اما در تحقیق حاضر مدیریت دانش بعنوان قابلیت به اشتراک گذاری دانش و قابلیت جذب دانش درنظرگرفته شده است. (زولانسکی،۱۹۹۶).
۲-۳-۲) سیر تحول مدیریت دانش
به عقیده برگرن، مدیریت دانش، مفهوم تازه ای نیست. در حقیقت، مدیریت دانش بیشتر حاصل کارِ تمدنهای قدیمی بوده است تا نوآوری های اخیر؛ کسب و کارهای سازمان یافتۀ قدیمی، به این دلیل دنبال مزیت رقابتی بوده اند که به آنها اجازه میداد تا حد امکان، به شکل کارآمدتری به مشتریان خدمت کنند و از نزدیک به۱۵۰۰۰سال پیش، این مزیتها در دانش برگزیدۀ بازرگانان، صنعتگران، پزشکان و مدیران دولتی برای مراجعات بعدی ثبت شده بود. تقریبا۵۰۰۰سال قبل، در بین النهرین مردم هزاران لوح رُسی را که مربوط به ثبت قراردادهای حقوقی، برآوردِ مالیاتها، میزان فروش و قوانین بودند از دست دادند. راه حل این مسأله، شروع به کار نخستین مؤسسۀ اختصاصی برای مدیریت دانش یعنی کتابخانه بود. ولی به ادعای ویگ و پروساک، ریشۀ مدیریت دانش، به ۳۰۰۰سال قبل از میلاد مسیح باز میگردد، اگرچه به شکل تخصصی تحت این عنوان نبوده است.(احمدی وصالحی،۱۳۹۱، ص۷۵)
مطالعات صاحب نظرانی مانند ایلکاتومی[۴۳] و باب روو[۴۴] و وینوگراد[۴۵] نشان میدهد که از اوایل دهه ۱۹۶۰ به طور پراکنده در مورد مدیریت دانش مطالبی ارائه شده است. بعنوان مثال، آررو درسال ۱۹۶۲ به اهمیت تجربه در ایجاد دانش اشاره کرده و یا شوندر۱۹۶۳در مقالهای با عنوان «خلاقیت وتکامل ایده ها» به بیان اهمیت دانش پنهان و نقش آن در یادگیری پرداخته است.(افرازه،۱۳۸۶، ص۱۷)
پولانی هم درسال ۱۹۶۷ بین دو نوع (دانش) صریح و نهفته تفاوت قائل شده و معتقد است که ما بیش از آنکه می گوییم، میدانیم. علی رغم بحثهای پراکندهای که در زمینه های مدیریت دانش صورت گرفته است عملاً تا دهۀ ۱۹۹۰شاهد تحقیقات عمدهای در زمینه مدیریت دانش نیستیم. به همان اندازه که مبناهای اقتصادی سنتی از منابع طبیعی به سرمایهها و منابع فکری تغییرحالت پیداکردهاند، توجه به دانش نیز به عنوان مهمترین مزیت رقابتی پایدار افزایش یافته است.(فانی،۱۳۸۱،ص۳۸)
ازدهۀ ۱۹۷۰ میلادی با پیشرفت سریع فناوریهای برتر در جهان، به ویژه در زمینه های ارتباطات و رایانه، الگوی رشد اقتصادی جهان به طور اساسی تغییرکرد و به دنبال آن، از دهۀ ۱۹۹۰میلادی دانش به عنوان مهمترین سرمایه، جایگزین سرمایه های پولی و فیزیکی شد. در اقتصاد صنعتی، سازمانها قادر به حفظ موقعیت رقابتی قویِ خود برای سالها بودند.(چن و ژو و زی[۴۶] ،۲۰۰۴).
