ازنظر تاریخی میتوان مفهوم طرحواره ها را در اندیشههای کانت[۵۸۹] فیلسوف آلمانی ردیابی نمود و در روانشناسی این اصطلاح نخستین بار در دهه ۱۹۳۰ توسط بارتلت[۵۹۰]معرفی شد.وی طرحواره را بهعنوان یک مؤلفه از حافظه توصیف کرد، که در تعامل با محیط و سازمان دادن به اطلاعات جدید ساخته میشوند. در میان روانشناسان شناختی، مفهوم بک از طرحواره شبیه توصیف سازههای شخصی[۵۹۱] کلِی[۵۹۲] است. بااینحال بک واژه سازههای شخصی را به دلیل مخالفت با دوقطبی بودن ساختارهای شناختی نمیپسندد. او طرحواره را یک ساختار غربالگری و فیلترکننده رمزگشایی و ارزیابیکننده از محرکها در نظر میگیرد که به ارگانیسم روی میآورند. بک طرحواره ها را ساختارهایی پنهان و نسبتاٌ پایداری میداند که زیربنای شناخت هستند و در دوران کودکی شکل میگیرند. در نظریه شناختی بک طرحواره ها و باورهای هستهای[۵۹۳] غالباٌ بجای یکدیگر به کار گرفته میشوند. کارکردهای پنجگانهای از طرحواره توسط وینفری و گلد فرید[۵۹۴] در سال ۱۹۸۶ بدین شرح ارائهشده است: ا) طرحواره ها بازشناسی، یادآوری و درک مفاهیمی که قبلاٌ ارائهشدهاند را تسهیل میکنند؛ ۲) طرحواره ها بر سرعت پردازش اطلاعات و حل مسأله تأثیر میگذارند؛ ۳) طرحواره به دست بندی اطلاعات به شیوه معنادار کمک میکنند و بازیابی آنها را تسهیل میکنند؛ ۴) طرحواره ها کمک میکنند که فرد اطلاعات فراموششده را پوشش دهد و ۵) طرحواره ها اطمینان بیشتر در پیشبینی و حل مسأله را فراهم میآورند(تیم[۵۹۵]، ۲۰۱۱). بهطورکلی، طرحواره ها بهعنوان بازنماییهای سازمانیافته از تجارب قبلی افراد مفهومسازی میشوند که ادراکها، تفکر و رفتار کنونی فرد را متأثر میسازند(رایت، کراوفورد و دل کاستیلو[۵۹۶]، ۲۰۰۹).
برای طرحواره ها خصوصیاتی در نظر گرفتهاند که ازجمله آنها ویژگیهای طرحواره بر اساس دیدگاه استاین و تراباسو[۵۹۷](۱۹۸۲؛ نقل از ویلیز[۵۹۸]، ۲۰۰۷) است و عبارتاند از:۱) طرحواره ها تلفیقی از دانش عمومی و انتزاعی است که برای هدایت کردن، رمزگشایی، سازماندهی و فراخوانی اطلاعات به کار میروند؛ ۲) طرحواره ها منعکسکننده تجارب ابتدایی فرد هستند؛ ۳) یک طرحواره ممکن است بدون آگاهی و هوشیاری شخص به وجود آید؛ ۴) فرض میشود که در تمام افراد وجود دارد؛ ۵) در طول زمان ثابت هستند و ۶) اطلاعات ما پیرامون چگونگی استفاده از طرحواره بهمراتب بیشتر از نحوه اکتساب و فراگیری آنها است.
