برای شخصیت تعاریف مختلفی بیان شده است از جمله شخصیت، مجموعه تفکیک ناپذیر آن خصایص بدنی و نفسانی که شناخته ی دوستان نزدیک شخص است یا نقاب و ماسکی که فرد برای سازش با محیط، در زندگی به چهره می زند(ایزدی،۱۳۵۱). شخصیت سازمان پویای جنبه های ادراکی و ارادی و بدنی(شکل بدن و اعمال حیاتی بدن) فرد آدمی است (شلدن به نقل از علی اکبر سیاسی،۱۳۷۶).
شخصیت به عنوان مجموعه ی پایداری از ویژگی ها و گرایش ها که مشابهت و تفاوت رفتار روانشناختی افراد (افکار، احساس و اعمال) را که دارای تداوم زمانی بوده و ممکن است به واسطه ی فشار اجتماعی و زیست شناختی موقعیت های بدون واسطه، شناخته یا به آسانی درک نشوند، تعریف شده است(مدی،۱۹۷۲). یا الگوی کلی یا همسازی ساختمان بدن، رفتار، علایق، استعدادها، توانایی ها، گرایش ها و صفات اوست که مجموعه یا کل خصوصیات و صفات فرد است(مان، ساعتچی،۱۳۵۶). الگوهای رفتار و شیوه های تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین می کنند(آتکینسون و هیلگارد،۱۹۹۳). افراد مختلف تعاریف متفاوتی از شخصیت ارائه داده اند و به این شکل نظریات مختلفی درباره شخصیت شکل گرفته است که هر یک تعریف خاصی از شخصیت دارند و از جمله آن ها می توان به این نظریات اشاره کرد:
۲-۱-۲-۱ نظریه روانکاوی فروید
روانکاوان معتقدند که شخصیت از سه سیستم تشکیل شده است: نهاد، خود، فراخود. نهاد، در پی کسب لذت و فطری است و جزء حیاتی یا زیستی شخصیت محسوب می شود. نهاد، تنها در پی کسب لذت و کاهش تنش است. خود، کمال گرا و اخلاقی است و جزء اجتماعی شخصیت محسوب می گردد. این بخش شخصیت، تابع واقعیت است و به کنترل و تنظیم شخصیت می پردازد. فراخود، واقع بین و اکتسابی است و جزء روانی شخصیت محسوب می گردد. این بخش، عنصر نقاد شخصیت است که برای کمال تلاش می کند و حالت آرمانی دارد(شفیع آبادی و ناصری،۱۳۸۶).
فروید معتقد است شش سال اول زندگی انسان تاثیر زیادی در آینده و شخصیت او دارد. وی انسان را به صورت نظامی از انرژی در نظر می گیرد که این انرژی بین سه قسمت نهاد، خود و فراخود توزیع می شود و همیشه کنترل انرژی به دست یکی از این سه بخش است. رفتار، توسط این انرژی روانی تعیین می گردد(سیاسی،۱۳۸۴).
فروید، برای آگاهی از رفتار و مشکلات شخصیت سطوح هشیاری را مطرح نمود. قسمت ناهشیار بخش بزرگی از ذهن انسان را در بر می گیرد و شامل تمام خاطرات، تجربیات و موضوعات سرکوب شده در تمام دوران زندگی است. تمام رفتارها و نشانه های روان رنجوری جزء این بخش محسوب می گردند ضمنا تمام اعمال نهاد، ناهشیار است. قسمت هشیار، بخش اندکی از ذهن را در بر می گیرد. در بین دو قسمت هشیار و ناهشیار، بخش دیگری به نام نیمه هشیار نیز در نظر گرفته شده است. تعارض بین سه سیستم شخصیت، باعث تنش و اضطراب می گردد و فرد به طور ناخودآگاه مکانیزم های دفاعی را به کار می برد که باعث سازگاری وی با شرایط می گردد البته تداوم در به کارگیری این مکانیزم ها موجب ایجاد مشکل می شود(شاملو،۱۳۸۸).
۲-۱-۲-۲ نظریه ی یونگ
از نظر یونگ شخصیت، از سه جزء اساسی تشکیل شده است: خود، ناهشیار شخصی و ناهشیار جمعی.
