در این حدیث شریف بین اعتدال طبایع و مزاج و اخلاق انسانی رابطه مهمی وجود دارد که پایه اساسی دارا شدن اخلاق نفسانی را اعتدال طبع و صفای مزاج برشمرده است، که به تبع داشتن اخلاق نفسانی، از حیوانیت محض رهایی یافته و داخل در انسانیت و بعد آن ملکوت شود.
در کتاب شریف بحار علامه مجلسی ذیل حدیث « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً قَطُّ إِلَّا صَاحِبَ مِرَّهٍ سَوْدَاءَ صَافِیَهٍ»[۱۹۹] میفرماید: اینکه خلط سوداء را در حدیث به صفا و پاکى توصیف فرموده براى این است که بفهماند آثار بد این خلط که غالبا ملازم آن است مانند اخلاق مذموم وخیالات فاسد در انبیاء علیهم السّلام نبوده است.این روایت با تفسیری که علامه ارائه کرده است که موافق با اصول طب اسلامی و سنتی و علمای اخلاق می باشد، نشان دهنده ارتباط اخلاق با طبع میباشد.
خلط سودای غیرصاف، که در طب به ان (سوداء سوخته و اضافی) میگویند، انسان را دچار اندیشه بسیار و اندوهناک بودن و خلوت جستن و از هر چیزى ترسیدن و گمانهاى بد و نومیدى از همه کارها و… می کند.[۲۰۰] و انبیاء چون مزاج سوداء صاف داشتند و سوداء غیر طبیعی در آنها نبود، فلذا از این خصوصیات مذموم اخلاقی برئ بودند.
ما در این باب در تلاش بودیم که بیشتر اصل وجود رابطه بین تعادل طبایع اربعه با تعالی اخلاق را ثابت کرده و توضیحاتی را در مورد جوانب این بحث ارائه کنیم، اما شرح و تبیین جزییات بحث نیازمند مقاله دیگری میباشد.
تشریح رابطه تعالی اخلاق با طبایع اربعه از دیدگاه حکماء
نظریات حکماء
مزاج و طبیعت اولیه نقش تعیین کنندهای در اخلاق دارد. بعضی مزاجها از همان ابتدا مستعد بعض اخلاق نیک یا بد هستند،به سبب اعتدال طبیعت با اجتماع شرایط دیگر، اخلاق و رفتار معتدل خواهد شد؛ چنانکه امور بدنی انسان هم معتدل خواهد شد، و از طرفی با عدم اعتدال آن، اخلاق و رفتار غیر معتدل میشود؛ همانگونه که امور بدنی انسان نیز مثل هضم و جذب و دفع اعتدالش را از دست میدهد.
بنابراین برای تهذیب اخلاق، باید طبیعت و طباع بدن معتدل شود تا مانع تکامل نفس نشود؛ چنانکه برای صحت کامل بدن هم باید طبیعت معتدل شود علامه بزرگوار حسن زاده آملی میفرماید: استکمال نفس ناطقه که ترقی وی از عقل هیولانی تا بمرتبه عقل مستفاد و مافوق آنست بدون کمال بدن که صحّت آنست صورت نپذیرد چه این که بدن مبتلای به آلام و اسقام از استقامت افکار باز می ماند و سیر تکاملی انسانی برایش میسور نیست. و یا به تعبیر دیگر انسان با کمک کشتی بدن تواند که در دریای بیکران هستی سیر کند، و کافِل حفظ و سلامت این کشتی علم شریف طبّ و طبیب عزیز است. چه فخر و مباهاتی و کدام پایه و سرفرازی برتر از این که چنین موهبت خدای سبحان نصیب نصاب انسان گردد؟[۲۰۱]
