فریده ماشینی، در توضیح فعالیتهای زنان حزب مشارکت می گوید: «ما در حزب مشارکت دو برنامه داریم. یکی حساس کردن سیاستگذارایهای حزب به مسئله زنان، این که مسائل زنان را ببیند. بطوریکه مسئله زنان در اولویتهای حزب قرار بگیرد. یعنی اگر به عنوان یک حزب سیاسی خواست برنامه ای برای اداره کشور داشته باشد، بتواند اهمیت موضوع زنان را درک کند. در کنار این لازم است که به مشارکت سیاسی زنان هم توجه شود. تا زنان بتوانند در فرایند سیاستگذاری و حتی قانونگذاری نقش داشته باشند. ادامه این مسیر حتی می تواند به بحث تغییر قوانین هم کمک کند. موضوع دوم، بحث زنان و نواندیشی دینی است. حزب مشارکت به عنوان جریانی که در عرصه سیاسی خود را اصلاح طلب می داند و در عرصه فکری خود را متصل به جریان نواندیشی دینی می بیند، بنابراین ضرورت دارد که بحث زنان هم به عنوان یک موضوع مورد توجه نگاه نواندیشانه به دین قرار بگیرد».
در واقع، یکی از مسائل راهبردی مورد توجه زنان اصلاحطلب، تولید گفتمان نواندیشی دینی در حوزه مسائل زنان است. فریده ماشینی با اشاره به بحران هویتی که زنان و دختران ایرانی درگیر آن هستند، بر ضرورت توجه به نواندیشی دینی در حوزه زنان تاکید میکند: «هر چقدر که فشار امپریالیستی بر کشورهای اسلامی بیشتر می شود، امکان رشد بنیادگرایی هم بیشتر میشود. این کار زنان را درگیر بحرانی می کند، در واقع، درگیر به نوعی یک بحران هویت، برای مقابله با این بحران، حفظ هویت دینی مهم است. بعلاوه، هویت جدید جنسیتی در کشور ما ایجاد شده است. و یک چالش بین این دو هویت [یعنی هویت اسلامی و هویت جدید جنسیتی] دارد شکل می گیرد، که راهکارش این است که ما بتوانیم قرائتهایی از دین ارائه بدهیم که در چالش با حقوق زنان قرار نگیرد. در نتیجه زنان هم میتوانند هویت جدیدی برای خود داشته باشند، هم علمای اسلامی نظرشان جلب میشود. من فکر میکنم که این موضوع، یعنی بحث زنان و نواندیشی دینی میتواند چنین نقشی را برای حل این چالش ایفا کند».
در نهایت، باید گفت که زنان اصلاحطلب تا در اجرای برنامههای عملی خود از روشهای متنوعی در جهت افزایش سطح تاثیرگذاری خود استفاده کنند. در این باره، زهرا شجاعی به برخی از فعالیتهای مجمع زنان اصلاحطلب اشاره میکند: «فعالیتهایی از قبیل برگزاری نشست های ماهانه، فعال کردن سایت، برگزاری کارگاه ها و دوره های آموزشی، تقویت شبکه استانی و انتشار جزواتی که برنامهها و مطالبات مجمع در آن آمده است، مجموعه اقدامات یک ساله مجمع است». در واقع، به تدریج زنان اصلاحطلب با وجود تمرکز بر موضوعاتی همچون «افزایش مشارکت سیاسی زنان»، «افزایش حساسیت در سیاستگذاریها نسبت به مسائل زنان»، و «تقویت نواندیشی دینی در حوزه زنان» به عنوان محورهای اصلی استراتژی یا برنامههای عملشان، سعی میکنند از شیوهها و ابزار دیگر نیز در عمل استفاده کنند.
ب) گروه میدان زنان
تمرکز بر موضوعات مشخص از ویژگیهای گروه میدان است. در واقع، برنامههای اولیه این گروه بر اساس توجه به برخی مسائل حقوقی متنوع شکل گرفت. شادی صدر در اینباره میگوید: «شکل گیری میدان بدین صورت بود که در واقع ما تریبونی می خواستیم برای خودمان، چون ما روی سنگسار کار کرده بودیم، روی استادیوم با دیگران کار کرده بودیم و روی تابعیت. این سه موضوعی بود که در ابتدای کار میدان مطرح بود. بیشتر بحث این بود که ما تریبونی نداریم که نشان دهد ما چرا این کار را می کنیم. اول از همه اینکه بگوییم چه کاری می کنیم، دوم اینکه چرا این کارها را می کنیم و سوم اینکه چطور به اینها نگاه می کنیم. [اما] میدان خودش را وقتی بزرگتر شد به نوعی به ما تحمیل کرد. به یک معنا اوایل من خیلی متمرکزتر بودم روی بحث سنگسار، ولی توی این مملکت اتفاقات دیگری هم می افتد، و فکر می کنم ما باید راجع به چیزهای دیگر هم بنویسیم، مثل لایحه، مثل سهیمه بندی جنسیتی، مثل حجاب، یا ورزشگاه. بنابراین فکر کردیم حداقل کاری که می توانیم بکنیم این است که راجع به این موضوعات بنویسیم…». در واقع، به تدریج دایره موضوعات مورد توجه گروه میدان افزایش یافت و بدین ترتیب مفاهیم دیگری برای توضیح استراتژی و برنامه عمل این گروه شکل گرفت.
«نوبنیادگرایی» مفهومی است که کنشگران گروه میدان برنامه های خود را در اعتراض به مظاهر آن تعریف میکنند. محبوبه عباسقلیزاده در زمینه نحوه عملکرد و برنامه عمل گروه میدان میگوید: «ما کنشگر سیاسی نیستیم؛ یعنی برای یک تغییرات سیاسی بسیج نمی کنیم، ما این قدر بر این خواسته ها ادامه می دهم تا بنیادگرایی را تهی کنم از درون. چالش اصلی ما با بنیادگرایی است، با رژیم حکومت اسلامی نیست. من می گویم برای این که زن ها آزاد شوند، لازم است که سیستم بنیادگرا تغییر کند. زمین بازی بنیادگرایی در حقوق است. حقوق خیلی به سیاست نزدیک می شود». وی در بخش دیگری از مصاحبه میافزاد: «ما برنامهمان این است که روی اولویت های حقوقی دست بگذاریم. ما از طریق اعتراضات حقوقی می خواهیم بنیادگرایی سیاسی را به سوال بکشیم». به عبارت دیگر، مجموعه کمپین های گروه میدان، فعالیتهای اعتراضی هستند که علیه مظاهر و موضوعات شاخص و بحرانی نظام نوبنیادگرایی تدارک دیده شده اند.
به طور تلویحی میتوان کمپین های فعلی گروه میدان را برنامههای کوتاه مدت این گروه برای نشان دادن چهره نوبنیادگرایی دانست. پس از آن است که اولویتهای بلندمدت این گروه مطرح میشود. شادی صدر در این باره میگوید: «به نظر من حق طلاق خیلی مهم است چون به نظر من به یک معنایی ساختار خانواده را به هم می زند چرا که الان ساختاری که شکل گرفته و بر اساس ریاست مرد است، بزرگترین نمادش حق طلاق است. و دومیش حجاب اجباری است. هر دو آرزوست، و هر دو بلند مدت است چون جمهوری اسلامی در مورد این دو خواسته کوتاه نمی آید، چون هر دو این خواسته ها ساختاری است. در مورد حق طلاق اگر نگاه کنید می بینید که زنان چقدر برای آن مبارزه کرده اند، [البته] در سطح فردی به جنبش کاری ندارم. دو تا مثالی هم که جامعه شناسان و نظریه پردازان می زنند و طبق آن می گویند جنبش زنان در ایران وجود دارد – صرف نظر از جنبشی سازمان یافته، [یعنی] جنبش زنان توده مردم بدون رهبری و سازماندهی – همین دوتاست، یعنی مبارزه روزمره برای حجاب و طلاق. که ابتکارات فردی به صورت تکرارشونده ای تبدیل به الگو می شود. در مورد حجاب خیلی راجع به آن حرف زده اند، در مورد طلاق کمتر صحبتی بوده است. و در مورد هر دوی اینها مقاومت سیستم به یک اندازه است. اما چون حجاب خیلی رو است و جنبه سیاسی و اجتماعی آن بیشتر است، بیشتر دیده شده است».
