(حافظ، ۱۳۸۹: ۲۲)
خواجو خود را به خضر و شب را به ظلمات و باده را به آب حیوان (حیات ) مانند کرده است .
آب حیوان در شعر عرفانی ” نماد عقل و حکمت ” است:
آب حیوان نه آب حیوان است جان عقل و عقل با جان است
(سنایی، ۱۳۸۵ :۲۳۶)
فائب و فاسد= ناامید و زیان کار
جان ز دست تو ندانم به چه بازی ببرم پشه آن نیست که بازیچه دهد بازان را
( خواجو :۳۲)
“بازی” در برزخ استعاره و کنایه است. می تواند “ایما” باشد و می توان آن را استعارهی محقّقه از “شِگرد و فنّ” محسوب داشت. “آن نیست” در مصراع دوّم یعنی “آن قدرت و توان را هرگز ندارد” و استعاره ی نمادین است برای “عاشق ضعیف” چنانکه باز (بازان) استعاره ی نمادین است از ” معشوق چالاک دل به یغما بر"(مستعار منه). خواجو جناس بین “بازی"و “بازان” نیز در نظر داشته است و ضمناً “بازیچه” هم از گردونه ی جناس مورد نظر او، دور نیست. افزون بر این خواجو به طریق اضمار، حال و وضع خودش با یار و گرفتاری در عشق او را به پشه ای در برابر بازی تشبیه نموده است.
وجه شبه: عدم توانایی شاعر (عاشق) در برابر سُلطه ی عاطفی محبوب و ناچاری اطاعت و پذیرش هر رنج و بلا از جانب یار و کوچکی و ناچیز بودن پشّه و به حساب نیامدن او در برابر باز که نماد قدرت و چالدکی ست.
۲-۳۹-تشبیه مفرد محسوس به محسوس و معقول به محسوس و مجاز
تو گویی در کنارت مادر دهر به شیر بی وفایی پروریده است
(خواجو :۷۸)
“در کنارت پروریده است” یعنی “در آغوش تو را” پرورده است.
مادر دهر : تشبیه صریح و بلیغ “دهر” به “مادر” مفرد محسوس به محسوس. وجه شبه : پرورده شدن آدمی در گهواره ی زمین با همه ی نعمت و ویژگیهایش که روی هم به زبان عربی “دهر” نامیده می شود. “دهر” یعنی دنیای پرورش دهنده، چنانکه قرآن از دید مادّیّون میگوید :
و ما یُهلِکُنا الدّهر (دهر و بستر زندگی است که کم کم ما را می میراند).
شیر بی وفایی : کاربرد مجازی دارد و به همین جهت “بی وفایی” را به “شیر” (مادهی پروراننده) تشبیه کرده است.
“کنار” مجاز است از “زیر نظر داشتن و نزدیک بودن به سرپرستی و پرورش مادر” به علاقهی ملازمت.
۲-۴۰-تشبیه تمثیل و استعاره
گر چمن خُلداست ما را بی لبش مطلوب نیست
تشنه را در باغ رضوان بر لب کوثر خوش است
(خواجو:۸۷)
چمن را به خلد (بهشت) مانند کرده است. “تشنه” استعاره ی وصفی و تبعیّه است از “عاشق” (جامع : جویا بودن یار و آب در مشبه و مشبهٌ به که ژرف ساخت استفاده است).
لب کوثر : “کوثر” استعاره است از “دهان و لب های شکرین یار” (مستعار منه) و از “لب” تداعی معنای ساحل و لب نموده است. ضمناً مصراع دوّم به تمثیل نزدیک است و می تواند تشبیه تمثیل باشد.
۲-۴۱-تشبیه مضمر و مفروق و تفضیل
با روی تو، رونق قمر گم شد و از لعل تو قیمت شکر بشکست
( خواجو :۹۴)
تشبیه های بیت بالا از نوع مفروق و مُضمر است.مضمر بدین جهت که سراینده به ظاهر قصد تشبیه روی به قمر و لعل به شکر را ندارد (در تشبیه دوّم، مشبه یعنی “لعل"خود استعاره از لب است) و مفروق بدین لحاظ که در هر مصراع یک تشبیه مجزّا و جداگانه آمده است.