… و به هر اندازه ارکان مزاج بایسته تر، و اعتدال مزاج شایسته تر، و اندام آدمی موزون و آراسته تر، و تندرستی آن دلخواسته تر بود قابلی قوی تر و شریف تر برای بفعلیت رسیدن کمال انسانی وی بود، چه این که بدن انسان و جمیع قوا از طبع تا عقل وی وسائل پیشرفت و تور شکار اویند، و انسان با حفظ وصف عنوانی انسان، شکار او علوم و معارف و درک حقائق است .[۲۰۲]
ابن سینا با اشاره به تأثیر مستقیم مزاج در اخلاق و رفتار انسان مینویسد: در علوم طبیعی بیان شده که اخلاق و عادات، تابع مزاج بدن میباشد به طوری که اگر بلغم به مزاج کسی غلبه کند، سکون و وقار و حلم در او بسیار شود و هرکس که صفرا در او زیاد گردد، زیاد عصبانی میشود و کسی که سودا در او زیاد باشد، بداخلاق میشود. پس شکی نیست که مزاج قابل تبدیل است و در نتیجه با تغییر مزاج، اخلاق نیز قابل تغییر میباشد و به کارگرفتن ریاضتهایی که در کتب اخلاقی ذکر شده در این امرکمک میکند. بنابراین، هرگاه مزاج انسان معتدل شود اخلاق او به راحتی خوب میشود. مزاج خارج از اعتدال، مزاجی است که یکی از کیفیات چهارگانه یا دوتای از آنها غالب باشد، مثل اینکه حرارت از حدی که باید، فراتر یا رطوبت از مقدار لزوم، کمتر باشد. و هر چه مزاج به اعتدال نزدیک تر باشد، استعداد شخص برای قبول ملکات فاضله علمی و عملی بیشتر خواهد شد.[۲۰۳]
حاصل سخن این که بدن، مرکب روح و نفس است، صحت و سلامتی مرکب، تأثیر شگرفی در حرکت راکب به سوی کمال دارد، از این رو، خداوند متعال در شکل گیری بدن انسان عنایت خاصی داشته و برای رشد وسلامتی و ایجاد مزاج متعادل در آن، دستورات لازم را نسبت به تغذیه سالم صادر فرموده است تا انسان توفیق یابد جسم سالم خود را با روح شاداب والهی همگام سازد وبه اوج کمال برسد و ازخوردن غذاها و نوشیدنی های حرام برحذر داشته است تا این نعمت بزرگ الهی فاسد و تباه نگردد.
ما در کتابهای اخلاقی معتبر مثل جامع السادات فصلی داریم به نام تأثیر مزاج و طبع براخلاق که ناظر به رابطه اخلاق و اعتدال طبع میباشد، مرحوم نراقی در این باره میگوید:
سرشت و مزاج انسانى را دخالت و تأثیرى تمام در صفات و ملکات اخلاقى است. برخى از مزاجها در اصل آفرینش مستعدّ بعضى خلق و خویهاست و برخى دیگر مناسب و مقتضى خلاف آن. و ما به یقین در مىیابیم که بعضى از افراد، صرف نظر از اسباب و علل خارجى، بر حسب جبلّت خود چنانند که با کمترین سببى به خشم مىآیند یا مىترسند یا غمگین مىشوند، و با کمترین چیز تعجّبآورى مىخندند، و بعضى دیگر بر خلاف اینانند. گاهى اعتدال قوا طورى فطرى است که انسان را به عقل کامل و اخلاق فاضله رهنمون مىشود و قوه عاقله بر دو قوه خشم و شهوت غلبه و تسلّط دارد، چنانکه در انبیاء و ائمّه علیهم السّلام چنین است.