یکی از ویژگیهای دیگری که توسط آگاهیدهندگان گروه میدان مورد تاکید قرار میگیرد، تلاش برای سازماندهی و توانمندسازی گروهی است. محبوبه عباسقلیزاده در این خصوص میگوید: «ما روی توانمندی گروهی کار میکنیم. توانمندی را رشد قدرت نه گفتن و اعتراض کردن برای این که موقعیت زنان تغییر کند می دانیم. در حوزه فردی نمی توان بسیج ایجاد کرد، باید گروهها را بسیج کرد. من فکر می کنم جامعه دمکراتیک وقتی تقویت می شود که توانمندی های گروهی تقویت شود. بعد از توانایی گروهی، توانایی نهادی است. به نظر من، آدم ها نمی توانند به لحاظ فردی تاثیر بگذارند و چون چالش من بنیادگرایی است، به لحاظ نهادی باید بتوان با آن مقابله کرد». شادی صدر نیز مشابه چنین نظری را دارد: «یک بحث مهم برای ما تاثیرگذاری است و بحث دوم ما سازماندهی نیروهای متنوع است. یعنی به همان اندازه که برای ما مهم است که روی اجتماع تاثیر بگذاریم به همان اندازه هم می خواهیم موضوعاتی باشند که بتوانیم با آن سازماندهی کنیم».
شیوه عمل و ابزارهای مورد استفاده در گروه میدان نیز همانند موضوعات مختلفی که دنبال میکنند، از تنوع برخوردار است. البته، تمرکز فعالیتها بیشتر بر کارهای رسانهای است. محبوبه عباسقلیزاده در اینباره میگوید: «ماهیت کمپینهای ما در میدان با هم فرق می کنند. فرمول واحدی که در همه کارهای ما هست، طرح موضوعات مشخص است، مثل کمپین سنگسار، اعتراض به لایحه خانواده، بحث سهمیه بندی جنسیتی. گروه ها باید کم کم روی موضوعات مشخصی کار بکنند که نتیجه بگیرد. ما موضوع کوچکی را می گیریم که چیزهای بزرگتری را نمایندگی می کند. مثلاً کمپین ورزشگاه، بحث جدایی جنسیتی را نمایندگی می کند. سنگسار هم سکسوالیته را، هم مقابله با بنیادگرایی را نمایندگی می کند، هم اینکه مطالعه موارد سنگسار، خیلی از موارد تبعیض علیه زنان را پوشش می دهد. در بحث سنگسار، آدم هایی جمع می شوند که بحث حقوق بشری کرده باشند، یا روی آسیب های اجتماعی کار کرده باشند. هدف به چالش کشیدن قدرت است، ولی برای به چالش کشیدن قدرت باید نهاد داشته باشی، برای نهاد باید افراد را داشته باشی. برای این که این افراد را داشته باشی، این افراد باید حول موضوعات مشخصی جمع شوند».
همچنین، شادی صدر درباره ابزار مورد استفاده گروه میدان میگوید: «ما بر اساس هدفی که تعیین می کنیم، ابزارهایمان را انتخاب می کنیم. مثلاً سر قضیه لایحه، از کارت پستال هایی استفاده کردیم که مردم آن را بفرستند برای نمایندگان مجلس». وی میافزاید: «خیلی از دخترها در تمرین ها [تیم ملی فوتبال] می روند استادیوم، و بچه های کمپین استادیوم هم در تمرین ها می رفتند تا با دختران علاقمند که برای دیدن تمرین ها می آمدند صحبت کنند و آنها را جذب کمپین استادیوم کنند. در مقوله سنگسار، ما خیلی موفق نبودیم که بتوانیم با مردم ارتباط بگیریم. روش ما تبلیغات، فشار آوردن، یک جور وکالت حقوق بشری، و شلوغ بازی کردن بود. ما سعی می کنیم نشان دهیم که چه اتفاقی دارد می افتد».
در مجموع، می توان گفت که استراتژی گروه میدان بر مظاهر شاخص و بحرانی مشکلات زنان تمرکز دارد، که فعالان این گروه از مفهوم «نوبنیادگرایی» برای توضیح دادناش استفاده میکنند. در نتیجه همین تنوع در موضوعات مختلف، استفاده از ابزارها و وسایل مختلف تاثیرگذار از سوی این گروه امری پذیرفته شده است. محبوبه عباسقلیزاده در میزگرد ماهنامه زنان چنین اظهار میدارد: «سازوکار مدنی خیلی فراگیر و متنوع است، و طبیعی است که وقتی داریم عرصههای مختلف را مورد بحث میگذاریم هم مجلس را میتوانیم در نظر داشته باشیم، هم خیابان را و هم رسانهها را، و هم مخاطبان نشسته در سالنهای بسته را. […] در نتیجه نمیتوانم یکپارچه نگاه کنم و بگویم جنبش زنان بهتر است کدام یک از این شیوهها را در پیش گیرد» (مجله زنان، شماره ۱۴۵، خرداد ۸۶).
ج) ائتلاف یک میلیون امضاء
ویژگی محوری ائتلاف یک میلیون امضاء، تمرکز کنشگران آن بر مطالبات مشخص است. در واقع، کمپین یک میلیون امضاء، بر پایه سه سند حداقلی، برنامهای است که برای تغییر ده مورد قانونی طرح ریزی شده است. «باید خاطر نشان کرد که فعالان کمپین یک میلیون امضاء این ادعا را نداشته اند که اولویتدار ترین موضوعی که مربوط به زنان است را در دستور کار خود قرار داده اند، بلکه [این] کمپین موضوعی را انتخاب کرده که به قول معروف “از پس آن برآید". امروزه، داشتن این ادعا که یک جنبش در یک مقطع خاص میتواند “اولویتدارترین مسئله همه زنان” را نمایندگی کند، بسیار دشوار است. […] بنابراین کنشگران جنبش یک میلیون امضاء هیچگاه ادعای آن را نداشته اند که انگشت روی اولویتدار ترین و مهمترین موضوع مربوط به همه زنان ایران گذاشتهاند، بلکه فعالان این جنبش با توجه به محدودیتها، مشکلات و میزان معین تاثیرگذاریشان، سعی کردهاند تا حد ممکن بر روی مشکلاتی که بخش بزرگتری از زنان جامعه را گرفتار کرده، انگشت بگذارند» (احمدی خراسانی، ۱۳۸۶: ۵۵-۵۶).
ناهید کشاورز نیز ضمن اشاره به عوامل موثر در تدوین استراتژی کمپین یک میلیون امضاء، مسائل دیگری را به عنوان چشم انداز این حرکت مطرح میسازد: «فکر می کنم تلاش برای تغییر قوانین تبعیض آمیز هم امکان پذیر تر و هم فوری تر است. این تلاش به ترویج گفتمان برابری زن و مرد کمک می کند. به هر حال ما برابری زن و مرد را می خواهیم و برابری حقوقی شرط آغازین رسیدن به برابری است. ولی گرچه من این خواسته را اورژانسی می دانم ولی امکان تحقق آن را با توجه به ساخت غیر دموکراتیک و مردسالار حکومت ایران سریع نمی بینم. بنابراین شاید در بلند مدت هم خواسته ما همین باشد. خوب اگر ما به این خواسته ها برسیم می توانیم تمرکزمان را بر خشونت علیه زنان، گسترش زمینه های اشتغال زنان و مبارزه گسترده با فرهنگ و عرف مردسالار بگذاریم. گرچه در همین مبارزه برای حقوق برابر خیلی از این خواسته ها مطرح می شود، یعنی بین خواسته های زنان دیوار چین کشیده نشده است. چه بسا زنانی که به دلیل این قوانین قربانی خشونت می شوند. ولی ما الان در کمپین یک میلیون امضاء تمرکز خودمان را بر قوانین گذاشته ایم و سعی می کنیم گفتمان حقوق برابر را برجسته سازیم».
