“وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ (۱۵۵) الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (۱۵۶) أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ “(۱۵۷)(سوره بقره ،آیات ۱۵۵-۱۵۷)
ترجمه: قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش مىکنیم و بشارت ده به استقامتکنندگان (۱۵۵) آنها که هر گاه مصیبتى به آنها رسد مىگویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم!۱۵۶ )- اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایت یافتگان(۱۵۷)
“علامه طباطبایی” در بیان صبر برمصیبت می فرمایند: “مصیبت عبارت است از هر واقعهاى که آدمى با آن روبرو شود، چه خیر و چه شر، و لکن جز در وقایع مکروه و ناراحت کننده استعمال نمىشود. آدمى تا در این نشئه زندگى مىکند، که ضرورت زندگى اجتماعى ناگزیرش کرده ملکى اعتبارى براى خود درست کند و خدا هم این اعتبار را معتبر شمرده و این نیز باعث شده که رفته رفته امر بر او مشتبه گردد و خود را مالک واقعى ملکش بپندارد لذا خداى سبحان در سوره غافر آیه ۱۶ مىفرماید:” لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ” (ترجمه :ملک امروز از آن کیست؟ از آن خداست، واحد قهار)
پس معلوم مىشود ملک دو جور است، یکى ملک حقیقى که دارنده آن تنها و تنها خداى سبحان است، واحدى با او در این مالکیت شریک نیست، نه هیچ انسانى و نه هیچ موجودى دیگر، و یکى دیگر ملک اعتبارى و ظاهرى و صورى است، مثل مالکیت انسان نسبت به خودش و فرزندش و مالش و امثال اینها، که در این چیزها مالک حقیقى خداست و مالکیت انسان به تملیک خداى تعالى است، آنهم تملیک ظاهرى و مجازى. پس اگر آدمى متوجه حقیقت ملک خداى تعالى بشود و آن ملکیت را نسبت به خود حساب کند، مىبیند که خودش ملک مطلق پروردگارش است، و نیز متوجه مىشود که این ملک ظاهرى و اعتبارى که میان انسانها دست به دست مىشود و از آن جمله ملک انسان نسبت بخودش و مالش، و فرزندانش و هر چیز دیگر، بزودى باطل خواهد شد و به سوى پروردگارش رجوع خواهد کرد، و بالأخره متوجه مىشود که خود او اصلا مالک هیچ چیز نیست، نه ملک حقیقى و نه مجازى. و معلوم است که اگر کسى این معنا را باور داشته باشد، دیگر معنا ندارد که از مصائبى که براى دیگران تاثر آور است، متاثر شود، چون کسى متاثر می شود که چیزى از ما یملک خود را از دست داده باشد، چنین کسى هر وقت گم شدهاش پیدا شود و یا سودى به چنگش آید خوشحال مىشود و چون چیزى از دستش برود غمناک می گردد. اما کسى که معتقد است به اینکه مالک هیچ چیز نیست، دیگر نه از ورود مصیبت متاثر میشود و نه از فقدان ما یملکش اندوهناک (و نه از رسیدن سودى مسرور) مىگردد، و چگونه از رسیدن مصیبت متاثر مىشود، کسى که ایمان دارد به اینکه مالک تنها و تنها خداست؟ و او(خدا) حق دارد و مىتواند در ملک خودش هر جور تصرفى بکند.”[۲۷۱]
خداوند نیز در آیات فراوانی، آثار صبر و شکیبایی صابران را بیان می فرماید و آنان را مورد عنایت و توجه خود قرار می دهد:
الف: کسب محبّت خداوند:«وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ» (سوره آل عمران، آیه ۱۴۶)
