با شنیدن این اشعار حال آن مرحوم به نحو عجیبی تغییر یافت، چهرهاش برافروخته شد و گریهی بسیار کرد و از بنده خواست همان روز یک جلد دیوان پروین برای ایشان تهیه کنم. پس از چند روز که باز به خدمت ایشان رسیدم. فرمود: تمام دیوان را من و خانواده از اول تا به آخر خواندیم و از آن پس با اعجاب و احترامی خاص از آن مرحومه یاد میکرد و مخصوصاً شعر «لطف حق» پروین را که با:
مادر موسی چو موسی را به نیل
…
در فکند از گفتهی ربّ جلیل[۱۰۵]
خلاصه در این سالهای آخر و مخصوصاً در این ماههای خانهنشینی و زمینگیری چنان نازک دل شده بود که از شنیدن مطالب تأثرانگیز بیاختیار به صدای بلند میگریست و مانند باران، اشک از چشمها فرو میبارید و به هیچ وجه قادر به خویشتن داری نبود. عیال آن مرحوم که به خوبی از رقّت احساس و درجهی رحم و شفقت ایشان آگاه بود، از راه دلسوزی روزنامهها را قبلا خودْ میخواند و شمارههائی را که شامل مطالب تأثرانگیز بود از آن مرحوم پنهان میساخت.[۱۰۶]
۲ـ ۲ـ ۱ـ ۸٫ بیان شیوا
این علامهی گرانقدر دوران تحصیل خود را بهواسطهی تنگی معیشت، به زحمت میگذرانید و گاه در ماه رمضان، افطار و سحر را به نان و پیاز و ماست اکتفا میکرد؛ ولی میفرمود: صفای باطن و لذت روحی و معنوی را در همان سالها یافتم. … وی مطالب درس را با طمانینه شرح میداد و مشکل ترین مطالب را با قوت بیان خویش ساده و روشن میساخت. درس خود را با آیات قرآنی و اشعار مولانا و حافظ و شیخ محمود شبستری میآراست . گاهی در اثنای درس میفرمود بکوشید با علوم و معارف الهی انس بگیرید. اگر نفس با این معارف آشنا نشود، به تدریج به امور پست دنیایی گرایش مییابد.[۱۰۷]
۲ـ ۲ـ ۱ـ ۹٫ قدرت حافظه
مرحوم فاضل تونی از نعمت خط تقریباً محروم بود و به سختی میتوانست چیزی بنویسد. چون آن مرحوم در کودکی فقط چند ماهی در مکتب مشق نوشته بود. ایشان به واسطهی قدرت حیرت انگیز حافظه احتیاجی به یادداشت کردن مطالب نداشت.[۱۰۸]
۲ـ ۲ـ ۱ـ ۱۰٫ ملکه تواضع
تواضع ملکهی وجود آن بزگوار بود. شاگردانش او را بسیار خوشمحضر مییافتند؛ چنان که در تمام مدت تحصیل یک کلمه حرف تند یا اخم و ترشرویی از او ندیدند. ضمن تدریس برای رفع ملال دانشجویان مطالبی شیرین و فرحبخش بیان میکرد و کمتر جلسه درسی بود که بدون خنده به پایان برسد. خود ایشان را گاهی چنان خنده میگرفت که مدتی سخنش قطع میشد.[۱۰۹]
۲ـ ۲ـ ۱ـ ۱۱٫ دوری از تکلف
استاد بزرگوار مرحوم فاضل علم را با عمل توأم داشت و همچنانکه در زمینهی علم و حکمت به عالیترین درجه نائل آمده بود، از لحاظ تهذیب نفس و تزکیهی باطن نیز به سرحدّ کمال رسیده و نسخهای جامع و انسانی کامل شده بود.
در مقام تخلیه در آن وجود شریف سرسوزنی مائی و منی و کبر و خودبینی و تملّق و ریا و حبّ شهرت و دلبستگی به دنیا دیده نمیشد و واقعاً بر خودخواهی و خودپرستی که سرچشمهی همهی رذایل اخلاقی است، فائق آمده و از آلودگیها پاک شده بود.
رفتار و کردار و راه و روش آن مرحوم بیاندازه طبیعی و به اصطلاحْ خودمانی و دور از تصنّع و تکلّف بود که أنا و أتقیاء أمتّی بُرَءَاء مِن التکلفّ[۱۱۰].[۱۱۱]
۲ـ ۲ـ ۲٫ علیاکبر سیاسی
دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۲۷۴ ش در تهران به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، وارد مدرسه سیاسی شد. با گذراندن امتحان، جزو دانشجویانی شد که به خرج دولت ایران برای ادامهی تحصیل به اروپا اعزام میشدند. او به پاریس رفت و پس از مدتی در دانشگاه روآن به تحصیل پرداخت. در همان زمان نام خانوادگیِ «سیاسی» را با اشاره به دورهی تحصیلش در مدرسهی سیاسی تهران، برگزید. به خاطر درگیری جنگ جهانی اول ناچار شد به ایران بازگردد. پس از بازگشت، در دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی به تدریس پرداخت. در همین دوره، انجمن ایران جوان را تأسیس کرد. در ۱۳۰۶ دوباره به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن به ادامه تحصیل در رشته روانشناسی پرداخت. در سال ۱۳۰۹ موفق به دریافت درجه دکتری شد. بخاطر رسالهای که با نام «ایران در تماس با مغربزمین» نوشته بود، جایزهای از آکادمی فرانسه دریافت کرد. سپس در سال ۱۳۱۰ به ایران بازگشت و به ریاست ادارهی تعلیمات عالیه در وزارت فرهنگ منصوب شد. در تدوین قانون تأسیس دانشگاه تهران شرکت کرد. به ابتکار او، دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی برای تربیت معلم در ایران تأسیس شد. پس از تأسیس دانشگاه تهران از اداره تعلیمات عالیه استعفا داد و به تدریس در دانشکده ادبیات پرداخت.