در مورد چشم انداز برنامه این کمپین، نوشین احمدی نیز در مصاحبه با محقق اظهار میدارد: «به نظر من مهمترین موضوع برای تغییر، بر اساس توان ما و همچنین اهمیتی که در جامعه دارد، همین قوانین خانواده و موارد مربوط به زنان در قانون مجازات اسلامی است، که داریم در این زمینه کار میکنیم. در واقع، خواست ما این است که در مرحله اول از این قوانین تبعیض زدایی شود. اما اینکه تغییراتی جدی در زندگی زنان به موجب این قوانین ایجاد شود، باید به دنبال قوانین حمایتی جدی باشیم. یعنی بعد از اینکه این قوانین برابر شد، باید به دنبال قوانین حمایتی باشیم. مثلاً در مورد خشونت، برای کاهش خشونت احتیاج به قوانین حمایتی داریم. در واقع، در مرحله بعد، مسئله خشونت عاجل ترین موضوع است». وی در ادامه میافزاید: «در وضعیت فعلی به راحتی نمی توان برنامه ریزی بلند مدت کرد. بعلاوه اینکه خیلی از تغییرات بلند مدت، بستگی به توان ما دارد. یعنی اینکه اصلاً ما به عنوان گروههای جنبش زنان میتوانیم این تغییرات را ایجاد کنیم، بستگی به این دارد که در آینده توانمان چقدر می شود. مثلاً در مورد اشتغال، یک بحث ساختاری است، گروههای جنبش زنان نمی توانند با حرکتهای جزئی تاثیری در آن داشته باشند. تنها کاری که ما درباره اشتغال میتوانیم انجام دهیم این است که این فرهنگ را تبلیغ کنیم که مردها جلوی اشتغال زنها را نگیرند، یا قوانینی تصویب کنیم که کارفرما مجبور شود از زنان بیشتر استفاده کند. منظورم این است که ما در حوزه هایی توان داریم، و باید بر اساس این توانمان برنامه ریزی کنیم. بر اساس ایدآلها نمی شود راحت برنامه عمل درست کرد».
از دیگر ویژگیهای برنامه کمپین، روش پیشبرد آن است که از طریق ارتباط مستقیم با مردم عمدتاً در فضاهای عمومی و جامعه مدنی جریان دارد. در واقع، «جنبش یک میلیون امضاء هرچند خواستههایش حقوقی، یعنی تغییر قوانین تبعیض آمیز موجود است، اما بر روش تغییر از پائین (گفتگوی چهره به چهره با مردم و جمع آوری امضاء) استوار است» (احمدی خراسانی، ۱۳۸۶: ۶۱). «فعالان این عرصه [کمپین]، با اعتقاد به لزوم رشد آگاهیهای مردم، بحث و گفتگو درباره تاثیر قوانین تبعیضآمیز در زندگی زنان را به میان مردم میبرند. [در واقع] این حرکت جمعی عرصهای است برای آموختن فعالیتهای جمعی و دموکراتیک و اصلاحات از پائین و از درون جامعه، چراکه تنها تغییراتی ماندگار و ریشهای هستند که از بطن جامعه بجوشد» (خدیجه مقدم، ۱۳۸۵: ۲۲-۲۳).
به عبارت دیگر، در کمپین یک میلیون امضاء نوع جدیدی از «سیاستهای خیابانی» مورد استفاده کنشگران جنبش زنان قرار گرفته است تا بتوانند با تاثیرگذاری بر فضای جامعه مدنی به سمت تغییر وضعیت حرکت کنند. اگر تا پیش از این به دلیل تسلط گفتمانهای سیاسی، خواست ایجاد تغییرات عمدتاً از فرایندی سیاسی انتظار میرفت، در کمپین یک میلیون امضاء، حرکت از بطن جامعه مدنی به خصیصهای برجسته بدل شده است. ناهید کشاورز در میزگرد مجله زنان اظهار میدارد: «خواستهای زنان بیشتر از اینکه بخواهد ساخت سیاسی را مورد خطاب قرار بدهد، جامعه را مورد خطاب قرار میدهد. [گرچه] بخشی از مخاطب ما قانون است و ما مجبوریم به ساخت سیاسی بگوئیم که این قوانین تبعیض آمیز است و باید تغییر بکند؛ ولی بخش مهمی که در کمپین یک میلیون امضاء وجود دارد، این است که باید جامعه بخواهد که این تغییرات اتفاق بیافتد. [لذا] عرف سرکوبگر را مخاطب قرار میدهیم، یعنی مخاطب اصلی جنبش زنان مردم هستند نه ساخت سیاسی. با تغییر ساخت سیاسی نیست که حکومتی زنگرا تر میشود یا حقوق زنان را رعایت میکند. در واقع، ساخت سیاسی میتواند تغییر بکند و هیچ دستاوردی برای زنان نداشته باشد، و برعکس میتواند تغییر نکند و دستاوردهایی برای زنان داشته باشد» (مجله زنان، شماره ۱۴۵، خرداد ۱۳۸۶).
نوشین احمدیخراسانی در توضیح چگونگی عملکرد و شیوه تاثیرگذاری کمپین یک میلیون امضاء با تاکید بر امر سازماندهی، اظهار میدارد: «مهمترین مسئله برای من در جنبش زنان، سازماندهی است. یعنی اینکه جنبش زنان سازمانهایی داشته باشد که بتواند مقاومت و اعتراض کند. در واقع، این مسئله به قدری مهم است که حتی در انتخاب نوع مطالبه که میتوانیم پیگیری کنیم نیز تاثیر میگذارد. یعنی با توجه به توان سازماندهی که داریم باید مطالباتمان را تعیین کنیم و سعی کنیم مطالباتی را انتخاب کنیم که به تقویت سازماندهی جنبش زنان هم کمک کند. در واقع، وقتی جامعه زنان بتواند سازماندهی شود، به عنوان یک قدرت شناخته میشود و در نتیجه در حوزههای مختلف میتواند تغییر ایجاد کند. در واقع، وقتی که جامعه مدنی در برابر یک دولت مقتدر، قوی شود، آن وقت است که میتوان برای تحقق مطالبات مهمتر تلاش کرد. به همین خاطر، الان باید در انتخاب مطالبات به توان خودمان توجه داشته باشیم. لزوماً حول یک مطالبه رادیکال نمیتوان افراد و نیروها را سازماندهی و بسیج کرد. چون هزینهها بالا است و سازمانها ضعیف هستند. بنابراین باید بر مطالباتی تاکید کرد که به تقویت سازمانها هم کمک کند».
احمدیخراسانی، میافزاد: «خب، وقتی جنبش زنان سازماندهی شد، سازمانهای جنبش و نهادهایی که ایجاد شدند، از طریق عمومی ساختن خواستهها به سمت آن خواستهها حرکت میکنند. استفاده از رسانهها، ایجاد رسانهها، حتی انجام تحقیقات علمی، استفاده از جامعه مدنی جهانی، و غیره، ابزارهایی هستند که برای عمومی کردن مطالبات استفاده میشوند. وقتی مطالبات عمومی شد، فشار اجتماعی ایجاد میشود، و وقتی فشار اجتماعی ایجاد شد، دولتها مجبور می شوند که به مطالبات پاسخ بدهند. در کشورهای دموکراتیک این مسیر سریعتر و راحتتر طی میشود. اما برای دولتهای مقتدر این مسیر با سختی همراه است». سپس ادامه میدهد: «وقتی در جامعه، بحث درباره مطالبات یک جنبش عمومی شود، این مطالبات حتی به صاحبان قدرت هم نزدیک می شود. مثلاً ممکن است زنان این سیاستمداران هم درباره این مطالبات صحبت کنند. و حتی آنها هم به سیاستمداران فشار می آورند. در واقع، وقتی یک خواسته، عمومی شود، تبدیل به یک نیاز میشود و مردم به طرق مختلف از دولت میخواهند این نیاز را برآورده کند. این فشار به صورت های مختلف فردی و جمعی است. دولتها اگر به این نیازها پاسخ ندهند، مشروعیتشان دچار خدشه میشود. حالا، اگر باز هم به این نیاز پاسخی داده نشود، این نیاز به تدریج در نظم حاکم اخلال ایجاد میکند. یعنی بحران مشروعیت دولت گسترده میشود. البته، این فرایندها و اتفاقات دیگر بیشتر خودبخودی است. جنبش زنان فعلاً تنها تا سطح عمومی سازی میتواند عمل کند. یعنی بیشتر از آن توان ندارد».