خود، در نظریه ی یونگ، کاملا هشیار و مسئول اداره ی تمام کارهای فرد است. ناهشیار شخصی، خاطرات زندگی یک شخص است و شبیه جنبه نیمه هشیار در نظریه فروید است یعنی آن چه که زودگذر است و کاملا به یاد نمی ماند. ناهشیار جمعی، تجربیات و تاریخچه ی اجداد و نژادهای گذشته ی ماست مثلا مفهوم کهن زن یا آنیما و مفهوم کهن مرد یا آنیموس که هر فرد آن را دارد. یونگ شخصیت را به تیپ های متضاد رفتاری مرتبط می داند که معمولا یکی بر دیگری برتری دارد. تیپ شناسی یونگ شامل دو نگرش درون گرایی و برون گرایی و چهار کارکرد است که به صورت دو جفت قطب مخالف قرار دارند و شامل: حس، درک شهودی، تفکر و احساس می شود. اگرچه تمام این کارکردها در هر فردی وجود دارد ولی برخی غالب هستند البته این کارکردها به صورت ذاتی تعیین می شوند(کریمی،۱۳۸۹).
۲-۱-۲-۳ نظریه ی آدلر
آدلر انسان را موجودی اجتماعی می داند که در خانواده متولد می شود. انسان با حس نقاط ضعف خود دچار حس حقارت می شود و این حقارت باعث تلاش وی برای برتری جویی و کمال است. سبک زندگی یا برنامه و نقشه ای که فرد دارد، روش خاص او برای پیش روی به سمت هدف زندگی(غلبه بر حقارت و برتری جویی) است و شامل تمام ارزش ها و برداشت های فرد در ارتباط با خود، دیگران و زندگی است. علاقه ی اجتماعی موجب کاهش حس حقارت می شود که شامل تلاش برای آینده ی بهتر برای بشریت است یعنی پس از این که فرد از نظر شخصی به برتری رسید، برای کمال و رفاه دیگران تلاش می کند. آدلر و کسانی که فرد را جزئی از نظام اجتماعی می دانند معتقدند که عوامل اجتماعی، فرهنگی و ارتباطات بین فردی به ویژه در بین اعضای خانواده با یکدیگر در شکل گیری شخصیت موثر هستند. به توانایی فرد، برای انتخاب اعمال و اهداف خود که هشیارانه است، خودخلاق گفته می شود. خود خلاق در مرکز شخصیت قرار دارد(هجل و زیگلر، ۱۹۸۵،ترجمه عسگری،۱۳۷۹).
۲-۱-۲-۴ نظریه ی فرام
شخصیت انسان در تعامل بین فرد و جامعه بهتر شناخته می شود. انسان ها در عین تلاش برای آزادی، خواهان ارتباط با دیگران هستند. برای از بین بردن تنهایی پنج جهت گیری وجود دارد: ۱-پذیرا بودن یا اتکا به حمایت عوامل خارجی ۲-استثمار دیگران ۳-احتکار: امنیت مساوی با کسب مالکیت است. ۴-بازاریابی: ارزش افراد و اشیا به مقدار پولی است که دارند. ۵-مولد: فرد سالم که برای استفاده از توانایی فردی و بهبودی جامعه تلاش می کند. فرام این پنج مورد را به عنوان نیازهای پنج گانه مطرح می کند. وی معتقد است براساس نیازهای جامعه، ما همانی هستیم که باید باشیم(سیاسی،۱۳۸۴).
۲-۱-۲-۵ نظریه ی اریکسون
اریکسون معتقد است شخصیت طبق اصول ژنتیکی تکامل می یابد. اریکسون رشد شخصیت را برحسب کل عمر توصیف می کند و بحران هایی را بیان می نماید که باید حل شوند و هر بحران نقطه ی عطفی است که فرد می تواند در آن پیش روی یا پس روی داشته باشد. شخصیت در مراحل مختلف به طور وسیع و گسترده در تعامل اجتماعی و طی هشت مرحله رشد می یابد شامل: اعتماد در مقابل بی اعتمادی، اعتماد در مقابل شک و تردید، ابتکار در مقابل احساس گناه، سعی و کوشش در برابر حس حقارت، هویت در برابر بی هویتی، صمیمیت در برابر انزوا، بارآوری در مقابل رکود و بی حاصلی و یکپارچگی در مقابل سرخوردگی(کری،۱۹۷۳، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۷).
۲-۱-۲-۶ نظریههای پدیدار شناختی
۲-۱-۲-۶-۱ نظریهی راجرز
راجرز معتقد است که فرد با یک توانایی بالقوه متولد می شود که به طور فطری نیاز به شکوفا شدن دارد یعنی باید تبدیل به فعل شود و فرد در جهت آن تلاش می کند. اگر والدین کودک خود را بدون هیچ قید و شرطی بپذیرند و به او احترام بگذارند و توجه نمایند، او قادر می شود تا توانایی های بالقوه اش را به فعلیت برساند و چنان چه والدین شرایط ارزشی برای کودک قرار دهند و توجه بی قید و شرط نداشته باشند، این شرایط بخشی از ادراک خویشتن و عزت نفس فرد خواهد شد(آلن،۱۹۷۹، ترجمه جمالفر،۱۳۷۳).