ب: کسب معیت الهی: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»(سوره بقره، آیه ۱۵۳)
ج: اکتساب بهشت: «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا» (سوره فرقان، آیه ۷۵)
د: برخورداری از پاداش بىحساب: «إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»( زمر/۱۰)
ه: بشارت الهی: «بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»(سوره بقره، آیه ۱۵۵)[۲۷۲]
۳-۱-۵-۲-۳٫ دیدگاه شناختی-رفتاری قرآن مبنی بر عدم توانایی کافران و منافقان بر کنترل هیجانات و احساساتشان
عامل زشتکاریهای مشرکان و منکران معاد، تنها نادانى و جهل آنان نیست، بلکه لجاجت و عناد آنان است؛[۲۷۳] که البته آثار این لجاجت و عناد در عمل آنان نمودار می شود؛ خداوند در قرآن در این باره از زبان حضرت نوح(ع) می فرماید:
“وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً"(سوره نوح، آیه ۷)؛ و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “نه تنها قوم نوح به هنگامى که آنها را دعوت به توحید مىکرد، انگشت در گوش نهاده و جامه بر سر و صورت مىپیچیدند که حق را نشنوند و نبینند، بلکه در عصر پیامبر اسلام ص طبق صریح قرآن گروهى بودند که وقتى صداى دلانگیز پیامبر ص به آیات قرآن بلند مىشد با جار و جنجال و سوت و صفیر چنان غوغایى به راه مىانداختند که هیچکس صداى او را نشنود: “وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ"(سوره فصلت، آیه ۲۶)؛ کافران گفتند: گوش به این قرآن فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید تا پیروز شوید.
در تاریخ خونین کربلا نیز آمده است هنگامى که امام حسین ع سالار شهیدان مىخواست دشمنان منحرف را ارشاد و بیدار کند، چنان جنجالى به راه انداختند که صداى امام در میان آنها گم شد.[۲۷۴]
قرآن کریم، همچنین در آیات ۱۱۸-۱۱۹ سوره آل عمران درباره کافران می فرماید:
“یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ…"(۱۱۸) ” ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ…."(۱۱۹) (سوره آل عمران، آیات ۱۱۸-۱۱۹)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید محرم اسرارى از غیر خود انتخاب نکنید، آنها از هر گونه شر و فسادى در باره شما کوتاهى نمىکنند، آنها دوست دارند شما در زحمت و رنج باشید (نشانههاى) دشمنى از دهان آنها آشکار است و آنچه در دل پنهان دارند از آن هم مهمتر است. (۱۱۹) شما کسانى هستید که آنها را دوست مىدارید، اما آنها شما را دوست ندارند، در حالى که شما به همه کتابهاى آسمانى ایمان دارید (اما آنها به کتاب آسمانى شما ایمان ندارند) و هنگامى که شما را ملاقات مىکنند (به دروغ) مىگویند ایمان آوردهایم، اما هنگامى که تنها مىشوند از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان مىگزند.