در مورد استفاده از روشها و ابزار مختلف، ناهید کشاورز از اعضای کمپین یک میلیون امضاء، معتقد است: «فکر می کنم هر گروهی با توجه به توان و نیز حوزه تاثیر گذاری خود می تواند روش خود را انتخاب کند، بنابراین من هر روشی را که به بهبود موقعیت زنان کمک کند، هر چند محدود، می پذیرم؛ ولی خودم فکر می کنم مهمترین جایگاه ما این است که بتوانیم به گسترش گفتمان برابری حقوقی در لایه های مختلف اجتماعی کمک کنیم و اگر به تجربه های کشورهای دیگر هم نگاه کنیم جز این نیست. یعنی کار ما این است که بر افکار عمومی تاثیر بگذاریم و بتوانیم بحث حقوق زنان را در جامعه خیلی قوی مطرح کنیم، امکاناتمان هم یکی همین روش “چهره به چهره” است و دیگری استفاده گسترده از رسانه ها برای شنیده شدن صدای زنان در جامعه. ما از این طریق می توانیم چالش های مختلف را مطرح کنیم. اگر ما بتوانیم قوی بحث حقوق زنان را مطرح کنیم مثلا حتی آیت الله های رفرمیست ترغیب یا مجبور به ارائه تفسیرهای مترقی تر در زمینه دین می شوند. کما اینکه این چند سال این اتفاق افتاده است. مردان سیاسی که قبلا مسئله زنان را نمی دیدند مجبور به پذیرش آن و موضع گیری در برابرش می شوند. یعنی ما باید از تمام امکاناتمان برای گسترش بحث حقوق زنان در میان مردم، جامعه و نیز افکار عمومی جهانی استفاده کنیم».
ناهید کشاورز، میافزاید: «هر ابزاری که می تواند به گسترش گفتمان برابری زن و مرد کمک کند از نظر من قابل استفاده است. با توجه به شرایط جامعه این ابزارها متفاوت می شوند. زمانی حضور در دانشگاه ها، سازمان دادن سمینارها و کارگاهها ابزار در دسترس و ممکنی بود. امروز بسیاری از این ابزارها از ما گرفته شده اند ولی هم چنان فضای مجازی وجود دارد و نیز تعداد محدودی رسانه کاغذی و نیز روش چهره به چهره که گرچه به دلیل نظامی شدن فضای شهری، امکان آن نیز محدود تر شده است، ولی هم چنان وجود دارد و نیز استفاده از ماهواره ها برای گسترش بحث حقوق زنان این امر می تواند غیر مستقیم انجام شود، به دلیل خطرات ناشی از حضور رسانه ای مستقیم می توانیم کاری بکنیم که همیشه توجه رسانه ها به ما معطوف باشد».
در مجموع، میتوان ویژگی اصلی برنامه عمل ائتلاف یک میلیون امضاء را تمرکز بر اهداف حداقلی و استفاده از روشهای ارتباطی و از پائین دانست. نوشین احمدی، این ویژگی را چنین توضیح میدهد: «این گروه از جنبش زنان برای همین خواستهها کوچک و حداقلیاش دست به ابتکار عمل و برنامهای حداکثری زده است و البته هزینههایش را نیز با روی گشاده میپردازد. آری معدله مرسوم انگار معکوس شده است، یعنی اگر پیشتر ایدئولوژی زدگانی که در گفتمان قدرت غرقاند، خواستههای حداکثری مطرح میکردند اما عملی حداقلی داشتهاند، اما جنبش نوین یک میلیون امضاء با همت زنان با تجربه و رنجدیده، و حضور فعال دختران و پسران جوان دانشجو معادله را صد و هشتاد درجه چرخاند، و به تعادل مثبت رساند. یعنی اکنون این نسل برای تامین خواستههای اولیه و حداقلی، برنامه عمل و مقاومتی حداکثری (یعنی در همه حوزههای زندگی روزمره) را به کار گرفته است» (۱۳۸۶: ۱۷۳).
چالش های پیش رو
بخش دیگری از معانی ذهنی کنشگران جنبش زنان، معطوف به چالشهایی است که آنها را در جریان عمل درگیر میسازد. استراتژیها و برنامهها در جریان اجرا و عملیاتی شدن، همواره با مشکلاتی واقعی مواجه میشوند که لزوماً پیش از طراحی و تدوین استراتژی و برنامهها بطور کامل قابل پیشبینی نیستند. در نتیجه، این مشکلات و ناهمواریها به چالشها و مسائلی تبدیل میشوند که کنشگران جنبش زنان در جریان عمل درگیر حل و فصل آنها هستند. بر اساس مصاحبههای زمینهیابی چهار موضوع اصلی به عنوان چالشهای برجسته کنشگران جنبش زنان شناسایی شد. این موضوعات تقریباً در اکثر جریانهای فعال جنبش زنان چالش برانگیز بوده است. چگونگی تنظیم رابطه با قدرتهای سیاسی (از دولت گرفته تا احزاب مخالف آن)، نحوه برخورد و موضعگیری در مقابل سطوح مختلف مذهب، چگونگی استفاده از ابزارهای مختلف در جریان عمل، و چشمانداز آینده، از مسائل اصلی چالش برانگیز در میان جریانهای مختلف جنبش زنان به شمار میآیند. در ادامه، نظرات کنشگران شاخص جریانهای مختلف درباره هریک از این چالشها به تفکیک بررسی شده است.
چالش با جامعه سیاسی
چگونگی تنظیم رابطه با امر سیاسی، همواره یکی از چالشهای پیشروی کنشگران جنبش زنان در ایران (یا حتی میتوان گفت در جهان) بوده است. امر سیاسی در معنای عام کلمه، هم در بردارنده حکومت، دولت یا هر نوع قدرت سیاسی مسلط بر جامعه است، و هم معطوف به احزاب و دیگر نیروهای سیاسی که از دایره فعلی حکومت دور هستند، اما در نهایت ادعای کسب قدرت سیاسی را دارند. اینکه کنشگران جنبش زنان خود را در رابطه با این مجموعه چگونه تعریف میکنند و در جریان عمل به چه صورتی با جریانهای مختلف سیاسی وارد ارتباط میشوند (یا نمیشوند)، چالشی مهم است که در پیشبرد استراتژی و برنامههای جریانهای مختلف جنبش زنان تاثیر جدی دارد. البته، در بخش جریانشناسی جنبش زنان نیز به این مسئله به عنوان یکی از محورهای هویتساز در این جنبش اشاره شد.
نازی اسکویی، تاثیر جریانهای سیاسی در جنبش زنان را انکار ناپذیر میداند. وی معتقد است: «به نظر من هر حرکتی سیاسی است. بعلاوه، همیشه در جامعه ما، شکلدهنده عمده حرکت ها، بینشهای سیاسی است. مثلاً تمام محافل زنان در آن سالها [اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰]، پشتش یک فعال سیاسی بوده که به آن محفل شکل می داده است. در نتیجه، راحت نمی توان کار سیاسی و فرهنگی را از هم جدا کرد. به نظر من، آنها که می گویند ما نمی خواهیم کار سیاسی بکنیم، خودشان را گول میزنند». در مقابل این نگاه به امر سیاسی، برخی فعالان نگران سیاسی شدن جنبش زنان هستند. شهلا شرکت، در نقد تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵ در ماهنامه زنان تحت عنوان «امر سیاسی، شخصی است» مینویسد: «چه بسا افرادی که به سیاسی قلمداد شدن فعالیتهایشان تمایل نداشته باشند و در این صورت فضایی را که ما میسازیم آنها را ناگزیر میکند که با این قطار ادامه راه ندهند. بویژه در جامعه ای که سرنخ بسیاری از امکانات سیاسی و اجتماعی شهروندان به دست کسانی است که با جابجایی آن میتوانند شهروندان را تشویق و تنبیه کنند، و اغلب زنان این جامعه هنوز در خانواده استقلال تصمیمگیری و اجازه عمل ندارند. بنابراین انتخابهایشان بر مبنای موازنه هزینهها و فایدهها است» (مجله زنان، شماره ۱۳۴).
