در مرتبه دوم افراد انسانی، با دیالکتیک، گفتو گو، تفکر، تمرین … و بلاخره با حرکت و سلوک جوهری خود، به آن معانی راه میبرند، و براساس اتحاد عالِم و معلوم با آن متحد میشوند. صورت علمی پس از اتحاد با افراد، بدون آنکه موطن و جایگاه نخست خود و احکام آن را از دست بدهند، در مرتبه و جایگاه دوم یعنی در عرصه ذهن و اندیشه، و بهدنبال آن بهدلیل وحدتی که فرد با عمل و اراده خود دارد، در عرصه عمل و رفتار انسان قرار میگیرند.[۱۳۸]
در مرتبه سوم، معانی و صور علمی بهوساطت افراد انسانی به عرصه زندگی مشترک آدمیان وارد شده و هویت بینالاذهانی و عمومی پیدا میکند. معانی در این مقام از زاویه ذهن و گوشه رفتار فرد خارج شده و به متن زندگی و رفتار اجتماعی وارد میشوند و باورها، عادات، نهادها و کنشهای اجتماعی را تسخیر میکنند. این مرتبه، مرتبه فرهنگ است. فرهنگ در حقیقت صورت تنزلیافته معنا به عرصه فهمِ عمومی و رفتارهای مشترک و کنشهای اجتماعی است.[۱۳۹] کیاشمشکی هم شبیه همین نگاه را در جهانشناسی در قرآن بسط دادهاند: «قلب پیامبر (ص) بهعنوان انسان کامل و کاملترین انسان، دادههایی را از بخشی از جهان که به حس در نمیآید دریافت میکند، دادههایی درباره خداوند، ملائکه الاهی، شیاطین، ملکوت عالم، عوالم غیب و بسیاری دادههای حسناپذیر دیگر. این دادهها در اصل از سنخ مفاهیم و معانی ذهنی نبوده بلکه هویتی وجودی دارند و در مراحل بعدی دریافت آدمی است که قالب مفهومی – ذهنی و در نهایت ساختار زبانی بهخود میگیرند».[۱۴۰]
خلاصه اینکه در برخى تعاریف، فرهنگ در برگیرنده اعتقادات، ارزشها و اخلاق و رفتارهاى متأثر از این سه، و همچنین آداب و رسوم و عرف یک جامعه معین تعریف مىشود. در گونهاى دیگر از تعاریف، آداب و رسوم شالوده اصلى فرهنگ تلقّى مىشود و صرفاً ظواهر رفتارها، بدون در نظر گرفتن پایههاى اعتقادى آن، بهعنوان فرهنگ یک جامعه معرّفى مىگردد. و بالأخره در پارهاى دیگر از تعاریف، فرهنگ بهعنوان «عاملى که به زندگى انسان معنا و جهت مىدهد» شناخته مىشود.[۱۴۱] در اینصورت، دین که عبارت است از مجموعهاى از باورهاى قلبى و رفتارهاى عملىِ متناسب با آن باورها، اگر با گونه نخست از تعاریف فوق مقایسه شود، جزء فرهنگ تلقّى مىشود؛ زیرا فرهنگ در این دیدگاه هم شامل باورهاى قلبى دینى و غیردینى و هم شامل رفتارها و اخلاق و آداب و رسوم دینى و غیردینى است. از اینرو، «دین» جزء «فرهنگ» و زیر مجموعهاى از آن تلقّى مىشود. امّا اگر دین را با گونه دوم از تعاریف مقایسه کنیم، از آنجا که در این نوع از تعاریف ظواهر رفتار و آداب و رسوم بهعنوان فرهنگ شناخته مىشوند، رابطه دین با فرهنگ بسان دو مجموعهاى که فقط در بخشى از اعضا مشترک هستند قابل شناسایى است، و در این دیدگاه نه دین کاملا جزء فرهنگ است و نه فرهنگ زیر مجموعهاى از دین مىباشد. شاید بتوان گفت تعریف فرهنگ به عاملى که به زندگى انسان معنا و جهت مىدهد، منطقىترین سخن در تعریف این واژه مىباشد.[۱۴۲]
رابطه فرهنگ و ارتباطات
رابطه فرهنگ و ارتباطات حوزههای وسیعی از دانش را در بر میگیرد. آلفرد جی اسمیت توانسته است سه مکتب را برای فرهنگ و ارتباطات بشمارد،[۱۴۳] رابرت کریگ هفت سُنت را برای ارتباطات توضیح داده[۱۴۴] یا اسمیت چهارده حوزهی نظری در فرهنگ را مورد مطالعه قرار داده است.[۱۴۵]
