مشارکت/شبکههای رسمی
مناسبات تجاری
روابط رسمی
محیط/شبکههای غیررسمی
دانش برونی / سرریز دانش
روابط غیررسمی
منبع: تادلینگ و همکاران، ۲۰۰۹
در تبادل ایستا، دانش به شکل آماده از سازمانی به سازمان دیگر انتقال مییابد، اعطای حق امتیاز و یا جواز بهرهبرداری از تکنولوژیهای جدید مواردی از اینگونه تبادل است. در تبادل پویا تاکید بر یادگیری دو جانبه حین استقرار روابط بین سازمانی است، همکاریهای مشترک بین سازمانها نمونهای از تبادل پویای دانش است (کاپلو[۶۴]،۱۹۹۹)
مناسبات تجاری:
به خرید دانش به اشکال مختلف نظیر خرید تکنولوژی، ماشینآلات، تجهیزات نرمافزاری یا حق امتیاز سوی سازمان اشاره دارد. از آنجا که در اینگونه تبادل، دانش به صورت آماده منتقل میگردد در گروه مبادلات ایستا قرار میگیرد و ماهیتی فرا منطقهای و بینالمللی دارد.
دانش برونی / سرریز دانش:
اینگونه مبادلات رویکردی غیررسمی داشته و عمده تمرکز آن بر دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی به عنوان تولیدکنندگان دانش استوار است و بر خلاف مناسبات تجاری قرارداد رسمی میان طرفین وجود ندارد. همچنین به خدمت گیری نیروی کار باتجربه از سازمانهای دیگر نیز به عنوان یکی دیگر از مکانیزم های سرریز دانش و نوآوری معرفیشده است. (کیبل ویکینسون[۶۵]،۲۰۰۰)
مشارکت/شبکههای رسمی:
منطق اینگونه تعاملات بر یادگیری مستمر استوار است. شبکهها بر مناسباتی طولانی مدت میان سازمانها در فرایند نوآوری اشاره دارند و انتقال دانش در آن مقطعی نخواهد بود (کاتزی و کراتسون، ۲۰۰۸)، اینگونه مبادلات که بر پایه قراردادهای رسمی بنا میگردد غالباً در سازمانهای بزرگ متداول است.
محیط/شبکههای غیررسمی:
یادگیری مستمر همچنین در سایه روابط غیررسمی نیز رخ خواهد داد. درک مشابه از کاستیها
و نواقص، اهداف مشترک و اعتماد متقابل پیشزمینه اصلی چنین تعاملاتی در فرایند نوآوری به شمار میآید. در ادبیات نوآوری از چنین روابطی تحت عنوان سرمایههای اجتماعی[۶۶] یاد میشود که به ایجاد محیطهای نوآورانه منتج میگردد (پاتنام[۶۷]، ۱۹۹۳)، چنین روابطی عمدتاً در صنایع های تک[۶۸] مرسوم و متداول است. همانگونه که در بخش قبل اشاره شد، پژوهش حاضر با معرفی شراکتهای راهبردی به عنوان اصلیترینمکانیزم انتقال دانش بین سازمانها به بررسی تأثیر دانش بر نوآوری در سازمان میپردازد لذا با توجه به مطالب عنوان شده در این بخش، رویکرد اصلی در پژوهش پیش رو تعاملات مبتنی بر مناسبات تجاری و شبکههای رسمی در فرایند نوآوری است. همچنین نگاه به تعاملات در این پژوهش، با توجه به صنعت مورد مطالعه (صنعت نفت و گاز) فرامنطقه ای و بینالمللی خواهد بود.
به علاوه از آنجایی که یکی از اهداف این پژوهش بررسی تأثیر نوآوری بر عملکرد است لذا در این پژوهش نوآوری به صورت جامع شامل نوآوری در محصولات، فرایندها، و امور اجرایی مورد بررسی قرار میگیرد.