با وجود این موضع گیری های دوگانه، مسئله استقلال جنبش زنان از جریانات سیاسی همواره یکی از دغدغههای بیشتر کنشگران این جنبش بوده است. برخی از آنها براساس تجربیاتی که در سالهای انقلاب داشتهاند با رویکردی محتاطانهتر به ارتباط با گروههای سیاسی مینگرند. خدیجه مقدم، در این باره میگوید: «به نظر من احزاب سیاسی که در گذشته به آزادیهای دموکراتیک توجه نداشتند، در نتیجه انتقادهایی که انجام شد، امروز به این نتیجه رسیدهاند که باید از حقوق زنان دفاع کنند. مثلاً از نظر چپهای قدیمی، اصلاً چیزی به نام حقوق بشر مطرح نبود، برای آنها حقوق بشر ادبیات سرمایه داری بود، اما الان همان گروههای چپ از حقوق بشر دفاع میکنند. ولی با تمام این تغییرات، باز هم اینها “حزب” هستند». وی سپس میافزاید: «به نظر من، جنبش زنان نباید بند حزب داشته باشد. یعنی زنان باید آن شجاعت اخلاقی را داشته باشند که حتی اگر در حزب خودشان هم فعالیت میکنند، در جنبش زنان مستقل باشند، یعنی به حزبشان بگویند که به شما ربطی ندارد که ما در جنبش زنان چه کاری میکنیم. اما متاسفانه، برخی از زنان سیاسی بند حزب خودشان هستند برای کار کردن باید از حزبشان اجازه بگیرند. به نظر من، اگر زنان قوی در احزاب، بتوانند جایگاه خودشان را در جنبش زنان در برابر حزبشان جدا نگه دارند، خیلی موفق تر خواهند بود. یعنی، مثلاً اگر مریم فیروزها جدا از حزبشان عمل میکردند خیلی جنبش زنان ما جلوتر بود».
با این حال، مشابه چنین دغدغهای در میان زنان اصلاحطلب نیز قابل مشاهده است. فریده ماشینی، در مصاحبه با محقق، اولین چالشی که مطرح میسازد، چالش با مردان اصلاحطلب است. وی میگوید: «یک بخش از چالشهای ما در میان جریان سیاسی اصلاح طلبی است. خب یک چالش همواره این بوده که بحث دموکراسی و حقوق بشر اولویت دارد به بحث زنان. جریانات زیادی در میان اصلاحطلبان بودند که معتقد بودند ما اول باید بیاییم و پشت سر جریان دموکراسیخواهی در ایران قرار بگیریم، و بعد وقتی که دموکراسی در کشور محقق بشود، آنوقت میتوانیم به بحث حقوق گروههای دیگر اجتماعی مانند قومیتها یا زنان هم بپردازیم. خب این یک چالش است، به نظر من دموکراسی و مسئله زن لازم و ملزوم یکدیگر هستند و باید همزمان پیگیری شوند». وی سپس با اشاره به تلاشهایشان برای تغییر نگرش مردان اصلاحطلب، میافزاید: «درست است که تاحدودی بحث زنان برای اصلاحطلبان جا افتاده، اما هنوز در صدر اولویتهای آنها جای نمیگیرد». ماشینی در نهایت بر این نظر است که: «میان زنان اصلاحطلب بحث استقلال بیشتر دارد مورد توجه قرار میگیرد. یعنی اینکه فارغ از دستهبندی های حزبی بتوانیم به مسائل زنان نگاه کنیم. مثلاً می بینیم که مجمع زنان اصلاحطلب بصورت مستقل، خود را مطرح میکند».
زهرا شجاعی نیز نظری مشابه در این خصوص دارد: «یکی از چالش هایی که ما با آن مواجه بودیم و این جدید هم نبود، این بود که مسائل زنان از طرف آقایان سیاسی جدی تلقی نمی شد. متاسفانه، در میان اصلاحطلبها هنوز هستند کسانی که نگاه ابزاری به زنان دارند، یعنی رای توده زنان را می خواهند و نه مشارکت واقعی زنان را». وی سپس در مورد استقلال مجمع زنان اصلاحطلب میگوید: «مجمع، زیر مجموعه جریان اصلاح طلبی نیست، بلکه گروهی است که میخواهد هویت اصیل سیاسی و زنانه خود را مطرح کند. لذا ما هیچ ضرورتی مبنی بر گرفتن اجازه مبنی بر حرکت کردن تحت منویات ملوکانه آقایان نمی بینیم. البته، ما سعی می کنیم ضمن حفظ هویت مستقل خودمان، با مردان اصلاح طلب که نزدیک ترین به ما هستند تعامل کنیم». جالب توجه است که این گروه از زنان اگرچه خود نزدیکیهایی با جریانات سیاسی دارند، اما با این وجود مسئله استقلال و تمرکز بر مسائل زنان برایشان اهمیت دارد.
در میان دیگر جریانات جنبش زنان نیز موضعگیریهای متفاوتی نسبت به نحوه تنظیم رابطه با نیروهای سیاسی وجود دارد. این تفاوتها بویژه با روی کار آمدن دولت اصولگرای احمدی نژاد تشدید شده است. مرضیه مرتاضی، درباره چگونگی تنظیم رابطه با حکومت میگوید: «قدرت سیاسی حاکم، در یک ترس تدافعی مرضی به سر میبرد. در نتیجه با هر نهادی که بخواهد شکل بگیرد مخالفت میکند و نمیگذارد که نهادی شکل بگیرد. اصلاً این خصلت دیکتاتوری است که هر نهادی را که فکر کند، روزی موازی با قدرت میشود، سرکوب میکند. در نتیجه، میخواهد ما را وادار کند به نوعی تعامل با قدرت. که من از این تعامل با قدرت استقبال میکنم. من فکر میکنم یک روزی این تعامل با قدرت باید شکل بگیرد. اساساً اگر ما در تقابل حاکمیت قرار بگیریم، از آنجایی که الان حاکمیت در حالت ترس است و تمام ابزار سرکوب را دارد، ممکن است هزینههای جنبش خیلی بالا برود. این سرکوب فاصله ما با مردم را هم زیاد میکند. چون هزینه این نوع فعالیتها بالا میرود و مردم نمیآیند. ما موقعیت برابر با قدرت نداریم، پس فقط باید سعی کنیم که حفظ شویم».
اما، برخی دیگر از فعالان با اینکه بر تشدید سرکوبها از جانب حاکمیت تاکید دارند، اما به مسائل دیگری توجه دارند. محبوبه عباسقلیزاده معتقد است: «مهمترین چالش ما این است که ما نمیتوانیم در یک فضای طبیعی حرکت بکنیم، یک جور حکومت نظامی بر قرار است. با تجمع و جمع شدن افراد مشکل دارند. الان کنشگری، هزینه های بالایی دارد. در چنین فضایی، آدم هایی نمی آیند که انگیزه های اجتماعی بالایی دارند، آدم هایی می آیند که انگیزه های سیاسی بالایی دارند و این باز کنشگران را در محدوده کوچکی نگه می دارد. تو تازه باید به آنها یاد بدهی که فمینیسم چیست». وی، سپس درباره ارتباط با دیگر گروههای سیاسی میگوید: «ما با احزاب هیچ تعاملی نداریم، در نتیجه با آنها مشکل نداریم. اما با فمینیستهایی مشکل داریم که حزبی هستند. مثلاً برخی از زنان سیاسی فکر می کنند که فمینیست ها، لزبین هستند، یا این که فکر میکنند ما شب ها عرق خوری می کنیم. این ها بحث های اخلاقی را می گویند».
شادی صدر نیز درباره چگونه تنظیم رابطه با گروههای سیاسی میگوید: «حزب مشارکت چون به هر حال، بخش زنان دارد، و ایده های فمینیستی در آنها هست، با سازمان هایی چون سازمان مجاهدین انقلاب خیلی متفاوت است. هر وقت احساس کردیم که خوب است که در یک مساله ای درگیر شوند، با آنها وارد بحث شده ایم. مثلاً ما در بحث سنگسار تردید جدی داشتیم که وارد گفتمان درون دینی بشویم، به دلیل همان هویت [سکولاری] که گفته بودم، ولی یک کسی هم باید می گفت که سنگسار در قرآن نیست. از فریده ماشینی خواستیم یک مقاله بنویسد که در [سایت] میدان هم چاپ نشود، بلکه در مجله زنان چاپ شود. یعنی در این مورد [کار کردن با زنان حزب مشارکت] محدودیتی نداریم. هر جایی که احساس کنیم هویت ما مستحیل نمی شود و با همه مرزبندی هایی که داریم، می نشینیم با هم گفتگو می کنیم و ممکن است به نتیجه هم برسیم».