و گاهى تجاوز قوا از حدّ وسط چنانست که عقل آدمى را ناقص و صفات او را پست مىگرداند و قوه عاقله وى تحت سلطه خشم و شهوت قرار مىگیرد، چنانکه در بعضی از مردم چنین است.[۲۰۴]
سرشت و مزاج انسانى را دخالت و تأثیرى تمام در صفات و ملکات اخلاقى است. برخى از مزاجها در اصل آفرینش مستعدّ بعضى خلق و خویهاست و برخى دیگر مناسب و مقتضى خلاف آن. و ما به یقین در مىیابیم که بعضى از افراد، صرف نظر از اسباب و علل خارجى، بر حسب جبلّت خود چنانند که با کمترین سببى به خشم مىآیند یا مىترسند یا غمگین مىشوند، و با کمترین چیز تعجّبآورى مىخندند، و بعضى دیگر بر خلاف اینانند. گاهى اعتدال قوا طورى فطرى است که انسان را به عقل کامل و اخلاق فاضله رهنمون مىشود و قوه عاقله بر دو قوه خشم و شهوت غلبه و تسلّط دارد، چنانکه در انبیاء و ائمّه علیهم السّلام چنین است.
و گاهى تجاوز قوا از حدّ وسط چنانست که عقل آدمى را ناقص و صفات او را پست مىگرداند و قوه عاقله وى تحت سلطه خشم و شهوت قرار مىگیرد، چنانکه در بسیارى از مردم چنین است.
مرحوم مسکویه یکی از عوامل موثر بر اخلاق را مزاج و طبع میشمارند و میگویند: خلق (اخلاق انسان) به دو قسم تقسیم میشود: ۱. قسمی از آن بسبب مزاج ذاتی انسان طبیعی است، مانند انسانی که کوچکترین چیزی او را عصبانی میکند و با کوچکترین علتی برانگیخته میشود ۲. قسم دوم بسبب عادت و تمرین می باشد (و از آن نشات میگیرد).[۲۰۵]
حکیم محمد حسین عقیلی خراسانی که یک حکیم مجتهد شیعی بوده است و کتابهای او از منابع مهم طب ما هست، در کتاب خلاصه الحکمه مینویسد:
و بباید دانست که هر یک از منفعت و ضرر بر دو قسم است: یکى، آن که نافع به بدن است. دوم، آن که نافع به نفس و روح است:
اما آن چه نافع به بدن است: سلامت بدن است از انواع سوء مزاجات که لازمه آن است احداث نفسانیه؛ به سبب علاقه [اى] که میان بدن و نفس است؛ زیرا که چنان چه اخلاق ردیئه تابع انواع سوء مزاج است در اصل و عرض بلد و اقلیم و تأثیر کواکب را در آن دخل تمام است؛ مانند سبعیت و سرعت غضب و طیش شدید و تهور که تابع سوء مزاج حار است. و مانند سکون و عدم تکلم و محبت خلوت و جبن و خمول تابع سوء مزاج بارداند، و هم چنین اخلاق ردیئه هرگاه حاصل گردند از عادتى که تابع آن سوء مزاج مناسب آن اند؛ مانند غضب؛ به جهت آن که با وجود آن که تابع سوء مزاج حار است، سوء مزاج حار نیز تابع آن است در هنگامى که شدید السخونت باشد؛ به سبب آن که ثوران حرارت و انتشار آن خصوص جائى که اخلاط مستعد براى سخونت بسیار باشد.
و غم نیز تابع سوء مزاج حار است؛ به جهت آن که طبیعت آن هنگام، مستقبل مىباشد بر احتواء بر غذا و تصرف در آن بر ما ینبغى و باعث فساد اعضاء نمىگردد.
و به قدر واجب و لیکن استیلا مىیابد بر آن جفاف و یبس و یا به جهت اقتضاء حرکت روح به سوى داخل و احتقان آن در آن که هر دو مقتضى جفاف و تبلداند که لازمه آن است عدم تحریک قواى نفسانیه به سبب تحلیل حرارت غریزیه و حدوث سوء مزاج بارد بلغمى مرخى قواى نفسانیه بالعرض و به سبب عدم تحریک و حرکت بالذات.
پس ظاهر گردید از این تقریر که تعدیل اخلاق حاصل مىگردد به تعدیل مزاج بدن و حفظ صحت نفس و غضب شدید و غیر آن از عوارض نفسانیه که مغیر حفظ صحت بدن و نفساند به سبب هیجان و حرکت و فرط حرارت و تحلیل.