درسال۱۹۷۹، حسابدار سوئدی به نام کارل اریک سویبی که بعدها به عنوان یکی از بنیانگذاران علم مدیریت دانش معرفی شد، با پرسشی بزرگ روبرو گردید. به این صورت که دفاتر حسابداری (ارزش دفتری) یکی از شعبههای معروف سازمانی که او در آنجا کار میکرد، تنها یک کُرون ارزش را نشان میداد. در حالیکه ارزش واقعی سازمان به مراتب بیش از اینها بود. در این هنگام، وی متوجه شد که ترازنامه مالی شرکت، تنها ارزش دارایی فیزیکی آن را که شامل چند میز و ماشین تحریر بود، نمایش میدهد در حالیکه ارزش واقعی سازمان به شایستگیهای کارکنان سازمان و چیزی که جمع کارمندان سازمان را به عنوان یک فکر و مغز جمعی تشکیل می دهند، وابسته است.(افرازه،۱۳۸۶،ص۳۸) در نهایت درسال ۱۹۹۸ در سوئد اصطلاحات سرمایه دانش و دارائیهای غیرملموس توسط سویبی پیشنهاد شد؛ به این معنا که اختراعات، عقاید، برنامههای کامپیوتری، حقوق انحصاری و … جزئی از سرمایه هوشی هستند.(نوناکا،۱۹۹۵)
در امریکا نیز اصطلاح مدیریت دانش به طور رسمی در فرهنگ واژگان در سال ۱۹۸۹ ثبت شد. اولین کتاب درباره یادگیری سازمانی و مدیریت دانش در سال ۱۹۹۰ منتشر شدند. به عنوان مثال میتوان از کتاب سنگه به نام «پنج اصل» و یا کتاب ساکاایی با عنوان «انقلاب ارزش دانش» نام برد. نوناکا که در سال ۱۹۹۵ کتاب شرکت دانش آفرین را نوشت برای اولین بار اصطلاح مدیریت دانش را به کار برد. شاید بتوان گفت: وسیعترین کار تحقیقاتی در زمینه مدیریت دانش تا امروز در سال ۱۹۹۵ توسط ایکوجیر و نوناکا، هیروتاکا تاکیشی در سازمان خلق دانش به نام «چگونه شرکت های ژاپنی نوآوری و پویایی را بوجود میآورند؟» صورت پذیرفته است.(نوناکا،۱۹۹۵)
درسالهای اخیر ، سازمانها و شرکتهای مختلف، پیوستن به روند دانش را آغاز کرده اند و مفاهیم جدیدی، مانند: کاردانشی، دانشکار (دانشگر) ، مدیریت دانش، و سازمانهای دانشی، خبر از شدت یافتن این روند می دهند. یک تئوری بزرگ که در حیطۀ مدیریت دانش تاکنون پیدا شده است، تئوری خاصی است که توانسته است مجموعهای از تمرینات مرتبطِ بحث مدیریت دانش را گردآوری نماید. باید گفت که تعداد زیادی از تئوریسینهای مدیریت تکامل بحث مدیریت دانش را به عهده داشته و توزیع نمودهاند، که در میان آنها برجستگانی هم چون پیتر دراکر، پاول استراوس مِن و پیتر سنِگه از آمریکا را میتوان نام برد. دراکر و استراوس من بیشتر در زمینۀ اهمیت ارتقاء اطلاعات و دانش ساده به عنوان منابع سازمانی، و سنگه با تمرکز بر سازمانهای یادگیرنده ابعاد فرهنگی مدیریت دانش را بوجود آوردهاند. تعداد دیگری از دانشمندان وابسته به مجلّۀ هاروارد حقایق دیگری از مدیریت دانش را آشکار نمودند. در حقیقیت دانشمند معروف لئونارد بارتون توانست مورد کاوی قابل توجهی را از شرکت استیل چاپارل ارائه دهد. در دسته بندی ای که از سوی صاحب نظران کسب و کار ارائه گردیده، دهه ۱۹۸۰ را دهۀ جنبش کیفیت (تاکید بر اینکه برای دستیابی به کیفیت بهتر، همه کارکنان باید از قدرت فکری خود بهتر استفاده کنند )، دهۀ ۱۹۹۰ را دهۀ مهندسی مجدد (استفاده از فناوری برای بهبود فرایندهای کسب و کار و کاهش هزینهها) و دهۀ ۲۰۰۰ را دهۀ مدیریت دانش لقب دادهاند. (فتحیان و قوامی فر، ۱۳۸۴)
نهایت اینکه مدیریت دانش آمده است تا جایگاه خود را با ارائه راه حلهای متنوع و متفاوت در مقابل مفاهیم مدیریت کیفیت جامع و مهندسی مجدد باز نماید بطوریکه امروزه شرکتهای مشاورهای معتبر و بزرگی همچون ارنست، یانگ، بوزآلن و هامیلتون کسب و کار وسیعی در این زمینه به راه انداختهاند.