فرهنگ و ارتباطات، سنگ بنای جوامع انسانی بهشمار میروند. از آغاز خلقت و پیدایش انسان تاکنون، این دو ویژگی همراه جامعه انسانی و نوع انسان بوده و وجه ممیز او از دیگر موجودات قلمداد شده است. فرهنگ و ارتباطات هر دو فراگردند و یک ضرورت انسانی بهشمار میروند؛[۱۴۶] یعنی، هر دو بهنوعی پویایند. هیچ جامعه انسانی بدون این دو پدیده قابل تصور نیست. فرهنگ بدون ارتباطات دوام و بقا نمییابد و ارتباطات بدون فرهنگ از محتوا و پیام بیبهره میماند.[۱۴۷] از اینرو، میتوان فرهنگ و ارتباطات را بهگونهای غیرقابل تجزیه، بههم پیوسته دانست. بهتعبیر هال، فرهنگ همان ارتباطات و ارتباطات همان فرهنگ است.[۱۴۸]
با مطالعه مدلهای ارتباطات به این برداشت میرسیم که ارتباطات عنصری فرهنگی است و بههمین دلیل غالبا گفته میشود که ارتباطات و فرهنگ از همدیگر جداییناپذیرند. همانطور که اسمیت مینویسد: «فرهنگ مجموعهی کدهایی است که ما یاد میگیریم و به اشتراک میگذاریم و یادگیری و اشتراکگذاری نیازمند ارتباطات است. ارتباطات مستلزم کدها و نمادهایی است که بایستی آموخته و به اشتراک گذاشته شود».[۱۴۹] این دو بایستی باهم مطالعه شوند. فرهنگ بدون مطالعه ارتباطات شناخته نمیشود وفهم ارتباطات تنها در سایه فهم فرهنگ ممکن میگردد.[۱۵۰]
محمد عمران ارتباطات را متاثر از فرهنگ میداند. بنظر او «چون فرهنگ از کودکی آموخته و در افراد نهادینه میشود، بهشدت شیوه تفکر و نحوه تعاملات با افراد فرهنگهای دیگر را تحتتاثیر قرار میدهد.[۱۵۱]
اما دانش ارتباطات میانفرهنگی بهعنوان یکی از مصادیق رابطه فرهنگ و ارتباطات، نقطهی عزیمت خویش را از هیچکدام از این دانشها نگرفته است. ارتباطات میانفرهنگی علمی است که ریشههای فلسفی آن نیز کاربردی و عملگراست. این دانش چالشها و راه حل های ارتباط موثر در جهان کنونی را نشان میدهد.
۱-۵- ارتباطات میانفرهنگی
قبل از بررسی تعاریف ارتباط میانفرهنگی باید به این نکته مهم اشاره شود که انسان موجودی فرهنگی است و فرهنگی زندگی میکند.[۱۵۲] بهتعبیری که اولمان بهکار برده و بسیاری از متفکران از وی نقل کردهاند: «هر جا انسان باشد فرهنگ است و هر جا فرهنگ باشد انسان».[۱۵۳] میان انسان و فرهنگ رابطهای دو سویه وجود دارد.[۱۵۴] حیات انسانی، دور از فرهنگ، شایسته ادامهی بقا نیست.[۱۵۵] همچنانکه «بدون کنش متقابل، فرهنگ از میان میرود».[۱۵۶] اهمیت فرهنگ چنان است که گفته میشود «انسان حیوانی است با فرهنگ».[۱۵۷] یعنی «انسان اگر بخواهد به سعادت و کمال برتر نایل شود، باید بهطور اجتماعی [درون فرهنگ] زندگی کند».[۱۵۸] تغییراتی که در سطح نظام فرهنگی ایجاد شود، جامعه را در عمق و برای دورهای طولانیتر تحتتاثیر قرار میدهد.[۱۵۹] هیچ خصلت و پدیده انسانیِ فردی و جمعی فرافرهنگی وجود ندارد. والکر، چارچوب فرهنگی را نوعی عدسی مفهومی میداند که از طریق آن، شخص اطلاعات حاصل از حواس فیزیکی را فیلتر کرده و وارد قلمرو ادراکی خود می کند. بهعبارت دیگر احساسات فیزیکی، برای ما اطلاعات فراهم میکنند و ما تنها وقتی میتوانیم معنا را احساس کنیم که از فیلترهای انتخابی ما، که خود از نظام عقاید، گرایشات، ارزشها و رفتارهای ما نشأت گرفته و در چارچوب فرهنگی ما جا گرفته، آنها را عبور داده باشیم.[۱۶۰] خلاصه این که «انسان، با فرهنگ، انسان شده است. انسان موجود یا حیوان فرهنگی است؛ پس هرگونه بحث درباره انسان، بحث درباره فرهنگ است. انسان با فرهنگ از طبیعت جدا میشود. اگر بتوان انسان طبیعی را تصور کرد، این انسان، انسان ماقبل فرهنگ است. البته این موضوع در حد خیال است.»[۱۶۱] رشاد نیز فرهنگ را «انسانشناسی انضمامی» میداند. یعنی آنگاه که انسان را به انضمام ظروف تاریخی، اقلیمی، اجتماعی و روانی معین مطالعه میکنیم، درحقیقت فرهنگ را مطالعه کردهایم.[۱۶۲]