نوآوری و عملکرد
مطابق با تعریف کویین و رورباخ[۶۹] (۱۹۸۳) عملکرد سازمان عبارت از درجه و میزان دستیابی سازمان به اهداف تعیینشده آن است و ازآنجا که اهداف سازمان غالباً ناهمگن و گاها مخالف یکدیگر است سازمانها باید تناسبی منطقی را در تحقق اهداف خود ایجاد کنند.
بحث پیرامون تأثیر نوآوری بر عملکرد سازمان در ادبیات مدیریت، جایگاه ویژه ای دارد. نوآوری به سازمان کمک میکند تا بر فشارها و تلاطم محیط پیرامون خود غلبه کرده و از این طریق در دراز مدت بقای خود را حفظ کند (برای مثال بیکر و سینکیولا[۷۰]،۲۰۰۲)، براون و ایسنهارد[۷۱] (۱۹۹۵) آمادگی سازمان را در برابر تغییرات سریع و پیچیدگی های محیط شرط لازم جهت تداوم حیات سازمان در محیط شومپیتری[۷۲] معرفی میکنند؛ از این رو سازمانهایی که توانایی خلق نوآوری دارند توانایی بیشتری دربهرهمندی از فرصت و پاسخ به چالش های محیطی دارند (مایلز و اسنو[۷۳]،۱۹۷۸).
رابطه شیوه انتقال دانش به درون سازمان و نوآوری
نخستین طبقهبندی دانش توسط پولانی[۷۴] در سال ۱۹۶۲ ارائه گردید، وی دانش را به دو گرو ه (۱) ضمنی یا تلویحی[۷۵] و (۲) صریح یا آشکار[۷۶] طبقهبندی نمود.
دانش ضمنی بر اساس تعریف پولانی دانشی شهودی، غیر لفظی و بیان نشده است؛ این دانش در پی تجربهها، مهارتها، و داناییهای شخصی پدید میآید و به آسانی تن به نمایش و بیان صریح نمیدهد. نوناکا (۱۹۹۵) دانش ضمنی را دانش شخصی قلمداد میکند که با زبان قابل بیان نبوده و ریشه در تجارب افراد دارد و از آن جهت که کد گذاری این نوع دانش امکانپذیر نیست لذا از دید وی انتقال آن میسر نخواهد بود، محققان دیگر نظیر هاول[۷۷] (۱۹۹۶) و گرانت[۷۸] (۱۹۹۷) با تعاریفی مشابه، دانش ضمنی را به شکل الگوهای ذهنی تشبیه میکنند که در گفتار و عمل انعکاس مییابد.
دانش عینی دانش اظهار شده از طریق نوشتهها، طرح ها، تصاویر، نمودارها و نرمافزارهای رایانهای است؛ و به آسانی انتقال مییابد.
در خصوص کارکرد دانش ضمنی اختلاف نظر وجود دارد. این اختلاف نظر را در دو سطح فردی و سازمانی میتوان بیان نمود. در سطح فردی دو دیدگاه درباره کار ویژه دانش ضمنی وجود دارد. گروهی دانش ضمنی را برای اجرای بهینه امور ضروری میدانند. در این نگرش، دانش ضمنی شکافهای آموزشی رسمی را پر میکند. همچنین مجموعه فوت و فن و مهارتهایی است که انطباق افراد با موقعیتهای جدید را تسهیل کرده و آنها را قادر میکند که سریع تر عمل کنند و نسبت به شرایط متغیر چالاکتر و پاسخگوتر باشند. در مقابل، برخی دیگر دانش ضمنی را مانعی برای تغییرات بنیادین ارزیابی میکنند. از این زاویه، دانش ضمنی از تجربه بر میخیزد. تجربه نوعی اطمینان و اعتماد به دانستهها ایجاد میکند که میتواند به ایستایی و مقاومت در برابر رهیافتهای جدید بینجامد؛ لذا دانش ضمنی دانشی نسبتاً ثابت است که نوعی روزمرگی را ایجاد و در برابر افکار نو موضعی تدافعی اتخاذ می کند.