او مسؤولیتهای زیادی را تجربه کرد: وزارت فرهنگ، نخستین ریاست دانشگاه تهران پس از مستقل شدن از وزارت فرهنگ، وزارت خارجه، سمت وزیر مشاور، عضویت در هیأت نمایندگی ایران در تدوین و تصویب منشور سازمان ملل متحد و پایهگذاری یونسکو، پایهگذاری کوی دانشگاه تهران، و … .
او به شاه دربارهی کشته شدن سه دانشجو در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ اعتراض کرد.
دکتر علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۶۹ در سن ۹۵ سالگی درگذشت.[۱۱۲]
فاضل تونی در بیان دکتر سیاسی
۲ـ ۲ـ ۲ـ ۱٫ محضر شریف
ایشان دربارهی چگونگی کسب فیض از فاضل تونی میگوید که در مراجعت از سفر اول اروپا، تدریس فلسفه جدید در دار الفنون سابق و علم النفس در مدرسهی علوم سیاسی ـ که ریاست آن در آن هنگام با مرحوم علی اکبر دهخدا بود ـ به عهدهی من گذاشته شد. امروز تدریس این مواد، مانند سایر مواد علمی، امری عادی به شمار میرود؛ ولی در سی و پنج سال پیش، چون این کار سابقه نداشت، دشوار مینمود؛ خاصّه که لازم بود در برگزیدن اصطلاحات برای معانی جدید، دقّت و احتیاط کافی به عمل آید.
این مقدمه سبب شد که من با بعضی از استادان فلسفه قدیم به خصوص مرحوم میرزا طاهر تنکابنی و مرحوم آقا شیخ محمدحسین معروف به فاضل تونی تماس بگیرم و از محضر شریفشان استفاده کنم. نسبت به فاضل تونی از همان روزهای نخست ارادت و علاقهای مخصوص پیدا کردم و مدت پنج سال متوالی با آن مرحوم به مرور یک دوره منطق و فلسفه قدیم پرداختم. این مجالس درس و بحث در خانهی من تشکیل میشد. مرحوم فاضل پس از صرف چند چای پر رنگ خیلی شیرین و کشیدن قلیان سخن آغاز میکرد. من در این جلسات میکوشیدم وضع و حال یک محصّل واقعی به خود بگیرم؛ ولی او هیچگاه جنبهی همکاری را از نظر دور نمیداشت و غالباً با کنجکاوی فراوان در مسائل مورد بحث، نظر فلاسفهی جدید از دکارت به بعد را پرسش میکرد. گاه اتفاق میافتاد که کار ما به مباحثه میکشید و احیانا با حرارت و تندی شورانگیز توأم میگردید. مرحوم فاضل خود را موظّف میدید از نظر حکمای مشّاء و پیشروِ آنها ارسطو و حکمت مُدرّسی قرون وسطی که دنبالهی طبیعی آن فلسفه است، دفاع کند و نظر حکمای جدید را که خواستهاند معلّم اول را از سریر سلطنت جهان فلسفه پائین بیاورند، ردّ کند. ولی او بهتدریج از پافشاری خود در این زمینه کاست و متوجه شد که روش تحقیق جدید که با دکارت فرانسوی و فرنسیس بیگن انگلیسی آغاز گردیده، خالی از فائده نبوده و به پیشرفت علم و فلسفه کمک شایان کرده است.[۱۱۳]
۲ـ ۲ـ ۲ـ ۲٫ افسانه فیلسوفان
روزی بحث دربارهی مبدأ کلّ و امکانِ وصول یا حتی معرفت به ذات پاک او بود. مرحوم فاضل با شوری مخصوص، اثبات وجود مبدأ را وجههی همت خود ساخت و این مهم را هم از طریق برهان صدّیقین و الهیین یعنی برهان لِم و هم از طریق برهان اِن و وجوه مختلف هر یک از این دو برهان (تمسّک به ابطال دور و تسلسل، بدون تمسک به آن، امکان و ترکیب، تغییر و استحاله، حدوث…) با بیانی روشن و بلیغ انجام داد و ضمناً اشکالاتی را که به بعضی از این براهین شده بود، ذکر نمود و رد کرد. من در این هنگام جسارت ورزیدم و به اشکالات دیگری که بعضی از دانشمندان غربی از نظر علمی وارد پنداشتهاند، اشاره کردم و بیآنکه مجال جواب به مرحوم فاضل بدهم گفتم: «جناب آقای فاضل! البته میدانید که در عالم خلقت حیواناتی هستند بسیار کوچک و حقیر بنامپروتوزوئر[۱۱۴]؛ آیا خیال میکنید که این حیوانات هرگز قادر خواهند شد به اینکه مثلاً به وجود و ماهیت انسان پی ببرند؟ آدمی هم با وسایل ادراکی بسیار ناقص و محدودی که در اختیار دارد، ادّعایش در شناختن مبدأ کل و نتیجهای که از این ادعا پیش خود میگیرد، آیا بیشباهت به ادعای حیوان یک سلولی، بلکه هزاران بار سخیفتر و واهیتر از آن نخواهند بود؟ چه خوب این معنی را پرورانده است شاعر، وقتی میگوید:
زمین در جنب این نُه سقف مینا
ببین تو تا از این خشخاش چندی
چو خشخاشی بود بر روی دریا
سزد گر بر بروتِ خود بخندی![۱۱۵]