و اما غضب غیر شدید، معین و نافع صحت مزاج است؛ به اعتبار اندک تحریک و انعاش حرارت غریزیه .[۲۰۶]
شیخ بهایی در کشکول خود بحثی دارد در مورد اینکه چه عوامل عارضی، باعث میشود حسن خلق به سوء خلق و بد اخلاقی تغییر کند و عوامل هفت گانهای را به صورت استقراء مطرح میکند که عامل ششم از ان عواملی که اخلاق را تغییر میدهد امراضی است که باعث بر هم زدن و تغییر طبع انسان میشود و باعث میشود اخلاق معتدل نباشد او میگوید:« السادس الأمراض التی یتغیر به الطبع، کما یتغیر بها الجسم، فلا یبقى الأخلاق على اعتدال» یعنی بعضی از امراض جسمی اعتدال طبایع اربعه را به میزند و در نتیجه منجر به برهم زدن اعتدال اخلاقی میشود.[۲۰۷]
ما در این باب به توضیح برخی ازنکات مهم مربوط به این بحث می پردازیم:
اخلاط طبیعی تولید شده، که در مباحث قبلی به تبیین آن پرداختیم شامل چهار خلط هستند که عبارتند از: صفرا، دم، بلغم و سودا. تعادل این اخلاط از نظر مقدار و نسبت آنها و دارا بودن کیفیت صحیح، در سلامت بدن و اعضا، بسیار مؤثر است. در نتیجه تعادل آن تأثیرخودش را در اخلاق و روح میگذارد.
خلط، جسمِتر و سیالی است که از استحاله و دگرگونی خوراکیها (طی فرایند بعضی از مراحل هضم) در بدن به وجود میآید.[۲۰۸] هر خلط، دارای دو بخش کثیف و لطیف میباشد،[۲۰۹] بخش کثیف اخلاط، تشکیل دهنده اعضای بدن میباشد.
از بخش لطیف اخلاط که اصطلاحاً آن را بخار خون مینامند «روح» ایجاد میشود. البته این روح، روح طبی نامیده میشود و با روح غیر مادی(مجرد) تفاوت دارد. ارواح طبی به سه قسم حیوانی، نفسانی و نباتی تقسیم میشوند.[۲۱۰] بدن انسان برای انجام افعال درست، به منبع صادر کنندهای نیازمند است که آن را «قوّه»مینامند.
به نظر اطبا، بدن انسان دارای سه قوه حیوانی، نفسانی و نباتی است که روح، حامل این قوای سهگانه است.[۲۱۱] غرض و هدف غایی از ترکیب ارکان و تشکیل مزاج و ایجاد اخلاط، اعضا، ارواح و قوا، «تولید افعال»است. در یک نگاه کلی میتوان گفت:
۱- غرض و مقصود از حیات «مجموعهای از فعل و انفعالات درون بدنی و اعمال جوارحی و جوانحی» میباشد که در اصطلاح طب، به آن « افعال» گویند.[۲۱۲]
۲- برای انجام افعال، به یک انرژی و نیروی بالقوه نیاز است که به آن «قوا» گویند.
۳- برای تشکیل قوا باید مواد حاصل از سوخت و ساز بدن ( اخلاط لطیف) به بخاری لطیف تبدیل بشوند -که در اصطلاح طب قدیم به آنها «ارواح» گویند- و با انعقاد ارواح، قوای مناسب با آنها در کم و کیف و نوع، از نفس به آنها افاضه شود.
به عبارتی، از یک سو، پیدایش ارواح سهگانه، متأثر از تولید اخلاط لطیف میباشد و از سوی دیگر، ضعف و قوت و خصوصیات روح
منابع پایان نامه با موضوع تبیین نقش تعادل طبایع اربعه در تعالی اخلاق با ...