این فرض انجام داده اند و به این نتیجه رسیده اند که در نقاشی های انجام شده توسط کودکان، موضوعات با اهمیت بزرگتر کشیده می شوند.[۴۲۷]
در حالی که برخی پژوهندگان (فریمن، ۱۹۸۰؛ الیک و لاک، ۱۹۸۵) درباره وجود تأثیر کلی اهمیت بر اندازه در نقاشی کودکان تردید داشتند، تانیا فاکس[۴۲۸] و چینی[۴۲۹] در جدیدترین تحقیقات خود مدارکی در تأیید چنین تأثیری ارائه داده اند. آنها در دو تحقیق جداگانه دریافتند اولاً کودکان تصاویر پدر و مادر خود را بزرگتر از تصاویر سایر مردان و زنان می کشند. دوماً در بازنمایی دو پیکره مشابه، کودکان پیکره ای را که بداخلاق و زشت توصیف شده، در مقایسه با پیکره دیگر کوچکتر می کشند. «این نتیجه گیری، مدرکی است آشکار در تأیید تأثیر اهمیت موضوع از نظر کودک نقاشی کننده، بر ابعاد نقاشی.»[۴۳۰]
اهمیت موضوع می تواند بر میزان پرداختن به جزئیات در نقاشی کودکان نیز تأثیر قابل توجهی به جا بگذارد. در کشیدن اجزاء منسوب به شخصیتی که برای او اهمیت دارد دقت فراوانی به کار می برد. « لوازمی مثل عصا، پیپ، کیف و گردن بند او را هم می کشد و در حالیکه دیگر اشخاص را از مقابل و بی حرکت نشان می دهد، شخصیت اصلی را نیمرخ یا در حال حرکت نشان می دهد.»[۴۳۱]
کودک برای کشیدن یک شکل واحد، بارها و بارها اشکال مشابهی را رسم می کند. این طرح ها حکم یک کلید را دارند و بعدها همین اشکال تکراری، اندیشه مرکبی را می سازند. گاهی نیز «کودک برای ارزش دادن و برجسته کردن کسی تصویر او را چندین بار تکرار می کند. مثلاً کودکی در نقاشی اش تصویر پدرش را که شخصیت یگانه اوست نقاشی کرده که سه بار به خانه می آید و هر بار وسیله ای که به صورت سلاح است با خود می آورد. این پسر تنها فرزند خانواده است و مادرش را بسیار دوست دارد. پدرش آدم خشنی است و او را هر روز کتک می زند. این پدر خشن آن چنان او را مشوش کرده که جایی برای شخص یا اشخاص دیگری در فکر او باقی نگذاشته است و فقط او به عنوان واقعیت بیرونی در مغز کودک وجود دارد.»[۴۳۲]
انتخاب رنگ ها در نقاشی، پررنگ و کم رنگ کشیدن و نیز سایه زدن در نقاشی می تواند در تحلیل نقاشی توسط متخصصان نقش داشته باشند. در کنار اندازه و موقعیت فضایی، رنگ آمیزی و ترجیح رنگ نیز از احساسات کودکان و عواطف آنها تاثیر می پذیرد. برکیت و همکاران (۲۰۰۳) دریافتند که کودکان در رنگ آمیزی موضوع هایی مانند آدم، سگ و درخت تفاوت قائل می شوند. کودکان، آدم و سگ را جاندار پنداشته و در رنگ آمیزی آنها رنگ های مورد علاقه خود را برای آدم ها و رنگ های کمتر مورد علاقه را برای سگ و رنگ هایی با کمترین میزان علاقه را برای درخت به کار می برند. از سوی دیگر، کودکان رنگ های مورد علاقه را برای آدم هایی که خوب نشان داده شده اند، استفاده می کنند و رنگ های کمتر مورد علاقه را برای نقاشی هایی که فکر می کنند موضوع آنها بد هستند به کار می برند.[۴۳۳]
زنتنر[۴۳۴] (۲۰۰۱) می گوید احتمالا دلیل انتخاب رنگ های تیره برای جنبه های منفی احساسات، زیر تأثیر تلقین های فرهنگی رسانه ها و رنگ آمیزی کتاب هاست.[۴۳۵]
به این ترتیب شاخص تأکید در نقاشی کودکان، از زوایای رنگ، جزئیات، اندازه و تعداد قابل مطالعه است که پژوهش حاضر به بررسی دو مورد اندازه و تعداد اکتفا نموده است. در نقاشی کودکانی که از متغیر موضوع یا محتوا تأثیر پذیرفتند، اندازه بزرگ و تکرار شکل، نشانگر تأکید بر آن بود.