بااینوجود، بهطور سنتی درمان شناختی و درمانگریهای شناختی – رفتاری بر سه سطح از مفاهیم شناختی متمرکز هستند؛ افکار خود آیند[۵۹۹]، تحریفهای شناختی[۶۰۰] و مفروضههای زیربنایی[۶۰۱]. مفروضههای زیربنایی اصطلاح کلی ازآنچه طرحواره نامیده میشود را شکل میدهند. بهبیاندیگر، طرحواره بهعنوان مجموعهای از یک چارچوب برای نشان دادن شیوهای که افراد خودشان، دیگران و جهان را میبینند، به کار گرفته میشود. سگال[۶۰۲] نیز طرحواره را عناصر سازمانیافته از واکنشها و تجربیات گذشته تعریف میکند که یک پیکره از دانش نسبتاٌ منسجم و پایدار را ایجاد میکند و قادر به هدایت کردن ادراکها و ارزیابیهای بعدی است(داتیلیو[۶۰۳]، ۲۰۱۰). برخی از طرحواره ها ناسازگار و یا ناکارآمد هستند که آنها را طرحوارههای ناسازگار اولیه(EMSs)مینامند. اخیراٌ، هیجده طرحوارههای ناسازگار اولیه(EMSs)، بهعنوان الگوهای هیجانی و شناختی از تفکر خود شکست دادگی[۶۰۴] معرفیشدهاند. آنها را بهصورت الگوی شدیداٌ باثباتی که خاطرات، هیجانها، شناخت و احساسات بدنی در مورد خود و رابطه فرد با دیگران متأثر میسازد، توصیفشدهاند، این الگوها در طول دوران کودکی شکلگرفته و به سرتاسر فراخنای زندگی فرد بسط مییابند، و تا حد قابلتوجهی ناکارآمد هستند(یانگ، کلاسکو و ویشار، ۲۰۰۳؛ نقل از لایراکس[۶۰۵]، ۲۰۱۴). در شکل ۲-۴ نقش عوامل مختلف در شکلگیری طرحواره های ناسازگار اولیه(EMSs) نشان دادهشده است(آرنتز و ون جندِرِن،۲۰۰۹):
شکل ۲-۴ تحول و شکلگیری طرحوارههای ناسازگار(آرنتز و ون جندِرِن، ۲۰۰۹)
علاوه بر طرحوارههای ناسازگار اولیه(EMSs) ) که، قلب رویکرد طرحواره درمانی(ST) محسوب میشوند، سبکهای مقابله گری، حیطههای طرحواره[۶۰۶] و مدهای طرحواره[۶۰۷] از مهمترین مفاهیم این رویکرد درمانی هستند که در ادامه بهتفصیل موردبررسی قرارگرفته شدهاند:
سبکهای مقابله گری در طرحواره درمانی(ST) شیوههای شناختی، هیجانی و البته رفتاری هستند که فرد از طریق آنها با محیطها و تجارب انطباق یافته و با طرحوارههای ناسازگار اولیه خود انطباق مییابند. این سبکهای مقابله گری به سه راهبرد اساسی تقسیم میشوند: ۱) جبران[۶۰۸](مقابله با طرحواره ها بهنحویکه آنها واقعی نیستند و این تلاشها نهتنها طرحواره را تضعیف نمیکنند بلکه موجب تقویت و تداوم آنها نیز میشوند: ازجمله پرخاشگری، خصومت، تسلطجویی، شهرتطلبی، حب مقام، دست انداختن و ضایع کردن دیگران، پرخاشگری منفعلانه و نظم و وسواس افراطی)؛ ۲) اجتناب(دوری جستن از شرایط و موقعیتهای فعالساز طرحواره ها ازجمله فکر نکردن به آن شرایط و پرت کردن حواس خود، درگیری و اشتغال شدید به کار و دیگر فعالیتها، کنارهگیری از اجتماع، گرایش به رفتارهای پرخطر) و ۳) تسلیم[۶۰۹](دست کشیدن از مقابله با طرحواره ها و پذیرش آنها با تبعیت و وابستگی به آنها)که