اما، در ائتلاف یک میلیون امضاء، چگونگی تنظیم ارتباط با جریانات سیاسی پیچیدگیهای دیگری دارد. در ابتدای آغاز کار کمپین یک میلیون امضاء بحثی مطرح شد که ارتباط با گروههای سیاسی ممکن است باعث سوءاستفاده دیگران از این کمپین شود. اما در جریان عمل کنشگران این کمپین توانستند بر این دغدغه خود غلبه کنند. «گروهها و احزاب سیاسی چگونه میتوانند از ما سوءاستفاده کنند؟ یعنی مثلاً تصمیم بگیرند از خواستههای کمپین دفاع کنند تا بین مردم محبوبیت پیدا کنند با این نیت به اصطلاح پنهانی که مثلاً در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری شاید پیروز شوند؟ بسیار خوب پیروز شوند، چقدر عالی است که با شعار تلاش برای کسب حقوق زنان در انتخابات پیروز شوند و نه با کارهای دیگر!» (احمدی خراسانی، ۱۳۸۶: ۱۴۴).
با این وجود، حفظ استقلال یکی از دغدغههای مهم کنشگران این کمپین است. ناهید کشاورز در اینباره میگوید: «من فکر می کنم برای من در همه حالت مسئله استقلال جنبش زنان مهم است، استقلال به معنای اولویت مطالبات زنان در هر شرایطی است. فکر می کنم استقلال جنبش اجتماعی به معنای استقلال از دولت است، یعنی یک سازمان دولتی نیست. ولی این به معنای عدم ارتباط با گروه های دولتی نیست، اگر در توانمان باشد با هر کسی و هر نهادی که می تواند به بهبود وضع زنان کمک کند می توان وارد مذاکره شد. ولی خودم به عنوان یک کنشگر جنبش زنان می دانم که جایگاه من در قوی کردن صدای مستقل زنان است و قوی کردن مطالبات زنان و بنابراین من به کوچه می روم، مقاله و گزارش می نویسم و اگر امکانش باشد با شهروندان در جمع های کوچک و بزرگ وارد گفتگو می شوم، تا بتوانیم این صدا را به گوش احزاب و دولت برسانیم تا به خواسته های ما توجه کنند. خیلی از امنیتی ها به ما می گویند شما به جای این که بروید و امضاء جمع کنید، مستقیماً بروید با نمایندگان مجلس گفتگو کنید، ولی من فکر می کنم آنگاه نمایندگان مجلس به ما توجه می کنند که ما بدل به نیرویی مهم در عرصه اجتماعی شویم».
نوشین احمدی، در توضیح چگونگی تنظیم رابطه با نیروهای سیاسی با تفکیک میان احزاب و دولت به بحث درباره این چالش میپردازد: «رابطه با قدرت سیاسی، بستگی به نوع و اندازه فعالیت دارد. مثلاً در گذشته، فعالیتهای ما در چارچوب کوچکتری بود، به همین خاطر آنقدر حکومت سد راه ما نبود. اما در آن موقع، گروههای سیاسی بیشتر بازدارنده ما بودند. بویژه اینکه گفتمان فمینیستی هنوز جا نیافتاده بود و هنوز مطالبات زنان چندان مطرح نبود. به همین خاطر، مطالبات زنان برای گروههای سیاسی اهمیت نداشت و آنها را جزئی می دانستند. ولی الان، اکثر گروههای سیاسی از مطالبات زنان حمایت میکنند. یعنی حداقل در ظاهر گروههای سیاسی، مخالف مطالبات زنان نیستند. در مقابل، الان چالش اصلی ما با حکومت است». وی سپس میافزاید: «نحوه حرکت ما طی این مدت طوری بوده که چون خواستههای عمومی تر شده و دولت با ما وارد رویارویی شده است، مجبور شدهایم که خواستهها را محدودتر و مشخصتر کنیم. و اینکه یکسری زوائد را از مطالباتمان حذف کنیم. و فقط بر یک مسئله تمرکز کنیم. حتی در نحوه بیان خواستهها و نحوه استدلال در مورد آنها، قبلاً که در روبروی قدرت نبودیم خیلی بازتر عمل میکردیم، ولی الان به دلیل واکنشها و برخوردهای آنها، سعی میکنیم از منطق آنها هم استفاده کنیم. در واقع، الان مجبوریم وارد منطق آنها هم بشویم. یعنی منطق آنها را هم وارد ابزارهای خودمان بکنیم تا بدین طریق کمی از درگیری کم کنیم. چون وقتی درگیری زیاد شود، خب جامعه مدنی ما ضعیف است و نمی تواند مقاومت کند، بنابراین مجبوریم که تنش زدایی کنیم. طرف مقابل ما قدرت زیادی دارد، ابزار خشونت آمیز دارد و ما برای خنثی کردن آنها مجبوریم از سیاست تنشزدایی استفاده کنیم. مثلاً یکی از کارهایی که برای تنش زدایی انجام میدهیم، مشروعیت دادن به مطالبات است. برای اینکار، بستگی دارد که مخاطب ما چه گروهی باشد. وقتی محدود عمل میکنیم، مخاطب ما نیز محدود است و از همان محدوده می توان یک مرجع مشروعیتبخش یا حتی یک گزاره مشروعیتبخش از درون گفتمان خودمان کافی باشد. ولی وقتی که مخاطب ما گسترده می شود و در حد کل جامعه منتشر میشود، باید از گروههای مرجع مختلفی برای مشروعیت بخشی استفاده کرد. حتی اگر خودمان به آن گروهها اعتقاد نداشته باشیم. اما برای مشروعیت بخشیدن به مطالباتمان و کاستن از تنشها مجبوریم که از این گروهها هم استفاده کنیم».
در ادامه، نوشین احمدی مجددا به بحث سوءاستفاده اشاره میکند: «البته، الان جنبش زنان به دلیل اعتباری که کسب کرده، حتی گروههای سیاسی منتقد علاقه دارند که جنبش زنان را به زیر مجموعه خود تبدیل کنند. البته، این کار توطئه یا سوء استفاده نیست. در واقع، کار گروههای سیاسی همین است. مثلاً حتی الان گروههای سیاسی شاخه زنان تاسیس کرده اند. این توجه گروههای سیاسی به مسئله زنان، بویژه پس از برنده شدن جایزه نوبل توسط خانم عبادی اتفاق افتاد. در واقع، به تدریج جریانهای سیاسی از طریق برخی زنان به جنبش زنان نزدیک شدند». وی سپس راه حفظ استقلال جنبش زنان را در تولید گفتمان استقلال میداند: «در واقع، در شرایط فعلی گروههای سیاسی به دلیل فضای موجود کمتر به جذب افراد یا بزرگ کردن تشکیلات میپردازند. الان برای آنها ترویج گفتمانهایشان از اهمیت بیشتری برخوردار است. مثلاً سعی میکنند گفتمان خودشان را به داخل جنبش زنان هم بفرستند. در مقابل اینها، ما نیز باید سعی کنیم که بر گفتمان “استقلال” تاکید کنیم».
در مجموع، در ائتلاف یک میلیون امضاء، به جای جدایی طلبی یا تسلیم شدن در برابر جریانهای سیاسی، تلاش شده است تا از فرصتها و ابزار سیاسی نیز در جهت پیشبرد اهداف این کمپین استفاده شود، ضمن اینکه همواره این حساسیت وجود داشته که استقلال کمپین نیز حفظ شود.
چالش با مسئله مذهب
نحوه موضعگیری و برخورد کنشگران جنبش زنان با امور مذهبی، از دیرباز یکی از مسائل چالش برانگیز این جنبش بوده است. بویژه، پس از استقرار حکومت دینی جمهوری اسلامی، این چالش بسیار جدیتر شد، بطوریکه دستهبندی کنشگران و جریانهای جنبش زنان در ایران براساس چگونگی تنظیم رابطهشان با مذهب، تا مدتی به دستهبندی رایج در این جنبش بدل شد. همانگونه که در بخش جریان شناسی نیز توضیح داده شد، برای مدتی کنشگران مختلف جنبش زنان در طیفی قرار میگرفتند که یک سمت آن به اسلامی بودن، و سمت دیگر آن به لائیک بودن شهرت داشت. البته، عموماً میانه این طیف خالی بود، و کنشگران جنبش زنان یا باید رومی روم میبودند یا زنگی زنگ. اما با افزایش فعالیتهای عملی و در میدان اجتماعی، و همچنین افزایش همکاری میان دو سوی این طیف، به تدریج این شیوه دستهبندی دچار ابهاماتی شد. در واقع، رویکرد و موضعگیری در مقابل امور مذهبی از تنوع و پیچیدگی بیشتری برخوردار شد. تا جائیکه برخی معتقدند که با گذشت زمان نوعی قرابت گفتمانی و همپیوندی مطالبات بین فمینیست های مسلمان و سکولار شکل گرفته است (زاهد، ۱۳۸۴: ۱۵۸). با این وجود، همچنان گروهی خود را لائیک و گروهی اسلامگرا میدانند، اما جریانهای دیگری نیز بوجود آمده اند که این جهان دوقطبی را تعدیل کردهاند.