تاکید بر خصوصیت فرهنگی بودن انسان چنان اهمیتی دارد که حتی در مورد دو فرد با فرهنگ(بههمان معانی متعارف) مشترک نیز میتوان گفت که دارای ارتباط میانفرهنگی هستند.[۱۶۳] بههمین جهت دیده میشود که گاه مشکلات بین دو فرد و یا دو گروه در یک فرهنگ مشترک بیش از دو فرد یا دو گروه در فرهنگهای متفاوت است. پس دامنه و شعاع اندیشه میانفرهنگی را باید با همین توجه دریافت. با این تعبیر میتوان فلسفه میانفرهنگی را فلسفه میانانسانی تعریف کرد. انسان موجودِ فرهنگی است و این فلسفه میخواهد فلسفه مفاهمه و همزیستی میان انسانها باشد. نکته باریکتر و ژرفتر آنکه این موجود فرهنگی در ذات خود میانفرهنگی است.[۱۶۴]
با توجه به رویارویی افراد با فرهنگها و خردهفرهنگهای مختلف، ارتباطات میانفرهنگی با دو مفهوم فرهنگ و ارتباطات تعریف میشود. مفهوم مشترک فرهنگ در انسانشناسی فرهنگی و روانشناسی درونفرهنگی، نمایانگر تجارب زندگی جمعی یک گروه بزرگ مانند یک ملت یا یک منطقه از این دنیای وسیع است. در این سالها، مفهوم فرهنگ گستردهتر شده است و خردهفرهنگهای گروههای کوچکِ محلی و قومی یا گروههای نژادی دیگر گروههای اجتماعیای که براساس جنسیت، تمایلات جنسی، توانایی فیزیکی، معلولیت و یا برحسب مناطق جغرافیایی طبقهبندی شدهاند را نیز دربر میگیرد. این مفهومِ جدید، شامل انواع ارتباطات مستقیم است که بالقوه و با درجات مختلف میانفرهنگی و نیز وجود پیشزمینههای تجربی کنشگران آن میباشد.[۱۶۵]
ارتباطات میانفرهنگى(بهمفهوم عام) شاخهای از ارتباطات(بهطور مستقل) یا شاخهای از ارتباطات جهانی است که عهدهدار بررسی و مطالعه ارتباطات و روابط میانِ دو فرهنگ، دو فرد از دو فرهنگ و مانند آن است. در دو دهه اخیر، این حوزه از دانش ارتباطات آنچنان پیشرفت کرده که بهعنوان رشتهای کاربردی و ضروری در عصر حاضر مطرح شده و محققان و دانشمندان زیادی را بهخود جلب کرده است. این رشته امروزه مورد توجه شاخههای دیگر علوم اجتماعی از جمله: روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسیی، تعلیم و تربیت، مطالعات رسانه، انسانشناسی فرهنگ و مدیریت قرار گرفته است.[۱۶۶] یکی از دلایل ظهور و بروز مطالعات میانرشتهای، پیچیدگی وقایع، رخدادها و مسائل جهان معاصر و انسان جدید است. محیط پر از رمز و راز جهان کنونی بهگونهای است که انسان معاصر با همه توانایی و دانش ظاهریاش، از درک عمیق و کامل آن عاجز میماند و هر روز در پی یافتن راهی نو برای تبیین آن است.[۱۶۷] در ارتباطات میانفرهنگی و بینفرهنگی، نوعی کنش ارتباطی رخ میدهد که میتوان گفت کنش متقابل ارتباطی است. بههمین دلیل، برخی از نویسندگان و پژوهشگران، ارتباطات میانفرهنگی را در قالب کنش متقابل مورد مطالعه قرار دادهاند؛[۱۶۸] یعنی دو معنای مختلف برخاسته از دو فرهنگ در یک کنش متقابل مبادله میشوند.