تفاوت معناداری (۰۵/۰=α) در انتخاب کادر افقی و عمودی پیش و پس از تماشای انیمیشن دیده نمی شود. پیش از تماشای انیمیشن ۳۱ کودک (۵/۵۸%) کادر افقی و ۲۲ کودک (۵/۴۱%) کادر عمودی را انتخاب نموده بودند. پس از تماشای انیمیشن ۳۳ نفر آنها (۳/۶۲%) کادر افقی و ۲۰ نفرشان (۷/۳۷%) کادر عمودی را انتخاب کردند.
کودک برای نقاشی کردن صفحه ای از کاغذ در اختیار دارد. موقعیت نقاشی در این مکان محدود از منظر روان شناسی و هنری پرمعنی می باشد. انتخاب کادر از سوی کودک، نیازمند یک رشته تصمیم گیری ها است ولی تاکنون بررسی و بحث مفصلی درباره گرایش های کودکان به هنگام اتخاذ این تصمیم ها انجام نشده است. اغلب پژوهش های مربوط به این اولویت ها عمدتاً به تعیین توالی رشد و زمان آمادگی کودکان برای ورود رسمی به مدرسه توجه داشتند. گودناو و لوین[۴۳۶] (۱۹۷۳) در پژوهشی نشان دادند که آفرینش و تولید شکل تابع یک رشته اصول کلی است. مثلاً یک گرایش مشترک در میان کودکان، آغاز کردن نقاشی از نقطه ای در نزدیکی لبه بالایی کاغذ و حرکت از چپ به راست است. این گونه ترجیح توالی شروع و ادامه کار را می توان در پیدایش برخی خصوصیات و ویژگی های نقاشی کودکان مؤثر دانست.[۴۳۷]
هنگام تماشای تلویزیون کودک همیشه با کادری روبروست که نسبت ابعاد آن در همه تلویزیون ها تقریباً ثابت است. کودک تمام مدت به این کادر چشم دوخته و حرکات و توالی نماها را در آن پی می گیرد. نسبت ابعاد تصویر فیلم در فیلم های صامت معمولا ۱: ۳۳/۱ یا ۴:۳ بود. ( رابطه میان طول و عرض یک فریم از فیلم که از تقسیم طول به عرض به دست می آید) این نسبت ابعاد که به دهانه آکادمی، دهانه کاسته و یا فریم موویتون مشهور است جنبه بین المللی یافت و صفحه تلویزیون هم با همین نسبت ابعاد ساخته شده است. جهانی ترین نسبت ابعاد تصویر فیلم در تلویزیون امروزه HD و تلویزیون دیجیتال اروپا ۱: ۷۸/۱ است.[۴۳۸]
در پژوهش حاضر شاخص کادر با معیار تأثیرپذیری کودکان از کادر افقی صفحه تلویزیون مورد بررسی قرار گرفت.
در شاخص موضوع، ۱۹ نفر (۸/۳۵%) باران، ۴ نفر (۵/۷%) دانه، ۶ نفر (۳/۱۱%) چمن، ۲ نفر (۸/۳%) خاک، ۱۵ نفر (۳/۲۸%) گل، ۱۸ نفر (۳۴%) ابر، ۱ نفر (۹/۱%) رعد و برق، ۱۱ نفر (۸/۲۰%) خورشید و ۷ نفر (۲/۱۳%) مداد رنگی را ترسیم نموده بودند.
در شاخص رنگ، ۱۶ کودک (۲/۳۰%) از رنگ سبز، ۹ کودک (۱۷%) از رنگ سیاه و ۳ نفر (۷/۵%) از رنگ زرد تأثیر پذیرفته بودند.
در شاخص محتوا، ۸ نفر (۱/۱۵%) از باریدن باران، ۱ نفر (۹/۱%) از کاشتن و رشد دانه گیاه، ۳ نفر (۷/۵%) از تابش خورشید بر گیاهان و ۱ نفر (۹/۱%) از بارش باران پس از رعد و برق تأثیر پذیرفتند.
در شاخص تأکید، ۲۲ نفر (۵/۴۱%) از کودکان به طور مساوی از یک یا هر دو روش تأکید بر تعداد و تأکید بر ابعاد، استفاده نموده اند.
به این ترتیب متغیر مستقل (انیمیشن مشوق نقاشی) در مورد چهار شاخص موضوع، رنگ، شکل و تأکید بر متغیر وابسته (نقاشی های کودکان پیش دبستانی) تأثیر گذار بوده و در دو شاخص کادر و محتوا بی تأثیر می باشد.