در میان زنان اصلاحطلب، تمایل به نواندیشی دینی افزایش یافته است، و آنها اصرار دارند که حقوق زنان را با قرائتهای مترقی از اسلام وفق دهند. البته، در میان آنها نیز تفاوتها بسیار است. زهرا شجاعی در مورد وجود قرائتهای مختلف از اسلام میگوید: «نه فقط در جامعه ما که در دنیای امروز، قرائت های مختلف از اسلام وجود دارد. مثلاً قرائت طالبانی، قرائت جمهوری اسلامی، قرائت مالزیایی و … . ما در خود قرائت جمهوری اسلامی، هم قرائت های خاصی داریم. مثلاً قرائت های سنتی، اصلاح طلب و نواندیشی دینی وجود دارد. وجود این قرائت های مختلف به دوران قبل از انقلاب بر می گردد. وقتی امام تکلیف می کردند که زنان در تظاهرات شرکت کنند، برخی از مراجع مخالفت می کردند و می گفتند وقتی شعار می دهند، صدایشان را مردان می شنوند. یا اگر برگردیم به دانشگاه، مخالف تحصیل زنان در دانشگاه بودند. در واقع، ما از این نوع فتاوی که زنان نباید رانندگی کنند همین الان داریم، تا این که مثلاً فتاوی درباره اینکه حجاب، اجباری نیست. یعنی ما طیفی از فتواها را داریم و همه این مراجع هم مسلمانند و شیعه هستند و در ایران هستند».
شجاعی سپس درباره نظرات خودش میگوید: «ولی ما تکیه می کنیم به اندیشه های امام، به نظر من امام همیشه نواندیش ترین مرجع بودند. امام زمانی که در قم بودند، همه همسران مراجع پوشیه می زدند، همسر امام پوشیه نمی زدند. امامی که اجازه می دادند دخترانشان تحصیل دانشگاهی بکنند. امامی که اجازه می دهند دخترشان [زهرا مصطفوی] یک حزب سیاسی تاسیس کند که در دنیای امروز هم مدرن ترین فعالیت سیاسی، تاسیس حزب سیاسی است. برای ما مبنا نظرات امام بوده است و تفکراتی که شاگردان امام تحت عنوان نواندیشان دینی دارند، قطعاً مخالفت ها و تکفیرهایی هم در این راه وجود دارد که ما به جان و دل می خریم، اما از مواضعمان عدول نمی کنیم». وی در نهایت معتقد است که: «زمانی یک مسئله ای با مبانی فقهی و علمی منطبق است، ولی ممکن است با ذائقه سیاسی یا زنانه ما مخالف باشد، خب ما حق نداریم با آن مخالفت کنیم. اما یک زمانی با مبانی مخالف نیست، بلکه بر اساس یک نوع برداشت از سلام است، که آن قابل مخالفت و تغییر است».
اما ضرورت توجه به قرائتهای همسو با حقوق زنان در میان برخی از مدافعان حقوق برابر از جدیت بیشتری برخوردار است. فریده ماشینی درباره برداشتش از نواندیشی دینی میگوید: «من خودم را معتقد به مذهبی میدانم که برابری انسانها را بر میتابد. و باورم این است که این مذهب من نسبت به تحولات اجتماعی قابل تغییر است. یعنی نسبت به تغییرات جهان بیرون انعطاف دارد. در واقع، این مذهب من می تواند خودش را منطبق بکند با نیازهای جدید در زمان و مکان جدید. من فکر میکنم که روح حاکم بر این مذهب عدالت و برابری است. این نگاه من در نقد قرائت رسمی است. در واقع، فعالیت من هم در جهت نقد این نگاه رسمی و سنتی است». وی سپس درباره رویکردش به مذهب مردم اظهار میدارد: «در مورد مردم، من فکر میکنم که آنها نه نگاه نواندیشانه به مذهب دارند و نه نگاه رسمی. [۱] گروهی از مردم، یک نوعی مذهب سنتی دارند که چالشی هم با زندگی مدرن ندارد. در واقع، مردم توانسته اند برداشت سنتی از مذهب را انطباق بدهند با شرایط زندگی مدرن. [۲] گروه دیگری از مردم، همان مذهب سنتی را دارند، اما با گرایشی سیاسی. در واقع، تاحدودی به قرائت رسمی از مذهب نزدیکتر هستند، اما نه کاملاً. [۳] اما گروههای دیگری از مردم هستند که بدون اینکه اعلام بیرونی و علنی بکنند، در مذهب خودشان بازخوانی کردهاند. یعنی مذهب خودشان را با ضرورتها انطباق داده اند. آنها بدون آنکه از مجتهدی در این زمینه تقلید کرده باشند، خودشان اجتهاد در مذهبشان داشتهاند. اینها لزوماً روشنفکر نیستند، اما مثلاً ارث را میان دختر و پسر مساوی میکنند».
ماشینی پس از آن به توضیح چگونگی برخوردش با مذهب عامه مردم میپردازد: «حالا موضع من این است که ما در ضمن اینکه نمیخواهیم به نبرد با اعتقادات و باورهای مردم بپردازیم، اما در عین حال هم نمیخواهیم به همه اعتقادات و باورهای آنها مشروعیت ببخشیم. اگر من ببینم که در این باورها این نگاه ترویج میشود که زن را عامل گناه و عنصر بلا میبیند، این را وظیفه خودم میبینم که در جهت اصلاح این باور جلو بروم. یعنی نمی توانم این اعتقاد و باور را تائید کنم، چون که جزء اعتقادات مردم است. من سعی میکنم از موضع خودم که متاثر از نواندیشی دینی است، این اعتقادات را به چالش بکشم. به عقیده من، آن چیزی که در طول تاریخ اسلام ثابت بوده، اصل عدالت و برابری است. و به نظر من در طول این تاریخ، دین اسلام همواره مبتنی بر برابری بوده است، و من تا به حال، به این نرسیدهام که دین در تعارض با حقوق زنان قرار بگیرد. به نظر من، خیلی از موضوعات بستگی به تفاسیر ما دارد».
در میان زنان ملی-مذهبی نیز تمایل به استفاده از قرائتهای نواندیشانه از دین جدی است. در واقع، میتوان آنها را نسبت به اصلاحطلبان نزدیکتر به این قرائتها دانست. مرضیه مرتاضی لنگرودی درباره رویکردش به مذهب میگوید: «به نظر من، اسلام آن نوع نگرشی که در ادیان دیگر هست که زن را از دنده مرد می داند، نقد کرده است. نواندیش دینی می گوید که آنجایی که افراد انتخاب مذهبی می کنند، امری شخصی است. اما از طرف دیگر دین را از سیاست جدا نمیدانیم. چراکه دین ارزشهای اخلاقی ما است و ما نمی توانیم آن ارزش ها را کنار بگذاریم و سیاست بورزیم. لائیک ها هم با ارزش های خودشان وارد سیاست می شوند». وی میافزاید «مردم تجربه بدی از اسلام سیاسی دارند، چراکه مصلحت قدرت جانشین مصلحت مردم می شود. در این وضعیت، نواندیشی دینی می خواهد بگوید که مردم اولویت دارند، اما همچنان ضعیف است. الان نواندیشی دینی بر دموکراسی شورایی تاکید دارد».
مرتاضی لنگروی درباره خصوصیات مذهب مردم معتقد است: «مذهب مردم کارکرد اجتماعی دارد و در عین حال خیلی آنها را آزار نمی دهد. مردم ایران، در انتخاب دین سهل ترین و آسان ترین نگرش را انتخاب کرده اند. یعنی مردم هم عموماً مصلحت گرا هستند. مصلحت مردم، حفظ زندگی است. می خواهند ساده زندگی کنند. مثلا، شب های عاشورا، دزده دزدی نمی کند، عرق خوره دهنش را آب می کشد و نمازش را می خو اند. در واقع، مردم دلشان میخواهد راحت زندگی کنند». اما وی همه رفتارهای مذهبی مردم را تائید نمیکند و معتقد است: «در مقابل این مذهب خرافی، من سکوت را ترجیح می دهم، چون تاییدش، تایید فرودستی است. تائید آن نوعی استفاده ابزاری است. در واقع، وقتی اعتقاد نداریم، اگر از مذهب استفاده کنیم، این استفاده ابزاری است».