وقتی پیامها در سراسر مرزهای فرهنگی انتقال مییابند، در بافتی رمزگذاری و در بافتی دیگر رمزخوانی میشوند، ارتباطات میانفرهنگى برقرار میشود.[۱۶۹] سردبیر نشریه «ارتباطات میانفرهنگی» اظهار میدارد که طی ارتباط میانفرهنگی پیامی که ارسال میشود معمولا پیامی نیست که دریافت میگردد و ارتباطات میانفرهنگی ضرورتا شامل برخوردی از سبکهای ارتباطی را شامل میشود.[۱۷۰] معروفترین چهره ارتباط میانفرهنگی، یعنی گودیکانست، هم خاطرنشان میکند که در طول ارتباط میانفرهنگی، فرهنگ همانند فیلتری عمل میکند که همه پیامهای کلامی و غیرکلامی بایستی از آن عبور کنند.[۱۷۱]
این که چه چیزی ارتباطات میانفرهنگی نامیده میشود، تا حدودی وابسته بهچیزی است که فرد آن را بخشی از یک فرهنگ تلقی میکند. گرچه تعریف فرهنگ نیز آنچنان که باید روشن نیست. برخی از دانشمندان اصطلاح ارتباطات میانفرهنگی را تنها به ارتباطاتی که میان افراد از ملیتهای مختلف برقرار میشود، اطلاق میکنند.[۱۷۲]
برخی دیگر در مقابل، مفهوم ارتباطات میانفرهنگی را به همه ارتباطات میانقومی،[۱۷۳] میاندینی و حتی بین منطقهای و همینطور ارتباطات میان افرادی از جهتگیریهای جنسی متفاوت[۱۷۴] اطلاق میکنند. در واقع در دو طرف تعامل، دو فرد قرار گرفتهاند که هر کدام دارای الگوی اندیشهای و الگوی رفتاری متمایزی هستند. بهنظر هالیدی همه ارتباطها، میانفرهنگی هستند.[۱۷۵]
با مروری بر تعدادی از آثاری که در پنج دهه درباره ارتباطات میانفرهنگی منتشر شده است، آشکار می شود که در تعریف و تلقی از ارتباطات میانفرهنگی اجماع حاصل نشده است. میان تعاریف ارائه شده شباهتها و اختلافاتی وجود دارد. پینتو[۱۷۶] به تعدادی از آثار نظری و تجربی[۱۷۷] در این مورد اشاره میکند تا نشان دهد که ادبیات ارتباطات میانفرهنگی از از دهه ۶۰ بهشدت در حال رشد بوده است؛ اما از مفاهیم متعددی برای ارتباطات میانفرهنگی استفاده شده است. حداقل در بررسی تعاریفی که در این ۲۰ سال اخیر ارائه شده است ماهیت مشاجرهآمیز این مفهوم آشکار میشود. بهعنوان مثال، سموار و پرتر در نسخه ۱۹۸۸ کتابشان مینویسند: «ارتباطات میانفرهنگی زمانی روی میدهد که تولیدکننده پیام عضو یک فرهنگ و دریافتکننده آن عضوی از یک فرهنگ دیگر باشد».[۱۷۸] سه سال بعد در نسخه تجدیدنظرشده ۱۹۹۱ تعریفی ارائه میدهند معنای فرهنگی در دیدگاه نویسندگان را روشنتر بیان میکند: «هنگامی که شرکت کنندگان در ارتباطات، دارای زمینههای تجربی گوناگون ناشی از دانش و ارزشهای گروهی بلندمدت باشد، ارتباطات میانفرهنگی رخ می دهد».[۱۷۹] این تعریف پژواک رویکرد میانفردی است که ادوارد هال، بهعنوان یک انسانشناس، در کتاب «زبان خاموش» در سال ۱۹۵۹ اتخاذ کرده است. هال، که تحتتاثیر زندگی و زمینه اجتماعی[۱۸۰] بهعنوان بنیانگذار ارتباطات میانفرهنگی تلقی میگردد، ارتباطات میانفرهنگی را ارتباط دو عضو از دو فرهنگی متفاوت تعریف میکند. سموار و پرتر در ویراست ۲۰۰۹ کتابشان که با همکاری مکدنیل[۱۸۱] به سرانجام رسید تعریفی ارائه دادند که کاملا شبیه تعریف هال بود: «ارتباطات میانفرهنگی هنگامی روی میدهد که فردی از یک فرهنگ پیامی را میفرستد تا از سوی فردی از فرهنگ دیگر پردازش شود».[۱۸۲]