نگارنده امید دارد نتایج این پژوهش، با توجه به اطلاعات ویژه ای که از تأثیر انیمیشن های مشوق نقاشی بر نقاشی های کودکان پیش دبستانی می دهد، در شناخت مخاطب کودک مفید واقع گردیده و دست اندر کاران تولید انیمیشن را در نحوه ساخت فیلم انیمیشن و پردازش محتوای آن، به گونه ای که برای کودکان قابل درک و لذت بخش باشد یاری رساند.
فصل دهم
گزارش پروژه عملی
«ضرب المثل هر کسی را بهر کاری ساختند، به روایت یک آفتاب پرست که دمی دراز دارد!» عنوان فیلم انیمیشن کوتاهی است که برای ارائه در بخش عملی رساله ساخته شد.
شخصیت های داستان دو آفتاب پرست پدر و پسر هستند. پسر که دارای یک دم بسیار بلند است، از بدو تولد قابلیت تغییر رنگ ندارد. پدر در ابتدا از ناتوانی و دست و پاگیر بودن کودک به ستوه می آید. اما قابلیت دم کودک و مهارتش به هنگام شکار مگس ها، پدر را غافلگیر کرده و تجارت مگس به کمک پسرش، سود بسیاری عاید او می کند. و در پایان این نتیجه دست می دهد که «هرکسی را بهر کاری ساختند.»
روند داستان به گونه ای است که در مدت زمان کوتاه فیلم، گویا، رسا و جذاب باشد. نگارش فیلم نامه، طراحی شخصیت ها، طراحی و ساخت فضا و طراحی استوری بورد به عهده دانشجو بوده و در سایر بخش های کار نظیر ساخت، اسکلت بندی و بافت گذاری مدل ها، متحرک سازی و نیز نورپردازی و رندر و کامپوزیت، دانشجو به عنوان کارگردان نظارت داشته است.
ایده اولیه داستان این انیمیشن که در کلاس کارگردانی ۳ مطرح گردید، با راهنمایی استاد فرخ یکدانه پرورش یافت و سرانجام با ترکیبی از تکنیک های دو بعدی (گرافیک کامپیوتری و عکس) و سه بعدی ساخته شد. تاکنون فیلم های بسیاری با بهره گرفتن از تلفیق تکنیک های دو و سه بعدی، چه به صورت تلفیق گرافیک کامپیوتری و تکنیک سه بعدی و چه به صورت ثبت رندر دوبعدی از تکنیک سه بعدی، ساخته شده است. برای نوآوری در ساخت این فیل کوتاه، به طراحی و فضاسازی ویژه تأکید شد. به این شکل که شخصیت های سه بعدی پدر و پسر، به جای قرارگیری در میان عناصر صحنه سه بعدی، در میان عکس هایی از عناصر دست ساخته جای گرفتند. برای این کار، کلیه بوته ها، گل ها و درختان با پارچه دوخته و یا با کاموا و مقوا ساخته شدند. حتی ابرها نیز از پنبه ساخته شدند. چوب ها و سنگ ها نیز واقعی هستند. پس از پایان ساخت کلیه عناصر صحنه، در چیدمان های مختلف از آنها عکاسی شد. عکس ها با گرافیک کامپیوتری پس زمینه شامل کوه ها، زمین و چمن های ریز، ترکیب شدند و چند فضای متفاوت برای سکانس ها و پلان های مختلف به وجود آمد. این فضا سازی با طراحی شخصیت ها و ویژگی های شخصیتی آنها در داستان بسیار هماهنگ بود. و این هماهنگی با گذاشتن بافت خمیر (که اثر انگشت روی آن پراکنده شده بود) روی شخصیت ها کامل شد.
متحرک سازی شخصیت پسر به دلیل داشتن دم بسیار بلندش، با دشواری هایی همراه بود و در برخی از پلان ها برای دم از یک عنصر جداگانه استفاده شد.
در قسمت کامپوزیت نیز به دلیل آنکه برای جذابیت فضا از لایه بندی زیاد برای لی اوت استفاده گردیده بود، چالش های بسیاری به وجود آمد که حتی بر دوربین ها اثر گذاشت و برای حل مشکل برخی از دوربین ها در برنامه ۳D Max و برخی دیگر در After effect و حتی در بعضی از پلان ها دو دوربین گذاشته شد. در برخی پلان ها به اجبار لایه ها و پس زمینه نیز انیمیت شدند.
به طور کلی مراحل تولید فیلم به شرح زیر می باشد:
- نگارش فیلم نامه