از ابن عباس نقل شده این آیات هنگامى نازل شده که عدهاى از مسلمانان با یهودیان، به سبب قرابت، یا همسایگى، یا حق رضاع، و یا پیمانى که پیش از اسلام بسته بودند، دوستى داشتند و بقدرى با آنها صمیمى بودند که اسرار مسلمانان را به آنان مىگفتند، بدینوسیله قوم یهود که دشمن سرسخت اسلام و مسلمین بودند و به ظاهر خود را دوست مسلمانان قلمداد مىکردند، از اسرار مسلمانان مطلع مىشدند، آیه نازل شد و به آن عده از مسلمانان هشدار داد که چون آنان در دین شما نیستند، نباید آنها را محرم اسرار خود قرار دهید، زیرا آنان در باره شما از هیچ شر و فسادى کوتاهى نمىکنند، آنان مىخواهند شما همیشه در رنج و عذاب باشید.[۲۷۵]
کفار در رساندن شر و فساد نسبت به مسلمانان کوتاهى نمىکنند. آنها براى اینکه دیگران از مکنونات ضمیرشان آگاه نشوند، و رازشان فاش نگردد، معمولا در سخنان و رفتار خود مراقبت مىکنند، و با احتیاط و دقت حرف مىزنند، ولى با وجود این، آثار عداوت و دشمنى از لابلاى سخنان آنها آشکار است و گاه بطور ناخودآگاه سخنانى بر زبان مىآورند، که مىتوان گفت همانند جرقهایست از آتش پنهانى دلهاى آنها، و مىتوان از آن، به ضمیر باطن آنان پىبرد. این افراد، چون به خلوت مىروند، سرانگشت خود را از شدت خشمى که بر مسلمانان دارند مىگزند. “عض انامل” مثلى است که در مورد تاسف و حسرت و رساندن شدت خشم و کینه زده مىشود.[۲۷۶] این آیه حقیقتى را بیان مىکند که امیر مؤمنان ع در سخنان خود توضیح فرموده است، آنجا که مىفرماید:
“ما اضمر احد شیئا الا ظهر فى صفحات وجهه او فلتات لسانه"؛هیچ کس در ضمیر باطن، رازى را پنهان نمىدارد، مگر اینکه از رنگ چهره و لابلاى سخنان پراکنده و خالى از توجه او آشکار مىشود. [۲۷۷]
از آن جا که منافق در عقیده و عمل، برخورد و گفتگو، عکس العملهایى را از خود نشان مىدهد؛ خداوند در آیاتی به عکس العمل های منافقان مبنی بر عدم توانایی آنان در کنترل هیجاناتشان در موقعیت های مختلف اشاره کرده است؛[۲۷۸] از جمله در آیه ۲۰ سوره محمد می فرماید:
“وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَهٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکَمَهٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ"(سوره محمد،آیه۲۰)؛ کسانى که ایمان آوردهاند مىگویند: «چرا سورهاى نازل نمىشود (که در آن فرمان جهاد باشد)؟!» امّا هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مىگردد که در آن سخنى از جنگ است، منافقان بیماردل را مىبینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مىکنند پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است.
منافقان از شنیدن نام جنگ چنان وحشت و اضطراب سر تا پاى آنها را فرا مىگیرد که نزدیک است قالب تهى کنند! فکرشان از کار مىافتد، سیاهى چشم از حرکت بازمىایستد، و همچون کسانى که نزدیک است قبض روحشان شود نگاهى بىحرکت و خیره، بىآنکه پلکهاى چشم بهم خورد، دارند، و این گویاترین تعبیرى است از حال منافقان ترسو و بزدل![۲۷۹]
خداوند با مثال هایی پریشان خاطر بودن منافقان و طوفانى بودن باطن آنان را مبنی بر عدم کنترل بر احساساتشان را بیان می فرماید:
“اَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْت…."(سوره بقره،آیه )؛ (مثل منافقان)یا همچون بارانى از آسمان، که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مىگذارند تا صداى صاعقه را نشنوند.