رویکردهای دیگری نیز نسبت مسائل مذهبی در میان کنشگران جنبش زنان رواج دارد. برخی از کنشگران بر این نظرند که صرفاً باید بر حقوق زنان تاکید داشت و نسبت به تفاسیر درون دینی در این زمینه سکوت اختیار کرد. محبوبه عباسقلیزاده در این باره میگوید: «ما بحث را با یک گفتمان حقوق بشری پیش می بریم و گفتمانمان کاملاً سکولار است». وی در ادامه میافزاید «من به لحاظ نگاهم به قدرت سیاسی، سکولارم یعنی حکومت نباید دینی باشد. من به نسبت کسانی که در چارچوب حزبی کار می کنند، مرجعیتم را از مردم می گیرم در حالی که قبلا که در چارچوب فمینیست های مسلمان کار می کردم، مرجعیتم را از چارچوب های دینی می گرفتم. این که درد زن ها چیست برایم مهم نبود. من الان مشروعیتم را از بحث های فمینیستی حقوق بشری می گیرم. من فمینیست سکولاری هستم که در بافت اجتماعی ایران کار می کنم، اگر من بروم سوئد شاید خیلی فکرم فرق کند، چون شرایطم عوض شده است».
عباسقلیزاده درباره چگونگی عمل بر اساس این رویکرد سکولار میگوید: «من به کسی که می گوید شما حد الهی را زیر پا می گذارید، می گویم در قرآن نیامده، و بعد توضیح می دهم که سنگسار چگونه مجازاتی است. ما در زمینه خودمان آگاهی کامل اسلامی داریم». وی سپس اینطور ادامه میدهد که: «از طرفی، ما فضایی ایجاد کردیم که خود این علما شروع کردند به حرف زدن. ما در عین حالی که روی موضع خودمان ایستادهایم، فضایی ایجاد می کنیم که هر کس بتواند حرف خودش را بزند ولی تریبون آن ها نمیشویم. ما نرفته ایم با این ها مصاحبه بکنیم».
شادی صدر نیز مدعی نگاهی سکولار به مسائل زنان است، وی در این باره میگوید: «من نگاه که می کنم در مقالاتی که در همه دوره ها نوشته ام، شاید یکی دوتا مطلب، غیر از مقاله حجاب، من هیچ وقت اشاره نکرده ام به مذهب و فقه، با این که برایم سخت نبود چون رشته ام بود، درسش را خوانده بودم. […] من در مقاله ای نوشتم که هر چقدر بحث درون دینی در ارتباط با سنگسار انجام شده فایده ای نداشته تا وقتی که این حکومت، مجاب نشود که مصلحتش این است که سنگسار نکند. هر وقت مجاب شد بعد می رود دلیل فقهی اش را خودش پیدا می کند. بنابراین ما باید حکومت را به اینجا برسانیم که مجاب شود این راه حل را برگزیند». وی سپس میافزاید: «فقط در مورد حجاب سه سال پیش در مجله زنان نوشتم، و می خواستم در مورد این موضوع که تابو بود حتما بنویسم. موضوع من این بود که آیا حکومت اسلامی می تواند حجاب را اجباری کند یا نه؟ آنجا که مجبور بودم بگویم که اجبار حجاب به عنوان یک امر واجب، هیچ پیشینه فقهی ندارد. من مثال ریش زدن را زدم که در فقه حرام است. من گفتم که چرا حکومت ریش زدن برای مردان را مجرمانه اعلام نمی کند. آن جا به دو دلیل مجبور شدم از ادله فقهی استفاده کنم یکی به این دلیل که تابو بود و باید از زاویه ای به آن می پرداختم که قابل چاپ باشد. دوم برای اینکه موضوع مربوط به حکومت اسلامی بود و باید بر می گشتم به مبانی حکومت اسلامی».
البته، شادی صدر معتقد است که در مواردی میتوان از ادبیات درون دینی استفاده کرد: «من هم با مردم و هم در دادگاه ها همیشه بحث درون دینی کرده ام. دو تا حوزه دارم، یکی حوزه عمومی که بحث هویت گروهی و هویت فمینیستی ام هست که من پرهیز می کنم از بحث درون دینی. اما من در دو جا بحث درون دینی می کنم، ارتباط با مردم و در دادگاه، حتا بیشتر از ارتباط با مردم. در مواجه با مردم، من همیشه این جمله را می گویم که “شما که نماز می خوانی باید بهتر از من این را بدانی". یادم می آید در دادگاه یک موکلم که محکوم به سنگسار بود و بعد آزاد شد، من به قاضی گفتم، ببین حاج آقا، جای حضرت علی نشسته ای که زنی که آمده بود و بهش گفته بود که من زنا کرده ام مرا سنگسار کن، حضرت علی بهش گفت که تو بچه داری برو بچه ات دو سالش شود، بعد دوباره آمد، حضرت علی بهش گفت، برو بچه ات ۷ سالش شود. بعد که ۷ سالش شد، این جوری شد و …، یعنی من آن جا که با بحث مرگ و زندگی یک زن روبرو باشم، این طوری بحث می کنم. و من در آن جا با تاثر کامل این بحث را کردم. چرا که نه، این آخرین تیر ترکش من بود، اگر به او [قاضی] بگویم که سنگسار در قرآن نیست، تاثیر نمی گذارد». وی در نهایت متذکر میشود که «من فکر می کنم ما ناگزیریم هویت سکولارمان را نگه داریم چون در یک حکومت دینی، همیشه چنین هویتی از بین می رود».
در واقع، با وجود اینکه تاکید بر هویت سکولار برای گروهی از کنشگران جنبش زنان اهمیت دارد، اما آنها نیز در مواقعی که ضرورت داشته باشد، از منطق درون دینی استفاده میکنند. رویکرد مشابه کنشگران گروه میدان، در میان زنان چپگرا نیز، البته با پیشینهای متفاوت، دیده میشود. نازی اسکویی در مصاحبه با محقق اظهار میدارد: «به جای بحث درباره مذهب، من سعی میکنم که روی جنبه انسانی و احساسی مسئله تاکید کنم. ما به اعتقادات درونی افراد کاری نداریم. لزومی ندارد درباره مذهب با آنها صحبت کنیم. میتوانیم مادیت مشکل را جور دیگری به آنها نشان بدهیم. باید سعی کنیم که با مذهب مواجه نشویم، باید از احساسات افراد استفاده کرد و آن چیزی که برای افراد ملموس است را بگوئیم. یعنی باید ترفندهایی را ایجاد کرد که بشود مسائل را مادی نشان داد».
اما، دریچههایی متفاوت برای نوع دیگری از رویکرد به مذهب – فارغ از دو قطبی سکولار/اسلامی، یا دروندینی/بروندینی، یا مذهبی/حقوق بشری – در حال شکلگیری و انسجام است. ضرورت این رویکرد جدید را میتوان در اظهارات شهلا شرکت مشاهده کرد: «ما چاره ای نداریم که بپذیریم جامعه ایران یک جامعه مذهبی است. [در نتیجه] بحث فقط قانون نیست، فرهنگ هم هست و فرهنگ هم به زن گفته که اگر از شوهرت اطاعت نکنی، گناه کرده ای. پس ما وقتی که جامعه مان مذهبی است و قوانین هم بر اساس فقه اسلامی نوشته شده، ناچاریم از کانال دینی وارد شویم. یعنی باید بگوییم این قانونی که گذاشتهاید، فقه اسلامی دربارهاش نظرات مختلفی دارد، یعنی قول مشهور قانون نشده. کاری که از دست ما برمی آید این است که نشان دهیم این قانونی که می گویید بر اساس فقه اسلامی است، [بر اساس قرائتهای دیگر فقهی] این طور نیست. مثلاً اینکه سالهای سال است می گویند که دختر باکره باید از پدرش [برای ازدواج] اجازه بگیرد، در مقابل علمایی هم هستند که می گویند [اجازه] نمی خواهد. اما چون فضای فرهنگی جامعه مناسب نبوده، نظرات علمایی که قدرت سیاسی داشته اند، قول مشهور می شود و مبنای قانون قرار می گیرد».