طی این دو دهه، یعنی در فاصله میان انتشار نسخه اول و سوم کتاب، ادبیات ارتباطات میانفرهنگی، بهلحاظ نظری و تجربی، رشد چشمگیری کرد. برخی از نویسندگان(از جمله گودیکانست و پینتو)[۱۸۳] در مقابل غلبه رویکرد میانفردی در این حوزه موضع گرفتند. بهنظر آنها همانطور که فرهنگ دانشی است که بهصورت اجتماعی حاصل میشود، عاقلانهتر آن است که گفته شود ارتباطات میانفرهنگی نه فقط شامل سطح میانفردی بلکه سطح گروهی را نیز در بر میگیرد و لذا ارتباطات میانفرهنگی را تبادل اطلاعات نمادینی تلقی میکردند که میان گروهها معین با تفاوتهای فرهنگی معنادار روی میدهد.[۱۸۴]
برغم تلاشهای صورت گرفته برای گسترش دامنه سطوحی که در آن ارتباطات میانفرهنگی رخ میدهد، ادبیات نظریِ بحث نشان میدهد که رویکرد میانفردی همچنان غلبه دارد.[۱۸۵]
اما از آنجا که این حوزه از دانش رویکردی کاربردی دارد، تعریف سماور میتواند تعریف مناسبی باشد.
«ارتباط میانفرهنگى در کلىترین مفهوم خود، به چرخه تعامل معانى توسط افراد وابسته بهدو قلمرو فرهنگى» اطلاق مىشود. بهتعبیر دیگر، ارتباط میانفرهنگی، ارتباط میان مردمانی است که ادراکات فرهنگی و نظام نمادین آنان بهحدی از یکدیگر متمایز است که پدیدههای ارتباطی را متفاوت جلوه میدهد.[۱۸۶]
ارتباطات میانفرهنگی هنگامی روی میدهد که افراد، با فرهنگهای دیگر تعامل میکنند.[۱۸۷] بنابرین، در ارتباطات میانفرهنگی همواره عدم تطبیق کدها[۱۸۸] وجود دارد.[۱۸۹] عنصر کلیدی ارتباطات میانفرهنگی، مفهوم ارتباط با «بیگانه»[۱۹۰] است[۱۹۱] که از آرای جامعهشناختی جورج زیمل نشأت گرفته است.
بهتعبیر ویور، روابط میانفرهنگی به کنش متقابل انسانها از فرهنگهای گوناگون مربوط میشود.[۱۹۲] و بههمین دلیل مطالعات میانفرهنگی به تماس رو در رو و کنش متقابل افراد با پیشزمینههای مختلف میپردازد.[۱۹۳] ارتباطات میانفرهنگی، یا ارتباط میان افرادی از زمینههای فرهنگی متفاوت، همواره مهمترین پیششرط همزیستی انسانها روی زمین بوده و خواهد بود.
چیزی که تا اینجا روشن شد ارتباط میانفرهنگی، ارتباط میانِ دو فرهنگ متفاوت دستکم در سطح میانفردی است اما اینکه تفاوت فرهنگی دقیقا به چه چیزی اشاره میکند؟ مرزهای سیاسی، زبان، نژاد، قومیت، یا مذهب؟ همچنان پرسشی است که باید پاسخ داده شود. دیدگاه زبانشناختی، تفاوتهای زبانی را برجسته میکند. یعنی میتوان براساس زبان تکلم، میانِ فرهنگها تفاوت گذاشت.[۱۹۴] همچنان که امروزه موسسات زیادی در غرب در جهت ارتقای مهارتهای میانفرهنگی به آموزش زبانهای گوناگون میپردازند. اما پاسخ ما به این پرسش در صفحات بعدی که رویکرد اسلامی را بررسی میکنیم، خواهد آمد.