این مثل از پریشان خاطر بودن منافق و طوفانى بودن باطن آنان، حکایت دارد، مانند کسانى که در شب ظلمانى در بیابان ناشناس زیر رگبار پر از صاعقه و رعد و برق ماندهاند، از صداى رعد و ترس صاعقه انگشتان را در گوش کردهاند. شدت برق به حدى است که نزدیک است چشمشان را کور کند در این طوفان و ترس هر وقت برق مىزند چند قدمى پیش مىروند و چون خاموش مىشود در جاى خود میخکوب مىگردند. و لذا منافق با خاطر پریشان و مضطرب در تشویش و ناراحتى زندگى مىکند، و آرامش خاطر او بسیار جزئى است.[۲۸۰]
نتیجه بررسی تطبیقی: اعتقاد فرد مبنی بر نداشتن توانایی در کنترل هیجانات به هنگام بروز مشکلات (به عبارت دیگر، زمانی که فرد با مشکلات زیادی مواجه می باشد، باید احساس بدبختی کند که نمی تواند ناراحتی های خود را کنترل کند و آنها را از بین ببرد.) اعتقاد قابل قبولی نیست؛ زیرا در دیدگاه شناختی قرآن، قدرت و توانایی واقعی نزد خداست؛ و اطاعت خدا، عامل افزایش استقامت است؛ و لذا، فرد مومن در سایه ایمان به خدا با دلی سرشار از آرامش، در طوفان های مشکلات بر احساسات و هیجانات خود مسلط می باشد؛ و در دیدگاه رفتاری قرآن نسبت به شخصیت مومنان، خداوند بیان می فرماید که مومنان از مواجهه با مشکلات نمی هراسند؛ زیرا آنان در سایه ایمان، نه از گذشته در هراس هستند و تأسف می خورند و نه به آن چه دارند، دلبسته و شاد می شوند. و لذا آنان صبر در برابر مصیبتها را نتیجه ایمان به مالکیت مطلق خداوند بر تمام هستى می دانند. و خداوند هم آنان را مورد عنایت ویژه خود قرار می دهد. در دیدگاه شناختی-رفتاری قرآن نسبت به شخصیت کافران و منافقان، خداوند بر عدم توانایی آنان در کنترل هیجانات و احساساتشان اشاره می کند؛ زیرا آنان، در عقیده و عمل، برخورد و گفتگو، عکس العملهایى را از خود نشان مىدهد که نشان از عدم توانایی آنان بر هیجانات و احساساتشان می باشد.
بنابراین، پس از بررسی این باور غیر عقلانی، و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه الیس، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به این که اطاعت خدا، عامل افزایش استقامت است، به اصلاح رفتارهای خود(مواجه شدن با مشکلات و صبر در برابر مصیبتها) به مبارزه با این باور غیر عقلانی بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع و با کمک درمانگر، راهکارهای شناختی و رفتاری آن ها را تعیین می کنند(درمانگر به بیمار کمک می کند تا فرد، با شناخت بیشتری مشکلاتش را نادیده انگارد و قاطعانه با آن ها مواجه شود و در صدد کنترل آن برآید).[۲۸۱] اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است و نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۱-۶٫ باور غیر عقلانی شماره شش
اعتقاد فرد مبنی براین که برخی چیزها یا برخی افراد مخاطره آمیز و یا ترسناک هستند، بنابراین فرد باید همواره کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آن ها را به تاخیر بیندارد.[۲۸۲]
الیس، باور غیر عقلانی فوق را ناشی از اضطراب و نگرانی افراطی فرد، بابت ترسهای اغراق آمیز و غیر ضروری می داند. او درمان این باور غیر عقلانی را غلبه بر اضطراب و وحشت، با چند فنون روان شناختی و رفتاری (از جمله متقاعد کردن فرد مبنی بر یافتن ریشه های ترس کنونی و بی پایه و اساس بودن آنان و عمل نکردن به آن ها) بیان می کند. [۲۸۳]
۳-۱-۶-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