۲-۱-۲-۶-۲ نظریهی مزلو
فرد به صورت فطری دارای یک سری نیاز است که این نیازها منبع انگیزش اوست و ارضای آن ها موجب خودشکوفایی می گردد. این نیازها به صورت سلسله مراتب هفت گانه هستند شامل: نیازهای فیزیولوژیک، نیاز به امنیت، نیاز به عشق و تعلق، نیاز به عزت نفس، نیاز شناختی، نیاز زیبا شناسی و نیاز به خودشکوفایی (شولتس،۱۹۷۲، ترجمه خوشدل،۱۳۶۶).
۲-۱-۲-۶-۳ نظریهی کلی
انسان در پی افزایش شناخت خود برای کشف ناشناخته هاست. در فرایند تلاش برای شناخت ناشناخته ها فرد فرضیه ها و سازه هایی می سازد که هسته ی اصلی شخصیت او را شکل می دهند. درک واقعیت بستگی به سازه های فرد دارند. بنابراین سازه ها معنای ذاتی ندارند و منحصر به فرد هستند که می توانند با سازه های دیگران هماهنگ شوند. کلی معتقد است چون هر فردی سازه هایش را خودش می سازد؛ مسئولیت سرنوشتش به دست خودش است(شاملو، ۱۳۸۸).
۲-۱-۲-۷ نظریههای وجودی(فرانکل و رولومی)
براساس دیدگاه وجودی جنبه های اساسی شرایط انسان عبارتند از:
۱-توانایی فرد برای خودآگاهی: توانایی برای فکر کردن و تصمیم گرفتن است.
۲-آزادی و مسئولیت: یعنی ما برای انتخاب نحوه ی زندگی خود آزادی داریم ومسئول انتخاب خود هستیم.
۳- تلاش برای هویت و برقراری رابطه با دیگران: فرد دوست دارد منحصر به فرد بودن خود را حفظ کند و در عین حال با دیگران نیز رابطه برقرار نماید.
۴-جستجو برای معنا: ویژگی بارز انسان تلاش برای درک معنا و هدف در زندگی است.
۵- اضطراب به عنوان شرط زیستن: آگاهی از آزادی و مسئولیت موجب اضطراب وجودی می شود که خصوصیت بنیادی انسان است. با فکر کردن به این که موجودی فانی هستیم و می میریم، اضطراب تشدید می شود و باید یک زندگی با معنا و با هدف بسازیم. اضطراب نتیجه ی اجتناب ناپذیر رویارویی با مرگ، آزادی، انزوای وجودی و بی معنایی است.
۶-آگاهی از مرگ و نیستی: که طبق نظر وجودگراها به زندگی معنا می دهد و منبع علاقه به زندگی و خلاقیت است. فرام اعتقاد دارد، انسان مسئول شکوفا ساختن کلیه ی امکاناتی است که آن را دارد(هاشمیان،۱۳۷۷).
۲-۱-۲-۸ رویکردهای خلقی(شلدن و کرچمر)
فرم بدنی هر انسان با فرم روانی او موازی است یعنی ویژگی های جسمی بر رفتار موثر هستند.کرچمر براساس مشاهدات خود سه نوع ساختمان بدنی را مشخص کرد: پیک نیک یا افراد چاق، اتلتیک یا عضلانی، استنیک یا لاغر. حالت های دیگر بدنی به عنوان بی قواره نام گرفتند. کرچمر با مشاهده ی بیماران روان پریش مطرح کرد که افراد پیک نیک غالبا به عنوان شیدا-افسرده و افراد دو تیپ دیگر به عنوان اسکیزوفرن شناخته می شوند. شلدن نیز همچون کرچمر افراد را براساس فرم بدنی به سه دسته تقسیم می کند: اندومورفی افرادی با اندام مدور و نرم، مزومورفی ها افرادی عضلانی اند، اکتومورفی که بلند و باریک هستند. شلدن برای هر گروه مجموعه ای از صفات شخصیتی را ذکر می کند(سیاسی،۱۳۸۴،آلن،۱۹۷۹، ترجمه جمالفر،۱۳۷۳).
۲-۱-۲-۹ نظریات صفات
۲-۱-۲-۹-۱ آلپورت
آلپورت برای مطالعه ی شخصیت، نظریه ی صفات را به کار برد. وی شخصیت را آمیزه ای از خصوصیات روانی و فیزیکی می داند و صفات را ساختار روانی-عصبی می داند که به محرک ها به طور یکسان پاسخ می دهند. آلپورت معتقد است بعضی صفات در افراد مشترک و برخی شخصی هستند. آلپورت انگیزه ها و صفات را هم ارز می داند و سازمان بندی ای برای صفات ارائه می دهد(پروین،۱۹۸۰، ترجمه جوادی وکدیور، ۱۳۷۴).