در سطح سازمانی نیز کارکرد دو گانه مشابهی برای دانش ضمنی برمی شمرند. برخی دانش ضمنی را منبع اساسی دانش و ایدههای نوآورانه تلقی میکنند. از این نظر دانش ضمنی کلید دستیابی به مزیت رقابتی پایدار است. این امر ریشه در کمیابی، زمینه مداری و منحصر به فردی دانش ضمنی دارد. دستهای دیگر خاستگاه دانش ضمنی را سنتها میدانند، پایبندی به سنتها رویکردهای تازه و نوآورانه را بر نمیتابد؛ لذا دانش ضمنی به عنوان نیرویی محافظه کارانه در سازمان عمل میکند. این اختلاف نظر در ارتباط با رابطه میان نوع دانش و یادگیری نیز به چشم می خورد؛ بویر جمیسون[۷۹] (۱۹۸۹) چنین عنوان میکنند که به دلیل دشواری انتقال دانش به شکل ضمنی در مقایسه با شکل صریح آن و ماهیت غیررسمی این شکل انتقال دانش، غالباً یادگیری در انتقال دانش به شکل غیرصریح، سطح مطلوبی نخواهد داشت، ازاین رو نقش ارتباطات بین سازمانی در غالب همکاریها وتوافقنامه های بین سازمانی در جهت تسهیل یادگیری پررنگتر میشود، نیلن[۸۰](۲۰۰۵) معتقد است که ماهیت پیچیده و نامشهود دانش ضمنی اهمیت روابط نزدیک و تعاملات در خلال ارتباطات بین سازمانی را بیشتر آشکار می سازد؛ روابط نزدیک، ترویج ارتباط های عمیق و تسهیل مبادله اطلاعات جزئی میان طرفین را به همراه دارد. علاوه بر آن به افراد فرصت بیش تری میدهد تا از طریق تماسهای رودررو فیزیکی در احساسات، انگیزه ها، تجارب جمعی و الگوهای ذهنی یکدیگر سهیم شوند، در همین راستا سنکر[۸۱] (۱۹۹۵) چنین بیان میکند کد گذاری دانش به نوآوری کمکی نمیکند و خلاقیت تنها از طریق تجارب و تعاملات دو جانبه تکامل مییابد. محققین دیگر نیز با تاکید بر ضرورت استقرار فضای ارتباطی در سازمان، آن را تنها راه شناسایی و بهکارگیری دانش ضمنی در سازمان معرفی نموده و عنوان کردند که با حصول چنین شرایطی میتوان انتظار داشت دانش ضمنی امکان ظهور ایدههای جدید را فراهم ساخته و از این طریق به برانگیخته شدن خلاقیت و نوآوری در سازمان کمک نماید.
درنحوه تعریف و دسته بندی دانش دیدگاه های مختلفی وجود دارد؛ محققینی نظیر جانسون واهلن (۱۹۷۷) و سنکر و فاکنر[۸۲] (۱۹۹۶) این دو گونه دانش را به صورت دوضعی در نظر گرفته اند. بدین مفهوم که دانش به دو صورت آشکار یا ضمنی نمود مییابد، حال آنکه برخی دیگر نظیر اینکپن و دینور (۱۹۹۸) معتقدند دانش به عنوان یک مفهوم کلی، مشخصههایی دارد که بر خلاف بسیاری مفاهیم دیگر به صورت طیف مشخص میشوند، هنگامی که ضمنی و آشکار بودن دانش مشخصی مورد بحث قرار میگیرد مشخصه قابلیت تبیین آن میتواند طیفی از (Explicit) تا (Tacit) را پوشش دهد. این بدان معنی نیست که دانش یا ضمنی است یا آشکار، بلکه به این معنی است که موجودیتی به نام دانش، فارغ از ضمنی بودن یا آشکار بودن وجود دارد، که قابلیت بیان کردن آنها به صورت ساخت یافته به صورت پیوسته، جایی بین دوسر این طیف است.