علم روان شناسی، رفتار را به رفتارهای مثبت و منفی تقسیم می کند. در اصطلاح این علم، رفتار منفی، بیماری یا نابهنجاری نامیده می شود که بر دو قسم روان نژندی[۲۸۴] و روان پریشی[۲۸۵] می باشد.[۲۸۶] ترس انسان نیز رفتاری است که بر دو گونه است: ترس واقعی که عبارت است از واکنش در مقابل یک خطر واقعی؛ و ترس مرضی که عبارت است از ترس از یک اندیشه، یک شی یا یک موقعیت معین؛ اضطراب نیز عبارت است از ترس از آسیب های احتمالی و واکنش های عاطفی ناخوشایند؛ و به عبارت دیگر، واکنش در مقابل خطری که وجود خارجی ندارد.[۲۸۷]
اضطراب و نگرانی انسان، از انگیزه های متضاد او منشا می گیرند؛ زیرا که انسان خواسته ها و تمایلاتی دارد که در صورت تحقق یافتن، ممکن است او را در معرض بازخواست دیگران قرار دهند و یا در او احساس گناه پدید آورد و پیامدهای ناراحت کننده ای به دنبال داشته باشد. به عبارت دیگر، اضطراب از عجز انسان در برابر حل تضادهای روانی او، پدید می آید؛ و اصولاً بخش بزرگی از نیروی روانی انسان برای حل تضاد های روانی مصرف می شود. به همین دلیل است که بیماران روانی نمی توانند به طور صحیح، توانایی ها و امکاناتشان را بروز دهند؛ چون تضاد های روانی آن ها، نیروی آن ها را مصرف می کند و باعث تعطیل شدن تواناییها و امکانات آن ها می شود؛ اما همین بیماران روانی وقتی درمان می شوند و نیروهای روانی آنان از قید و بند تضادهای روانی آزاد می شود، معمولا اظهار شادابی و نشاط می کنند و نیروی آن ها برای کار و تولید افزایش می یابد.[۲۸۸]
۳-۱-۶-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
ترس، یک واکنش انفعالی طبیعی در آدمی است که سبب می گردد انسان از خطراتی که او را تهدید می کند، دوری جوید. آیه ۳۱ سوره قصص به این ترس اشاره می فرماید:
“وَ أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَءَاهَا تهَتزَّ کَأَنهَّا جَانٌّ وَلىَ مُدْبِرًا وَ لَمْ یُعَقِّبْ یَامُوسىَ أَقْبِلْ وَ لَا تخََفْ إِنَّکَ مِنَ الاَمِنِین"(سوره قصص، آیه ۳۱)؛ (ای موسی)عصایت را بیفکن!» هنگامى که (عصا را افکند و) دید همچون مارى با سرعت حرکت مىکند، ترسید و به عقب برگشت، و حتّى پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: «برگرد و نترس، تو در امان هستی.[۲۸۹]
اما زمانی که ترس، باعث اختلال دراندیشه یا رفتار فرد شود، از نظر اسلام بیماری(روان نژندی) محسوب می شود. خداوند در قرآن از بیمار دلانی سخن می گوید که پیوسته از این که اتفاقی برای آنان بیفتد، در ترس و وحشت به سر می برند:
“فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَه…."(سوره مائده،آیه ۵۲)؛ کسانى را که در دلهایشان بیمارى است مىبینى که در (دوستى با یهود و نصاری)، بر یکدیگر پیشى مىگیرند، و مىگویند: «مىترسیم حادثهاى براى ما اتفاق بیفتد (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم!).
قرآن کریم، در آیه ۷۷ سوره نساء، که اشاره به ترس بیمارگونه برخی از افراد دارد، میفرماید:"َ… فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیهْمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنهْمْ یخَشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً وَ قَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْ لَا أَخَّرْتَنَا إِلىَ أَجَلٍ قَرِیب…."(سوره نساء، آیه ۷۷)؛ هنگامى که فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعى از آنان، از مردم مىترسیدند، همان گونه که از خدا مىترسند، بلکه بیشتر، و گفتند: «پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتى؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکى تأخیر نینداختى.