میتوان آن را با ستیز- گریز و انجماد[۶۱۰] در موضوع رورویانی با استرس همخوان دانست(مازلی، گیلاندرز، سیمپسون و تایلور[۶۱۱]، ۲۰۱۲). طرحواره ها در پنج حوزه، یعنی ردهبندی طرحواره ها با توجه به نیازهای تحولی ارضا نشده، طبقهبندی میشوند که عبارتاند از: قطع ارتباط و طرد[۶۱۲]؛ خودمختاری و عملکرد آسیبدیده[۶۱۳]؛ حدود، مرزها و محدودیتهای آسیبدیده[۶۱۴]؛ جهتگیری بر مبنای دیگران[۶۱۵] و گوشبزنگی مفرط/ بازداری[۶۱۶]. هرکدام از این حوزهها شامل چندین طرحواره ناسازگار هستند که در ادامه ضمن توصیف آنها طرحوارههایی را که دربرمی گیرند معرفی میشود:
حوزه قطع ارتباط و طرد: تصور میشود بیشتر در جهتگیری اجتماعی، و روابط با همسالان و در دوران کودکی ریشهدارند. بیشتر به نیازهای ارتباطی شخص مانند پذیرفته شدن، سهیم شدن در احساسات و ثبات تعلق دارند و حوزه قطع ارتباط و طرد موجب انزوا و دوری جستن از دیگران، میگردد. در حوزه قطع ارتباط و طرد پنج طرحواره شامل محرومیت هیجانی[۶۱۷] (فقدان عاطفه و درک نشدن باور به)، رهاشدگی/ بیثباتی[۶۱۸](نادیده گرفته شدن و بیثبات بودن افراد مهم در زندگی فرد)، بیاعتمادی/ بدرفتاری[۶۱۹](مورد آزار و اذیت واقعشدن و بیاعتماد بودن افراد مهم در زندگی)، انزوای اجتماعی بیگانگی[۶۲۰](احساس عدم تعلقخاطر و دلبستگی به جامعه و افراد مهم زندگی)، و نقص/شرم[۶۲۱](باور به اینکه به علت نقص توسط دیگران به دلیل نقص طردشدهاند) مطرح میشود(یو، پارک و جون[۶۲۲]، ۲۰۱۴).
حوزه خودمختاری و عملکرد آسیبدیده: شامل انتظارات در مورد خود و محیط فرد است که باقابلیت ادراکشده فرد از عملکردش بهطور مستقل و موفقیتآمیز تداخل پیدا میکند. این حوزه شامل طرحوارههایی چون وابستگی/ بیکفایتی[۶۲۳](این احساس که فرد قادر به مراقبت از خود نیست و فرد احساس درماندگی و انفعال میکند)، آسیبپذیری نسبت به ضرر و بیماری[۶۲۴](باور به اینکه فاجعهای قریبالوقوع روی خواهد داد)، خود تحول نیافته/گرفتار[۶۲۵](آمیختگی هویت با فرد یا افراد مهم در زندگی همراه با اشتغال ذهنی و وابستگی شدید)و شکست[۶۲۶](باور فرد به اینکه در مقایسه با دیگران نالایق است و بااحساس هوشبهر پایین، نالایقی و انتظار عدم موفقیت در اکثر عملکردهای فرد همراه است) میشود(کالویته، اُریوه و هانکین[۶۲۷]، ۲۰۱۳). سه حوزه دیگر شامل موارد زیر هستند:
حوزه مرزها و محدودیتهای آسیب دید: در این حوزه سبک فرزند پروری سهلانگارانه و آزاد گذار، ایجاد روحیه عدم تعاون و بیمسئولیتی و اولویت دادن به خود و عدم ملاحظه دیگران مشاهده میشود، که مشتمل است بر طرحوارههای استحقاق و بزرگمنشی[۶۲۸](باور فرد به اینکه در مقایسه با دیگران فوقالعاده و سزاوارتر است و موجب توقعات بالا و زمینههای اعمالنظر اجباری و سلطه گری در فرد است) و خویشتنداری و خود انضباطی ناکافی[۶۲۹](باور به اینکه فرد در مهار هیجانات و تکانهها ناتوان است و درنتیجه احتراز جستن از شرایط ایجادکننده ناراحتی)؛