مشارکتهای راهبردی در صنعت نفتوگاز
همانگونه که اشاره شد، پیچیدگیهای محیطی و گسترش روزافزون دانش و تکنولوژی و گسترش فضای رقابتی موجب شده است سازمانها جهت خلق دانش تکنولوژیک نتوانند تنها به مرزهای داخلی خود محدود بوده و تمرکز صرف بر تحقیق و توسعه داخلی داشته باشند. در مقیاسی وسیع تر و در سطح ملی نیز شرایط مشابهی حاکم است، به جرات میتوان گفت امروزه هیچ کشوری نمیتواند با تکیه بر تکنولوژی و بازار داخلی خود جایگاهی در سطح رقابت بینالمللی داشته باشد؛ لذا سازمانها در تلاشند تا با جذب تکنولوژی و بهکارگیری آن در جهت پر کردن خلاهای موجود و نیز یافتن کارکردهای جدید آن به کمک نوآوری جایگاه خود را در عرصه رقابت بینالمللی حفظ نمایند.
شرکتهای چندملیتی[۸۳] نقش عمدهای را در انتقال تکنولوژی در بین مرزهای کشورها بر عهده دارند، همکاری و مشارکت با این شرکتها بستری برای تبادل تکنولوژی بین کشورها فراهم میکند که این همکاریها به شیوههای متعددی نظیر همکاری تکنولوژیک ریسک پذیر، همکاری مشترک در تحقیق و توسعه و فعالیت تحت لیسانس، سرمایهگذاریهای مشترک و موارد دیگر نمود مییابد.
صنعت نفت، گاز و پتروشیمی کشور به علت حجم وسیع فعالیتها، دارای بیشترین پتانسیل برای شکلگیری چنین همکاریهایی با شرکتهای چندملیتی است، عدم دسترسی این شرکتها به ذخایر عمده نفت و گاز یکسو نیاز تولیدکنندگان نفت خام به تکنولوژیهای نوین، کشف حوزههای جدید، استمرار و بهبود فرایند تولید، و توسعه حوزههای فعال نفتی، عمدهترین دلیل گسترش همکاریها میان صاحبان تکنولوژی و صاحبان ذخایر نفت خام است.
عمدهترین شیوههای همکاری میان صنعت نفت و گاز کشور با شرکتهای چندملیتی عبارتاند از:
- خرید تکنولوژی یا خرید تجهیزات و مواد
- همکاری در زمینه آموزش نیروی انسانی
- تحقیق، توسعه و مهندسی
- سرمایهگذاری مستقیم
موضوع حائز اهمیت دیگر، ضرورت نوآوری در صنعت مذکور است؛ در شرایط کنونی در صنایع نفت و گاز بیش از هر زمان دیگری به نوآوری احساس نیاز میگردد. مسلماً نگرش نوآورانه و همچنین توجه به جنبههای توسعه توان علمی و فنی صنعت، باعث میشود تا به درستی برای توسعه صنعت نفت و گاز بر پایه تکنولوژی برنامهریزی شود و این صنعت، همواره نقش اصلی خود را به عنوان تولیدکننده انرژی حفظ کند. نوآوری در صنعت نفت تا کنون بیشتر در استفاده متفاوت از یک تکنولوژی قدیمی، ارائه یک تکنولوژی جدید بهمنظورکاهش هزینهها، تولید از میدانهای با عمر زیاد و برداشت از میدانهایی که تاکنون تولید آنها مقرون به صرفه نبوده، نمود داشته است. در این تعریف، نوآوری بهکارگیری روشهای پیشرفتهای است که افزایش درآمد حاصل از منابع نفت و گاز کشور را به دنبال داشته باشد. اما نگرش مدیریتی جدید مستلزم تفکر نوآورانه نه تنها از بعد تکنولوژیکی بلکه در کلیه فعالیتهای صنعت است (هاشمیان، ۱۳۸۷).
پیشینه تجربی تحقیق
در این قسمت به مرور یافتههای تعدادی از تحقیقات مرتبط با موضوع تحقیق خواهیم پرداخت و نقاط ضعف و قوت آنها را بر خواهیم شمرد، در ادامه پیشینه تجربی تحقیق به تفکیک مطالعات داخلی و خارجی ارائه میگردد.
مطالعات خارجی