افزون بر اینها تشبیه های یاد شده از نوع تفضیل است چرا که رونق قمر با وجود چهره و ارزش شکر با وجود لعل یار از بین رفته است.
۲-۴۲-تشبیه مفرد به مفرد محسوس و کنایه اسمی بعید
در حضرت سلطان چمن چون همه باد است چندین همه آمد شدن پیک صبا چیست؟
(خواجو :۱۰۶)
سلطان چمن : چمن را به سلطان (محسوس به محسوس) تشبیه نموده است. حضرت به معنای بارگاه است.
مصراع نخست کنایه از بی قدری باد است و خلاصه ی معنی اینکه “باد” همه کاره دربار سلطان چمن شده است. حال که چنین است، آمد شد “پیک صبا” به چه معناست؟ پیک صبا : تشبیه فشرده و مفرد به مفرد است. “صبا” را به پیک مانند کرده است. این تشبیه در شعر سبک خراسانی و عراقی کاربرد دارد و شاعران صبا را مخاطب قرار داده و با وی سخن گفته اند : ای صبا با ساکنان شهر یزد با ما بگو کای سرِ حق ناشناسان گوی چوگان
(شیما، حافظ: ۴)
ای هدهد به صبا می فرسمت بنگر که از کجا به کجا می فرستمت
(حافظ: ۱۹۰)
۲-۴۳-تشبیه تفضیل و کنایه بعید
مردم چشمم اَرَت سرو سهی می خواند روشنم شد که همان مردم کوته نظر است
(خواجو :۸۵)
از “مردم چشم” ]= مردمک چشم یا انسان العین[ استعاره ی مکنیّه اراده کرده است و “خواندن” ملایم مستعارٌمنه (انسان) است و “مردم چشم” لفظاً مستعار و بالحقیقه مستعارً له است.جامع : دیدن مردمک چشم که در انسان هم موجود است.تخیّل انسان برای مردم چشم صفت تخییلیّه را به استعاره داده است ” خواندن” چنانکه گفتیم از قراین و ملایمات استعاره محسوب می شود . در مصراع دوّم باز به طریق تخیّل ،خواجو ” مردمک چشم ” کوته نظر خوانده است ، چرا که لقب “سرو سهی” برای یار از دیدگاه خواجو شایسته نیست و معشوق از این اوصاف بالاتر است . مصراع دوّم کنایه بعید است از اینکه زیبایی محبوب از این توصیفات بهتر است .
۲-۴۴-اضافه تشبیهی و تشبیه مضمر
رشته ی دندانت از چشمم نمی گردد جدا لؤلؤ شهوار را از بحر عمّان چاره نیست
(همان:۱۱۷)
لولو شهوار: وار در ” شهوار ” پسوند لیاقت است و ” شهوار” یعنی لایق شاه و ” لولو شهوار” یعنی مروارید درشت که شایسته شاه است و استعاره است از رشته وردیف دندان .
بحر عمّان: استعارهی مصرّحه است از ” چشم شاعر ” . جامع : پر آبی بحر عمّان و بسیار گریستن شاعر یا چشم جدا نمی گردد: یعنی از خیال و تصور دندانهای ردیف و مروارید گونه ات بیرون نمی روم . حال با این معنا این تصّور را ارئه داده است : دریا ملازم لؤلؤ است ، چشم من هم ملازم دندان های ردیف توست که همچون مرواریدند.
۲-۴۵-تشبیه مقّید:
تصویروتصورمفردی است که مقیدبه قیدی باشد.مثل “جام بلورین”
چنگ در زنجیر زلفش چون زدم دیوانه وار زیر هر مویش دلی دیوانه در زنجیر بود
(همان:۲۲۲)
“زنجیر زلفش” تشبیه مقّید است ،چه مشبه به مضاف الیه (-َش) اضافه شده است.
تشبیه زلف به زنجیر ،تشبیهی سایر و جاری است و جای داشتن دل عاشق در گره زلف یار ،در شعر سبک عراقی ،پر کاربرد است و تعبیرات گوناگونی از آن کرده اند.
گفتمش سلسله ی زلف تبان از پی چیست گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد
۲-۴۶-تشبیه مضمر و مقید
راهنمای نگارش پایان نامه در مورد صور خیال در غزلیّات خواجوی کرمانی- فایل ۲۱