حوزه جهتگیری بر مبنای دیگران، در این حوزه برخلاف حوزه قبلی جایگاه، اولویت و اهمیت با دیگران و برطرف سازی خواستهها و انتظارات آنهاست و بر خود شخص به دلیل اجتناب از طرد شدن توسط دیگران ارجحیت دارند. دربرگیرنده طرحوارههای اطاعت[۶۳۰](باور فرد به اینکه نیازهای خود فرد نسبت به دیگران از اهمیت پایینتری برخوردار است)، ایثار[۶۳۱]( تمرکز بر رفع نیازهای دیگران و هزینه کردن از طرف خود)و تأیید جویی و جلبتوجه[۶۳۲](نیاز مبرم به دریافت تأیید و توجّه از سوی دیگران) است و
گوش بزنگی مفرط/ بازداری، در این حوزه مهار و کنترل شدید هیجانها توسط والدین ترغیب میشود، سبک فرزند پروری والدین مستبدانه و زمینهسازی برای ایجاد نگرشها، پیشبینیهای منفی و انتظار پیامدهای ناگوار و عدم موفقیت به دنبال عملکردهای فردی است. متشکل از طرحوارههای منفی گرایی و بدبینی[۶۳۳]( تمرکز فراگیر و گسترده بر جنبههای منفی زندگی)، بازداری هیجانی[۶۳۴]( ممانعت ابراز هیجان)، معیارهای سرسختانه و عیبجویی افراطی[۶۳۵]( تمایل کمالگرایانه برای موفقیت) و تنبیه[۶۳۶]( این باور که برای اشتباهات باید حکم به تنبیه داد) میباشد(تیم، ۲۰۱۱).
و اما مدهای طرحواره[۶۳۷]، بهعنوان حالت هیجانی، شناختی و رفتاری تعریف میشوند که فرد در حال حاضر در آن حالت به سر میبرد. مدهای بدکارکرد در شرایط که طرحوارههای ناسازگار اولیه(EMSs)مختلف فعال میشوند، بهکرات رخ میدهند و در جدول(۲-۲) مدهای طرحواره ای نشان دادهشده است(فاررِل، ریس و شاو، ۲۰۱۴):
جدول ۲-۲: مدهای طرحواره ای اساسی
گروهبندی مدها | انواع | توصیف |
مدهای کودکانه | کودک آسیبپذیر کودک عصبی- تکانشی |
زمانی که نیازهای هیجانی کودک مانند امنیت، پرورش و خودمختاری بهطور مناسب برآورده نشوند، شکل میگیرند. و این مدهای کودکانه از طریق احساسات تشدید یافتهای چون ترس، درماندگی، و رنجش تعریف میشوند. |
مدهای مقابلهای ناکارآمد | اجتناب محافظتکننده جبران افراطی تسلیم شدن |
مدهای مقابلهای ناکارآمد بهعنوان استفاده افراطی از سبکهای مقابله گری ناسالم مانند جبران افراطی، ستیز، گریز و انجماد تعریف میشود. و هدف همه آنها که خارج از هشیاری فرد رخ میدهند، محافظت از فرد در برابر درد، اضطراب و یا ترس است. |
مدهای والد ناکارآمد | والد تنبیه گر والد پرتوقع |
مدهای والد ناکارآمد منعکسکننده درونی سازی انتخابی از جنبههای منفی در دلبستگی به افراد مهم زندگی است. |
مدهای بزرگسال سالم | کودک شاد بزرگسال سالم |
مدهای بزرگسال سالم شامل افکار و رفتاری کارآمد، و مهارتهای موردنیاز برای کارآمدی در زندگی بزرگسالی است. و مد کودک شاد، منبعی برای فعالیتهای مبتنی بر بازی و شادی خصوصاٌ در پیوندهای اجتماعی است. |