۲-۱-۲-۹-۲ کتل
کتل، صفات را واحدهای ساختمانی شخصیت می داند و شانزده صفت دو قطبی را با روش تحلیل عاملی استخراج و بیان میکند(آلن،۱۹۷۹، ترجمه جمالفر،۱۳۷۳).
۲-۱-۲-۹-۳ آیزنک
آیزنک معتقد است، شخصیت از تعداد محدودی صفت ساخته شده است شامل: درونگرایی و برونگرایی، ثبات و بی ثباتی. او بیان می کند که این صفات به عوامل زیستی و ژنتیکی مربوط می شوند(آلن،۱۹۷۹، ترجمه جمالفر،۱۳۷۳).
۲-۱-۲-۹-۴ ماری
ماری معتقد است انسان نیازهای مختلفی دارد . نیاز موجب ایجاد تنیدگی می شود و هدف رفتار، کاهش این تنیدگی است. او لیستی از نیازهای انسان ارائه داده است شامل: پیشرفت، پیوندجویی، پرخاشگری، خودمختاری، مهرورزی، نظم، بازی، طرد، مهرطلبی، درک و فهم و… (سیاسی،۱۳۸۴).
۲-۱-۲-۱۰ نظریه های رفتارگرایی
شخصیت سازمان عادات است که یا آموخته شده اند و یا آموخته نشده اند. این نظریات یادگیری را تابع نظریات مختلف یادگیری همچون: واتسون، پاولف، اسکینر، بندورا و … می دانند. یادگیری بر سازگاری ، شخصیت و رفتار فرد موثر است.
۲-۱-۲-۱۰-۱ دالارد و میلر
محیط باعث شکل گیری رفتار می شود و تشابه محیطی عامل تشابه رفتار است. آن ها عنصر بادوام شخصیت را عبارت از عادت می دانند(شولتز،۱۹۹۰، ترجمه کریمی،جمهری، نقشبندی، گودرزی، بحیرایی و نیکخو،۱۳۸۴).
۲-۱-۲-۱۰-۲ اسکینر
اسکینر معتقد است، شخصیت چیزی بیش از تجمع رفتارهای آموخته شده یا نظام های عادت نیست. رفتار نیز تابع پیامد آن است یعنی اگر رفتار تقویت دریافت کند ادامه می یابد و اگر تنبیه شود کاهش یافته یا خاموش می شود(سیف،۱۳۸۷).
۲-۱-۲-۱۰-۳ بندورا
بندورا معتقد است که رفتار نتیجه ی تاثیر متقابل آمادگی های فرد، موقعیت و رفتار اوست و بسیاری از رفتارهای اجتماعی از طریق مشاهده ی رفتار دیگران آموخته می شوند. بنابراین برای یادگیری، نیازی به تقویت نیست(شولتز، ۱۹۹۰، ترجمه کریمی و همکاران ،۱۳۸۴).
۲-۱-۲-۱۱ لوین
رفتار محصول مشترک فرد و محیط است یعنی همه ی عواملی که در لحظه وقوع رفتار وجود داشته اند بر رفتار موثر هستند(شفیع آبادی و ناصری،۱۳۸۶).
۲-۱-۲-۱۲ گشتالت
تکامل شخصیت در سه مرحله انجام می شود: اجتماعی، روانی-جسمانی و روحی. این سه مرحله به دنبال هم و در امتداد یک خط قرار دارند. مرحله ی اجتماعی از لحظه ی تولد شروع می شود و به وسیله ی آگاهی و توجه دیگران مشخص می گردد. مرحله روانی-جسمی شامل آگاهی فرد از خصوصیات شخصی خودش می شود. این سه بعد به هنگام تولد، به طور بالقوه در فرد وجود دارند. شدن، فرآیندی است که فرد آن چیزی می شود که هست. درمانگران گشتالتی انسان را به صورت یک کل در نظر می گیرند که شامل فکر، احساس، رفتار، بدن و رویا است و به صورت کلی عمل می کند. مرحله ی جسمانی-روانی عرصه ی مداخلات گشتالت درمانی است (شفیع آبادی و ناصری،۱۳۸۶).
۲-۱-۲-۱۳ نظریه ی مایرز-بریگز
طرح های پژوهشی دانشگاه ها درباره بررسی رابطه بین راهبردهای کاریابی و تیپ های شخصیت ...