در درمان ترس مرضی(ترس بیمارگونه)، اسلام بیش از یک روش وضعی ارائه می دهد.[۲۹۰] مثلاً حضرت على علیه السلام در دستوری می فرماید: “إذا خفت من شىء فقع فیه”[۲۹۱]؛ هنگامی که از چیزی ترسیدی، خود را با آن مواجه ساز. که معنای آن معادل معنای رفتار درمانی است. همان طور که با مفهوم روانکاوی و ناخودآگاه نیز، مخالفتی ندارد. زیرا در احادیث اسلامی به نقش ناخودآگاه و ارتباط آن با بروز برخی عارضه ها اشاره شده است؛ مانند تکبر و ارتباط آن با احساس کمبود(که در نقد و بررسی باور غیر عقلانی شماره دو، به این موضوع اشاره شد). اما اساساً اسلام بر درمان ارشادی تکیه می کند؛ که در آن، بر عنصر شعور در امر آموزش رفتار جدید تکیه دارد. به طوری که دستورهای درمانی اسلام، اکثراً به این روش تمایل دارند. بنابراین، این دستور اسلام که «إذا خفت من شىء فقع فیه»؛ هنگامی که از چیزی ترسیدی، خود را با آن مواجه ساز؛ بر عنصر شعور در امر آموزش رفتار جدید تکیه دارد که به معنای آگاه ساختن بیمار نسبت به مفهوم ترس و نشان دادن رفتار جدید می باشد.[۲۹۲]
در روایتی از امیر مومنان علی (ع) همچنین وارد شده است: ” بُنی الکفر علی اَربع دَعائم: الفسق و الغلو و الشک و الشبه. ……والشک علی اربع شعب: علی المریه و الهول و التردد و الاستسلام؛…و من هاله ما بین یدیه نکص علی عقبیه….و من نجا من ذالک فبفضل الیقین.”[۲۹۳] کفر بر چهار پایه قرار دارد: فسق، غلو، شک و شبهه. و شک بر چهار شاخه است: بر جدال و بدگمانی، و ترس، و سرگردانی و دودلی، و سازشکاری و خودباختگی. و کسی که از آن چه در برابرش قرار می می گیرد، می ترسد و عقب نشینی می کند(در این قسمت، امام به صفت شخص ترسو اشاره می کند)؛ و (لذا) هر کس نجات و رهایی خواهد، آن به فضل و برتری یقین است.
در این روایت، اولا امام به ریشه ترس(بیمارگونه) که از شک منشعب می شود، اشاره می کند و ثانیاً در دستوری ضمنی(که رفتاری می باشد)، راه مقابله با این نوع ترس را بیان می فرماید(عدم عقب نشینی از مواجهه شدن با ترس) و ثالثاً راه نجات از آن را که دست یافتن به یقین و معرفت است(درمان ارشادی) را بازگو می فرماید.
اضطراب و نگرانى، یکى از بزرگترین بلاهاى زندگى انسانها بوده و هست؛ و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى کاملا محسوس است. قرآن مجید، از ابعاد مختلف و به مناسبت های گوناگون از اضطراب و آرامش، سخن می گوید و انسان را متوجه آن می سازد. با سیری گذرا در آیات نورانی قرآن کریم، مشاهده می شود که قرآن به این موضوع در ضمن واژه هایی مانند “خوف"، “خشیت"، “فزع"، “رهب"، “شفق"، “سکن"، “اطمینان” و “ربط” اشاره می کند. قرآن کریم در این آیات، اولاً بین اضطراب مثبت و منفی، تمایز قائل شده و آدمی را به طرف اضطراب مثبت، ترغیب و تشویق می نماید. و ثانیاً به تحلیل و بررسی اضطراب منفی پرداخته و پس از ریشه یابی آن، راه حل های گوناگونی برای درمان اضطراب های منفی ارائه می دهد.[۲۹۴] (که طرح این مبحث از حوزه این پایان نامه خارج است.)
دستیابى به اطمینان و آرامش به عوامل گوناگونى بستگی دارد. در قرآن کریم، روش های مقابله با اضطراب و نگرانی، عموماً در داخل سه مجموعه قرار می گیرند که عبارتند از:
الف: روش های شناختی
ب: روش های رفتاری
ج: روش های عاطفی- معنوی. [۲۹۵]
۳-۱-۶-۲-۱٫ دیدگاه شناختی قرآن مبنی بر عدم اضطراب و نگرانی؛ امنیت و آرامش واقعی در سایه ایمان
راهنمای نگارش مقاله درباره بررسی تحریف های شناختی و باورهای غیر منطقی در حوزه ...