۱-۵-۱- شبکه مفهومی ارتباطات میانفرهنگی
ارتباطات میانفرهنگی،[۱۹۵] با مفاهیمی همچون ارتباطات درونفرهنگی، ارتباطات فرهنگی،[۱۹۶] ارتباطات بینفرهنگی،[۱۹۷] تماس فرهنگی، ارتباطات بینالملل و دیپلماسی عمومی تفاوتهای ظریفی دارد. در سویه اسلامی و ادبیات دینی از مفاهیمی همچون آداب معاشرت با بیگانگان، اخلاق بینالملل، اخلاق بینفرهنگی،[۱۹۸] ارتباط با دیگران و مانند آن میتوان استفاده کرد.
گودیکانست و کیم ظاهرا اولین دانشمندانی بودند که بین مطالعات میانفرهنگی و مطالعات سایر حوزههای فرهنگی از جمله مطالعات ارتباطات فرهنگی و درونفرهنگی تفاوت قائل شدند.[۱۹۹] بنظر یونگ «امروزه ارتباطات فرهنگی و ارتباطات درونفرهنگی بهعنوان اجزای مهم همگرا و تکمیلکننده در حیطه ارتباطات میانفرهنگی قلمداد میشوند و بههیچوجه نمیتوان آنها را از مطالعات میانفرهنگی جدا ساخت. برای درک تعامل ارتباطی لازم است تا فرایندهای درونفردی که براساس فرهنگ شکل میگیرند مانند ارزشها، نگرشها ، عقاید و هنجارها را بررسی کنیم. چنین شناختی بیتردید در فهم تماسها و ارتباطات میانفرهنگی بسیار موثر است.»[۲۰۰]
۱-۵-۱-۱- ارتباط دورنفرهنگی
ارتباط درونفرهنگی به ارتباطات میان اعضای یک فرهنگ واحد اطلاق میشود که بهتر است برای این نوع از ارتباط از واژه همفرهنگ استفاده شود. مطالعات مربوط به این نوع ارتباطات از بیرون فرهنگ صورت میگیرد. که به مطالعه اتیک[۲۰۱] شهرت دارد. مطالعات اتیک (دیدگاه بیرونی یا نگاه بیرونی به واقعیتهای فرهنگی) برگرفته از دیدگاه «عینیت بیرونی» است که به مقایسه دو یا چند گروه فرهنگی میپردازد و سعی در طرح مفاهیم نظری فرهنگ بهطور عام دارند. بخش اعظمی از مطالعات اتیک درمورد ارتباطات درونفرهنگی، بازتاب فلسفه «جهانشمولگرایی فرهنگی» است و هدف اصلی آن تعیین متغیرهای دورنفرهنگی پدیدههای ارتباطی در ابعاد جهانی است. «فردباوری – جمعباوری» در صدر نظریههای راهنمای پژوهشهای ارتباطات درونفرهنگی است. این بعد در روانشناسی درونفرهنگی و انسانشناسی فرهنگی تئوریزه و بررسی شده است.[۲۰۲] این بعد نظری نشاندهنده تفاوتهای جوامع از لحاظ ارزشهای فرهنگی است. برای مثال، خودباوری و خودبسندگی مشخصه فرهنگیهای فردباور و وفاداریهای درونگروهی پایدار، مشخصه فرهنگهای جمعباور است.[۲۰۳]
۱-۵-۱-۲- ارتباط فرهنگی
مقصود از ارتباطات فرهنگی، فرایند تماس با فرهنگ دیگر است که میتواند بهطور یکسویه یا دو سویه باشد. در حالت اخیر، داد وستد یا مبادله فرهنگی پدید میآید.[۲۰۴] ارتباطات فرهنگی، ناظر به ارتباط میان دو فرهنگ است. در صورتی که این اصطلاح را میتوان در حوزه ارتباطات با محتوای فرهنگی یا در زمینه و بستر فرهنگی یا در گفتمانی فرهنگی که با عناصر، سوابق و جنبههای فرهنگی جامعه سروکار دارد، بهکار برد. در این حالت، این اصطلاح هم عرض با ارتباطات سیاسی و ارتباطات دینی خواهد بود که هم در میان اعضای متعلق بهیک فرهنگ و در درون آن، و هم در میان اعضای دو فرهنگ و بین آن دو، میتواند قرار گیرد.