پیتر دراکر[۴۷]، با به کارگیری این واژگان (مدیریت دانش)، خبر از ایجاد نوع جدیدی از سازمانها میدهد که در آنجا به جای قدرت بازو، قدرت ذهن حاکمیت دارد. بر اساس این نظریه، در آینده جوامعی میتوانند انتظار توسعه و پیشرفت را داشته باشند که از دانش بیشتری برخوردار باشند. به این ترتیب برخورداری از منابع طبیعی نمیتواند به اندازۀ دانش، مهم باشد. در دهه های پیشین با ظهور انقلاب صنعتی، تمامی توجهات معطوف به صنعت و تولید انبوه و ارائه راهکارهایی در جهت بهبود و توسعه آن بوده است، اما هماکنون با انقلاب دیگری به نام انقلاب فناوری اطلاعات و ارتباطات روبهرو شدهایم که دریچۀ جدیدی را به روی ما گشوده و باعث تغییر نگرش ما شده است. در این نگرش، دانش به عنوان یک منبع ارزشمند در کنار منابعی که قبلاً در اقتصاد مورد توجه قرار بود (کار، زمین، سرمایه) به عنوان یک دارایی ارزشمند مطرح میشود. در نگرش جدید، صنعت محوری جای خود را به دانش محوری داده است. در دهۀ اخیر دانش و مدیریت آن بهطور گستردهای مورد کنکاش و تدقیق قرار گرفتهاند و در همین راستا زمینه کاری گستردهای هم برای تحقیقات آکادمیک و هم برای کاربردهای عملی ایجاد شده است.(دراکر،۱۹۹۲)
۲۰۰۰
۱۹۸۰
۱۹۵۰
۱۹۰۰
۱۸۵۰
۱۸۰۰
مجازی شدن
شخصی کردن
صنعتی شدن
فناوری حمل و نقل
ارتباطات
رایانه ای شدن
شکل (۲-۳) مراحل توسعه مدیریت دانش (دالکر،۲۰۰۵ص۱۴)
۲-۳-۳) مدلهای مدیریت دانش
مدلهای مدیریت دانش طیف وسیعی از دیدگاه های مختلف را توصیف می کند، که توصیف این مدلها می تواند در پژوهشهای ساختاری و کارکردهای سازمانی مدیریت دانش مورد استفاده قرار گیرد. مدلهای مدیریت دانش باید با احتیاط مورد استفاده قرار گیرد. در مورد مدیریت دانش تاکنون بیست و شش مدل ارائه شده است. این مدلها شامل دو تا هشت مرحله هستند و بیشتر آنها از نظر محتوایی، تقریباً مشابه یکدیگرند، اما دارای واژه ها و فازهایی با ترتیبات متفاوت میباشند.(رفعتی شالدهی و حسنوی و به آذین ، بنی طبا ،۱۳۸۷، ص۲۴۰).
۲-۳-۳-۱) مدل های کلی مدیریت دانش
بطورکلی در برخی از منابع سه نوع از مدلهای کلی برای مدیریت دانش از میان مدلهای مختلف بیان شده که عبارتنداز: (لی وجانگ وگول[۴۸]،۲۰۰۱)
*مدل های طبقه بندی دانش **مدل های سرمایه فکری ***مدل های ساختارهای اجتماعی
۲-۳-۳-۱-۱)مدلهای طبقه بندی مدیریت دانش
این مدلها، دانش را به عنوان عنصری مجزا میپندارند. برای مثال مدل نوناکا وتاکائوچی مفهومی سطح بالا از مدیریت دانش رانشان می دهد و مدیریت دانش را به عنوان فرایند خلق دانش تلقی می کند.
شکل (۲-۴) مدل نوناکاوتاکائوچی،۱۹۹۵
براساس این مدل، دانش از عناصر عینی و ضمنی تشکیل شده است. در این مدل فرض شده که دانش ضمنی می تواند از خلال فرایند جامعهنگری به دانش ضمنی فرد دیگری منتقل شده و در فرایند برونسازی به دانش عینی تبدیل شود. همچنین براساس این مدل دانش عینی می تواند از طریق فرایند درونیسازی به دانش ضمنی تبدیل شود و از طریق ترکیب شدن و انتشار می تواند به دانش عینی دیگری تبدیل شود. البته انتقال دانش بسیار پیچیدهتر از ماتریس ساده پیشنهادی نوناکا است و به راحتی قابل تفسیر در پارادایم جدید مدیریت دانش نمی باشد. نسخه بهینهای از این مدل در مدل نوناکا و هدلاند[۴۹](به نقل ازهیسکوک[۵۰]،۲۰۰۴) نمایش داده شده است. براساس این مدل چهار سطح مختلف از حاملین یا عاملین دانش در سازمانها وجود دارد (محور هستی شناسی[۵۱])که شامل افراد، گروه های کوچک درون سازمان یا بیرون سازمان (مشتریان اصلی، تهیه کنندگان، رقبا و…) میباشد. مدل دیگری که در این حوزه مطرح شده مدل بویسوت[۵۲] است که براساس این مدل وی دانش سازمانی را به دانش تدوین شده، تدوین نشده و منتشر شده، منتشر نشده تقسیم کرده است. دانش تدوین شده دانشی است که برای هدف انتقال ایجاد شده نظیرداده های مالی، و دانش تدوین نشده دانشی است که به