۱-۵-۱-۳- ارتباط بینفرهنگی
ارتباطات بینفرهنگی به مقایسه دیدگاه ویژه فرد در مطالعات خود با دیدگاههای دیگر از فرهنگهای دیگر میپردازد.[۲۰۵] بهعبارت دیگر، ارتباطات بینفرهنگی دربرگیرنده نوعی دیدگاه کلی نسبت به فرهنگ دیگر، بحث از ذهنیت کلی به فرهنگهای دیگر یا مقایسه موضوع یا بخشی از دو فرهنگ با یکدیگر است. ارتباطات بینفرهنگی به مقایسه فرهنگها بهگونهای کلی میپردازد.[۲۰۶]
نتایج حاصل از این مطالعات بیش از آنکه به متخصصان کمک کند، به افراد جوامع متعلق به فرهنگهای دیگر یاری میدهد تا بتوانند با آگاهی و توجه کامل، به تعامل با یکدیگر بپردازند و از هرگونه پیشداوری و ذهنیت نادرست نسبت به فرهنگهای دیگر (که عمدتا ناشی از قوممداری است[۲۰۷]) برحذر باشند. بنابراین، هر قدر آگاهی ما درباره پویایی برخورد، تطابق و ارتباطات بینفرهنگی بیشتر باشد، هنگام زندگی، کار و تحصیل در فرهنگ دیگر، موثرتر خواهیم بود. بنابراین مطالعه ارتباطات بینفرهنگی، بهسهولت برقراری ارتباطات میانفرهنگی کمک میکند. هم معتقد است ارتباطات میان فرهنگی ناظر به تعامل فرهنگی است در حالی که ارتباطات بینفرهنگی ناظر به مقایسه فرهنگی است.[۲۰۸]
۱-۵-۱-۴- تماس فرهنگی
تماس فرهنگی[۲۰۹] بهمعنای برخورد و تماس، به هر نوع تاثیر و عمل متقابل اجتماعی گفته میشود.[۲۱۰] تماس بینفرهنگی به افراد توانایی میدهد که پیچیدگیهای جامعه دیگر را دریابند و با افراد متعلق به فرهنگ دیگر نوعی همدلی بهوجود آورند.[۲۱۱]
۱-۵-۱-۵- ارتباط بینالملل
ارتباطات بینالملل به ارتباطاتی در سطح دولتها اطلاق میشود و در ظاهر فاصله زیادی از نظر مفهومی بین ارتباطات بینالملل و ارتباطات میانفرهنگی وجود دارد ولی تعداد منابعی که این دو مفهوم را در کنار هم آورده و در بررسیهای مفهومی بهیکدیگر عطف کردهاند قابلتوجه است.[۲۱۲] محمدی معتقد است ارتباطات میانفرهنگی گرچه ممکن است در مواردی با ارتباطات اجتماعی و بینالمللی یکی شوند و دایره معنایی آنها روی هم افتد ولی اصولا باهم تفاوت دارند. با اینحال عموم جریان ارتباطات میانفرهنگی از طریق ارتباطات اجتماعی و بینالمللی جریان مییابند، چون مرزهای جوامع و کشورها، مرزهایی واقعی هستند.[۲۱۳] پیوند این دو مفهوم چنان است که گفته شده «ارتباطات میانفرهنگی و ارتباطات بینالمللی میتواند از هم قابل تمییز باشد اما همیشه اینگونه نیست.»[۲۱۴] نکته کاربردی اینجاست که روابط بینالملل تا حد زیادی میتواند بر ارتباطات میانفرهنگی تاثیر مستقیم و حتی آنی داشته باشد.[۲۱۵] بهطور خلاصه، ارتباطات بینالمللی در قالب دولت-ملت و در درون مرزهای جغرافیایی و سیاسی پدید میآید در حالی که خاستگاه ارتباطات میانفرهنگی در جهان بدون مرز است.[۲۱۶]
۱-۵-۱-۶- دیپلماسی عمومی
اما دیپلماسی عمومی که شکلی از گفتگوست،[۲۱۷] از نظر فعالیت به حوزه ارتباطات میانفرهنگی نزدیک است. امروزه دولتها تلاش میکنند برخی از اهداف خود را از طریق افراد، در پوشش فعالیتهای فرهنگی یا علمی و … پیش ببرند. دیپلماسی عمومی عبارت است از: «ارتباطات معطوف به منافع ملی یک کشور، از طریق ارتباط با مردم خارج از مرزهای جغرافیایی».[۲۱۸] با این تعریف مسائلی از قبیل اعزام دانشجو به خارج، پذیرش بورسهای تحصیلی، خبرنگاران اعزامی، فرایند ارتباط میانفرهنگی، برگزاری انواع جشنوارههای هنری، همایشها و سمینارهای فرهنگی و پخش برنامههای صوتی و تصویری و حتی ایجاد سایتهای اینترنتی، همه و همه در حوزه دیپلماسی عمومی قابل بحث میباشد»[۲۱۹] در واقع، دیپلماسی عمومی در این چارچوب، ارتباطات چهره به چهره و مستقیم با خواص یا نخبگان جامعه مورد نظر را بهگونهای طراحی و دنبال میکند که بتواند این اقشار را، که جایگاه و تاثیر ویژهای در جامعه خود برخوردار میباشند، تحتتاثیر اعتقادات، گرایشات و سیاستهای موردنظر خویش قرار دهد.[۲۲۰]
بهطور کلی، «ارتباطات میانفرهنگی میتواند از طریق: تجارت، آموزش، و مهارتهای زبانی و تمام حوزههایی که سرانجام به تماس میانفردی مربوط میشود، بهما کمک کند.»[۲۲۱]
۱-۵-۱-۷- دیپلماسی فرهنگی
در ادبیات روابط بینالمللی و ساست خارجی تعاریف متعددی برای دیپلماسی فرهنگی آمده است. فرانک نینکوویچ، دیپلماسی فرهنگی را تلاش برای ارتقای سطح ارتباطات و تعامل میان ملل جهان با هدف طراحی و بنیاد نهادن تفاهمنامهها و توافقاتی بر اساس ارزشهای مشترک میداند و گیفورد مالون دیپلماسی فرهنگی را معماری یک شاهراه دو طرفه بهمنظور ایجاد کانالهایی برای معرفی تصویر واقعی و ارزشهای یک ملت و در عین حال، تلاش برای دریافت درست تصاویر واقعی از سایر ملتها و فهم ارزشهای آنها میداند. در نظر میلتون کامینگر، دیپلماسی فرهنگی عبارت از مبادله ایدهها، اطلاعات، هنر، سبک زندگی، نظام ارزشی، سنتها و اعتقادات برای دستیابی به مفاهمه مشترک و تقویت نفاهم متقابل میان ملت ها و کشورها.[۲۲۲] بهطور کلی میتوان گفت که دیپلماسی فرهنگی به افزایش شرایط مفاهمه در ارتباطات میانفرهنگی مساعدت میکند. بهتعبیر دیگر، دیپلماسی فرهنگی نیز همچون ارتباط بینفرهنگی، زمینههای تسهیل ارتباط میانفرهنگی را فراهم میآورد. بدین معنا که، هرقدر شناخت افراد از فرهنگ مخاطب خود بیشتر باشد، دشواریهای ارتباط میانفرهنگی کمتر میشود.
با توجه به تعریفهای ارائه شده، میتوان نتیجه گرفت که ارتباطات میانفرهنگى به جنبههای شخصی، ذهنیات افراد دو طرف ارتباط در زمان برقراری ارتباط، و نیز بررسی راههای تسهیل این ارتباطات و رفع موانع و سوء تفاهمهای احتمالی در زمان ارتباط توجه دارد. اما ارتباطات بینفرهنگی به جنبههای غیرشخصی، ذهنیات کلی افراد نسبت به فرهنگهای دیگر و موضوعات و مسائل متعلق به ان فرهنگها، بهگونهای کلی توجه میکند.
اصطلاح ارتباطات میانفرهنگی را اولین بار هال به کار برده است. [۲۲۳] ارتباطات میانفرهنگی امروزه مدیون کار ادوارد هال است، بهگونهای که تحقیقات کنونی در این حوزه متاثر از کارهای اوست. او در کارهایش[۲۲۴] به اصولی توجه کرد که هم اکنون نیز در این حوزه مهم شمرده میشود.[۲۲۵] بررسی کارهای انجام شده هال و تحقیقات کنونی، ارتباط میان کار وی و تحقیقات جاری ارتباطات میانفرهنگی را در موارد ذیل نشان میدهد:
-
- مقایسه فرهنگهای ملی بهجای تاکید بر یک فرهنگ
-
- حرکت از تحلیل کلان به تحلیل خرد
-
- تاکید بر کنش متقابل میان اعضای فرهنگهای گوناگون
-
- ارتباطات بهعنوان امری الگویی، آموختنی و قابل تحلیل
- استفاده از تجربیات میانفرهنگی زندگی واقعی بهعنوان ابزار آموزش