راحتی قابل انتقال نیست نظیرتجربه، دانش منتشر شده دانشی است که آماده به اشتراک گذاری است. دانش منتشر نشده به آسانی قابل اشتراک گذاری نیست. اگر دانشی تدوین نشده و منتشر نشده باشد تنها به عنوان دانش شخصی (ادراک، دیدگاه، تجربه) تلقی می شود. دانش تدوین شده و منتشر نشده تنها براساس"نیازبه دانستن” در گروه های کوچک قابل انتقال است. تنها دانش تدوین شده و منتشر شده می تواند از طریق مجلهها، کتابها، کتابخانه ها قابل دسترس باشد. دانش منتشر نشده و تدوین نشده را عقل سلیم[۵۳] میداند این نوع دانش براساس نظر بویسوت در فرایند کند و آهستۀ جامعهپذیری، عادات و شهود ایجاد می شود. شباهتهای زیادی بین مدل نوناکا و بویسوت وجود دارد.(هیسکوک،۲۰۰۴)
شاید بتوان جدیدترین مدلی که در این راستا مطرح شده را مدل لاستری[۵۴]دانست. مدل ارائه شده توسط وی بیانگر این است که دانش فردی نقطه آغاز خلق دانش سازمانی است. اطلاعات، ماده خام دانش فردی است که دانش سازمانی را تشکیل میدهد. همانگونه که داونپورت اظهار کرده دانش فردی از ترکیب اطلاعات، تفسیر، انعکاس و تجربه در یک موقعیت خاص ظهور می کند. برای خلق دانش سازمانی، دانش فردی (عینی وضمنی) باید برونی شود.(داونپورت، ۱۳۷۹) دانش سازمانی از ترکیب این دو بعد ایجاد می شود. دانش فردی باید به افراد وگروههای دیگر منتقل شود تا دانش سازمانی بهبود یابد. انتقال دانش فردی به دانش سازمانی با جامعه پذیری، برون سازی، درونیسازی و ترکیب اتفاق میافتد. این فرایند می تواند از فرد به فرد، از فرد به گروه و یا در درون گروه ها اتفاق افتد. دو مورد اخیر می تواند برای انتقال دانش مؤثرتر باشد. این مدل مفهومی دارای ۶ مرحله است:
خلق معنا یا دیدگاه مشترک در رابطه با هدف توسعه دانش
تهیه اطلاعات
ایجاد فرایند درونیسازی برای خلق دانش فردی
تبدیل دانش فردی به یادگیری گروهی
اشاعه دانش به دیگر سطوح سازمانی
جنبه های عملی دنش (لاستری،۲۰۰۷)
به طورخلاصه این مدلها فرایند تغییر شکل دانش را مورد بررسی قرار می دهند اگرچه برخی از فرآیندهای ذکرشده در آن بسیار مکانیکی و شکلی است.
۲-۳-۳-۱-۲)مدلهای سرمایه فکری
تعدادی از مدلهای مدیریت دانش در این مقوله دسته بندی میشوند. از معروفترین این مدلها، مدل ارائه شده در شرکت اسکاندیا[۵۵] میباشد.
شکل(۲-۵) مدل سرمایه فکری مدیریت دانش اسکاندیا(Skandia)برگرفته از(Chase,1997)
این مدل پیش فرضی با رویکرد علمی در رابطه با دانش مطرح می کند که می تواند پیوندی بین سرمایه های سازمانی برقرار نمایند. اسکاندیا نخستین شرکتی است که در گزارش سالانه خود فعالیتها و فلسفه سرمایه فکری شرکت را مورد توجه قرار داد. در این مدل جنبه های اجتماعی مدیریت دانش نادیده گرفته شده است. این مدل طبیعت مکانیکی دارد و چنین فرض شده که دانش می تواند همانند سایر دارایی ها و در کنار آنها قرارگیرد.(چاس[۵۶]،۱۹۹۷)
۲-۳-۳-۱-۳)مدلهای ساختار اجتماعی :
این مدلها دارای پیوند ذاتی با فرآیندهای اجتماعی و یادگیری در سازمانها میباشد. این مدلها با وجود شباهتهای زیاد، سعی در جستجوی بیان مفهوم سازمان یادگیرنده یا یادگیری سازمانی دارند. مدل دمرست[۵۷](۱۹۹۷) از این نوع مدلها میباشد.
دراین مدل بر چهار بعد مدیریت دانش تأکید شده است:
ساختار دانش در سازمان، این ساختار تنها به اطلاعات علمی موجود در سازمان محدود نمی شود بلکه ساختار اجتماعی مدیریت دانش را نیز شامل می شود.
پیش فرض مدل این است که ساختار دانش موجود در سازمان تنها از خلال برنامه های عینی فراهم نمیآید بلکه می تواند حاصل فرایند تبادل اجتماعی نیز باشد.
فرایند پشتیبانی کننده ای از اشاعه دانش در سازمان و محیط سازمانی وجود دارد.
استفاده اقتصادی دانش از بروندادهای سازمانی
شکل (۲-۶)مدل مدیریت دانش دامرست،۱۹۹۷
مقالات و پایان نامه ها درباره :رابطۀ مدیریت دانش و نوآوری سازمانی در گمرک جمهوری ...